نریمانی-شب8ماه-رمضان-روضه9802.mp3
4.36M
روضه و مناجات شب هشتم رمضان98
═══🌿🌸🌿🌸🌿═══
#مناجات
#روضه
#روضه_امام_رضا
#امام_رضا
#حاج_سید_رضا_نریمانی
مداحی آنلاین - باور نتوان کرد سلامی بفرستیم - حاج منصور ارضی.mp3
6.43M
متن روضه #شهادت_امام_رضا(ع)
🌴باور نتوان کرد سلامی بفرستیم
🌴آنگاه از این خانه جوابی نفرستند
🎤حاج #منصور_ارضی
⏯ #روضه_امام_رضا
امام رضا عليه السلام
بر تشنه محال است که آبی نفرستند
از ساغرشان جرعه شرابی نفرستند
بین دو حرم هروله کردیم... محال است
از چشمه ی زمزم می نابی نفرستند
باور نتوان کرد... سلامی بفرستیم-
آنگاه از این خانه جوابی نفرستند
دیوار حرم شُسته به اشک است ... بگویید
تا قمصریان عطر و گلابی نفرستند
بی گریه تباکی کن و بی اشک تظاهر
حاشا که بر این گریه ثوابی نفرستند
عمریست اگرچه وسط نیل نشستیم
از برکت این خانه عذابی نفرستند
لب تشنه نبودیم در این شهر... وگرنه
بر تشنه محال است که آبی نفرستند
...
در کرب و بلا قاعده ی شعر به هم ریخت...
بر تشنه محال است که آبی بفرستند
رضا حاج حسيني
.
﷽
◾️شهادت #امام_رضا (علیه السلام)
#روضه_امام_رضا
امام رضا (علیه السلام) به اباصلت فرمود: فردا من بر این فاجر (فاسق یعنی مامون) وارد می شوم، اگر با سر برهنه بیرون آمدم با من سخن بگو که جواب سخنت را می دهم و اگر با سر پوشیده بیرون آمدم با من سخن مگو.
اباصلت می گوید: فردای آن روز شد، امام لباس بیرونی خود را پوشید و در محراب عبادتش نشست و در انتظار بود که ناگهان غلام مامون آمد و به امام گفت: «امیرمؤمنان شما را خواسته هم اکنون خواسته او را اجابت کن»
امام عبا و کفش خود را پوشید و برخاست و به خانه مأمون روانه گردید و من پشت سرش رفتم، تا اینکه امام نزد مامون رسید، دیدم مقداری انگور و میوه های دیگر در جلو مامون است و در دست مامون خوشه انگوری بود که قسمتی از آن خورده بود و قسمتی از آن باقی مانده بود، وقتی که مأمون حضرت رضا (علیه السلام) را دید، برخاست و با احترام خاصی با حضرت معانقه کرد و بین دو چشم آن حضرت را بوسید و کنارش نشانید و سپس همان خوشه را که در دستش بود به آن حضرت داد و گفت: «ای پسر رسول خدا! انگوری بهتر از این انگور ندیده ام بفرمائید بخورید».
امام: چه بسا انگوری که در بهشت است بهتر از این است.
مأمون: از این انگور بخور.
امام: مرا از خوردن آن معاف دار.
مأمون: حتماً باید بخوری، مبادا از اینکه نمی خوری می خواهی ما را به چیزی متهم کنی، با آن همه اخلاصی که از من می بینی! مأمون آن خوشه را از حضرت گرفت، چند دانه آن (که می شناخت مسموم نشده) خورد و بار دیگر آن خوشه را به امام داد و مبالغه کرد که بخور.
امام (علیه السلام) سه دانه از آن انگور را خورد، پس از چند لحظه حالش دگرگون گردید، و بقیه آن خوشه را به زمین افکنده و همان دم برخاست که برود، مأمون گفت: کجا می روی؟
امام فرمود:
اِلی حَیْثُ وَجَّهْتَنِی: «به همانجا که مرا فرستادی»
امام در حالی که سرش را پوشانده بود (عبا بر سر افکنده بود) بیرون آمد، من طبق سفارش قبل امام، با او سخن نگفتم تا وارد خانه اش شد و فرمود: در را ببند، در بسته شد، سپس به بستر خود خوابید و من در حیاط خانه، غمگین و ناراحت ایستاده بودم، ناگهان جوان خوش سیما و پیچیده مویی را دیدم که بسیار به امام رضا (علیه السلام) شباهت داشت، به طرف او شتافتم و گفتم: در بسته بود از کجا وارد شدی؟
فرمود: همان خدایی که در این وقت از مدینه مرا به اینجا آورد، او مرا از در بسته وارد این خانه کرد.
گفتم: تو کیستی؟
فرمود:
اَنَا حُجَّهُ اللهِ عَلَیْکَ یا اَباصَلْتٍ...
«ای اباصلت من حجت خدا بر تو هستم، من محمدبن علی هستم»
سپس به طرف پدرش رهسپار شد و داخل حجره گردید و به من فرمود: تو نیز وارد خانه شو.
وقتی که امام رضا (علیه السلام) او را دید، از جای جست و دست بر گردن جوانش انداخت و او را در آغوش خود چسبانید و بین دو چشمش را بوسید و او را در بستر خود وارد کرد. امام جواد (علیه السلام) خود را به روی پدر افکند و پدر را می بوسید، در این حال امام رضا (علیه السلام) راز و اسراری با او گفت که من نفهمیدم... و در این حال امام هشتم (علیه السلام) در آغوش پسر از دنیا رفت.
📚منبع:
عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۲۴۴
#شهادت_امام_رضا علیه_السلام
#امام_رئوف
.
Shab30safar1400[01].mp3
27.99M
▪️جواد و حضرت معصومه را صدا می زد (#روضه_امام_رضا )
🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی
🏴 ویژه شهادت #امام_رضا (ع)
سلام ما به رسول و به پاره ی تن او
که هست در دو جهان دست ما به دامن او...
سلام ما به امامی که همدم فقراست
سلام ما به عزیزی که یوسف زهراست
سلام ما به امامی که پاره شد جگرش
سفر رسید به آخر، در آخر صفرش
سلام ما به شهیدی که مرگ خود طلبید
چو شخص مار گزیده به خویش می پیچید
سلام ما به رضا و به گریه ی پسرش
که قاتلش شده فرزند قاتل پدرش
میان حجره ی دربسته دست و پا می زد
جواد و حضرت معصومه را صدا می زد
کجا روم؟ به که گویم؟ که سوخت سوره ی نور
گرفت شعله دلش با سه دانه ی انگور
تمام عمر، غم دوستان کبابش کرد
شرار زهر به یک نیمه روز آبش کرد
به نازنین بدنش پیرهن سرشک افشاند
از آن وجود به جز استخوان و پوست نماند
ز ضعف، دیده گهی باز کرد و گاهی بست
گهی به پای ستاد و گهی به جای نشست
جواد، اشک به رخ ناله در نهادش بود
رضا سرش به روی دامن جوادش بود
پدر نظاره به ماه رخ پسر می کرد
پسر ز سوز جگر گریه بر پدر می کرد
پدر نگه به پسر کرد و چشم خود را بست
پسر کشید ز دل آهی و به سوگ نشست
الا تمام محبّان ز دیده خون بارید
از این وداع، وداعی دگر به یاد آرید
همان وداع که تنها عزیز پیغمبر
نهاد صورت خود بر رخ علی اکبر
پسر نگاه به اشک غم پدر می کرد
پدر نظاره به خون سر پسر می کرد
پدر ز داغ پسر باغ لاله در دل داشت
پسر نشانه ز زخم هزار قاتل داشت
پدر ز خون پسر صورتش خضاب شده
پسر ز سوز عطش قطره قطره آب شده
پدر به چهره ی فرزند خویش چهره نهاد
پسر کنار پدر ناله ای زد و جان داد...
شاعر: غلامرضا سازگار✍
.
#روضه_امام_رضا
●کارم گیرافتاده خودت مشکل گشایی کن
براین دریای طوفانی دوباره ناخدایی کن
(اگه بدونی در خونه کی میخوام ببرمت امشب!!... دل تو دل خودم نیست آقا خوشگل سفره پهن کرده برا ما الحمدلله...باریکلا به این مستمع)
●چراکه اجابت با دعای توست عنایت درعطای توست
کرامت باخدای توست خدایی کن خدایی کن
●به جای توبه مردم رو زدم ناامیدبرگشتم
(حواسم نبود که همچین مهربون آقایی دارم
خوشبحال شما که همسایشید
حواسم نبوده که همسایه چه آقایی هستمو به مردم رو زدم..ولی شما امام رئوفید شما مهربان مایید
شما خطاهامونو میبخشید جوونی کردیم دیگه..
شما خطاهامونو نمیبینید امام رضا
چون که زائر امام رضام چند روزیه به دلم افتاد که امشب بریم در خونه امام رضا
جوایز نوکری محرممونو از سلطان بگیریم)
اگرچه بی وفابودم تواماباوفایی کن
سلطان قلبم
●ببین که خالی ترازهیچم نه یاری نه کمک حالی
دخیل افتاده ام برغربت تو آشنایی کن
(شما ها همسایشید نمیدونم چند نفر تو این جمع نشستن که خیلی وقته پابوسی علی ابن موسی الرضا نشده برن...فرمود: مجالسنا حرمنا
اینجامحرم امام رضاست کدوم یک از صحن ها میخوای بری؟..گریه کنا آماده اید یا نه؟..)
●سلام من به سقاخانه هایت کفش کن هایت
به شوق گنبدت رنگ نگاهم راطلایی کن
امام رضا جانم
●کبوتربچه ی قلبم پرپروازمیخواهد
کمی گندم بیاور بازهم ماراهوایی کن
آقاجان
●تویی مشهور در شرق وغرب درآقایی واحساس
(خوشبحالتون که همسایه ی همچین اقایی هستید ما که هزارو دویست کیلومتر فاصله داریم والا)
به جان مادرت زهرا علی موسی الرضایی کن
(چیکار داری باهاش امشب؟..تابستون هوا گرمه اینا هرکدوموشون میتونستن پارک برن تفریح کنن صفا کنن..چیکار داری با امام رضا امدی نشستی؟..
فکر کنم من کارتو میدونم...چون حرف دل خودمم هست..بسم الله..)
●تو هشت وچهارهستی در هوای ات،پنج تن پیدا
خودمونی بگم آقا
دلم شش گوشه میخواهد مراهم کربلایی کن
دو خط روضه بگم از زبون اون آقایی که خودش با دست های خودش مشکی محرمو میزد...
فرمود:اباصلت فرش های کف حجره روکناربزن
منم به یادجدغریبم یه دست و پایی بزنم...
اباصلت میگه یهومتوجه شدم سرمو بالا آوردم
یه جوان رعنا وارد حجره شد..در حجره
بسته بود کاری ندارم نمیخوام اذیتت کنم
سرمو بالا اوردم...دیدم جوادالائمه است،
اباصلت میگه:اومدسرامام رضاروبه دامن گرفت،شروع کرد گریه کردن...
وقتی حرف ازسرتودامن گرفتن میاد دلم میره خرابه
آخه من خانم سه ساله ای رو میشناسم.. تاسررو توی دامن گرفت..
گفت:باباچرارنگ لبت چون ارغوان است
گمانم جای چوب خیزران است
اینجای جوون سرباباروبه دامن گرفت...انگارکربلا یه جور دیگه رقم خورد..تا صدای ناله شو...الله اکبر...
میشنیدن هلهله میکردن..
کف میزدن،باسرزانو خودشو رسوند به علی اکبر
آنقدرهلهله کردن تاصداش به اولیا مخدره نرسه
یا زهرا...آماده ایی بگم برات یا نه؟؟
غیرتیا اگه گریه نداری روضه داره ناموسی میشه
برا ناموس امیرالموئمنین داد بزنید... نذر فرج
یه نگاه کرد به علی اکبرش،باباخیزوازجا، سادات منو ببخشن امام زمان منو ببخشن غیرتیا
بابا خیزو از جا آبرویم رابخر
ولدی،علی اکبرم،پاشوبابا عمه روازبین نامحرم نجات بده..ناله بزن...
برسون صداتو حرم امام رضا
برسون صداتو بین الحرمین
حسین جان(۲)
✍تایپ:سَیّدمَهْدیC᭄
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#روضه_امام_رضا
(گریزبه روضه علی اکبر وحضرت رقیه)
کربلایی امیر برومند 🎤
.👇
dr_zdhm_khyl_gd_j_gr_khm_st (1).mp3
7.38M
#روضه_امام_رضا (ع)
#سیب_سرخی
در ازدحام خیل گدا جا اگر کم است
تشریف آورید دو چشمان ما که هست
جایی اگر نبود خدا را صدا کنید
باب الجواد و سایه ی ایوان طلا که هست
خوش گفته اند قطره که دریا نمی شود
هر یوسفی که یوسف زهرا نمی شود
***
خاک حجره مثل خاک کربلا سوزان نبود
لااقل تا لحظه ی آخر تنت عریان نبود
مانند مادرت شده ای، قد خمیده ای!
آقا چرا عبا به سرخود کشیده ای !؟
با درد کهنه ای به نظرراه می روی !؟
مانند مادرت چقدر راه می روی !
خون ِجگربه سینه به اجبار می دهی
راهی نرفته! تکیه به دیوار می دهی
اینجا مدینه نیست، چرا دلخوری شما !؟
درکوچه های طوس زمین می خوری چرا ؟
با «یاعلی» به زانوی خسته توان بده
خاک لباس های خودت را تکان بده
*نمی دونم با این بیت دل شما كجا میره،یكی مدینه میره،یكی گودال میره،یكی میره پهلو عمه جانش زینب،یكی میره مجلس ِ شام، نمیدونم حقش رو ادا می كنی یانه؟*
مقداری ازعبای شما پاره شد،ولی...
نیزه نزد کسی به تو ازکینه ی علی
اینجا کسی به پیرهن تو نظر نداشت
فکروخیال گندم ری را به سر نداشت
اینجا کسی به غارت انگشترت نرفت
چشمی به سمت مقنعه ی خواهرت نرفت
ای حسین
مردم نیشابور خیلی با احترام آقا رو تشییع می كنند، بمیرم برات امام رضا.. شما رو كفن كردن،رو تابوت شما گل ریختن،با احترام بردن، لایوم كیومك یا اباعبدالله
آقا نبودی جدت حسین رو غروب عاشورا،اسباشون رو نعل تازه زدن،بر بدن حسین تاختند و جلوی زن و بچه اش،لباساش رو كندن و شمر نامرد نشسته بود رو سینه ی حسین، زینب بالای گودال ایستاده، وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ،حسین...*
ای تشنه لب حسین جان
.
|⇦•آسمان است و خسوف...
#روضه_امام_رضا علیه السلام ویژهٔ ایام زیارت مخصوص اجرا شده به نفس حاج #محمود_کریمی
●━━━━━━───────
آسمان است و خسوف قمرش معلوم است
غربت بیحد او از سفرش معلوم است
کولهبار سفر آخرتش را بسته
از مناجات و نمازِ سحرش، معلوم است
*امام رضا فرمود: ابا صلت اگر آمدم عبا به سر کشیدم دیگه با من حرف نزن، فقط در حجره رو ببند....*
موی آشفته و اوضاع به هم ریختهاش
با عبایی که کشیده به سرش، معلوم است
*مسیر خونه نزدیک بود ابا صلت میگه دیدم آقا هی رو زمین مینشینه، هی با کمک دیوار بلند میشه، هی میگه وای مادر...یکی از نشانه های غربت دوری از مادره...*
دو قدم راه نرفته، چِقدر میافتد
ناتوان بودنش از زخم پَرش، معلوم است
به زمینخوردن او ارثیهی مادری است
دردِ پیچیده به پهلو؛ اثرش معلوم است
وسط حجرهی دربسته به خود میپیچد
اثر زهر به روی جگرش، معلوم است
خواهرش نیست ببیند چه سرش آمده است
ولی از حالت بغض پسرش، معلوم است
لبِ او سرخ شد امّا به خدا چوب نخورد
مجلس شام به چَشمان ترش، معلوم است
روی خاک است ولی زیر سمِ اسب نرفت
روضهی عصر دهم در نظرش، معلوم است
نعلها بود که محکم روی پیکر میرفت
یک نفر در طلب جایزه با سر میرفت
*ابا صلت میگه دیدم امام رضا داره میاد چند قدم که راه میاد هی روی زمین میشینه گریه می کنه. عبا رو سر کشیده. صورت مبارکشون روکسی نمی دید اما اباصلت میدونست که امام رضاست داره میاد دوید زیر بغل آقا رو بگیره.....
دلها رفت تو ی یه کوچه. وقتی به علی خبر دادن فاطمه ات از دنیا رفت .تومسجد بود حسنین آمدن مسجد رو ورانداز کردن، بابا کجاست؟ گفتن بابا! مادراز دنیا رفت. یه مرتبه علی با صورت به زمین افتاد....
لنگر زمین و آسمان، ستون اسلام و مسلمین، شمشیر خدا و شیر خدا، پشت وپناه پیغمبر، کَنندهٔ در خیبر، فاتح بدر وحُنین، علی داره به طرف خونه میاد.. مسیر خونه نزدیک بود دیدن فاتح خیبر هی زمین میخورد بلند میشد می گفت: یا زهرا! به حجره رسید دیدن دیگه رو زانو داره راه میاد بچه ها دارن میبینن اینم یه زمینخوردن. بازم بگم ....*
«از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین»
*اما همه ی این زمینخوردنها معلولِ یک زمین خوردنه. یا دوتا یا سه تا..اولیش مادر بین در ودیوار زمین خورد.دویش اونجا که کمربند علی روگرفته بود با ضرب غلاف وتازیانه ولگد زمینخورد. یکیشم اون جا بود که امامحسن میگه من دستم تو دست مادرم بود، چنان مادرم به دیوار خورد... بمیرم برا مادر پهلو شکسته ات آقاجان..*
ــــــــــــــــــ
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیه
#ایام_زیارت_مخصوص
#حاج_محمود_کریمی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
Moharram 1402.05.14 - Shab 19 - H-Sarollah.Rasht - 01 - Abouzar Biukafi - Rouzeh - Edit.MP3
31.03M
#روضه_امام_رضا
خوشا آن غریبی که یارش تو باشی
قرار دل بیقرارش تو باشی
خوشا آن که تنها تو را دوست دارد
چه خوشتر اگر دوستارش تو باشی
ز بیداد پائیز هم غم ندارد
هرآن دل که باغ و بهارش تو باشی
برآن محتضر میبرم رشک هر شب
که شمع شب احتضارش تو باشی
خراسان حریم حرمهاست آری
حریمی که پروردگارش تو باشی
خوش آن خانهبردوش دور از دیاری
که همخانه و همدیارش تو باشی
خوشا آن گدائی که تنهای تنها
کناری نشیند کنارش تو باشی
خوشا آن تهیدست بیبرگ و باری
که در این چمن برگ و بارش تو باشی
خوشا آن که یک عمر پروانهات شد
که یک لحظه شمع مزارش تو باشی
بود بود ناز بر لاله زار خلیلش
کسی را که بر دل شرارش تو باشی
شعاری به پیشانی خود نوشتم
خوشا آنکه تنها شعارش تو باشی
شاعر: #غلامرضا_سازگار✍
حاجابوذربیوکافی
.
3.43M
#حاج_مرتضی_طاهری 🎤
#شعر_خوانی #شهدای_خدمت
آسمان آغوش خود را باز کرد
راه و رسم عاشقی آغاز کرد
#روضه_امام_رضا
#روضه_امام_حسین #قتلگاه
.
|⇦•گر زحمت افتد...
#قسمت_اول#روضه #امام_رضا علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
* پیرمرده سلمانی که لحظه آخر امام رضا علیه السلام رفت سرش رو به دامن گرفت... اینا خیلی دل و جرأت داشتن به آقا گفتن لحظه آخر بیا سر ما رو به دامن بگیر. ما همیشه درخواست مون از آقا اینه: آقا لحظه آخر بیا کف پاتو رو سرم بذار. من کجا که سرمو بخوام رو دامن حجت خدا بگذارم !*
گر زحمتت افتد که نهی پای به چشمم
بگذار که من چشم به پایت بگذارم
حیف از تو عزیزی که مَنت یار بخوانم
لیکن چه کنم جز تو کسی یار ندارم
*بالاخره آقا اون لحظه آخر رفت سرو به دامن گرفت.. آقایی که فرموده لحظه ی آخره دوستانش میاد، خودش هی چشمش به در بود، هی صدا میزد پسرم جوادم! جگر گوشه بابا! داره دیر میشه. کی میخوای بیای؟..*
جگرم پاره شد از زهر کجایی پسرم
چشم من مانده به در تا تو بیایی پسرم
از عبایی که کشیدم به سرم معلوم است
کار ما و تو کشیده به جدایی پسرم
حسرت بوسهٔ بابا به دلت می ماند
تو به بالینم اگر دیر بیایی پسرم
مثل یه مار گزیده به خودم می پیچم
جگر سوخته را نیست دوایی پسرم
بس که در کوچه زمین خورده و برخاسته ام
نه توانی به تنم مانده نه، نایی پسرم
*جوادم! میوه دلم. تو این حرف بابا رو بهتر میفهمی...*
هی زمین خوردم و هی ناله زدم وا اُمّاه!
دارم از کوچه عجب خاطره هایی پسرم
*اصلاً اسم رمز اینه، اگه دیدی گره ای داری هنوز گره ات باز نشده وقتی مقابل گنبد یا ضریح حرم حضرت می ایستی بگو آقا بحق مادرت زهرا سلام الله علیها. محاله دیگه گره ات باز نشه... گفت اول اینطوری قسم نده اول به جیگر گوشه اش جوادالائمه علیه السلام قسم بده. به این دو ذوات مقدسه.حضرت یه ارادت دیگه ای داره حالا جوادش که جیگر گوشه اشه یجور دیگه دوس داره. مادرش زهرا رو همه ی ائمه همینطور دوست دارند.. لذا شنیدید داستان اون جوونی که اهل فسق و فجور و گناه بود دنبال قافله داداش راه افتاد. داشتن میرفتن حرم امام رضا علیه السلام مردم شنیدن این داداشه داره میره همه یکی یکی اومدن انصراف بدن. گفتن ما داریم میریم از دست این چند روز راحت میشیم.کجا داره میاد؟گفتن اگه داداشت میاد ما بر می گردیم...داداشه گفت آبروی ما رو نبر برگرد. گفت خونه ی شماها نمیخواستم بیام، میخواستم بیام خونه امام رضا علیه السلام... ناراحتم هستید شما راه بیفتید فقط به عنوان اینکه راه رو بلدید من دنبال شما میام. میگن یکی دو منزلی حرم امام رضا علیه السلام این داداشه گنهکاره آلوده از دنیا رفت... این داداشه تازه دلش سوخت گفت یه بار که اومد یه کار خوب انجام بده نشد نرسید حرم امام رضا علیه السلام. بدن رو غسل دادن کفن کردن. گفت حالا که تا اینجا اومده ببریمش حرم امام رضا علیه السلام. حیفه. همه هم قبول کردن. آوردن طواف دادن و برگردوندن ودفن کردن...رفت پهلو ضریح ایستاد گفت: آقا !داداش ما آلوده بود گنهکار بود میخوام ببینم وضعیتش چی شد... خلاصه شما قبولش کردیدیا نه ؟
پذیرفتید یا نه؟ میگه شب در عالم رؤیا خوابشو دیدم چه وضع خوبی داره. تعجب کردم. باغ خوب،گفت تعجب نکن هرچی دارم از تو دارم. اگه اونجا بدنمو رها کرده بودی آتیش بود دور بدن من. بدنمو که غسل می دادی اون آبم آتیش بود کفنم آتیش بود تا جلو در حرم امام رضا علیه السلام این آتیش همرام بود. آتیش دیگه جرأت نداشت وارد حرم امام رضا علیه السلام بشه...
میگه بدنمو داشتید طواف می دادید یه پیرمرد اهل دلی داشت منو می دید.. گفت: فلانی یه کاری برا خودت بکن. اگه امام رضا علیه السلام تحویلت بگیره گرفته ها، کارت درست میشه. اگه نه، اون آتیش دوباره همراهته. گفتم چیکار کنم؟ سلام میدم به آقا. آقا بهم کم محلی میکنه. گفت تقصیر خودته. اینقدر خودتو آلوده کردی، این قدر گناه کردی، معصیت کردی....*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#روضه_امام_رضا
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#ایام_زیارت_مخصوص
#آخر_صفر
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
#قسمت_دوم #روضه_امام_رضا علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
بار اول سلام کرد حضرت روش رو ازش برگردوند. سلامو جواب داد اما روش رو ازش برگردوند. پیرمرده گفت: یه بار دیگه دارن طوافت میدن می برنت. گفتم چیکار کنم؟ گفت بگو آقا بحق مادرت زهرا سلام الله علیها. میگه تو اون طواف آخر گفتم آقا تو رو بحق مادرت زهرا سلام الله علیها روتو برنگردون. آقا فرمود: چرا کاری می کنی ما ازت رو بر گردونیم. لذا به این مادر همشون یجورِ دیگه ای ارادت دارن...پسرش جوادالائمه هم همینطور بود...
موفق اومد دوان دوان گفتش یا امام رضا علیه السلام من تا حالا اینطوری پسرتو با این حال ندیده بودم. ببین چیکار داره میکنه؟ هی مشت میزنه رو زمین، چشا کاسه ی خون شده هی میگه آتیش تون میزنم، از خاک بیرون تون میکشم. حضرت رضا علیه السلام اومد فرمود: عزیز دلم چه کسی رو میخوای بیرون بکشی آتیش بزنی؟ یه نیگا به بابا کرد گفت: بابا آخه مادرم زهرا سلام الله علیها چه گناهی داشت؟ چرا درِ خونه اشو آتیش زدن؟ چرا سیلی تو صورتش زدن؟*
هی زمین خوردم و هی ناله زدم وا اُمّاه!
دارم از کوچه عجب خاطره هایی پسرم
مثل آن چادر خاکی شد عبایت خاکی
مثل زهرا سرم آمد چه بلایی پسرم
مادرم را پسرش برد سوی خانه ولی
من سوی خانه روم با چه عصایی پسرم
*یه مقدار بیشتر راه نبود از کاخ مأمون تا خونه امام رضا علیه السلام. میگن پنجاه مرتبه حضرت رو زمین نشست. گاهی تعادل از دست می داد و زمین میخورد. هی صدا می زد آه جیگرم! آه پسرم!*
«ازاین جا حواس ها جمع باشه امام رضا علیه السلام داره روضه میخونه....»
سر نهادم به روی خاک که از جدم حسین
برده ام ارثِ غریبَ الغربایی پسرم
آب هم گر بدهی باز دلم می سوزد
شده این حجره عجب کرب و بلایی پسرم
جوادم!جگرم پاره شد اما بدنم پاره نشد
کَس نزد بر سر من سنگِ جفایی پسرم
دو ماه با این روضه ها گریه کردی شب آخره :
دست و پا می زنم و سینهٔ من نیست دگر
زیر پا و لگد بی سر و پایی پسرم
گریه بر بی کفن کرب و بلا کن در قبر
چون که بند کفنم را بگشایی پسرم
*صلی الله علیک یا اباعبدالله..هر جایی اسم کفن بیاد ناخودآگاه باید بگی ای حسین....ای بی کفن حسین...*
*اباصلت میگه اون لحظه آخر یه وقت دیدم یه آقازاده مه سیمایی وارد حجره شد. اول حواسم پرت بود سوال کردم آقا! شما کی هستی ؟ من که همه درهای حجره رو بسته بودم. فرمود اباصلت حواست کجاست؟ اون خدایی که یه لحظه منو از مدینه به توس میاره قادر نیست از در ِ بسته منو وارد کنه؟ فهمیدم جوادالائمه ست. سلام کردم گفتم آقاجان خیلی وقته بابات منتظره... رفقا نکته اینجاست، امام رضا علیه السلام تا این لحظه میگن حضرت همش می خوابید تو حجره تو بستر. حتی سر سفره که اومده بودن با غلاما معمولا غداشونو میخوردن نتونست بنشینه. اینقد حالش بد بود. این سمی که به امام رضا علیه السلام دادن یه سهم مهلکی بود. اما اباصلت میگه تعجب کردم. تا نگاه امام رضا علیه السلام به علی اکبرش افتاد، تا نگاهش به جوادالائمه علیه السلام افتاد. یه وقت دیدم انگار جون به پاهای امام رضا علیه السلام اومد. از جا بلند شد دوان دوان تا جلو در اومد. تا دست، گردن جوادش انداخت افتاد روی زمین. من میگم درستم همینه. آدم نگاهش به جوونش میفته جون میگیره...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#ایام_زیارت_مخصوص
#ایام_صفر
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•پناه اهل محبت...
#روضه #امام_رضا علیه السلام ویژهٔ ایام #زیارت_مخصوصه اجرا شده به نفسِ حاج حسن خلج
●━━━━━━───────
پناه اهل محبت به جز عبای تو نیست
و غیر بال ملک فرش زیر پای تو نیست
کرم نما به من سائلت هم احسان کن
که تکیه گاه دلم غیر دستهای تو نیست
کسی که از همه در آخرت فقیرتر است
همانکس است که در این سرا گدای تو نیست
*همین که بهم اجازه دادی صدات بزنم
رضاهمه چی بهم دادی امام رضا یا امام
رضا..«یا امام رضا یا امام رضا» دستت رو بلند کن بگیر دامان امام رضا رو...*
چقدر بی کس و تنهاست آنکه در دنیا
همیشه با تو غریبه است و آشنای تو نیست
مرا گدای خودت کرده ای خدا را شکر
و آشنای خودت کرده ای خدا را شکر
اما آقا پیش شما سرافکنده ام پیش شما سرم پایینه .."يا وَلِيَّ اللّهِ ! إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عزوجل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاكُمْ" شرمنده ام امام رضا یه جوری پیش خدا آبروی خودم رو بردم از بس گناه کردم..یه جوری پرونده ام رو سیاه کردم..هیچ راه دیگه ای جز وساطت تو ندارم...ضامن آهو..*
*آهو اسیر شد دست صیاد امام رضا اومد به صیاد فرمود: اینو آزادش کن بچه داره..گفت: آقا! چه فرمایشیه می فرمایید..از این راه دارم نون زن وبچه ام رو در میارم. به چه زحمتی گرفتمش کجا ولش کنم .حضرت فرمود: بذار بره به بچه هاش سر برنه برمی گرده.. صیاد خندید گفت حیوون چه میفهمه این حرفا رو میذاره میره دیگه نمیاد..حضرت رضا فرمودن: من ضامن، اینجا پیشت میمونم تا این بیاد...این ذوات مقدسه دست دراز کنن تمام ذخائر عالم تو دستشونه..حضرت نمیتونست بگه خب میخوای ببری بفروشی دیگه چند میفروشی من میخرم؟ این پولش رو بگیر آزادش کن بره به خانواده اش برسه ..چرا نگفت؟! چرا اینکارو نکرد؟ خواستن به ما بگن هرجوری هست پای شما هستیم...حتی اگه دستمون هم خالی بشه خودمون رو گرو می گذاریم... نمیذارن کسی غریب وتنها بمونه..اما این روزگار چه کرد با امام رضا....*
میان حجره بود و راز دل می گفت با داور
که یارب سوخت مغز استخوانم
*امروز به راویتی شهادت امام رضاست.. به آقا عرض کنید یا امام رضا متولی عزای ابا عبدالله شمایید ما امروز برای شما زار میزنیم شما روزی اشک ما رو برای محرم و صفر امضا کن...محرم و صفر هرکی گفت حسین، ما برا حسین بمیریم..*
اگر که چاک گریبان من زبان می داشت
خبر ز سوختن مغز استخوان می داد
آقا این سوزش مغز استخوان شما برا زهره؟ حضرت فرمود نه! دل نگران چیز دیگه ام...حرف دل آقا اینه..میا معصومه جان...آواره میشی خواهر..*
«میا معصومه جان از نیمه ره برگرد
می ترسم توأم چون من غریب و بی کس و تنها شوی خواهر...»
*یه امام اینجا ناله میزنه نیا خواهر ..یه امامم زن و بچه اش رو برداشته این روزا تو بیابانو در به دره...وااای حسین...
ابن عباس اومد جلو گفت: یابن رسول الله می خوای بری خودت برو این زن و بچه رو کجا میبری ..زینب پرده ی محمل رو کنار زد ابن عباس کنار برو میخوای بین من و حسین جدایی بندازی ..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#شهادت_امام_رضا
#روضه_امام_رضا علیه_السلام
#ایام_زیارت_مخصوص
#آخر_صفر
#حاج_حسن_خلج
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
yeknet.ir_-_roze_-_98.05.01_-_haj_mansour_arzi.mp3
5.38M
|⇦•عالم بدون روی تو ...
#روضه_امام_رضا علیه السلام ویژهٔ ایام زیارت مخصوص اجرا شده به نفسِ حاج منصور أرضی
روضه خانگی - امام رضا(ع) - 1666.mp3
14.11M
|⇦•کوثر اشک من...
#روضه_امام_رضا علیه السلام ویژهٔ ایام زیارت مخصوص اجرا شده به نفسِ حاج مهدی سماواتی
.
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#ماه_صفر
بسم الله الرحمن الرحیم
یا رحمن و یا رحیم
🔸ای غریبی که ز جد و پدر خویش جدایی
ای امام رضا آقا جانم...
🔸خفته در خاک خراسان تو غریب الغربایی
قربون غریبیت برم امام رضا...
🔸اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند
🔸جان به قربان تو شاها که تو حج فقرایی
شب شهادت امام رضاست...
آی اونایی که آرزوی حرم با صفاش رو دارید اما چند ساله نرفتید...
( بعد منزل نبود در سفر روحانی)
امشب کبوتر دلتون رو با من همراه کنید...
بریم کنار پنجره فولاد امام رضا...
🔸جان به قربان تو شاها که تو حج فقرایی
فرمود اباصلت من میرم مجلس مامون...
ساعتی بعد برمیگردم
اگه دیدی عبا رو سرم کشیدم
دیگه با من حرف نزن...
بدان کارم تمامه...
یا صاحب الزمان...
اباصلت میگه دیدم امام رضا از مجلس مامون بیرون اومدن...
عبا روی سر کشیدن...
حالشون منقلبه...
هی روی زمین میشینه...
هی بلند میشه...
وارد حجره شد...
صدا زد اباصلت...
درها رو ببند...
میخام تنها باشم...
یه گوشه ای داخل حجره...
این فرش ها رو کنار زد...
روی زمین نشست...
مثل مار گزیده ای از شدت درد به خودش میپیچه وناله میزنه...
خدایا یدفعه دید یه جوانی اومده...
یه گوشه ای ایستاده...
اباصلت میگه اومدم نزدیکتر...
عرضه داشتم...
من تمام درها رو بسته بودم شما از کجا وارد شدید...
فرمود اباصلت...
اون خدایی که منو از مدینه تا طوس آورده...
از در های بسته هم عبور میده...
میگه دیدم تا این آقازاده وارد حجره امام رضا شد...
حضرت خوشحال شدند...
از جاشون بلند شدند ...
هی صدا میزدند...
پسرم خوش آمدی بابا...
جوانم جواد... خوش آمدی بابا...
فهمیدم میوهی دل امام رضا...
آقام جوادالائمه است...
سر بابا رو در آغوش گرفت...
دارن با هم نجوا میکنن ...
عجب لحظات سختیه...
امام رضا داره وصیت میکنه...
اما طولی نکشید...
یه دفعه دیدن حضرت آرام آرام چشمانشون رو از این دنیا بستند...
صدای اقا جوادالائمه به ناله بلند شد...
اما خود امام رضا فرمودند...
یَا ابْنَ شَبِیبٍ إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ
همه روضه ها به کربلا ختم میشه...
اگر اینجا پسر سر بابا رو در آغوش گرفت...
کربلا قضیه برعکس بود...
ابی عبدالله سر پسر رو در آغوش گرفت...
آماده ای بگم یا نه...
🔸سپه کوفه و شام استاده
🔸به تماشای شه و شهزاده
🔸شه به روی پسرش افتاده
🔸همه گفتن حسین جان داده
اومد کنار جوانش نشست...
سر علی اکبرش رو به دامن گرفت...
دلش طاقت نیاورد...
سر جوانش رو به سینه چسباند...
دید دلش طاقت نمیاره...
لحظات آخره...
خدایا... ابی عبدالله چکار کنه...
علی اکبرش داره جلو چشماش جان میده...😭
یدفعه دیدند حسین صورت به صورت علی چسباند...
هی صدا میزنه...
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان... بابا...
اُف بر این دنیا بعد از تو علی...
تسلای دل ابی عبدالله...
ناله بزن یاحسین...
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
#روضه_امام_رضا
.
.
|⇦•وابسته ام به نان و نوایت...
#روضه شهادت امام رضا علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی #سلحشور
●━━━━━━───────
"لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیرُ"
وابسته ام به نان و نوایت هنوز هم
میمیرم عاشقانه برایت هنوز هم
سلطان تویی و شاعر درباریت منم
هستم در آرزوی عبایت هنوز هم
دعبل که نیستم ولی افتاده ام ببین
از عجز و التماس به پایت هنوز هم
بر گوشِ آهوانک به صیاد مبتلا
میپیچد انعکاس صدایت هنوز هم
هفت آسمان مجاور بابُ الجواد تو
خورشید محو آینه هایت هنوز هم
نقاره خانه، پنجره فولاد، خادمان
شاهانه است صحن و سرایت هنوز هم
شکر خدا که میشود از عشق منقلب
در صحن انقلاب گدایت هنوز هم
محتاجم و کنارِ ضریحت نشسته ام
در انتظار خیر دعایت هنوز هم
با سردی و گلایه و با دلخوری که نه
با رأفت است لطف و عطایت هنوز هم
از راه دور عرض سلام و دو قطره اشک
پر میکشد دلم به هوایت هنوز هم
از تبِ زهر نفسگیر، تنت می لرزد
همچنان مار گزیده بدنت می لرزد
*وقتی حضرت رفت و با اون هیبت برگشت.به اباصلت گفت: اباصلت! اگه دیدی عبا رو سرم هست بدون کارِ من تمامه..میگه دیدم آقام داره میاد عبا به سر کشیده. حال آقام خرابه.. قربون حالت برم آقا.. میگه سفره ای پهن کرد غلامها همه سر سفره نشستن حضرت دید هیچکدوم لب به غذا نمیزنن ،فرمود: چرا اینها غذا نمیخورن؟ عرضه داشت آقا جان میدونن حال شما خرابه گفتن لب به غذا نمیزنیم.حضرت با اون حالش برای اینکه غلامان غذا بخورن لقمه درست کرد تو دهانش گذاشت
اما لقمه پایین نرفته دیدن حضرت با پشت افتاد زمین مثل مار گزیده داره به خودش میپیچه..*
چه کنم ناله ز دل وقت تردد نکشی
چه کنم تا که عبا را به سر خود نکشی
رنگ در چهره نداری و رخت زرد شده
مهربان! دست رئوفت چقدر سرد شده
شمس نورانی افلاک زمین افتادی
باز هم پا شدی از خاک زمین افتادی
آقا جان!
بر زمین پیکر خود را مکش اینقدر بس است
تا به حجره پر خود را مکش اینقدر بس است
به در حجره رسیدی به غمت چیره شدی
یاد مادر، به در حُجرهٔ خود خیره شدی
*گفت: اباصلت فرشهای حجره را جمع کن بذار رو خاکها جون بدم.*
خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده
فرشهای کف این حجره چرا جمع شده
یاد کربلا بودی اما...
خواهرت نیست کنارت به عیادت برسد
اندکی صبر کن آقا جوادت برسد
بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند
پنجهٔ شمر لعین شانه به مویت نزند
حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت
خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت
اگه اون لحظه میدید سرت رو دامن جوادت داری پا رو زمین میکشی...اما زینب نگاه کرد سر علی اکبر رو زانوی حسینه دید یه عده دارن کف میزنن..یه عده دارن هلهله میکنن.. میدونی چرا زینب بهم ریخت؟ از تحیُّر حسین...هرجای بدن که نگاه میکرد.. یه وقت صدا زد ..جوانان بنی هاشم بیایید علی را بر در خیمه رسانید...
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#شهادت_امام_رضا
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#ویژه_ایام_صفر
#زیارت_مخصوص
#حاج_مهدی_سلحشور
#روضه_امام_رضا
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•خوشا آن دل ...
#روضه_امام_رضا علیه السلام اجرا شده به نفسِ حاج مهدی #سماواتی
●━━━━━━───────
ای جان جهان جان ادرکنی
ایوب زمین و آسمان ادرکنی
ای زنده کننده ی مسیحا الغوث
یا مهدی صاحب الزمان ادرکنی
ای شمع جهان افروز بیا
و ای شاهد عالم سوز بیا
ای مِهر سپهر قلمرو غیب
شد روز ظهور و بروز بیا
ای طائر اسعد فرخ رخ
امروز تویی پیروز بیا
ما دیده به راه تو دوخته ایم
از ما همه چشم مدوز بیا
عمری ست گذشته به ما دانی
ای علم و ادب آموز بیا
شد گلشن عمر خزان از غم
ای باد خوش نوروز بیا
من مفتقر رنجور توام
تا جان به لب است هنوز بیا
«یا صاحب الزمان»
اللهمَّ صلِّ علی علی بن موسی الرِّضَا المُرتَضی الاِمامِ التَّقیِ النَّقی و حُجَّتِکَ علی مَن فَوقِ الارض و مَن تَحتَ الثَّری الصِّدّیقِ الشَّهید صَلاةً کثیرَةً تامَّةً زاکِیةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً کَاَفضَلِ ما صلَّیتَ علی احَد مِن اولیائِک
خوشا آن که دل در هوای تو بسته
که چشم و دل از ما سوای تو بسته
شفاعت بدون تو معنا ندارد
رضای خدا بر رضای تو بسته
کرم چهره بر آستان تو سوده
شفا دل به دارالشفای تو بسته
دری هست درگاه رحمت که گردد
برای تو باز و برای تو بسته
سرِ رشته ی رحمت آسمانی
به گلدسته های طلای تو بسته
بشر نه، که جبریل دامانِ خدمت
به اِیوان و صحن و سرای تو بسته
*حیف که قدرتو ندونستن آقا، اباصلت میگه دیدم از خانه ی مأمون خارج شد، عبا به سر کشیده، به سفارش خود آقا حرفی نزدم، اما دیدم هی رو زمین مینشینه برمی خیزه، آقایی که قرار زمین و زمان در دستشه بی قراری میکنه، یه قدم میاد مینشینه، به سختی بلند میشه راه میفته، تا حجره با اینکه راهی نبود قریب به پنجاه مرتبه رو زمین نشست و برخواست، وارد حجره شد با همون حال، تحمل کرد، غلام ها اومدن غذاشونو خوردن و رفتن، دیگه فرشای حجره رو عقب زد، رو زمین افتاد، یابن الحسن، یَتَمَلمَلُ کَتَمَلمُلِ السَّلیم، مثل مارگزیده به خودش میپیچید، از این پهلو به آن پهلو میغلتید، یه وقت دیدم جوانی که شبیه ترینِ مردم به امام رضاست وارد حجره شد، گفتم آقا من که درها رو بسته بودم چگونه وارد شدین؟ فرمودن: همون خدایی که به چشم به هم زدنی منو از مدینه به طوس آورد، از درِ بسته هم وارد کرد، نشست، سرِ بابا رو به دامن گرفت، ودایع امامت رو تحویل گرفت، پدر رو دامن پسر جان داد... ای حسین، به چشم به هم زدنی از مدینه به طوس آمد میوه ی دل امام رضا، اما کربلا چه خبر بود؟ از خيمه تا گودال امام زین العابدین نتونست بیاد...*
خواهر اومد دید بالای بلندی ازدحام
صد حرامی دور یک بیت الحرام
کوفیان مهمان نوازی میکنند
*بمیرم، یه عده با شمشیر، یه عده با نیزه، یه عده هم با سنگ و چوب..*
«صلی الله علیک یااباعبدالله و صلی الله علیک یا اباالحسن یا علی بن موسی ایها الرضا»
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#شهادت_امام_رضا
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#آخر_صفر
#زیارت_مخصوصه
#حاج_مهدی_سماواتی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#روضه_امام_رضا علیه السلام🏴
با نوای:
استاد #حاج_مرتضی_طاهری
بخش اول
موضوع: #مقدمه_روضه ـ روضه تحقیقی
دل به عشق تو اسیر است مرا یادی کن
عاشقی خسته و بشکسته ام امدادی کن
یار شیرین دهنان یاد ز فرهادی کن
خسته از ظلم دل خویش شدم دادی کن
کن نگاهی به دل من که پر از شور شود
مگذارش به نگاهی ز درت دور شود
ای درت باب خدا ای حرمت باغ بهشت
ای خدا جوی خدا روی خداوند سرشت
در دلم نام تو را دست خداوند نوشت
ای همه حسن نظر کن تو بر این بنده ی زشت
زشتی من ز نگاهت همه زیبا گردد
بر روی دل در الطاف خدا وا گردد
ای صفای همه عالم به صفای حرمت
انبیا دیده گشودند به لطف و کرمت
سر نهادند بر آن بارگه محترمت
نفس هر دو جهان بسته به یک لحظه دمت
در دو دست تو سر رشته ی تقدیر و قضاست
تو رضایی ز رضای تو خداوند رضاست
به ولای تو دلم در دو جهان شاد بود
زندگی بی تو چنان شاخه ی در باد بود
بی تو هر زمزمه ای بیهده فریاد بود
قبله گاه دل ما پنجره فولاد بود
حرم و صحن تو چون روضه ی رضوان من است
یاد تو مایه ی آرامش طوفان من است
همه ی اماما رئوفن اما به امام رضا میگن امام رئوف، همه ی ائمه کریمن ام به امام حسن میگن کریم اهل بیت چرا؟ برای اینکه امام حسن قاتلشم وقتی اومد کنار بسترش می لرزید فرمود: زود برو تا حسینم نیومده... چرا به امام رضا میگن امام رئوف برا اینکه حیووناهم وقتی مستأصل میشن پناه می برن به امام رضا، آهو رُ که همه ی عالم می دونن، اون شتر رُ قبل انقلاب اونایی که یادشونه از تو کشتارگاه مشهد فرار کرد اومد تو صحن امام رضا که روزنامه ها عکسشُ زدن جلوی پنجره فولاد می دیدن اشکش داره می چکه از چشم این حیوان، صاحبش گفت من اینُ به امام رضا بخشیدم.
از قول آیت الله مروارید نقل می کنن که آخر شبی می خواستم مشرف شم حرم، عجله هم داشتم اما دیدم دم صحن شلوغه اومدم جلو ببینم چه خبره دیدم یه سگی دستاشُ دراز کرده سرشُ آورده بالا به گنبد امام رضا داره نگاه می کنه و اشک داره از چشای این حیون می ریزه و عوعو می کنه؛ گفتم بایستم ببینم چه خبره، دقایقی بعد دیدم یه ماشین آخرین مدل اومد ایستاد و یه کسی از پشت فرمون خیلی متشخص پیاده شد در عقبُ باز کرد یه اسمی صدا کرد این حیون پاشد رفت صندلی عقب دراز کشید درُ بست نشست پشت فرمون؛ اومدم جلو گفتم جان امام رضا بگو ببینم چیه ماجرا. گفت این سگ از وقتی کوچک بود آوردیم تو خونمون خونه ی ما در یکی از محلات شمال شهر مشهده اطرافش بیابان زیاده احتیاج داشتیم خونمونم بزرگه بهش می رسیدیم به دردمون می خورد حالا پیر شده به جز دردسر چیزی نداره به اصرار همسرم از خونه بیرونش کرده بودم الان خوابیده بودم خواب دیدم امام رضارُ فرمود: پاشو بیا این حیوونُ ببر دیگه تا زنده است از خونت بیرونش نکن...
ای تو آرامش جانم به نگاهم بنواز
بر درت همچو گدای سر راهم بنواز
تو رئوفی و من آن عبد سیاهم بنواز
گر چه آلوده ی هر جرم و گناهم بنواز
تو نوازش کن و از بهر خدا ناز مکن
پرده از زشتی اعمال بدم باز مکن
#مجمع_حضرت_یاس_کبود
#آموزش_مداحی رایگان
#نکات
توضیحات در فایل صوتی ارائه گردیده است.👇👇
.
#روضه_امام_رضا علیه السلام
با نوای: استاد #حاج_مرتضی_طاهری
🔴بخش دوم
#موضوع: #مقدمه_روضه ـ روضه تحقیقی
گفت رفتم برم مشهد، اون عالم متقی فاضل اهل زهد و ورع با همه خداحافظی کردم یه برادر خیلی آلوده ی عیاش داشتم گفتم خوب اینم برادره برم ازش خداحافظی کنم، وقتی اومدم گفت منم میام گفتم ببرم بلکه امام رضا یه نگاه کنه این برادرم عوض شه... بین راه اتفاقا برادرم مریض شد و مرد، دلم نیومد رهاش کنم گفتم ببرم مشهد دفنش کنم، بردم غسال خونه و غسل دادم و کفن کردم، سه بار طواف می دادن جنازه هارُ، سه دور گردوندیم و بردم دفن کردم، شب خواب برادرمُ دیدم، دیدم خیلی وضع خوبی داره و لبخند به لب داره و تو یه باغی داره قدم می زنه، گفتم تو با اون کارایی که کردی الان باید معذب باشی! گفت درسته وقتی مُردم دو تا ملک مأمور عذاب من شدن، همه چیز آتش بود تا منُ آوردید کنار صحن امام رضا اون دو تا ملک ایستادن گفتن ما دیگه اجازه نداریم از اینجا به بعد بیایم، نفسی کشیدم، منُ بردید تو حرم، وجود نازنین امام رضا داخل ضریح مطهر بودن، سلام کردم حضرت روشُ برگردوند ـ آقا جان هر کاری می کنی با ما روت از ما برنگردون ـ دور اول و دوم هر چی التماس کردم امام رضا بهم توجه نکرد بار سوم یه پیر مردی کنار حرم ایستاده بود گفت آی بیچاره اگه از اینجا بیرونت ببرن اون دو تا ملک ایستادن تا قیامت مأمور عذاب تواند. گفتم چه کنم؟ گفت التماس کن به امام رضا، گفتم هر کاری می کنم آقا روشُ برمی گردونه از من، گفت آقارُ به جان مادرش زهرا قسم بده، تا گفتم آقا تو رُ به جان مادرت زهرا کمکم کن ـ بزرگان دستور دادن به ما که اگه خواستی امام رضا جوابتُ بده یا به جان مادرش یا به جان جوادش اما یکی از علمای اهل دل می گفت من عادتم بود اگه کاری داشتم آقارُ به جان مادرش قسم می دادم یه بار تو حرم برام مکاشفه پیش اومد تا گفتم تو رُ به جان مادرت زهرا دیدم امام رضا نیمه خیز بلند شد چنان حالتی من در امام رضا دیدم دیگه به جان مادرش قسم نمیدم ـ حالا شما هم اگه کارد به استخونتون نرسید نکنید این کارُ اما گفت آقا تو رُ به جان مادرت زهرا کمکم کن آقا یه نگاه کرد فرمود: چه کنیم گاهی بعضی از دوستان ما کارُ از گناه به جایی میرسونن راه شفاعت مارُ می بندن، برو تو رُ به مادرم بخشیدم گفت وقتی منُ می آوردید بیرون از حرم یکی جلو جنازه می گفت «هذا عتیقاً رضا» آی مردم این آزاد شده ی امام رضاست.
آقا جان پیغمبر اکرم دو نفر رُ پاره ی تن خطاب کرد یکی دخترش فاطمه یکی امام رضا، هر کی که پیغمبر سفارششُ کرد بیشتر اذیتش کردن، اصلا اینا جنگشون با پیغمبر بوده امروز مگه نمی بینید... اون ملعون مفتی وهابی میگه من از افتخاراتم اینه که پنجاه سال اینجا نماز خوندم یه سلام به پیغمبر ندادم بعدم بارها گفتم اگه بتونیم دستمون برسه امکانش باشه حرم ائمه رُ خراب می کنیم...
نازنین سرو روان فاطمه
سوخت جان تو چو جان فاطمه
جان تو از زهر آتش بار سوخت
فاطمه بین در و دیوار سوخت
سینه ی تو سوخت از هجر پسر
سینه ی او از شرار میخ در
سینه سوزان، دل همه لبریزه درد
آه آنجا باب مظلومت چه کرد
خوب دانی حرف مولایم چه بود
گوشه ی چشمت چرا گشته کبود
وای من ای وای من ای وای من
تو کجا و سیلی ای زهرای من
👇