eitaa logo
خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
665 دنبال‌کننده
569 عکس
327 ویدیو
104 فایل
دل آدمي بزرگتر از اين زندگيست و اين راز تنهايي اوست... یاد مربی موحد، مجاهد، سردار جبهه تربیت و سازندگی، فقیه صاحب مکتب تربیتی، صفای اهل صفا، سالک خالص، ستاره آسمان گمنامی، سمبل اندیشه‌های ناب، بی‌تاب بوتراب و تطهیر شده با جاری قرآن...
مشاهده در ایتا
دانلود
فتن و دوختن و پوشيدن و نمايش دادن و جالب بودن و در چشم‏ها نشستن است، آيا مى‏تواند كه خودش را در لباس محبوس كند و خودش را بپوشد؟ پوشش؛ يعنى مرگ، يعنى تمام شدن، يعنى پوچ شدن و به بن‏بست رسيدن، كه اينها جز سرگرمى و تنوع و لذت و نمايش و جالب بودن و در چشم‏ها و دل‏ها نشستن چيزى نمى‏خواهند؛ چون خودشان را بيشتر از اين نمى‏بينند و بالاتر نرفته‏اند. ✅زير بناى حجاب‏ زير بناى حجاب، همين دگرگون كردن بينش و عوض كردن تلقى و برداشت‏هاست. آن وقت آنچه سخت و رنج آلود است شيرين و مطلوب خواهد شد و راحت و آسان خواهد گرديد. هنگامى كه من با مقايسه‏ها، ارزش‏هاى بيشتر خودم را يافتم و با شهادت استعدادهايم، كار بزرگ خودم را شناختم و از تنوع و تكرار و از لذّت و خوشى، به تحرك و به خوبى‏ها رو انداختم، با اين بينش، ديگر هيچ تنوعى مرا ارضاء نخواهد كرد و هيچ چشمى و هيچ دهانى و هيچ دلى، جايگاه من نخواهد بود، كه من در اين تنگناها نمى‏گنجم و در اين‏ محدوده‏ها، محبوس نمى‏شوم. هنگامى كه با همين مقايسه، عظمت من مشخص گرديد و كار من نمودار گشت، ناچار من به شناخت دنيا راه مى‏يابم. اگر نقش من تحرك باشد و كار من حركت، ناچار دنيا راه من خواهد بود و در اين راه من نبايد گردى به پا كنم و دلى را بگندانم و كسى را به خود جلب كنم و خودم را در چشم‏ها بنشانم. آنچه امروز آرزوى من و تمام همّت مرا تشكيل مى‏دهد، با اين بينش، بزرگ‏ترين خيانت مى‏شود و نابودى وجود من و نفى ارزش‏هاى جديدى كه به آنها راه يافته‏ام. ✅حجاب؛یعنی همین دقت در برخورد،که آلوده نشوی و آلوده نسازی؛که اسیر نشوی و اسیر ننمایی.حجاب،فقط این نیست که زن خود را بپوشاند؛که زن و مرد،هردو باید در این دنیایی که راه است و میدان حرکت است کلاس و کوره است؛سنگ راه نباشند و دیگران را در خود اسیر نسازند و چشم ها و دل ها را نگه ندارند ودر دنیا نمانند.
☘️ تو پايان افتخارات گذشته هستى و من آغاز فردا
🌿ما در دنياى رابطه ‏ها هستيم. ما در نظام زندگى مى‏ كنيم. كوچك‏ترين كار ما و پنهان‏ترين خواسته ‏ى‏ ما و ساده ‏ترين حالت و صفتِ ما، بر تمام عوالم اثر مى‏ گذارد و ميوه مى ‏دهد؛ و حُصِّل ما فى الصدور. با مادى‏ ترين بينش‏ ها مى ‏توانيم اين روابط و اين عليت را بفهميم و با فهم اين عليت مى‏توانيم سنگينى عمل‏ها و حالت‏ها را بر ذرّه ذرّه ‏ى هستى احساس كنيم، كه: 👈ظَهَرَ الفساد فى البرِّ و البحرِ بما كَسَبَتْ أَيْدى النّاس؛ آنچه دست‏هاى ما بدست آورده، بر تمام دريا و دشت اثر دارد و اين اثر نهفته است و گاهى آشكار مى ‏شود تا انسان از دست پخت خودش‏ بخورد و بازگردد؛ لنذيقهم بعض الذى عملوا لعلهم يرجعون.
