Hojat Ashrafzadeh & Reza Rashidpoor - Baran Bebarad.mp3
7.82M
🍂 گفتم خداحافظ، ولی در دل چه آهی دارم.....
#حجت_اشرفزاده
@maahjor
هو الجبار
دخترکم، عزیزکم، همکیشم، همنوعم
برای تو مینویسم ...
با قلمی که بضاعتش محدود و فریادش مسکوت است.
برای حنجری که صدایی ندارد، برای بغض فروخوردهات، برای مظلومیت و معصومیت به یغمارفتهات
برای پاکی کودکانهات در چنگال اهریمن صدرنگ نابکار
دخترکم چشم اشکبارت و بغض لگدمال شدهات امانم را بریده.
طفل معصومم، چه کسی معصومیت و پاکیت را دستمایه هوای هرز و به لجن کشیده نفس خود کرده!!
کدام دیو ابلیس صفت، از نجابت لگدمال شدهات، برای خود عیش و نوشی فراهم کرده!!!
نفرین خدا بر دیومنشان ددصفت مدعی دینداری...
نفرین خدا بر اهرمن کریه المنظر مدعی انسانیت....
نفرین خدا بر حلقوم خفقان گرفته مدعی آزادی و برابری.....
جان دلم پاکدامنی به یغما رفتهات در دستان پلید دیو هرزهصفت مدعی تشرع، همچنان نجیب و پاک و زلال است.
دخترکم!!
صدای نحیف درگلو ماندهات، به بلندای تاریخ بلند است...
صدای معصومیت و اشک مظلومیتت درتاریخ خواهد پیچید و فریاد بلند تظلمت گوش حق طلبان بیمایه را کر خواهد کرد.
نجوای تو حیثیت به تاراج رفته انسانیت در هزاره هرزه فریب و نیرنگ مدعی پیشرفت و تمدن و عدالت در اعماق تاریخ خواهد بود!!
دخترکم! فریاد مسکوت و بیصدایت در تاریخ گم نخواهد شد، که هرجا ظلمی صورت گیرد، کربلاست و هر زمانی که مظلوم به تاراج رود و ظالم سربرآرد، عاشوراست.
خواهرم، دخترم، همکیشم، همنوعم
تو از من دوری و من جز فریاد مرگبار توأم با حسرت، چیزی برای بیان مظلومیت و معصومیت پایمال شدهات در چنته ندارم....
حسرت و دریغ از نبود مردی از جنس مولای آزادگی و انسانیت، تا نجابت به یغما رفته دختر مسلمان را به والیان گوشزد نماید و خواهان حق بر باد رفتهشان باشد...
مولا جان، خلخال از پای زن یهود که هیچ، طهارت نفس دخترکان خردسال مسلمان افغان، دستمایه هوس هرزه نامردان دد منش میشود.
آیا دستان خیبرشکنت برای حریّت، عدالت و آزادی بشر وامانده در هزاره فریب و نیرنگ به دعا و نیایش بلند میشود تا به آبروی تجسّم و عین عدالت و انسانیت و مردانگی، خدا منتقم مظلومان و مجری عدالت و فرزند پاکت را برساند.
آه از آه مظلوم بیپناه نفس بریده......
محب علی علیه السلام (مهجور)
#الهی_عظم_البلاء
#وضاقت_الارض_ومنعت_السماء
#وانت_المستعان_والیک_المشتکی
#انما_اشکوا_بثی_وحزنی_الی_الله
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@maahjor
مهجور
هو الجبار دخترکم، عزیزکم، همکیشم، همنوعم برای تو مینویسم ... با قلمی که بضاعتش محدود و فریادش مس
متن را حدود دو سه سال پیش، بعد از شنیدن خبر به کنیزی گرفتن دختران افغان توسط طالبان و تعرض به ایشان نوشته بودم.
اخبار غزه یادآور ظلم و تعدی دیرینه تقدس پوشالی شد.
تقدسی پوشالی برگرفته از آئین مذهبی، که به معتقدش اجازه هر ظلم و جنایتی را میدهد. چون خود را متعصبانه، محق و برترین مکتب دینی تلقی میکند.
حتی میتوانی پیرو اسلاممحمدی باشی ولی قرائتت و فهمت از آئین محمد صلوات الله علیهم زمین تا آسمان با آن حقیقت محض الهی متفاوت باشد.
و برای ظلم و جنایت و درنده خوئیت دلایل کلامی موجه دست و پا کنی و خود را نماینده تمام و کمال دین بدانی!
حال اگر قومی یا پیروان دینی، از دیرباز به برتری نژاد خود و حقانیت مکتب اعتقادی خود بر تمام انسانها معتقد باشند. و کل زمین را ارث پدری خود بدانند چه؟!
بنیاسرائیل خود را نژاد برتر میداند، و صهیونیزم نشئت گرفته از آیین یهود، برای نژاد برتر مقدسش، هر کار غیرمقدس و غیرانسانی را جایز میداند.
نمیدانم از لکه ننگ صهیونیزم بر پیکره بشریت، چطور باید نوشت و گفت که حق مطلب ادا شود.
در این دگمی و خفقانی که راه گلویم را بسته، فعلا به متن قدیمی که بخشی از تعصبات کور را بیان میکند، اکتفا میکنم.
امید که حنجرم زیر تیغ برنده خنجرظلم تاب بیاورد و حداقل در حد مرثیهخوانی برای این غم و فاجعه بشری کلماتی را خطخطی کنم.
پناه میبرم به خدای مقتدر از نفس ضعیفی که فقط سلاحش کلمه هست. و اکنون ضعیفترین در دفاع از مظلوم.
#بِأَيِّذَنْبٍقُتِلَت
@maahjor
مهجور
هو الشافی غمی از صبح زبانم را به لکنت انداخته. کلمات را در مغز و جانم حبس کرده. هرچه میکوشم حتی شر
هو المنتقم
«غمی از صبح زبانم را به لکنت انداخته. کلمات را در مغز و جانم حبس کرده. هرچه میکوشم حتی شرحه شرحه هم میل به جاری شدن ندارند. کلمات خفهخون گرفتهاند، از این خفقان چمباده زده در سینهام. ریتم بهم خورده ضربان قلبم، میل به سکون ندارد.»
دخترم، این مطلع متنی بود که روزی که برای جراحی دندان بیهوش و بیرمق روی تخت بیمارستان بودی نوشتم....
این روزها هزار بار آن تصاویر و حالم جلوی چشمم میآید. من پر از تشویش بودم فقط چون تو را بیهوش و بیرمق دیدم. با اینکه میدانستم پس این بیهوشی، هوشیاری است. سلامتی است. بدست آوردن است. دیدن بیحالی و بیهوشیات مرا به استغاثه انداخت. حتی تصور بیجان بودنت مرا میکشد. نابود میکند.
نمیدانم چه میکشد مادری که نعش طفلش را در بغل دارد؟! به یقین او مرده است و فقط نفس هست که دست نکشیده از تن بیجانش.
من اینجا فرومیپاشم از تصویر کودکی که غرق خون است. کودکی که نفس ندارد، جان ندارد. و کسی کنار نعش بیجانش « حسبناالله و نعم الوکیل» میخواند.
کلمات خفهخون گرفتهاند، از این خفقان چمباده زده در سینهام. ریتم بهم خورده ضربان قلبم، میل به سکون ندارد.
فقط امیدم مثل او به خدایی است که به شدت کافی است. و چه نیکو پشتیبانی است.
#حسبنااللهونعمالوکیل
#فلسطین
@maahjor
هو المنتقم
من مادرم. یک مادر مسلمان.
من امروز شرمگینم از ضعف ایمانم.
خجالتزدهام از مادری که به تن بیجان طفل شیرخوارش التماس میکند بیدار شود و بار دیگر شیر بخورد.
شرمگینم از پدری که برای نوزاد عروسکشدهاش لالایی میخواند.
من شرمگینم. از خودم، از ضعیف بودنم، حتی از مسلمان بودنم.
و گویا که هرگز مسلمان نبودهام.
من این روزها دارم مسلمان میشوم. ایمان میآورم به خدای کودک فلسطینی که شهادتین میخواند کنار گوش برادر دم مرگش.
من این روزها صلابت یاسرها و سمیهها را از قاب دوربینها میبینم.
کسانی که از جان مایه میگذارند برای اسلامشان، و برای هویت معنویشان. مقاومت میکنند ولی هرگز تسلیم اهریمن نمیشوند!
من از خودم، انسانبودنم، مسلمان بودنم شرمگینم.
