تماس کوتاه بود و خبر، شیرین.
تلاشی بزرگ به مرحله تست رسیده بود و من هم برای آن روز دعوت شده بودم.
بعد از احوال غریبی که گاهی تجربه اش کردهام، منتظر اشارتی و عنایتی از شهید و رب شهید بودم.
گاه در تنهایی، پای لپ تاپ، متوقف میشوم و بدون کلمه، با صاحب کار نجواها دارم... این بار منتظر اشارتی بودم که زود رسید. حاج حسن چه خوب فهماند و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی را برایم تفسیر کرد و حالا، این تلفن و پیام حاج خانم، کار شهیدش را در خلق حسی ناب، تمام کرد. این دریافت از فرمانده شهید چون بارانی پرطراوت بود در تشنگی ایام؛ تو ننوشتی، او نوشت و تمام کرد...
میدانستم همسر شهید مقدم هم تا کنون در هیچ تست تحقیقاتی شرکت نداشتند و حالا که قرار بود در محضر ایشان باشم، خیالم از هر جهت راحت بود. در تمام سالهایی که با خانواده مکرم شهید طهرانی مقدم ارتباط داشتم، هر روز مطمئنتر میشدم که این زن در موفقیتهای همسرش چه نقش مهم و بیبدیلی داشتهاست.
زنی که تمام مشکلات زندگی با یک مرد رزمنده را پای خدمت به دین اسلام گذاشت و صبر کرد.رزمندهای که جهاد با قطعنامه تمام نشد و تا ۲۱ آبان ۹۰(روز شهادتش) ادامه یافت.
این زن، چه کوه آرامش و امنیتی بود برای خانه حاج حسن؛ در ۲۸ سال همسری و همسفری. چه شاگرد خوبی در مقام صبر و معلم خوبی برای من و بسیاری دیگر...
سفر چند ساعته ما آغاز شد. در طلوع زیبای صبح شنبه، دماوند سرفراز را دیدیم، اما به راستی، زنی که در کنارش بودم، مگر ازین کوه بلند، چه کم دارد؟
#روایت_حضور_در_فتح_آسمان
#قاصد_۱۰۰
#همسر_شهید_طهرانی_مقدم
#معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
روایت فتح آسمان ( قسمت دوم)
🍃⚘️🍃
فرماندهان سپاه، همرزمان حاج حسن از زمان جنگ بودهاند و بزرگمردان موشکی؛ دوست و آشنای خانوادگی.
حالا که برای اولین بار، همسر بزرگوار شهید مقدم هم به یک تست تحقیقاتی دعوت شدهاند، همه به سمت ایشان میآیند و خوشامد میگویند و تکریم میکنند. اینان، آشنایان قدیمی این راه دشوار و عزیزتد؛ راه قدرت گرفتن ایران عزیز اسلامی🇮🇷
من با تعدادی از این سرداران بزرگ موشکی آشنا هستم. در طول پژوهش و نگارش کتاب زندگی شهید مقدم، گفتوگو کرده و بخشی از خاطراتشان را شنیدهام. اما عدهای جوانترند و ظاهرا غریبه، همینها به محض اینکه میفهمند خانوادۀ شهید طهرانی مقدم در پرواز هستند، با تواضع و احترام عجیبی، سلام میگویند و یاد فرمانده شهیدشان را زنده میکنند.
عجبا! ۱۲ سال از شهادت حاج گذشته و حضور او این قدر محترم و حاکم است بر این جمع...
در فرودگاه مقصد، افراد محدودی با چهرههای گشاده، با اشتیاق و آماده، منتظرند.
برخورد این فرماندهان با دانشمندان و پاسداران جوان، دیدنیست... و اشتیاق و لبخند و احترام دانشمندان جوان موشکی به بزرگانشان، مثال زدنی!
آسمان زیبا و آبیست و هوا سرد. یاد تبریز خودمان میافتم با سوز سرمایش..
برای اینکه از سرما اذیت نشویم میگویند سریع سوار ماشین شویم.
در آن جمع، حضور ما، دو زن با دو پسر کودک و نوجوان، نشان از نسبتی با شهید طهرانی مقدم دارد.
حسی غریب دلم را پر میکند؟ من؟ اینجا؟ نسبت با شهید طهرانی مقدم، بنده نامیرای خدا؟!
