eitaa logo
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه پسرانه
88 دنبال‌کننده
17 عکس
289 ویدیو
1 فایل
بهترین انیمیشن های جدید دوبله فارسی دخترانه کارتون جدید دوبله فارسی کامل پسرانه خنده دار فیلم سینمایی کودکانه خنده دار خارجی دوبله فارسی انیمیشن سینمایی خنده دار دوبله فارسی لیست بهترین انیمیشن های دنیا دوبله فارسی
مشاهده در ایتا
دانلود
هیهات! کزین دیار رفتم ناکرده وداع یار رفتم ؟ اکنون که من از قرار رفتم چون خاک در تو بوسه دادم با دیدهٔ اشکبار رفتم ،_ای_عزیز_چون_جان، دل نزد تو یادگار رفتم زنهار! مرا نگه‌دار چون من ز میان کار رفتم بردند به اضطرارم، ای دوست، زین جا نه به اختیار رفتم بی‌مونس و غمگسار رفتم از خلق کریم تو ندیدم یک عهد چو استوار، رفتم چون از لب تو نیافتم کام ناکام به هر دیار رفتم نایافته مرهمی ز لطفت دل خسته و جان فگار رفتم شکرانه بده، که از در تو چون محنت روزگار رفتم تو خرم و شاد و کامران باش کز شهر تو سوکوار رفتم در قصهٔ درد من نگه کن بنگر که چگونه زار رفتم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1080 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کجایی؟ ای ز جان خوشتر، شبت خوش باد، من رفتم بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد من رفتم ،_بر_سر_کویت_دلم_را_هیچ_اگر_بینی ز من یاد آور، شبت خوش باد من رفتم ز من چون مهر بگسستی، خوشی در خانه بنشستی مرا بگذاشتی بر در، شبت خوش باد من رفتم ،_من_با_ناله_و_زاری مرا کان نیست این بهتر، شبت خوش باد من رفتم مرا چون روزگار بد ز وصل تو جدا افکند بماندم عاجز و مضطر، شبت خوش باد من رفتم بماندم واله و حیران میان خاک و خون غلتان دو لب خشک و دو دیده تر ، شبت خوش باد من رفتم ،_ز_خان_و_مانم_آواره نه در دست و نه ، شبت خوش باد من رفتم مرا گویی که: ای عاشق، نه ای وصل مرا لایق تو را چون نیستم در خور، شبت خوش باد من رفتم همی گفتم که: ناگاهی، بمیرم در غم نکردی گفت من باور، شبت خوش باد من رفتم عراقی می‌سپارد جان و می‌گوید ز درد : کجایی؟ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد من رفتم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1079 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم مدارم بیش ازین گریان، بیا، کت آرزومندم چو با خود خوش نمی‌باشم، بیا ، تا با تو خوش باشم چو مهر از خویش ببریدم، بیا، تا با تو پیوندم ،_نپرسی_حال_رنجوران بیا، زان پیش کز عالم بکلی رخت بربندم بیا کز روی تو شبی خون جگر خوردم میازار از من بی‌دل، که سر در پایت افکندم مرا خوش دار، چون خود را به فتراک تو بر بستم بیا، کز آرزوی تو دمی صد بار جان کندم ز وصل جان‌فزای تو به یک دیدار خرسندم وصالت، ای ز جان خوشتر، بیابم عاقبت روزی ولی ار زنده بگذارد فراقت روزکی چندم وطن گاه خود را به جز روی تو نگزینم تماشاگاه جسم و جان به جز روی تو نپسندم ز هستی هست بر پای بندی جمال خوب خود بنما، گشادی ده ازین بندم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1076 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟ نیک نزدیک بدم، دور چرا افتادم؟ ؟ من چه کردم که ز وصل تو جدا افتادم؟ جرمم این دان که ز جان دوست‌ترت می‌دارم از پی دوستی تو به بلا افتادم من بیچاره به تو کجا افتادم؟ پایمردی کن و از روی کرم دستم گیر که بشد کار من از دست و ز پا افتادم تا چه کردم، چه گنه بود، چه افتاد، چه شد؟ چه خطا رفت که در رنج و عنا افتادم؟ ؟_چه_کند_بیچاره؟ که درین واقعهٔ بد ز قضا افتادم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1077 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل گم شد، ازو نشان نمی‌یابم آن گم شده در جهان نمی‌یابم پیدا و نهان نشان نمی‌یابم تا گوهر شب چراغ گم کردم ره بر در دوستان نمی‌یابم بوی گل و گلستان نمی‌یابم تا آب حیات رفت از جویم عیش خوش جاودان نمی‌یابم سیر آمدم از حیات خود، زیراک بی او ز حیات آن نمی‌یابم زان است که جز زیان نمی‌یابم آن یوسف خویش را کجا جویم چون در همه کن فکان نمی‌یابم هم بر در دوست باشد ار باشد از خود بجزین گمان نمی‌یابم بر خاک درش روم بنالم زار چاره به جز از فغان نمی‌یابم چون جانش عزیز دارم، ار یابم دل، کز غم او امان نمی‌یابم تا بر من بگرید زار یک مشفق مهربان نمی‌یابم تا یک نفسی مرا دهد یاری یک یار درین زمان نمی‌یابم یاری ده خویشتن درین ماتم جز دیدهٔ خون‌فشان نمی‌یابم بر خوان جهان چه می‌نشینم من؟ چون لقمه جز استخوان نمی‌یابم برخیزم ازین جهان بی حاصل نقدی چو درین دکان نمی‌یابم خواهم که شوم به بام عالم بر چه چاره؟ که نردبان نمی‌یابم خواهم که کشم ز چه را افسوس که ریسمان نمی‌یابم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1081 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم از خود شدم مبرا، وانگه به خود رسیدم گفتم به بی‌زبانی، بی گوش هم شنیدم خورشید وحدت اینک از مشرق وجودم طالع شده است، ازان من چون ذره ناپدیدم ،_دری_که_هرگز_بر_کس_نشد_گشاده سر ازل مرا داد، از لطف خود، کلیدم چون محو گشتم از خود همراه من بر آشیان وحدت بی‌بال و پر پریدم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1075 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
من باز ره خانهٔ خمار گرفتم ترک ورع و زهد به یک بار گرفتم بر کف می چون رنگ رخ یار گرفتم کارم همه با جام می و شاهد و شمع است ترک و دین بهر چنین کار گرفتم پیمانه همان لب که به هنجار گرفتم چشم خوش ساقی و دین برد ز دستم وین فایده زان نرگس بیمار گرفتم پیوسته چینین می زده و مست و خرابم تا عادت چشم خوش خونخوار گرفتم بس کام کز آن لعل شکربار گرفتم چون مست شدم خواستم از پای درآمد حالی سر زلف بت عیار گرفتم آویختم اندر سر آن زلف پریشان این شیفتگی بین که دم مار گرفتم گفتی: کم سودای سر زلف بتان گیر، چندین چه نصیحت کنی؟ انگار گرفتم با توبه و تقوی تو ره خلد برین گیر من با می و معشوقه ره نار گرفتم در نار چو رنگ رخ بدیدم آتش همه باغ و گل و گلزار گرفتم المنة لله که میان گل و گلزار دلدار در آغوش دگربار گرفتم بگرفت به دندان فلک انگشت تعجب چون من به دو انگشت لب یار گرفتم دور از لب و دندان لب هم باز به دست خوش گرفتم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1078 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دل گم شد، ازو نشان نیابم آن گم شده در جهان نیابم پیدا و نهان نشان نیابم تا گوهر شب چراغ گم شد ره بر در دوستان نیابم بوی گل و بوستان نیابم تا آب حیات رفت از جوی عیش خوش جاودان نیابم سرمایه برفت و سود جویم زان است که جز زیان نیابم ؟ چون در چه کن فکان نیابم هم بر در دوست باشد آرام از خود به جز این گمان نیابم بر خاک درش چرا ننالم ؟ چاره به جز از فغان نیابم چون جانش عزیز دارم، آری دل، کز غم او امان نیابم تا بر من بگرید یک مشفق مهربان نیابم تا یک نفسی مرا بود یار یک یار درین زمان نیابم یاری ده خویشتن درین حال جز دیدهٔ خون‌فشان نیابم بر خوان جهان چه می‌نشینم؟ چون لقمه جز استخوان نیابم بی‌حاصل ازین دکان بخیزم نقدی چو درین دکان نیابم خواهم که شوم به بام عالم چه چاره، چو نردبان نیابم خواهم که کشم ز چه افسوس که ریسمان نیابم! ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1082 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
در حسن رخ خوبان پیدا همه او دیدم در چشم نکورویان زیبا همه او دیدم وندر نظر وامق عذرا همه او دیدم دلدار افگاران غم‌خوار جگرخواران یاری ده بی‌یاران، هرجا همه او دیدم مقصود من پر غم ز اشیا همه او دیدم دیدم همه پیش و پس، جز دوست ندیدم کس او بود، همه او، بس، تنها همه او دیدم آرام غمگین جز دوست کسی مگزین فی‌الجمله همه او بین، زیرا همه او دیدم ،_صحرا_و_بیابان_ها او بود گلستان ها ، صحرا همه او دیدم هان! ای دیوانه، بخرام به میخانه کاندر خم و پیمانه پیدا همه او دیدم در میکده و گلشن، می‌نوش می روشن میبوی گل و سوسن، کاینها همه او دیدم در میکده ساقی شو، می در کش و باقی شو جویای شو، کو را همه او دیدم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1074 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از میکده تا چه شور برخاست؟ کاندر همه شهر شور و غوغاست ،_به_نظاره‌ای_برون_آی کان روی تو از در تماشاست پنهان چه شوی؟ که عکس رویت در جام جهان نمای پیداست رنگ رخش آخر از چه زیباست؟ ور نه به تو نظر کرد چشم خوش نرگس از چه بیناست؟ ور سرو نه قامت تو دیده است او را کشش از چه سوی بالاست ما را همه میل سوی صحراست ما را چه ز باغ لاله و گل؟ از جام، غرض می مصفاست جز حسن و تو نبیند از گلشن و لاله هر که بیناست ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1073 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟ اگر با من خوشستی غمگسارم کنون کز دست بیرون شد نگارم نگارا، بر تو نگزینم کسی را تویی از خوبان اختیارم ،_که_می‌دارم_تو_را_دوست عجب نبود که جان را دوست دارم مرا تا کار با زلف تو باشد پریشان‌تر ز زلف توست کارم مرا کرامگه زلف تو باشد ببین چون باشد آرام و قرارم؟ نشسته بر سر ره چون غبارم در آویزم به دامان تو یک شب مگر روزی سر از جیبت برآرم عراقی، دامن او گیر و خوش باش که من با تو درین اندیشه یارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1070 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
هر زمان جوری ز خوبان می‌کشم هر نفس دردی ز دوران می‌کشم جام غم هر شب دگرسان می‌کشم باز دست غم گریبانم گرفت گرچه بر افلاک دامان می‌کشم گرچه دشوار است، آسان می‌کشم از پی پری رخساره‌ای زحمتی هر دم ز دیوان می‌کشم جور بین، کز دست دوران دم به دم ساغر پر زهر هجران می‌کشم ؟ کین همه بیداد ازیشان می‌کشم تا نباید دیدنم روی رقیب هر نفس سر در گریبان می‌کشم با خیال دوست همدم می‌شوم وز لب او آب حیوان می‌کشم تن چو سوزن کرده‌ام، تا روز و شب مهر او در رشتهٔ جان می‌کشم نازنینا، ناز کن بر جان من ناز تو چندان که بتوان می‌کشم از تو چیزی دیده‌ام ناگفتنی وین همه محنت پی آن می‌کشم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1066 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
آن بخت کو که بر در تو باز بگذرم؟ وآن دولت از کجا که تو بازآیی از درم؟ نگذاشت روزگار که گردد میسرم از عمر من کنون چو نمانده است هم دمی باری، بیا، که با تو دمی خوش برآورم ،_روا_مدار_که_با_دیدهٔ_پر_آب نایافته مراد ز کوی تو بگذرم زین گونه سرکشی که تو آغاز کرده‌ای از دست جور تو نه همانا که جان برم دست غم تو بس که مرا پایمال کرد مگذار هجر را که نهد پای بر سرم :_عراقی_از_آن_ماست از لطف تو که یاد کند بار دیگرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1072 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
تا کی از دست تو خونابه خورم؟ رحمتی، کز غم خون شد جگرم ،_دور_از_تو دم به دم از غم تو زارترم نه همانا که درین واقعه من از کف انده تو جان ببرم چون سگان بر سر کویت گذرم؟ آمدم بر درت از دوستیت دشمن آسا مکن از در، بدرم دم به دم گرد درت خواهم گشت تا مگر بر رخت افتد نظرم ،_که_منم کی توانم که به رویت نگرم؟ تا من از خاک درت دور شدم نامد از تو که بپرسی خبرم؟ کرمت نیز نگفت از سر لطف که: غم کار بخورم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1071 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم باری، بیا که جان را در پای تو فشانم بگذار تا برآید در آرزوت جانم بگذار تا بمیرم در آرزوی رویت بی روی خوبت آخر تا چند زنده مانم؟ ؟ بیهوده قصهٔ خود در پیش تو چه خوانم؟ گیرم که من نگویم لطف تو خود نگوید: کین خسته چند نالد هر شب بر آستانم؟ ای بخت خفته، برخیز، تا حال من ببینی وی عمر رفته، بازآ، تا بشنوی فغانم آخر چو چشم مستت من نیز ناتوانم بر من همای وصلت سایه از آن نیفکند کز محنت فراقت پوسیده استخوانم ای طرفه‌تر که دایم تو با منی و من باز چون سایه در پی تو گرد جهان دوانم کس دید تشنه‌ای را غرقه در آب حیوان جانش به لب رسیده از تشنگی؟ من آنم زان دم که دور ماندم از درگهت نگفتی: کاخر شکسته‌ای بد، روزی بر آستانم هرگز نگفتی، ای جان، کان خسته را بپرسم وز محنت فراقش یک لحظه وارهانم اکنون سزد ، نگارا، گر حال من بپرسی یادم کنی، که این دم دور از تو ناتوانم بر دست باد کویت بوی خودت فرستی تا بوی جان فزایت زنده کند روانم باری، این دم بس ناخوش است و در هم حال دگر دم، تا چون شود، چه دانم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1065 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
بر من نظری کن، که منت عاشق زارم دلدار و به غیر از تو ندارم بی‌روی تو گلهای چمن خار شمارم نی طاقت آن تا ز غمت صبر توان کرد نی فرصت آن تا نفسی با تو برآرم ،_ز_غمت،_زار_بگریم باشد که به گوش تو رسد نالهٔ زارم کم کن تو جفا بر مسکین ورنه، به خدا، دست به فریاد برآرم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1068 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
باز مرا در غمت واقعه جانی است در زارم نگر، تا به چه حیرانی است بر سر خوان غمت باز به مهمانی است چون تنگم نشد شاد به تو یک زمان باز گذارش به غم، کوبه غم ارزانی است هیچ نگویی بدو کین چه پریشانی است؟ از من خون چکید بر جگرم نم نماند تا ز غمت دیده‌ام در گهر افشانی است آه! که در طالعم باز پراکندگی است بخت بد آخر بگو کین چه پریشانی است ،_دریغ! نوبت کارم کنون بی سر و سامانی است صبح وصالم بماند در پس کوه فراق روز امیدم چو شب تیره و ظلمانی است وصل چو تو پادشه کی به گدایی رسد؟ جستن وصلت مرا مایهٔ نادانی است خیز، ، وصل جو، ترک بگو دوست مدارش، که او دشمن پنهانی است ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1062 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
کجایی، ای و جانم، که از غم تو بجانم بیا، که بی رخ خوب تو بیش می‌نتوانم ،_ببین،_نه_همانا_که_زنده_خواهم_ماندن تو خود بگوی که: بی تو چگونه زنده بمانم؟ چگونه باشد در دام مانده حیران صید ز جان امید بریده؟ ز دوری تو چنانم ؟_چه_گویم جفات تا به من غمزده چه کرد؟ چه دانم؟ ببرد این و اندر میان بحر غم افگند سپرد آن به کف صد بلا و رنج روانم بلا به پیش خیال تو گفت دوش من که: پای پیشترک نه، ز خویشتن برهانم :_می‌خورم_غم_کارت ز جانبی ستمت گفت: غم مخور که در آنم درین غمم که: چگونه خواهد مردن؟ ندیده سیر رخ تو، برای او نگرانم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1063 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
دلی یا ؟ یا جان و یا جانان؟ نمی‌دانم همه هستی تویی، فی‌الجمله، این و آن نمی‌دانم بجز تو در همه گیتی دگر جانان نمی‌دانم به جز غوغای تو درون نمی‌یابم به جز سودای وصل تو میان جان نمی‌دانم ؟_که_دل_لایق_نمی‌افتد چه بازم در ره ؟ که جان شایان نمی‌دانم یکی داشتم پر خون شد آن هم از کفم بیرون کجا افتاد آن مجنون، در این دوران؟ نمی‌دانم دلم سرگشته می‌دارد سر زلف پریشانت چه می‌خواهد از این مسکین سرگردان؟ نمی‌دانم چه می‌خواهی از این مسکین سرگردان؟ نمی‌دانم اگر مقصود تو جان است، رخ بنما و جان بستان و گر قصد دگر داری، من این و آن نمی‌دانم مرا با توست پیمانی، تو با من کرده‌ای عهدی شکستی عهد، یا هستی بر آن پیمان؟ نمی‌دانم تو را یک ذره سوی خود هواخواهی نمی‌بینم مرا یک موی بر تن نیست کت خواهان نمی‌دانم چه بی‌روزی کسم، یارب، که از وصل تو محرومم چرا شد قسمت بختم ز تو حرمان؟ نمی‌دانم چو اندر چشم هر ذره، چو خورشید آشکارایی چرایی از من حیران چنین پنهان؟ نمی‌دانم به امید وصال تو را شاد می‌دارم چرا درد خود را دگر درمان نمی‌دانم؟ نمی‌یابم تو را در ، نه در عالم، نه در گیتی کجا جویم تو را آخر من حیران؟ نمی‌دانم عجب‌تر آنکه می‌بینم تو عیان لیکن نمی‌دانم چه می‌بینم من نادان؟ نمی‌دانم همی‌دانم که روز و شب جهان روشن به روی توست ولیکن آفتابی یا مه تابان؟ نمی‌دانم به زندان فراقت در، پایبندم شد رها خواهم شدن یا نی، از این زندان؟ نمی‌دانم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1061 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
جانا، نظری که ناتوانم بخشا، که به لب رسید جانم ،_که_نیک_دردمندم بشتاب، که سخت ناتوانم من خسته که روی تو نبینم آخر به چه روی زنده مانم؟ :_بمردی_از_غم_ما تعجیل مکن که اندر آنم اینک به در تو آمدم باز تا بر سر کوت جان‌فشانم افسوس بود که بهر جانی از خاک در تو بازمانم بی‌دوست به کام دشمنانم چه سود مرا ز زندگانی چون از پی سود در زیانم؟ از راحت این جهان ندارم جز درد کزو بجانم بنهادم پای بر سر جان زان دستخوش غم جهانم کاریم فتاده است مشکل بیرون شد کار می‌ندانم درمانده شدم، که از خود را به چه حیله وارهانم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1064 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟ اگر در من نگه کردی نگارم بپرسیدی دمی حال فگارم نکرد آن دوست از من یاد روزی به کام دشمنان شد روزگارم چو می‌داند که او را دوست دارم؟ عزیزی بودم اول بر در او عزیزان، بنگرید: آخر چه خوارم؟ فرو شد روز من بی‌مهر رویش چو شب تیره شده است این روزگارم نه غمخواری که باشد غمگسارم نمی‌دانم که دامان که گیرم؟ که تا از جیب محنت سر برآرم عراقی، دامن غم گیر و خوش باش که هم با تو درین تیمار یارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1069 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نگارا، بی‌تو برگ جان ندارم سر کفر و غم ایمان ندارم وگرنه طاقت هجران ندارم مرا گفتی که: فردا روز وصل است امید زیستن چندان ندارم ،_ورنه سر سودای بی‌پایان ندارم نیاید جز خیالت در من بخر یوسف، سر زندان ندارم غمت هر لحظه جان می‌خواهد از من چه انصاف است؟ چندین جان ندارم که: این درد تو را درمان ندارم لب شیرین تو گفتا: ز من پرس که من با تو بگویم کان ندارم وگر لطف خیال تو باشد عراقی را چنین حیران ندارم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1067 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
نیست کاری به آنم و اینم صنع پروردگار می‌بینم ،_والله نیست پروای عقلم و دینم سخنی، کز تو بشنود گوشم خوشتر آید ز جان شیرینم خود که بینم، که بر تو بگزینم؟ کرمی کن، گرم بخواهی کشت هم بدان ساعدان سیمینم با ، که عاجز غم توست خرده‌گیری مکن، که مسکینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1057 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
مرا جز تو جانی نمی‌بینم نمی‌بینم دلم را جز تو جانانی نمی‌بینم نمی‌بینم ز تو لطفی و احسانی نمی‌بینم نمی‌بینم ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم بجز روی تو درمانی نمی‌بینم نمی‌بینم ،_گر_خواهیم_دیدن_که_دور_از_روی_خوب_تو بقای خویش چندانی نمی‌بینم نمی‌بینم بگیر، ای یار، دست من، که در گردابی افتادم که آن را هیچ پایانی نمی‌بینم نمی‌بینم ز راه لطف و ، بیا، سامان کارم کن که خود را بی تو سامانی نمی‌بینم نمی‌بینم ،_که_در_عالم چو او سرگشته حیرانی نمی‌بینم نمی‌بینم ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1056 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
با من گر یار نسازد چه کنم؟ دل غمگین مرا گر ننوازد چه کنم؟ وصلش ار با من بیچاره نسازد چه کنم؟ جانم از آتش غم سوخت، نگویید آخر تا غمش یک نفسم جان نگدازد چه کنم؟ با من آن یار اگر نبازد چه کنم؟ یاد ناورد ز من هیچ و نپرسید مرا باز یک بارگیم پست نسازد چه کنم؟ چند گویند مرا: صبر کن از لشکر غم؟ بر من از گوشهٔ ناگاه بتازد چه کنم؟ گر به چنین فخر ننازد چه کنم؟ ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ https://eitaa.com/s/love_island/1060 ‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