eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
93 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
آن مونس غمگسار جان کو؟ و آن شاهد جان انس و جان کو؟ ؟ و آن آرزوی همه جهان کو؟ حیران همه مانده‌ایم و واله کان یار لطیف مهربان کو؟ ،_زمانی آن عیش و خوشی و آن زمان کو؟ ای شده، دم مزن ز گر عاشق صادقی نشان کو؟ گر باخبری ازو نشان چیست؟ ور بی‌خبری ز جان فغان کو؟ خون و چشم خون فشان کو؟ ور همچو من از فراق زاری دل خسته و جان ناتوان کو؟ ای ، منگر سوی سرگشته مباش هم‌چنان کو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1004 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ترک من، ای من غلام روی تو جمله ترکان جهان هندوی تو زان بگو خوشتر چه باشد؟ روی تو خرم آن عاشق، که بیند آشکار بامدادان طلعت نیکوی تو ،_که_یابد_هر_سحر از گل گلزار عالم بوی تو حیف نبود ما چنین تشنه جگر؟ و آب حیوان رایگان در جوی تو دل گرفتار کمند زلف تو جان شکار غمزهٔ جادوی تو تا چه خواهد کرد با ما خوی تو؟ من چو سر در پای تو انداختم بر سر آیم عاقبت چون موی تو چون من در سر زلف تو شد هم شود گه گاه همزانوی تو هم ببیند جان تو عیان چون نهان شد در خم گیسوی تو هم زمان جایی دگر سازی مقام تا نیابد کس نشان و بوی تو هر نفس جایی دگر پی گم کنی تا ره نیابد سوی تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1005 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ندیده‌ام رخ خوب تو، روزکی چند است بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است به یک کرشمه از غمزهٔ تو خرسند است فتور غمزهٔ تو خون من بخواهد ریخت بدین صفت که در ابرو گره درافکند است که صدهزار چو من در آن بند است مبر ز من، که رگ جان من بریده شود بیا، که با تو مرا صدهزار پیوند است مرا چو از لب شیرین تو نصیبی نیست از آن چه سود که لعل تو سر به سرقند است؟ شب فراق چه داند که تا سحر چند است؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1006 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ساقی، قدحی می مغان کو؟ مطرب غزل تر روان کو؟ ؟ و آن راحت جان ناتوان کو؟ آیینهٔ سینه زنگ غم خورد آن صیقل غمزدای جان کو؟ مخمور میم، می مغان کو؟ اسباب طرب همه مهیاست آن زاهد خشک جان فشان کو؟ گر زهد تو نیست تزویر ترک بد و نیک و سوزیان کو؟ جان و و دیده در میان کو؟ با شاهد و شمع در خرابات عیش خوش و عمر جاودان کو؟ در صومعه چند زهد ورزیم؟ صحرا و گل و می مغان کو؟ چون بلبل بی‌نوا چه باشیم؟ بوی خوش باغ و بوستان کو؟ ما را چه ز باغ و بوی گلزار؟ بوی سر زلف کو؟ با گفتم: مرا نگویی کان یار لطیف مهربان کو؟ ور یافته‌ای ازو نشانی خونابهٔ چشم خون فشان کو؟ با هم بودیم روزکی چند آن عیش کجا و آن زمان کو؟ دل گفت: هر آنچه او ندانست از وی چه نشان دهیم: آن کو؟ با این همه جهد می کنم هم باشد که دمی شود چنان کو خواهد که فدا کند جان در ره او، ولیک جان کو؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1003 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای و جان عاشقان شیفتهٔ لقای تو سرمهٔ چشم خسروان خاک در سرای تو دام شکستگان طرهٔ تو در سر زلف و خال تو رفت همه جهان کیست که نیست در جهان عاشق و مبتلای تو؟ لطف کن ار چه نیستم در خور مرحبای تو آینهٔ مرا روشنیی ده از نظر بو که ببینم اندر او طلعت تو جام جهان نمای من روی طرب فزای توست گر چه حقیقت من است جام جهان نمای تو رو بنما، که سوختم از آرزوی لقای تو کام ز لب بده، وعدهٔ بیشتر مده زان که وفا نمی‌کند عمر من و وفای تو نیست عجب اگر شود زنده از لبت کاب حیات می‌چکد از لب جان فزای تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1009 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مانا دمید بوی گلستان صبح گاه کاواز داد مرغ خوش‌الحان صبحگاه خوش نعره‌ای است نعرهٔ مستان صبحگاه وقتی خوش است و مرغ ار نغمه‌ای زند زیبد، که باز شد در بستان صبحگاه بادی که می‌وزد ز گلستان صبحگاه در خلد هرچه نسیه تو را وعده داده‌اند نقد است این دم آنهمه بر خوان صبحگاه خوش مجلسی است: درد ندیم و دریغ یار غم میزبان و ما همه مهمان صبحگاه ،_بخور_ساز_درین_بزم،_تا_مگر خوشبو نشد نسیم گلستان صبحگاه تا ز آتش فراق عاشقی نسوخت خوشبو کند بخور تو ایوان صبحگاه خواهی چو صبح سر ز گریبان برآوری کوته مکن دو دست ز دامان صبحگاه باشد که قلب ناسرهٔ تو سره شود می‌سنج نقد خویش به میزان صبحگاه دامان صبح گیر، مگر سر برآورد صبح امید تو ز گریبان صبحگاه چون دانه‌ای، تو که چون جوز غم شده است انداز پیش مرغ خوش الحان صبحگاه شب خفته ماند بخت ، از آن سبب محروم شد ز روح فراوان صبحگاه ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1002 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای راحت روح هر شکسته بخشای به لطف بر شکسته کاشکسته‌ترم ز هر شکسته پیوسته ز غم شکسته بودم این لحظه شدم بتر شکسته تو رخ ز شکسته برشکسته بر سنگ مزن تو سینهٔ ما بی‌قدر شود گهر شکسته ای تیر غمت رسیده بر پیکان تو در جگر شکسته ؟ جانا من به سر شکسته آمد به درت ندیده رویت زان شد من مگر شکسته در کوی تو جان سپرد دگر بار آن مرغک بال و پر شکسته دل بندهٔ توست در همه حال گر غمزده است و گر شکسته ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1000 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای برقع از رخ ناگهان انداخته عالمی در شور و شوری در جهان انداخته آرزویت غلغلی در آسمان انداخته چشم بد از تاب رویت آتشی افروخته چون سپندی جان مشتاقان در آن انداخته ،_باز_پنهان_کرده_رخ در بیچارگان شور و فغان انداخته دیدن رویت، که دیرینه تمنای است آرزویی در این ناتوان انداخته چند باشد بی‌دلی در آرزوی روی تو؟ بر سر کوی تو سر بر آستان انداخته ،_دریغا!_و_چه_حاصل_از_دریغ؟ چون نیاید باز تیر از کمان انداخته مانده‌ام در چاه هجران، پای در دنبال مار دست در کام نهنگ جان ستان انداخته هیچ بینم باز در حلق ناگهان جذبه‌های ریسمان انداخته؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1001 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای همه میل من سوی تو قبلهٔ جان چشم تو و ابروی تو برده خوابم نرگس جادوی تو بر سر میدان جانبازی در خم چوگان ز زلف و گوی تو تا مگر بینم رخ نیکوی تو من جگر تفتیده بر خاک درت آب حیوان رایگان در جوی تو ای امید من، روا داری مگر؟ باز گردم ناامید از کوی تو ،_دست_جفا_بر_من_مدار من ندارم طاقت بازوی تو روزگاری بوده‌ام بر درگهت چشم امیدم بمانده سوی تو تا مگر بینم دمی رنگ رخت تا مگر یابم زمانی بوی تو چون ندیدم رنگ رویت، لاجرم مانده‌ام در درد بی‌داروی تو بر من مسکین عاجز رحم کن چون فروماندم ز جست و جوی تو در غم تو روزگارم شد دریغ! ناشده یک لحظه همزانوی تو هم مشام جانم آخر خوش شود از نسیم جان فزای موی تو خود جان شیرین کی دهد؟ تا به کام نبیند روی تو ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1007 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای هر دهن ز یاد لبت پر عسل شده در هر دهن خوشی لب تو مثل شده مشاطهٔ تو لطف ازل شده از نیم ذره پرتو خورشید روی تو ارواح حال گشته و اجسام حل شده در حلقه‌های زلف تو محل شده ترک رخت، که هندوک اوست آفتاب آورده خط به خون من و در عمل شده ای از کمال روی تو نقصان گرفته کفر وز کافری زلف تو در دین خلل شده ،_روا_مدار آبی که من خورم ز تو با خون بدل شده ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/998 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای در میان جانم گنجی نهان نهاده بس نکته‌های معنی اندر زبان نهاده در من یزید پیش دکان نهاده در جلوه‌گاه معنی معشوق رخ نموده در بارگاه صورت تختش عیان نهاده ،_از_بهر_جلوهٔ_خود وانگه نشان هستی بر بی‌نشان نهاده روحی بدین لطیفی در چاه تن فگنده سری بدین عزیزی در قعر جان نهاده خود کرده رهنمایی آدم به سوی گندم ابلیس بهر تادیب اندر میان نهاده ،_وانگه_بدین_بهانه هر لحظه جرم و عصیان بر این و آن نهاده بعضی برای دوزخ، بعضی برای انسان اندر باقی امن و امان نهاده کس را درین میانه چون و چرا نزیبد هر کس نصیب او را هم غیب‌دان نهاده عمری درین تفکر، از غایت تحیر گوش بر آستان نهاده ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/999 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جانا، نظری، که فگار است بخشای، که خسته نیک زار است ،_که_جان_به_لب_رسید_است دریاب کنون، که وقت کار است رحم آر، که بی‌تو زندگانی از مرگ بتر هزار بار است بیچاره ، که نیک خوار است نومید چگونه باز گردد؟ از درگهت، آن کامیدوار است ناخورده وصلت از دردی هجر در خمار است ،_ای_دوست بیچاره مرا ، که دوستدار است رسواش مکن به کام دشمن کو خود ز رخ تو شرمسار است خرم آن کسی، که او را اندوه و غم تو غمگسار است یادیش ازین و آن نیاید آن را که، چو تو نگار، یار است کار آن دارد، که بر در تو هر لحظه و هر دمیش بار است نی آنکه همیشه چون بر خاک درت چو خاک خوار است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/995 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا تو در حسن و افزوده‌ای دل ز دست عالمی بربوده‌ای ؟ گر خود به کس ننموده‌ای گوی در میدان حسن افگنده‌ای نیکوان را چاکری فرموده‌ای کافتابی را به گل اندوده‌ای چون نباشم من سگ درگاه تو؟ چون بدین نام خوشم بستوده‌ای در جهان بیهوده می‌جستم تو را خود تو در جان بوده‌ای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/994 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در صومعه نگنجد رند ساقی، بده مغی را، درد می مغانه ،_در_بزم_دردنوشان بنما مقامری را، راه قمارخانه تا بشکند چو توبه، هر بت که می‌پرستید تا جان نهد چو جرعه، شکرانه در میانه ،_چو_عنقا،_از_خانه_سوی_صحرا پرواز گیرد از خود، بگذارد آشیانه فارغ شود ز هستی وز خویشتن پرستی بر هم زند ز مستی نیک و بد زمانه در خلوتی چنین خوش چه خوش بود صبوحی! با محرمی موافق، با همدمی یگانه در کف می صبوحی، در سر می شبانه ساقی داده هر لحظه از دگر جام مطرب سرود گفته هر دم دگر ترانه باده حدیث جانان، باقی همه حکایت نغمه خروش مستان دیگر همه فسانه نظاره روی ساقی، نظارگی خم خانه باقی، باقی همه بهانه ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/996 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در صومعه نگنجد، رند عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه؟ ،_به_یک_کرشمه_بشکن_هزار_توبه بستان مرا ز من باز زان چشم جاودانه تا وارهم ز هستی وز ننگ خودپرستی بر هم زنم ز مستی نیک و بد زمانه ما و و شاهد، کنج چه خوش بود خرابی! افتاده در خرابات چون چشم یار مخمور از مستی شبانه آیا بود که بختم بیند به خواب مستی او در کناره، آنگه من رفته از میانه؟ مطرب سرود گفته هر دم دگر ترانه در جام باده دیده عکس ساقی و آواز او شنوده از زخمهٔ چغانه این است زندگانی، باقی همه حکایت این است کامرانی، باقی همه فسانه میخانه حسن ساقی، میخواره چشم مستش پیمانه هم لب او، باقی همه بهانه در دیدهٔ جام و ساقی هر سه یکی است و احول بیند یکی دوگانه ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/997 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا زخوبی ز من بربوده‌ای کمترک بر جان من بخشوده‌ای روی خوب خود به من ننموده‌ای بر من مسکین نمی‌بخشی، مگر ناله‌های زار من نشنوده‌ای؟ در جفا و دشمنی افزوده‌ای کی خبر باشد تو را از حال من؟ من چنین در رنج و تو آسوده‌ای کاشکی دانستمی باری که تو هیچ با من یک نفس خوش بوده‌ای؟ صد در از محنت برو بگشوده‌ای کاشکی دانستمی باری که تو با یک نفس خوش بوده‌ای؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/993 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای یار، مکن، بر من بی‌یار ببخشای جانم به لب آمد ز تو، زنهار ببخشای بر جان من ای یار، ببخشای زان پیش که از حسرت روی تو بمیرم بس دور بماندم ز تو بیمار، ببخشای این بار مکن همچو دگربار، ببخشای مرغ من بی‌پر و بی‌بال بمانده است در دام فراق تو نگونسار، ببخشای آن رفت که آمد ز من کاری اکنون که فرو مانده‌ام از کار، ببخشای مگذار چنینم خجل و خوار، ببخشای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/992 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در کار من درهم آخر نظری فرمای بر حال من پر غم آخر نظری فرمای نابوده دمی خرم، آخر نظری فرمای تا کی بود این محنت؟ تا چند کشم زحمت؟ مردم ز غمت یک دم، آخر نظری فرمای ،_جانم_به_لب_آوردی تا کی دهی، ای جان، دم، آخر نظری فرمای بس جان و مرده کز بوی تو شد زنده بر نه به مرهم، آخر نظری فرمای در کار من بی‌دل، نابوده به کام یک لحظه درین عالم، آخر نظری فرمای چون هست محرم، آخر نظری فرمای ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/991 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای دوست الغیاث! که جانم بسوختی فریاد! کز فراق روانم بسوختی در آتش عنا و جانم بسوختی دانم که: سوختی ز غم خود مرا لیکن ندانم آنکه چه سانم بسوختی؟ پیدا نمی‌شود، که نهانم بسوختی زاتش چگونه سوزد پروانه؟ دیده‌ای؟ ز اندیشهٔ فراق چنانم بسوختی سود و زیان من، ز جهان، جز نبود آتش زدی و سود و زیانم بسوختی ؟ کز آه سوزناک زیانم بسوختی بر خاک درگه تو تپیدم بسی ز غم چو مرغ نیم کشته تپانم بسوختی تا گفتمت که: کام ز لب بده کامم گداختی و زبانم بسوختی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/990 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا، گر چه از ما برشکستی ز جانت بنده‌ام، هر جا که هستی ،_چون_رخ_نمودی شکستی پشت من، چون برشکستی چرا پیوستی، ای جان، با من؟ چو آخر دست، از من می‌گسستی ز نیش لب چرا جانم بخستی؟ ز بهر کشتنم صد حیله کردی چو خونم ریختی فارغ نشستی اگر چه یافتی از کشتنم رنج ز محنت‌های من، باری، برستی ،_به_طنز_آنگاه_گویی: عراقی، از کف من نیک جستی! ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/989 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
پیش ازینم خوشترک می‌داشتی تا چه کردم؟ کز کفم بگذاشتی ؟ چون ز خاک افتاده را برداشتی من هنوز از جانی می‌کنم تو مرا خود مرده‌ای انگاشتی صد بلا بر جان من بگماشتی تا شبیخونی کنی بر جان من صد علم از عاشقی افراشتی من ندارم طاقت آزار تو جنگ بگذار، آشتی کن، آشتی !_عراقی،_خون_گری_کامید_تو آن چنان نامد که می‌پنداشتی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/987 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای به تو زنده جسم و جان، مونس جان کیستی؟ شیفتهٔ تو انس و جان، انس روان کیستی؟ ،_با_دگری_نشسته‌ای رنج ز من شکسته‌ای، راحت جان کیستی؟ چون ز من جدا نه‌ای، چیست که آشنا نه‌ای؟ یک دم از آن ما نه‌ای، آخر از آن کیستی؟ ،_نه_به_رخت_کنم_نظر از تو دو کون بی‌خبر، پس تو عیان کیستی؟ صید به دام تو، توسن چرخ رام تو ای دو جهان غلام تو، جان و جهان کیستی؟ یافتمی به روز و شب از لب لعل تو رطب هیچ ندانم از دو لب شهد فشان کیستی؟ هیچ نگویی: ای فلان، تو ز سگان کیستی؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/988 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی بر در تو نشسته‌ام منتظر عنایتی ور همه خون کنی ، هم نکنم شکایتی ورچه نثار تو کنم جان، نرهم ز درد تو نیست از آنکه تا ابد تو را نهایتی ،_جان_به_لب_آمد_از_غمت زحمتم آید، ار کنم از غم تو حکایتی برد ز من هوای تو جان عزیز، ای دریغ کشت مرا جفای تو بی‌سبب جنایتی گرچه برانی از برم باز نگردم از درت چون ز در عنایتت یافته‌ام هدایتی ،_دور_مکن_ز_درگهش تا نرود فغان کنان از تو به هر ولایتی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/986 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای ، کجا به من فتادی؟ وی درد، به من چه رو نهادی؟ ،_به_جان_رسیدم_از_تو بس زحمت و دردسر که دادی از یار خودم جدا فکندی آخر تو به من کجا فتادی؟ ای آنکه مرا همیشه یادی خرم به غم تو چون نباشم؟ چون تو به غمم همیشه شادی تا چند خوری، ، غم جان؟ با غم همه وقت در جهادی ،_عراقی انگار نبودی و نزادی ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/984 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل، چو در دام منظور است دیده را جرم نیست، معذور است گرچه از چشم ظاهرم دور است از الست روز وصال دل مستم هنوز مخمور است دایم از یار اگرچه مهجور است حال آشفته بر رخش فاش است شعله و نار پرتو نور است حکم داری به هر چه فرمایی که مطیع و مامور است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/985 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