گاهی باید کمی جابهجا شویم!!
اون موقع محمد ۱.۵ ساله بود. اینو از تاریخ عکسی که اون روز گرفته بودم، فهمیدم.
اون روز محمد، بنده خدا بدجوری اذیت بود😣
مدام گریه میکرد و بهونه میگرفت😫 نمیدونستمم علتش چیه😓
از طرفی چند ساعتی بود که غذا نخورده بود و قاعدتا باید گشنه میبود؛ ولی لب به غذا نمیزد و با نزدیک شدن غذا جیغ میکشید!😱
دیگه منم داشتم گریه میکردم😥
نمیدونستم چیکار کنم.
گوشیو برداشتم و به همسرم زنگ زدم 📞
تا ازش بخوام زودتر بیاد خونه؛
نمیدونم شایدم یکم غر بزنم و آروم شم..😧😧😅
همسرم گفت ببرش بیرون یکم بازی کنه... اصلا حوصله این کارو نداشتم😒
تو حالت عادیم به بیرون بردنش مقاومت داشتم، چه برسه به الان که داغون بودم؛😞ولی گفتم ببینم چی میشه و گوشیو قطع کردم.
اما انگاری این دست خدا بود که در قالب پیشنهاد همسرم به کمکم اومده بود.😀 تصمیممو گرفتم.💪
چند تا اسباب بازی ⚽️🚙 ریختم تو یه مشمای بزرگ و با محمد زدیم بیرون😏
غذاشم 🍲 با همون پیالهی شیشهایش برداشتم😄
البته «بیرونِ من» خیلی بیرون نبود!!
پارکینگ و حیاط ساختمونمون بود!!🏡🏢
۴۴ تا پله رو اومدم پایین، از انباری یه زیرانداز برداشتم و بار و بندیلمو گذاشتم روش و نشستم😌
آقا محمدم انگاری فقط بیرون رفتن خونش کم شده بود. پاش که به پارکینگ رسید، گل از گلش شکفت😄
تازه داشتم رو جایگاهی که برا خودم درست کرده بودم، جا خوش میکردم😏 که اسباب بازیها، جذابیت خودشونو از دست دادن و پسر اومد دنبال من که باهم بازی کنیم (فکر کنم اگه یه آبجی یا داداش داشت، میتونستم اونجا راحت برای خودم بشینم و تماشاشون کنم😜)
تو پارکینگ یه شیر آب بود 🚰که محمد عاشقش بود؛
با یه شیلنگ بلند و یه آب پاش🚿😃
بازیمون این بود که با شلینگ داخل آبپاش آب میریختیم و میرفتیم تو باغچه حیاط خالی میکردیم 🏡
چقد بچم دوست داشت این کارو.
مهمترین نکته ماجرا این بود که وسط بازی، قاشق قاشق غذاشم میذاشتم دهنش 🍝 فقط باید مادر باشی که بدونی #غذا_خوردن بچه چه حسی داره😎
اصلا آسمون آبی میشه🏞 و آدم احساس مفید بودن در زندگی میکنه!!!😏
خداروشکر خیلی حالم خوب شد☺
خوشحال بودم از اینکه #غول_بیرون_رفتن رو شکست دادم💪
گاهی تو زندگی، باید تلاش کرد برای #تغییر_شرایط بدی که توش هستیم💡
گاهی باید یه قدمی برداریم👣؛ یه قدمی متفاوت از قبل😃
گاهی باید کمی #جابهجا بشیم😅
پ.ن: یکی دوساعت بیرون بازی کردیم و محمد حسابی خسته شد.
بعد که برگشتیم، به خواب عمیقی فرو رفت😴
چه آرامشی بود بعد طوفان...