از این بودنهای بیوجود
از این هویت تهی از معنا
از ادعا بیعمل
از فقط حرف، شعار، رجز شرمگینم.
برای نبودنم در جایی که باید
برای عدم تاثیرم در جایی که بایست
برای منفعل بودنم
هیچ بودنم شرمگینم.
شرمگینم برای جای امنی که امن نیست.
سازمان مللی که بین المللی نیست.
حقوق بشری که انسانی نیست.
آزادی که آزادگی نیست.
و انسانی که معلوم نیست هویتش چه شده است؟!
معنای انسانیت عوض شده.
انسان از معنا تهی شده.
دوباره باید معنا جعل شود برای هویتهای دوباره.
برای مترسکهای سرجالیز
برای عروسکهای خیمه شببازی
برای ریزندگان اشک تمساح
برای مجسمه انسانیت
انسانیت استحاله شده.
من از بودن در دنیای تناقضات و نامعادلات بیزارم، شرمگینم.
#اِلٰهیٖعَظُمَالْبَلٰاءُ
#بِأَيِّذَنْبٍقُتِلَت
#بیمارستانالمعمدانیغزه
@maahjor
مهجور
هو البصیر
در علم منطق، تعریف یعنی حقیقت امری را بیان کردن و در تعریف انسان گفتهاند حیوان ناطق. حیوانی که صاحب نُطق هست، صرفاً جسم نامی حساس متحرک بالارده نیست، چیزی افزون بر این دارد. چیزی که فصل(جداکنندهٔ) آن از دیگر حیوانات است. پس بنا بر تعریف منطق ارسطویی، وجه تمایز انسان از سایر حیوانات قوهٔ ناطقه است.
حال باید نُطق را معنا کرد. در وهلهٔ اول به نظر میرسد منظور از نُطق یعنی سخن گفتن، حرف زدن و ناطق یعنی سخنگو. ولی این سطحیترین معنای ناطق است و نمیتواند وجه تمایز انسان از سایر حیوانات باشد. چیزی فراتر از سخنگو بودن مدنظر هست.
در تعریف ارسطوئی، ناطق یعنی صاحب عقل بودن، متفکر بودن، منطق داشتن. پس حیوانی که مَنطِق دارد، میشود انسان. فراتر از شئون حیوانیاش خصلتی دارد که او را انسان مینماید. چیز کمی نیست منطق داشتن، معقول بودن، ناطق بودن. وگرنه صرفاً حیوانی است که کالبد انسانی دارد.
انسان بی نُطق، به شکل و شمایل آدمی هست ولی در بطن حیوان. علی الظاهر در هیبت آدمی و در باطن در کسوت حیوانی.
البته برخی حیوانات هم ذی شعورند. درک و احساس دارند. بیآزارترین نسبت به همنوعشان. و فقط حیوانات وحشی درندهخویاند. برای بقای خود، رحم نمیکنند و درندگی جزء صفات بارزشان است.
اکنون به نظر میرسد راحتتر بشود مفهوم انسانیت و آدمیّت را درک کرد؟!
حال کدام عقل سلیمی کودککشی را و با چه منطقی توجیه مینماید؟!
مجهول الهویتهایی که صرفاً مشغول رفع غرایز حیوانیاند و یا بدتر آنان که خوی درندگی و رذالتی شدیدتر از حیوانات وحشی دارند، اسمشان چیست؟! رسمشان معلوم است در اسمشان ماندهام؟!
تو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامند نهند آدمی
#آدمیراآدمیتلازماست.
@maahjor
هو البصیر
از صلح میگویند یا از جنگ میخوانند؟!
دیوانهها آواز بیآهنگ میخوانند؟!
گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ میخوانند
کنج قفس میمیرم و این خلق «بازرگان»
مرگ مرا چون «قصهها» نیرنگ میخوانند
روزی همین مردم که سنگم میزنند از رشک
نام مرا با اشک روی سنگ میخوانند
این ماهی افتاده در تنگ تماشا را
پس کی به آن دریای آبیرنگ میخوانند؟!
#فاضل_نظری
@maahjor
Ali Asghar Shahzeydi - Aseman Mast (320).mp3
18.24M
سلام بر آبان 🍂
🎼 آسمان مست؛ علی اصغر شاهزیدی
@maahjor