خدایا من یادم نمیرود در چه شرایط خاص و تنهایی و رنجی، این شهید مرا فراخواند برایش کار کنم.. اصلا روش شهید حسن مقدم، راه انداختن آدمها و کارش؛ بزرگکردن آدمهای کوچک بود... هنوز هم هست!
#روایت_حضور_در_فتح_آسمان
#قاصد_۱۰۰
#روش_حاج_حسن
#معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
روایت فتح آسمان ( قسمت سوم)
🇮🇷🌷🇮🇷
راه میافتیم.
راننده سمندی که ما در آن قرار داریم، یکی از دانشمندان جوانیست که روزی از شاگردان حاج حسن بود و من هم توفیق داشتم برخی اطلاعات را از ایشان بگیرم. همین آشنایی اندک قبلی را به فال نیک میگیرم:
چه فرصت مبارکی برای دریافت اطلاعات بهتر در میدان.
من، مثل دو محمد، محمد طاها و محمد حسن عزیز(نوههای شهید حاج حسن) شوق و ذوق دارم. فکر میکنم فقط حاج خانم میداند که من، دیروز ساعت 5 صبح جمعه، به فرودگاه رفته بودم!😅 با برداشت اشتباهی از پیام ایشان که فکر کرده بودم روز تست، جلوتر کشیده شده و روز جمعه است! (در دل شب رفتم و با اذان صبح، به خانه برگشتم البته با خنده به حال و شوق خودم که اگر برای موردی جز این، چنین خطابی کرده بودم حتما ناراحت میشدم و بر اساس برداشتهای پدیدارشناسانه بر بیحواسی خودم افسوس میخوردم، اما دیروز با خنده به اهل خانه میگفتم: چه اشکالی دارد از سر شوق و ذوق خطا کردن؟!😉😇
راه میافتیم و من از شنیدن خبر حضور ۵۰۰ دانشجو و خانواده شهید در تست، خوشحال میشوم. ا
آنها با هواپیمای دیگری در راهند و اتوبوسها منتظرشان بودند...
این، آرزوی حاج حسن بود که تستهای تحقیقاتی فضایی را در مقابل چشمان کسانی انجام دهد که به این احساس عزت و غرور و شهادت بر سختیها نیاز دارند و امیدهای آینده ایرانند...
البته این کار، دل و جرئت بزرگی میخواست، چون در هر تست تحقیقاتی، امکان شکست بود و من از این شکستها بسیار شنیده و نوشته بودم.
مردان موشکی قبلا بمن گفته بودند:
در موفقیتها عکس العملها تقریبا مشترک است اما در شکستها، هر کس به نوعی رفتار میکرد و در آن میان، برخورد شهید مقدم خیلی خاص و عجیب بود که از همه تشکر میکرد و روحیه از دست رفته و شانههای افتاده و سرهای به زیر افتاده را بلند میکرد و انرژی میداد که برگردیم و عیب کار را رفع کنیم...
نمی دانم چرا فکر میکردم این تست که قرارست شاهدش باشیم از قبل پیروز است و اصلا یک در صد هم احتمال شکستش وجود ندارد!
اما دست و دلم با این جمله آقای دانشمندی که همراه بود، میلرزد که :
- حاج خانم، ایشالا دعا کنید این تست موفق بشه، شرمنده شما نشیم !
- مگه قبلا..؟!
-بله! تا حالا دو بار شکست خوردیم!
ناگهان دست و دلم میلرزد و مثل محمد طاهای نوجوان که میخواهد بپرسد چرا؟؟؟ هول و اضطراب میافتد به جانم...
حاج خانم یواشکی دم گوشم با خنده میگوید؛ نگران نباشن ما تسبیحمونو آوردیم... 🥰👌
راست میگوید از داخل هواپیما، هر دویمان هر وقت ساکتیم، داریم ذکر میگوییم...
با خودم میگویم کاش از آرامش این زن، در من هم بود! کاش...
خدایا! نکند واقعا شکست بخورد؟
محمد طاها پرسیده: شکست خورد ، چی شد یعنی؟ موشک خورد زمین؟
- نه، بعد از مدتی مسیرش کج شد، و این جور وقتها تو آسمون منفجره میکنیم!
آه از نهادم برمیآید.😭
- خدایا! نه!!!! یا علی جان، خودت درستش کن!! ❤️
#روایت_حضور_در_فتح_آسمان
#روش_حاج_حسن
#قاصد_۱۰۰
#شکست_در_تست
https://eitaa.com/lashkarekhoban
روایت فتح آسمان (قسمت چهارم)
🇮🇷🌺🇮🇷
- بچهها بیشتر از پنج ماه روش کار کردن تا مشکلو حل کنیم. البته یک جاهای دیگه در این موشک، پیشرفتهایی داریم نسبت به کار قبلی!
