eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
بتی دارم که گِرد ز سُنبل سایه‌بان دارد بهارِ عارضش خطّی به خونِ ارغوان دارد بقایِ جاودانش ده، که حُسنِ جاودان دارد چو عاشق می‌شدم گفتم که بُردم گوهرِ مقصود ندانستم که این دریا چه موجِ خون‌فشان دارد ز چشمت جان نشاید بُرد کز هر سو که می‌بینم کمین از گوشه‌ای کرده‌ست و تیر اندر کمان دارد چو دامِ طُرِّه افشاند ز گَردِ خاطرِ به غَمّازِ صبا گوید که راِزِ ما نهان دارد که از جمشید و کیخسرو، فراوان داستان دارد چو در رویت بخندد گُل، مشو در دامَش ای بلبل که بر گُل اعتمادی نیست، گر حُسنِ جهان دارد خدا را، دادِ من بِسْتان از او ای شَحنهٔ مجلس که می با دیگری خورده‌ست و با من سر گِران دارد به فِتراک ار همی‌بندی خدا را زود صیدم کن که آفت‌هاست در تأخیر و طالب را زیان دارد ز سروِ قَدِّ مکن محروم چشمم را بدین سرچشمه‌اش بِنْشان که خوش آبی روان دارد ز خوفِ هجرم ایمن کن اگر امّیدِ آن داری که از چشمِ بداندیشان خدایت در امان دارد چه عذرِ بختِ خود گویم؟ که آن عیّار شهرآشوب به تلخی کُشت را و شِکَّر در دهان دارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1127 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر آن کو خاطرِ مجموع و نازنین دارد سعادت همدم او گشت و دولتْ همنشین دارد ،_بسی_بالاتر_از_عقل_است کسی آن آستان بوسد، که جان در آستین دارد دهانِ تَنگِ ، مگر مُلکِ سلیمان است که نقشِ خاتمِ لعلش، جهان زیرِ نگین دارد لبِ لعل و خطِ مشکین، چو آنش هست و اینش هست بنازم خود را، که حُسنش آن و این دارد به خواری منگر ای مُنعِم، ضعیفان و نحیفان را که صدرِ مجلسِ ، گدای رهنشین دارد ،_توانایی_غنیمت_دان که دورانْ ناتوانی‌ها، بسی زیرِ زمین دارد بلاگردانِ جان و تن، دعایِ مستمندان است که بیند خیر از آن خرمن که ننگ از خوشه چین دارد؟ صبا از من رمزی، بگو با آن شهِ خوبان که صد جمشید و کیخسرو، غلامِ کمترین دارد و گر گوید نمی‌خواهم، چو عاشقِ مفلس بگوییدش که سلطانی، گدایی همنشین دارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1126 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای فروغِ ماهِ حُسن، از روی رخشان شما آبروی خوبی از چاه زَنَخدان شما باز گردد یا برآید؟ چیست فرمان شما؟ کَس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت بِه که نفروشند مستوری به مستان شما بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر زان که زد بر دیده آبی، روی رخشان شما با صبا همراه بفرست از رخت دسته‌ای بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما گر چه جام ما نشد پُر مِی به دوران شما دل خرابی می‌کند، را آگه کنید زینهار ای دوستان جان من و جان شما کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند خاطر مجموع ما، زلف پریشان شما دور دار از خاک و خون دامن، چو بر ما بگذری کاندر این ره کشته بسیارند، قربان شما می‌کند دعایی، بشنو، آمینی بگو روزی ما باد لعل شَکَّرافشان شما ای صبا با ساکنانِ شهرِ یزد از ما بگو کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما گر چه دوریم از بساط قرب، همت دور نیست بندهٔ شاه شماییم و ثناخوان شما ای شَهنشاه بلند اختر، خدا را همتی تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1128 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جانْ بی جمالِ جانان میلِ جهان ندارد هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد هر شبنمی در این ره صد بحرِ آتشین است دردا که این معما شرح و بیان ندارد سرمنزلِ فراغت نَتْوان ز دست دادن ای ساروان فروکَش کاین ره کران ندارد چنگِ خمیده قامت می‌خوانَدَت به بشنو که پندِ پیران هیچت زیان ندارد مست است و در حقِ او کس این گمان ندارد احوالِ گنجِ قارون کَایّام داد بر باد در گوشِ فروخوان تا زر نهان ندارد گر خود رقیب شمع است اسرار از او بپوشان کان شوخِ سربریده بندِ زبان ندارد کس در جهان ندارد یک بنده همچو زیرا که چون تو شاهی کس در جهان ندارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1121 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن که از سُنبُلِ او، غالیه تابی دارد باز با ناز و عِتابی دارد چه توان کرد؟ که عمر است و شتابی دارد ماهِ خورشید نُمایَش ز پسِ پردهٔ زلف آفتابیست که در پیش سَحابی دارد چشمِ من کرد به هر گوشه روان سیلِ سرشک تا سَهی سَروِ تو را تازه‌تر آبی دارد غمزهٔ شوخِ تو خونم به خطا می‌ریزد فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد روشن است این که خِضِر بهره سرابی دارد چشمِ مخمورِ تو دارد ز قصدِ جگر تُرک مست است مگر میلِ کبابی دارد جانِ بیمارِ مرا نیست ز تو روی سؤال ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد کِی کُنَد سویِ خستهٔ نظری چشمِ مستش که به هر گوشه خرابی دارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1123 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد بندهٔ طلعتِ آن باش که آنی دارد خوبی آن است و لطافت که فُلانی دارد چشمهٔ چشمِ مرا ای خندان دریاب که به امّیدِ تو خوش آبِ روانی دارد گوی خوبی که بَرَد از تو؟ که خورشید آن جا نه سواریست که در دست عِنانی دارد دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی آری آری سخنِ نشانی دارد بُرده از دستِ هر آن کس که کمانی دارد در رَهِ نشد کَس به یقین محرمِ راز هر کسی بر حَسَبِ فکر، گُمانی دارد با خرابات نشینان ز کَرامات مَلاف هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد مرغِ زیرک نزند در چمنش پرده سرای هر بهاری که به دنباله، خزانی دارد مدعی گو لُغَز و نکته به مفروش کِلکِ ما نیز زبانی و بیانی دارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1122 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نیست در شهر نگاری که ما بِبَرَد بختم ار شود رختم از این جا ببرد عاشقِ سوخته نامِ تمنا ببرد باغبانا ز خزان بی‌خبرت می‌بینم آه از آن روز که بادَت رعنا ببرد رهزنِ دهر نخفته‌ست مشو ایمن از او اگر امروز نبرده‌ست که فردا ببرد در خیال این همه لُعبَت به هوس می‌بازم بو که صاحب نظری نامِ تماشا ببرد ترسم آن نرگسِ مستانه به یَغما ببرد بانگِ گاوی چه صدا بازدهد؟ مَخر سامری کیست که دست از یدِ بیضا ببرد؟ جامِ میناییِ مِی سَدِّ رَهِ تنگ مَنِه از دست که سیلِ غمت از جا ببرد راهِ ار چه کمینگاه کمانداران است هر که دانسته رَوَد صَرفه ز اَعدا ببرد حافظ! ار جان طلبد غمزهٔ مستانهٔ خانه از غیر بپرداز و بِهِل تا ببرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1119 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر نه باده غمِ ز یادِ ما بِبَرَد نهیبِ بنیادِ ما ز جا بِبَرَد چگونه کَشتی از این وَرطِهٔ بلا ببرد فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک که کس نبود که دستی از این دَغا ببرد گذار بر ظلمات است، خِضْرِ راهی کو؟ مباد کآتش محرومی آبِ ما ببرد دل ضعیفم از آن می‌کَشَد به طَرْفِ چمن که جان ز مرگ به بیماریِ صبا ببرد فَراغت آرد و اندیشهٔ خطا ببرد بسوخت و کس او به نگفت مگر نسیم پیامی خدای را ببرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1118 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
