«۹. به هزینه های زندگی با ۵ بچه فکر نکرده بودیم.»
#ف_حافظ
(مامان #محمدحسن ۱۴، #فاطمه ۹.۵، #محمدعلی ۷، #زینب ۲.۵ ساله و #حسین ۳ ماهه)
#قسمت_نهم
من و همسرم درحالیکه شرایط مالی سختی داشتیم🥲 و تنها درآمدمون شهریهٔ طلبگی همسرم بود، زندگیمونو شروع کردیم. ۲ سالگی محمدحسن راهی تهران شدیم و خداروشکر بعد از اومدنمون همسرم کار خوبی پیدا کردن و درآمد بهتری به دست آوردن🥰. از طرفی هم به خاطر اینکه پدرهمسرم آپارتمانی در اختیارمون گذاشتن و اجاره خونه پرداخت نمیکردیم، از نظر مالی شرایط بهتری پیدا کردیم.
با بیشتر شدن تعداد بچهها، تونستیم منزل بزرگتری اجاره کنیم و بچهها تونستن آزادی بیشتری توی منزل جدید داشته باشن😍.
با توجه به هزینهها و شرایط اقتصادی جامعه ما اکثر مواقع پساندازی نداریم🥲 و در واقع به روز میخوریم و تموم میشه پولمون. گاهی تهیهٔ وسیلهای که لازم هست رو تا اومدن پولش به تعویق میندازیم.
من هیچ وقت اهل ذخیرهٔ پول نبودم🤭 و اگه خرجی پیش میاومد و پولش بود، دریغ نمیکردم و اگه پولش نبود، از اون کار صرفنظر میکردم😉.
البته از ابتدا من خودم رو درگیر مسائل مالی نکردم و همسرم بیشتر در جریان موارد مالی و هزینههای منزل بودن و در این زمینه مدیریت میکردن.
خیلی وقتها پیش اومده بچهها خواستهای داشتن و گفتیم الان امکانش نیست و این اتفاق معمولیای در منزل ماست☺️.
البته خوشبختانه بچهها نسبت به دوستاشون یا فامیل دچار کمبود خاصی نبودن و این احساس رو نداشتن و چیزایی که لازم بوده، در حد معقول تهیه شده.
یک بار در این سالها به خاطر شرایط سخت اقتصادی، من و همسرم به این نتیجه رسیدیم که نیروی کمکی رو حذف کنیم. البته با توجه به وضعیت خاص محمدحسن فشار زیادی برامون ایجاد میشد😢. برای این کار استخاره کردیم و با توجه به نتیجهٔ استخاره از انجامش صرفنظر کردیم و الحمدالله تونستیم در ادامه از پس هزینههاش بربیایم.
روحیهای که همیشه در من بوده و هست، استفادهٔ حداکثری از وسایل و لباسهاست. حتی اگه لباسی قابلیت استفادهشو از دست دادهباشه، به نحو دیگهای ازش استفاده میکنم. دانش خیاطیای که دارم، خیلی جاها کمکم میکنه😉 که یه حداقل تغییرات و خلاقیتی در لباسها ایجاد کنم و اونا رو قابل استفادهٔ مجدد کنم. مثلاً گاهی اوقات روسریای که خراب شده، از تور دورش برای روسری دیگهای استفاده کردم یا از پارچهشون استفاده کردم برای کار دیگهای و …
در زمان فاطمه خواهرم هم دختر کوچیک داشت و اون زمان با خواهرم لباس تبادل میکردیم و به این ترتیب لباس کمتری لازم میشد تهیه کنیم☺️ و صرفهجویی خوبی در هزینهها انجام میشد.
استفادهٔ مجدد لباس بچهها توسط خواهر برادر کوچکترشون کار معمولیای توی خونه ماست و لباسهایی که قابل استفادهاند و برای بچه بزرگتر کوچیک شده، به کشوی خواهر برادر کوچیکترشون منتقل میشه.
هزینهٔ قابل توجهی که برای بچهها میشه، برای مدرسهشونه. برای انتخاب مدرسه بچهها تحقیق زیادی کردم. با افراد زیادی صحبت کردم و مشورت گرفتم. فاکتوری که خیلی برام اولویت داشت، محیط مدرسه بود که متأسفانه مدارس دولتیای که در اطراف میشناختم، این معیار رو در حد قابل قبولی نداشتن😓 و اینطور شد که علیرغم هزینهٔ بالای مدارس غیرانتفاعی، به این گزینه برای بچهها رسیدیم و مدرسههایی رو که محیط و کادر مذهبی و قابل قبولی داشت، برای بچهها انتخاب کردیم.
تأمین هزینههای مختلف پوشک لباس مدرسه و… برای پنج تا بچه چیزی نبود که ما اول زندگی فکرش رو هم بکنیم. اول کار از هزینههای خودمون هم به سختی برمیاومدیم😅. اما واقعاً اومدن هر کدوم از بچهها برکات زیادی برامون داشت😍 که برکات مادی هم جزءش بود. ما این جمله که هر بچه روزی خودشو با خودش میاره رو با همهٔ وجود حس کردیم.
