eitaa logo
ناگفته هایی از اسارت
258 دنبال‌کننده
36 عکس
49 ویدیو
0 فایل
بیان خاطرات اسارت آزادگان ۸ سال دفاع مقدس، با هدف آموزش و بازخوانی فرهنگ ایثار و مقاومت و اشاعه این فرهنگ بین افراد غیر آزاده و نسل‌های بعد از جنگ ارتباط با ادمین: @Ganjineh_Esarat بیان خاطرات: @Khaterat_Revaiat
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ العَالَمِينَ مِنَ الأوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ وَخَيْرِ الخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يَا أُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الصِّدِّيقَةُ الشَّهِيدَةُ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ المَرْضِيَّةُ ،السَّلامُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ. أُشْهِدُ اللّهَ وَرُسُلَهُ وَمَلائِكَتَهُ أنِّي راض عَمَّنْ رَضيتِ عَنْهُ، ساخِطٌ عَلى مَنْ سَخِطْتِ عَلَيْهِ، مُتَبَرِيٌ مِمَّنْ تَبَرَّأتِ مِنْهُ، مُوال لِمَنْ والَيْتِ، مُعاد لِمَنْ عادَيْتِ، مُبغِضٌ لِمَنْ أبْغَضْتِ، مُحِبٌّ لِمَنْ أحْبَبْتِ. 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
🔹۱۷ روز زندان انفرادی ..... ادامه از قبل از روز سیزدهم مریض احوال شدم، احساس ضعف عمومی، سرگیجه و گاهی تهوع و استفراغ داشتم. چند بار به عراقی ها گفتم که حالم خوب نیست من را ببرید ولی توجهی نمیکردند. بالاخره شب پانزدهم زندانی شدنم هم به پایان رسید، انتظار داشتم بعد از آمار صبحگاهی من هم آزاد شوم و به آسايشگاه برگردم. ولی متاسفانه بازم من را به برگرداندند و هرچه اصرار کردم که ۱۵ روز زندانی من تمام شده قبول نکردند. طبق روال قبل ولی با کسالت بیشتر ، دو روز دیگر هم در زندان گذراندم. خوشبختانه در روزهای آخر کتک زدن به شدت روزهای اول وجود نداشت و صرفا گاهی با یکی دو می‌گذشت. صبح روز هجدهم بالاخره سر و کله پیدا شد. گویا از مرخصی ده روزه ای که رفته بود، برگشته بودند بر خلاف روزهای قبل با روی خوش و خنده رو به سربازها کرد و گفت این ؟؟!! که هنوز اینجاست. یالا آزادش کنید ولی نه آسايشگاه قبلی خودش، بفرستیدش آسايشگاه ۱۳. همچنین رو به من کرد، بصورتی که من هم بفهمم شروع به نصیحت کردن کرد و گفت شانس آوردی نفرستادمت ، برو دیگه جزو مشاکل ها نباش و... من هم با یه نعم سیدی... (بله قربان) از خارج شدم. بعد از مدتها که چشمم به نیفتاده بود برای مدتی احساس تاری دید داشتم و همچنان از ضعف و بی حالی و سرگیجه هم رنج می‌بردم. یکی دو ساعتی در محوطه جلوی آفتاب نشستم تا کمی حالم بهتر شود بعدش رفتم بهداری ببینم مشکلم چی هست. بهداری اردوگاه که توسط پیراپزشکان ایرانی اداره می‌شد با فاصله کمی جنب زندان قرار داشت. اگر اشتباه نکنم اسیری به اسم بهداری بودند و آنجا را اداره می‌کردند. هفته ای یکی دو ساعتی هم از پزشکان عمومی عراقی به درمانگاه برای ویزیت می آمدند. اقای نظری من را کرد و توصیه کرد که چند روزی بیشتر وقت آزاد باش روزانه ام را جلوی آفتاب باشم،علتش را کمبود ویتامین دی تشخیص دادند. بعدش سعی کردم هر طوری شده خودم را به آسایشگاه قبلی یعنی یک برسانم. ادامه دارد ..... راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹۱۷ روز زندان انفرادی ..... ادامه از قبل وسایلم که شامل یک کیسه برزنتی و خرده وسایل شخصیم توش بود و دو پتو و یک بالشت را جمع کردم و از بعضی بچه های آسايشگاه که بعد از هنوز داخل آسايشگاه برای عمومی مانده بودند خداحافظی کردم و عازم آسايشگاه ۱۳ شدم. به نوعی تبعید هم شدم و محکومیت من در اصل شامل تبعید و زندان بوده است . آسايشگاه ۱۳ بیشتر اسرای کرد زبان که تعداد زیادی از آنها نظامی نبودند و صرفا هنگام تردد در خاک به علل مختلف در غرب کشور دستگیر و بداخل اردوگاه های فرستاده شده بودند. اسم آسايشگاه هم به مزاح نزد دیگر اسرا به "خالو تعش" معروف بود. شرایط در آسايشگاه ۱۳ همانند آسايشگاه یک از لحاظ برنامه های مذهبی و فرهنگی نبود، تلویزیونی که چند روزی همه بخاطرش زندانی شدند و در ادامه آن بحثی که من با ضابط احمد داشتم و منجر به ۱۷ روز زندانی شدنم شد، در این آسايشگاه بیشتر اوقات روشن بود و نسبتا ببیندگان بیشتری هم داشت. دیگر از دوستان و همرزمان بیجاری ام که از زمان جبهه با هم بودیم با اینکه در همین اردوگاه بودند، در این مدت خبری نداشتم. در آسايشگاه ۴ ، -سرابی و در آسایشگاه ۵، در آسايشگاه ۹ و آسايشگاه ۸ بودند. مشغله های اسرا در مدت زمان محدود آزاد باش روزانه آنقدر زیاد بود که اینطوری بیان میشد که اگر یک اسیری بتواند در طی روز یه دستشویی برود و لباسی بشوید و یک دوش آب سرد بگیرد، جزو موفق ترین های آن روزگار بود. حکایت و و دیگر امکانات بهداشتی خود داستانی مفصل است که در اینجا قصد بیانش را ندارم. لذا گله مندی هم از دوستانم نداشتم چرا که می‌دانستم همه به اندازه خود دردسر و سختی و مشقت دارند. علی ایحال حدود سه ماهی را در آسايشگاه ۱۳ گذراندم. در اواخر آذر ماه (۱۳۶۲) عراقی ها تصمیم گرفتن جابجایی بین اردوگاه ها انجام بدهند، نحوه انتخاب هم معمولا به این صورت بود که سر آمار که همه به صف بودند، می آمدند و هر اسیری که به زعم آنها جزو مشاکل بود جدا می‌کردند. پانصد نفری از به قصد عازم شدیم. از بچه های ، سید محمود بیات غیاثی و نعمت اله حاجعلی هم بودند. ادامه دارد ....... راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹۱۷ روز زندان انفرادی ..... ادامه از قبل ، اسمی که برای نام آشناست. بدترین و وحشیانه ترین نوع های دسته جمعی بود. استقبال از اسرای جدید الورد به هر با کابل و شلنگ و باتوم و مشت و لگد...، در تونلی به طول حدود ۲۰ متر که در دو طرف سربازهای خشمگین ایستاده و برای عبور تک تک اسرا برنامه ریزی شده بود که نقطه ای از بدن آنها بدون ضربات قرار نگیرد. در ابتدای تونل سربازی قوی هیکل به اسم "مشعل" ایستاده بود با ضربه ای کارتی به گردن هر اسیر، او را گیج می‌کرد تا توان گذشتن سریعتر را از او بگیرد تا دیگر سربازان بتوانند از سر تا پای او را با ضربات نوازش کنند. توصیف آن شرایط از توان هر قلم و بیانی عاجز است. فضایی که در آن "تونل مرگ" اجرا می‌شد هم گویا با اسرا یار نبود..یک طرف سیم خاردارهای حلقوی از بالای دیوار تا کناره و روی زمین و طرف دیگر بلوک های سیمانی لبه تیز و انباشته شده قرار داشت. بعد از گذر از آن تونل وحشت و مرگ، محال بود کسی طعم زخم و لبه تیز بلوک های سیمانی را مضافا نچشیده باشد... از طرف دیگر اگر کسی خیلی هم فرز و دارای بدنی ورزیده و عضلانی هم بوده و توانسته باشد آن شکنجه ها را تحمل کرده باشد، دیدن آن صحنه های ناجوانمردانه ضرب و شتم دوستان و همرزمان، خود شکنجه ای بس دردناکتر بود...کم سن و سال ها و پیرمردها و کم بنیه هایی در میان ما بودند که آسیب پذیری بیشتری داشتند... یادم هست همرزم عزیزم ، بدنی نحیفی داشت، ران پای او با ضربات کابل قاچ شده و زخم بزرگی برداشته بود. در نهایت ۵۰۰ نفر را در دو آسايشگاه، هر کدام ۲۵۰ نفر جای دادند. آسايشگاه هایی که طبق معمول فضایی برای حداکثر ۱۰۰ تا ۱۲۰ نفر بیشتر جای نداشت. طوری بود که بصورت نوبتی باید دراز میکشیدی تا بتوانی کمی از خستگی و رنج را کم کنی... استقرار در آسايشگاه تقریبا همزمان با غروب آفتاب بود، مغرب و عشاء را با بجا آورده و از شدت خستگی و درد، همه نیمه جان و مچاله شده افتادیم. ناگهان با صدای بلند یکی از بچه ها که نماز داره قضا میشه و فرصت نیست همه بلند شدند که در جا تیمم و نماز صبح را بخوانند. از طرف دیگه ها که متوجه موضوع شدند آمدند پشت پنجره آسایشگاه که چه خبره؟؟!! چرا بلند شدید؟؟! ممنوع هست و خاموشیه و داد و بیداد و انواع و اقسام فحش هایی که لیاقت خودشان را داشت... مترجم آسايشگاه بهشون گفت برای نماز بیدار شدیم. گفتند که چه موقع نمازه و هنوز که نشده و ساعت ۳ صبح هست و شما قصد مخالفت و شورش دارید و فلان و بهمان. و پرونده ای دیگه برای فردای بچه های آسايشگاه درست شد؟؟!! ... جریان از این قرار بود، در میان همه فقط یک ساعت مچی وجود داشت ، متعلق به اسیری به نام استاد عظیم و از بهمراه داشت و بطور مخفیانه آن را حفظ کرده بود. او دارای بدنی لاغر و نحیف و استخوانی و عینک ته استکانی هم به چشم داشت. گویا اثر ضربات روی هم تأثیر گذاشته و او را هم به اشتباه انداخته بود.😂😂 ادامه دارد ....... راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
🔹۱۷ روز زندان انفرادی ..... ادامه از قبل صبح که شد بازم سربازها ریختند داخل و اصرار داشتند آنکسی که عامل بیدار شدن و اخلال بوده است را معرفی کنید. پس از اینکه از معرفی آن بنده خدا نتيجه ای نگرفتند، تعدادی را جدا کردند و بردند تا زهر چشم شب قبل را از آنها در بیارند... 15 روزی هم در آن آسایشگاه و با آن شرایط بد همه زندانی بودند. متعاقبا از هر آسايشگاه 100 نفر را جدا کردند و بین سایر آسايشگاه های تقسیم کردند. من و نعمت هم آسايشگاه 3 رفتیم. شخصا از وضعیت فعلیم راضی بودم. هم در اردوگاهی آمده بودیم که قبلا مرحوم در آنجا برای مدتی حضور داشته و اردوگاه با منویات منجی بخش ایشان آشنا و اداره می‌شد و هم اینکه با نعمت در یک آسايشگاه بودیم. 45 روز بعد بازم سر و کله در پیداش شد و قرار بود بازم تعدادی را برای انتقال به اردوگاهی دیگر انتخاب کنند. با دیدن ضابط خلیل به نعمت گفتم، این ملعون بازم منو میشناسه و جدا میکنه... در زمستان ها پالتو های روسی بلند و قهوه ای رنگی که در میان اسرا به رضاخانی معروف بود داشتیم. یقه های پالتو را با بنا گوش بالا آوردم و سرم هم پایین انداختم بطوری که خودم را از دید آن خبیث پنهان کنم. آسايشگاه 3 را که گذشتند و تعدای را جدا کردند و من هم از خوشحالی که دیده نشدم، برای لحظه ای سرم را بالا آوردم . از همان فاصله دور و مقابل آسايشگاه 4 برای لحظه ای برگشت و منو دید و با انگشت به من اشاره کرد و من هم جدا کردند و به به همراه 500 نفر دیگر منتقل کردند. برای مدت چهار سال در آن اردوگاه بودم تا سال 1367 که مجددا به پیش دوستان دیگر سرابی، کریمی و زنجانی برگشتم. یاد و خاطره همه شهدا و بخصوص شهدای دوست و همکلاسی و همرزمم در عملیات والفجر مقدماتی را گرامی میدارم : محسن الوندی🌹 شهید محمد جعفری🌹 شهید محمدجعفر رضایی🌹 شهید حسین خسرویان🌹 شهید محمد کمال حبیبی🌹 شهید مهرداد سردارزاده🌹 را گرامی میدارم. راوی 👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانال‌ها و گروه‌های دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید. ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
-1624563965_-823504923.mp3
9.16M
روایت صوتی خاطرات (۱) ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
-1070522622_81402537.mp3
11M
روایت صوتی خاطرات (۲) ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
-951378173_-1123789132.mp3
6.16M
روایت صوتی خاطرات (۳) ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
1642209026_-1181485246.mp3
8.21M
روایت صوتی خاطرات (۴) ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
-1415176447_-1806899983.mp3
6.38M
روایت صوتی خاطرات (۵) ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
184098561_-1058155349.mp3
6.74M
روایت صوتی خاطرات (۶) ❓سوالات و پیشنهادات https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat ✍️روایت خاطرات https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat 📌کانال ناگفته هایی از اسارت https://eitaa.com/khaterate_Azadegan