ا ﷽ ا
#کجا_ایستادهایم؟
از وقتی بچه مدرسهای شدم
و یکی یکی به کتابهای درسیام اضافه شد، احساس میکردم چقدر چیز توی عالم هست که من از آنها بیخبرم . مطالب که سختتر و بیشتر میشد احساس دانایی و نادانی بیشتری پیدا میکردم. اما این وسط بعضی از کتابها را جور دیگری دوست داشتم و با دقت بیشتری میخواندنشان
یکی از آن کتابها ،کتاب تاریخ بود. هرچقدر از جغرافیا و مدنی فراری بودم ، ولی تاریخ را دوست داشتم .
اما همیشه یکی از سوالات پرتکرار ذهنی ام در وقایع تاریخی این بود که پس مردم کجا بودند؟
مردم کجا بودند وقتی آقامحمدخان قاجار داشت از کشتهها ،پشته میساخت؟
مردم کجا بودند وقتی شیخ فضلالله نوری را داشتند به دار میآویختند؟
مردم کجا بودند وقتی امریکائیها داشتند یک آدم بی سواد قلدر را شاه مملکت میکردند؟
اصلا در بزنگاههای تاریخی مردم کجا بودند؟
و به قدر درک و سواد کودکانهی خودم مردم را مسئول میدانستم
و همیشه با خودم فکر میکردم ما مردمِ کتابهای تاریخ آیندهایم.
به جای آنکه از آنها بپرسم که کجا بودند از خودم بپرسم که در تاریخی که در مملکتم و دنیای اطرافم در حال رقم خوردن است من کجا ایستادهام؟
ما مردم عادی برای حضورمان در تاریخ مسئولیم و مهم است کدام طرف ایستاده باشیم.
و حالا این چند خط پر از همبستگی و همدلی پدرانه رهبر فرزانهام تکلیف مرا باخودم روشن میکند ...
مهم نیست کی باشی.
کودک باشی یا بزرگ
زن باشی یا مرد
باسواد باشی یا بیسواد
استاد باشی یا دانشجو
مسلمان باشی یا غیر مسلمان
فقط کافی ست در بزنگاهها طرف درست ماجرا ایستاده باشی
تشخیص این درستی هم برمیگردد به میزان حریتت.
به اندارهی انسانیتت و شرافتت
فرقی هم نمیکند اهل کدام جغرافیا باشی.
کم کم زندگیت هم سمت درستی میرود.
#س_غلامرضاپور
#طرف_درست_تاریخ
#نامه_رهبر_انقلاب_به_حامیان_فلسطین_در_دانشگاههای_امریکا
#شهدای_خدمت
#مهم_است_چه_کسی_رئیس_جمهور_شود
خودمانی
ا ﷽ ا
#برای_چهل_دومین_سالی_که_درین_دنیا_هستم
هفده خرداد امسال بازهم شرمنده کسانی شدم که پیش پیش تولدم را تبریک گفتند .
آخر بلد نیستم درست جواب این تبریکها را بدهم.
نمی دانم چرا بی خودی دلم می گیرد.
مال این هم نیست که چون چهار دهه را گذراندهام و دارم دهه پنجم زندگی ام را طی میکنم.
از چهارده یا پانزده سالگیام تا الان هر سال موقع تولدم همین احساس را دارم.
گاهی دلم میخواهد هم سن و سال بچه هایم باشم خصوصا این آخری...
نه اینکه از راهی که آمدهام پشیمان با شم ها .. نه... اصلا نقل این حرفها نیست. یعنی من آدمش نیستم.
قبلترها برای اینکه هرسال از کودکیام فاصله می گرفتم غصه می خوردم و این سالها شاید چون حس میکنم وقت رفتن نزدیک و نزدیکتر میشود و من دست خالی تر ازین حرفها هستم.
فکرش را که میکنم بیشتر دردم می گیرد و دلم می خواهد زار زار گریه کنم.
حتی بیشتر از روزی که بدنیا آمدم .
در خود نگاه کردم و گفتم که کیستم
یکریز در جواب سوالم گریستم*
*اعظم سعادتمند
#س_غلامرضاپور
خودمانی
ا ﷽ ا
#این_کتاب_را_نخوانید
ام علاء را خواندهاید؟
پیشنهاد میکنم هرگز این کتاب را نخوانید.
خصوصا اگر تفکرات فمنیستی دارید و فکر میکنید مشکلات بچه داری و شوهر داری و خانهداری دست و پایتان را سخت بسته است.
اگر مشکلاتتان در حد اختلاف با خواهرشوهر و جاری و شب بیداریهای کودکتان و لجبازیهای نوجوانتان یا درآمدکم همسرتان است که
اصلا به این کتاب فکر هم نکنید؛
چون آن وقت مجبور میشوید آنچه که تاکنون از خودتان ساختهاید را از پشت بام یک ساختمان چند طبقه پایین بیاندازید تا خمیر مایهی وجودیتان بشکند و دوباره از اول خودتان را بسازید.
هرگز فکر نمیکردم میشود با هجده تا بچه در یک خانه شصت متری زندگی کرد و شاکر بود.
فکر می کردم آسمان خانه هرچقدر بیشتر باشد آرامش اهالی خانه بیشتر است فارغ ازینکه آسمان قلب بانوی خانه هرچقدر بزرگتر باشد به همان اندازه اهالی خانه صبورتر و مسئولیت پذیرتر و با ایمانتر و آرامتر میشوند حتی اگر بچهی آن خانه نباشند .
حرفم را جدی بگیرید و این کتاب را نخوانید اگر خواندید و مثل قبل ماندید سالها عذاب وجدان آزارتان میدهد.
لااقل موقع خواندن کتاب یک قلم و کاغذ دست بگیرید و تمام سختیهای ام علا را در آن بنویسید بعد تمام سختیهای خودتان را کنارش بنویسید.
آنگاه اگر سختیهای شما بیشتر بود به خودتان حق بدهید که کم طاقت و ناشکیبا باشید و اگر نبود از او بخواهید خودش و شهدایش دستتان را بگیرند همانطور که دست نویسندهی کتاب را گرفتند.
امروز میخواهم به زیارتش بروم
پای زنانگیام لنگ میزند.
نیاز به درمان دارم .
#ام_علاء
#قم_حرم_مطهر_حجره_پروین
#س_غلامرضاپور
خودمانی
ا ﷽ ا
صدای پای خورشید
جیک جیک مستانهی گنجشکها از لابلای شاخه های انجیر و انارِ حیاط خانه در سرم میپیچد.
گاه گاهی صدای کلاغ تک خوانی از وسط آسمان میآید.
رنگ تیرهی آسمان هرلحظه در حال روشن شدن است و دارد خودش را میکُشد تا همراه یک شگفتانهی تازه تولد خورشید را نوید دهد.
تصاویر جلوی چشمم کم کم واضح میشوند.
حالا دیگر غیر ازیک نقطه نور قرمز کنتور که از کنار در ورودی خانه چشمک میزند سایه روشن دیوار و پنجره اتاق ورودی ساختمان هم دیده میشود.
وقتی زمین نور آسمان را تحویل میگیرد، حیاط خانه دیدنی ست. کاش شعر گنجشکها را میدانستم و همراهشان میخواندم.
اززاویهای که من دارم نگاه میکنم هنوز خیلی چیزها دیده نمیشود.
آرام از پهلوی دخترم کنار میروم.
پتو را رویش میکشم و روسریام را کنار صورتش میگذارم تا فکر کند هنوز کنارش هستم.
میروم تا طلوع خورشید را ازکمی نزدیک تر از اینجا نظاره کنم.
مورچه ها تندتند مشغول حمل و نقلند.
یک کلاغ یا شایدم زاغ از روی علمک آنتن روی ساختمان همسایهی دست راستی میپرد و میرود.
صدای یا کریمها و خروسِ نمیدانم کدام همسایه درهم شدهاند.
خروسها انگار یکی دوتا نیستند .
صداهای دور و نزدیکشان این را میگوید.
حالا دیگر رنگ سرامیک دیوارها هم واضح دیده میشود.
اگرچه هوا دیگر روشن است،
اما هنوز زرد طلایی خورشید در آسمان جان نگرفته .
هوای دم طلوع کمی سرد است .
دستهایم را کاسه میکنم و روی گوشهایم میگذارم تا سرما وارد گوشم نشود.
گنجشکها هم از صرافت آواز خوانی دسته جمعی افتادهاند و دارند دسته جمعی گفتگو میکنند.
پرحرف هایشان انگار هنوز جیک آخر را نزده اند ...
من اما فقط نگاه میکنم .
کم کم آسمان از شرقیترین گوشهاش رنگ عوض میکند.
گنجشکها یک لحظه سکوت میکنند و سپس تمام قد به خورشید سلام میدهند.
طعم این سلام رنگ چشمهایم را زلال میکند.
چشمهایم را روی هم میگذارم و ازصحن جواد الائمه علیه السلام وارد میشوم.
آرام آرام حیاط را تمام میکنم و وارد رواق میشوم .
خیلیها زودتر از من آمدهاند.
دستم را روی در میگذارم و سکوت میکنم که پاسخ سلامم را ...
راستی گنجشکها چرا دیگر حرف نمیزنند؟
#س_غلامرضاپور
#طلوع_صبحی_دوباره
خودمانی
ا ﷽ ا
#دنیای_شیرین_بچه_ها
تو این لیوان بهش آب دادم
با اکراه ازم گرفت
یه لب خورد
گفت : این لیوانو نمیخوام.
اصلا توش نور نداره
#زینب_سه_سال_و_نیمه
#همه_ی_بچه_ها_شاعرند
خودمانی
ا ﷽ ا
گرگمو گله می برم
ظریف در میزغیرگرد جنجالی :
" در دولت شهید رئیسی تحریم ها به بیش از دوهزارتا رسید در حالیکه در دولت قبل ازون هزاروخوردهای تا بود فقط ."
چند دقیقه بعد دوباره همان ظریف در همان میزغیرگرد جنجالی:
" خیال کردین دولت سیزدهم تونست نفت بفروشه ؟
این آمریکا بود که پیچ تحریم رو شل کرد که دولت تونست نفت بفروشه "
قشنگ همه را شنگول و منگول فرض کرده و دارد حسابی نقش گرگ دم در خانهی بز زنگوله پا را بازی میکند "که درو بازکنید منم منم مادرتون"
یکی حالیاش کند اینجا ایران است و تفکرات گوییمی ، صهیونیستها را هم در غزه به گِل سیاه نشانده است.
پن. درتفکرات یهود به هر غیر یهودی گوییم یا همان گوسفند گفته می شود .
#س_غلامرضاپور
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#دروغ_شاخ_و_دم_ندارد
#دروغگو_کم_حافظه_ست
#دم_روباه
#غزه_منجلاب_صهیون
#فرق_میکند_چه_کسی_رئیس_جمهور_بشود
خودمانی
هدایت شده از تلک الایام
#ما_عشق_را_به_مدرسه_بردیم
دولت آقای پزشکیان فرصت خوبی است برای ما انقلابی ها که به جای دولت در سایه و برنامه های معیشتی و رفاهی و غیره... به ملت در سایه فکر کنیم .
به ساختن هویت ایرانی.
به ساختن انسان انقلاب اسلامی.
و به این فکر کنیم چرا قالیبافی که دوازده سال شهردار پایتخت بود و شهردار خوب و توانمندی هم بود اما مردم او به روحانی رأی دادند؟
به این فکر کنیم که تمایز و تفاوت فکر انقلابی با فکر مادی چیست؟
و آیا برای انقلاب، رئیس جمهوری که صرفا انقلابی باشد کافی است؟
به این فکر کنیم که چرا با وجود این همه مسائل واقعی، در نهایت انتخاب بین تتلو و شجریان و یا بی حجابی و سگ گردانی، باید تنور انتخابات را گرم کند؟
انقلاب اسلامی روز به روز در دنیا با هویت تر و شناخته شده تر می شود اما در کشور ما هنوز انسان انقلاب اسلامی شناخته شده نیست و هیچ کاندیدایی برای ساختن و هویت دادن به چنین انسانی برنامه ندارد.
نه با جت اسکی، نه با پول طلا و نه با میزان کالری دریافتی نمی توان انسان انقلاب اسلامی ساخت.
من به آقای پزشکیان رأی نخواهم داد اما دولت آقای پزشکیان می تواند فرصت خوبی باشد تا به هویت ایرانی فکر کنیم و برای ساختنش برنامه پیدا کنیم.
@telkalayyam
ا ﷽ ا
معمولی نباشیم
آدمهای معمولی را یادتان هست؟
همان معمولیهایی که برای روشن شدن ذهنشان باید خوبها فدا شوند.
معمولی بودن یعنی به فکر رفاه و آرامش زندگی امروز خودم باشم و معمولی نبودن یعنی فقط به منفعت امروز خودم، فکر نکنم.
درست مثل اهالی غزه ..
میشد طی این سالها مثل بقیه مناطق اشغالی فقط به زندگی امروز خودشان فکر کنند و با اسقاطیل سازش کنند.
اما آنها معمولی فکر نمیکنند.
تا پای جان برای عزت و اعتبار فلسطینیشان ایستادهاند.
باید برای وطن ایستاد.
تازه یک آدم غیرمعمولی را هم انتخاب کردهام. کسی که به دور دستها میاندیشد و با ظرفیتهای ایران آشناست و می تواند ایران را به سمت پیشرفت بجهاند، جهشی به سمت ظهور.
کمتر از دو دقیقه طول کشید.
کاری به ظاهر کوچک اما بزرگ و پرفایده.
#س_غلامرضاپور
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#غزه_منجلاب_صهیون
#غزه_عزتمند
#طرف_درست_تاریخ
#دولت_تمدن_ساز
#مهم_است_چه_کسی_رئیس_جمهور_میشود
#داشتن_حق_انتخاب_فرق_ما_با_ملائک_است
خودمانی
ا ﷽ ا
اللهم لاَ تُسَلِّطْ عَلَيْنَا مَنْ لاَ يَرْحَمُنَا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین
ا ﷽ ا
چگونه صبر کنم این عمود باز بیفتد
تبر به جان تو ای سرو سرفراز بیفتد
هنوز شاعرت ای سرزمین حُسن، نمرده ست
که دُور دست قشون زبان دراز بیفتد
چقدر نام تو طبع مرا به ذوق می آرد
چنان که چشم نوازنده ای به ساز بیفتد
حرامیان همه بیزار از تو اند و چه بهتر
خوشا به کعبه که از چشم بی نماز بیفتد
به غارت تو طمع کرده اند و داد از آن روز
که گنج، مفت به دست قمارباز بیفتد
در این زمان صراحت بدا به طبع روانی
که در اسارت لفافه و مجاز بیفتد
هزار بار بیفتم به خاک کاش و نبینم
که پرچم تو زمانی از اهتزاز بیفتد
#میلاد_حبیبی
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#فرق_میکند_چه_کسی_رئیس_جمهور_بشود
#طرف_درست_تاریخ
خودمانی
هدایت شده از گالری فاطیما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
➖خرازی : محمد رضا جان، کجایی؟
✖️جانم حاجی!!؟
➖ کارد به استخون رسیده داداش خط نمیشکنه ...
✖️ چکار کنم حاجی؟ آهان فهمیدم
🏴 در وسط کوچه تو را می زدند ...
❇️ حاجی خط شکست ...
امشب همگی توسل به روضه حضرت زهرا کنیم ... خط بشکنه
ا ﷽ ا
🚷ا
ایست❗️
جانِ من، بمان❗️
روی برگهی سفیدِ رأی
قبلِ رقصِ خودنویسِ مشکیات...
روز جمعهی سعید؛
قبلِ انتخابِ مبهمِ پزشکیات!
این پیام را
جانِ من! بخوان
جانِ من، بخوان ...
بُردهای زِ یاد؟
افتخارِ مسکنِ مزخرف و
بیمهی مسافرانِ مرگ را
بر سرِ جوانههای نورَسِ امیدِ ما، بارشِ تگرگ را ؟
بُردهای زِ یاد؟
توی صف، برای مرغ و روغن و شکر
کشتنِ غرورِ مردهای ما؛
ماجرای صبحِ جمعه و
خندههای مضحکِ کسی به دردهای ما ...
بُردهای زِ یاد؟ ...
یک طرف کسی به روی جای خوابِ منحصر به فرد خویش،
در مسیر قشم و کیش،
غرقِ خوابِ سرخوشی؛
یک طرف ولی
گریههای مردِ کارگر، بدونِ پول و خانواده و امید؛
در مسیرِ خودکشی ...
جانِ من نگو که بُردهای ز یاد؛
خارِ چشمِ دشمنان!
حاج قاسمِ عزیز و مهربان❤️
مردِ قهرمان
او که تا ابد نمیرود ز یاد ...
جانِ من! بدان؛
وقت انتخاب توست!
بر سرِ دو راهیِ «امید» و «یأس»؛
بر سرِ دو راهیِ «تلاش» و «خستگی»؛
در برابرِ کسی که جز «ندارم» و «نمی توانم» و «نمیشود»،
بر لبش کلامِ دیگری نرانده است؛
جز گزینشِ تفکرِ «میسّر است» و «میتوان» و «میشود»، برای ما
انتخابِ دیگری نمانده است!
انتخاب بین خوب و بد!
انتخاب ایدههای آزمودهی گزارشات مستند؛
یا
انتخاب گفتمان آن رفیق نابلد!
گفتمان بیصداقتی؛
گفتمانِ بر سر من و شما شکستن تمام کاسهکوزهها ...
انتخاب کن عزیز دل؛
دولتِ مدال و نخبه و المپیاد
یا
دولتِ رفوزهها ...
جانِ من! بگو
تو چه انتخاب میکنی؟
من که انتخاب کردهام!
با کمالِ میل و افتخار
روز جمعهی سعید
روی برگهی سفید
رأی میدهم به فرصتِ ادامهی رئیسیِ شهید...
جانِ من! بگو؛
بر سر دو راهیِ
«غیر ممکن» و «میسّر»ی ؟
هر چه بود و هر چه هست؛
زیر پرچمِ سه رنگِ عشق
پای سفرهی وطن
در دلِ حرم
انتخاب ماست
«گفتمانِ روشنِ برادری!»
#فاطمه_معین_زاده
#رای_ما_سرنوشت_می_سازد
#نه_به_تَکرار
#نه_به_دولت_سوم_روحانی
#طرف_درست_تاریخ
#مهم_است_چه_کسی_رئیس_جمهور_میشود
#جلیلی
#سعیدجلیلی
#دکترسعیدجلیلی
خودمانی