البته با زیاد شدن تعداد بچهها، همسرم هم به ناچار زمان بیشتری رو برای کار میذارن و خب این خیلی خوب نیست😢. این روزا خیلی از آقایون به خاطر شرایط اقتصادی تحت فشارن و مجبورن زمان بیشتری رو صرف کار کنن.
باور من اینه که حس رضایت از شرایط مالی یه حس نسبیه. یعنی ممکنه یکی با شرایط بهتر اقتصادی و با فراهم بودن امکانات بیشتر، احساس کمبود بیشتری داشته باشه و کسی با امکانات کمتر راضیتر باشه☺️.
خوشبختانه ما همواره روحیهٔ قناعت داشتیم. اگه چیزی امکان تهیهش نبوده، ازش چشم پوشیدیم و بچهها هم این روحیه رو توی من و پدرشون دیدن و براشون یه آموزش عینی بوده. همین روحیه هم بهمون کمک کرده با اینکه خیلی وقتها خیلی چیزا برامون فراهم نبوده، برامون اهمیت نداشته و تونستیم از شرایطمون راضی باشیم😊.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱۰. بچه ها کنار هم رشد می کنن.»
#ف_حافظ
(مامان #محمدحسن ۱۴، #فاطمه ۹.۵، #محمدعلی ۷، #زینب ۲.۵ ساله و #حسین ۳ ماهه)
#قسمت_دهم
با زیاد شدن تعداد بچهها قاعدتاً وقتی که میشه جداگانه برای هر بچه گذاشت، کمتر میشه؛ اما محیط خونه برای رشد و سرگرم شدنشون فراهمتر میشه🥰.
من با داشتن نوزاد معمولاً وقت زیادی برای بقیهٔ بچهها ندارم و در حد ضرورت در مواردی که نیاز به کمک دارن و خودشون از پسش برنمیان، بهشون کمک میکنم.
بچهها خوشبختانه کنار هم راحتتر سرگرم میشن و کمتر نیاز به ما برای سرگرمی دارن. البته وقتایی که خسته میشن و میخوان کارتونی ببینن یا با موبایل بازی کنن، از ما اجازه میگیرن و ما هم به صورت زماندار بهشون اجازه میدیم😉.
کاری که بچهها اغلب استقبال میکنن و روحیه همهمونو عوض میکنه، بیرون رفتنه. رفتن به پارک یا منزل اقوام معمولاً خیلی بچهها رو خوشحال میکنه که سعی میکنیم حتماً توی برنامهٔ هفتگیمون جاش بدیم.
توی ارتباط بچهها به خاطر روحیات مختلف و حساسیتهاشون، نمیتونم خیلی بیتفاوت باشم. زیاد پیش میاد وارد بشم و سعی کنم شرایط رو درست کنم. یه جورایی میشه گفت اهل نصیحتم😅🤭.
از اونجایی که رشتهٔ همسرم و خودم در زمینهٔ علوم دینی بوده، خیلی وقتها توی خونه دربارهٔ مطالب علمی و دینی صحبت و بحث میکنیم. آيات قرآن رو میخونیم و دربارهٔ معانی آیهها صحبت میکنیم. توی این بحثها و صحبتها بچهها هم مشارکت میکنن و نظراتشونو میگن و ما سعی میکنیم اگه جایی نیاز به اصلاح یا تکمیل دارن، راهنماییشون کنیم و اینطوری خیلی از مفاهیم دینی بهشون منتقل میشه.
وقتایی که خودشون تمایل دارن با ما تو جلسات معرفتی شرکت میکنن و بعداً اگه سؤالی براشون پیش اومده باشه، مطرح میکنن☺️.
چیزی که ما بهش رسیدیم، اینه که تربیت به معنی آموزش دادن تک تک به بچهها نیست. تربیت آماده کردن یه محیط مناسب برای رشد بچههاست. ما تو این سالها تلاش خودمونو برای گرم و پربار نگهداشتن این محیط کردیم.
بچهها توی خونهٔ ما ایثار و توجه رو از پدرشون یاد میگیرن. اونا تو این محیط یاد میگیرن که نباید توی چیزای فرعی سخت گرفت😉. کمک به همدیگه و قناعت همینجا براشون ارزش میشه.
خوشبختانه به خاطر اخلاق همسرم، بچهها ارتباط خوبی با پدرشون دارن😍 و من به این خاطر میتونم روی همسرم و کمکشون حساب کنم.
مهربونی همسرم توی زندگی برای من هم خیلی مایهٔ دلگرمیه. توی روابط بین همسرا اغلب فقط حس درونی کفایت نمیکنه و باید اون حس درونی بروز و ظهور داشته باشه😇. خداروشکر همسرم در زمینهٔ محبت کلامی تلاش میکنن به من دلگرمی بدن.
ما آخر شبها بر اثر سر و صدایی که در طول روز متحمل شدیم😩، خیلی خسته و داغونیم؛ اما اصلاً ناامید و بیانگیزه نیستیم. انگار باطن این خستگی که داریم، از جنس تحرک و امیدواریه.
با وجود نوزاد کولیکی گاهی ما حتی در حد چند دقیقه هم فرصت صحبت باهم نداریم🥺😥. اما همون زمانهای کوتاهی که میتونیم باهم باشیم، حالمونو بهتر میکنه. میشه گفت به خاطر کم بودن این زمانها، خودمون بیشتر قدر باهم بودنمونو میدونیم.
درواقع این واقعیتیه که توی شرایط سختتر، آدما بیشتر قدر همدیگه و حتی زمان رو میدونن و این باعث میشه اون بطالتی که در شرایط عادی هست، در این شرایط کمتر باشه☺️.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۱۱. آدمها میتونین هر شرایطی رو تسلیم خودشون کنن.»
#ف_حافظ
(مامان #محمدحسن ۱۴، #فاطمه ۹.۵، #محمدعلی ۷، #زینب ۲.۵ ساله و #حسین ۳ ماهه)
#قسمت_پایانی
زندگی هر آدمی پر از اتفاقاتیه که خود آدم هیچوقت فکر نمیکنه بتونه زیر بار اون اتفاق زنده بمونه😥 و ادامه بده. اما خدا به آدم قدرتی داده که میتونه هر شرایطی رو تسلیم خودش کنه😉. هر اتفاقی میتونه باعث رشد ما آدما بشه. هر چی اون اتفاق سختتر باشه، میتونه آدم رو به رشد بالاتری برسونه.
اگه ما بتونیم به اتفاقات زندگی مثبت نگاه کنیم، افقهای بعد به رومون باز میشه. یکی از مهمترین عواملی که در گشایش زندگی از جمله گشایش مادی موثره، مثبت نگاه کردن به اتفافاته و این ریشه در نگاه توحیدی ما آدما داره☺️. وقتی همهٔ اتفاقات رو از طرف خدای مهربون بدونیم، دیگه نمیتونیم منفی نگاه کنیم. وقتی به یه اتفاق منفی نگاه میکنیم، یا اون اتفاق رو از طرف خدا میدونیم و منفی میبینیم، که خیلی بده و یا از طرف خدا نمیدونیم، که این هم بده😓.
و الحمدلله این نگاه که عمیقاً در جان من نفوذ کرده، خیلی از ناراحتیها و تشویشها رو از زندگی من برده.
بعد از تولد فاطمه بود که من جلسات معرفتی و معنویات رو جدی گرفتم و خیلی در نگاه من به زندگی راهگشا بود. میشه گفت در شرایطی که روزمرگی و خستگیهای بچهداری به من فشار میآره، شرکت در جلسات معرفتی باعث میشه وارد فضایی بشم که دوست دارم و حرفهایی از جنس حقیقت و معنویت حالم رو بهتر میکنه☺️.
اگه نگاهی به زندگی این سالهای خودم کنم، میتونم بگم در طول زندگی، من وقف بچههام بودم. به خاطر شرایط خاصی که در زندگیمون بود، خیلی راحت بیرون نمیرفتم و بیشتر خونه بودم. اما حالا بعد از تولد حسین، حس میکنم شرایط بچهها به ثباتی رسیده و گاهی که احساس نیاز میکنم، از همسرم یا خانوم کمکیمون کمک میگیرم و بیرون از خونه میرم.
توی همین روزا که پشت سر هم بچهها تعطیل میشدن😫، یه روز دیدم که خیلی پرم و محیط خونه تحملش برام سخته🤯. بچهها رو به همسرم سپردم و برای اولین بار ۹ ساعت تنهاشون گذاشتم. ساعت زیادی بود و معمولاً دلم نمیاد این همه ساعت پیش بچهها نباشم، اما انگار این بار خیلی خسته بودم و نیاز به یه تنهایی چند ساعته داشتم و این تنهایی تأثیر مثبتی روی بالا رفتن توان و صبرم داشت☺️.
بعد از تولد حسین یه انگیزه قویای در من شکل گرفت برای شروع فعالیتهایی که برای جامعه و اطرافیان مفید باشه. برداشت خودم در این مرحله از زندگیم این هست که الان توان و انگیزه برای این شروع رو دارم و شاید بعدتر خیلی در بچهها محو بشم و شروع برام سخت بشه.
یکی از کارهایی که دوست دارم بکنم در زمینهٔ تدبر قرآنه. تدبر و فهم قرآن کاریه که خیلی توی زندگیهامون کمرنگه. خیلی از اشتباهاتی که داریم به خاطر دوری و عدم فهم ما از قرآنه😓.
با همین انگیزه، در حال حاضر به دنبال ایجاد مقدمات و صحبت با دوستان هستم که انشالله در آیندهٔ نزدیک حلقه هایی برای تدبر توی محله راه بندازیم😍.
تدریس علوم دینی هم از کارهاییه که انگیزهٔ بالایی برای شروعش دارم و بهش علاقه دارم. موانع ذهنیای که برای تدریس داشتم، برام کمرنگ شدن و انشالله در آیندهٔ نزدیک این کار رو هم پیگیر میشم.
اینکه چقدر فرصت کنم و بتونم به این هدفهای کوتاه مدتی که برای خودم ترسیم کردم برسم، مشخص نیست. اما چیزی که برام مهمه اون انگیزه و امیدیه که منو به حرکت وا میداره و هیچوقت این انگیزه رو از دست ندادم🥹. همیشه برای هدفی که روبهروی خودم قرار دادم، تلاش کردم. میتونم بگم این تلاش و حرکت باعث شده که با وجود سختیها و گاهی ناراحتیها توی زندگی گرفتار ناامیدی نشدم.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«کالابرگ و طرح یسنا»
اومدم با اطلاعات تکمیلیتر
امروز صبح ما رفتیم فروشگاه افق کوروش محلمون، و متوجه شدیم گوشت گرم گوسفندی تنظیم بازار هم میتونیم با کالابرگ و طرح یسنا بگیریم. (حدودا کیلویی ۳۱۶ هزار تومن)
البته صبح باید برید که تموم نشده باشه. ما پرسیدیم گفتن روزهای تعطیل ۹ به بعد و روزهای غیرتعطیل ۷ به بعد میارن.
پوشک هم پرسیدیم با طرح یسنا میشد خرید.✅
طرح یسنا زمانی قابل برداشته که کالابرگ رو صفر کرده باشید.
اینم بگم طرح یسنا، در واقع طرح مادران شیرده هست. و به خانوادههای دارای بچه زیر ۲ سال تعلق میگیره.
البته احتمالا باید تو مرکز بهداشت پرونده داشته باشید.
برای دیدن موجودی کالابرگ و طرح یسناتون، هم میتونید برنامه شما رو نصب کنید، و هم به این سایت برید.(با شماره موبایل، کدملی و تاریخ تولد سرپرست خانواده)
https://kala.sfara.ir
اگه سه تا خط زده یعنی بهتون تعلق نگرفته.
وگرنه موجودیشو نشون میده.
البته اگه همسرتون نیروهای مسلح هستن، اینجا احتمالا چیزی نشون نمیده. ولی میتونید برید فروشگاههای اتکا و خرید کنید👌🏻.
هم میتونید با کارت بانکی سرپرست خانواده خرید کنید و هم رمز خریدی که همین سایت یا برنامه شما بهتون میده.
ولی ظاهرا سوپرمارکتهای معمولی نمیتونن با رمز خرید بهتون کالا بدن و حتما باید کارت همسر باشه. (اگه کسی تجربهای داره تو این زمینه بگه)
اما میتونید فروشگاه های بزرگ زنجیرهای برید. (اگه گفتن حتما باید کارت همسر باشه بگید برو قسمت فارا اونجا رمز ۸ رقمی میدم بزن😁. بعضی کارمنداشون آشنا نیستن)
نکتهی جالب اینکه اگه یه بار تو این سایت (و برنامه شما)، با مشخصات یک نفر وارد بشید، همیشه یادش میمونه و میتونید هرموقع خواستید، درخواست رمز خرید بدید و خرید کنید.
من برنامه شما رو با مشخصات همسرم وارد شدم و سایت رو با مشخصات پدرشوهرم. و تونستیم کالابرگ اونا رو هم براشون بگیریم.
(اگه تو قسمت پروفایل، خروج از حساب کاربری رو بزنید میتونید با مشخصات یک نفر جدید وارد بشید)
البته میتونید از چند مرورگر مختلف هم استفاده کنید و هرکدوم رو با مشخصات یک نفر وارد بشید.✅
خلاصه اگه پدرو مادر یا آشنایانتون توانایی نداشتن برن خودشون بگیرن، شما اینطوری براشون بگیرید.👌🏻🙂
#کالابرگ
#طرح_یسنا
#ه_محمدی
(مامان #محمد ۷، #حسین ۴.۵ و #یحیی ۱.۵ ساله)
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
گفتم تا غذا حاضر نشده، یه کم سیب بدم به بچهها
محمد یه تیکه سیب و یه نصف هویج خورد.
چند دقیقه بعد موقع پریدن، زمین خورد.
اومده پیشم؛ مامان ببین قرمز شده؟
حسین: نه نشده (الحمدالله نیازی به اظهار نظر من نیس. خودشون جواب همو میدن😁)
محمد: اوه.😮💨
خدا رو شکر سبزیجات خورده بودما
وگرنه حتما تا الان گریه کرده بودم😂
#مزه_های_زندگی
#ه_محمدی
مامان (#محمد ۷ ساله، #حسین ۴ ساله، #یحیی ۱.۵ ساله)
سیب زمینی لازم داشتیم🥔
رفتم ترهبار کیلویی ۴۵ بود. میخواستم یه کیلویی بردارم که دیدم یکم اونورتر با کمتر از نصف قیمت هم سیب زمینی هست.
چرا اینقدر تفاوت قیمت؟
چون صرفا ریز بودن یا اینکه زخمی بودن و چاله چوله داشتن. همین.😌
با خوشحالی از همونا دو سه کیلو برداشتم. یه کم زحمت استفادهش بیشتره؛ ولی نه به اندازه دو برابر قیمت
همین کار رو تو جمع کردن سیب هم کردم.🍎
سیبهای خیلی خوشگل و سالم، کیلویی ۶۸ بود.
و سیب هایی که در حد یه لوبیا جای زخم یا خرابی داشتن ۳۵ تومن. یعنی نصف قیمت!
با افتخار از همونا برداشتم😌
با خودم گفتم نصفش خراب نیس که به نصف قیمت میدن
برای مصرف روزمره، چه اشکالی داره😏
#از_راهکارهای_اقتصادی
#ه_محمدی
(مامان #محمد ۷، #حسین ۴.۵ و #یحیی ۱.۵ ساله)
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
🎧 🔸 صوت کامل گفتگو با خانم محمدطاهری مامان ۶ فرزند مامان زهرا ۱۴، علی ۱۱، حسن ۹، حسین ۷، زینب۴ سا
#پرسش_و_پاسخ_از_مامان_چندفرزندی
#از_نکات_گفتگوی_زنده
#ع_محمدطاهری
(مامان #زهرا ۱۴، #علی ۱۱، #حسن ۹، #حسین ۷، #زینب ۴ ساله و #فاطمه ۷ ماهه)
❓یه روز عادی شما که از صبح بیدار میشین تا شب چه شکلیه؟
خیلیها دوست دارن بدونن یه مامان ۶ فرزندی چه جوری زندگی میکنه...
🪴🪴🪴
من اگر که یک روز بخوام استراحت کنم، به این معنی که هیچ کاری نکنم،تو آشپزخونه نرم،لباسی نشورم،کاری نکنم،این مساوی یک هفته اضافهکاری هست.
بنابراین بخاطر این که این فشار رو خودم نباشه، سعی میکنم هرروز یکسری کارها رو دائم انجام بدم و نذارم بمونه.
غذا گذاشتن حتما هست. یعنی اگه من یه روزی غذا نذارم و مثلا بگم حاضری بخورین بچهها، اون روز سختتره برا خودم. چون اینها هی سیر کامل نمیشن، هی من باید یه چیزی درست کنم. حالا ساعت۲ اینو بخورین، ساعت۴ اینو بخورین و...
ترجیح میدم که یه غذای درستحسابی و خوب بذارم،حالا در حد خورشت و پلو که اینا قشنگ سیر بشن،کاری به من نداشته باشن🙃
معمولا هم ناهار و شام رو یکیش میکنم. یه بار درست میکنم و برای شام هم، میمونه.
اگه میخوام امروز برا خودم باشم، سعی میکنم کارا رو زودتر بکنم که زمانم بیشتر باشه واسه استراحت یا هرکاری که میخوام بکنم.
به جز غذا، ظرف رو هم حتما میشورم و سعی میکنم که سینک خالی باشه. این هم خودش عامل اضافهکاری میشه. اگه پر باشه، انگاری که ظرف تولید میشه و هی باید پای ظرفشویی باشی!
لباسها رو هم باید هر روز بشورم. وگرنه به حدی پر میشه که دیگه جای خشککردن نیست.
این کارها کارهای روزمره منه.
اما کارهای دیگه مثل جاروبرقی و شستن سرویسها و جمع و جور کردن خونه رو تقسیم کردیم بین بچهها.🙂
دخترم جاروبرقی میکشه، پسرام سرویسها رو میشورن، خرید هم با بچههاست.
از صبح که پا میشم، بعد از راهی کردن بچهمدرسهایها، معمولا دو ساعتی رو تا کوچولوها از خواب بیدار شن، وقت برای خودم دارم و کارهای برنامه خودم رو انجام میدم.
بعد دیگه وارد کارهای خونه و بچهها میشم. بعد از ظهرا هم معمولا یک ساعتی هست که بچه ها درس ها رو میارن و بهشون میرسم که کی چیکار کرده کی چی میخواد و یه کم به بچه ها تو درسهایی که ضعف دارن کمکشون می کنم.
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
مادران شریف ایران زمین
#پرسش_و_پاسخ_از_مامان_چندفرزندی #از_نکات_گفتگوی_زنده #ع_محمدطاهری (مامان #زهرا ۱۴، #علی ۱۱، #حسن ۹،
.
❓شما کارهای خونه رو به بچه ها میسپارین، این چه پیش زمینه ای داشته؟
چون الان خیلیها گله میکنن که بچهها کمک نمیکنن تو کارهای خونه. شما چه روشی داشتید که بچهها مسئولیت پذیر شدن؟
#ع_محمدطاهری
(مامان #زهرا ۱۴، #علی ۱۱، #حسن ۹، #حسین ۷، #زینب ۴ ساله و #فاطمه ۷ ماهه)
🪴🪴🪴
من از دکتر عزیزی که معروف هستن، شنیدم که خوبه بچه ها مثل کارمندا حقوق بگیرند.
یه سری نیازهای اولیه و ضروری دارن، مثل پوشاک یا پول تاکسی و...
ولی یه سری چیزهایی هست که ضروری نیست. مثلاً دلشون می خواد فلان کیف یا ساعت و... رو داشته باشن.
دیگه برای اینها باید اون درآمد رو کسب کنند و از اون خرج کنن و برای کسب درآمد چه جایی امن تر از خونه!🏡
کارهای شخصی شون، مثل اینکه بچه مسواک میزنه، اتاقشو مرتب میکنه یا نماز میخونه، هیچ درآمدی نداره.
اما برای کارهایی که جمعیه میتونیم مبلغ تعیین کنیم که یه درآمدی باشه براشون.
به جای اینکه پول بدیم به کارگر، به بچههامون بگیم که بیاید این کارها هست. انجام بدید و ما به ازاشو دریافت کنید😊
با این کار الحمدلله بچهها خیلی با اشتیاق انجام میدن. البته احساس میکنم که یه سنی داره. مثلا دخترم دیگه حاضر نیست به خاطر کار پول بگیره و انگاری فکر میکنه ما بچه میانگاریمش😅. نوجوانم شده و خودش کار انجام میده بدون اینکه پولی دریافت بکنه.
ولی هنوز بین پسرا رقابت هست که مثلا این کار رو من انجام می دم اون کار رو من انجام می دم...
رقابتی که باعث میشه بالاخره کار انجام بشه.
که حالا این چند تا فرزند بودن، به نظرم کمک کرده تو شکل گرفتن این حس رقابت. واقعا اگه تک فرزند بودم احتمالا خیلی سخت میشد.
در کنار اینها میخواستیم این روحیه هم در اونها تقویت بشه که بالاخره شما نسبت به خونه وظیفه ای دارید☝🏻. حتی اگر پولی نباشه.😌
برای همین یه سری از کارها رو واجب کردیم بدون اینکه پول دریافت بکنن.
مثل آشغال بردن و خرید کردن که بین پسرا به نوبت تقسیم کردیم.
🪴🪴🪴
اما اگه جزئیتر بخوام بگم؛
از حدود سنین مدرسه که بچهها میافتن تو فاز پول جمع کردن، بهشون کار میسپریم. اولاش خیلی سخت نمیگیریم ولی دیگه مثلا از ۹ سالگی به بعد، باید درست و کامل انجام بدن.
من کارا رو خیلی ریز میکنم که بچهها بتونن چند تا کار انجام بدن و نتیجه اش رو زود ببینن. مثلا دستشویی شستن، مثلا جاکفشی رو دستمال کشیدن، لباسها رو تا کردن، لباس ها رو پهن کردن، جاروبرقی کشیدن، گردگیری کردن، ماشین ظرفشویی را پر کردن و خالی کردن
کارهایی که خیلی تمایل بهش نشون نمیدن، امتیازشون رو میبرم بالا.😊
مثلا امتیاز ماشین ظرفشویی که هیچ کی سمتش نمیره امتیازش خیلی بالاست. کارهایی که خیلی دعوا روش هست رو امتیازش رو کم می کنم.🌝
🪴🪴🪴
روش امتیازدهی هم اینجوری هست که کارت میدم. 🎟️
مثلاً فلان کار دوتا کارت داره اون یکی سه تا کارت، اون یکی مثلاً چهار تا و...
و بعد جمعهها، کارت ها رو میشماریم. هر کارتی مثلا ۵ هزار تومن ارزششه.
یکی میشه ۱۰۰ هزار تومان یکی میشه ۱۵۰ هزار تومن و...💵
از این پول چیزهایی که دوست دارن میتونن بخرن.
مثلا من برای تغذیه مدرسشون لقمه درست میکنم ولی اگه بخوان خوراکی بخرن باید از همین پول استفاده بکنن. یا مثلا مداد رو من میخرم ولی اگر گمش بکنن، باید خودشون بخرن.
بعضی از چیزا هم هست که جزو محدودیتهاست.❌
مثلا الان پسرم پولش به موبایل رسیده ولی من اجازه نمیدم. میگیم پول داشتن شرط لازمه ولی کافی نیست. باید به سنش هم رسیده باشن. هرچی دوست داشته باشن میتونن بخرن. فقط می گم جزء اون محدودیتها نباشه.🙂
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
مسوولیت پذیری جوجهای
(س.ز.فاطمی
مامان #موسی ۱۶ ، #عباس ۱۲ ، #هدی ۹ و #حسین ۵ ساله)
با دخترم رفته بودیم دندانپزشکی
خیلی از خودش شجاعت نشون داد یه آخ هم نگفت
دست آخر دکتر گفت جایزه ات رو بردار
رفتیم دیدیم به جز تراش و مداد و خطکش چیزی ندارن دمغ یه مداد برداشت اومدیم بیرون
هنوز خیلی از مطب فاصله نگرفته بودیم که دخترم در مقابل جعبه جوجه های پفکی متوقف شد از چشماش التماس میبارید 🥺
قبلاً هم بارها اصرار کرده بود ولی من قبول نکرده بودم. گفت: به جای جایزه دندانپزشکی 🙏
دلم رفت به ایام کودکی همیشه تابستون که میرسید یکی توی کوچه داد میزد: «دمپایی بیار جوجه ببر»
مادربزرگم از زیر سنگ هم که شده برام دمپایی پاره جور میکرد و من با شوقی وصف ناشدنی دمپایی رو با جوجه تاخت میزدم اون رو روی سرم میذاشتم و برای مامان جونم دو دستی بوس میفرستادم و تا وقتی چیز جذابتری برای سرگرمی نبود مثل تخم چشم ازش مراقبت میکردم 🤭
دلم نیومد لذت داشتن جوجه رو از بچم بگیرم
گفتم: باشه انتخاب کن
دو تا جوجه پنبهای رو گذاشت توی جعبه و داد دست دخترم
وقتی رسیدیم خونه به حسین گفتم بیا ببین برات دمپایی خریدم 😙
در جعبه رو باز کرد یهو دوقدم پس پس رفت بعد با هیجان شروع به سوال پرسیدن کرد:
کجا بذاریم؟ چی بدیم بخورن؟.....
اگر به تناسخ اعتقاد داشتم باید از این جوجه های بینوا میپرسیدم: شما به تاوان کدام گناه جوجه شُدید و افتادید زیر دست حسین؟🥴
تا شب مدام اینور اونورشون کرد
تنها تدبیری که برای نجات جان زبون بستهها به ذهنم رسید این بود خانه ناامنشان رو بذارم توی بالکن. پیشی عروسکی رو هم گذاشتم توی جعبه تا در حقشون مادری کنه
یه صندلی هم برای حسین گذاشتم تا بشینه کنار جعبه و تماشاشون کنه و ازش قول گرفتم که دستمالی شون نکنه
یکی از جوجهها تاب تحمل این حجم از مهربانی حسین را نیاورد و تنها دو روز مهمان خونه ما بود
سر صبح که رفتم سراغشون دیدم به دیدار حق شتافته😢
وقتی بیدار شدن و فهمیدن که یکی از جوجه ها مرده اول یه کوچولو غصه خوردن ولی به خاطر جیک جیک جوجه تنها شده،
احساس مسوولیت کردن که نذارن تنها بمونه
تا ظهر چشم ازش برنداشتن و با دست بهش دون میدادند. مسابقه گذاشته بودن که از دست کدومشون دونه میخوره
فکر نمیکردم این بچههای بیتفاوت این همه در قبال این جوجه احساس مسوولیت کنن😊
#روزنوشت_های_مادری
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«جنگی که نمیشناختم»
#س_ز_فاطمی
(مامان #موسی ۱۷، #عباس ۱۳، #هدی ۱۰ و #حسین ۶ ساله)
انتشارات امیرکبیر گفته بود «تو شبیه مادر کتاب خوشههای خشم هستی». مشتاق شدم ببینم اون چطور زنی بوده، ولی به جای اینکه از کد تخفیف انتشارات برای خرید کتاب استفاده کنم، رفتم سراغ لشکر کتاب😘. یه عزیزی از تربت حیدریه خوشههای خشم رو به نفع جبهه مقاومت برای فروش گذاشته بود. تردید نکردم و سریع پول کتاب رو برای دفتر وجوهات رهبری زدم.
خلاصه کتاب بعد از یه هفته به دستم رسید. یه کتاب قطور که ۱۴۰ تومن پول پستش برام آب خورد😄. چند فصلی بیشتر نخونده بودم که جنگ شد. گفتم وسط جنگ که نباید رمان خوند🤨، گذاشتمش کنار. اون روز جمعهٔ آغاز جنگ، بدون اینکه متوجه باشم تمام مدت دندونام رو روی هم فشار داده بودم😡😤.
همسرم پیشمون نبود برای همین با همهٔ بچهها عقب ماشین شوهر خواهرم رو اشغال کردیم، خودشون هم با بچهها جلو نشستن، رفتیم نماز جمعه.
