eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
3.9هزار دنبال‌کننده
403 عکس
81 ویدیو
715 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
پدرم شام غریبان تو بودو تو نبودی دخترت زارو پریشان تو بودو تو نبودی خیمه ها شعله ورو آه دل سوخته ی من شاهد پیکر عریان تو بودو تو نبودی لاله ی گوش من و لاله ی خونین دل صحرا از گران باری فقدان تو بودو تو نبودی سرتو بر سر نی بود و تنت در دل گودال سر من در پی دامان تو بودو تو نبودی کاروان خسته و ره پر خطرو ناقه ی عریان عمه دل وا پس طفلان تو بودو تو نبودی کوفی و شامی بیداد گرو طعنه ی بیجا محنت و رنج اسیران تو بودو تو نبودی کنج  ویرانه و طشت و طبق و را س منیرت شام پایانی مهمان تو بودو تو نبودی در شب حادثه ا ی سیدو سالار شهیدان دیده ی عاطفه گریان تو بودو تو نبودی با دل تنگ "فراز" و غزل اشک رقیه گفتمان غم هجران تو بودو تو نبودی فراز مردانی
اصلا حسین جنس تنش فرق میکند ارباب بی کفن کفنش فرق میکند بوسیدنی است قاری قرآن لبش ولی ارباب ما لب و دهنش فرق میکند زینب علم به دوش و ابالفضل غرق خون اردوی عشق مرد و زنش فرق میکند حر و حبیب و عابس بی دل، زهیر و جوْن اصحاب عشق پنج تنش فرق میکند در زیر قبه هیچ نمازی شکسته نیست مهمان کربلا وطنش فرق میکند با عمه گفت دخترک زجر دیده ای این زجر سنگدل زدنش فرق میکند
بابا خبرداری که من بیمار بودم ؟ اصلاً خبرداری کمی تب دار بودم ؟ از درد بازوی شکسته هر شبم را دور خرابه گشتم و بیدار بودم وقتی برای چند قدم کودکانه محتاج یاری سرِ دیوار بودم اول که دوری از تو و دوم صبوری از اولش از این سفر بیزار بودم دور از تو و چشم عمو عباس بابا از صبح امروز تا غروب بازار بودم از این همه زحمت که من دادم به عمه دیگر خودم فهمیده ام سربار بودم شاعر:
گفتم تویی بابای خوب و مهربان، زد گفتم من چیزی نگفتم، بی امان زد تاریک بود، چشمم جایی را نمی دید تا دید تنهایم، رسیدو ناگهان زد تا دستهای کوچکم روی سرم بود با ضربه ای محکم به ساق استخوان زد قدم فقط تا زیر زانویش می آمد از کینه اما تا نفس تا داشت جان زد شاعر:
دلم براش خیلی دیگه تنگه دنیای من با بابام قشنگه آی درو دیوار خرابه ی شام،خیلی غریبه بابام آی تاولای روی دست و پاهام،خیلی غریبه بابام معجرم الان،کنار پیراهنشه گوشواره هامم،کنار انگشترشه موقع خوابه،ولی بمیرم که الان به جای پاهام،یه نیزه زیر سرشه بابای خوبم بابام میاد ای دل پریشون میریم سر خونه زندگیمون ولی ببینه سوخته چادر من ،خیلی بهم میریزه خدا میدونه که چقدر حجابم،برا بابام عزیزه دلم نمیخواد ،منو تو این حال ببینه آخه بعیده ،موهای سوخته بم بیاد! اگه میاد کاش دستاشو ام بیاره چون دل شکستم،یه عالمه بغل میخواد بابای خوبم شاعران: یوسف زندیه محمدجوادصادقی
ما هذا الراس؟به این روز افتاده چرا؟ تو میشناسیش؟عمه ندیدیش تا حالا؟ بنده ی خدا نبوده مادرش به دادش برسه نمونده از محاسنش هیچی دیگه ببین چه کردن با رگای گردنش طفلکی دخترش ببینه چی میگه سوخته دلم واسش اگه چشام میشه خیس این حالت رگ ها کار یکی دو ضربه نیس وای از دل دخترش(فقط دخترش۲) # ما هذا الراس ؟چرا کبوده این همه موی سوختش، آتیشه روی قلبمه بنده خدا مگه کجاها رفته بوده این روزا چرا آخه اینقده بوی نون میده خرده ی چوب برا چیه روی لباش بیچاره خواهرش ببینه جون میده معلومه افتاده گیر یه آدم حریص زخمای رو لب هاش کار یکی دو ضربه نیس وای از دل دخترش (فقط دخترش۲) شاعر:صادق نجم
یا لطیف دیوار ماتم‌ در ندارد احتمالاً این سرگذشت آخر ندارد احتمالاً اندازه‌ی زلف‌ِ در آتش رفته ی من گیسوت خاکستر ندارد احتمالاً بال زمین گیرم به زیر دست و پا رفت یعنی کبوتر پر ندارد احتمالاً تا آمدی پی برده ام هرکس که رفته است بعد از سفر حنجر ندارد احتمالاً دیدم عقیقت را..،به دست ساربان بود... انگشتت انگشتر ندارد احتمالاً از قافله جا ماندنم تقصیر خواب است... امّا سنان باور ندارد احتمالاً آنگونه که سیلی بمن زد زجر..،گفتم این بی حیا دختر ندارد احتمالاً با هلهله ما را تماشا کرد کوفه این شهر کور و کر ندارد احتمالاً جز کوفه و شامات شهر دیگر این‌قَدر پس‌کوچه‌هایش شَر ندارد احتمالاً در شام چادر از سرم دزدید طفلی بازارشان معجر ندارد احتمالاً! روبندِ عمه آستین پاره اش شد پوشیه ای بهتر ندارد احتمالاً تا خیزران از جای خود برخاست..،گفتم کاری به کار سر ندارد احتمالاً ▪️ ▪️ صورت به روی صورت بابا نهاده... تا آخرین دم برندارد احتمالاً
یا لطیف آتش گرفته بال و پرم را..،بیا ببین پروازهای شعله‌ورم را بیا ببین بی سابقه است..،بین طبق پیشم آمدی... احوالِ قلب بی خبرم را بیا ببین عمه!به ساربان که به من گفت:ای یَتیم... از قول من بگو:پدرم را بیا ببین بابای غیرتی خودم! چشم باز کن بی مَحرَمی اهل حرم را بیا ببین دُردانه‌ات گُلِ‌سری از جنس خار بافت قربان زلف تو..،هنرم را بیا ببین از گیسویَم کشید مرا شمر و راه بُرد آشفتگیِ موی سرم را بیا ببین بو بُرده بود فاطمه ام..،بد کِشیده زد ردِّ کبودِ چشم ترم را بیا ببین بی‌خود مرا به بادِ کتک می گرفت زجر تفریح های همسفرم را بیا ببین! زورم به نیزه دار نَچَربید..،پاره شد بابا!حجاب مختصرم را بیا ببین بازار شام دخترکی گوشواره خواست... خونابه‌های دردِسرم را بیا ببین بوسه به خیزران نده لطفاً..،به من بده این گونه‌ها که کرده ورم را بیا ببین
یا لطیف غصه هایت آب کرده آب را گریه آورده سرِ ارباب را ای که هر رُکن وضویت..،زخم بود سجده ات آتش زده محراب را چَنگِ شلّاقی به پایت گیر کرد... شمر دارد می کِشَد قُلّاب را با لگد از بس تو را می زد سنان چشم تو هرگز ندیده خواب را بی جهت از مو بلندت می کند دوست دارد زجر پیچ و تاب را صورت تو نصفِ دستِ اَخْنَس است... خُرد کرد این پُتک،کُلِّ قاب را سنگ خورد..،از نیزه ها افتاد علی حرمله بانی شد این پرتاب را تشت..،چوب خیزران..،تُنگِ شراب مستی آورده است این اسباب را ▪️ در خرابه می رسد بابا به تو عمه دید این لحظه ی نایاب را
یا لطیف دارد این ضرب‌المثل را کُلِّ دنیا می زند قلب دختر ها فقط با عشق بابا می زند گرچه کم وزن است امّا جان ندارد دست من پرده ی روی طبق را عمه بالا می زند چهره‌ی برگشته را تشخیص دادن مشکل است این سرِ سرنیزه خورده به پدرها می زند حسرت یک استراحت در دل من مانده است می روم قدری بخوابم..،شمر با پا می زند بانی سرگرمی هر روزه‌ی زجرم..،پدر بی حیا یا می کِشد موی مرا یا می زند این اواخر دخترت دارد طبابت می کند بازوی دررفته‌ی خود را خودش جا می زند شرط بندی کردن این نیزه داران را ببین... می بَرَد آن کس که با سنگش علی را می زند هدیه دارد میبرد آنرا برای دخترش روسری دخترت را یک نفر تا می زند گوشوارم را که غارت رفته پس خواهم گرفت دختر تو عاقبت دل را به دریا می زند بی اراده یاد چوبِ خیزران افتاده ام هر زمان هرکس که حرفی از معما می زند ▪️ ▪️ آنقَدَر شکل کبودی‌ تنم رُعب‌آور است آن زن غساله وقت غسل من جا می زند
یا لطیف سرمه به چشمای دلبرت زدی چه حنایی به مویِ سرت زدی دیگه ناامید شدم بیای پیشم... چه عجب! سری‌ به دخترت زدی دمِ صبحی وقت بذل رحمته بودنت کنار من یه نعمته این بهم‌ریختگیِ لبت بابا... کار خیزرانِ بی مُرُوَّته قصه ی غصمو می کنم مرور تو رو میدیدم ولی از راهِ دور خودمونیم..،در گوشِ من بگو دامنم بهتره یا کنج تنور اِنقَدَر سختی کشیدم که نگو چیزایی توو کوفه دیدم که نگو پیرمرده به بابات چیا می گفت... حرفای بدی شنیدم که نگو حُرمت قافله پای دین می ریخت چه عرق‌ها عمو از جبین می ریخت حرمله رباب‌ِ تو دق داده بود... پیش چشمش آب‌و رو زمین می ریخت دیگه فک کنم دعام نمیگیره روسری هیشکی برام نمیگیره خیلی تویِ کوچه ها آتیش گرفت سنجاقِ سر به موهام نمیگیره شعله ها چه زخمی به پرم می دوخت دل من شبیه معجرم می سوخت توویِ بازار یهودی ها..،دیدم یکی داشت النگوهامو می فروخت دلمو غم اِنقَدَر فشرده که پاهام اِنقَدَر به خارا خورده که چرا میگن مثه مادرت شدم؟!... گوشوارش رو هیچ کسی نبرده که کاشکی آغوش خودت رو وا کنی منو از این همه غم رها کنی میخوابید بلند می شد..،منو می زد نبودی زجرُ یه کم دعوا کنی دستِ باد گل‌های باغچمونُ بُرد عمه‌امون چه خون‌ِ دل‌ها که نخورد مکافاتی بود توو مجلس یزید صحبت کنیز که شد..،سکینه مُرد
🛑 بند اول به تو دل بستم از همه خستم ای اهل عالم من غلام رقیه هستم ما بنده ی مقام، مقامِ رقیه سر تا به پا فاطمه اس تمامِ رقیه پایانِ عشق حسنِ ختامِ رقیه کرب و بلا شروعِ قیام  رقیه رقیه تو دل عمو حاصل عمو حل میشه تا که میخندی مشکل عمو رقیه لشکر عمو دلبر عمو قابی از آیه ی قرآن کوثر عمو 🛑 بند دوم تو بگیر دستم خراب و مستم مفتخرم که عمری کلب رقیه هستم بیچاره نیست چاره ی عالم رقیه سر لوحه ی بخشش حاتمه رقیه اسمش روی نگین خاتمه رقیه زیباترین دلیل محرمه رقیه رقیه کشتی نجات اعلا درجات هر دم میخونم بی بی جونم به فدات رقیه ای صوم و صلاة بهم بده برات هستی خانم مبدل السیئات بالحسنات 📝 شعروسبک : یوسف کیانی (اصفهان)
❤️بسم الله الرحمن الرحیم❤️ 🥀واحد حضرت رقیه(ع) شرح سفر از زبان بی بی🥀 🍂دردودل دخترانه🍂 ☑️ دارم میرم من به سفر، باپدرو برادرام عموی خوبمم میاد،عمه میاد با خواهرام اونجاییکه داریم میریم،بابا میگه کرب وبلاست نامه زدن حسین بیا، اینجا فقط جای شماست نخلستوناش بزرگن و موج میزنه آب فرات منتظریم تا که بیای قربونی ها بدیم برات کربلا، کربلا کربلا  شاهد درد وغصه ها ☑️ ☑️ روزا گذشت، شبا گذشت، تابه یه جایی رسیدیم چندتاسواره اومدن، چون عمو بود نترسیدیم چشای بابا پر شد از دلهره و غریبگی انگاری فهمید ندارن این کوفیان مردونگی گفت به عمو عباس من همین جا چادر میزنیم جونمون و میدیم وما متاع عشق و میخریم کربلا کربلا کربلا  شاهد درد وغصه ها  ☑️☑️☑️ بعد یه هفته آب و بستن نرسید به خیمه ها روز دهم شد انگاری، اونجا قیامتی به پا عمو جونم رفت که بیاره برامون یه جرعه آب داداش عمو الان میاد، دوام بیار یکم بخواب گفتم به بچه ها بیاین، دعا کنیم عمو بیاد عمو جونم پهلونه، انشالا که با آب میاد کربلا کربلا کربلا  شاهد درد وغصه ها ☑️☑️☑️☑️ کرب و بلا دشتینی چون عیان قیامت ائتدیلر عدو ائدوب هجوم اوگون خیامی غارت ائتدیلر چالوبلا ال او حالیمه  گولوردوله منه بابا بولدوله قالمیشام یتیم منه شمادت ائتدیلر آلدیلا گوشه واره می باخمادیلار فغانیمه وردیلا ات یانیب خیم چوخلی شرارت ائتدیلر کربلا کربلا کربلا  چوخ اولدی مهنت وبلا ☑️☑️☑️☑️☑️ شامه گئدنده من بابا بیر گجه یولدا قالمیشام زجر دنی ‌وریبدی  تازیانه من یورولموشام عمه قالوبدی ناگران ایلدی چوخ آه و نوا او قورخولی یئرده بابا وحشتیله ویریلموشام آت دوشونه سالدی منی چوللره قوءدی باباجان یوخومدی دای تاب و توان  الده قالیب دویولموشام کربلا کربلا کربلا  چوخ اولدی مهنت وبلا ☑️☑️☑️☑️☑️☑️ بلشدی قانه لبلرون واردی گینه جلالتین چوخالدیری نیزه و خیزران بو باشین عزتین قول قولا باغلانیب هامی دوروب ایاقیوه بابا باشین گلیب خرابیه فغانه گلدی عترتین بولمزیدیم سالار بابام گزارینی خرابیه چوخلی مقدس دی بابا بو ساحت عیادتین کربلا کربلا کربلا  چوخ اولدی مهنت وبلا  ☑️☑️☑️☑️☑️☑️☑️ سلام بابا رقیه ام، ببین سفید شده موهام از بس زدن توی سرم رفته دیگه سوی چشام یه دنیا حرف دارم باهات بیا بشین رو دامنم بجای مادرت میخوام، شونه به موهات بزنم چقد شبیه هم شدیم، سوخته سرم سوخته موهات پاهای من تاول زده، خون میچکه از اون لبات کربلا کربلا کربلا  شاهد درد وغصه ها  ☑️☑️☑️☑️☑️☑️☑️☑️ یادت میاد روز وداع بوسه زدی به این چشام چشمات و باز کن باباجون دوباره من بوسه میخوام منم ببر توبا خودت، خسته شدم از این جهان تموم میشه با رفتنم دردسرای عمه جان چند شبه که شده دعام عجل وفاتی پدرم شکر خدا باز دوباره بابا میشه همسفرم کربلا کربلا کربلا  شاهد درد وغصه ها 💠🔳🔲◾️♦️🔹🔹♦️◾️🔲🔳💠 الهم ارزقنا زیارت الرقیه (ع) به قلم : کربلایی شاهین فخاری(اشعار ترکی) و محمدقاسم نصیری(اشعار فارسی)
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 💠💠 🔶🔸اللهم عجل لولیک الفرج🔸🔶 حضرت رقیه سلام الله علیها بند🌹 فخر هاشمیات ای جانا رقیه شه بانوی شامات زهرا یا رقیه عالیه/ علّیّه/ بی همتا رقیه اسم تو برام دوای هر چی درده وقتی که میخونم از تو میشم زنده مرد اونیه که میمونه پای عشقت هر کس که شده دشمن تو نامرده سه سالته امّا بزرگ همه ی دنیایی رو دوش عمو جون ابالفضل تو آسمونایی تو تاریخ نوشته رقیه تو خود زهرایی 📿 یا رقیه مدد 📿 بند🌹🌹 راه مستقیمم تا جنّت رقیه یک عمره مقیمم تو روضت رقیه رزقم رو/ میدی تو/ بی منّت رقیه یک لحظه نکن منو از این در محروم جزء خونه ی تو کجا بگیرم آروم؟ چی میشه که با دستای کوچیکت باز امضاء کنی اربعین ما رو خانوم یه گوشه نگاه تو مثل آب رو آتیشه بده اذن که نوکر دوباره پياده راهی شه بابایی‌تر از تو تو دنیا مگه پیدا میشه 📿 یا رقیه مدد 📿 «التماس دعای خیر» 🖋🎼
⏹ اللهم عجل لولیک الفرج ⏹ *⃣*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣ *⃣*⃣*⃣*⃣*⃣*⃣ 🔘بند اول🔘 بابا خوش اومدی،به قربونه سرت بزار  برات  بگم  ،  دردای  دخترت بعده تو رقیه هیچ خوشی ندیده شبیه    فاطمه    قامتم   خمیده تمومه  موهام  بابا  دیگه سپیده دزدیده شد،توی غارت حرم گوشواره هام سیلی شمر،بابایی گرفته سوی این چشام ⏺واویلتا،آه و واویلتا⏺ »»«« 🔘بند دوم🔘 بابایی  نبودی ، از  کوفه تا به شام خیلی زدن منو،با سنگ از روی بام چی   بگم  از   کوچه ی  یهودیا خاکستر میریختن از پشت بوما حتی    ما   رو    میزدن  پیرزنا نامحرما   ،   به   دوره   ناقه ها   غرق   هلهله پیش رباب،رقص و بدمستی میکرد این حرمله ⏺واویلتا،آه و واویلتا ⏺ »»«« 🔘بند سوم🔘 بابا  خودم  دیدم ، که یزیده بی حیا به روی لبات میزد ، بمیرم چوب جفا دست و پای مارو بستن با طناب بین  انظار  شدیم  چقدر  عذاب خیلی  تحقیر  شدیم  بزم شراب تو خرابه،دخترت سرش  و  میزاش رو خاکا گریه میکرد ، بابا  از  سوزش  و  درد کف پا ⏺واویلتا،آه و واویلتا⏺ ✍: ۱۴۰۲/۰۴/۲۵
▪️ اللهم عجل لولیک الفرج ▪️ 🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳 🔳🔳🔳🔳🔳🔳🔳 ✔️بند اول رقیه ام سه ساله ی حسینم دردانه ی    عزیز    عالمینم شبه خیرالنسا،نور عین سقا دخته     شهید    سرجدایم حسین  حسین ذکر و نوایم ◽️سیدتی بی بی رقیه◽️ 🔲 ✔️بند دوم اسیر رنج و غصه و بلایم سفیر نهضت خون خدایم بدستم سلسله،کف پام آبله از   اثر   ضربه ی  سیلی صورت من به رنگ نیلی ◽️واویلتا،آه و واویلا ◽️ 🔲 ✔️بند سوم شاهده روضه های بین راهم شد عمه زینب سپر و پناهم دیده ام ازدحام،طعنه ها و دشنام در گذر از  کوی یهودی شد  بدنم  پر از کبودی ◽️واویلتا،آه و واویلا◽️ 🔲 ✔️بند چهارم خرابه    شد    منزل   آخره من غرق به خون گردیده پیکره من شکسته دنده هام،تار میبینه چشام فدای     رگهای     گلویت سنگ جفا که زد به رویت ◽️واویلتا آه و واویلا◽️ ✍: ۱۴۰۲/۰۴/۲۶
دلِ دلداده را دلبسته‌ی دلبر تصور کن کمال عشق را عشقِ پدر _دختر تصور کن دمِ صبح از سفر برگشته‌ای..،بابای عطشانم! نمِ چشم مرا سرچشمه‌ی کوثر تصور کن بیا جای طَبَق سر رویِ پای دخترت بُگذار لباسِ پاره ام را بالِشی از پَر تصور کن شبیه پیرزن ها خَم شدم..،از بس لگد خوردم بیا این دردِ پهلو دیده را مادر تصور کن رسیده هر که دستش تاری از زُلف مرا کَنده خودت این مختصر را جایِ موی سر تصور کن ببین ردِّ کبودِ گونه ام را !..،زجر بَد می زد شب و روز مرا اینگونه زجرآور تصور کن سنان از خنده غش می کرد ، تا خولی هُلَم می داد مرا بازیچه ی دستانِ مُشتی شَر تصور کن نگو آن گوشواری که خریدی کو؟!..،کشید و بُرد همین خون‌لخته‌ی گوش مرا زیور تصور کن ادای لکنتم را دختر شامی درآورده... زبانم را زمان ترس از این بدتر تصور کن شرارِ پشت بام خانه ای روی سرم می ریخت... کبوتر را درون دود و خاکستر تصور کن میان ازدحام کوچه صدها بار افتادم... گُلی را زیرِ دست و پای یک لشگر تصور کن حجاب عمّه‌ام زینب،عمو عباسِ من را کُشت... برایش آستین پاره را معجر تصور کن! چه‌ها دیدند در بزمِ شرابِ شام،دخترهات... میان مست ها بابا..،خودت دیگر تصور کن! ▪️ من از دنیای بی بابایِ فردا سخت می ترسم همین شب را برای من شبِ آخر تصور کن
دستی که زد بر روی زهرا عمه را زد خلخال ها را بُرد و با حرصش مرا زد سیلی به من میزد ولی بر عمه میخورد هر ضربه ای را که به من زد جابجا زد بابا غرورم بدتر از پایم شکسته آن مرد شامی بارها تهمت به ما زد دارد سیاهی می رود چشمم هنوزم نفرین به آنکه مُشت های بی هوا زد سوغات برد اما مچاله سوی شهرش آن چارقد را که عمو با گریه تا زد بیخود نشد مویم سفید آن چند ساعت نامحرمی صدبار اسمم را صدا زد شیرین زبان بودم ولی لکنت گرفتم وقتی سرت را دشمنت بر نیزه ها زد
〰〰〰〰〰〰〰 بند اول رمق ندارم خسته ی خستم اروم نداره دل شکستم عمه کمک کرد که من نشستم نمیبینه چشمام از روزی که سیلی خوردم بسکه عذابم دادن روزی هزار بار مردم از درد پهلو بابا خدایی کم اوردم نبودی تا ببینی که دستامو بستن ادمای حقیری که دنیا پرستن همونا که تو گودال رو سینت نشستن 〰〰〰〰〰〰〰 بند دوم دلم گرفته از این زمونه از مادر تو دارم نشونه موهام سفیده قدم کمونه کاشکی می شد بابایی منو بغل میکردی تلخی این روزا رو مثل عسل میکردی سختی این شب ها رو با خنده حل میکردی یادته ناز من رو چقدر میخریدی دست پر مهر تو رو سرم میکشیدی چی آوردن سر من چی خوب شد ندیدی 〰〰〰〰〰〰〰 بند سوم خدا میدونه که چی کشیدم وقتی سرت رو رو نیزه دیدم شکر خدا که به تو رسیدم تا که لباتو دیدم دلم کباب شد بابا انگار که دنیا روی سرم خراب شد بابا آرزوهام بعد از این نقش بر آب شد بابا منو بردن اسیری و گفتن ثوابه اگه دستام کبوده برای طنابه بیا بابا بریم با هم از این خرابه شعر و سبک:
┅‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅ :به سمت گودال از خیمه دویدم من،،، ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ خـــوش اومـدی بابا به کنـــج ویرونه خــــرابه از نــورِ ســرت چــراغــــونه شــــدی تو تعــبیــر خـواب شبــم بابا! مــرهـــــمِ دردا و تـــاب و تبـــــم بابا! خـوش اومـدی بابا (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ منتـظـرت بــودم تا کـه تــو بـرگــردی بــدونِ مـــن بابا چــرا سفـــر کــردی؟ فــــدای زخمــــای روی ســـرت بابا قــربـون این رگـهــای حنـجــرت بابا بابای خوبــم وای (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ رقیــه قــربونِ صـــورت پـر خـــونت چـه کــرده ان بابا  با لب و دنــدونت وقتی رو لبهای تو خیزران می خورد عمــه هزار دفعـه به جای تو می مُرد بابای مظلومــم (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ نصیبـــم از بابا ســری به دامــــانم خسته شدم بی تو بی سر و سـامانم دنیــا بــرام بـی تـو شـبیـه زنـدونــه بعـــدِ تو چشمـای رقیــه پر خــونــه بابای مظلومـــم (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ بابا منـــم با تــو عـــزم سفـــر دارم بــدونِ تو بابا خــون به جگــــر دارم بــس که جسـارت تو شــام بلا دیدم سیلـــیِ نامـــردا   تــو کــربلا دیــدم به غیـــر ویـرونه که آشیــانم نیست اینجا نمی مونـم دیگــه توانم نیست بابا غــــریبـم من(۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ رقیـــه با حـرفـاش آتیــش به دلها زد شبــونه با غـربت ، دل و به دریــا زد وقتی سر از دستش روی زمـین افتاد پیــشِ ســرِ بابا رقیــه هم جــون داد امان از این ماتم (۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ خـــــرابه گریــونه هنــوز ایـن مــاتم شعلــه کشید آهِ اهـلِ حــرم از غــــم رقیـــه شــد یــاسِ کبــود ویـــرونـه عمـــه براش داره لالایــی می خونـه بخواب گل یاســم(۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ سه ساله ، زهـرا هم شبیـه مادر شـد غنـچـــهٔ زیبـایِ حسـیــن ، پرپر شـد یاس کبـــودم وای(۴) ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ ✍رقیه سعیدی (کیمیا)
بسم رب الحسین (ع) بند۱: خوابن همه اما من بیدارم بازم ستاره ها رو می‌شمارم با اینکه رو نیزه از من دوری از همین راه دور دوست دارم درده که تو دوری ولی نا محرما نزدیکَمَن محکم بستم روسریمو بیزارم از دیده شدن دوری ولی با تو صحبت دارم حیف که نمی‌تونم لکنت دارم گم شده بودم و عمه دق کرد خیلی واسه همه زحمت دارم بند۲: دلتنگِ صداتم بابا جونم حرفی بزن باهام مهربونم قرآن می‌خونی از روی نیزه خیلی خیلی بابایی ممنونم از نیزه‌ت دورم می‌کنن با گریه اصرار می‌کنم پای نیزه زار می‌زنم دنیا رو بیدار می‌کنم سخته ولی بابا حالم خوبه غصه نخوریا حالم خوبه اگه تو بغلت باشم حتی با این کبودیا حالم خوبه بند۳: خوش برگشتی پیشم ای محبوبم حالا که اینجایی خوبِ خوبم با اشکام زخماتو وقتی شستم خاکسترِ موهاتو می‌روبم ای سر زخمی تو هنوز بابای زیبای منی این ویرونه قصرِ منه وقتی روی پای منی درد نداره دیگه زخم ابروم درد نداره دیگه دست و بازوم پیش تو بابایی من خوشبختم غم ندارم اگه باشی پهلوم
❁﷽❁ :به تماشابیا ای پسر فاطمه... یا امام زمان شیعه ده احساسه باخ... ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈ :👇 السلام علیک سه ساله ، بنت الحسین نور چشـــم همـــه ، تاج ســر عالمین دختر شاه عشق ای نگین دمشق یا رقیه (۴) باب حاجاتی و گره گشا دست تو عاشقانت شدن یکسره پابست تو حرمت باصفاست مقصد عاشقاست یا رقیه (۴) چه جفـــاها به تو از غـم دوران رسید در همین عمر کم ، غصه ، فراوان رسید شدی از دنیا ، سیر از غم و غصه ، پیر یا رقیه (۴) عمه قربان آن دو چشم گریان تو من بمیــرم برای دســت لرزان تو ای گــــل پرپرم عشق اهل حرم یا رقیه (۴) صورت ماهت از هالهٔ نیلی گرفت دلم از دیدن ضربت سیلی گرفت یاس نیلوفری مادر دیگــری یا رقیه (۴) آخـــرش همســـفر بــا ســـرِ بابا شدی راحت از این همه جور و جفاها شدی جان به لبها رسید روح تو پر کشید یا رقیه (۴) ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈ :👇 سنی اکبر جانی ناله چکیب آغلاما قلبیمی یاندیران سؤزلرینن داغلاما نازلی جیران بالام ئؤرگی قــان بالام یا رقیه (۴) دل ویـــرانه ده اوخشـــیار عمّـــون سـنه بِئلَه جان وئرمگون نیسگیل اولوبدور منه نیه صُولدون گؤلؤم سنــــه تِزدی ئولؤم یا رقیه (۴) نِئجَه دفن ایلیوم سن کیمی نیلوفری تاپشوروم تُپــراقا بو یاره لی پیکـری یارالی یاسمــن ای غریب وطن یا رقیه (۴) ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)
(بسم رب الحسین) :خوش اومدی تو از سفر بابا... ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈ خوش اومدی گوشهٔ ویرونه خــرابه هـــم با تو چراغونه دلم از این غربتــمون خـونه بابای مظلوم بابای مظلوم و غریبم وای(۳) بابای مظلوم دیدنم آخر اومـــدی بابا چرا تو با سر اومدی بابا بدون پیـــکر اومدی بابا چرا بابایی؟ بابای مظلوم و غریبم وای(۳) بابای مظلوم بس که کشیدم انتظار ، بابا پیشم بمون همین یه بار بابا آروم شـــه قلب بیقرار ، بابا بابا بابایی بابای مظلوم و غریبم وای(۳) بابای مظلوم یه دشت خون و تن بی سر رو لای عبــــا پیـــکر اکبـــــر رو زخــم گلـــوی علــی اصغــر رو نبردم از یاد بابای مظلوم و غریبم وای(۳) بابای مظلوم هرجا که اسم تو رو می بردم کتــک با تازیـونه مـی خوردم به خــاطر تــو طاقــت آوردم بابا بابایی بابای مظلوم و غریبم وای(۳) بابای مظلوم عمـــه برام شده سپـــر بابا خسته شدم از این سفر بابا دیگه منــو با خود ببــر بابا بابا بابایی بابای مظلوم و غریبم وای(۳) بابای مظلوم ┈••✾••🏴✾🏴••✾••┈ ✍رقیه سعیدی(کیمیا)