🌿توجه به اندازه ‏هاى موجود و ارزش‏هاى مطلوب، اساس برنامه ريزى است و آدمى، ناچار است تا براى هر نوع برنامه ريزى، خودش‏ را و اندازه هايش را و استمرارش را و ارتباط هايش را حتى اگر محتمل هم باشد، در نظر بگيرد و اگر در نظر گرفت و حتى با احتمال، به اندازه و استمرار و ارتباطهاى پيچيده توجه كرد، ديگر نمى ‏تواند اين دنيايى بماند و در هفتاد سال، محصور شود و در حصار بميرد.
🍂🌼🍂 🌼 🍂 سالگرد شهادت استاد مطهری و روز معلم گرامی باد. 🌻 من همه زندگی مو مدیون اساتیدم هستم اساتیدی که،تو هر دوره ای،از زندگیم دستم تو دستشون بود واگه نبودامروز اینجا نبودم. اولین استادم پدرم بودن که هیچ وقت چیزی را به من تحمیل نکردن وبا عمل و اخلاق خیلی چیزها را بهم یاد دادن. 🌻🌻🌻 تو نوجوونی که هزار آفت و آسیب در کمینه، دستم تو دست استاد عزیزم حجة الاسلام هادی حق پناه بود،با ایشون هیات و دین را شناختم و از طوفان نوجوونی بسلامت عبور کردم، وارد حوزه شدم، 🌻🌻🌻 همون سالهای اول حوزه خدا استاد دیگه ای را بهم هدیه داد که راه و هدف زندگی منو تغییر داد و منو وارد عالم تربیت کرد. حجه الاسلام مجتبی وافی همون استادی بود که از پایه چهارم حوزه یه طلبه خام را با دلسوزی پرورش داد و راه و چاه خدمت به مردم و تربیت را یادش داد. 🌻🌻🌻 بعد از اون دو استاد دیگه خیلی برام موثر بودن یکی حجه الاسلام و المسلمین استاد هادیزاده شاگرد درجه یک مرحوم عین صاد و یکی هم حجه الاسلام و المسلمین استاد عابدینی شاگرد مرحوم آیت الله بهجت. فهم عمیق و دقت نظر استاد هادیزاده در کنار زندگی ساده ای که داشتن خیلی به من کمک کرد. هر جا گیر کردیم زیرزمین منزلشون پذیرای من و همه شاگردانشون بودن و با صبوری دستمون را گرفتن. استاد عابدینی همان همسایه قدیمی ما بودن که اخلاق و منش فوق العاده شون منو جذب کرد و بعدا که بیشتر نزدیک شدم و درس حدیث و تفسیرشون شرکت کردم متوجه شدم دریایی از علم و معارف و نورانیت هستن. من معلم های دیگه ای هم دارم که خیلی برام عزیزن ولی ازشون نامی نبردم. دست همه شون را می بوسم و این روز را به اونها و همه معلمین گمنام و زحمت کش تبریک میگم و از صمیم قلب از خدا میخوام بهترین اجر و پاداش را نصیبشون کنه و سایه شون را بر سر ما حفظ کنه. اردبیهشت ۱۴۰۲
هدایت شده از هادیانه ها
استاد هادی زاده (روز استاد).mp3
3.89M
سخنرانی کوتاه و پر مغز استاد روز راهبرد استاد ✅ پایه سخن استاد دو آیه ذیل بود👇 يَـٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا وَدَاعِيًا إِلَى ٱللَّهِ بِإِذۡنِهِۦ وَسِرَاجٗا مُّنِيرٗا (احزاب _ ۴۵- ٤٦ ) اى پيامبر به راستى ما تو را [بر امت] و و فرستاديم و تو را ی به سوى خدا به فرمان او و فروزان [براى هدايت جهانيان] قرار داديم 🔹 تدریس دور باطل نیست به شرط این که در طرح باشد 🔹 ضرورت توجه به ظرفیت الگویی استاد گوش دادن این صوت رو به همه ها و معلم ها مخصوصا اساتید پیشنهاد می دم👌 @hadianeha
🌿انبياء از همين جا آغاز مى‏كردند و به آدمى نشان مى‏دادند كه ارزش او بيش از چيزى است كه مى‏خواهد به آن برسد و براى اين كار از معلومات بلاواسطه او استفاده مى‏كردند، نه تجربيات و معلومات با واسطه. رسول درودش را بر كسانى قرار داده كه اين ارزش را شناختند: «رَحِمَ اللَّهُ امْرَءً عَرَفَ قَدْرَه». على (ع) حد جهل را در همين مى‏داند كه انسان ارزش خود را نشناسد: «كَفَى‏ بِالْمَرْءِ جَهْلًا انْ لايَعْرِفَ قَدْرَه» ؛ براى جهل ما همين بس كه اندازه و قدر خود را ندانيم. اگر انسان اندازه خود را شناسايى و ظرفيتش را شناخته باشد، حركتش را شروع مى‏كند و اين حركت برايش حتى از تنفس ضرورى‏تر مى‏شود؛ چون با هر نفسش مى‏خواهد چيزى را به دست آورد.
هدایت شده از سید احمد مدارایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤صدای استاد صفایی حائری📻 ❓محرک های من چیست؟ رشد من در چیست؟ 🔰سید احمد مدارایی🔰 💠https://eitaa.com/ahmadmodaraeiir💠
هدایت شده از مباحث تربیتی
🌿وقتى كه من گم‏ شدم و ندانستم چه قدر ارزش دارم، هر كس مى ‏تواند مرا به هر قيمتى بخرد، با يك بارك‏ اللَّه از دست مى ‏روم ولى وقتى كه دانستم صد هزار تومان ارزش دارم، ديگر با پنجاه هزار تومان معامله نمى ‏كنم و اگر بدانم به بهشت مى‏ ارزم، با دنيا معامله نمى ‏كنم و اگر بدانم كه خدا خريدار من است و او را خريدار خود ببينم، ديگر حتى با بهشت هم سودا نمى ‏كنم. آن‏هايى كه مى ‏گويند: «يا نَعِيمى وَ جَنَّتى وَ يا دُنياىَ وَ آخِرَتِى»، با اين نگاه همراهند. 🌿رحِمَ اللّه ُ امرَءً عَرَفَ قَدرَهُ وَ لَم يَتَعَدَّ طَورَهُ رحمت كند مردى را كه قدر خويش را بشناسد و از حدّ خود درنگذرد. رحم الله امرأ عرف قدر نفسه . «قِیمَهُ کُلِّ إمرئٍ ما یُحْسِنُهُ» https://eitaa.com/tarbeit
🔴 انتشارات لیله القدر در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران 🔴 📚 کلیه آثار در نمایشگاه کتاب حضوری ۲۰ درصد و مجازی با ۱۰ درصد تخفیف و ارسال رایگان عرضه می شود. 🔺علاوه بر این تخفیف از طرف نمایشگاه به دانشجویان و طلاب گرامی ۶۰۰ هزار تومان بن تعلق می گیرد. 📌نشانی نمایشگاه کتاب حضوری: تهران ، مصلی امام خمینی(ره) ، راهروی ۱۴، غرفه ۳ 🔗 لینک نمایشگاه کتاب مجازی : 🌐: bookicfi ir 👈🏻 🛒 ثبت سفارش : 👇🏻 🤳🏻 : @einsadshop_ad 📨 پاسخ به سوالات : 👇🏻 👤 : @ad_einsad
هدایت شده از چشمه جاری
✅👈 بو می دهی‼️ 💠 یکی از مدرسین حوزه تعریف کرد: در یکی از سفرهای مشهد، شخصی همراه ما شد که رفتار بسیار خودخواهانه و مغرورانه ای داشت. 💠 استاد صفایی رحمة الله علیه هم بود، اما چیزی نمی گفت. چند بار برخورد لفظی بین ما و او پیش آمد. 💠 به هر حال به جایی رسیدیم و خواستیم استراحت کنیم. یکی از دوستان خربزه بزرگی خرید و آورد. 💠 آن شخص بدون آنکه به کسی توجهی کند، خودش سراغ خربزه رفت و آن را پاره کرد و شروع به خوردن نمود. 💠 مقداری که خورد، سرش را بلند کرد و گفت: مونده، بو میده. 💠 ناگاه حاج شیخ، که تا آن موقع نسبت به او ساکت مانده بود، گفت: باور داری که مانده است و بو می دهد؟ گفت: بله. 💠 استاد گفت:«تو هم مانده ای. بویش را می شنوی؟» 💠 آن فرد چنان به هم ریخت که گوشه ای رفت و مشغول فکر شد. 💠 بعدها خودش گفت: این مؤثرترین حرفی بو که تا آن زمان به من گفته بودند. 💠 پس از آن ماجرا واقعا حرکتی را شروع کرد و راه افتاد. چرا که یافته بود اگر بمانی، می گندی‼️ 📚 مشهور آسمان، ص ۱۱۴ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
هدایت شده از چشمه جاری
استاد صفایی رحمة الله علیه 🔷 يكى از ثروتمندان به مشهد آمده بود و مدت‏ها در حرم رفت و آمد مى‏ كرد، ولى نه حالى پيدا مى‏ كرد و نه سوز و جوششى در او ايجاد مى‏شد. 🔷 از خودش بدش مى‏ آيد و تصميم مى ‏گيرد كه قهر كند و ديگر سراغ امام نيايد. بليط برگشت مى‏ گيرد. 🔷 قبل از رفتن، در راه پيرمردى را مشاهده مى ‏كند كه بار زيادى را با چرخ دستى حمل مى‏ كند. پيش او مى‏ رود و مى ‏پرسد: چرا اين قدر بار زده ‏اى⁉️ 🔷 پيرمرد مى ‏گويد: اين بار را به خاطر اينكه مقدارى پول لازم دارم تا براى دخترم جهيزيه تهيه كنم، كنترات كرده ‏ام. از طرفى هم عيالم گفته تا اين مبلغ را تهيّه نكرده ‏اى، به خانه نيا! 🔷 بيچاره پيرمرد! با همه جان كندن و با تمام غيرت خود كار مى‏ كرد.تاجر از اين وضعيت تكانى مى ‏خورد و تحوّلى در او ايجاد مى‏ شود و با پيرمرد به سمت منزلشان حركت مى ‏كنند. 🔷 به منزل آنها مى‏ رود و سعى مى‏ كند تا حوائج آنان را بر طرف كند. جهيزيه را تهيّه و دختر را به خانه بخت مى ‏فرستد. آخر سر، بار ديگر به حرم مى‏ رود تا خداحافظى كند. 🔷 وقتى وارد حرم مى‏ شود، چشمانش مانند چشمه شروع به جوشيدن مى‏ كند و منقلب مى ‏شود. 🔷 صاحب دلى مى‏ گفت: بايد سنگ را از سرچشمه برداشت تا قساوت‏ها از بين برود. 📚 اخبات، ص ۱۱۴ 🆔 کانال👈 https://eitaa.com/cheshmeyejarie
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 ﮺ چرا مشهد برویم؟ ﮺ 🎙 عین‌صاد #⃣ ؟ 📢 |اینستاگرام| |تلگرام| |کست‌باکس| |آپارات| |بله| |توییتر| 🔗 لینک دانلود کیفیت‌های مختلف از آپارات: 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻 https://www.aparat.com/v/DHgWB 🌐سایت انتشارات لیله القدر WWW.EINSAD.IR ╭✤ @Einsad ✤╮
خاطره از مرحوم علی صفایی حائری
🎞 ﮺ چرا مشهد برویم؟ ﮺ 🎙 عین‌صاد #⃣ #استوری #چرا_مشهد_برویم ؟ 📢 |اینستاگرام| |تلگرام| |کست‌باکس|
صوت فلسفه زیارت مرحوم استاد علی صفایی حائری به ما ایراد می گیرند که چرا این همه می آئید؟ چرا نیاییم ؟ آخر آدم تا نفهمد از اینها چه گرفته، حق دارد ول کند و برود اینور و آنور، برود آندلس! ولی وقتی که می فهمد از این منابع چه بدست آمده و چقدر راهها نزدیک شده، آن موقع آدم هر کجا که ولش کنند مثل گربه مرتضی علی میرود می پرد! من گاهی شده در قم اگر یک پنجشنبه، جمعه فرصتی باشد، یکی از دوستان ماشین داشته باشد بگوید بیا برویم مشهد، من حتّی اگر یک هفته قبلش به مشهد رفته باشم، رویم نمی شود بگویم که نمی آیم. حتّی شده در شب گیر می‌کردیم، راه می افتادیم می آمدیم، عصر چهارشنبه از قم حرکت می‌کردیم می آمدیم تهران، 12-10ساعته، با چه بدبختی از آن جاده می آمدیم (با داستان ها و وضعیت هایی، که بماند !) می رسیدیم مشهد. دو تا زیارت نکرده، دوباره غروب راه می افتادیم بر می‌گشتیم. چرا آدم این طور می شود؟... ما، دربدری های دیگر را ندیده ایم. ما 200 سال دربدری سلمان را هنوز نفهمیده ایم. این است که برایمان سخت است دو روز در بیابانها برویم... چرا مشهد می رویم ؟!! چرا نرویم ؟! اگر بدانیم از این بیت چه به ما رسیده، آنوقت، باور کنید مدهوش می شویم! ما هنوز از فضل و عنایتی که اینها داشته اند درخوابیم. یک چیزهایی بما بخشیده اند، [امّا] هنوز بیدار نشده ایم که ببینیم چه داریم. نمی دانیم عنایت ها چه بوده و از چه چشمه هایی سیرابمان کرده اند. هنوز تشنگی را نچشیده ایم. گاه گاهی [انسان] در بدر بدنبال یک گیری می رود تا یک خطی [از او بگیرد]، آنوقت [ما] یک دعا را می خوانیم [می بینیم] چه خطوطی جلوی پای ما میگذارد! آدم می لرزد، که این همه لطف و این همه معرفت در هر سر خط، یک دعایی ریخته است، در شروع هایش، در قطع ها و وصل هایش. یک آیه را [می بینی]، چقدر راهها را نزدیک می کند... نچشیده ایم. هنوز آنچه که چشیده ایم نمی دانیم چقدر ارزش دارد. هنوز نفهمیده ایم این چه بوده که ما از آن نوشیده ایم. این است که شاکر هم نیستیم.
اما اگر بينش و گرايش به غيب شكل بگيرد و آدمى سالك باشد و دنيا راه، آن وقت همه بت‏شكنى‏ها و ضربه‏ها بر ديوارها، مى‏شود نعمت. و تمامى بلا و مصيبت، شكر مى‏خواهد؛ كه مى‏فرمودند: «اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاكِرِينَ لَكَ عَلى مُصابِهِمْ‏ » و مى‏فرمودند: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ شُكْرِى عَلى‏ ما زَوَيْتَ عَنّى أَوْفَرُ مِنْ شُكْرِى لَكَ‏ عَلى ما خَوَّلْتَنِى... ». و آن وقت تو با سختى‏ها راحت هستى و مع العسر در يسار هستى و مى‏توانى از مصيبت‏ها بياموزى، كه تعلق‏ها و توقع‏هاى تو را مى‏شكنند و تنظيم مى‏كنند. نمى‏توان با وسعت دانش و سرعت دانش، جاى اين بينش و اين گرايش را پر كرد و نمى‏توان غربت آدمى را با علم جواب گفت؛ كه آدمى بزرگ‏تر از اين محدوده است و اين محدوده را با علم و صنعت و قدرت، زودتر مى‏گذراند و بن‏بست و تنهايى و حبس و ديوار را زودتر احساس مى‏كند. داستان حيرت‏زدايى علم و تزلزلِ مذاهبِ برخاسته از حيرت، يك حرف است و حقيقت غربت انسان و تنهايى او و ديوار و بن‏بست هم، حقيقتى ديگر است. تا تو در كجا ايستاده باشى و تا كجا آمده باشى. بگذار اين نكته را همين جا بگويم كه علم با تمامى قدرت و سرعت و صنعتش براى عبور از همين دنياهاى نزديك و ستارگان كهكشان اول ما، خيلى ناتوان و ناچيز است. حتى اگر به سرعت نور برسى بايد ميليون‏ها سال در راه باشى تا از همين خانه معلق، اتاق‏هايى را ببينى. براى معراج‏ها بايد به دنبال وسايل ديگرى بود و بايد از انبساط وجود و احاطه وجود راهى پيدا كرد ... بايد در علم انقلابى ديگر آورد؛ كه اين منابع آگاهى با حجاب و قفل و ختمى كه بر آنها مى‏زنيم جز با «عَذابٌ عَظِيمٌ» پيمانى نمى‏بندند و براى اين دنياى بزرگ و اين انسان بزرگ‏تر از دنيا، كارسازى ندارند.
آنها كه از اين امكان بهره نگرفته‏اند و از منابع آگاهى و قلب و سمع و بصر خود استفاده نكرده‏اند، طبيعى است كه محروم شوند و مختوم شوند؛ «خَتَمَ اللَّهُ عَلَى‏ قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى‏ سَمْعِهِمْ»؛ خداوند بر دل‏هاشان مهر زد و بر شنوايى آنها مهر زد و اين مجازات كسانى است كه از امكانات بهره نمى‏گيرند و دل و چشم و گوش خود را مى‏بندند. دلى كه باز و آزاد باشد مى‏تواند از فسخ عزائم‏ و نقض هِمَم‏ بياموزد . مى‏تواند از قبض و بسط خود بياموزد. مى‏تواند از تحول‏ و از بلا و از مصيبت‏ و مكاره‏ و از مطلوب و محابّ‏ خود بياموزد. و گوش آزاد مى‏تواند از هدايت‏ها و از تلاوت‏ها بياموزد. گوش آزاد مى‏تواند صداى آيات را بشنود. هنگامى كه زباله و كثافت و يا ظرف كثيف و يا گريه كودكى و انتظار پيرمردى و گرفتارى رهگذرى را مى‏بينى، در واقع اينها تو را صدا مى‏زنند كه مرا از سر راه بردار و مرا بشوى و مرا دستگير باش. و گوش آزاد مى‏تواند اين دعوت‏ها و اين طلب‏ها را بشنود و اجابت كند و اگر گذشت و گوش خود را گرفت، توقع نداشته باشد كه دعوت رسول را اجابت كند و صداى رسول را بشنود و تلاوت آيات او را جدّى بگيرد. و چشم بى‏پرده‏ مى‏تواند پديده‏ها را آيت ببيند و غايت و واقعه نپندارد. نمى‏دانم در بيابانى سرگردان و گم‏شده‏اى و گرسنه و تشنه و هراسناك، پشت هر تپه و شكاف هر درّه را گشته باشى و پس از مدت‏ها گرفتارى و سردرگمى به خاكستر اجاقى و يا پشكل بزى و كفش و كوزه‏اى، چشم روشن كنى؟! براى تو پس از آن همه سرگردانى، خاكستر و پشكل فقط خاكستر نيست، كه نشانه است، آيت است، براى تو حرفى دارد و به تو نشانى مى‏دهد. تو در هنگام اشتغال و همراه غفلت، به اين نشان‏ها توجه ندارى و فقط پديده‏اى، پشكلى، خاكسترى را مى‏شناسى اما هنگام سرگردانى و تمركز و جست‏وجو و دقت، تو دلالت‏ها و هدايت‏ها و دعوت‏ها و نشانه‏ها را مى‏بينى و مى‏شنوى و احساس مى‏كنى. خداوند وقتى مى‏خواهد از ديدار آتش و يافتن آتش در شب سرد و سرگردانى موسى بگويد، اين گونه مى‏گويد: «آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ نَاراً »؛ از سمت طور به آتشى انس گرفت نه اينكه آن را ديد و «رَأَى نَاراً»، نه، «آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ نَاراً». تفاوت ديدن‏ها در گرو همين‏ طلب‏ و تمركز و جست‏وجو است و كسى كه بر منابع‏ آگاهى خود قفل زد و آن را بست، چه انتظار دارد و منتظر چه پاداشى است، جز همين كه مطابق عمل او با او رفتار كنند و بر دل و شنوايى او مهر بزنند؛ كه آنها بر بينايى خود پرده كشيده‏اند، نشانه‏ها را نمى‏بينند و از آيت‏ها براى خود غايتى گرفته‏اند و دل خوش كرده‏اند. پس اگر چشم، آيه‏ها را نخواست و نديد و اگر گوش، دعوت‏ها و هدايت‏ها را نشنيد و اگر دل، از تحول نعمت‏ها و از منع و بخشش ديگران در خودِ آنها نشست و به مدح و ذمّ آنها مشغول شد و از رفت و آمدها و از قبض و بسطها و از فسخ عزيمت‏ها و نقض همّت‏ها نياموخت، خود بر عذاب خود اقدام كرده و خود خواسته است و نبايد دل خوش كنى كه بهره‏هاى