eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
89 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
هر که او دعوی مستی می‌کند آشکارا بت‌پرستی می‌کند هر نفس صدگونه هستی می‌کند هر که از خاک درش رفعت نیافت لاجرم سر سوی پستی می‌کند بی‌خبر شد، شور و مستی می‌کند دل چو خواهم باختن در پای او جان ز شوقش پیش دستی می‌کند چند گویی کو جفا تا کی کند؟ ای ، تا تو هستی می‌کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1146 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو چشم مست تو آغاز کبر و ناز کند بسا که بر از غمزه ترکتاز کند ،_که_نیاز_منت_بکار_آید چو من نمانم حسن تو با که ناز کند؟ مرا به دست سر زلف خویش باز مده اگر چه همچو خودم زود سرفراز کند ،_به_من_نگاهی_کن که اهل دیده به مردم نگاه باز کند چگونه دوست ندارد ایاز را محمود؟ که او نگاه به چشم خوش ایاز کند ز جور تو بگریزم، برم به پناه که از غم تو مرا بی‌نیاز کند نهنگ حقیقت دهن چو باز کند ازین حدیث، اگرچه ز پرده بیرون است زمانه پردهٔ بس که ساز کند به آب دیده وضو همی سازد چو قامت تو بدید آنگهی نماز کند ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1148 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر که در بند زلف یار بود در جهانش کجا قرار بود؟ در بس که خار خار بود وانکه یاد لبش کند روزی تا قیامت در آن خمار بود نه زیاری روزگار بود فتنه‌هایی که زلفش انگیزد همه خود نقش آن نگار بود از فلک آنکه هر شبی شنوی نالهٔ بیدلان زار بود آن کزو چرخ را مدار بود یک شبی با خیال او گفتم: چند مسکین در انتظار بود؟ روی بنما، که جان نثار کنم گفت: جان را چه اعتبار بود؟ تا تو در بند خویشتن مانی کی تو را نزد دوست بار بود؟ نبود عاشق آنکه جوید کام عشق را با غرض چه کار بود؟ عاشق آن است کو نخواهد هیچ ور همه خود وصال یار بود ای ، تو اختیار مکن کانکه به بود اختیار بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1144 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کی از ما یار ما پنهان بود؟ چشم ما تا کی چنین گریان بود؟ محنت و درد و هجران بود؟ این چنین کز یار دور افتاده‌ام گر بگرید دیده، جای آن بود چشم ما شاید که خون افشان بود از فراقش ز جان آمد به جان خود گرانی یار مرگ جان بود بر امیدی زنده‌ام، ورنه که را طاقت آن هجر بی‌پایان بود؟ کار ما تا کی چنین پیچان بود؟ محنت آباد پر درد ما تا کی از هجران او ویران بود؟ درد ما را نیست درمان در جهان درد ما را روی او درمان بود چون ما از سر جان برنخاست لاجرم پیوسته سرگردان بود چون هر که دور از یار ماند چشم او گریان، بریان بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1143 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
به خرابات شدم دوش مرا بار نبود می‌زدم نعره و فریاد ز من کس نشنود یا خود از هیچ کسی هیچ کسم در نگشود چون که یک نیم ز شب یا کم یا بیش برفت رندی از غرفه برون کرد سر و رخ بنمود :_خیر_است،_درین_وقت_تو_دیوانه_شدی نغز پرداختی آخر تو نگویی که چه بود؟ گفتمش: در بگشا، گفت: برو، هرزه مگوی تا درین وقت ز بهر چو تویی در که گشود؟ این نه مسجد که به هر لحظه درش، بگشایند تا تو اندر دوی، اندر صف پیش آیی زود شاهد و شمع و و غزل و رود و سرود زر و سر را نبود هیچ درین بقعه محل سودشان زیان است و زیانشان همه سود سر کوشان است و سراشان کعبه عاشقان همچو خلیلند و رقیبان نمرود ای ، چه زنی حلقه برین در شب و روز؟ زین همه آتش خود هیچ نبینی جز دود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1145 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای خوشا کاندر او از تو جانی بود شادمان جانی که او را چون تو جانانی بود مقبل آن کشور که او را چون تو سلطانی بود زنده چون باشد کز تو بویی نیافت؟ کی بمیرد عاشقی کو را چو تو جانی بود؟ در حقیقت آدمی نبود که حیوانی بود در همه عمر ار برآرم بی غم تو یک نفس زان نفس بر جان من هر لحظه تاوانی بود آفتاب روی تو گر بر جهان تابد دمی در جهان هر ذره‌ای خورشید تابانی بود گر کسی دعوی کند کو دید، بهتانی بود گنج حسنی و نپندارم که گنجی در جهان و آنچنان گنجی عجب در کنج ویرانی بود آتش رخسار خوبت گر بسوزاند مرا اندر آن آتش مرا هر سو گلستانی بود روزی آخر از وصال تو به کام رسم این شب هجر تو را گر هیچ پایانی بود عاشقان را جز سر زلف تو دست‌آویز نیست چه خلاص آن را که دست‌آویز ثعبانی بود؟ چون در غزل یاد لب تو می‌کند هر نفس کز جان برآرد شکر افشانی بود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1142 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اندرین ره هر که او یکتا شود گنج معنی در پیدا شود اندرین ره هر که او بینا شود قطره کز دریا برون آید همی چون سوی دریا شود دریا شود در مقامات بقا یکتا شود هر که بر نیستی خود نهاد در حریم هستی، او تنها شود از مسما هر که یابد بهره‌ای فارغ و آسوده از اسما شود صورت او معنی شود ور نهنگ لاخورش زو طعمه ساخت زندهٔ جاوید در الا شود صورتت چون شد حجاب راه تو محو کن، تا سیرتت زیبا شود گر از این منزل برون رفتی، یقین دانکه منزلگاهت او ادنی شود ما به جانان زنده‌ایم، از جان بری تا ابد هرگز کسی چون ما شود؟ هر که آنجا مقصد و مقصود یافت در دو عالم والی والا شود هر که را رازدار شد کی مایل سوی صحرا شود؟ هم به بالا در رسد بی‌عقل و دین گر محو اندر لا شود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1140 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
وه! که کارم ز دست می‌برود روزگارم ز دست می‌برود وآنچه دارم ز دست می‌برود یک دمی دارم از جهان و آن نیز چون برآرم ز دست می‌برود ؟_که_روان همچو یارم ز دست می‌برود در خزان ار به دست آرم در بهارم ز دست می‌برود از پی صید چه دام نهم؟ که شکارم ز دست می‌برود ؟ که نثارم ز دست می‌برود نیست جز آب دیده در دستم زان نگارم ز دست می‌برود طالعم بین که: در چنین غم‌ها غمگسارم ز دست می‌برود بخت بنگر که: پای بر دم مار یار غارم ز دست می‌برود دستگیرا، نظر به کارم کن بین که کارم ز دست می‌برود ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1141 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت جهان کلاه ز شادی بر آسمان انداخت هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت حدیث حسن تو، هر جا که در میان آمد ز ذوق، هر که داشت، در میان انداخت مرا ز بهر چه آخر بر آستان انداخت؟ چو در سماع حدیث دوست شنید بجای خرقه به قوال جان توان انداخت ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1139 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارینی که با ما می‌نپاید به ما کی رخ نماید؟ ،_ای_بخت،_تا_بر_خود_بموییم که از ما یار آرامی نماید اگر جانم به لب آید عجب نیست به حیله نیم جانی چند پاید؟ شب هجر است، تا فردا چه زاید؟ مگر روشن شود صبح امیدم مگر خورشید از روزن برآید دلم را از غم جان وا رهاند مر از من زمانی در رباید ،_بر_درش_امید_در_بند که داند، بو که ناگه واگشاید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1138 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا، گرچه ز غم جان می‌برآید غم ز جانم خوشتر آید نپرسد حال من، جانم برآید مرا شادی گهی باشد درین غم که اندوه توام از در در آید که یک عالم پر از سیم و زر آید اگرچه هر کسی از غم گریزد مرا چون جان ، غم تو درخور آید مرا در سینه تاب انده تو بسی خوشتر ز آب کوثر آید عراقی در دو عالم بر سر آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1137 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
زان پیش که ز جان برآید جان از تن ناتوان برآید ،_تا_دهم_جان کان سود بر این زیان برآید ای کاش به جان برآمدی کار این کار کجا به جان برآید؟ کان بی‌تو به این و آن برآید هم از در تو گشایدم کار کامم همه زان دهان برآید بر درگهت آمدم به کاری کان بر تو به رایگان برآید مگذار که ناگهان برآید بنواز به لطف جانم، آن دم کز کالبدم روان برآید کام خستهٔ از لطف تو بی‌گمان برآید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1136 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آخر این تیره شب هجر به پایان آید آخر این درد مرا نوبت درمان آید ؟ آخر این گردش ما نیز به پایان آید آخر این بخت من از خواب درآید سحری روز آخر نظرم بر رخ جانان آید ،_مگر_روزی_چند این همه سنگ محن بر سر ما زان آید تا بود گوی در خم چوگان هوس کی مرا گوی غرض در خم چوگان آید؟ یوسف گم شده را گرچه نیابم به جهان لاجرم سینهٔ من کلبهٔ احزان آید بو که بویی به مشامم ز گلستان آید او چه خواهد؟ که همی با وطن آید، لیکن تا خود از درگه تقدیر چه فرمان آید به ار نرسد باز چه عجب! که نه هر خار و خسی لایق بستان آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1135 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صبا وقت سحر گویی ز کوی یار می‌آید که بوی او شفای جان هر بیمار می‌آید که آواز خوش از هر سو ز خلقی زار می‌آید بیا در گلشن ای بی‌دل، به بوی گل برافشان جان که از گلزار و گل امروز بوی یار می‌آید ،_من_از_غم_زار_می‌گریم که از گلشن مرا یاد از رخ می‌آید ز بستان هیچ در چشمم نمی‌آید، مگر آبی که در چشمم ز یاد او دمی صدبار می‌آید اگر گلزار می‌آید کسی را خوش، مرا باری نسیم کوی او خوشتر ز صد گلزار می‌آید ؟_کاندر_دست_امیدم ز گلزار وصال یار زخم خار می‌آید عراقی خسته هردم ز سویی می‌خورد زخمی همه زخم بلا گویی برین افگار می‌آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1134 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا درد تو درمان می‌نماید غم تو مرهم جان می‌نماید ،_کز_جام_عشقت_مست_باشم وصال و هجر یکسان می‌نماید چو من تن در بلای دادم همه دشوارم آسان می‌نماید ،_شادمان_باد، هر آن لطفی که بتوان می‌نماید اگر یک لحظه ننماید مرا سوز دگر لحظه دو چندان می‌نماید دلم با اینهمه انده، ز شادی بهار و باغ و بستان می‌نماید اگر روی تو پنهان می‌نماید لب لعل تو جانم می‌نوازد بنفشه آب حیوان می‌نماید ندانم تا چه خواهد فتنه انگیخت؟ که زلفش بس پریشان می‌نماید به دوران تو زان تنگ است که حسن تو فراوان می‌نماید چو ذره در هوای مهر رویت عراقی نیک حیران می‌نماید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1131 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