این را دانشمند همراهمان میگوید.
این اولین ماهوارهبر ایرانیست که موتور مرحله اول آن هم سوخت جامد است؛ موتوری بنام رافع!
موتورهای سلمان(مرحله دوم) و وهب ۲ (مرحله سوم) قبلا امتحان پس دادهاند!
این، نمونه کوچکتریست از موشک قائمی که حاج حسن در راه ساخت آن، جانش را فدا کرد.
بعد از شهادت او، تا مدتی، پروژه قائم مسکوت مانده بود تا اینکه سردار حاجی زاده با هوشمندی، گام بلندی را که حاج حسن به یک باره میخواست بردارد به چندین گام کوچک تقسیم کرد که ماهواره بر قاصد در سال ۱۴۰۰، اولین موفقیت مهم فضایی ایران در رسیدن به فضا بود. اما قاصد
کجا و قائم؟ مرحله اول قاصد، سوخت مایع بود و حاج حسن، قائم را با سوخت جامد میخواست بسازد.
اینها را در جریان تحقیقات کتاب، فهمیده بودم. دو سال بعد از موفقیت قاصد، فرزندان دانای ایران توانسته بودند موتور مرحله اول را با سوخت جامد بسازند و امروز ۳۰ دی ۱۴۰۲ و روز تست فضایی برسانند. اما
آیا میتوانند؟
با این سوالات و اضطراب و هیجانی که حضور بچهها شیرینترش کرده، به محل تست میرسیم.
درست در ابتدای ورود به این فضای وسیع ، یک تابلو با چهار چهره آشنا، حس خوب آشنایی را منتقل میکند:
شهیدان حسن طهرانی مقدم، محمد قاسم سلگی، مهدی نواب و مهدی دشتبانزاده... نامهای مبارکی که به کرات در زندگینامه شهید مقدم، تکرار شده و درخشیدهاند...
مردانی که بارها گامهای رسیدن به این مرحله را در خلوت پادگان مدرس (شهادتگاهشان) برداشته بودند... دور از سروصدا و هیاهو!
هنوز محو آن تابلو هستم که ماشین متوقف میشود:
- اینجا یادمان شهید مقدم است که مدتی پیش پیکر شهید گمنامی هم اینجا دفن شد...
پشت سر همسر شهید مقدم راه میافتم.
حاج خانم میگوید: " این، سنگ قبلی مزار حاج آقاست. وقتی قرار شد عوضش کنند دوستانش خواستند بیاورند سر کارشان ..."
"سردار عالیقدر، دانشمند برجسته، پارسای بیادعا" این صفاتیست که رهبر معظم انقلاب، حاج حسن را بدانها وصف کرده بودند و روی سنگ مزار شهید نقش بسته است.... شهید گمنام، ۱۹ ساله است و در تفحصمنطقه پنجوین، رخ نشان داده است...
زیارت مزار شهید و یادمان حاج حسن آقا در دل این بیابان و این لحظات، آرامش بخش است. به راستی که همهجا میشود روی کمک شهدا حساب کرد...
#روایت_حضور_در_فتح_آسمان
#قاصد_۱۰۰
#روش_حاج_حسن
#مزار_شهدا
https://eitaa.com/lashkarekhoban
روایت فتح آسمان (قسمت پنجم)
🇮🇷🌻🇮🇷
- میشه بریم نزدیک موشک؟
باید کسب تکلیف شود... به سمت موضع پرتاب پیش میرویم تا همانجا از داخل ماشین، موشک ماهوارهبر را ببینیم.
حدود دو ساعت به شروع تست مانده و موضع پرتاب شلوغست. اینجا، شبیه همان چیزیست که وصفش را شنیده و فیلمش را قبلا دیدهام... اما به راستی، شنیدن کی بود مانند دیدن؟
فرمانده عملیات وقتی میفهمند همسر شهید طهرانی مقدم آنجاست، به احترام پیش میآیند ... حالا ما اجازه داریم پیاده شویم و به سمت سکویی که قائم را به سوی آسمان ، علم کرده، برویم...
باد سردی میوزد. آسمان به غایت آبیست و پاکِ پاک...