می‌دمد صبح و کِلِّه بست سحاب الصَبوح الصَبوح یا اصحاب المُدام المُدام یا احباب می‌وزد از چمن نسیمِ بهشت هان، بنوشید دَم به دَم مِیِ ناب تخت زُمْرُد زده است به چمن راحِ چون لعلِ آتشین دریاب درِ میخانه بسته‌اند دگر اِفتَتِح یا مُفَتِّح الاَبواب هست بر جان و سینه‌هایِ کباب این چنین موسمی عجب باشد که ببندند میکده به شتاب بر رخِ ساقی پری پیکر همچو بنوش بادهٔ ناب ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1117 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سحر بلبل حکایت با صبا کرد که رویِ با ما چه‌ها کرد ،_خون_در_دل_افتاد وز آن ، به خارم مبتلا کرد غلامِ همتِ آن نازنینم که کار خیر بی روی و ریا کرد من از بیگانگان دیگر ننالم که با من هر چه کرد آن آشنا کرد گر از سلطان طمع کردم، خطا بود ور از وفا جُستَم، جفا کرد که دردِ شب نشینان را دوا کرد نقابِ کَشید و زلفِ سُنبل گره بندِ قبای غنچه وا کرد به هر سو بلبلِ عاشق در افغان تَنَعُّم از میان، بادِ صبا کرد بشارت بَر به کویِ می فروشان که توبه از زهدِ ریا کرد وفا از خواجگانِ شهر با من کمالِ دولت و دین بوالوفا کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1116 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صوفی نهاد دام و سَرِ حُقِّه، باز کرد بنیادِ مکر با فلکِ حُقِّه‌باز کرد زیرا که عَرضِ شعبده با اهلِ راز کرد ساقی بیا که شاهدِ رعنایِ صوفیان دیگر به جلوه آمد و آغازِ ناز کرد این مطرب از کجاست که سازِ عراق ساخت؟ و آهنگ بازگشت به راهِ حجاز کرد ای بیا که ما به پناهِ خدا رویم زآنچ آستینِ کوته و دستِ دراز کرد عشقش به روی درِ معنی فراز کرد فردا که پیشگاهِ حقیقت شود پدید شرمنده رَهرُوی، که عمل بر مجاز کرد ای کبک خوش خُرام کجا می‌روی؟ بایست غَرِّه مشو که گربهٔ زاهد نماز کرد حافظ مکن ملامتِ رندان که در ازل ما را خدا ز زهدِ ریا بی‌نیاز کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1113 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو باد، عزمِ سرِ کویِ خواهم کرد نفس به بویِ خوشش مُشکبار خواهم کرد بِطالتم بس از امروز کار خواهم کرد هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین نثارِ خاکِ رهِ آن نگار خواهم کرد چو شمعِ صبحدمم شد ز مهر او روشن که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد به یادِ چشم تو خود را خراب خواهم ساخت بنایِ عهدِ قدیم استوار خواهم کرد ؟_که_این_جانِ_خون_گرفته_چو_گُل فدای نَکهَتِ گیسویِ خواهم کرد نفاق و زَرق نبخشد صفایِ طریقِ رندی و اختیار خواهم کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1111 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بلبلی خونِ خورد و کرد بادِ غیرت به صدش خار پریشان کرد ناگَهَش سیلِ فنا نقشِ اَمَل، باطل کرد قُرَّةُ الْعینِ من آن میوهٔ یادش باد که چه آسان بشد و کارِ مرا مشکل کرد ساروان بارِ من افتاد، خدا را مددی که امیدِ کرمم همرهِ این مَحمِل کرد رویِ خاکیّ و نمِ چشمِ مرا خوار مدار چرخ فیروزه طربخانه از این کَهگِل کرد در لحد، ماهِ کمان ابرویِ من منزل کرد نزدی شاهرخ و فوت شد امکان چه کنم؟ بازی ایام مرا غافل کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1112 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل از من بُرد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد خیالش لطف‌هایِ بی‌کران کرد چرا چون لاله خونین نباشم؟ که با ما نرگسِ او سر گران کرد که را گویم که با این دردِ جان سوز طبیبم قصدِ جانِ ناتوان کرد بدان سان سوخت چون شمعم که بر من صُراحی گریه و بَربَط فغان کرد ،_وقت_است که دردِ اشتیاقم قصدِ جان کرد میان مهربانان کی توان گفت؟ که ما چُنین گفت و چُنان کرد عدو با جانِ آن نکردی که تیرِ چشمِ آن ابروکمان کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1109 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا که تُرکِ فلک خوانِ روزه غارت کرد هلالِ عید به دورِ قدح اشارت کرد که خاکِ میکدهٔ را زیارت کرد مُقامِ اصلیِ ما گوشهٔ خرابات است خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد بهایِ بادهٔ چون لعل چیست؟ جوهرِ عقل بیا که سود کسی برد، کاین تجارت کرد نماز در خَمِ آن ابروانِ محرابی کسی کُنَد که به خونِ جگر طهارت کرد نظر به دُردکشان از سرِ حقارت کرد به رویِ نظر کن ز دیده مِنّت دار که کاردیده، نظر از سرِ بِصارت کرد حدیثِ ز شنو نه از واعظ اگر چه صنعتِ بسیار در عبارت کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1115 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به آبِ روشنِ می عارفی طهارت کرد عَلَی الصَّباح، که میخانه را زیارت کرد ،_نهان_گردید هِلال عید به دورِ قدح اشارت کرد خوشا نماز و نیازِ کسی که از سرِ درد به آبِ دیده و خونِ جگر طهارت کرد امام خواجه، که بودش سرِ نمازِ دراز به خونِ دخترِ رَز خرقه را قِصارت کرد دلم ز حلقهٔ زلفش به جان خرید آشوب چه سود دید ندانم که این تجارت کرد خبر دهید که به می طهارت کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1114 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دست در حلقهٔ آن زلفِ دوتا نتوان کرد تکیه بر عهدِ تو و بادِ صبا نتوان کرد ،_من_اندر_طلبت_بنمایم این قَدَر هست که تغییرِ قضا نتوان کرد دامنِ دوست به صد خونِ افتاد به دست به فُسوسی که کُنَد خصم، رها نتوان کرد عارضش را به مَثَل ماهِ فلک نتوان گفت نسبتِ دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد سروبالایِ من که درآید به سَماع چه محل جامهٔ جان را؟ که قبا نتوان کرد که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد مشکلِ نه در حوصلهٔ دانشِ ماست حلِّ این نکته بدین فکرِ خطا نتوان کرد غیرتم کُشت که محبوبِ جهانی، لیکن روز و شب عربده با خلقِ خدا نتوان کرد من چه گویم؟ که تو را نازکیِ طبعِ لطیف تا به حَدّیست که آهسته دعا نتوان کرد بجز ابرویِ تو محرابِ نیست طاعتِ غیر تو در مذهبِ ما نتوان کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1110 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد خوشتر از این گوشه، پادْشاه ندارد تا چه کُنَد با رخِ تو دودِ من آینه دانی که تابِ آه ندارد شوخیِ نرگس نگر که پیشِ تو بشکفت چشمْ دریده، ادب نگاه ندارد دیدم و آن چشمِ سیه که تو داری جانبِ هیچ آشنا نگاه ندارد شادیِ که خانقاه ندارد خون خور و خامُش نشین که آن نازک طاقتِ فریاد دادخواه ندارد گو برو و آستین به خونِ جگر شوی هر که در این آستانه راه ندارد نی منِ تنها کشم تَطاولِ زلفت کیست که او داغِ آن سیاه ندارد؟ حافظ اگر سجدهٔ تو کرد مکن عیب کافرِ ای صنم گناه ندارد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1120 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفتم ای سلطانِ خوبان رحم کن بر این غریب گفت در دنبالِ ، رَه گُم کُنَد مسکین غریب ،_گفت_معذورم_بدار خانه پروردی، چه تاب آرد غم چندین غریب خفته بر سنجابِ شاهی نازنینی را چه غم؟ گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب ای که در زنجیرِ زلفت جایِ چندین آشناست خوش فتاد آن خالِ مشکین بر رخِ رنگین غریب می‌نماید عکسِ مِی، در رنگِ رویِ مَه وَشَت همچو برگِ ارغوان بر صفحهٔ نسرین، غریب ،_گِردِ_رُخَت گر چه نَبوَد در نگارستان، خطِ مشکین غریب گفتم ای شامِ غریبان طُرِّهٔ شبرنگِ تو در سحرگاهان حذر کن، چون بنالد این غریب گفت آشنایان در مقامِ حیرتند دور نَبوَد گر نشیند خسته و مسکین غریب ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1106 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد به وداعی غمدیدهٔ ما شاد نکرد بندهٔ پیر ندانم ز چه آزاد نکرد کاغذین جامه به خوناب بشویم که فلک رهنمونیم به پایِ عَلَمِ داد نکرد دل به امّیدِ صدایی که مگر در تو رسد ناله‌ها کرد در این کوه که فرهاد نکرد سایه تا بازگرفتی ز چمن مرغِ سحر آشیان در شِکَنِ طُرِّهٔ شمشاد نکرد ،_از_تو_بیاموزد_کار زان که چالاکتر از این حرکت باد نکرد کِلْکِ مَشّاطِهٔ صُنعَش نَکِشد نقشِ مراد هر که اقرار بدین حُسنِ خداداد نکرد مطربا پرده بگردان و بزن راهِ عراق که بدین راه بشد و ز ما یاد نکرد غزلیاتِ عراقیست سرودِ که شنید این رهِ ؟ که فریاد نکرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1108 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دیدی ای که غمِ دگربار چه کرد چون بشد و با وفادار چه کرد آه از آن مست که با مردمِ هشیار چه کرد اشکِ من رنگِ شفق یافت ز بی‌مِهری طالعِ بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد برقی از منزلِ لیلی بدرخشید سحر وَه که با خرمنِ مجنونِ افگار چه کرد ساقیا جامِ مِی‌ام دِه که نگارندهٔ غیب نیست معلوم که در پردهٔ اسرار چه کرد کس ندانست که در گردشِ پرگار چه کرد فکرِ آتشِ غم در زد و سوخت یارِ دیرینه ببینید که با چه کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1104 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد در سنگِ خاره قطرهٔ باران اثر نکرد یا رب تو آن جوانِ نگاه دار کز تیرِ آهِ گوشه نشینان حذر نکرد ماهی و مرغْ دوش ز افغانِ من نَخُفت وان شوخْ دیده بین که سر از خواب برنکرد می‌خواستم که میرَمَش اندر قدم چو شمع او خود گذر به ما چو نسیمِ سحر نکرد کو پیشِ زخمِ تیغِ تو جان را سپر نکرد؟ کِلکِ زبان بریدهٔ در انجمن با کس نگفت رازِ تو تا تَرکِ سر نکرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1107 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دوستان دخترِ رَز توبه ز مستوری کرد شد سویِ محتسب و کار به دستوری کرد تا نگویند حریفان که چرا دوری کرد مژدگانی بده ای که دگر مطربِ راهِ مستانه زد و چارهٔ مخموری کرد نه به هفت آب، که رنگش به صد آتش نرود آن چه با خرقهٔ زاهد، مِی کرد غنچهٔ گُلبُنِ وصلم ز نسیمش بِشِکُفت مرغ خوشخوان طرب از برگِ سوری کرد عِرض و مال و و دین در سرِ مغروری کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1103 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلبر بِرَفت و را خبر نکرد یادِ حریفِ شهر و رفیقِ سفر نکرد یا او به شاهراهِ طریقت گذر نکرد گفتم مگر به گریه مهربان کنم چون سخت بود در سنگش اثر نکرد شوخی مکن که مرغِ بی‌قرارِ من سودایِ دامِ عاشقی از سر به درنکرد هر کس که دید رویِ تو بوسید چشمِ من کاری که کرد دیدهٔ من بی نظر نکرد او خود گذر به ما چو نسیمِ سحر نکرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1105 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به سِرِّ جامِ جم نظر توانی کرد که خاکِ میکده کُحلِ بَصَر توانی کرد بدین ترانه غم از به در توانی کرد گُلِ مرادِ تو نقاب بُگْشاید که خدمتش چو نسیمِ سحر توانی کرد گدایی درِ میخانه طُرفه اِکسیریست گر این عمل بِکُنی، خاکْ زر توانی کرد به عزمِ مرحلهٔ پیش نِه قدمی که سودها کنی ار این سفر توانی کرد کجا به کویِ طریقت گذر توانی کرد جمالِ ندارد نقاب و پرده ولی غبارِ رَه بِنِشان تا نظر توانی کرد بیا که چارهٔ ذوقِ حضور و نظم امور به فیض بخشی اهلِ نظر توانی کرد ولی تو تا لبِ معشوق و جامِ مِی خواهی طمع مدار که کارِ دگر توانی کرد دلا ز نورِ هدایت گر آگهی یابی چو شمع، خنده زنان تَرکِ سر توانی کرد گر این نصیحتِ شاهانه بشنوی به شاهراهِ حقیقت گذر توانی کرد ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1101 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