صبا وقت سحر، گویی، ز کوی یار می‌آید که بوی او شفای جان هر بیمار می‌آید که آواز خوش بلبل ز هر سو زار می‌آید مگر از زلف صبا بویی به باغ آورد که از باغ و گل و گلزار بوی یار می‌آید که از گلزار در چشمم رخ می‌آید گر آید در نظر کس را به جز رخسار او رویی مرا باری نظر دایم بر آن رخسار می‌آید مرا از هرچه در عالم به چشم اندر نیامد هیچ مگر آبی که در چشمم دمی صد بار می‌آید از آنروز آب در چشمم مگر بسیار می‌آید جهان آب است و من در وی یار می‌بینم ازینجا خواب در چشمم مگر بسیار می‌آید عراقی در چنین خوابی همی بیند چنان رویی از آن در خاطرش هر دم هزاران کار می‌آید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1133 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گهی درد تو درمان می‌نماید گهی وصل تو هجران می‌نماید همه دشوارش آسان می‌نماید مرا گه گه به دردی یاد می‌کن که دردت مرهم جان می‌نماید :_بی_تو_چونم،_ای_جان، که جانم بس پریشان می‌نماید مرا جور و جفا و رنج و محنت غمت هردم دگرسان می‌نماید ز جان سیر آمدم بی‌روی خوبت جهان بر من چو زندان می‌نماید ،_ورنه رخت خورشید تابان می‌نماید ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1132 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای باد صبا، به کوی آن یار گر بر گذری ز بنده یاد آر پیغام من شکسته بگزار با یار بگوی کان شکسته این خسته جگر، غریب و غم‌خوار بیچاره بماند بی‌تو ناچار خورشید رخت ندید روزی بی‌نور بماند در شب تار نی این شب تیره دید روشن نی خفته عدو، نه بخت بیدار روزی بشود که به شود کار کارش چو به جان رسید می‌گفت: کای کرده به تیغ هجرم افگار ای کرده به کام دشمنانم با یار چنین، چنین کند یار؟ آخر نظری به حال من کن بنگر که: چگونه بی‌توام زار؟ یک بارگیم مکن فراموش یاد آر ز من شکسته، یاد آر مآزار ز من، که هیچ هیچم از هیچ، کسی نگیرد آزار من نیک بدم، تو نیکویی کن ای نیک، بدم، به نیک بردار بگذار که بگذرم به کویت یکدم ز سگان کویم انگار بگذاشتم این حدیث، کز من دارند سگان کوی تو عار پندار که مشت خاک باشم زیر قدم سگ درت خوار القصه به جانم از مگذار، کزو نماند آثار بالجمله تو باشی و تو گویی او کم کند از میانه گفتار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1130 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل در گره زلف تو بستیم دگر بار وز هر دو جهان مهر گسستیم دگربار خوردیم می و جام شکستیم دگربار شاید که دگر نعرهٔ مستانه برآریم کز جام می تو مستیم دگربار با تو نفسی خوش بنشستیم دگربار چون طرهٔ تو شیفتهٔ روی تو گشتیم هیهات! که خورشید پرستیم دگربار ما ترک مراد خودکام گرفتیم تا هرچه کند دوست خوشستیم دگربار از صومعه و زهد برستیم دگربار در بندگی زلف چلیپات بماندیم زنار هم از زلف تو بستیم دگربار تا راز ما نکند فاش اینک دهن از گفت ببستیم دگربار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1129 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
عراقی بار دیگر توبه بشکست ز جام شد شیدا و سرمست خراب چشم خوبان است پیوست چه خوش باشد خرابی در خرابات گرفته زلف یار و رفته از دست اگر دیوانه‌ای زنجیر بگسست به گرد زلف مهرویان همی گشت چو ماهی ناگهان افتاد در شست به پیران سر، و دین داد بر باد ز خود فارغ شد و از وارست به بوی جرعه‌ای زنار بربست ز بند نام و ننگ آنگه شد آزاد که را در سر زلف بتان بست بیفشاند آستین بر هردو عالم قلندروار در میخانه بنشست لب ساقی صلای بوسه در داد عراقی توبهٔ سی‌ساله بشکست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1128 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نظر ز حال من ناتوان دریغ مدار نظارهٔ رخت از عاشقان دریغ مدار خیال روی تو باری ز جان دریغ مدار به پرسش من رنجور اگر نمی‌آیی عنایتی ز من ناتوان دریغ مدار تو نیز این قدر از میهمان دریغ مدار به من، که گرد درت چون سگان همی گردم نواله گر ندهی، استخوان دریغ مدار چو دوستان را بر تخت وصل بنشانی ز من، که خاک توام، آستان دریغ مدار نصیب جرعه‌ای از خاکیان دریغ مدار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1125 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
غلام روی توام، ای غلام، باده بیار که فارغ آمدم از ننگ و نام، باده بیار درآ به مجلس و پیش از طعام باده بیار به غمزه‌ای چو مرا مست می‌توانی کرد چه حاجت است صراحی و جام؟ باده بیار گر آمدی به تقاضای وام، باده بیار مگر که مرغ طرب درفتد به دام مرا شده است تن همه دیده چو دام، باده بیار کجاست دانهٔ مرغان؟ که طوطی روحم فتاد از پی دانه به دام، باده بیار ،_مجلس_ما چو می نگیرد بی می نظام، باده بیار عنان ربود ز من توسن طرب، ساقی مگر زبون شود این بدلگام، باده بیار ز انتظار چو ساغر پر از خون شد مدار منتظرم بر دوام، باده بیار اگر چه روز فروشد، صبوح فوت مکن که آفتاب برآید ز جام، باده بیار درین مقام که خونم حلال می‌داری مدار خون صراحی حرام، باده بیار به وقت شام، بیا تا قضای صبح کنیم اگر چه صبح خوش آید، به شام باده بیار نمی‌پزد تف غم آرزوی خام مرا برای پختن سودای خام باده بیار منم کنون و یکی نیم جان رسیده به لب همی دهم به تو، بستان تمام، باده بیار به مستی از لب تو می‌توان ستد بوسی مگر رسم ز لب تو به کام، باده بیار مرا ز دست خلاص ده نفسی غلام روی توام، ای غلام، باده بیار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1124 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
رخ سوی خرابات نهادیم دگربار در دام خرابات فتادیم دگربار در دیر مغان روزه گشادیم دگربار در کنج خرابات یکی مغ‌بچه دیدیم در پیش رخش سر بنهادیم دگربار در دست یکی مغ‌بچه دادیم دگربار یک بار ندیدیم رخش وز غم صدبار بمردیم و بزادیم دگربار دیدیم که بی‌عشق رخش زندگیی نیست بی‌عشق رخش زنده مبادیم دگربار با این همه غم، بین که چه شادیم دگربار شد در سر سودای رخش دین و ما بنگر، و دین داده به بادیم دگربار عشقش به زیان برد صلاح و ورع ما اینک همه در عین فسادیم دگربار با نیستی خود همه با قیمت و قدریم با هستی خود کسادیم دگربار تا هست همه هستیم مریدش چون نیست شود، مرادیم دگربار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1126 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل در گره زلف تو بستیم دگربار در دام سر زلف تو شستیم دگربار وز جام می لعل تو مستیم دگربار از بادهٔ تو یکی جرعه چشیدیم صد توبه به یک جرعه شکستیم دگربار هیهات! که خورشید پرستیم دگربار دل در گره زلف تو بستیم و برآنیم جویای سر زلف چو شستیم دگربار کان جان که نسیم سر زلف تو به ما داد هم با سر زلف تو فرستیم دگربار با تو دمکی خوش بنشستیم دگربار ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1127 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
سر به سر از لطف جانی ای پسر خوشتر از جان چیست؟ آنی ای پسر رو که شیرین ای پسر زان به چشم من درآیی هر زمان کز صفا آب روانی ای پسر ،_مکن با حریفان سرگرانی ای پسر وعده ای می ده، اگر چه کج بود کز بهانه درنمانی ای پسر بر لب خود بوسه زن، آنگه ببین ذوق آب زندگانی ای پسر جرعه‌ای بر من فشانی ای پسر از لطیفی می‌نماند کس به تو زان یقینم شد که جانی ای پسر گوش جان‌ها پر گهر در حضرتت کز سخن در می‌چکانی ای پسر در و چشمم، ز حسن و لطف خویش آشکارا و نهانی ای پسر نیست در عالم را دمی بی لب تو زندگانی ای پسر ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1121 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