#ه_محمدی
#برق۹۱
#آرامش_بعد_از_طوفان
#مادران_شریف
🍀🍀🍀
*کانال مادران شریف ایران زمین*
@madaran_sharif
#ز_م
#سبک_مادری
قبل از بچهدار شدن میدیدم خیلیا از #غذا_نخوردن😉 بچههاشون شاکین...😩
برای اینکه به این سرانجام دچار نشم رفتم سراغ کسایی که این مشکل رو نداشتن تا ببینم علت این پیروزیشون چیه😂
نکتهی کنکوری اینکه ظاهرا #غذا_خوردن درصدی ژنتیکیه و شاید به عوامل دیگهای هم بستگی داشته باشه و صد درصدی نیست😶
و اما
سیاست ما در #غذا خوردن نینیها👶🏻👦🏻از همون اول خودکفایی💪🏻 و عدم اجبار بود...
یعنی مطلقا با قاشق🥄 دنبالشون راه نمیافتیم.
هر وقت هم بهشون غذا میدیم و حس میکنیم تمایل ندارن سریع میپرسیم میل داری یا سیر شدی؟😋
بچهها از ۸ و ۹ ماهگی قاشق🥄 دست میگیرن و با غذا بازی میکنن و ما هم قاطی بازی بهشون غذا میدیم...😉
و نهایتا تا یکسالگی خودشون با دست🖐🏻 و قاشق🥄 غذاشونو میخورن😋...
البته که صحنهی حاصله، بعد از غذا بیشتر شبیه صحنه جنگه...🤺
تلویزیون📺، آهنگ🔊، کارتون و... هم برای ترغیب به غذا خوردن نداریم🚫
نکتهی بعد اینکه بچهها وقتی بیشتر باشن یا با هم سنهای خودشون باشن بهتر و راحتتر غذا میخورن👦🏻👧🏻
مثلا در مورد ما، پسرم معمولا بیشتر از دختری نق میزنه😖🤨
و هر وقت که داره سر غذا بهانه میگیره😒 خواهری👧🏻 بدو بدو🏃🏻♀️ مال خودش و داداشی👦🏻 رو خورده و رفته😄
در نتیجه بعد از چندبار تجربه مال باختگی فهمیده که غذاشو🍛 سفت بچسبه تا سرش بیکلاه🎩 نمونه.
با همهی اینکارها باز هم یه وقتهایی یه چالشهایی هست برای غذا خوردن🧐
مثلا یه کم که سیر میشن غذا تبدیل میشه به یه اسباببازی لذت بخش...😶
غذا رو با کفگیر میریزن تو قابلمه،
با قاشق میریزن تو لیوان،🥛
از این ظرف به اون ظرف،🥣
با دست خوردن و...
و وقتی که نسبتا سیر شدن، دیگه زحمت غذا خوردن رو نمیکشن😒
منم که میترسم تا غذا رو جمع کنم، یادشون بیفته سیر نشدن،😱
مجبورم این وسط مسطا کمکم بهشون غذا بدم.
حالا چطوری؟!🤔
با ترفند لقمه های هواپیمایی✈️
قطاری🚂
موتوری🛵
گیلی گیلی (هلیکوپتر🚁)
👈🏻برای پسری👦🏻
لقمههای هاپَ هاپَ (همون هاپوی🐶🐕 خودمون)
و بعبع🐑
👈🏻برای دختری👧🏻
+ هواپیما اومد✈️
+ ئه ئه هواپیما رو خوردی😶؟! چرا😮
_غشغش خندهی پسرک😆
یا یه وقتایی علی آقا میافته رو دندهی لجبازی و با اینکه خیلی گشنشه نمیخوره...😕
قاشق رو پر میکنم و میدم دستش و میگم ببر بده خواهری بخوره...😄
چشماش برق شیطنت میزنه و خودش میخوره و منم حتما باید اضافه کنم:
+ واااای.... چرا خوردی؟!
