eitaa logo
مباحث
1.7هزار دنبال‌کننده
36هزار عکس
31.7هزار ویدیو
1.6هزار فایل
﷽ 🗒 عناوین مباحِث ◈ قرار روزانه ❒ قرآن کریم ؛ دو صفحه (کانال تلاوت) ❒ نهج البلاغه ؛ حکمت ها(نامه ها، جمعه) ❒ صحیفه سجادیه ؛ (پنجشنبه ها) ⇦ مطالب متفرقه ⚠️ برای تقویت کانال، مطالب را با آدرس منتشر کنید. 📨 دریافت نظرات: 📩 @ali_Shamabadi
مشاهده در ایتا
دانلود
OstadAbedi_Aklag_1400-07-21.mp3
2.46M
🎧 | استاد احمد درباره در تنهایی و خلوت 🤔 آیا انسان می تواند واقعا تنها باشد؟! 🤔 چه موجوداتی در تنهایی ما حضور دارند؟ 🗓️ ۱۴۰۰/۷/۲۱ 🆔 @ahmad_aabedi 🌐 @Mabaheeth | مباحث
OstadAbedi_Aklag_1400-09-24.mp3
4.09M
🎧 بیانات استاد عابدی دام عزّه درباره 👂 از حقوق دیگران اینست که حرفشان را خوب . 🙏 گوش دادن به مثابه اطاعت 🔹 گوش، دهان روح است و آنچه میشنویم غذای روح 🔇 چه حرف هایی را نباید گوش داد! 🤲 انواع نجوا و گفتگو با خود --------------------------------- 🆔 @ahmad_aabedi 🌐 @Mabaheeth
48 - اندرزی عجیب مخلص در ولایت اهل بیت علیهم‌السلام : جناب آقامیرزا ابوالقاسم عطار تهرانی - سلمه اللّه - نقل نمود از عالم بزرگوار مرحوم حاج شیخ عبدالنبی نوری که از جمله تلامیذ حکیم الهی مرحوم حاج ملاهادی سبزواری بوده است در سال آخر عمر مرحوم حاجی، روزی شخصی در مجلس درس ایشان آمد و خبر داد که در قبرستان، شخصی پیدا شده و نصف بدنش در قبر است و نصف دیگر بیرون و دائما نظرش به آسمان است و هرچه بچه ها مزاحمش می شوند به آنها اعتنایی نمی کند . مرحوم حاجی گفتند خودم باید او را ملاقات کنم، چون مرحوم حاجی او را دید بسیار تعجب کرد نزدیکش رفت دید به ایشان هم اعتنایی نمی کند . مرحوم حاجی گفتند تو کیستی و چکاره ای من تو را دیوانه نمی بینم از آن طرف رفتارت هم عاقلانه نیست؟ در جواب ایشان گفت من شخص نادان بی خبری هستم، تنها دو چیز را یقین کرده و باور دارم : یکی آنکه : دانسته ام که مرا و این عالم را خالقی است عظیم الشأن که باید در شناختن و بندگی او کوتاهی نکنم . دوم آنکه : دانسته ام در این عالم نمی مانم و به عالم دیگر خواهم رفت و نمی دانم وضع من در آن عالم چگونه خواهد بود. جناب حاجی ! من از این دو علم بیچاره و پریشانحال شده ام، به طوری که مردم مرا دیوانه می پندارند. شما که خود را عالم مسلمانان می دانید و این همه علم دارید چرا ذره ای درد ندارید و بی باکید و در فکر نیستید ؟ ! این اندرز مانند تیری بود که بر دل مرحوم حاجی نشست، برگشت در حالی که دگرگون شده بود و کمی از عمرش که مانده بود دائما در فکر سفر آخرت و تحصیل توشه این راه پرخطر بود تا از دنیا رفت . هرکَس در هر مقامی که باشد محتاج شنیدن و است ؛ زیرا اگر نسبت به آنچه می شنود دانا باشد ، آن موعظه برایش تذکّر یعنی یادآوری است چون انسان فراموشکار است و همیشه محتاج به یادآوریست و اگر جاهل باشد، اندرز برایش دانش و کسب است . از اینجاست که در قرآن مجید وظیفه هر مسلمانی را خیرخواهی و اندرز به دیگران قرار داده و فرموده : ( وَ تَوا صَوْا بِالْحَقِّ وَتَوا صَوْا بِالصْبرِ )¹ چنانچه اندرز به دیگری لازم و مورد امر خداوند است، استماع اندرز و پذیرفتن آن هم لازم است؛ زیرا امر به موعظه کردن برای شنیدن و پذیرفتن و بدان عمل کردن است و لذا مکرر در قرآن مجید می فرماید : ( فَهَلْ مِنْ مَدَّکِر ؛ آیا کسی هست اندرزهای الهی را بشنود و بپذیرد ). ضمنا باید دانست که موعظه بی اثر نخواهد بود و در شنونده اثری می گذارد هرچند اثر آنی و جزئی باشد و باید از حضور در مجالس وعظ و استماع موعظه از هرکس که باشد مضایقه نکرد . از مسلمه منقولست که گفت بامدادی به خانه عمر بن عبدالعزیز رفتم در اندرونی که پس از نماز صبح آنجا تنها بود کنیزکی آمد و قدری خرما آورد پس قدری از آن برداشت و گفت ای مسلمه ! اگر مردی این را بخورد و آبی بر سر آن بیاشامد او را بس باشد؟ گفتم نمی دانم . پس پاره بیشتری از آن برداشت و گفت این چه ؟ گفتم بلی این کافی است و کمتر از این نیز چنانچه اگر این را بخورد تا شب باکی ندارد که هیچ طعام دیگر نچشد. گفت پس برای چه آدمی به رود؟ یعنی انسانی که کفی خرما و آبی، او را در روز کافی است برای چه در طلب مال دنیا حرص زند و از محرمات الهی پرهیز نکند تا به جهنم برود . مسلمه گوید : هیچ وعظی در من چنین کارگر نشد . غرض آنکه آدمی نمی داند که کدام سخن در او خواهد گرفت، مسلمه بسیار موعظه شنیده بود؛ اما هیچ‌یک در او چنان نگرفته بود که این . و نیز مشهور است و در بعض تفاسیر هم نوشته شده که ( فضیل عیاض ) مدتی از عمرش در طغیان و عصیان بود تا شبی به قصد دستبرد به قافله، حرکت می کرده و قافله را تعقیب می نموده، ناگاه صدای خواننده قرآن به گوشش می خورد که این آیه را می خواند : ( اَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذینَ آمَنُوا اَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِاللَّهِ )² یعنی : ( آیا نرسیده وقت آنکه کسانی که آورده اند دلشان برای یاد خدا خاشع شود ) . فوراً آیه شریفه دلش را بیدار کرد و گفت بلی وقتش رسیده از همان راه برگشت و کامله نمود و ادای حقوق کرد و هرکس بر او حقی داشت او را از خود راضی ساخت و بالأخره از خوبان روزگار شد . و نیز منقول است که شخصی از ثروتمندان بر واعظی گذشت که می گفت : ( عجبتُ مِن ضعیفٍ یعصی قویّاً ؛ یعنی در شگفتم از بنده ناتوانی که مخالفت می کند امر خدای توانا را ) . این سخن در او اثر کرد و تمام گناهان را ترک نمود و رو به خیر آورد تا یکی از خوبان روزگار شد. شاید او بسیار کلمات موعظه و شنیده بود؛ اما نجات کلی و بیداری او را خداوند در این کلمه قرار داده بود. ------------------------------------------------- 1- سوره عصر،آیه 3. 2- سوره حدید، آیه 16
به عبداللّه بن مبارک گفتند تا کِی تو در طلب حدیث و علم هستی ؟ گفت نمی دانم، شاید آن سخن که رستگاری من در آن است هنوز نشنیده باشم . و لذا عالم ربانی مرحوم شیخ جعفر شوشتری در منبر دعا می کرد و عرض می نمود پروردگارا ! مجلس ما را مجلس موعظه قرار ده و می فرموده هنگامی مجلس موعظه است که شنونده اگر اهل معصیت است پشیمان شود و را ترک کند و اگر اهل طاعت است، شوقش در زیادتی طاعت و سعی او در بیشتر شود . و بالجمله عالم و غیر عالم همه باید در مجلس وعظ به قصد اندرز گرفتن و متنبّه شدن و عمل به آن حاضر شوند؛ نادان برای دانستن و دانا برای یادآوری. و اخبار وارده در فضیلت مجلس موعظه بسیار است و برای شناختن اهمیت آن کافی است دانسته شود موعظه غذای روح و حیاتبخش دل است چنانچه حضرت علیه السلام به فرزندش علیه السلام می فرماید : ( اَحْیِ قَلْبَکَ بِالْمَوْعِظَهِ ) و رسوا کننده نفس و و نجات دهنده از شرّ آنهاست و موجب برطرف شدن وساوس و اضطرابات و پیدایش و آرامش خاطر است : ( اَلا بِذِکْرِاللَّهِ تَطْمئِنُّ الْقُلُوبُ )¹ چه اشخاصی که بواسطه فشار وساوس و خیالات شیطانی آماده انتحار ( خودکشی ) شدند و به وسیله برخورد بموعظه آرامش خاطری نصیبشان شده و قرار گرفتند . ناگفته نماند کسیکه بمجلس و برخورد بکسی که او را موعظه کند دسترسی نداشته باشد، باید از مراجعه بمواعظ مدوَّنه بهره مند شود که در رأس آنها است. 🔍 با دقّت و تدبّر در آیات آن و بعد ترجمه و شرح و خطبه های بلیغه حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام که شرح دهنده و بیان کننده آیات قرآن مجید است و بعد ترجمه جلد 17 بحارالانوار که مواعظ رسول خدا ( صلوات الله علیه وآله ) و ائمه هدی (علیهم‌السلام) را جمع نموده و بعد کتب اخلاقی مانند نراقی و عین الحیواه مجلسی و سایر کتابهائیکه در آنها مواعظ بزرگان دین نقل شده است . ------------------------------------------------- 1- سوره رعد، آیه 28.
67 - حسابی عجیب مرحوم آقا میرزا مهدی خلوصی رحمة اللّه علیه که قریب بیست سال توفیق رفاقت با ایشان نصیب شده بود نقل کرد که در زمان عالم عامل و زاهد عابد آقای میرزا محمد حسین یزدی ( که در 28 ربیع الاول 1307 مرحوم شدند و در قبرستان غربی حافظیه مدفون گردیدند) در باغ حکومتی مجلس ضیافت و جشن مفصلی برپا شده و در آن مجلس جمعی از تجار که در آن زمان لباس روحانیت پوشیده بودند دعوت داشتند و در آن مجلس انواع فسق و فجور که از آن جمله نواختن مطرب کلیمی بود فراهم کرده بودند. تفصیل مجلس مزبور را خدمت مرحوم میرزا خبر آوردند ایشان سخت ناراحت و بی قرار شد و روز جمعه در مسجد وکیل پس از نماز عصر به منبر رفته و گریه بسیاری نمود و پس از ذکر چند جمله ، فرمود ای تجاری که فُجّار شُدید، شما همیشه پشت سر و روحانیون بودید، در مجلس فسقی که آشکارا محرمات الهی را مرتکب می شدند رفتید و به جای اینکه آنها را نهی کنید با آنها شرکت نمودید؟ جگر مرا سوراخ کردید، دل مرا آتش زدید و خون من گردن شماست. پس از منبر به زیر آمد و به خانه تشریف برد. شب برای نماز جماعت حاضر نشد به خانه‌اش رفتیم احوالش را پرسیدیم گفتند میرزا در بستر افتاده است و خلاصه روز به روز تب، شدیدتر می شد به طوری که اطبا از معالجه اش اظهار عجز نمودند و گفتند باید تغییر آب و هوا دهد . ایشان را در باغ سالاری بردند (نزدیک قبرستان دارالسلام) در همان اوقات یک نفر هندی به شیراز آمده بود و مشهور شد که حساب او درست است و هرچه خبر می دهد واقع می شود، تصادفاً روزی از جلو مغازه ما گذشت. پدرم ( مرحوم حاج عبدالوهاب ) گفت او را بیاور تا از او حالات میرزا را تحقیق کنیم ببینیم حالش چگونه خواهد شد. من رفتم آن هندی را داخل مغازه آوردم پدرم برای آنکه امر میرزا پنهان بماند و فاش نشود اسم میرزا را نیاورد و گفت من مال التجاره دارم می خواهم بدانم آیا قرانی ندارد و به سلامت می رسد؟ و شما از روی جفر یا رمل یا هر راهی که داری مرا خبر کن و مزدت را هم هرچه باشد می دهم. این مطلب را در ظاهر گفت ولی در باطن قصد نمود که آیا میرزا از این مرض خوب می شود یا نه ؟ پس آن هندی مدت زیادی حسابهایی می کرد و ساکت و به حالت حیرت بود. پدرم گفت اگر می فهمی بگو و گرنه خودت و ما را معطل نکن و به سلامت برو . هندی گفت حساب من درست است و خطایی ندارد لکن تو مرا گیج کرده ای و متحیر ساخته ای؛ زیرا آنچه در دل نیّت کردی که بدانی غیر از آنچه به زبان گفتی می باشد. پدرم گفت مگر من چه نیّت کرده ام ؟ هندی گفت الان زاهدترین خلق روی کره زمین مریض است و تو می خواهی بدانی عاقبت مرض او چیست؟ به تو بگویم این شخص خوب شدنی نیست و سر شش ماه می میرد . پدرم آشفته شد و برای اینکه مطلب فاش نشود سخت منکر گردید و مبلغی به هندی داد و او را روانه نمود و بالأخره سر شش ماه هم میرزا به جوار رحمت حق رفت . به مناسبت این داستان دو مطلب مهم تذکر داده می شود : مطلب اول این است که : ✓ از بزرگترین واجبات الهی که در قرآن مجید و اخبار، امر أکید به آن شده و تهدیدهای شدید و سخت بر ترکش وارد گردیده و است و ترک آن از گناهان کبیره است. چنانچه در رساله گناهان کبیره ، تفصیل آن ذکر شده و در نهی از منکر اولین مرتبه اش انکار قلبی است به طوری که آثار انکارش باید ظاهر شود؛ یعنی بر هر مسلمانی واجب است هنگامی که کار حرامی از کسی ببیند راضی به آن کار نباشد بلکه در دل بدش بیاید به طوری که اثر این کراهت قلبی در ظاهرش آشکار شود. هنگامی که با مرتکب حرام روبه رو می شود با جبهه گشاده و باز با او برخورد ننماید بلکه رو را ترش کند و خلاصه باید آثار انکار قلبی در اعضا و جوارح شخص ظاهر شود . و هر اندازه شخص قویتر و روحانیتش بیشتر باشد انکار قلبیش در برابر شدیدتر است و چون ایمان جناب میرزای مرحوم در کمال قوّت و روح شریفش در نهایت لطافت و دل روشنش در غایت رقّت بود به طوری که در آن زمان نظیرش کمیاب بوده است - چنانچه آن شخص هندی از روی حساب خود این معنا را فهمیده بود - هنگامی که شنید جمعی ظاهرالصلاح حرمات الهی را هتک کرده اند طاقت نیاورد تا مریضش ساخت و بالأخره از دار فانی راحت شد و از بین گنهکاران بیرون رفت و به عباد صالحین ملحق گردید.
ترجمه فیض الإسلام : امام عليه السّلام (در ترغيب به خوهاى نيكو) فرموده است: (۱) در روزگار گذشته براى من برادر و همكيشى در راه خدا (ابوذر غفّارى يا عثمان ابن مضعون) بود كه كوچك بودن دنيا در نظرش او را در چشم من بزرگ مى‌نمود، (۲) و شكمش بر او تسلّط‍‌ نداشت؛ پس چيزى را كه نمى‌يافت آرزو نمى‌كرد و اگر مى‌يافت بسيار بكار نمى‌برد، (۳) و بيشتر روزگارش خاموش بود (سخن نمى‌گفت) و اگر مى‌گفت بر گويندگان غلبه مى‌نمود (براى ديگرى جاى سخن باقى نمى‌گذاشت) و تشنگى پرسندگان را (به و اندرز از آب دانش) فرو مى‌نشاند، (۴) و (بر اثر طاعت و بندگى خدا و بُردبارى با مردم) ناتوان و افتاده بود و هم او را ناتوان مى‌پنداشتند، و هرگاه زمان كوشش (در كارى) پيش مى‌آمد (چون) شير خشمگين و مار پر زهرِ بيابان بود (حتماً كار را انجام مى‌داد يا در كارزار، دشمن را مغلوب مى‌نمود، و اگر با كسى نزاع داشت بى صبرى نمى‌كرد و پيش از وقت) (۵) برهان و دليل نمى‌آورد تا اينكه نزد قاضى مى‌آمد (و دليل خود را بيان مى‌نمود، و اين دليل بر درستى رأى و انديشۀ شخص است) (۶) و كسيرا سرزنش نمى‌كرد به كارى كه در مانند آن بهانه‌اى مى‌يافت تا اينكه عذر او را مى‌شنيد (و اين روش از لوازم عدل و انصاف است) (۷) و از دردى (كه مبتلى مى‌گشت نزد كسى) شكايت نمى‌نمود مگر وقتى كه بهبودى مى‌يافت (آنهم از روى إخبار و سرگذشت نه از راه شكايت) (۸) و آنچه مى‌گفت بجا مى‌آورد و آنچه نمى‌كرد نمى‌گفت (چون درستى و راستى را شعار خويش قرار داده بود) (۹) و اگر بر سخن بر او غلبه مى‌كردند در خاموشى غلبه نمى‌يافتند (هنگام گفتگوهاى بيجا، خاموش بود) (۱۰) و در شنيدن، حريصتر بود بر گفتن (استفاده را بر افاده ترجيح مى‌داد) (۱۱) و اگر ناگهان (بى‌انديشه) دو كار باو رو مى‌آورد مى‌نگريست كه كدام يك از آن دو به خواهش نفس نزديكتر است با آن مخالفت مى‌نمود، (۱۲) پس بر شما باد كه اين صفات و خوها را فرا گيريد و بآنها رغبت داشته باشيد، و اگر به همۀ آنها توانائى نداريد كه فرا گرفتن اندك بهتر است از فرو گذارى بسيار (پس به برخى از آن اخلاق متّصف شويد). ╭─── │ 🌐 @Mabaheeth ╰──────────
هدایت شده از 📚📖 مطالعه
| استفاده از فرصت عالمى را براى نماز ميت دعوت كرده بودند. پرسيد: ميت زن است يا مرد؟ گفتند: مرد. دستور داد بندهاى كفن را باز كردند، آنگاه رو كرد به بستگان و آشنايان و گفت: خوب نگاه كنيد! چشم‌هاى او نمى‌بيند، شما كه چشمتان مى‌بيند نكنيد. ببينيد زبانش بسته است، شما كه مى‌توانيد حرف بزنيد ناحق نگوئيد. گوشهاى او نمى‌شنود، شما كه مى‌توانيد بشنويد صداى حرام گوش نكنيد. آرى آن چند لحظه ، از ساعت‌ها پند روى منبر اثرش بيشتر بود. https://eitaa.com/mabaheeth/93662 ╭─────๛- - - 📖 ┅╮ │📚 @ghararemotalee ╰───────────