پرچمهای قشنگ ایران و سپاه پاسداران و سازمان فضایی سپاه، دورادور سطح بتونی موضع، دل به دست باد دادهاند. جابهجا، دوربینهایی کاشته شده تا ابعاد مختلف پرتاب را به تصویر کشند... همه در تلاطمند.
قرارست موشک از روی ماشین غول پیکری که لانچر متحرک است، پرتاب شود. لانچر یا سکوی پرتاب، موشک را به سمت آسمان علم کرده است. قدم به قدمِ ماجرای ساخت این سکوی متحرک را شنیده و نوشتهام. چه زحمتهای طاقتفرسایی کشیده شد تا از سکوی ثابت به نسل سکوهای متحرک برسیم. جزییات ناگفته از سختکوشی رزمندگان و صنعتگران و دانشمندان موشکی
و مشکلاتی که یک به یک میکردند، فراوان است... و این سکوی متحرک، یکی از آنهاست...
حس عجیب آشنایی دارم نسبت به این فضا، این سکو و مخصوصا موشک سفید رنگی که تا ساعتی دیگر، انشاءالله، به قلب آسمان خواهد برد "ثریا"ی ایرانی را...
مردان موشکی با لباس چریکی به سوی ما، پیش میآیند. آنها موی سروروی خود را در راه اقتدار ایران سفید کردهاند. بعضی از آنها، پیشتر بارها همسر شهید مقدم را در جمعهای خانوادگیشان دیده و رفت و آمد داشتند. روزگاری که حاج حسن، شمع محفلشان بود و گرمابخش جمع پاکشان.
فرماندهان میدان، با بهترین و زیباترین کلمات، احساس خود را به خانواده فرمانده شهیدشان منتقل میکنند:
- ما اینجا، حاج آقا را همیشه زنده میبینیم... اینجا حاضرند و کمکمان میکنند... اینها همه متعلق به حاج حسن است... هرگز از زندگی ما بیرون نمیرود حاج حسن آقا...
همسر بزرگوار شهید، از زحمات آنها تشکر میکند و احساسش را میگوید که شبیه اولین انسانهاییست که پا روی ماه گذاشتهاند.. همه میدانند پای هیچ خانمی تا آن لحظه، کنار موشک نرسیده بود.
من مثل بچهها-نوههای حاج حسن- احساس میکنم موشک کوچکتر از چیزیست که خیال کردهام. ما هنوز بیش از دهها متر با آن فاصله داریم.
دانشمند همراهمان توضیح میدهد: ۱۴/۵ متر طول این موشکه!
نزدیک میشویم...
چقدر زیباست این نماد غیرت و امید و تلاش ایرانی🇮🇷❤️
ارتفاع موشک روی سکو تقریبا بیش از یک ساختمان ۵ طبقه است! روی موشک، پرچم ایران نقاشی شده و با عبارت خوش خط نستعلیق، به شهدای مقاومت تقدیم شده است. اما بزرگترین عبارت رویش عبارت قائم ۱۰۰ و این آیه قرآن است: بقیتالله خیر لکم ان کنتم مومنین
حاج خانم غرق آرامش و نشاطی غریب، بمن با لبخند میگوید: "بالاخره هوویم را دیدم."
هر دو آرام میخندیم. همین چند روز پیش بود که گفته بود: "حاج حسن، این اواخر که خیلی از نبودنهایش خسته میشدم میگفت: هووی تو، ۱۵ متره!! و من میدانستم کار و راه حاج حسن، اصل اول زندگی اوست، والسلام!"
فضا به طرز عجیبی پاک و تمیز و انگار، آشناست. باز هم با احترام، موشک را نگاه میکنم و باورم نمیشود این موشک به مقصد نرسد و به عبارت خودشان، خودکشی کند...
تسبیح میگردانم و بهخیال خودم، به صلوات قویتر پناه میبرم: اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سر المستودع فیها بعدد ما احاطه به علمک...
#روایت_حضور_در_فتح_آسمان
#قاصد_۱۰۰
#زندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#همسر_شهید_طهرانی_مقدم
#معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
روایت فتح آسمان(قسمت ششم)
🇮🇷🍃🌷🍃🇮🇷
از موشک دور میشویم...
برایش آیت الکرسی میخوانم که کج نشود، سست نشود، کم نیاورد، هزاران هزار قطعه آن درست کار کند و بشود آنچه باید بشود به اذن الهی....
یک چیز دیگر هم میگویم که سلام مرا به آسمانها برساند و ...
همیشه از کودکی، از اسمم خوشم میآمد، بزرگتر که شدم میگفتم کاش به همین راحتی گفتن و نوشتن، معنی اسم در جان مسما مینشست. من به راستی میشدم معنای اسمی که در انتخابش هرگز نقشی نداشتم
م... سپهری
اما... اما ...
خدایا این اسم را برایم به حسرت بدل نکن⚘️
دقایق میگذرند و دانشمند جوان، ما را به سمت سالن ویژهای که به نام VIP اسم میبرند، میرساند. میپرسم:
شما هم استرس دارید؟
ناگفته هویداست.... اینان سالها و ساعات طولانی و سختی در نهایت سعی و تلاش، ره سپردهاند تا به این نقطه برسند. نقطه آرزویی که دو بار قبلی بدان نرسیدند و موشک اشک خیلیهایشان را درآورده...
میگوید: "فقط خدا باید بخواهد، ... اضطراب قبل از تست، و حالات پس از آن، حتی اگر صد بار در آن بوده باشیم هرگز برای ما تکراری نمیشه... در هر تست ما فقط ده درصد به موفقیت خودمان ایمان داریم... همهاش واقعا خواست خداست که در کسری از ثانیه، یک اتفاق کوچک همه چیز را به هم بزند یا همه چیز کامل و بدون ذرهای نقص، عمل کند و نتیجه، بهتر از چیزی که فکر میکردیم بشود...
فقط خدا... خدا... "خدا" از پرتکرارترین کلمات حاج حسن است! همسرش به من گفته بود، بارها در اوج گرفتاریها، خدای حسن را صدا میزنم... خدایی که من میشناسم کجا و خدایی که حاج حسن باورش داشت و او را صاحب واقعی خودش و همه کارها و افکارش میدانست، کجا؟!
...
گروه بزرگ دانشجویان در سولهای حضور خواهند داشت که از محوطۀ بیرون آن به موضع پرتاب احاطه دارند و می توانند موشک را در لحظۀ پرتاب ببینند. چه عالی! ما در این قسمت، از دیدن صحنه واقعی پرتاب بیبهرهایم و باید از طریق مانیتورها ببینیم...
فرمانده فضایی سپاه، سردار جعفرآبادی و تعدادی از دانشمندان و عوامل تست آنجا در جمع دانشجویان خواهند بود، جایی که تصاویر بزرگ شهید طهرانی مقدم، جملات درخشانش و دست دعایش، به آسمان بالاست... .
ما را به سمت سالن VIP که فرمانده محترم سپاه و سرداران موشکی کشور هم آنجا خواهند بود، هدایت میکنند. وقتی از ورودی سنگرمانند آن وارد میشویم، تصاویر شهدا میان گلهای شمعدانی تحویلمان می گیرند... آنجا می شود عکسی گرفت.
#روایت_حضور_در_فتح_آسمان
#قائم_۱۰۰
#زندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#شهدا
#معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
از حسن آقا و شهید فخری زاده و شهید حاج قاسم سلیمانی تا شهید محرم ترک و شهید امر به معروف محمد محمدی، و شهید مدافع حرم حمیدسیاهکالی و ... نامها و چهرهها و حتی گاهی مسیرهای زندگیشان فرق دارند اما صفاتشان یکیست و همه خریدنی شدهاند در اوج شکوه و زیبایی و فصل ثمر...
#روایت_حضور_در_فتح_آسمان
#قائم_۱۰۰
#به_روایت_م_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت فتح آسمان (قسمت هفتم)
🇮🇷🌹🇮🇷
باید ازراهرویی بگذریم و وارد سالن کوچکی شویم که هر چه هست از آنجا دیده خواهد شد. خدایا! این راهرو چه عجیب است؛ آشنای آشنا.... بچههای مدرس، شهیدانی که با حاج حسن برگزیده شدند برای عروج و حیات ابدی، همه اینجایند. همۀ 39 نفر... عکسشان، نامشان، یادشان، تصویر تک تک این شهدا درمنزل حاج حسن هم هست... اینان برای حاج خانم و من ، مثل همرزمان و همکاران و دانشمندان موشکی، آشنایند،
امیدوارم ما برای آنها غریبه نباشیم...
ناگهان یاد حرف خود حاج حسن می افتم که گفته بود: کسی که در این دنیا غریب بود با شهدا، حتما در آخرت هم غریب خواهد بود، با اینها باش تا با اینها محشور بشوی... پدر و پسر شهید مدرس: بایرامعلی و بهمن صفری، شهید محمود داسدار، شهید سید محمد حسینی، شهید محمود غلامی، تازه داماد مدرس بهلول محمودی، شهید جواد سلیمی که سه روز قبل از جشن عروسیاش ، خلعت شهادت پوشید، شهید بهزاد ملانوروزی که کمتر از یک ماه بود برای کارهای برق وارد مدرس شده بود و لایق شهادت بود که برگزیده شد، شهید مسیحالله نوروزی که آرزو میکنم دختر گلش که دانشجوی پزشکیست هم اینجا بیاید به زودی.... این ها همه، شهدای اقتدار هستند و کنار در ورودی، مهدی دشتبانزاده، حاج حسن و دو یار و برادر همیشه همراهش، محمد سلگی و مهدی نواب با نگاهی گرم و اطمینان بخش، ما را مثل معدود میهمانان دیگر، تا ورود به این سالن مشایعت میکنند.
... از دل آرزو می کنم به زودی نوبت حضور تک تک خانوادههای عزیز و صبور شهیدان اقتدار برسد...
#روایت_حضور_در_فتح_آسمان
#قائم_۱۰۰
#معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
یک لحظه غافل نبودم از اینکه کجا هستم... جایی که سالها پیش، حاج حسن طهرانی مقدم در میان دهها و صدها و هزاران فکر و کار و دردسر، به فکر طراحی و ساخت این سایت بزرگ بود. جایی که بتواند آرزویش را محقق کند و محل پرتاب قائم ماهوارهبر باشد. محل امن حضور دانشمندان باشد. محل تماشای مردمی باشد که به این احساس عزت و افتخار، نیاز دارند تا بدانند که میشود و اگر در خط خدا باشیم خدا خودش ما را می رساند به جایی که اراده او را محقق کنیم در زمین...... حاج حسن، چه بزرگ بودی و هستی حاج حسن...
#روایت_حضور_در_فتح_آسمان
#قائم_۱۰۰
#زندگی_نامه_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#معصومه_سپهری
https://eitaa.com/lashkarekhoban
روایت فتح آسمان ( قسمت هشتم)
🇮🇷🤍🇮🇷🤍
وارد اتاق نه چندان بزرگی میشویم که دیوارهایش را پرچم و نقشه زیبای کشورمان، بنر بزرگ از تصویر مهربان امامین انقلاب و حاج حسن و حاج قاسم زیبا کرده است...
در ردیف آخر مینشینم کنار زنی که مثل من با حسی غریب تا اینجا آمده است. دقایقیست دیگر با هم حرف نمیزنیم و هر یک در عالم خودمان هستیم. جملۀ زیبای رهبرمان به محض نشستن، بالای محل استقرار دانشمندان به چشم می زند: تا قله چیزی نمانده، خسته نشوید! ...
صندلیهای سبز رنگ اتاق یک به یک با حضور فرماندهان و دانشمندان پر میشود. اکثر آنها وقتی متوجه حضور همسر شهید طهرانی مقدم میشوند، به سمتشان میآیند و خوش آمد میگویند و ... همراهان کوچک ما؛ محمد طاها و محمد حسن، به محض دیدن یکی از مداحان محبوبشان، از مادربزرگ اجازه می گیرند که پیش ایشان بروند و ما تنها میشویم. تنها در عالم خودمان. از جهتی بد نیست. نوۀ نوجوان حاج حسن، از وقتی شنیده این تست دو بار شکست خورده و باز هم معلوم نیست چه خواهد شد، از شدت احساسات پاکی که دارد، از شدت استرسی که شاید از محیط میگیرد، یا شاید از بزرگی آرزوهایش، اشکهایش دقایقی قبل از آغاز عملیات سرازیر است. اشکهای پاک برای آرزویی بزرگ که پدربزرگ، راه رسیدن این کشور به آن را کوتاه کرد ...
محمد طاها سیزده سال دارد. من با دیدن احساسات پاک و اشتیاق او به پیروزی، یاد رزمندگان 13 سالۀ دفاع مقدس میافتم. چقدر دوست داشتند ایران را از دست دشمن نجات دهند و به سربلندی و عزت برسانند. خدایا دعایشان را بدرقۀ راه این موشک کن!
