eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
کجایی، ای و جانم، که از غم تو بجانم بیا، که بی رخ خوب تو بیش می‌نتوانم ،_ببین،_نه_همانا_که_زنده_خواهم_ماندن تو خود بگوی که: بی تو چگونه زنده بمانم؟ چگونه باشد در دام مانده حیران صید ز جان امید بریده؟ ز دوری تو چنانم ؟_چه_گویم جفات تا به من غمزده چه کرد؟ چه دانم؟ ببرد این و اندر میان بحر غم افگند سپرد آن به کف صد بلا و رنج روانم بلا به پیش خیال تو گفت دوش من که: پای پیشترک نه، ز خویشتن برهانم :_می‌خورم_غم_کارت ز جانبی ستمت گفت: غم مخور که در آنم درین غمم که: چگونه خواهد مردن؟ ندیده سیر رخ تو، برای او نگرانم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1063 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلی یا ؟ یا جان و یا جانان؟ نمی‌دانم همه هستی تویی، فی‌الجمله، این و آن نمی‌دانم بجز تو در همه گیتی دگر جانان نمی‌دانم به جز غوغای تو درون نمی‌یابم به جز سودای وصل تو میان جان نمی‌دانم ؟_که_دل_لایق_نمی‌افتد چه بازم در ره ؟ که جان شایان نمی‌دانم یکی داشتم پر خون شد آن هم از کفم بیرون کجا افتاد آن مجنون، در این دوران؟ نمی‌دانم دلم سرگشته می‌دارد سر زلف پریشانت چه می‌خواهد از این مسکین سرگردان؟ نمی‌دانم چه می‌خواهی از این مسکین سرگردان؟ نمی‌دانم اگر مقصود تو جان است، رخ بنما و جان بستان و گر قصد دگر داری، من این و آن نمی‌دانم مرا با توست پیمانی، تو با من کرده‌ای عهدی شکستی عهد، یا هستی بر آن پیمان؟ نمی‌دانم تو را یک ذره سوی خود هواخواهی نمی‌بینم مرا یک موی بر تن نیست کت خواهان نمی‌دانم چه بی‌روزی کسم، یارب، که از وصل تو محرومم چرا شد قسمت بختم ز تو حرمان؟ نمی‌دانم چو اندر چشم هر ذره، چو خورشید آشکارایی چرایی از من حیران چنین پنهان؟ نمی‌دانم به امید وصال تو را شاد می‌دارم چرا درد خود را دگر درمان نمی‌دانم؟ نمی‌یابم تو را در ، نه در عالم، نه در گیتی کجا جویم تو را آخر من حیران؟ نمی‌دانم عجب‌تر آنکه می‌بینم تو عیان لیکن نمی‌دانم چه می‌بینم من نادان؟ نمی‌دانم همی‌دانم که روز و شب جهان روشن به روی توست ولیکن آفتابی یا مه تابان؟ نمی‌دانم به زندان فراقت در، پایبندم شد رها خواهم شدن یا نی، از این زندان؟ نمی‌دانم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1061 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جانا، نظری که ناتوانم بخشا، که به لب رسید جانم ،_که_نیک_دردمندم بشتاب، که سخت ناتوانم من خسته که روی تو نبینم آخر به چه روی زنده مانم؟ :_بمردی_از_غم_ما تعجیل مکن که اندر آنم اینک به در تو آمدم باز تا بر سر کوت جان‌فشانم افسوس بود که بهر جانی از خاک در تو بازمانم بی‌دوست به کام دشمنانم چه سود مرا ز زندگانی چون از پی سود در زیانم؟ از راحت این جهان ندارم جز درد کزو بجانم بنهادم پای بر سر جان زان دستخوش غم جهانم کاریم فتاده است مشکل بیرون شد کار می‌ندانم درمانده شدم، که از خود را به چه حیله وارهانم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1064 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟ اگر در من نگه کردی نگارم بپرسیدی دمی حال فگارم نکرد آن دوست از من یاد روزی به کام دشمنان شد روزگارم چو می‌داند که او را دوست دارم؟ عزیزی بودم اول بر در او عزیزان، بنگرید: آخر چه خوارم؟ فرو شد روز من بی‌مهر رویش چو شب تیره شده است این روزگارم نه غمخواری که باشد غمگسارم نمی‌دانم که دامان که گیرم؟ که تا از جیب محنت سر برآرم عراقی، دامن غم گیر و خوش باش که هم با تو درین تیمار یارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1069 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا، بی‌تو برگ جان ندارم سر کفر و غم ایمان ندارم وگرنه طاقت هجران ندارم مرا گفتی که: فردا روز وصل است امید زیستن چندان ندارم ،_ورنه سر سودای بی‌پایان ندارم نیاید جز خیالت در من بخر یوسف، سر زندان ندارم غمت هر لحظه جان می‌خواهد از من چه انصاف است؟ چندین جان ندارم که: این درد تو را درمان ندارم لب شیرین تو گفتا: ز من پرس که من با تو بگویم کان ندارم وگر لطف خیال تو باشد عراقی را چنین حیران ندارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1067 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نیست کاری به آنم و اینم صنع پروردگار می‌بینم ،_والله نیست پروای عقلم و دینم سخنی، کز تو بشنود گوشم خوشتر آید ز جان شیرینم خود که بینم، که بر تو بگزینم؟ کرمی کن، گرم بخواهی کشت هم بدان ساعدان سیمینم با ، که عاجز غم توست خرده‌گیری مکن، که مسکینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1057 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا جز تو جانی نمی‌بینم نمی‌بینم دلم را جز تو جانانی نمی‌بینم نمی‌بینم ز تو لطفی و احسانی نمی‌بینم نمی‌بینم ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم بجز روی تو درمانی نمی‌بینم نمی‌بینم ،_گر_خواهیم_دیدن_که_دور_از_روی_خوب_تو بقای خویش چندانی نمی‌بینم نمی‌بینم بگیر، ای یار، دست من، که در گردابی افتادم که آن را هیچ پایانی نمی‌بینم نمی‌بینم ز راه لطف و ، بیا، سامان کارم کن که خود را بی تو سامانی نمی‌بینم نمی‌بینم ،_که_در_عالم چو او سرگشته حیرانی نمی‌بینم نمی‌بینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1056 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
با من گر یار نسازد چه کنم؟ دل غمگین مرا گر ننوازد چه کنم؟ وصلش ار با من بیچاره نسازد چه کنم؟ جانم از آتش غم سوخت، نگویید آخر تا غمش یک نفسم جان نگدازد چه کنم؟ با من آن یار اگر نبازد چه کنم؟ یاد ناورد ز من هیچ و نپرسید مرا باز یک بارگیم پست نسازد چه کنم؟ چند گویند مرا: صبر کن از لشکر غم؟ بر من از گوشهٔ ناگاه بتازد چه کنم؟ گر به چنین فخر ننازد چه کنم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1060 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من آن قلاش و رند بی‌نوایم که در رندی مغان را پیشوایم حریف پاکباز کم دغایم ز بند زهد و قرابی برستم نه مرد زرق و سالوس و ریایم همه زنار شد بند قبایم مگر خاکم ز میخانه سرشتند که هر دم سوی میخانه گرایم؟ کجایی، ساقیا، جامی به من ده که یک دم با حریفان خوش برآیم ،_کز_جان_به_جانم درین وحشت سرا تا چند پایم؟ زمانی شادمان و خوش نبودم از آنم کاندرین وحشت سرایم مرا از درگه پاکان براندند به صد خواری، که رند ناسزایم برون کردندم از کعبه به خواری درون بتکده کردند جایم درین ره خواستم زد دست و پایی بریدند، ای دریغا، دست و پایم بماندم در بیابان تحیر نه ره پیدا کنون، نه رهنمایم امید از هر که هست اکنون بریدم فتاده بر در لطف خدایم از آن است این همه بیداد بر من که پیوسته ز یار خود جدایم ز بیداد زمانه وارهم من عراقی گر کند از کف رهایم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1054 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شود میسر و گویی که در جهان بینم؟ که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟ ؟ به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟ اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن اگر بدم و اگر نیک، چون کنم؟ اینم ،_که_سخت_مشتاقم به حال من نظری کن که، سخت مسکینم ز بود من اثری در جهان نبودی، گر امید وصل ندادی همیشه تسکینم بدان خوشم که مرا جان به لب رسید، آری ازان سبب دو لب توست جان شیرینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1058 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز خواب، نرگس مست تو سر گران برخاست خروش و ولوله از جان عاشقان برخاست ؟ که از نظارگیان ناله و فغان برخاست به تیر غمزه، ازین بیش، خون خلق مریز که رستخیز به یکباره از جهان برخاست چه سیل خواهد ازین تیره خاکدان برخاست! بیا و آب رخ از تشنگان دریغ مدار طریق مردمی آخر نه از جهان برخاست؟ چنین که من ز فراق تو بر سر آمده‌ام گرم تو دست نگیری کجا توان برخاست؟ ،_تا_من_از_میان_بروم که هر کجا که برآید یقین گمان برخاست به بوی آنکه به دامان تو درآویزد دل من از سر جان آستین‌فشان برخاست عراقی از و جان آن زمان امید برید که چشم مست تو از خواب سرگران برخاست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1051 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما دگرباره توبه بشکستیم وز غم نام و ننگ وارستیم کمر عاشقانه بر بستیم در خرابات با می و معشوق نفسی عاشقانه بنشستیم وز دو چشمش خمار بشکستیم شاید ار شور در جهان فکنیم کز می لعل یار سر مستیم چون بدیدیم آفتاب رخش از طرب، ذره‌وار، بر جستیم تا بدان آفتاب پیوستیم ذره بودیم، آفتاب شدیم از چو مهر بگسستیم این همه هست، خود نمی‌دانیم کین زمان نیستیم یا هستیم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1052 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم سوز را مرهم از مژگان دیده ساختیم بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت جان ما خون گشت و در موج خون انداختیم ،_یارا،_دمی بشنو این سازی که ما از خون بنواختیم عمری اندر جست‌و جویت دست و پایی می‌زدیم عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم زان چنین ماندیم اندر ششدر هجرت، که ما بر بساط راستی نزد وفا کژ باختیم ،_ما_همچو_او از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1053 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بر در یار من سحر مست و خراب می‌روم جام طرب کشیده‌ام، زآن به شتاب می‌روم وقت سحر به کوی او بهر جواب می‌روم از می ناب جزع او گرچه خراب گشته‌ام تا دهد از کرشمه‌ام باز ، می‌روم تا کشم از دو لعل او بادهٔ ناب می‌روم جذبهٔ حسن می‌کشدم به سوی خود از پی آن کشش دگر، همچو ذباب می‌روم برقع تن ز شوق او پیش رخش گشادمی لیک ز شرم روی او بسته نقاب می‌روم خاک رهم، رواست گر بر سر آب می‌روم شحنهٔ هر شبی بر کندم ز خواب خوش در هوس خیال او باز به خواب می‌روم شاید اگر هوای او می‌کشدم، که در رهش بر سر آب چشم خود همچو حباب می‌روم بیخود اگر ز صومعه بر در میکده روم گر تو خطا گمان بری راه صواب می‌روم نیست مرا ز خود خبر، بیش ازین که: در جهان مست و خراب آمدم، مست و خراب می‌روم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1055 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شاید که به درگاه تو عمری بنشینم در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم بشتاب، که اندر نفس باز پسینم فریاد! که از هجر تو جانم به لب آمد هیهات! که دور از تو همه ساله چنینم پس جان بدهم، نیست تمنی به جز اینم آن رفت، دریغا! که مرا دین و بود از دولت تو نه ماند و نه دینم از بهر ، به درت آمده‌ام باز فرمای جوابی، بروم یا بنشینم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1059 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر چه ز جهان جوی نداریم هم سر به جهان فرو نیاریم عالم همه حبه‌ای شماریم خود با دو جهان چکار ما را؟ ما شیفتهٔ یکی نگاریم ؟_چون_ما در بند کمند زلف یاریم در همه مهر او نویسیم بر جان همه او نگاریم این خود همه هست، بر در او از خاک بتر هزار باریم با آنکه ز زار زاریم از کردهٔ خود سیاه‌روییم وز گفتهٔ خویش شرمساریم رویش به کدام چشم بینیم؟ وصلش به چه روی چشم داریم؟ ما در خور او نه‌ایم، لیکن با این همه هم امیدواریم ای دوست، گناه ما همین است کز دیده و جانت دوست داریم باری، به نظاره‌ای برون آی بنگر که: چگونه جان سپاریم بر بوی نظارهٔ دیری است که ما در انتظاریم یک ره بنگر سوی بنگر که: چگونه جان سپاریم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1049 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
افسوس! که باز از در تو دور بماندیم هیهات! که از وصل تو مهجور بماندیم کز روی تو، ای دوست، چنین دور بماندیم ماتم زدگانیم، بیا، زار بگرییم بر بخت بد خویش، که از سور بماندیم بی روز رخت در شب دیجور بماندیم از بوی خوشت زندگیی یافته بودیم واکنون همه بی‌بوی تو رنجور بماندیم روشن نشد این خانهٔ تاریک ما از شمع رخت، تا همه بی‌نور بماندیم بنگر، چو ، همه مخمور بماندیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1050 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ما، کانده تو نیاز داریم دست از تو چگونه باز داریم؟ ؟ کز سوز غم تو ساز داریم با سوز تو از چه رو نسازیم؟ چون لطف تو چاره ساز داریم از جانش، چو جان، نیاز داریم سر بر قدمت نهیم روزی چون همت سرفراز داریم جانبازی ما عجب نباشد چون ما داریم ،_چه_باک_ما_را؟ جانا، چو تو داریم دریاب، کز آتش فراقت اندیشهٔ جان‌گداز داریم بنما، که در انتظار رویت پیوسته دو چشم باز داریم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1048 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من که هر لحظه زار می‌گریم از غم روزگار می‌گریم کرد از من کنار، می‌گریم از غم غمگسار می‌نالم وز فراق نگار می‌گریم که: من از یار می‌گریم ماتم بخت خویش می‌دارم زان چنین سوکوار می‌گریم با چنین خنده گریهٔ تو ز چیست؟ کز تو بس فگار می‌گریم ،_گفت:_دلبری_شیرین زو شدم دور، زار می‌گریم چون حدیث او بشنید زارتر من ز پار می‌گریم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1047 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر ز شمعت چراغی افروزیم خرمن خویش را بدان سوزیم آتشی، کز درون برافروزیم آفتاب بر ما تاب زانکه ما بی‌رخت سیه روزیم از دو عالم دو دیده بردوزیم مایهٔ جان و براندازیم به ز چه مایه اندوزیم؟ همچو طفلان به مکتب حسنت ابجد را بیاموزیم ای ، برو، که بهروزیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1046 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گر چه خون کنی از خاک درت نگریزیم جز تو فریادرسی کو که درو آویزیم؟ ،_که_مگر_با_تو_دمی_بنشینیم نظری کن که خوشی از سر و جان برخیزیم مشت خاکیم به خون جگر آغشته همه از چنین خاک درین راه چه گرد انگیزیم؟ همچو پروانه ز شمع ارچه بسی پرهیزیم بیم آن است که در خون جگر غرق شویم بسکه بر خاک درت خون جگر می‌ریزیم تا گمشده را بر سر کویت یابیم همه شب تا به سحر خاک درت می‌بیزیم ،_با_دگریمان_مگذار با تو آمیخته‌ایم، با دگری نامیزیم راه ده باز، که نزد تو پناه آوردیم بو که از دست نفسی بگریزیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1045 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ناخورده می‌خروشیم بنگر چه کنیم؟ اگر بنوشیم پس بیهده ما چه می‌خروشیم؟ تا چند پزیم دیگ سودا؟ کز خامی خویشتن بجوشیم ،_برون_کشیم_خرقه وز ماتم پلاس پوشیم این زهد مزوری که ما راست کس می نخرد، چه می‌فروشیم؟ با آنکه به ما نمی‌شود راست این کار، ولیک هم بکوشیم یک جرعه به کام بنوشیم شب خوش بودیم بی‌عراقی امروز در آرزوی دوشیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1044 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ناخورده می‌خروشیم خود تا چه کنیم؟ اگر بنوشیم این لحظه هنوز ما خموشیم کو تابش می که پخته گردیم؟ از خامی خویش چند جوشیم؟ پس بیهده ما چه می‌فروشیم؟ از جام طرب‌فزای ساقی یاران همه مست و ما به هوشیم گر غمزهٔ مست او ببینیم هیهات! که باز چون خروشیم؟ لیکن چه کنیم؟ هم بکوشیم شب خوش بودیم بی‌عراقی امروز در آرزوی دوشیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1043 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم وز های و هو، جهان همه زیر و زبر کنیم وز آب دیده سینهٔ تفسیده تر کنیم در ماتم خودیم، بیا، زار بگرییم خاکستر جهان همه بر فرق سر کنیم ،_همه_روز_تا_به_شب ناله ز درد همه شب تا سحر کنیم تا چند چاشت ما همه از خوان غم بود؟ تا کی وجوه شام ز خون جگر کنیم؟ آهی برآوریم، سحرگه، ز سوز زین بخت خفته را دمی از خواب برکنیم نعره‌زنان به پیش سرایش گذر کنیم باشد که یک نفس نظری سوی ما کند دزدیده آن نفس به رخ او نظر کنیم آن لحظه از ، باشد که وارهیم گر زو رها شویم، سخن مختصر کنیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1042 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا بازپرس آخر که: چون شد حال آن بیمار ما؟ شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال ؟ نعره زد جانم که: ای مسکین، بقا بادا تو را در طریق دوستی آخر کجا باشد روا؟ بود را با تو آخر آشنایی پیش ازین این کند هرگز؟ که کرد این آشنا با آشنا؟ هم چنان در خاک و خون غلتانش باید جان سپرد خسته‌ای کامید دارد از نکورویان وفا دیده‌ای کز خاک درگاه تو جوید توتیا دل برفت از دست وز تیمار تو خون شد جگر نیم جانی ماند و آن هم ناتوانی، گو بر آ از دوش پرسیدم که: چون است حال تو؟ گفت: چون باشد کسی کز دوستان باشد جدا؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1040 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