eitaa logo
خانوم اجازه!
194 دنبال‌کننده
85 عکس
5 ویدیو
1 فایل
﷽. قلم یار مهربانم است. می نویسم و به دخترانم یاد می دهم تا آنها هم بنویسند... تا تاریخ سرزمینم پر شود از زنان اندیشمند • آموزش نویسندگی ( مبتدی تا پیشرفته) ارتباط‌ب‌ادمین @fatemeghadimi62
مشاهده در ایتا
دانلود
شخصیت اصلی در رمان ماشو در مه یک نوجوان به نام ماشوست. این رمان داستان رشد و تحول فکری یک نوجوان است. نوجوانی که همون طور که از اسم داستان پیداست توی مه قرار گرفته. مه کنایه از بی اطلاعی ماشو از اوضاع و احوال کشور خودش هست. در طول داستان ماشو کم کم و به تدریج به حقایقی درباره کشور و نفت و تسلط انگلیسیها پی میبره و ذهنش لحظه به لحظه روشنتر میشه. و با روشن شدن ذهن ماشو، مه کم کم فرو کش میکنه. ماشو که در ابتدای داستان پسر منفعلی هست و فقط برای پیدا شدن برادرش دعا میکنه، در آخر داستان تغییر میکنه ... کاظم چی میخواد بگه؟ این گنج چیه؟ آیا پیدا میشه؟ چرا اونها رو دنبال پیدا کردن ساک فرستادن؟ چرا بقیه هم دنبال این ساک هستن؟ در این رمان نویسنده از تجربه زیسته خودش کمک گرفته و فرهنگ زندگی در آبادان رو به خوبی به خواننده منتقل میکنه. زاویه دید اول شخص هست و به همین دلیل مخاطب به خوبی با احساسات و درونیات راوی (ماشو) آشنا میشه و با او همذات پنداری میکنه. ما فقط چیزهایی رو در داستان میبینیم و میفهمیم که ماشو بهمون میگه. از خیلی چیزها بی اطلاعیم و این تعلیق رو بیشتر میکنه. شخصیت پردازی داستان به خوبی صورت گرفته و طرز حرف زدن هر کدام از آدمها مطابق با شخصیتی هست که نویسنده ساخته. . • 🆔 @aye_adabi
۹ تیر ۱۴۰۰
بی نظیر....لذت بخش....خنده دار....خاطرات دوران کودکی.....دل نشین....جذاب...و...هر کلمه ی مثبتی که بشود با آن لحظات خواندن کتاب را توصیف کرد میشود نقد این کتاب ! حتما کتاب را بخوانید. علاوه بر اطلاعات زیادی که از زندگی در شهر یزد و سبک خاص زندگی در دهه احتمالا 40 و 50 به دست می آورید، اتفاقات جذاب داستان شما را به وجد خواهد آورد. . • 🆔 @aye_adabi
۱۷ تیر ۱۴۰۰
همیشه قبل هر حرفی برایت شعر می‌خوانم‌‌‌ قبولم کن، من آداب زیارت را نمی‌دانم نمی‌دانم چرا این قدر با من مهربانی تو؟ نمی‌دانم کنارت میزبانم یا میهمانم به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست، غرقم کن در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم... . • 🆔 @aye_adabi
۱۷ تیر ۱۴۰۰
⚫️شاید این رسم از کربلا شروع شده باشد... شاید این رسم از کربلا شروع شده باشد. آن جا که پدری بر بالین پسرش عزاداری می کند. آن جا که مادری کنار گهوارۀ خالی فرزندش، مرثیه سرایی می کند. آن جا که خواهری بر بالین برادری.... شاید این رسم از کربلا شروع شده باشد و حالا بعد از پنجاه و سه سال از آن زمان، «محمد بن علی»، به فرزندش «جعفر» وصیت می کند که پس از شهادتش، به مدت ده سال در مراسم حج و در سرزمین منا برای او عزاداری کنند... بعد از کربلا، خبلی چیزها رسم شد! اما دفن شبانه و مظلومانه، قبل از کربلا هم بوده! رسم اهالی بنی هاشم انگار غریب بودن و غریب وار زیستن و غریب وار رفتن است و حالا بقیع باید پذیرای پنجمین خورشید آسمان امامت باشد... بعد از کربلا خیلی چیزها رسم شد! مثلا گرفتن مجلس توهین و تمسخر ! مثلا برپایی مجلس گناه در حضور پاک ترین بندگان خدا . مثلا... حالا پس از سال ها که از ماجرای مجلس یزید در شام می گذرد، هشام، مقتدرترین خلیفۀ اموی، کارش به جایی رسیده که پنجمین امام بزرگوار شیعیان را به مرکز خلافت احضار می کند و پس از آن که سه روز او را معطل کرده، اجازۀ ورود به امام نمی دهد. روز چهارم به درباریانش دستور می دهد هنگام ورود «محمدبن علی» به او ناسزا بگویند و او را سرزنش کنند.  