eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
ناخورده می‌خروشیم خود تا چه کنیم؟ اگر بنوشیم این لحظه هنوز ما خموشیم کو تابش می که پخته گردیم؟ از خامی خویش چند جوشیم؟ پس بیهده ما چه می‌فروشیم؟ از جام طرب‌فزای ساقی یاران همه مست و ما به هوشیم گر غمزهٔ مست او ببینیم هیهات! که باز چون خروشیم؟ لیکن چه کنیم؟ هم بکوشیم شب خوش بودیم بی‌عراقی امروز در آرزوی دوشیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1043 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم وز های و هو، جهان همه زیر و زبر کنیم وز آب دیده سینهٔ تفسیده تر کنیم در ماتم خودیم، بیا، زار بگرییم خاکستر جهان همه بر فرق سر کنیم ،_همه_روز_تا_به_شب ناله ز درد همه شب تا سحر کنیم تا چند چاشت ما همه از خوان غم بود؟ تا کی وجوه شام ز خون جگر کنیم؟ آهی برآوریم، سحرگه، ز سوز زین بخت خفته را دمی از خواب برکنیم نعره‌زنان به پیش سرایش گذر کنیم باشد که یک نفس نظری سوی ما کند دزدیده آن نفس به رخ او نظر کنیم آن لحظه از ، باشد که وارهیم گر زو رها شویم، سخن مختصر کنیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1042 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا بازپرس آخر که: چون شد حال آن بیمار ما؟ شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال ؟ نعره زد جانم که: ای مسکین، بقا بادا تو را در طریق دوستی آخر کجا باشد روا؟ بود را با تو آخر آشنایی پیش ازین این کند هرگز؟ که کرد این آشنا با آشنا؟ هم چنان در خاک و خون غلتانش باید جان سپرد خسته‌ای کامید دارد از نکورویان وفا دیده‌ای کز خاک درگاه تو جوید توتیا دل برفت از دست وز تیمار تو خون شد جگر نیم جانی ماند و آن هم ناتوانی، گو بر آ از دوش پرسیدم که: چون است حال تو؟ گفت: چون باشد کسی کز دوستان باشد جدا؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1040 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
خیز، تا قصد کوی یار کنیم گذری بر در نگار کنیم وز غمش ناله‌های زار کنیم به زبانی، که بیدلان گویند رمزکی چند آشکار کنیم ،_که_جان_ما_خون_کرد به کف وصل در سپار کنیم حاش لله کزو کنیم گله! گله از بخت و روزگار کنیم ما، اگر بر مراد او سازیم ترک تدبیر و اختیار کنیم دست با دوست در کنار کنیم چون لب یار شکرافشان شد ما به شکرانه جان نثار کنیم عشق رویش چو پرده برگیرد گر نمیریم پس چه کار کنیم از چو رو بگردانیم روی در روی غمگسار کنیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1041 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ناگه از میکده فغان برخاست ناله از جان عاشقان برخاست های و هویی از این و آن برخاست جامی از میکده روان کردند در پیش صد روان، روان برخاست شور و غوغا ز جرعه‌دان برخاست جرعه با خاک در حدیث آمد گفت و گویی از این میان برخاست سخن جرعه عاشقی بشنید نعره زد و ز سر جهان برخاست ،_چون_شنید_آن_نعره سبک از خواب، سر گران برخاست گشت بیدار چشم ، چو مرا عالم از پیش جسم و جان برخاست خواستم تا ز خواب برخیزم بنگرم کز چه این فغان برخاست؟ بود بر پای من، ، بند بند بر پای چون توان برخاست؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1039 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کی از دست فراق تو ستم‌ها بینیم؟ هیچ باشد که تو را بار دگر وابینیم ،_از_سر_زلف_تو_چو_بویی_یابیم جان فشانیم، اگر آن رخ زیبا بینیم روی خوب تو که هر دم دگران می‌بینند چه شود گر بگذاری تو دمی ما بینیم؟ از فراق تو بگو: چند بلاها بینیم؟ خورد زنگار غمت آینهٔ به فسوس نیست ممکن که تو در آنجا بینیم گم شد آخر ما، بر در تو آمده‌ایم تا بود کان گم‌کردهٔ خود وابینیم ،_بر_سر_کویت_یابیم ور ببینیم رخی، در بینا بینیم روی بنمای، که امروز ندیدیم رخت ای بسا حسرت و اندوه که فردا بینیم! روی زیبای تو، ای دوست، به کام خویش تا بنمیرد نه همانا بینیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1038 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟ ز غصه می‌بمیرم، با که گویم؟ ،_ندانم که دامان که گیرم؟ با که گویم؟ ز جورش در فغانم، چند نالم؟ گذشت از حد نفیرم، با که گویم؟ که نیست از وی گزیرم، با که گویم؟ به بوی وصل او عمرم به سر شد فراقش کرد پیرم، با که گویم؟ شب و روز آتش سودای همی سوزد ضمیرم، با که گویم؟ من مسکین فقیرم، با که گویم؟ چنان سوزد مرا تاب غم او که گویی در سعیرم، با که گویم؟ هر آن غم، کز فراقش بر من آید به دیده می‌پذیرم، با که گویم؟ به فریادم شب و روز از به دست او اسیرم، با که گویم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1037 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز به جانم با که گویم؟ ز غصه ناتوانم، با که گویم؟ ،_چند_نالم؟ ز بی‌یاری به جانم، با که گویم؟ به عالم در، ندارم غمگساری نمی‌دارم، ندانم با که گویم؟ ولی پیش که خوانم؟ با که گویم؟ چو مرغ نیم بسمل در غم یار میان خون تپانم، با که گویم؟ فتاده چون بود در دام صیدی؟ ز محنت همچنانم، با که گویم؟ ،_کنون_باز به کام دشمنانم، با که گویم؟ مرا از زندگانی نیست سودی ز هستی در زیانم، با که گویم؟ همه بیداد بر من از است ز بودش در فغانم، با که گویم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1036 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای دوست، بیا، که ما توراییم بیگانه مشو، که آشناییم ،_تا_ببینیم در بازگشای، تا درآییم هر چند نه‌ایم در خور تو لیکن چه کنیم؟ مبتلاییم پیوسته چرا ز تو جداییم؟ چون عکس تو ندیدیم بر روی تو شیفته چراییم؟ آن کس که ندیده روی خوبت در حسرت تو بمرد، ماییم بپذیر ز ما، که بی‌نواییم تا دور شدیم از بر تو دور از تو همیشه در بلاییم بس لایق و در خوری تو ما را هر چند که ما تو را نشاییم آنچ از تو سزد به جای ما کن نه آنچه که ما بدان سزاییم هم زان توایم، هر چه هستیم گر محتشمیم و گر گداییم از رخ تو چون هر دم غزلی دگر سراییم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1035 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بیا، ای دیده، تا یک دم بگرییم نیم چون خوشدل و خرم بگرییم زمانی بر پر غم بگرییم گهی از درد بی‌درمان بنالیم گهی از زخم بی‌مرهم بگرییم ،_بر_تن_خوش_بموییم چو عیسی رفت، بر مریم بگرییم چو کار از دست رفت، این گریهٔ ما ندارد هیچ سودی، هم بگرییم خوشا آن دم که با ما یار خوش بود کنون در حسرت آن دم بگرییم بر آن محروم نامحرم بگرییم تن بیمار ما درهم شد از غم بر آن بیچارهٔ درهم بگرییم ز عمر ما دوسه دم ماند باقی بیا، کین یک دو دم بر هم بگرییم عراقی را کنون ماتم بداریم بر آن مسکین درین ماتم بگرییم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1034 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کی همه مدح خویش گوییم؟ تا چند مراد خویش جوییم؟ ؟ بیهوده فسانه چند گوییم؟ ای دیده بیا، که خون بگرییم وی بخت، بیا، که خوش بموییم آن یار که دوستدار اوییم نگذاشت که با سگان کویش گرد سر کوی او بپوییم دانم که روا ندارد آن خود کز باغ رخش گلی ببوییم ،_کز_آب_دیده خیزیم و گلیم خود بشوییم؟ گردی است به راه در، آن گرد ز راه خود بروبیم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1033 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
شهری است بزرگ و ما دروییم آبی است حیات و ما سبوییم ما زنده بدان نسیم و بوییم بازیچه مدان، تو خواجه، ما را ما از صفت جلال اوییم در راه به سر دوان چو گوییم تا خوی صفات او گرفتیم نشناخت کسی که در چه خوییم؟ می‌گفت از سر سوز: ما نیز برای گفت و گوییم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1032 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بگذر ای غافل ز یاد این و آن یاد حق کن تا بمانی جاودان در حقیقت نیستی ذاکر، بدان چون فراموشت شد آنچه دون است ذاکری، گرچه نجنبانی زبان تا کنی یاد خود و سود و زیان چون ز خود وز یاد خود فازغ شوی شاهد مذکور گردی بی گمان بگذری از ذکر اسماء و صفات چون شود مذکور جانت را عیان نایدت یاد از و جان و روان واله و مدهوش کردی آن نفس در لایزالی، بی‌نشان هر چه خواهی آن زمان یابی ازو خود کسی خود را نخواهد آن زمان این چنین دولت نخواهی تو مگر بر کنی را ز یاد این و آن یاد ناید هیچ گونه حق تو را تا تو یاد آری ز یار و خان و مان ای ، غیر یاد او مکن تا مگر یاد آیدت با ذاکران ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1031 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مبتلای هجر یارم، الغیاث ای دوستان از فراقش سخت زارم، الغیاث ای دوستان ننگرد در من نگارم، الغیاث ای دوستان از فراق خویش همچون دشمنانم می‌کشد زانکه او را دوست دارم، الغیاث ای دوستان ؟ بنگرید اکنون چه خوارم؟ الغیاث ای دوستان غصه‌های نامرادی می‌کشم از دست او زهره نه کهی برآرم، الغیاث ای دوستان یاد نارد از من مسکین، نپرسد حال من هم چنین یار است یارم، الغیاث ای دوستان روزگاری می‌گذارم، الغیاث ای دوستان قصه‌ها دارم ز جور او میان جان نهان با کسی گفتن نیارم، الغیاث ای دوستان جان فرستم تحفه نزد یار و نپذیرد ز من غم فرستد یادگارم، الغیاث ای دوستان باز پرسد از من بیچارهٔ ماتم زده کز فراقش سوکوارم؟ الغیاث ای دوستان یار من باشید، کز ننگ وارهم کز پی او شرمسارم الغیاث ای دوستان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1030 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مقصود عاشق شیدا همه او دان مطلوب وامق و عذرا همه او دان زیبایی هر چهرهٔ زیبا همه او دان یاری ده محنت زده مشناس جز او کس فریادرس بی‌کس تنها همه او دان در دیدهٔ هر پیدا همه او دان هر چیز که دانی جز از او، دان که همه اوست یا هیچ مدان در دو جهان، یا همه او دان بر لاله و گلزار و گلت گر نظر افتد گلزار و گل و لاله و صحرا همه او دان پیش و پس و راست و چپ و بالا همه او دان ور آرزویی هست به جز دوست تو را هیچ بایست، ، و تمنا همه او دان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1029 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مهر مهر بر جان ماست جان ما در حضرت جانان ماست درد آن ما درمان ماست بس عجب نبود که سودایی شوم کیت سودای او در شان ماست گوی زلفش در خم چوگان ماست اسب همت را چو در زین آوریم هر دو عالم گوشهٔ میدان ماست با وجود این چنین زار و نزار بر بساط معرفت جولان ماست کس چه داند آنچه در خلقان ماست؟ گر ز ما برهان طلب دارد کسی نور او در جان ما برهان ماست جنت پر انگبین و شیر و می بی‌جمال دوست شورستان ماست گرچه در صورت گدایی می‌کنیم گنج معنی در ویران ماست هاتف دولت مرا آواز داد: کین نوامی گو: ، ز آن ماست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1028 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در کف جور تو افتادم، تو دان تن به هجران تو در دادم، تو دان ،_ای_دوست،_کز_دست_جفات در کف صد گونه بیدادم، تو دان بر امید آنکه بینم روی تو لب ببستم، دیده بگشادم، تو دان ،_که_از_دیدار_تو_محروم_ماند بر در لطفت فرستادم، تو دان سالها جستم، ندیدم روی تو از طلب اکنون به استادم، تو دان چون نیم نومید ز امید بهی بر در امیدت افتادم، تو دان ،_گو:_مدان از همه عالم چو آزادم، تو دان می‌گدازد تابش هجرت مرا بر یخ است ای دوست، بنیادم، تو دان گر ز نام من همی ننگ آیدت خود مبر نامم، که من بادم، تو دان ور همی دانی که شادم ز اندهت هم به اندوهی بکن شادم، تو دان چند نالم، چون ، در غمت؟ روز و شب در سوز و فریادم، تو دان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1027 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رفت کار ز دست، اکنون تو دان جان امید اندر تو بست، اکنون تو دان ،_تا_بود_جان شد، دریغا! ز دست، اکنون تو دان شد بیچاره از دست وفات زیر پای هجر پست، اکنون تو دان چون که عمرم برنشست، اکنون تو دان نیک نومیدم ز امید بهی حالم از بد بدتر است، اکنون تو دان از گل شادی ندیدم رنگ و بوی خار غم در جان شکست، اکنون تو دان گمرهی شد خودپرست، اکنون تو دان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1026 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماهرخان، که داد ، عارض لاله رنگشان هان! به حذر شوید از غمزهٔ شوخ و شنگشان ،_اشک_چو_خون_بی‌دلان هیچ اثر نمی‌کند در همچو سنگشان با ریش عاشقان، وه! که چها نمی‌کنند؟ ابرو چون کمانشان، غمزهٔ چون خدنگشان تا که برین صفت بود، که برد ز چنگشان؟ ما چو شکر گداخته، ز آب غم و عجبتر آنک: در ماست چو شکر غصهٔ چون شرنگشان بیش مپرس حال من، زآنکه به شرح می‌دهد از و دست ما نشان چشم و دهان تنگشان ،_ای_دل،_ار_بود_یک_دو_دمی_چو_دور_گل دولت بی‌ثباتشان، خوبی بی‌درنگشان ابر صفت مریز اشک، از پی هجر و وصلشان زان که چو برق بگذرد مدت صلح و جنگشان جان از جهان گشت ملول و بس حزین کاهوی او رمید از آن عادت چون پلنگشان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1025 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ز ، جانا، غم رها کردن توان؟ نتوان ز جان، ای دوست، مهر تو جدا کردن توان؟ نتوان شد آمد از سر کویت رها کردن توان؟ نتوان مرا دردی است دور از تو، که نزد توست درمانش بگویی تو چنین دردی دوا کردن توان؟ نتوان !_رفت_عمر_من،_ندیدم_یک_نفس_رویت کنون عمری که فایت شد قضا کردن توان؟ نتوان رسید از غم به لب جانم، رخت بنما و جان بستان که پیش آن رخت جان را فدا کردن توان؟ نتوان چه گویم با تو حال خود؟ که لطفت با تو خود گوید که: با کمتر سگ کویت جفا کردن توان؟ نتوان در خود را به روی او فرا کردن توان؟ نتوان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1024 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عاشقی دانی چه باشد؟ بی‌دل و جان زیستن جان و بر باختن، بر روی جانان زیستن ساختن با درد و پس با بوی درمان زیستن تا کی از هجران جانان ناله و زاری کنم؟ از حیات خود به جانم، چند ازین سان زیستن؟ ،_مرگ_کو،_تا_جان_دهم؟ مرگ خوشتر تا چنین با درد هجران زیستن ای ز جان خوشتر، بیا، تا بر تو افشانم روان نزد تو مردن به از تو دور و حیران زیستن بر سر کویت چه خوش باشد به بوی وصل تو در میان خاک و خون افتان و خیزان زیستن؟ ،_وانگاه_گویی:_خوش_بزی بی‌دلان را مرگ باشد بی‌تو، ای جان، زیستن هان! ، جان به جانان ده، گران جانی مکن بعد از این بی‌روی خوب یار نتوان زیستن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1022 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ماهرویا، رخ ز من پنهان مکن چشم من از هجر خود گریان مکن از فراق خود مرا بی‌جان مکن از من مسکین مبر یک‌بارگی من ندارم طاقت هجران، مکن مفلسی را بی‌سر و سامان مکن گر گناهی کرده‌ام از من مدان خویشتن را گو، مرا تاوان مکن هر چه آن کس در جهان با کس نکرد با من بیچاره هر دم آن مکن هر چه از جور و جفا بتوان مکن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1019 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا از سر کویت گذر کردن توان؟ نتوان به خوبی در همه عالم نظر کردن توان؟ نتوان ز ملک خویش سلطان را بدر کردن توان؟ نتوان مرا این دوستی با تو قضای آسمانی بود قضای آسمانی را دگر کردن توان؟ نتوان از آن معنی رقیبان را خبر کردن توان؟ نتوان چو چشم مست خونریزت ز مژگان ناوک اندازد بجز جان پیش تیر تو سپر کردن توان؟ نتوان گرفتم خود که بگریزم ز دام زلف ز تیر غمزهٔ مستت حذر کردن توان؟ نتوان ،_که_خون_من_همی_ریزد ز خون بی‌گناه او را حذر کردن توان؟ نتوان بگو با غمزهٔ شوخت، که رسوای جهانم کرد: به پیران سر را سمر کردن توان؟ نتوان ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1023 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا توانی هیچ درمانم مکن هیچ گونه چارهٔ جانم مکن درد من می‌بین و درمانم مکن جز به دشنام و جفا نامم مبر جز به درد و غصه فرمانم مکن مبتلای درد هجرانم مکن ور بر آن عزمی که ریزی خون من جز به تیغ خویش قربانم مکن از من مسکین به هر جرمی مرنج پس به هر جرمی مرنجانم، مکن ور خطایی رفت تاوانم مکن تا ماند در درد فراق درد با من گوی و درمانم مکن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1020 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سهل گفتی به ترک جان گفتن من بدیدم، نمی‌توان گفتن کی تواند به ترک جان گفتن؟ دوست می‌دارمت به بانگ بلند تا کی آهسته و نهان گفتن؟ حیف باشد به هر زبان گفتن؟ تا به حدی است تنگی دهنت که نشاید سخن در آن گفتن؟ گر نبودی کمر، میانت را کی توانستمی نشان گفتن؟ شد مسلم حدیث جان گفتن ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1021 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