eitaa logo
مهجور
114 دنبال‌کننده
166 عکس
31 ویدیو
2 فایل
هو‌ النور وصل‌ِتو کجا و من‌ِمهجور کجا..... مهجور | جدامانده و به تعبیری سخن پریشان اللهم لاتکلني إلی نفسي طرفة عین أبداً @maroozbahani تلگرام: https://t.me/maaahjor
مشاهده در ایتا
دانلود
هوالمنتقم عجیب است چه همزمانی مبارکی، نوزاد، دختری سه ساله و نوجوان در خانواده داشته باشی و بتوانی غم و غصه روضه ثارالله را تاب بیاوری. بیقراری نوزاد شیرخواره را، بی‌تابی و شیطنت دخترک را، غرور و قد و بالای نوجوانت را بین روضه‌ها ببینی و تاب آوری. نوزاد را سیراب کنی... نازدانه سه ساله را که بهانه پدر گرفته، راهی آغوش پدر کنی... به قد و بالای نوجوانت بنازی، کیف کنی، برایش لاحول و لاقوه الا بالله بخوانی، و از مجلس روضه ارباب شرم نکنی، خجالت نکشی. حیا کن انقدر ناز کودکانت را نکش، رحم کن بر دل رباب، بگذار نوزادت حداقل لحظاتی بیقرار شیر باشد، کمی سخت بگیر بر دخترت، بگذار غم و رنج دوری از پدر را بچشد... کمتر قربان صدقه جوانت برو... حیا کن، شرم کن در مجلس علی اکبر بشینی و ذکر ماشاءالله به جوانت بخوانی، خجالت نمی‌کشی، فکر دل‌های داغدار حرم را کرده‌ای. چند روزی مراعات کن، نام عباست را صدا نزن.. به طفلان منتظر عمو عباس فکر کن، عباس که می‌شنوند، دوباره بارقه‌ی امید در دلشان جان می‌گیرد، اسم عمو هم مایه مباهات و آرام‌بخش است. عباس که می‌گویی، طفلان تشنه، عطششان فروکش می‌کند، ذوق می‌کنند عمو آب نیاورد ولی زخم‌ها را تاب آورد، عمو هست، برمی‌گردد. زینب پشتش گرم ‌می‌شود، حسین تنها نیست... رقیه آرام می‌گیرد، بابا تنها نیست، عمو نمی‌گذارد شمر به گودال رود.... امسال با تمام وجودت روضه مجسم بخوان ... @maahjor
هوالمنتقم در مجلس روضه از بچه‌ها خواستن رنگ‌آمیزی و نقاشی با موضوع عاشورا بکشند. و بچه‌ها فراخور فهم خود دست به خلق زدند، اما نقاشی «حسناسادات جعفری» که نمی‌دانم چندساله هست، متفاوت از بقیه نقاشی‌هاست. در نگاه اول حدسم این هست کودک کمتر از ۴سال دارد، چون نقاشی‌اش فارغ از هر جزئیاتی است و قدرت تحلیل کشیدن جزئیات را ندارد و یک تصویر کلی آنچه را می‌خواسته ترسیم کند، نمایش می‌دهد‌. مثلا سمت چپ تصویر احتمالا باباست با بچه‌ای که در دستش، غرق خون شده عمامه‌ی سبز رنگ هم نشان سیادت و سروری بابا، اما از چند تصویر بعد چیزی دستگیرم نمی‌شود، هرچه تغلا می‌کنم بفهمم در ذهن کودک چه گذشته، نمی‌توانم، دسترسی به حسناسادات هم ندارم تا از خودش بپرسم و با تحلیل خودش بفهمم... دقیق می‌شوم نکند حسنا روضه علی‌اصغر ع و علی اکبر ع را باهم ترسیم کرده، نکند روضه ارباً ارباً شنیده، نکند فهمیده پیکر مبارک جوان رعنای ثارا... انسجام نداشت.... حالا می‌فهمم چرا امام حسین ع تصویرش فقط سر است و هیچ از بدنش نمانده، رقمی نمانده با دیدن پیکر پسرانش، فقط سر است که تا لحظه آخر سربلند و برقرار است حتی لحظه به نیزه شدن..... صلی الله علی الحسین ع و علی الباکین علی الحسین ع عذر تقصیر روضه باز شد، آنچه نباید به قلم آمد، تقصیر حقیر نبود... هرچه هست، روضه‌خوان حسناسادات خردسال و شاید بزرگسال است. @maahjor
مهجور
هوالحکم جنگ اول به از صلح آخر حریف چِغِر و بَدبدن است، زورش زیاد است اما منطق نمی‌داند و تمایل عجی