و بالاخره همین هشام بن عبدالملک است که ولیدبن یزید را مجبور می کند «محمدبن علی» را مسموم کند؛ با زهر.... اصلا شهادت و مظلومیت فرزندان علی که قبل و بعد کربلا ندارد! قبل از کربلا با شمشیر و زهر شهید می کردند. بعد از کربلا هم زهر بوده که عامل شهادت می شده!  ...و کربلا را بگذار کنار! آن جا که هم تیر بوده...هم شمشیر...هم نیزه....هم سنگ...هم....عطش!  🖊فاطمه قدیمی 🆔 @aye_adabi
۲۷ تیر ۱۴۰۰
اگر علاقمند به استفاده از کارگاههای نویسندگی خلاق هستید، لطفا به ادمین پیام دهید: @vareth_pv_eitaa 🆔 @aye_adabi
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
💭💭 برخی از محتواهای آموزشی در کارگاه های مبتدی 🆔 @aye_adabi
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
💭💭 برخی از محتواهای آموزشی در کارگاه های پیشرفته 🆔 @aye_adabi
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
۱۲ خرداد ۱۴۰۱
هدایت شده از م.شفیعی
🌲🌻🌲🌻🌲🌻🌲🌻🌲 اینجا کلبه ای کوچک در اعماق خیال است که آجر به آجرش از آرزوی دیدار و رنگ هر آجرش از خون از دست رفته ی دلتنگی است که برایش اشک میریختیم تخیلِ خسته هرگز نمیمیرد بلکه قلم می شود و طرح میکند نقشه ساختمانی داستانی را که انسانها را در گیر میکند تا خودِ واقعی شان را در قلب شخصیتی نهفته شکار کنند. اینجا همان کلبه ی عشق است👇🏻 🌲🌻🌲🌻🌲🌻🌲🌻🌲 @nevisanoor
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
✏️📚✏️📚✏️📚دختران اهل قلم؛ یاد داشتها، متن ها و داستانک هایتان را بفرستید تا دوستانتان هم خواننده آن ها باشند و لذت ببرند: 🆔 @aye_adabi
۱۵ خرداد ۱۴۰۱
🖊یک) لطفا همیشه یک دفتر مخصوص نوشتن داشته باش.وسط دفتر ریاضی، آخر دفتر املا، اول دفتر انشا...اینا که جای نوشتن نیست . یک نویسنده برای نوشته های خودش ارزش قائل میشه! 🖊دو) برای دفترت یک اسم انتخاب کن.من یک دفتر ۱۰۰ برگ داشتم که جلد آبی داشت. اسم دفترم را گذاشته بودم ؛ یادداشت های آبی من💙 🖊سه) خودت رو مقید کن حتما در روز هر چیزی به ذهنت می رسه، بنویسی.تو باید بنویسی، همان طور که نفس میکشی. 🖊چهار) چهارمین نکته در واقع مهم ترین نکته است: چقدر کتاب میخونی؟ میدونی باید در هفته حداقل دوتا کتاب بخونی؟ میدونی هر کتابی میخونی باید خلاصه اش رو بنویسی؟ اگر این کارو میکنی...آفرین بهت...تو نویسنده ی خوبی میشی. ادامه دارد... 📎کانال بله : https://ble.ir/aye_adabi 📎 کانال ایتا: http://eitaa.com/aye_adabi
۱۶ خرداد ۱۴۰۱
✏ نمونه یادداشت روزانه از دختر عزیزمون 📎کانال بله : https://ble.ir/aye_adabi 📎 کانال ایتا: http://eitaa.com/aye_adabi
۲۲ خرداد ۱۴۰۱
📚✏️ یکی از تمرینات ما در کارگاه مجازی تصویر نویسی است. حالا شما هم دست به کار شوید. هر چیزی که درباره این تصویر به ذهن تان می رسد بنویسید و برای ما ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر کنیم. 📎بله : https://ble.ir/aye_adabi 📎 ایتا: http://eitaa.com/aye_adabi
۲۳ خرداد ۱۴۰۱
خانوم اجازه!
📚✏️ یکی از تمرینات ما در کارگاه مجازی #نویسندگی_خلاق تصویر نویسی است. حالا شما هم دست به کار شوید.
