#مقاومتی
🔹بلوک زنی(۱)
#سال_شصت، یک شب #رادیو_بغداد داشت تحلیلی ارائه میداد و در آن تحلیل اشاره کرد به #شهادت یکی از روحانیون برجسته قزوین.
من که خود اهل #قزوین بودم، از این خبر به فکر فرو رفتم که روحانی شهید چه کسی است؟ مدتی گذشت، یک روز #محمد_کاشیها که تازه به اردوگاه ما آمده و شنیده بود من اهل قزوین هستم، مرا صدا زد و پرسید، #سید_علی_اکبر_ابوترابی را میشناسی؟ گفتم بله، هم خودشو و هم پدرش را
گفت، ایشان #اسیر شده و الآن در #استخبارات (سازمان اطلاعات عراق) است.
با آمدن هیات #صلیب_سرخ به #اردوگاه، ما گزارش اسارت او را برای پیگیری به صلیب داده و در نامه ای به یکی از روحانیون قزوین، بنده اسارت ایشان را اطلاع دادم .
هربار که صلیب به اردوگاه می آمد، ما جویای وضعیت حاج اقا می شدیم تا این که یکروز صلیب خبر آورد او به #اردوگاه_عنبر انتقال داده شده است.
دی ماه سال شصت ، در #اردوگاه_موصل_یک (قدیم) بحث #بلوک_زنی (تولید بلوک) پیش آمد.
بچه مذهبی ها میگفتند ما برای #دشمن کار نمی کنیم. با فشار عراقیها، کار به #اعتصاب کشید.
درهای آسایشگاهها را به مدت چهار ماه بستند، طوریکه در۲۴ ساعت فقط ده دقیقه درها را باز میکردند برای رفتن به دستشویی آنهم با اعمال شاقه.
خلاصه هم عراقی ها خسته شده بودند و هم ما. هر کس هم وساطت کرده بود فایده نداشت. عراقی ها می گفتند تا بلوک نزنید، ما درها را باز نمی کنیم.
ماجرا ادامه دارد....
راوی #علی_علیدوست(قزوینی)
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#مقاومتی
🔹درگیری با عراقیها
#اردوگاه_موصل_یک قدیم بعد از #اردوگاه_رمادیه، دومین اردوگاه #اسرای_ایرانی در #عراق بود. تا اواخر سال ۵۹ تعداد اسرای این اردوگاه تقریبا به ۱۱۰۰ نفر میرسید که در ۹ اسایشگاه ۱۲۰ نفری تقسیم شده بودند.
در اولین #ماه_مبارک_رمضان(سال ۶۰)، عراقیها آنهایی که قصد #روزه گرفتن داشتند را با این توجیه که میخواستند #افطاری و #سحری را گرم بدهند (که الحق اینکار را هم کردند)، در سه آسایشگاه ۱ و۲و۳، از بقیه جدا کردند..
بعد از #اعتصاب ۴ ماهه این سه اطاق (در جریان #بلوک_زنی و زندانی شدن بچه ها) عراقیها کم کم تعدادی را از اردوگاههای دیگر به اردوگاه ما آوردند که در بین آنها #حاج_آقا_ابوترابی هم بود. و پس از مدتی به سفارش و پا در میانی حاجی اعتصاب شکسته شد.
جمعیت اردوگاه حدودا ۲۰۰۰ نفر، بسیار شلوغ و در اسایشگاهها جا بسیار کم بود. و همه در فشار جسمی و روحی زیادی بودند.
یک روز عراقیها، یک نفر از بچه ها از اطاق یک را که یک پای خود را از دست داده بود بردند و حسابی #کتک زدند. این موضوع باعث ناراحتی و #فشار_روحی زیادی بر بچه ها شد. چند روز بعد از این ماجرا، قبل از آمار و داخل باش آن اطاق و اطاق مجاور آن (دو اتاق آخر)، مجددا سرباز عراقی به یک نفر از اسرا گیر میدهد و میخواهد او را ببرد،
در اینجا، چند نفر از بچه های این دو اطاق به سربازان عراقی حمله کرده و آنها را فراری دادند. بقیه بچه ها به محوطه ریخته و با صدای بلند، شروع به #تکبیر کردند و درب اطاقهای سمت راست اردوگاه را شکستند و همه به بیرون از اطاقها ریختند .