هوالشافی دیشب دوباره لشکر اشقیاء حمله کرده بود به تاراج رأس سرزمینم! مثل همیشه یورشی ناجوانمردانه و به بهانه واهی، معاهده و قرارداد دیپلماتیک هم سرش نمی‌شود، هروقت اراده کند می‌زند زیر میز مذاکره و با حق وتویی که به زور از آن خود کرده، هرچه رشته کرده‌ام پنبه می‌نماید و یک‌طرفه می‌تازد و یک‌طرفه دستم در حنا می‌ماند و بی‌اختیار مطیع اوامرش.... آنقدر قلدر و زبان نافهم هست که وقت یورش مغولانه‌اش به سرزمینم و مجاب کردن تمام سربازانم برای تبانی با او، ناچارم به پایین انداختن سر و گوش به فرمانش بودن. القصه تمام هم و غم را جزم می‌کنم بلکم بتوانم در برابر نقشه‌های شومش دوام بیاورم ولی کار سخت است چرا که تمام لشکر مطیع امر اویند و ساعاتی زمان نیاز هست تا کم‌کم لشکر متفرق‌شدن و فریب‌خورده را دوباره سامان دهم و مجاب که باید در مقابل اشغالگر، شجاعانه مبارزه کرد، نه اینکه تسلیم و واداده خود را ملعبه دست دشمن کنی. بیش از ۲۴ ساعت است درحال چانه‌زنی‌ام و جهاد تبیین، که اندامهای دیگر را از یوق استعمار و بردگی این غول بی شاخ و دم نجات دهم ... اما چه می‌شود کرد زور او بیشتر است، باید بپذیرم که قوای من دربرابر قدرت او الکن و بی رمق است.... باید به فکر تجهیز قوا بود، باید بیشتر حواسم به ارکان وجودیم باشد تا بوقت نیاز، سریع پشتم را خالی نکنند. @maahjor
هوالباقی چند ماهی بیشتر نیست که می‌شناسمش آنهم مجازی و در این مدت یک بار دیدمش و گفتگویی کوتاه بینمان رد و بدل شد. و به گمانم آن اتفاق مبارک، بینمان رقم خورد... اما امروز بینمان یک وجه مشترک غمناک رقم خورده، وجه مشترکی که احتمالا بر خیلی شئون زندگی و خلق و خوی ما اثر می‌گذارد..... پدرش مثل پدرم پر کشید و دارفانی را وداع و به دیار باقی رحلت کرد.... چند ماهی هست زندگی اخروی پدرم شروع شده و امروز پدر او نیز، زندگی حقیقی را شروع به زیستن کرده. نمی‌دانم دیداری بین پدرهایمان رقم می‌خورد یا نه، اما به نظرم رشته وصل من و او بیشتر شده ..... ما دختران بی‌بابا، وجه اشتراک قریب و کمرشکنی داریم .... دل‌تنگی‌هایمان یحتمل مثل هم هست، ناگاه دخترکی میشویم خردسال که دلش لک می‌زند برای محبت و مهر ناب پدر، برای لبخندهای از سرذوق پدر، برای دلسوزیها، مراقبت‌ها، نصحیتها و حتی عتابهای پدرانه پدر..... ما دختران بی‌بابا، یک وجه مشترک قریب و کمرشکن داریم؛ ما بی‌پدر شده‌ایم..... @Azadr0 لطفا اگر مقدور است برای تمام پدران آسمانی هدیه‌ای معنوی عنایت بفرمایید. @maahjor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هوالمنتقم پرده اول؛ دیروز با برادرش رفت باشگاه، به نیم ساعت نرسیده برگشتند، از آیفون پرسیدم چرا اومدید؟ _؛ باشگاه تعطیل بود... درب واحد را که باز کردم با گریه خودش را انداخت بغلم، پرسیدم چی شده؟! _؛ داداش منو دعوا کرد؟ _؛ چرا بچه رو دعوا کردی؟ _؛ چیزی بهش نگفتم بابا، راه نمیاد، هی نق میزنه، میگه خسته شدم، پاهام خستس، نمیتونم راه بیام، گرممه، تشنمه، بغلم کن! با هق‌هق گریه و ناراحتی میپرد وسط حرفش؛ _؛ نه مامان، دعوام کرد، با دستش هم زد تو صورتم، بهم گفت راه نیای، تنها میزارمت و میرم، خودت بیای! از کوره دررفتم، گلوله آتش افتاد به جانم، با عصبانیت گفتم؛ _؛ تو بیخود میکنی، دست رو طفل معصوم بلند میکنی، این حرفا چی بوده بهش گفتی؟ مگه بچه یتیم گیر آوردی، اذیتش میکنی؟ _؛ مامان، بخدا نزدمش، یواش با نوک انگشتم زدم که نق و نوقش بند بیاد و گوش بده! _؛ بیخود کردی زدی! آروم و غیر آروم نداره، حق نداشتی دست رو خواهرت بلند کنی، اینطوری امانت داری میکنی؟! _؛ بابا اصلا راه نمیاد، هی بهونه می‌گیره، وایساده میگه پاهام درد میکنه، بغلم کن، مجبور شدم دعواش کنم. _؛ تو نمی‌فهمی باشگاهش تعطیل بوده، خورده تو ذوق بچه، پکر شده، حس و حالش رفته، بی رمق شده، حالا نازشو میکشیدی، چی میشد؟! _؛ مامان مگه پدرکشتگی دارم باهاش، بخدا یواش زدم و فقط یه تشر رفتم بهش. حالا هق‌هق گریه‌اش آرام شده، سفت گردنم را چسبیده، آمد از بغلم گرفتش؛ _؛ داداش ببخشید، حواسم نبود ناراحتی..... صلی الله علی الحسین علیه السلام و علی الباکین علی الحسین علیه السلام @maahjor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هوالمنتقم پرده دوم؛ نتوانستم همراهشان بروم، همان شب که خیلی سردرد داشتم. با پدر و برادرش رفته بود قسمت مردانه. تا حالا گریه پدرش را ندیده، من هم فقط موقع روضه، آشفتگی و اشک می‌بینم در صورتش. شب شش‌ماهه بود، سوز جگر پدرش از شب شیرخواره به بعد، بیشتر می‌شود. می‌شود مادری بچه از دست داده، نه که نخواهد، نمی‌تواند جلوی سیل اشک و غم ریخته در صورتش را مهار کند. اکنون مواجه شده با اشک و آه و آشفتگی پناه‌گاهش؛ او گفت؛ تمام روضه حواسش به من بود، با گوشه روسری گل‌گلی مشکی‌اش، اشک‌هایم را پاک می‌کرد و می‌گفت؛ _؛ بابا گریه نکن، منم گریَم میگیره، دلم میسوزه برات. دست‌هایم را می‌گرفت، _؛ بابا نزن خودتو _؛ سینه می‌زنم عزیزم _؛ آخه محکم میزنی دردت میگیره سیل اشک‌ که امانم را می‌برید، پشیمان می‌شد، _؛ بابا گریه نکن، ببین آقا میگه سینه بزنی. گریه نکن دیگه، غصه می‌خورم. عزیزکم چیزی نشده بابا دو قطره اشک ریخته و آرام به سر و سینه زده ... کسی با پدرت کاری ندارد دخترم، این همه بی‌تابی چرا؟! @maahjor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هوالمنتقم پرده سوم؛ شب آخر قبل رفتن بیمارستان، دیدمشان. تا چشمشان افتاد بهم، با ناراحتی گفتند؛ _؛ من خوبم بابا، کی بهت خبر داده، چرا اومدی؟ _؛ خودم اومدم بابا ببینمتون، کسی چیزی نگفته. _؛ خوبم عزیزم، خودتو ناراحت نکن، فقط قراره یه س‍ِرُم بزنم، پاشو برو خونت، بچت صبح زود میره مدرسه. _؛ بابا جان دورتون بگردم، یه کم پیشتون بمونم، میرم. قربونتون برم که با این حالتون هم نگران مضطرب نشدن منید. پدرم در آن بی‌حالی، بی رمقی و درد شدید، در آن لحظات آخر، باز فکرشان پیش منِ دختر بود، دختری که خودش مادر دو فرزند است. انگار طاقت نداشتند پریشان حالی و درد کشیدنشان را ببینم..... موقع خاک‌سپاری بدن نحیفشان، مردهای خانواده نگذاشتند ما خانم‌ها صورت پدر را در سرازیری قبر ببینیم و برای آخرین بار خداحافظی کنیم.... و وداع آخر ما با پیکر پیچیده در کفن در خانه بود... بعد از مراسم تدفین، علت را از همسرم پرسیدم و پاسخشان این بود؛ «چون بابا بعد جراحی به هوش اومدند و دو سه ساعت بعد ریکاوری، دچار ایست قلبی شدند. پزشکی قانونی باید علت فوت را بررسی می‌کرد.... یک برش بخیه خورده کنار صورت بابا بود، شماها آخرین بار چهره بابا را سالم دیدید، دلمون نیومد آخرین تصویری که یک عمر تو ذهنتون ثبت میشه زخم داشته باشه ...» @maahjor
هو خیر الحاکمین وصیت امام حسین علیه السلام به امام سجاد علیه السلام: یا بُنَیَّ إِیَّاکَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یَجِدُ عَلَیْکَ نَاصِراً إِلَّا اللهَ الکافی، ج۲، ص ۳۳۱ @maahjor
هوالنور عالم چو کوه طور دان ما همچو موسی طالبان هر دم تجلی می‌رسد برمی‌شکافد کوه را @maahjor