🖊واکسنِ آنتی تکرار خط ها بالا و پایین می شوند و ضربانِ زندگی را می نوازند. حسِ حیات و بودن وجودمان را فرا می گیرد. وقتی خط ها از سر سره بالا می روند و ناگهان فرود می آید، صدای خنده هایمان را از ته دل برای زندگانی بلند می کنیم. که یک دفعه می ایستد و دیگر بازی نمی کند. حالا به شکل یک خط صاف ادامه دار می شود و صدای بوق ممتدش نفس را در سینه ها حبس می کند و رنگ نگاه زندگی را خشک می کند. اکنون زمانِ متأسفم گفتن ها و کشیدن پارچه سفید بر روی ناکامِ زندگی است. تصادف کرد، در جاده نبض های پر پیچ و خمش چپ کرد و صاف شد. کاش یکنواختی اسیر جان هایمان نمی شد و نفس ها را زندانی نمی کرد؛ که دستگاه های شُک هم نجات نباشند. اوج نداریم! که نه رنگ دارد و نه عطر و طعم این زندگانی؛ زمانی که یادش می رود سُر بخورد تا صدای بوق خلاص شدنش در نیاید. آنگاه که خط هایمان دنبال تکرارند، غافل از اینکه تکرار بلای جانِ آدم است. عادت، همان چاقوی برّنده ای است که خونمان را فواره وار فدایِ بی حوصلگی اش می کند. وقتی هر روز خورشید را با همان عظمت بالای سرمان می‌بینیم، درخت را مثل همیشه بر روی زمین می بینیم، چشم های موجودات را به یک اندازه بینا می‌بینیم و همیشه همه را غیر آدمی در قفس میبینم و خودمان را به دنبال سرگرمی های بی هدف ازاد و تماشاچی، همین می شود که مبتلا به تکرار می شویم و هیچ واکسنِ آنتی تکراری ما را از مرگ مصون نمی دارد. نفس هایمان به شماره می افتد وقتی دلمان را به دریا نمی زنیم و قرص های تغییر را برای درمانِ عادت های نفس گیر مصرف نمی کنیم و از آمپول های خلاقیت می ترسیم. شاید اگر به فکر درمانِ مان باشیم کمی بیشتر زنده بمانیم...! ۱۵_ساله 📎کانال بله : https://ble.ir/aye_adabi 📎 کانال ایتا: http://eitaa.com/aye_adabi
۲۴ خرداد ۱۴۰۱
خانوم اجازه!
📚✏️ یکی از تمرینات ما در کارگاه مجازی #نویسندگی_خلاق تصویر نویسی است. حالا شما هم دست به کار شوید.
🖊 دنیای وارونه چرا این روزها همه چیز برعکس و وارونه شده است؟ چرا ما برای چیزهای خنده دار گریه می کنیم و به چیزهای گریه دار می خندیم؟ چرا زباله را در طبیعت می ریزیم و حسابی پول می دهیم تا بخشی از طبیعت مثل حوض و چمن مصنوعی را به خانه مان بیاوریم؟ چرا به حیوانات ظلم‌ میکنیم و آنها را از زندگی طبیعی محروم می کنیم؟ چرا ما این کارها را دوست داریم؟ به قول مادربزرگم؛ دنیا برعکس شده ! ما در قفسیم و حیوانات آزاد ! ۱۳ساله 📎کانال بله : https://ble.ir/aye_adabi 📎 کانال ایتا: http://eitaa.com/aye_adabi
۲۴ خرداد ۱۴۰۱
خانوم اجازه!
📚✏️ یکی از تمرینات ما در کارگاه مجازی #نویسندگی_خلاق تصویر نویسی است. حالا شما هم دست به کار شوید.
🖊انسانها در قفس روزی میرسد که انسان ها در قفس زندگی می کنند و حیوان ها از دست آنها آزاد می شوند و حیوان هایی که در باغ وحش هستند می توانند بر سر آدم ها تلافی می کنند. ۱۱ساله 📎کانال بله : https://ble.ir/aye_adabi 📎 کانال ایتا: http://eitaa.com/aye_adabi
۲۴ خرداد ۱۴۰۱
خانوم اجازه!
📚✏️ یکی از تمرینات ما در کارگاه مجازی #نویسندگی_خلاق تصویر نویسی است. حالا شما هم دست به کار شوید.
🖊 فراری انسانی که خسته از تکرارهای روزمره، به دنبال پناهگاهی برای اندیشیدن است. انگار هیچ جای خلوتی برای خود نمی یابد! پس ناگزیر خود را زندانی می کند تا شاید به آرامش دست یابد. ۱۷ساله 📎کانال بله : https://ble.ir/aye_adabi 📎 کانال ایتا: http://eitaa.com/aye_adabi
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
خانوم اجازه!
📚✏️ یکی از تمرینات ما در کارگاه مجازی #نویسندگی_خلاق تصویر نویسی است. حالا شما هم دست به کار شوید.
من در این تصویر انسان گرفتار در امپراطوری رسانه را می بینم، او به گونه ای در بند و گرفتار شده که از آزادی اندیشه و تفکر که یک موهبت الهی است، دور و مصداق این کلام می شود: اولئک کلانعام بل هم اضل 😎 نام محفوظ است. 📎کانال بله : https://ble.ir/aye_adabi 📎 کانال ایتا: http://eitaa.com/aye_adabi
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
خانوم اجازه!
📚✏️ یکی از تمرینات ما در کارگاه مجازی #نویسندگی_خلاق تصویر نویسی است. حالا شما هم دست به کار شوید.
🖊سزای تنبلی عده ای از مردم، خودشان را به دام تنبلی می اندازند. مثلا کرونا بهانه ای شده بود که مردم، تنبل باشند و در خانه بنشینند و وقتشان را به بطالت بگذرانند. اما حیوانات اینجوری نیستند. مثل مورچه ی کارگر. آنها همیشه در حال کار هستند و از دام تنبلی دور. در این تصویر این انسان در دام تنبلی افتاده و آزاد نیست. اما حیوانات که کار می‌کنند، آزاد و شاد و از تنبلی دور هستند. _۱۱ساله 📎کانال بله : https://ble.ir/aye_adabi 📎 کانال ایتا: http://eitaa.com/aye_adabi
۲۵ خرداد ۱۴۰۱
❣کوهنوردی در فراز بی فرود❣ انتظار واژه سنگینی است، خویِ تحمل که با وجودت عجین شود می توانی آن را روی کولت بگذاری و از کوهسار ها هم بالا بروی. ولی، با هر نفسی که میزنی و خم می شوی یک تارِ نازک از موهایت سفید می شود انتظار قلمو به دست بر بوم موهایت هنر نمایی می کند و تو عرق می ریزی و ناگاه تشویقش می کنی. منتظر ماندن پیشه ی راحت طلبان نیست منتظر ماندن ارث پدرانِ خوش بُنّیه است که زور بازوان پسرانشان را برای باقیات و صالحات پیشکششان کرده است. شاید خداوند ثوابی در ازای مساعی آنها در راه انتظار هدیه دهد. قطره ای شاید در عمقِ وجودی شان دریا شود که پر پر می کند هر آنچه را برای مبارزه با فراغ کاشته اند. صبر را سیمایِ منفوری می دانیم که عشق را پشت نقابِ آرامِ خود قایم کرده... قایم موشک بازی در شیبِ دامنه خنده دار نیست، فقط سرگرمی برای فراموش کردنِ دلتنگی است... بازی در دامنه کوه های بلند هم برای آدم های بز دل نیست، برای بازیگرانِ زندگانی است که برای رسیدن به آرزوی دورشان منتظر می مانند و بازی گوشی می کنند... @nevisanoor
۲۷ خرداد ۱۴۰۱
۲۸ خرداد ۱۴۰۱
💭💭💭 🖊تمرینی برای برای این تصویر یک جذاب بنویسید. 📎کانال بله : https://ble.ir/aye_adabi 📎 کانال ایتا: http://eitaa.com/aye_adabi
۴ تیر ۱۴۰۱
🖊 یکی از نکات مهم نویسندگی، نشان دادن حالات به جای بیان مستقیم آنهاست. مثلا به جای اینکه بنویسیم : خوشحال شد ⬅️ بنویسیم : چشم هایش برق زد....به هوا پرید یا... 🗯 یک نمونه زیبا از این توصیفات در به قلم ↩️ نویسنده به جای اینکه بنویسد : مادر محمد میترسید یا مضطرب بود، نوشته است : ⬅️اضطراب در قلب مادر محمد برپا ایستاده بود➡️ 📎کانال بله : https://ble.ir/aye_adabi 📎 کانال ایتا: http://eitaa.com/aye_adabi
۶ تیر ۱۴۰۱
خانوم اجازه!
📚✏️ یکی از تمرینات ما در کارگاه مجازی #نویسندگی_خلاق تصویر نویسی است. حالا شما هم دست به کار شوید.