و این داستان انقدر ادامه پیدا میکنه که آقا لقمه رو ببره بده به خواهرش... اینجاست که میفهمیم دیگه واقعا سیر شده😉
برای من مهم بود که حسادت و رقابت تحریک نشه👌🏻
من نمیگم اگر نخوری میدم خواهری بخوره ها🤨
بلکه ازش توی غذا دادن به خواهرش کمک میگیرم...🙏🏻
و بعدش حس میکنم همبستگی و محبتشون بیشتر هم شده😍
در نهایت بعضی وقتا هم گل دخترمون از دست من غذا نمیخوره و من نمیفهمم چرا...😕
اینجور وقتا علی آقا لقمه میذاره دهن خواهرش و خواهری هم لقمه میده به داداشی و اینجوری راحتتر میخورن😍
گاهی هم علی آقا نقش آقای پستچی رو بازی میکنه و میاد محموله📦 (لقمهی خواهری) و دستمزد💴 (لقمهی خودش😉) رو تحویل میگیره و محموله رو به مقصد میرسونه😂
#ز_م
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ه_محمدی
(مامان #محمد ۳سال و ۳ ماهه، و #حسین ۶ماهه)
اُخوووداااا !!
(بخوووون دیگههه!!!)
این، صدای اعتراض محمده؛ وقتی که تو خوندن کتاب سر سفره، چند ثانیهای وقفه ایجاد شده 😆
محمد مثل هر بچهی معمولی دیگه، امکان نداره بعد از خوردن چند قاشق که تهبندی شد، سر سفره بمونه و .... القیاااام...
ما هم برای نگهداشتنش سر سفره، از روشهای مختلفی استفاده میکنیم؛ بهترینش کتاب خوندنه😊
چند بار خود داستان رو میخوریم!!
و بعد شکلهاش و سوالات متفرقه!!
اینجا چندتا کفشدوزک هست؟
این کفشش آبیه!
این چرا اسمش فندقیه؟😂
و...
وقتی محمد کوچیک بود، من براش کتاب نمیخوندم!!
تازه از دو سال و خردهای! وقتی دیدم درست و حسابی حرف نمیزنه، شروع کردم؛
و اثرش خیلی خوب بود☺️
اولش فقط از مغازهی سر خیابون، کتاب میخریدم؛ تا اینکه دیدم دیگه اونجا چیزی برای عرضه نداره😅
این شد که همین اواخر، رفتیم فروشگاه بهنشر، و کللللی کتاب باحال و خوب از اونجا خریدیم🤩
شکر خدا، محمد کتاب خوندن رو خیلی دوست داره و اگه چند ثانیه وسطش معطل کنیم، صدای اُخوداش بلند میشه😆
حتی گاهی اونقد گرم کتاب میشه که نمیذاره پاشم به کار و زندگی برسم.
یه بارشو هنر به خرج دادم و وقتی نمیذاشت پاشم به داد ظرفهای تلنبار شدهی آشپزخونه برسم، کتابو گذاشتم جلوش، و در حال شستن ظرفا، داستان رو براش تعریف کردم😊
خودشم داشت غذاشو میخورد🙂
***
از روشهای دیگهی نشوندنش سر سفره، آوردن ماشینها و اسباب بازیها و غذا دادن به اوناست.
گاهی خودش میاد همشونو میچینه که «اینام آجن با!!!» (تلفیقی از ترکی و فارسی😂 به معنی اینا هم گشنه شونه😂😂)
گاهی هم که حوصلهی زیادی نداریم، تلویزیونو روشن میکنیم و بی سر و صدا میشنیم غذامونو میخوریم.😏🙃
البته ترجیحم اینه تلویزیونو وقتی روشن کنم که داره از دیوار راست بالا میره🙄 و با داداشش کشتی کج میگیره😳😰؛ بلکه دو دقه آروم بگیره🤦🏻♀️
پ.ن۱: فروشگاه بهنشر تهران، نزدیک میدون انقلابه.
ولی کتابهاشو از فروشگاههای اینترنتی هم میتونید بخرید🤗
پ.ن۲: از کتابهای خوبی که خریدیم، کتابهای خانم کلر ژوبرت بود. هم داستانهای خیلی خوبی دارن، و هم با مفهوم و آموزندهن.
پ.ن۳: کتاب پسر کوچولویی به نام غوره هم، کتاب خوب دیگهای بود، که در مورد ورود نینی جدید به خونه و آماده کردن بچههای بزرگتره😃
پ.ن۴: شما چه روشهایی برای نشوندن بچهها سر سفره دارید؟
#غذا_خوردن
#غذا_نخوردن 🙄
#سفره_میخ_دارد
#روزنوشت_های_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif