eitaa logo
خط روایت
1.3هزار دنبال‌کننده
666 عکس
100 ویدیو
14 فایل
این روایت‌ها، نوشته مردم سرزمین انقلاب اسلامی است. محتواهای این کانال را می‌توانید بردارید و هر جا که خواستید بازنشر کنید، می‌توانید از این محتواها برای تولید محصولات رسانه‌ای هم استفاده کنید. ادمین‌ خانم‌ها : @Sa1399 جاودان یزدی‌زادگان @Z_yazdi_Z
مشاهده در ایتا
دانلود
آقام ابالفضل از هول هولی غذا خوردنش لجم می گیرد. می گویم:"بچه! پنجِ صبح میری، یکِ شب میای، لااقل موقع ناهار سر حوصله بشین سیر ببینمت." لقمه ی توی دهنش را کنار لپش جا می دهد و با همان عجله می گوید:"مامان می دونی که مسوولیت برق هیئت با منه، تازه هیچکی نیست مراقب موکب باشه، من از همه بزرگترم اونجا، اگه اتفاقی بیفته..." دو سه تا قاشق آخری را که می خورد زل می زنم به صورت گرد و چشم هایش و فکر می کنم که این بچه کی بزرگ شد که من نفهمیدم؟ بلند می شود، لباس خاکی اش را صاف می کند و می رود، مثل لباس خاکی هایی که همیشه سرشان درد می کرد برای رفتن. دم در صدا می زند: خدافظ! یادت نره برام دعا کنی، راستی مامان، دیشب با نوحه ی بوشهریه کلی گریه کردم، خیلی باحال خوند... " به این جا که می رسد حرص و جوشم رنگ می بازد و دلم می لرزد. یکدفعه صدای باسم کربلایی از پشت سال هایی که نفهمیدم چطور گذشت می نشیند وسط حال و هوای امروزم. " مِن البیّن، یاحسیّن، مِن ذُغری و شاب الرأس، تانیّت، نادیّت، لَیش تاخّر عباس... " ظهر ششم محرم بچه ای که هنوز باورم نمی شود بزرگ شده، مهمان آغوشم شده بود. چند دقیقه قبل تر از اینکه قدم های فسقلی اش را به این دنیا بگذارد، قلب کوچولویش از کار افتاده بود؛ آن هم دوبار، به فاصله ده دقیقه. صدای "یاابالفضل، یاابالفضلِ" پرستارها پیچیده بود توی تار تارِ وجودم. همراهش با خودم گفته بودم، خدایا اگر قرار باشد به نبودنش، من هم تمام شوم؛ همین جا، روی همین تخت، گوشه ی همین بیمارستان. قربان مرامش مثل همیشه ناامید ردم نکرد. چند روز بعد، اسم عباس همراه نوحه ی باسم، قطره قطره می رفت توی رگ هایش تا بشود خادم خاندان محترمش. دیگر دل نگرانش نیستم؛ زیر سایه شان، جایش امنِ امن است. از نظر کرده ی آقا ابالفضل چه انتظاری داشتم، جز اینکه پنجِ صبح برود هیئت، یکِ شب بیاید و ناهارش هم هول هولی بخورد؟ ✍ محرم 1403 〰〰🏴 〰〰🏴 @khatterevayat
روی میز ما ما چهار تا بودیم، بچه های همسایه پنج تا. آخرین لقمه ناشتایی از گلویمان پایین نرفته، وسط کوچه بودیم. بازی که تمام میشد و دلمان تاپ تاپ می کرد برای خانه ، تازه جِر زدن و دعوایمان شروع میشد. جنگ را می کشاندیم به حیاط. ته تاغاری ها را مامور جمع کردن سنگ می کردیم و از پشت دیوار برای هم سنگ می پراندیم. صدای آخ هر طرف که در می آمد، سنگ بعدی تندتر و محکم تر پرت میشد. هر جای هر کس می خورد برایمان مهم نبود، بازی همیشه اشکنک دارد و گاهی تهش به سر شکستنک هم می رسد. از صبح غصه ام گرفته برای اسماعیل هنیه. اسماعیل! تا امروز که قربانیِ راه ظهور شد نفهمیدم که چه اسم قشنگی دارد. دلم می سوزد، خیلی هم زیاد؛ اما تنها گزینه ی روی میز فکرم وعده ی صادق بعدیست. مگر کلام آقایمان نیست که: "آرام باشید. این چیزهایی که شما می‌بینید، اینها حوادث طبیعی یک راه دشوار به سمت قلّه است..." بازی سر شکستنک دارد. سنگی خوردیم،سنگی زدیم... و حکایتمان همچنان باقیست. انبار سنگ هایمان پر است و سنگ پرانی تا رسیدن صاحب مان تمام نمی شود. ما انتقام می خواهیم. سیلی نه! فقط انتقام سخت... ✍ دهم مرداد 1403 25 1446 〰〰🏴 〰〰🏴 @khatterevayat
🌾صبح‌هایی هست که دوست داری خواب به خواب می‌رفتی. تا همین چند سال پیش فکر می‌کردم چه خوب که اوایل انقلاب نبوده‌ام. چه خوب که دلواپسی‌های هر روزه را درک نکرده‌ام. چه خوب که نیمه‌شبی، صبح زودی کسی بیدارم نکرده تا خبر تلخی بهم بدهد. چه خوب که صبح با صدای گریه اهالی خانه از خواب بیدار نشدم. "چه خوب" نه که یعنی غرض کجی داشته باشم؛ یعنی چه خوب که سر تلخ خیار به من نرسید و حالا دارم با خیال راحت نمک می‌پاشم و بقیه‌اش را گاز می‌زنم. تا همین چند سال پیش خیال خوش می‌بافتم و آن صبح جمعه که رسید تار و پود خیالم با بوی خون و صدای مهیب انفجار در هم آمیخت. حالا دوباره صبح شد و خبری دیگر رسید. شقیقه‌هام نبض می‌زند، قلبم مچاله می‌شود، هرچه سعی می‌کنم ریه‌هام پر نمی‌شود. به دیروز فکر می‌کنم و صفحه کوچک تلوزیون. به مراسم تحلیف. به آن وقتی که کارگردان کادرش را بست روی اسماعیل هنیه و مقارنه‌ای که توی سرم شکل گرفت. به ابراهیم ما و اسماعیلِ آن‌هـ نه! باز هم ما! ✍ 〰〰🏴 〰〰🏴 @khatterevayat @parhun
〰〰〰〰〰🏴🏴🏴 دوستان در این روزهایی که هنوز مشکی حسین را بر تن داریم. صدای هلهله یزیدی ها از کاخ سفید و تلاویو به گوش میرسد، بر ما واجب است که قلم‌ها را برداریم و با یک روایت زینبی داغ این هلهله‌ها را بر دلهایشان بگذاریم. آماده انتشار روایت های شماست. محورهای پیشنهادی تولید محتوا: - روی این نکته تاکید شود که وسط جنگ هستیم و شرایط دنیا دیگر عادی نیست، یکی آن‌ها میزنند، یکی ما. این زد و خوردها نباید باعث تضعیف روحیه شود. - سوگوار شدن ملت ایران باید بین المللی شود و مسلمانان دنیا پیام هم‌دردی ملت ایران را دریافت کنند. - مواظب باشیم با طرح مسائل مربوط به تغییرات سیاسی داخلی، اصل موضوع که مطالبه انتقام است را به حاشیه نبریم. - روحیه پیروزی و مقاومت و قدرت‌مندی را ترویج کنیم. - مطالبه انتقام و هشتگ را پررنگ کنیم. فان حزب الله هم الغالبون 〰〰〰〰〰🏴🏴🏴 @khatterevayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چند روزی بود که درگیر بودم چطور بنویسم وضعیت سرویس های بهداشتی بین راهی برای یک خانمِ پوشیده که بخواهد وضو بگیرد و غبارمسافرت از صورت بشوید بسیار سخت شده ، روشویی ها درست روبروی دری که دائما باز است ، نه پرده ای ، نه ... جملات را بالا و پایین میکردم که کوتاه و مختصر ، تمام منظورم را برساند که خواندم ، مرکز اسلامی شیعیان هامبورگ تعطیل شد و پلیس آلمان به مساجد حمله کرده است ، جملاتش آنقدر برایم سنگین بود که جملات آماده ی ذهنم برای وضعیت سرویس های بهداشتی بین راهی متلاشی شد. کِشان کِشان ، قطره قطره ، اطلاعات جمع میکردم که مرکز اسلامی از کجا شروع شده و چه بر سرش آمده که پاراچنار و سی پنج خونِ به ناحق ریخته ی شیعیان دست گذاشت بیخ گلوی کلمات و جملات ام و بازهم قافیه به هم ریخت. مادر که باشی. غمِ تصویر هر کودک شهید چنان برقلبت خنجر میکشد