تجربه و علوم تجربى را داريم و از ختم و قفل نمى‏ترسيم؛ كه دانش‏ها بدون بينش‏هاى مسلط شكل نمى‏گيرد. و كسى كه اين سنجش و اين ذهنيت و اين زاويه ديد را نداشته باشد به مجموعه‏هاى هماهنگ با اندازه وجودى انسان و به برنامه‏هاى متناسب با بافت و ساخت انسان و جهان، راه نمى‏يابد و همين مى‏شود كه آدمى دهانى مى‏شود وابسته به يك مشت روده و منتهى به دستگاه تناسلى‏اش. و همين مى‏شود كه از دنيا توقع رفاه و امن دارد و بر خدا مى‏شورد كه اين چه نوع ميهمانى و پذيرايى است‏ و اين چگونه آفرينش بى‏حساب و ناهماهنگى است و راست هم مى‏گويد كه با امن و رفاه هماهنگ نيست، كه مدام تحول است و بلا و مصيبت و مدام ضربه است كه بر ديوارها و محدودهاى آدمى وارد مى‏شود و بت‏ها را مى‏شكند. بر فرض در دنياى امكان و رفاه و بالاتر از مدرن زندگى كند و به تمامى‏ خواسته‏هايش دست بيابد، ولى اين وجود فراباش كه گذشته و آينده و حال را يكجا مى‏بيند و به جدايى‏ها حتى در هنگام وصال وقوف دارد و پاييز و سردى زمستان را حتى در شكوفه‏هاى بهار مى‏فهمد، چگونه مى‏تواند ايمن باشد و چگونه مى‏تواند آرام بگيرد؟! حتى در كنار منزل جانان چه جاى امن؛ چون هر دم جرس فرياد مى‏دارد كه بربنديد محمل‏ها ... و همين طور كه مى‏بينى انسان بيدار و جهان متحوّل حتى هنگامى كه جهان دست يافتنى و رام مى‏شود با هم هماهنگى ندارند، واى به روزى كه ناهماهنگى مضاعف شود و مصيبت‏ها و درگيرى‏ها و جنگ‏ها و ستم‏ها سر بر دارد، كه ديگر عذاب مضاعف و عذاب عظيم شكل مى‏گيرد. و عذاب با اين كفر و چشم‏پوشى رابطه تنگاتنگ دارد و اگر بگوييم‏ «الَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ»، از اين واقعيت مرتبط و از اين ارتباط تنگاتنگ مى‏گوييم. پس آدمى به اندازه رنجى كه مى‏برد، كافر است!!
تطهير با جارى قرآن ؛ ج‏3 ؛ ص35 و قصص، 29 .. ( 1). فلسفه دين، جان هاسپرس. ترجمه مركز مطالعات و تحقيقات اسلامى دفتر تبليغات اسلامى، برهان‏غايى، ص 134-/ 95 ..). زيارت امام حسين عليه السلام در روز عاشورا .. ( 2). صحيفه سجاديه، دعاى 35 .. ( 1). عبدالكريم سروش در نامه فرهنگ، شماره 3، ص 7 ..
«أَلَآ إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَآءُ»؛ آگاه باشند كه به راستى آنها، خودِ آنها فقط سفاهت دارند و سفيه هستند؛ چون در برابر شخصيت و تشخّص خويش، منافعى را مى‏خواهند كه به دست نمى‏آورند و اگر هم به دست مى‏آوردند، باز بهره نمى‏گرفتند؛ كه انسان بى‏هويت و بى‏شخصيت فقط نردبان ديگران است و آلت دست اين و آن. اين سفاهت بنيادى است كه آدمى خودش را بدهد و به كم بدهد و به توهم و خيال بدهد و خيالِ بُرد و سود هم داشته باشد. اينها سفيه هستند، «وَ لَكِن لَا يَعْلَمُونَ»؛ ولى نمى‏دانند. «لَا يَعْلَمُونَ» با «لَايَشْعُرُونَ» تفاوت دارد. شعور، تجربه حسى است و علم، گسترده‏تر از حسى و فكرى و عقلى و حضورى است و اينها هيچ نمى‏دانند؛ چون مرض بر شخصيت و شعور و آگاهى و روابط آنها اثر گذاشته است.
صفايى حائرى، على، تطهير با جارى قرآن، 3جلد، ليلة القدر - قم، چاپ: اول، 1391 ه.ش.