#مقاومتی
🔹آپارات
در ماههای اولیه #اسارت بودیم و اکثریت اسرا همواره نسبت به #اعتقادات پایبند و مستحکم بودند.
به عنوان فعالیتی فرهنگی و خیال #شستشوی_مغزی، #عراقیها نفرات چند آسایشگاه را در یک آسایشگاه جمع و با آپارات #فیلمهای_هندی و عربی مستهجن به نمایش می گذاشتند.
چند سرباز کابل به دست پشت سر جمع ایستاده و نه فقط از دستگاه #آپارات حفاظت میکردند، بلکه از بی توجهی بچهها نسبت به مشاهده فیلم نیز مراقبت میکردند.
اگر فردی به هر بهانه سر خود را پایین یا به طرفین میچرخاند، با #ضربه_کابل او را متوجه کادر نمایش فیلم روی دیوار میکردند.
بسیاری از بچهها طی دو ساعت نمایش، بدون توجه به فیلم با مستقیم نگه داشتن سر و تمرکز بر گوشه کادر، یا بستن چشمها مشغول #ذکر و حفظ باورهای دینی خود بودند.
بعدها به مرور زمان برای هر آسایشگاه یک #تلویزیون آوردند که اکثریت افراد، نسبت به برنامه های بدون محتوای آن هم توجهی نداشتند.
#مقاومت و حفظ باورها و اعتقادات در ایام اسارت ، موجب شده بود که بعضی از #آزادگان، در اولین ایام پس از آزادی در مواجهه با ولنگاریهای جامعه آنروز ، سرخورده، متاثر و خانه نشین شوند.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#هنرهای_دستی
🔹خیاطی
از ضروریات زندگی در هر محیط، دست به سوزن و نخ شدن است. حال اگر زندگی در محیطی باشد که محدودیت حق انتخاب #لباس در سایز و طرح و مدل باشد، این ضرورت بیشتر احساس میگردد.
اولین روزهای #اسارت، به هر نفر یک #دشداشه (پیراهن بلند عربی تا روی پا) داده شد.
بچهها که عمدتاً با این نوع لباس آشنایی نداشته و کنار آمدن با آن را سخت میدانستند، دست به برش برده و آن را به اندازه یک #پیراهن عادی کوتاه میکردند. و این شروعی بود برای خیاطیهای حرفهای توسط بعضی از بچهها...
هر سال دو مرتبه به ما لباس میدادند که بسته به #فصل و موجودی انبار، این لباسها متفاوت بود. دشداشه، پیراهن و #شلوار ارتشی و #بیلرسود، حداکثر تنوعی بود که در لباس ما وجود داشت. در اولین روزهای دریافت لباس، بازار تعویض و تغییر سایز داغ بود.
دقیقاً مثل #جامعه آزاد، روحیات اسرا در لباس و پوشش نیز متفاوت بود. برخی به همان مدل اولیه اکتفا میکردند ولی بعضی دیگر در همان سطح از امکانات، پیراهن و شلوارهای طرح دار و حتی #جین، #کاپشن با طرحهای متنوع، #پالتو (با استفاده از پتوهای نازک ارتشی) #لباس_فرم بازیکنان تیمهای #فوتبال، #بسکتبال، #والیبال و #هندبال برای خود یا دیگران میدوختند و علاوه بر #سرگرمی و #هنر، تنوع بصری در پوشش اسرا را فراهم مینمودند.
جالب توجه اینکه هیچ وقت در این هنرمندیها، از پارچه خام استفاده نمیشد و همه این طرحها با استفاده از تکههای پارچه و تغییرات در لباسهای سهمیهای شش ماه یک بار انجام میشد.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#مقاومتی/#فرهنگی
🔹عکس امام خمینی
در اولین ماههای #اسارت هر نفر فقط دو پتوی سیاه رنگ ارتشی و امکاناتی بسیار محدود داشت، ولی #روحیه و #مقاومت بچهها بسیار بالا بود.
چهار ردیف قاب مهتابی که با زنجیری حدود ۴۰ سانتیمتر از دو طرف، قاب را به سقف آویزان نگه داشته بود، نور #آسایشگاه را تامین میکرد.
گروهی از بچههای پرشور و انرژی از #شهرستان_آغاجاری، در گوشه آسایشگاه دور هم بودند. به یکباره دیدیم یکی از آنها روی شانههای دیگری بالا رفت و نزدیکترین قابهای مهتابی به دیوار آخر آسایشگاه را با حذف زنجیر از یک طرف، به صورت مورب به طرف دیوار قرار داد. و به دنبال آن پتوی سیاهی که تمثال #امام_خمینی روی آن با صابون #نقاشی شده بود را روی دیوار نصب کردند،
با نصب پتو ی تمثال امام (سایز ۲*۱.۵ متر) و نورافشانی مهتابیها روی آن، همه به وجد آمده و #صلوات فرستادند. صدای صلوات، نگهبان را به پشت پنجره آسایشگاه کشانید و علت صلوات را جویا شد ولی از جواب بچه ها قانع نشد.
همه جا را ورانداز کرد تا اینکه با به هم خوردن یکنواختی نور یک طرف آسایشگاه، متوجه #عکس_امام روی دیوار شد.
او پس از سر و صدا، سریعا به مقر رفته و با گروهی از سربازان و #فرمانده_اردوگاه برگشتند.
در باز شد و آنها به داخل آسایشگاه آمدند. بچه ها که فورا صف نماز جماعت تشکیل داده بودند، مانع نزدیک شدن آنها به دیوار آخر آسایشگاه شدند.
#فرمانده شروع به صحبت و تهدید و بالاخره بچهها قبول کردند که بدست خودشان #عکس را پایین بیاورند.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
لطفا جهت هرچه بیشتر بهره برداری از مطالب، این پوستر را در گروهها و کانالها فوروارد کنید.
#مذهبی
🔹نماز شب
#عملیات_رمضان و #اسارت ما مقارن بود با اولین سال #تکلیف_شرعی. که متاسفانه با توجه به حضور در #جبهه و #احکام_مسافر، موفق به #روزه نشدیم.
پس از استقرار در #اردوگاه، کم کم به فکر جبران و قضای روزههای از دست رفته افتادیم.
علیرغم فشار از طرف #عراقیها و ممنوعیت، #نماز_جماعت، مراسم #دعای_کمیل، #ندبه، #توسل، #زیارت_عاشورا، #سینه_زنی #محرم، روزههای مستحبی، #نماز_شب و #ذکر و یاد خداوند ...، در آسایشگاهها برقرار بود.
در بین #اسرا افرادی بودند که سعی در حفظ این روحیه عبادی و مذهبی تا آخر اسارت را داشتند. مرحوم #ایرج_نوروزی (مهدی)، خوشرو، همیشه خندان و با صداقت، از معدود افرادی بود که همواره سعی در #با_وضو بودن، #قرائت_قرآن، #روزههای_مستحبی و نماز شب، داشت.
مهدی شبها برای خوردن سحری و یا نماز شب، علیرغم ممنوعیت، از خواب بیدار میشد و با مخفی شدن پشت ستون آسایشگاه، با خدای خود خلوت میکرد.
شبی از شبها، #نگهبان_عراقی از پشت پنجره او را دیده بود. داد میزند "تعال".
مهدی خود را بی توجه نشان داده و به #سجده میرود. بالاخره با سر و صدای نگهبان و بیدار شدن تعدادی از بچهها، مهدی به پشت پنجره رفت. نگهبان از داخل میله ها، با یک دست یقه مهدی را گرفته بود و با دست دیگر با مشت به سر و صورت مهدی میکوبید. و بدین صورت او را به خاطر بیدار بودن بعد از ساعت خاموشی تنبیه کرد.
اما مهدی تا آخر نسبت به #اعتقادات و انجام مستحبات پایبند و #مقاوم بود.
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#روزمرگی_ها/#طنز
🔹شربت سرکه
اولین مرتبه بود که عراقیها به عنوان #دسر انگور آوردند. و همه از دیدن آن پس از چند سال، ذوق زده شده بودند. #انگور بین آسایشگاهها تقسیم شد.
در آسایشگاه می خواستیم #سهمیه انگور را بین افراد تقسیم کنیم، ولی به هر نفر فقط چند دانه بیشتر نمی رسید.
تصمیم گرفتیم برای تقسیم راحتتر، با تهیه #سرکه شربت انگوری درست کنیم و حداقل یک لیوان #شربت به هر نفر بدهیم. بالاخره دانههای انگور را در ظرفی ریخته و آن را در خاک باغچه دفن کردیم.
برای نگه داشتن زمان رسیدن سرکه، روزانه یک خط به دیوار میکشیدم تا به روز چهلم برسد. (معمولا بچهها برای شمارش روزها و #تاریخ با این روش عمل میکردند).
یکی از روزها، دوستی از دوستان ما مجموعه خط سرکه من را با مجموعه خطهای کشیده شده خودش به اشتباه گرفته و چند خط به خطوط تاریخ سرکه اضافه کرده بود!!😳😳
من از همه جا غافل هم چند روز بعد با شمارش خطها و رسیدن آنها به چهل، مجموعه خط را با یک خط افقی باطل، ظرف را برداشته و محتوای آن را صاف کردم.😲
فردای آن روز با افزودن مقداری شکر و آب، شربت سرکه را تهیه و در بین بچهها توزیع کردم. آن شب بچهها خیلی سرحال و #خندان بودند. من که فکر میکردم از دستپخت سرکه و شربت من خوشحال هستند، با آنها همراه و خندان و با همدیگر شوخی و گفتگو میکردیم.
روز بعد دوست ما با ناراحتی آمد و پرسید، چه کسی روی خطهای من خط کشیده و آن را باطل کرده؟🙈
در اینجا بود که تازه فهمیدیم، خندهها و سرحالی شب گذشته نه فقط از بابت #شربت_سرکه، بلکه به خاطر #سرکه_نارس قبل از ۴۰ روز بوده است.😳😳😂😂
راوی #حمید_گوهری
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#مقاومتی
🔹سید آزادگان
... ادامه قسمت قبل
از دست آوردهای دیگر حضور #حاج_اقا_ابوترابی در اردوگاه ، #سخنرانیها و کلاسهای عمومی #درس_اخلاق به بهانه ها و مناسبات مختلف، از جمله رساندن پیام #فرمانده به بچه ها و ...، بود.
بهار #سال_۶۱ همزمان با هجوم #اسرائیل به #جنوب_لبنان و شرایط اردوگاه و #جهان_اسلام، ملتهب بود.
(آن موقع ما مخفیانه در اردوگاه #رادیو داشتیم و اخبار را مرتبا دنبال میکردیم).
حاج آقا پیشنهاد دادند، در اولین بازدید #صلیب-سرخ همه اسرا در حمایت از #فلسطین و بر علیه اسرائیل غاصب، متنی یکسان را در نامه هایشان بنویسند.
بعد از دریافت موافقت بچه ها متن زیر که بیانگر دید جهانی ایشان نسبت به مسئله فلسطین در آنروز و آن شرایط بود، آماده و همه آن را در نامه های خود نوشتند.
.
بسم الله الرحمن الرحیم ،
ضربت علیهم الذله والمسکنه (بقره آیه ۶۱)
اسرائیل باید ازبین برود (امام امت).
پروردگارا چشم به راه هستیم تا به #رهبری روح خدا، اسرائیل تبهکار را از تمامی سرزمین های مسلمین بیرون رانده وعظمت مسلمین را به جهانیان بنمایانیم و برای اقتدار پرچم لااله الا الله، کسب انتصار بنمائیم و آنان را به ذلت و خواری که همانا وعده الهی است بنشانیم. در این رابطه ما همگی این جا وفادار و پایبند به تمام تصمیمات امام امت و دولت هستیم و هر لحظه آماده #جانبازی و #شهادت در راه خدا هستیم و از شما نیز میخواهیم محکم و با #وحدت هر چه بیشتر گوش به دستورات امام و دولت باشید.....
مستیم و عاشقیم به گلزار میرویم...
دل داده ایم واز پی دلدار میرویم ..
به امید پیروزی نزدیک - ۲۸/ ۳/ ۱۳۶۱
راوی #علی_علیدوست(قزوینی)
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
💥همراهان گرامی
ضمن تشکر از همراهی، لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در خصوص عملکرد کانال در یک ماه گذشته، با ما مطرح نمائید.. 👇👇
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
#روزمرگی_ها
🔹جاسازی
#سوت_تفتیش هر هفته حداقل دو بار و به صورت ناگهانی زده میشد. با زدن سوت، مسئولین عراقی هر #آسایشگاه سریعا خود را به آسایشگاه مربوطه میرساندند و با داد و فریاد ضمن هدایت بچهها به صفوف ۵ نفره، مراقب اوضاع و تحرکات مخفی کارانه بچه ها بودند. معمولاً در این اوقات عراقیها بخاطر ایجاد رعب و #وحشت برخوردی خشنتر با ما داشتند. هر چند معمولا جز یکی دو تا مغزی خودکار، مداد و یا کاغذ نوشته ای، چیزی به دستشان نمیافتاد.
بچهها که همواره منتظر #تفتیش بودند، سعی در مخفی نگه داشتن و #جاسازی همیشگی اقلام ممنوعه خود داشتند ولی دلهره لو رفتن #جاسازی و پیدا شدن اشیا ممنوعه، تا آخر تفتیش ادامه داشت.
#اسلحه-سرد و گرم، #رادیو، دفترچه و #دعا نوشته، #قلم و کاغذ از هر نوع و ...، از جمله اقلام ممنوعه بود.
بیشترین اشیایی که در دست بچهها و احتمال لو رفتن آن وجود داشت #خودکار، مداد، کاغذ و دفتر بود. که در صورت کشف آن توسط عراقیها بسته به مقدار و محتوا، برخوردهای متفاوتی از جمله جمع آوری و ضبط، #تنبیه و حتی سلول انفرادی و #شکنجه به دنبال داشت.
نجیب #گروهبان_عراقی مسئول آسایشگاه ما بود که برخلاف اسمش بسیار ناقلا و نانجیب بود. او هر دفعه که تفتیش میکرد فقط کیسههای لباس، پتوها، لباسها و حتی اطراف سطلها و منبع آب را بازرسی میکرد و هیچ وقت پنجرههای آسایشگاه را بررسی نمیکرد. بچهها هم با خیال راحت در مواقع تفتیش هر مغزی خودکار یا مدادی که داشتند، بین درزها یا داخل پروفیل پنجره ها مخفی میکردند.
یک روز، بعد از سوت تفتیش نجیب مستقیماً به طرف پنجرهها رفت و در آن تفتیش تعداد زیادی خودکار و مداد جاسازی شده در پنجرهها را جمع آوری و کاری به وسایل و لباس بچهها نداشت. 😢😳😂
او وقتی از آسایشگاه بیرون آمد با قیافهای جدی و پیروزمندانه مشت پر از خودکار و مداد خود را به #ارشد_آسایشگاه نشان داد و گفت تو میگویی هیچی نداریم، پس اینها چیه؟
راوی #حسین_نواب
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan
#اسارت
🔹اعدام اسیر ویتنامی
با وجود محدودیتهای فراوان #اسارت ورود هیئت #صلیب_سرخ به اردوگاه مایه یِ دلگرمی اسرا بود از طرفی در مدت حضور در #اردوگاه، عراقی ها برای حفظ آبرو فشارها را کاهش میدادند. مثلاً ساعات باز بودن اسایشگاهها بیشتربود و یا آب را بروی اسرا نمی بستند و فرصت بیشتری بود برای #استحمام و #شستن_لباس و #قدم_زدن و..... .
اولین بار که هیئت صلیب سرخ برای دیدار از اسرای #عملیات_رمضان به #اردوگاه_موصل_۲ قدیم (اردوگاه بزرگ) وارد شد، مقارن ابان ماه سال ۱۳۶۱ بود و بخاطر اشنایی من با #زبان-انگلیسی طرف صحبت آنها و #مترجم شدم .
در هرنوبت، معمولاً سه روز دیدار آنها طول میکشید. در این اولین دیدار همه یِ ما شماره و کارت شناسایی (Identity Number) و یا (رقم الصلیب) گرفتیم و با امضای یک نامه آبی و خالی بدون هیچ نوشته ای (Blue Letter) زنده بودن خود را به خانواده اعلام کردیم.
این نامه یِ بدون متن، بدون عبور از #سانسور_شیپ #استخبارات عراق به دست #هلال_احمر ایران و نهایتاً خانواده میرسید.
در روز پایانی که مشغول صحبت با رئیس هیئت که روانشناس بود و بودم، از ایشان پرسیدم که حالا که ما نزد صلیب سرخ جهانی ثبت نام(Register) شده ایم تا چه میزان #امنیت_جانی داریم؟
او در پاسخ خاطره اش را از جنگ #ویتنام برایم تعریف کرد و گفت : " من در دوران جنگ ویتنام ( از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۵ میلادی بین ویتنام جنوبی و آمریکا علیه ویتنام شمالی و ویت کنگ ها))، بتازگی وارد صلیب سرخ جهانی شده بودم و برای اولین بار در هیئت بازدید جنگ به اردوگاه نگهداری سربازان ویتنام شمالی (ویت کنگ ها) رفته بودم .
یک روز صبح که وارد اردوگاه شدم دیدم یک گروهبان #آمریکایی، یک اسیر ویت کنگ را به دور درختی طناب پیچ کرده و قصد کشتن او را با کلت کمری دارد !! به سمت آنها رفتم و از گروهبان آمریکایی سوال کردم چرا میخواهی یک اسیر را #اعدام کنی و در جواب گفت او بمن #احترام_نظامی نگذاشته!!!
گفتم البته خطا کرده ولی این اسیر را ما ثبت و شناسایی کردیم و تو حق نداری او را اعدام کنی، گروهبان آمریکایی با غرور و تکبر خاصی گفت این موضوع به تو مربوط نیست و حالا من او را تنبیه میکنم تا هم تو بدانی هیچکاره ای و هم سایر اسرا عبرت بگیرند!! و بلا فاصله با شلیک دو #گلوله به وسط پیشانی ، اسیر نگون بخت را اعدام کرد!!!
حالا تو (خطاب به من) وضعیت امنیت را ازین گفته های من درک کن." البته بعد هم بمن گفت که شما و عراقی ها هر دو #مسلمان و دارای #فرهنگ نسبتاً مشترک هستید و چنین خطری شما را کمتر تهدید میکند ولی در عین حال "اسیر" هستید!!
او در پایان تاکید کرد من این #خاطره را فقط برای تو گفتم و لازم نیست برای سایرین بازگو کنی!!
راوی #علیرضا_اخوان مهدوی
👈لطفا برای فوروارد و هدایت پیام به افراد، کانالها و گروههای دیگر از گزینه "<----" یا هدایت با نقل قول استفاده نمائید.
❓سوالات و پیشنهادات
https://eitaa.com/Ganjineh_Esarat
✍️روایت خاطرات
https://eitaa.com/Khaterat_Revaiat
📌کانال ناگفته هایی از اسارت
https://eitaa.com/khaterate_Azadegan