بلافاصله سربازان عراقی به پشت بام #اردوگاه رفته و از بالای بام، نگهبانان هر طرف شروع به تیراندازی به طرف دیگر اردوگاه (حتی آسایشگاههایی که هنوز در اطاقهای خودشان بودند)، کردند.
در این بین #محمد_سوری , #امیر_بامیرزاده به #شهادت رسیدند و ۱۳ نفر دیگر هم زخمی شدند که در بین آنها #محمد_شیردل و #عبدالرضا_لهراسبی بطور جدی آسیب دیدند.
راوی #صفر_پیرمرادیان
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹ده سال در اسارت
مهرماه سال پنجاه و نه به #اسارت در آمد و به #اردوگاه_رمادیه منتقل شد. بعد از مدتی به همراه دویست نفر از اردوگاه رمادی به عنوان خرابکار به #اردوگاه_موصل_ یک تبعید شد. در موصل یک جزء نیروهای ارزشی وحزب الهی بود. در سال شصت در ابتدای ماه مبارک رمضان در جمع روزه داران قرار گرفت و به آسایشگاه دو منتقل شد و طولی نکشید که بحث #بلوک_زنی پیش آمد و #اعتصاب چهار ماهه شروع شد. و #محمدرضا_غیاثی به همراه سایر دوستان، چهار ماه تمام مردانه استقامت کردند. در این چهار ماه درها بسته بود آب به روی #اسرا قطع بود و فقط در بیست و چهار ساعت ده دقیقه برای سرویس بهداشتی درها را باز می کردند و با کابل و شلاق بچه ها را تا دستشویی می بردند و بر می گرداندند.
گره سختی در کارشان افتاده بود که خدا #سید_آزادگان را به یاری شان فرستاد و مشکل حل شد. اعتصاب پایان یافت اکثر اوقات #غیاثی به #تلاوت_قرآن و عبادت و گفتگو با اسرای دیگر می گذشت.
در شهریور سال شصت و یک حدود هشت صد نفر به اردوگاه تازه تاسیس موصل سه تبعید شدند و مرحوم غیاثی دوباره جزء تبعیدی ها بود و به اردوگاه سه منتقل شد و مدت ها مورد آزار و اذیت قرار گرفتند تا دوباره خدا سید آزادگان را رساند.
او از معدود آزادگانی بود که در چهار اردوگاه با سید آزادگان هم اردوگاهی بود. از اردوگاه سه همراه #حاج_آقا_ابوترابی به اردوگاه بین القفسین تبعید شدند و به مدت چهل روز در سخت ترین شرایط در بین القفسین بودند و از آنجا بعد از چهل روز به موصل یک منتقل شدند. یک روز بعد از ورود به طور ویژه پذیرائی و همه پنجاه نفر سخت شکنجه شدند البته سه نفر را بطور مخصوص شکنجه کردند که بماند و مرحوم غیاثی از آن به بعد در موصل یک( بزرگه) بود و از نزدیکان سید آزادگان بود.
چهره متبسم و خندانی داشت و سنگ صبور اطرافیان و دوستان خود بود، بخاطر سینوزیت تابستان و زمستان دستمالی به پیشانی خود می بست و کلاه به سر می گذاشت بعضی اوقات که می خواستم با کسی درد دل کنم به سراغش می رفتم. خوب بیاد دارم غروب روز #رحلت_حضرت_امام که سخت غمگین و محزون بودم کنار زمین والیبال ایشان را تنها دیدم و خلوتش را بهم زدم و چند دقیقه از امام گفتیم و ازبزرگی مصیبت تا سوت آمار زده شد.
بعد از اسارت مرتبا ارتباط تلفنی داشتیم. چند روز قبل از این که سکته کند زنگ زد و چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم و از هم التماس دعا داشتیم تا این که دیروز از میان ما پر کشید و به یاران شهیدش پیوست. وامشب در خانه ابدی آرمیده است امیدوارم که خدای ارحم الراحمین ایشان را در جوار رحمت خود باسید و سالار شهیدان محشور فرماید و همه ما را عاقبت بخیر نماید.
به قلم #علی_علیدوست(قزوینی)
کانال #ناگفته_هایی_از_اسارت ضمن اظهار تاسف و عرض تسلیت به خانواده محترم، دوستان و همبندان این عزیز تازه از دست رفته، برای ایشان آرزوی علو درجات و همنشینی با سرور و مولای آزادگان و برای بازماندگان صبر و اجر مسٍالت مینماید. روحش شاد.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan