11733.mp3
635.4K
#زمینه
#حضرت_زهرا
چی شده از حیدر
چندروزه داری همش روت می گیری زهراجون
نیمهٔ شب دیدم
وقتیکه راه میری پهلوت می گیری زهراجون
چی شده بی بی جون
تامی بینی منو گوشه ای می شینی تنهایی
چندروزه که حتی
پیش علی نمی شینی یه مدت کوتاهی
واسه اشکای نیمه شبهات...علی بی قراره
توبری بعدتوعزیزم...علی کیو داره؟
مگه ازمن چی دیدی زهرا...چرانمی مونی
بی تومیشه تموم روزام...همه پریشونی
((مرو مرو زهرا وااااا ))
داری میری زهرا
بااینکه میدونی صبرو قراردلم هستی
حالتومی دونم
آخه دیدم که بادرد موی زینبت وبستی
همه قرارم ؛باش
توبری من بی توفاطمه زنده نمی مونم
سنگ صبورمن
داری میسوزی توتب جلوچشمای گریونم
مثه توحیدرم شبارو...دیگه نمی خوابه
تونباشی یه لحظه پیشم...فکرشم عذابه
چی میشه پاشی و دوباره...بگی رو براهی
نزن اینقدر برام عزیزم...حرفای جدایی
((مرو مرو زهرا وااااا ))
پاشوبرام بازم
یه باره دیگه قدم بزن آروم آروم شم
پاشوبگیرمادر
اشکای زینب وکه می ریزه توی آغوشم
پرغمه سینم
داری باخس خس هرنفست می کشی مارو
براعلی درد
ببینه لکهٔ خونای رو درو دیوار ومسمارو
حالاکه داری میری مادر...علی روحلال کن
تورو آزردنت باحیدر...علی روحلال کن
توخودت که می دونی زهرا...همه غریبیمُ
چجوری طاقتش بیارم...این غم عظیم و
((مرو مرو زهرا واااا ))
#فاطمیه
شعروسبک: کربلایی مجتبی نامور✍
.
4_5976681939979995837.mp3
18.79M
نوحه (خیلی سخته، اسیر بلا بشی)
🎥 مراسم مناجات شب شانزدهم ماه #رمضان
🗓 دوشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۱
🎙 مداح: #حاج_محمود_کریمی
📍 حرم #امام_رضا (علیهالسّلام)
🏷 #امام_حسن
هدایت شده از شهید حاج قاسم سلیمانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥«حفظ نظام»
🔹ویدئویی کمتر دیده شده از شهید حاج قاسم سلیمانی درباره دفاع از حریم دین مبین اسلام
🔹امام حسین "علیهالسلام" برای حریم و حرم بزرگتری جان داد و شهید شد. آن حریم بزرگتر، اسلام است.
☑️کانال شهید سلیمانی👇
http://eitaa.com/joinchat/640811030C1457b2a299
هدایت شده از خیریه شهدای خط شکن شهرستان فلاورجان
50.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرکز نیکوکاری خیریه شهدای خط شکن شهرستان فلاورجان
سخرانی بصیرتی راوی دفاع مقدس جناب آقای اسحاقیان در جشن ولادت حضرت زینب در اردوگاه شهدای درچه برای خانواده خادمان خیریه شهدای شهدا ومسئولین و مهمانان خط شکن
هدایت شده از خیریه شهدای خط شکن شهرستان فلاورجان
50.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مرکز نیکوکاری خیریه شهدای خط شکن شهرستان فلاورجان
سخرانی بصیرتی راوی دفاع مقدس جناب آقای اسحاقیان در جشن ولادت حضرت زینب در اردوگاه شهدای درچه برای خانواده خادمان خیریه شهدای شهدا ومسئولین و مهمانان خط شکن
.
#رباعی
صد شکر که ما شیعه ی مولا هستیم
موجیم که در پناه دریا هستیم
پرسند اگر روز قیامت از ما
گوییم همه نوکر زهرا(س) هستیم
محسن زعفرانیه✍
.
.
|⇦•قصد سفر داری.... #امام_زمان
#روضه_حضرت_زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس حاج اسلام میرزایی
●━━━━━━───────
بیا بیا گل نرگس، عزای مادر توست
صفای فاطمیه از صفای مادر توست
اگر چه سائلم و نوکرِ همیشگی ام
فقط به خاطر لطف و عطای مادر توست
*مادر بهت نظر کرده، امام زمام مَحرمت دونسته اومدی تو این مجلسِ روضه، خیلی ها نمی دونن این ایام، چه ایامی است...*
تمام عزتِ شیعه رحینِ منتِ توست
تمام زندگی ما فدایِ مادر توست
* هر کس محبت حضرت زهرا تو دلش باشه میتونه به حضرت زهرا بگه مادر!...*
قسم به مادر و آن اِحتجاج مادری اش
دوام خدمت ما با دعای مادر توست
ز نور چادرِ او ما همه مسلمانیم
که اصل طینت ما خاک پای مادر توست
به وقت مرگ که دستم به هر دری کوتاست
امید و دلخشوی من، وفای مادر توست
بیا که با تن خونین هنوز منتظر است
که انتقام تو تنها دوای مادرِ توست
*یابن الحسن!...*
قصد سفر داری، یار و پرستارم
شک نکنی بی تو، دَوُوم نمیآرم
نگو که با حیدر، قهری و دلگیری
یه گوشه کِز کردی و روتو میگیری
کی دیده گُل به آتیش خو بگیره
مادری ز دخترش رو بگیره
دست نذار رو دلی که خونه
زندگی بی تو برام زندونه
غصه ی محسن و زخمی شدنت
تا ابد حیدر و میسوزونه
*خانومم! حلالم کن، دیدی که دستامو بستن، کاش به جای دستام چشمامو می بستن...*
وای من، وای من، ای مادر!
کنج قفس داری هی میزنی پر پر
بالِ تو زخمی کرد لعنت به میخِ در
* از آیت الله کمپانی سئوال کرد: گفت: آقا! پشت در چه اتفاقی افتاد؟ فرمودند:
وَ لَستُ اَدرِي خَبَرَ المِسماري
سَل صَدرَها خَزِينة الاَسراري
فرمود: چرا از من می پرسی؟ برو از سینه ی زهرا بپرس...
امام صادق فرمود: خدا رحمت کنه اونایی که برا مادر ما بلند بلند گریه میکنند..
بذار روضه رو از زبون امام باقر بخونم، همه ناله بزنن، فرمود: مادرم شب ها از درد خواب به چشماش نمی اومد، چرا آقا؟ نمی تونست به بازو بخوابه، نه به پهلو...گاهی نفساش به شماره می افتاد، نفس نفس که میزد خون از جای زخم سینه اش جاری میشد...*
شب و روزت شده، آه و ناله
صورتت نیلی، چشات خون داره
* مقداد میگه: روز بعد از دفن حضرت زهرا سلام الله علیها از خونه اومدم بیرون، بی حیایِ دومی راهم رو گرفت، گفت: مقداد! کجا داری میری؟ بیا میخواهیم بریم فاطمه رو تشییع کنیم...
گفتم: علی دیشب زهرا رو به خاک سپرد، زهرا رو غریبانه توی خاک گذاشت...
تا اینو گفتم، عصبانی شد، چنان سیلی به صورتم زد...
مقداد گریه میکرد، میگفتن: مقداد! تو مرد جنگ هستی، پهلوونی تو، داری برای یه سیلی خوردن گریه میکنی؟ گفت: برا خودم گریه نمیکنم، نامرد دستش خیلی سنگین بود، با همین دست زهرا رو زده...
امام مجتبی میگه: یه جوری مادرم رو زد، دیدم مادرم روی زمین نشست، گفتم: مادر! پاشو بریم... فرمود: حسنم! چشمام جایی رو نمی بینه... ای زهرا...
یه روزی هم عمه ی سادات زینب کبری سلام الله علیها می فرمایند: ما رو که وارد مجلس یزید که میکردن، من و امام سجاد رو به یه طناب بسته بودن، این بچه ها هم بین ما بودن، ما رو از درهای مختلف وارد میکردن، یه عده دَم درها با چوب ایستاده بودن مارو میزدن...
امام سجاد میگه: دیدم عمه جانم زینب روی زمین نشسته، دارن بچه هارو هم میزنن، گفتم: عمه جان! پاشو دارن بچه هارو میکُشن... فرمود: عزیزِ برادر! چنان چوب به سرم زدن، دیگه چشمام جایی رو نمی بینه... حسین...*
به سمت گودال از خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود دیر رسیدم من
سر تو دعوا بود ناله کشیدم من
سر تو رو بردن دیر رسیدم من
پنجه گذاشته توی موت
خنجرش و گذاشته رو گلوت
بمیره خواهرت که اینطوری
با نوک نیزه کرده زیر و روت
أَلسَّلامُ عَلَى الْمُرَمَّلِ بِالدِّمآء
السَّلامُ عَلَى مُقطَّعُ الأعْضَاء
* هر کی کربلا میخواد بلند صدا بزنه: حسین!...*
ــــــــــــــــــ
#اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
#حاج_اسلام_میرزایی🎤
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
🏴
#شهید_آرمان_علی_وردی
#چهلم_آرمان
در هجوم ضربهها افتاده بودی غرق خون
بر لبت گل کرده بود: "إنّا إلیهِ راجعون"
عشق امضا کرد و دل تصمیم آخر را گرفت
عقل را تسخیر خود کردی در آغاز جنون
داشت در این آرزو جان از تو سبقت میگرفت
ناگهان آمد ندا: "السّابقون السّابقون"
رشتهی تسبیح در اذکار آخر پاره شد
آخرین ذکر لبت شد: "حا" و "سین" و "یا" و "نون"
با زبان دائمالذکر آمدی و خوار شد
در جدال تنبهتن با شوق تو نفس زبون
آرمانها میروند و آرمانها زندهاند
تا نماند خیمهی دین الهی بیستون
#مجتبی_خرسندی✍
🌷🏴
.
#روضه_متنی
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
دو چشمش بسته اما درد دارد
دو چشمش بسته اما درد دارد
یقینا بیش از اینها درد دارد
بریز آب روان بر سنگ غُسلش
ولی آرام اسماء درد دارد
نسیم آرامتر خوابیده بانو
مزن پروانه پر خوابیده بانو
دگر رخصت نیازی نیست جبریل
مزن دیگر به در خوابیده بانو
دو چشمت را به دست بسته بستم
تو را با هق هقی پیوسته بستم
مبادا پهلویت خونین شود باز
خودم بند کفن آهسته بستم
ندارد چاره با آهم بسازم
فقط با درد جان اهم بسازم
ز چوبی که نشد گهواره باشد
دوتا تابوت میخواهم بسازم
* خیلی سخته آدم بخواد عزیزش رو خودش غسل بده...از غروب هی میگفت بچه ها آروم گریه کنند...علی امشب خیلی تنهاست...با اسماء دوتایی کارها رو آماده کردن...کفن و آب و بچه ها دارن نگاه میکنن...همه آستینها به دهانشون...علی میخواد غسل بده...میخوام خودت روضه بخونی...*
بریز آب روان اسماء
به جسم اطهر زهرا
ولی آهسته آهسته
نگه کن زردی رویش
ببین بشکسته بازویش
لگد خورده به پهلویش
*اسماء میگه من آب میریختم...ولی یه وقت دیدم علی دست از غسل زهرا کشید...هی نگاه میکنه هی صورت به دیوار میذاره بلند بلند گریه میکنه...آقا جان شما به بچه ها گفتی آروم گریه کنن...چی شده داد میزنی...فرمود: همچین که غسل می دادم... دستم رسید به بازوی ورم کرده ی فاطمه...
امشب تا میتونی داد بزنی بگو وای مادر... وای مادر وای مادر... شروع کرد زهرا را کفن کردند... یه وقت علی نگاه کرد دید بچهها مات مبهوت... تا معجر زهرا را باز کرد دادش بلند شد... میگفت: یه خانوم هجده ساله موهاش سفید شده... زهرا روش و از علی میگرفت...تا کبودی صورتش رو علی نبینه...
انشالله خدا مادراتون رو براتون نگه داره... یه نگاه کرد دید بچه ها نگاه می کنند گفت بیاید... بچههای فاطمه برای آخرین بار مادرتون و ببینید... بچه ها آمدند جلو حسنین و زینبین خودشون رو روی بدن مادر انداختند... شیخ عباس قمی میگه: همچین که انداختن خودشونو یه وقت دستای زهرا بیرون اومد بچه ها رو بغل گرفت... منادی بین زمین و آسمان صدا زد: علی... بچه ها رو از مادرشون جدا کن...چرا؟میدونی چرا... چون این بچه ها طاقت ندارن و ملائکه طاقت ندارن گریه بچه های فاطمه رو ببینن... علی با احترام بچه ها رو بغل گرفت... ناز و نوازش میکرد... حسن جان خدا صبرت بده... حسین جان خدا صبرت بده...زینب جان منم بی مادر شدم...به همه عالم خواست یاد بده یادتون باشه هر وقت دیدی بچه خودش رو روی بدن عزیزش انداخت باید با احترام بلندش کنی... یه گودال بود...تو اون گودال یه بابای بی سر بود...یه دختری اومد خودش رو روی بدن انداخت...هی صدا زد بابا بلند شو ببین گوشواره هامو بردن... بابا بلند شو ببین خیمه ها رو آتیش زدن... دیدن دسته حسین بالا آمد این دختر رو بغل گرفت...مگه علی یاد نداده بود چه جور جدا کنند...ریختن تو گودال...آنقدر تازیانه زدن...هر چه بادا باد امشب میگم... یه وقت این دختر بلند شد گفت: بابا دارن منو میزنن.. بابا بلند شو رو دارن عمه رو... حسین*
شکسته بال و پری ز آشیانه می بردن
تنی ضعیف غریبان به شانه می بردن
جنازه ای که همه انبیا به قربانش
چه شد که هفت نفر مخفیانه می بردن
مدینه فاطمه را روز روشن آزرده
چه شد جنازه ی او را شبانه میبردن
به جای گل که گذارند به روی قبر رسول
برای او اثر از تازیانه می بردن
* سلمان میگه وسطای نماز بودم...دیدم یکی داره محکم درو میکوبه... ترسیدم چه خبر شده...زودی نماز رو سلام دادم...در رو باز کردم دیدم حسن ابن علی...سلمان کجایی بیا... گفتم آقا زاده چه خبر شده... گفت سلمان بابام خیلی تنهاست...مادرم و غسل داده...بیا بریم تشییع جنازه... هفت نفر بیشتر نبودند...علی بدن زهرا رو برداشت...میخواد بدن و تو قبر بذاره... سلمان و دیگران محرم نبودند... بچههای فاطمه هم که با اون وضعیت، علی تک و تنها بود...باید یکی تو قبر بایسته بدن و دست به دست بدهند، علی تنهاست... یه وقتی دید از تو قبر دوتا دست شبیه دستای پیغمبر...کنایه از اینکه علی جان بده امانت منو... نیمه شب علی با خجالت این پیکرو به دستای مبارک پیغمبر داد...خجالت کشید یا رسول الله... اون روزی که زهرا وارد خونه من شد صورتش کبود نبود... بازوش ورم کرده نبود...من از همین جا یه گریز بزنم...زینب این صحنه ی جا دیگه براش تداعی شد... اونم تو خرابه بود... زن غساله گفت خانوم دست نمیزنم تا به من نگی این بچه چرا بدنش کبود شده... صدا زد زن غساله از کربلا تا شام هرجا گفته بابا تازیانه خورده...ناله بزن:حسین....
#روضه_حضرت_زهرا
#فاطمیه
.
1. حجت کریمی.mp3
9.54M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#کربلایی_حجت_کریمی
شکر خدا
که نوکرِ آل پیمبرم
شکر خدا
که شیعه ی زهرا و حیدرم
شکر خدا
که لطف شما شاملم شده
شکر خدا
که مستِ مِیِ جامِ کوثرم
شکر خدا
که ریشه ی من ، حیدری بوَد
یعنی ز نسل پُر ثمر پاک قنبرم
شکر خدا
که با همه روسیاهی ام
خدمتگزار حضرت
زهرای اطهرم
او مادری نمود و
مرا انتخاب کرد ...
شکرِ خدا
که فاطمه گردیده مادرم
#شاعر_محمد_فردوسی✍
#فاطمیه
1_2058373604.mp3
6.3M
#شهادت_حضرت_زهرا ( سلام الله علیها )
بریز آب روان اسما ، ولی آهسته آهسته
به جسم اطهر زهرا ، ولی آهسته آهسته
بریز آب روان تا من ، بشویم مخفی از دشمن
تنش از زیر پیراهن ، ولی آهسته آهسته
ببین بشکسته پهلویش ، سیه گردیده بازویش
تو خود ریز آب بر رویش ، ولی آهسته آهسته
همه خواب و علی بیدار، سرش بنهاده بر دیوار
بگرید از فراق یار، ولی آهسته آهسته
حسن ای نورچشمانم ، حسین ای راحت جانم
بنالید ای عزیزانم ، ولی آهسته آهسته
بیا ای دخترم زینب ، به پیش مادرت امشب
بخوان او را به تاب و تب ، ولی آهسته آهسته
روم شب ها سراغ او، به قبر بی چراغ او
کنم زاری ز داغ او ، ولی آهسته آهسته
#حاج_غلامحسین_سازگار✍
#حاج_محمود_کریمی
.
#فاطمیه #حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
🔸دلم میخواد یه شب مدینه باشم
🔸زائر اون شکسته سینه باشم
🔸دلم میخواد پشت بقیع بشینم
🔸قبر غریب مادر و ببینم
ان شاءالله وعده منو و شما مدینه...
کنار قبرستان بقیع...
ایام عزای زهرای مرضیه...
بریم خانه امیرالمومنین...
بریم عیادت مادرمون زهرا...
مادری که چند ماهه تو بستر بیماریه...
ان شاءالله هر كی مادر داره...
خدا براش نگه داره...
خدا نکنه ببینی مادرت بیمار شده...
اگه یه روزی بری خونه...
ببینی مادرت حالش خوب نیست...
دست و پات رو گم میكنی...
اگه یه روز ببینی مادرت...
به سختی داره نفس میکشه...
دست و پات رو گم میكنی...
انگار همه غصه های عالم رو دلت میآد...
امروز بعد از چند ماه...
بلاخره زهرای مرضیه از بستر بیماری بلند شد...
بچه ها تا مادر رو دیدند...
خوشحال شدند...
الحمدلله...
مادر ما خوب شده...
🔸چون روز ِ آخر بود كار ِ خانه كردم
🔸گیسوی ِ فرزندان خود را شانه كردم
کمی کارهای خونه رو انجام داد بی بی...
فرمود اسماء...
من ساعتی استراحت می کنم منو صدا بزن...
اگه جواب ندادم اسماء...
بدون به بابام پیغمبر ملحق شدم...
اسماء میگه...
دل نگران شدم...
ساعتی بعد صدا زدم...
عرضه داشتم... یا بنت رسول الله...
دیدم جواب نیومد...
خدایا ...چه خبر شده...
چرا بی بی جواب نمیده...
دوباره صدا زدم:
(یَا قُرَّهَ عَیْنِ الرَّسُولِ )
جواب نیومد...
وارد حجره شدم...
پوشیه صورت رو کنار زدم...
دیدم ای وای...
بی بی جان به جانان تسلیم کردند...
عرضه داشتم بی بی جان...
سلام منو به پیغمبر خدا برسونید...
خدایا...
حالا جواب امیرالمومنین رو چی بگم...
جواب بچه ها رو چی بگم...
حسنین وارد شدند...
تا اومدند فرمودند اسماء...
مادرمون زهرا کجاست...
دوان دوان وارد حجره شدند...
کنار بدن بی جان مادر نشستند...
حالا میخوای گریه کنی بسم الله...
امشب برا یتیمان زهرای مرضیه گریه کن...
این بچه ها خودشون رو انداختند روی جنازه مادر...
نميدونم تاحالا بچه یتیم کنار بدن مادر دیدی یا نه...
امام حسن خودش رو انداخت روی بدن مادر...
صدازد:
یَا أُمَّاهُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی
مادرجان من حسنم...
با من حرف بزن مادر...
الان روح از بدنم جدا میشه مادر...
ابی عبدالله اومد...
آی کربلایی ها...
آقاتون اومد...
صورت گذاشت کف پاهای مادر..
هی کف پاهای مادر رو میبوسه...
صدا میزنه...
يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَتَصَدَّعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ
مادر...
من حسینتم...
با من حرف بزن...
مادر...
اگه با من حرف نزنی میمیرم...
مادر... مادر...
🔸اسماء چرا چشم از ما پوشیده مادر
🔸وقت اذان مغرب خوابیده مادر
اسماء اومد بچه ها رو با احترام...
از روی جنازه مادر بلند کرد...
اما...
لا یوم یومِک یا اباعبدالله
خوب شد اسماء تو بودی...
بچه ها زهرای مرضیه رو...
از کنار جنازه مادر بلند کردی...
اما کربلا...
فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ
چند نفر مرد اَعرابی با تازیانه...
کشان کشان...
دختر رو از کنار بدن بابا جدا کردند...
🔸ای خصم بد منش تو مزن تازیانه ام
🔸من از کنار پیکر بابا نميروم
👇
4_5933713137235657768.mp3
4.32M
#زمینه #فاطمیه
#دشتی
آرزومه ای خدا،پرواز از این خونه كنم
قبل رفتن گیسوی،زینبم و شونه كنم
می روم از این دنیا
می شود علی تنها
من میگم رفتنیم،زینب میگه بازم بمون
ای پرستو بمون و ،بازم برای من بخون
می روم از این دنیا
می شود علی تنها
تا پای جون دادنم،من واسه جونت سپرم
تار مویی نشه كم،از سر تو تاج سرم
بشكند اگر دستم
یاور علی هستم
بین زهرا و علی،آتش در فاصله شد
محسنم اصغر شد و ،دومی هم حرمله شد
می كشه منو آخر
داغ غربت حیدر
دشمن هیزم آورده
فاطمه مگه مُرده
#سلحشور 🎤
1. طواف.mp3
4.76M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#حاج_کاظم_دانایی
من ، یاعلی
چو ذره به مِهر تو زیستم
جز در هوایِ
ماه لقای تو نیستم
فردا ز چشم خویش
میفکن مرا که من
تا چشم داشتم
به حسینت گریستم
#شاعر_استاد_انسانی
#شعر_دوم :
علی است کعبه و
بیت گِلین اوست مَطاف
در این مَطافِ گِلین
فاطمه است گرم طواف
طواف اوّل او
از کنار حیدر بود
شروعش از وسط حجره
تا دم در بود
کسی که رُکن و حرم ،
خشتی از حیاتش بود
طواف دوّم او
بینِ دود و آتش بود
طواف سوّم او
شعله بر جگر می زد
نفس شمرده شمرده
به پشت در می زد
طواف چارم او
جان به کف نهادن بود
دم از علی زدن و
پشت در ستادن بود
طواف پنجم او
شد شهادت پسرش
که گشت در برِ مادر
فدائی پدرش
ششم طواف
چه گویم زضربتِ آن دست
به گوشِ مادرِ سادات
گوشواره شکست
طواف هفتم ،
دادند اجرِ مولا را
در این طواف شکستند
دست زهرا را
در این طواف
به بازوی او نشانه زدند
در این طواف
به حوریّه تازیانه زدند
اگر چه بعد نبی
همچنان علی تنهاست
همیشه حفظ ولایت
به عهده ی زهراست
#شاعر_استاد_سازگار✍
#فاطمیه
.
#فاطمیه
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها #مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
#مناجات
بسم الله الرحمن الرحیم
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا سَفِینَةَ النَّجَاةِ...
و یَا عَیْنَ الْحَیَاةِ...
🔸سیدی بازآ که پیغمبر صدایت میزند
یا بن الحسن...
آقای من...
🔸سیدی بازآ که پیغمبر صدایت میزند
🔸مادرت صدیقۀ اطهر صدایت میزند
علامه امینی فرمودند...
مادرمون زهرا...
بین در و دیوار صدا میزد...
پسرم مهدی...
🔸مادرت صدیقۀ اطهر صدایت میزند
🔸بازوی مجروح زهرا چشم گریان حسن
🔸دستهای بستۀ حیدر صدایت میزند
این روزها...
همه عالم شما رو صدا میزنند آقاجانم...
🔸چهارده قرن است کز قلب مزاری گم شده
🔸پهلوی بشکستۀ مادر صدایت میزند
امشب ما هم با بی بی دو عالم هم ناله بشیم...
با مادر پهلو شکسته هم ناله بشیم...
یا بن الحسن...
#حضرت_زهرا #امام_زمان
#روضه_حضرت_زهرا
👇
14001003-mirzaei-roze.mp3
4.19M
|⇦•قصد سفر داری....
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده در ایام فاطمیه سال۱۴۰۰ به نفس حاج اسلام میرزایی
.
#فاطمیه
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مناجات_امام_زمان
#مناجات
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلسّلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الزَّمانِ...
و یا خَلیفَةَ الرَّحْمانِ...
🔸تسلیت یابن الحسن خاتون محشر کُشته شد
🔸میوه قلب رسول از ضربت در کُشته شد
آجرک الله یا صاحب الزمان...
🔸آه ای سادات عالم بر سر و سینه زنید
🔸عصمت حق از نفس افتاد، مادر کشته شد
سادات منو ببخشید...
بچه های فاطمه منو ببخشید...
چطوری مادرتون رو کشتند...
🔸صورت زهرا کجا و دست نامحرم کجا
🔸صَدمه دید آن نوگل باغ پیمبر کشته شد
واويلا..
🔸من ندانم پشت در مسمار یا شمشیر بود
🔸فاطمه با تازیانه یا که خنجر کشته شد
🔸نور چشم مصطفی شد پیش مرگ مرتضی
🔸بشکند دست عدو زهرای اطهر کشته شد
(شاعر: ولی الله کلامی زنجانی)
حالا میخوای منتقمش رو صدا بزنی بسم الله...
از سوز دل صداش بزن...
یا صاحب الزمان...
#حضرت_زهرا #امام_زمان
👇
.
#روضه_متنی
#فاطمیه
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#هجوم_به_بیت_وحی #احراق_البیت
پیغمبر اکرم فرمودند:
أَلَا إِنَّ فَاطِمَهَ بَابُهَا بَابِی وَ بَیْتُهَا بَیْتِی
خانه ی فاطمه...
خانه منِ...
یعنی مردم بدونید...
خانه ی دخترم فاطمه احترام داره...
مبادا به این خانه و اهلش بی حرمتی کنید...
عرضه بداریم یا رسول الله...
نبودید ببینید با این خانه و اهلش چه کردند...
🔸شعله می ریخت ز دیوار و در بیت الله
یا رسول الله
🔸شعله می ریخت ز دیوار و در بیت الله
🔸پشت در پیرهن شعله وری گفت علـی
خونه ی زهرای مرضیه رو آتیش زدند...
اما به همین اکتفا نکردند...
دومی نامرد خودش میگه...
وقتی دیدم زهرای مرضیه...
پشت در ایستاده...
آنچنان به در کوبیدم...
صدای ناله دختر پیغمبر...
بین در و دیوار...
🔸لَگدی خورد به دَر، در که نه، دیوار شِکَست
🔸خانه لَرزید و تَمامِ تَنِ تَب دار شِکَست
یا صاحب الزمان منو ببخشید آقا...
🔸کاش درهای مَدینه وَسَطش میخ نَداشت
🔸پهلوی زخمی او با نوک مسمار شِکَست
نانجیب میگه...
دیدم فاطمه با همون حال...
اجازه نمیده کسی وارد بشه...
میگه دستم بردم بالا...
فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّیْهَا
از روی مقنعه...
آنچنان سیلی زدم...
گوشواره شکست و به زمین افتاد...
ناله بزن یا زهرا...
🔸بابا ببین که مادر،خورده زمین پشت در
🔸پاشیده روی دیوار ،خون پهلوی مادر
🔸وقتی مادر راه میره بابا نیگاه کن ببین
🔸کنار پای مادر خون می چکه رو زمین
اگر اینجا مادر رو زدن...
کربلا هم دخترش زینب رو زدند...
کنارِ بدنِ بی سر برادر...
نانجیبها با تازیانه...
با غلاف شمشیر...
ناله بزن یا حسین...
🔸چون چاره نیست میرومُ میگذارمت
🔸ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت
#روضه_حضرت_زهرا #حضرت_زهرا
👇
.
#روضه_متنی
#فاطمیه
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
🔸دلم به یاد مدینه بهانه میگیرد
🔸سراغ باغ گلی را شبانه میگیرد
🔸چه حکمت است چون نام فاطمه آید
🔸بـرای گــریه دل من بـــهانه میگـیرد
انقدر مادرمون زهرا مظلومه...
تا نامش برده میشه...
ناخودآگاه آدم اشکش جاری میشه...
یا فاطمه... یا زهرا.... (زمزمه)
ابن عباس میگه لحظات آخر عمر پیغمبر دیدند...
حضرت داره گریه میکنه...
عرضه داشتند...
چی شده یا رسول الله...
چرا دارید گریه میکنید...
فرمودند...
أَبْكِي لِذُرِّيَّتِي وَ مَا تَصْنَعُ بِهِمْ شِرَارُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي
برا غربت بچه هام گریه میکنم...
برا میوه دلم فاطمه گریه میکنم...
كَأَنِّي بِفَاطِمَةَ بِنْتِي وَ قَدْ ظُلِمَتْ بَعْدِي
میبینم بعد از خودم...
امتم به فاطمه ام ظلم میکنند...
صداش به ناله بلنده...
وَ هِيَ تُنَادِي يَا أَبَتَاهْ
هی صدا میزنه...میگه
یا ابتاه...یارسول الله...
فَلَا يُعِينُهَا أَحَدٌ مِنْ أُمَّتِي
اما کسی به داد زهرام نمیرسه...
(منبع: الامالی للطوسی ص: 188)
((درصورتیکه خواندن متن عربی برایتان دشوار بود به متن فارسی اکتفا کنید))
عرضه بداریم یا رسول الله...
خیلی سفارش زهرای مرضیه رو کردید...
اما نبودید ببینید با یادگارتون چه کردند...
🔸در گلشن رسالت، آتش زبانه ميزد
🔸گل گشته بود خاموش، بلبل ترانه ميزد
یا رسول الله در خونه اش رو آتیش زدند...
🔸وقتی که باغ می سوخت، صیّاد بی مروّت
🔸مرغ شکسته پر را، در آشیانه می زد
تا اون نانجیب با لگد به در زد...
زهرای مرضیه بین در و دیوار...
دو تا ناله زد...
ناله اول صدا زد...
یا ابتاه... یا رسول الله...
بابا ببین با حبیبه ات چه کردند...
هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ
ناله دوم صدا زد...
یا فِضَّةُ خُذینی فَقَدْ قُتِلَ وَ اللَّه ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْل
فضه بیا بدادم برس...
بخدا محسنم رو کشتند...
🔸از فضّه، غم مادر و فرزند بپرسيد
🔸کو شاهد حال من و قتل پسرم بود
نانجیب ها وارد خونه شدند...
دستهای امیرالمومنین رو بستند...
تا این صحنه رو زهرای مرضیه دید...
طاقت نیاورد...
هر طوری بود از جاش بلند شد...
حالا میخوام تصور کنید...
مادرمون زهرا...
یه دست به پهلو گرفته...
یه دست به دیوار گرفته...
🔸دنبال حیدر میدوید
🔸از پهلویش خون میچکید
اومد کنار امیرالمومنین...
دید ریسمان گردن آقاش انداختند...
دست هاش رو بستند...
دارن کشون کشون به سمت مسجد میبرند...
صدا زد نمیزارم آقام رو ببرید...
یا صاحب الزمان...
همینجا بود دومی نامرد اشاره کرد...
قنفذ...
چرا آروم نشستی...
بزنید زهرا رو...😭
زبانم لال بشه...
دختر پیغمبر کجا...
تازیانه اون نامرد کجا...
دور مادر رو گرفتند...
یه نفر با تازیانه میزد...
یه نفر با غلاف شمشیر...
یه نفر با لگد میزد...
انقدر مادر رو زدند...
دستهاش رها شد...
روی زمین افتاد...
🔸قنفذ و ثانی مغیره هر سه زهرا را زدند
🔸بارها آن عصمت باریتعالی کشته شد
یا صاحب الزمان...
اگه تو مدینه مادرتون زهرا رو نمیزدند...
کربلا کسی جرات نمیکرد...
عمه جانتون زینب کبری رو بزنه...
دیدند دختر ابی عبدالله کنار بدن بی سر بابا...
بی تاب شده...
هی صدا میزنه بابا...
أُنظُر إلی عَمَّتِیَ المَضروُبَة
بابا بلند شو ببین...
دارن عمه جانم زینب رو میزنند...
🔸با همان دستی كه زهرا را زدند
🔸در كنار ِ پیكرت ما را زدند
ناله بزن یا حسین...
(و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ)
شعراء 227
#روضه_حضرت_زهرا #حضرت_زهرا
👇
4_5997031001107204736.mp3
1.97M
📻 #روضه_پایانی:
اجتمع الناس به تو از یک قدمی تیر زدن
🎤 حاج محمد فراهانی
📆 یکشنبه ۱۴۰۱/٢/۴
پشت در مادر افتاده روی تل خواهر افتاده
خیلی از بالای نیزه سر افتاده سر افتاده
اِجتَمَعَ الناس سر بغض علی اصلا زدن
اِجتَمَعَ الناس مثل مادر روز روشن زدن
اِجتَمَعَ الناس دیدی از پشت سر آخر زدن
اِجتَمَعَ الناس تا دیدن غریبی بیشتر زدن
ای که توی کوچه ها مادرت رو میزدن
بچه هاشونم با سنگ خواهرت رو میزدن
.
.
#دوبیتی
#فاطمیه
#غسل_شبانه
کمی از غسل زیر پیرهن ماند
کمی از خون خشک بر بدن ماند
کفن را در بغل بگرفت و بو کرد
همان طفلی که آخر بی کفن ماند
✅ حاج حیدر توکلی
.