که چاره ای جز آتش گرفتن نداری ، اما اگر چشمِ طفلِ معصومت دوخته به صورتت باشد باید ، بسوزی و بسازی داشتم میسوختم و جملات درهم کوبیده شده ام را تکه تکه جمع میکردم که سحر ، خبر شهادت ، وجودم را به خاکستر نشاند حالا جملات به خاکستر نشسته ام را چگونه جمع کنم که از ایران تا آلمان، لبنان و فلسطین ، تا پاکستان و پاراچنار همه یک ملت شده ایم که میخواهند خاموشمان کنند... امان از اینکه نمی دانند آتش از خاکستر بلند می شود... ✍ 〰〰🏴 〰〰🏴 @khatterevayat @mamanemamooli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام خدا مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا از مؤمنان مردانی هستند که به آنچه با خدا بر آن پیمان بستند و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود صادقانه وفا کردند، برخی از آنان پیمانشان را به انجام رساندند و به شرف شهادت نایل شدند و برخی از آنان شهادت را انتظار می برند و هیچ تغییر و تبدیلی در پیمانشان نداده اند، دارم به هدف خلقتم فکر می‌کنم. به رسالتی که به خاطرش آفریده شده‌ام و در این زمان و در همین جغرافیای این کره‌ی خاکی با همه‌ی وجودم فریاد می‌زنم: ( والله تالله بالله که من رسالتی جز حرکت در مسیر مبارزه با اسرائیل، این غده‌ی سرطانی، ندارم. من وظیفه‌ایی جز سمعا و طاعتا به ولی امرم، به نائب امام زمانم ندارم! با قلمم! با جانم! با مالم! با تقدیم پاره‌های تنم! با حفظ سنگرم‌! با گذشتن از شریک و تنها دوست خالص زندگی‌ام! نشان دادند که مقاومت و حماس نیاز به هزینه دارد و چه زیبا خودشان پیش‌رو و پیش‌قدم بودند به تاسی از مولایشان حسین‌ بن علی! این راه ادامه دارد تا ختم به ظهور مولا شود؛ ان‌شاءلله! خدایا! مبادا خسته و جدا شویم از این کاروان! خدایا! کم ما را تو قبول می‌کنی و برکت می‌دهی، مبادا به کم خویش قانع شویم و بهشت لقاء‌ات طمع نورزیم! خدایا! قول و فعل ما را یک‌سویه و هم‌مسیر کن! (فیلم‌ساعاتی‌قبل‌از‌شهادت) ✍ 〰〰🏴 〰〰🏴 @khatterevayat @baharezahraa
وباز صبحی دیگر آغشته به غم... دلهره دارم. چشم باز نکرده صفحه گوشی را روشن می کنم . نمی دانم چشمم چقدر گشاد شده یا دهانم تا کجا باز ؛اما تیری که از سرم می گذرد را حس می کنم. از ما به دور است که به مهمان مان بد بگذرد ! آن هم چه مهمانی... نفرت و غم در تمام وجودم ریشه می کند . انگشتانم درهم فرو می روند و قدرت می گیرند .لعنتی غلیظی از لابلای دندان‌های چفت شده ام بیرون می زند . گذشته از هر دلیل دیگری من میزبانی ایرانیم نه!لعنت گفتن کافی نیست . باید گوش تاباند کسی را که جرات کرده حریم خانه ام را ناامن کند . پس رخصت مولای دل آزرده ی من.... ✍ 〰〰🏴 〰〰🏴 @khatterevayat
برادر اسماعیل سلام شهادت گوارای وجودت گرچه نوشیدن شهد شهادت نعمتی است که به هر کسی داده نمی شود، اما خوش نداشتیم در سرزمینی که مردمانش به مهمان نوازی شهره اند، کامت را شیرین کنند. حالا به همسر صبور و سرافرازت چه بگوییم؟ بانویی که هنوز داغ فقدان پاره های تنش بر دلش سنگین است. روی دشمنان خدا سیاه که ما را شرمنده همسرت کردند. راستی برادر اسماعیل، سلام ما را به حاج قاسم و سید ابراهیم برسان. بگو حواسمان هست که دارد جمعتان جمع تر می شود و ما با هر پروازی خودمان را این گونه دل آرام می کنیم: بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت سر خمّ می سلامت، شکند اگر سبویی ✍ 〰〰🏴 〰〰🏴 @khatterevayat
از آن وقتی که یک روز صبح در ماه رمضان، یتیم‌مان کردند تا همین امروز دلمان با خیلی از صبح‌ها صاف نشده! یک روز با دیدن عکس دستی و انگشتری بیدارشدیم، یک روز با نشستن نوای "حاج آقا هارداسان" در جانمان و امروز با داغ مهمان عزیزی... اما ما بین همین صبح‌ها، منتظر آن صبحی هستیم که با ندایی در کنار کعبه بیدار شویم، و یقین داریم آن صبح نزدیک است... ✍ 〰〰🏴 〰〰🏴 @khatterevayat @didaam
9.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این سومین صبحی‌ست که با خبر شهادت عزیزان‌مان آغاز می‌کنیم. ما اقلیّتِ همیشه داغداری هستیم در برابر اکثریتِ جانورصفتی که هیچ خطوط قرمزی را به رسمیت نمی‌شناسند و حیوان‌‌گونه می‌درند و خون می‌مکند و می‌درند باز. ما نه با دولت و کشور و حکومت که با طویله‌ای به نام "اسرائیل" مواجه‌ایم. طویله‌ای مملو از حیواناتی وحشی که خوراک‌شان گوشت و خون انسان است. هر لحظه تداومِ این رژیمِ طویله‌مسلک خون‌های بیشتری از نسل آدم می‌ریزد. جنگ ما جنگ فرزندان آدم است با فرزندان شیطان. جنگ حقِ مطلق است با باطل مطلق. ویران شدن کامل این طویله بزرگ‌ترین آرزوی ماست. آرزوی ما اقلیتِ همیشه داغداری که در جنگی نابرابر، مقاوم‌ترین نسل آدم‌ایم در برابر وحشی‌ترین نسل شیطان. راهِ از بین بردنِ ح/م_اس، ترور هنیه نیست. مقاومت نه در اسماعیل هنیه که در اندیشه‌ی فرزندانش ریشه دوانده. ما فرزندان هنیه‌ایم. مرزها خیلی وقت است شکسته شده، یکی هستیم. 〰〰🏴 〰〰🏴 @khatterevayat
جانشین رسول خدا را ترور کردند. وقتی داشت نماز می‌خواند. بیشتر پسرانش را هم. وقتی داشتند روزه‌شان را به جرعه‌آبی باز می‌کردند یا غذایی از دست همسرشان می‌گرفتن. یا... این را سپاه شیطان مدت‌هاست که فهمیده‌اند. فهمیده‌اند اگر با حسین‌ها رو در رو بجنگند حیثیتشان به باد می‌رود. از همان روز مثل موش کثیفی که به تاریکی اخت گرفته خزیدند توی لانه‌هایشان. داخل تانکهایشان. لای زره‌هایشان. و سنگ پرت کردند سمت آن‌هایی که در نور ایستاده بودند. ترور! این ساده‌ترین کار است. امروز وقتی ماشین را برده بودم تعمیرگاه که کولرش را درست کند چند پسر جوان بین خودشان پچ پچ می‌کردند. یکی گفت "موشک‌های اسرائیل همیشه به هدف می‌خورد." چرا نخورد؟ مگر سنگهای کسی که بخواهد شیشه‌های همسایه‌ها را پایین بیاورد درست وسط قاب پنجره نمی‌نشیند؟ مایه‌اش یک دست است و چند عدد سنگ و البته کمی بی‌شرافتی. بی‌شرافتی کلیدواژه‌ی اصلی این مدل جنگیدن است. جنگیدن‌های بزدلانه. روزی یاران جانشین پیامبر(ص) با خودشان گرم صحبت بودند و با آبی که از لب‌هاشان بیرون می‌زد از زرنگی معاویه می‌گفتند. مگر علی(ع) نبود؟ خودش گفت که هست. کافی بود او هم چند گوسفند را به اسم خودش به بچه‌های شام هدیه دهد و موقع پس‌گرفتنشان بگوید این دستور معاویه است. مگر‌ نمی‌توانست؟ چرا. اما شیوه‌ی جنگیدنش فرق می‌کرد. جنگیدن شرافتمندانه. ما جنگیدن شرافتمندانه را از سروران خودمان الگو گرفته‌ایم و آن‌ها... ترور ساده‌ترین کار است. ✍ 〰〰🏴 〰〰🏴 @khatterevayat