#روایت_حضور_در_فتح_آسمان
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#قائم_۱۰۰
#نوجوانان_شهید
#تا_قله_چیزی_نمانده
https://eitaa.com/lashkarekhoban
روایت فتح آسمان (قسمت نهم)
دو صفحه بزرگ تلویزیون و چند مانیتور که هر یک نشانگرهایی دارند و قرارست پیامی را از واقعیت تست مخابره کنند بر دیوار روبرو قرار دارند....
دانشمند همراهمان آخرین اطلاعات رابه ما میدهد و مینشیند: اگر انشاءالله همه چی درست عمل کنه این موشک به بالاترین ارتفاع تا کنون خواهد رسید یعنی 7500 کیلومتر ...
از حرکاتش میفهمم چقدر، چقدر استرس دارد...
حاج خانم برایشان دعا میکند. میبینم که تسبیح در دستانش آرام نیست...
زنده باد، زنده باد فکر و تلاش و ایمان و غیرت ایرانی! راهی که باید ده ها سال طول میکشید با این جوانان گمنام سپاه حق، ممکن شده است... خدایا! غمهایشان را بزدا و راهشان را هموار کن که شادی را به قلب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شیعیان جهان میآورند...
آخرین نفراتی که وارد اتاق میشوند چهار بانوی چادری و چند نفر دیگر هستند که نمیشناسمشان، اما چرا! .. خدای من! این مریم است، مریم تجلایی، دختر شهید محبوب مردم تبریز و ایران، گمنام زمین و فخر آسمان، علی تجلایی، سردار جاویدالاثری که 25 سال زیست و برات حیات ابدی را گرفت و همیشه بر ذهن و زبان مردم سوسنگرد و تبریز و ایران زنده خواهد بود...
من و مریم همدیگر را در آغوش میگیریم و ترکی خوش و بش می کنیم و متعجب از حضور هم و سپاسگزار خدای مهربان، که همه جا، رفیقی همراهم میکند... و البته سپاسگزار شهدا که راهمان را تا اینجا هموار کردهاند.
عزیزان دیگر هم حاج خانم را میشناسند و خودشان را معرفی می کنند. دختران عزیز شهیدان عبدالله رودکی، رستگار مقدم و مهدی زینالدین، و آقازادههای شهید ابراهیم همت، و شهید غلامرضا یزدانی که مریم میگوید که زحمت دعوت و هماهنگی را ایشان کشیده است. دوستان در ردیف مقابل ما مینشینند... سالن به آرامش میرسد... ثانیهها به سرعت برق میگذرند.
یک دانشمند جوان با روپوش سفید، پشت تریبونی که کنار دیوار، در ردیف جلوی صندلیهای سبز است قرار میگیرد تا توضیحاتی قبل از پرتاب بدهد. با دیدن این چهرههای جوان که در مصدر چنین کار بزرگی هستند حقیقتا خدا را شکر می کنم... سخنان او و فیلمهایی که قرارست نشان دهد ، به سولهای که 500 دانشجوی ایرانی آنجا حضور دارند همزمان پخش میشود. او ساده و زیبا حرف میزند:
ـ بسم الله الرحمن الرحیم. از آنجایی که قاری ما تشریف نیاورده اند، با هم سورۀ کوثر را تلاوت میکنیم.
چقدر عالی و کامل!
چه جلساتی که قاریانی با عناوین برجسته دارند و ... اما جلسه، حاصلی ندارد و بیشتر به درد گزارش میخورد!
اینجا، در ۳۰ دی ۱۴۰۲. برای آغاز رسمی عملیات پرتاب ماهوارهبر،
سورۀ کوثر را همه با هم ساده تلاوت میکنند: سردار سلامی، سردار حاجی زاده، سردار موسوی، سردار حیدری جوار، سردار رضوی، فرزندان شهدا، محمد طاها و ... ما:
بسم الله الرحمن الرحیم ... انا اعطیناک الکوثر...
در قلبم ندایی میگوید؛ این سوره، این کوثر ، کار را تمام میکند انشاءالله...
#روایت_حضور_در_فتح_آسمان
#قائم_۱۰۰
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#معصومه_سپهری
#سوره_کوثر
https://eitaa.com/lashkarekhoban
روایت فتح آسمان (قسمت دهم)
🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷
مجری دانشمند گفته است، قاری نیامده و همه چیز با کاروان است و با هم سورۀ کوثر را تلاوت میکنیم.... او میخواهد در چند دقیقه از آنچه قرارست شاهدش باشیم پیشینه و شرح حالی بدهد؛ موجز و مختصر و قابل فهم برای همه حاضران، نه فقط سرداران و دانشمندان که در جریان ریز موضوع هستند...
این ماهوارهبر، (قائم 100) اولین ماهوارهبر ایران است که تمام مراحل سه گانۀ آن با موتور سوخت جامد با نازل متحرک از لحظۀ برخاست تا تزریق ماهواره در مدار عمل میکند.... اگرموفقیت حاصل بشود ما چهارمین کشور دارای این فن آوری در جهان خواهیم بود. وزن ماهوارۀ ثریا هم نسبت به ماهوارۀ قبلی دو برابر شده یعنی قائم 100 میتواند ماهوارۀ بزرگتر و سنگینتری را به ارتفاع بالاتری برساند و این بار دیگر عمر ماهواره، دو سال و سه سال نیست، بلکه تا 8 سال می تواند دور زمین بگردد و اطلاعاتش را مخابره کند.
مجری دانای برنامه، تمام پیشینه و مراحل تست را در یک ربع توضیح میدهد. اگر این تست همه چیزش موفق باشد، موتور مرحلۀ اول با اتمام ماموریت در دریای عمان سقوط خواهد کرد و موتور مرحله دوم در اقیانوس هند و موتور مرحلۀ سوم، بعد از رساندن ماهواره به مقصد عزیزش، همان جا در فضا خواهد ماند تا .... این، سرنوشت ماهواره بریست که الان در چند صد متری ماست و به فاصلۀ چند دقیقه، یعنی بلافاصله با ورود ماهواره به مدار زمین، تمام ایستگاههای فضایی دنیا، متوجه هنرنمایی آن خواهند شد و حتما واکنشهای دوست و دشمن را برخواهد انگیخت...
مجری میگوید: از ده دقیقه پیش از پرتاب، فرآیند پرتاب آغاز میشود و سامانه در وضعیت جنگی قرار میگیرد . سپس او سکوت میکند تا فیلمی پخش شود...
خدای من!
این صدای حاج حسن و این تصویر اوست، پس از یک تست موتور سوخت جامد، همانی که آرزویش را داشت و جان بر سر آن گذاشت....
حاج حسن طهرانی مقدم رو به دوربین میگوید:
#روایت_حضور_در_فتح_آسمان
#قائم_۱۰۰
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
https://eitaa.com/lashkarekhoban
روایت فتح آسمان (قسمت یازدهم)
بسم الله الرحمن الرحیم
یک بار دیگه فضل و جود و بزرگی خدا در این مرحله ساطع شد وخداوند عزوجل بر بندگان بیمقدارش منت گذاشت و فتح و پیروزی و عزت را برای بندگان خود ارزانی داشت.
ما این کار را از خدا میدانیم و لاغیر.
فضل خداست و لاغیر.
توان را او داد
خطر را او دفع کرد
او موتور را روشن کرد
او موتور را خاموش کرد
اول و آخر اوست...
و ما با خدای خودمان بیعت میکنیم از اول تا آخر عمرمان برای اعادۀ حق او تلاش بکنیم و حق او را در زمین اعاده بکنیم. گرچه خداوند عزوجل به یاری هیچ یاری رسانی نیاز ندارد
و این را هدیه میکنیم این فتح و پیروزی را به امام بزرگ ما و به شهدا و فرماندهی معظم کل قوا و بسیجیان بزرگی که پای رکاب ولایت ایستادند...
حسن آقا در این زمین و زمان، روح مرا و ما را به تسخیر در آورده ... این صدای او و جوشش خون او و شهیدان راه اقتدار ایران است که این لحظه را آفریده... او اینجاست حتما! او که به زعم من، از اندک کسانیست که به قله توحید رسیدند.... طوبی له...
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#سخنان_شهید_طهرانی_مقدم_پس_از_تست
#روایت_حضور_در_فتح_آسمان
#قائم_۱۰۰
https://eitaa.com/lashkarekhoban
حاج حسن و تعدادی از یارانش... پس از یک تست پیروز... متحد با هم... سرشار از انرژی.... او فرماندهی بود که بهترین بهره را از هر پیروزی میبرد... چگونه؟
کار بزرگتری را تعریف میکرد!
الله اکبر❤️
#شهید_حسن_طهرانی_مقدم
#روایت_حضور_در_فتح_آسمان
#مرد_ابدی
https://eitaa.com/lashkarekhoban