بالاخره حیوانات مسئول باغ وحش را در قفس انداختند و او مجبور بود حتی ساندویچش را در قفس بخورد و از خوردن لذتی نبرد ولی بجای او حیوانات از آزاد بودن خودشان خیلی خوشحال بودند. ۱۱ساله 📎کانال بله : https://ble.ir/aye_adabi 📎 کانال ایتا: http://eitaa.com/aye_adabi
۷ تیر ۱۴۰۱
خانوم اجازه!
💭💭💭 🖊تمرینی برای #نویسندگی_خلاق برای این تصویر یک #عنوان جذاب بنویسید. #آموزش_نویسندگی #مبتدی #پیش
💭💭💭💭 🖊 خداحافظ علم دوست داشتنی: شیرین نژادپور 🖊 کتاب بازی : زهرا شیرخدایی 🖊 علم فدای بازی: ریحانه محمدی 🖊 عاشقان عصر بی دانشی : فاطمه بزرگی 🖊 به کجا چنین شتابان : ملیحه جوان 📎کانال بله : https://ble.ir/aye_adabi 📎 کانال ایتا: http://eitaa.com/aye_adabi
۹ تیر ۱۴۰۱
☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸 "سال می ایستد روی بهار" طَبق،طَبق خشکبارِ دقیقه روی سرِ سال است و می رود برای مجلس گرم کنی! تُنبک و دَف در دست دارد و می نوازد برای دلبری... میهمانان جمعشان جمع است گلشان کم است! سال دَف را روی زمین می گذارد، دستِ ثانیه را می گیرد و می چرخند و می چرخند، آنقدر به این رقص و پایکوبی ادامه می دهند که هر دو کله پا می شوند و پخشِ مجلس می شوند. اعدادِ پر ناز و افاده با آن کفش های پاشنه دار و لباس پرچین و واچین شان جیغ می زدند و می دویدند به سوی سال و ثانیه! شروعِ این جشن، زمستانِ عجیبی است که سال از شَرش خلاص نمی شود. ثانیه آرام با آه و ناله بلند می شود و خودش را می تکاند، صورتش فقط کمی زخم شده اما از نوع قدم برداشتنش معلوم است،پایش هم آسیب دیده. کِشان کِشان می رود سمت عَیالش، اعداد می پرند بغلش... سال هنوز اما رَمقی برای چشم باز کردن ندارد. کسی هم اعتنایی نمی کند، نه آب قند برایش می آورند و نه تَصَدُقش می شوند. سال گیر کرده در برف و‌باروتِ تنهایی اش. کسی هم پارو نمی کند تنهایی اش را. آرام پلک هایش را از هم فاصله می دهد،اشکی از گوشه چشمش می ریزد. روبه آسمانِ آبی بالای سرش می گوید:« خودت بیرونم بکش از این سرمای بی رحم، از این سالِ بی پایان، بیا، بیا و دستم را بگیر و هدایتم کن به سوی بهار.» یک دفعه برف هایی که دست و پایش قالبی درونش فرو رفته بود شروع به آب شدن کرد، چشمانش گرد شده بود،داشت گرم می شد، نگاهی به سمت راستش انداخت تا واکنش بقیه را ببیند، که دید همه متعجب اند و خوشحال، اما خبری از ثانیه نیست، آرام بلند شد و رفت پیش نُه، که پا‌طُقِ این یک سالِ شصت دقیقه‌ایِ ثانیه بود. تاببیند ثانیه کجاست؟ که نُه گفت ثانیه سَرایش را پیدا کرده و چرخشش با سعادت همراه شده. روی دَه ایستاده. سال لبخند زد. نگاه کرد به دستانش و دید سر انگشتانش کلی شکوفه بهاری روییده. به آسمان نگاهی انداخت تا از خدایش تشکر کند. که جمالش روشن شد به نور ماه! ماهِ شبِ چهارده.! ماه شب چهارده انگار برایش شبیهِ بذرِ شکوفه های بهاری بود که می گفت من بهارت را آوردم ، من از زمستان بیرونت کشیدم. شبِ چهاردهم ذی الحجه هادی ات شدم. همانی که می خواستی، تا خودِ بهار،هدایتت کند. حالا تو رویِ بهاری ترین لحظه ایستاده ای و نفس می کشی. ماهِ شب چهارده،هادی دنیا و آخرت مردم، هادیِ بهار مردم آمده... امشب این ماه از خانه جواد الائمه(ع) تابان شده. بهارت رسیده سال!! هادیِ(ع) عالم تابان شده... @nevisanoor 🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸☘🌸
۲۴ تیر ۱۴۰۱