از شدت خشم و کینه، وقتی شعار میدادن «سلامی باقری شهادتت مبارک»، نمیتونستم گریه کنم و بیشتر از قبل دندونام رو فشار دادم. دو تا پسرا بین جمعیت گم شدن😱، با تلفن همراه مردم به من زنگ میزدن تا راهنماییشون کنم کجا بیان. گم شدن بچهها رو هم از چشم اسرائیل میدیدم؛ به حدی خونم به جوش اومده بود، که میتونستم به قول مادربزرگ خدا بیامرزم با دندون یکی یکی سربازاشون رو ریز ریز کنم😌.
بعد از ظهر دیگه فکّم از شدت فشار دندونام درد گرفته بود تا اینکه پیام امام امت رسید و قدرتش به ما قوت قلب داد و این با اولین موشک بعد از پیام آقا تکمیل شد.
تو اون لحظه من بیاختیار شروع به جیغ زدن کردم تا فشار روانیای که از صبح تحمل کرده بودم، تخلیه بشه. بچههای خواهرم خونهٔ ما بودن و از رفتار نامعقول من بهت زده شده بودن😬 کوثر سادات رفته بود به مامانش گفته بود: «خاله زینب یه عالمه جیغ زد ولی وقتی دیدیم خوشحاله و داره میخنده خیالمون راحت شد»🙄
تو این مدت هرچی سر و صدا اومد به کوچیکترا گفتم ماشاءالله ما قوی هستیم، داریم موشکاشون رو میترکونیم، بعد جواب میدیم و داغونشون میکنیم. با بزرگترا هم مدام فیلمها رو ردوبدل میکردیم و تحلیل میکردیم.
شبا تا نماز صبح بیدار میموندم، مدت کمی میخوابیدم و دوباره هراسون بیدار میشدم گوشی رو برمیداشتم. این روند پنج روز ادامه پیدا کرد. مچ دستم درد گرفته بود؛ بس که گوشی دستم بود😩. بالاخره گفتم بسه دیگه، دونستن و ندونستن من تأثیری در روند جنگ نداره، ولی دعا و استغاثه و روحیه دادن به بچهها حتماً تأثیر داره.
این شد که بعد از پیام دوم آقا به روال عادی زندگی برگشتیم.
با بچهها رفتیم بیرون هواخوری. با هم روزانه دعای توسل میخونیم، بعدش بازی رومیزی میکردیم.
دوباره کتابم رو دست گرفتم تا مثل خانم جاد، محور انسجام خانواده باشم و اجازه ندم به هیچ قیمتی از هم بپاشه؛ حتی توی جنگ. و چون هر خونه یک واحد از پیکر جامعه است، من در این میانه قطعاً نقشی در حفظ انسجام جامعه خواهم داشت.
امروز همه چیز به زندگی قبل برگشته ولی یه چیز تغییر کرده و اون ایمان به غلبه حق در جهانه☺️.
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
❓ در حین گفتگو با شما خیلی جاها متوجه شدیم که شما مادر سختگیری نیستید و مشکلات و سختیها رو آسون میگیرید😉 و صبورانه رفتار می کنید. لطفاً برامون بگید این روحیه رو چطور به دست آوردید؟ آیا یک ویژگی ذاتیه یا برای رسیدن بهش تلاش کردید؟!
#پرسش_و_پاسخ_از_مامان_چندفرزندی
#از_نکات_گفتگوی_زنده
#ع_محمدطاهری
(مامان #زهرا ۱۴، #علی ۱۱، #حسن ۹، #حسین ۷، #زینب ۴ ساله و #فاطمه ۷ ماهه)
🪴🪴🪴
قطعا اینکه صبر آدم با افزایش تعداد بچهها بالا میره رو قبول دارم. وقتی که من هیچ بچهای نداشتم، شهره بودم به آدم صبور بودن😄 ولی وقتی که بچه اومد، تازه فهمیدم اصلاً صبر یعنی چی😩 و من اصلاً ندارم. بیخوابی کشیدن، مریضی، اینکه عادت کردی به اینکه خودت رو حاضر کنی ببری، حالا باید یکی دیگه رو حاضر کنی، حالا باید هزار و یک فکر بکنی، حالا میخوای الان استراحت کنی، اون خوابش نمیاد، هزار و یک عامل هست واسه اینکه تو صبرت محک بخوره، حالا اینو ضربدر ۲کنیم، ضربدر۳، ضربدر۴، ضربدر۵... یعنی صبر همین جوری کاسهش باید بزرگتر بشه، یعنی من که الان اینجا نشستم، ۲سال پیش این صبر رو نداشتم، این صبره بزرگ میشه، اما اینکه آدم شرایط رو بپذیره خیلی کمک میکنه به اینکه صبرش بره بالا. بعضی وقتها آدم میگه که شما نمیخوای برای خودت باشی، نمیخوای یه زمانی برای خودت داشته باشی؟ دوست نداری یه شغلی برا خودت داشته باشی؟ میگم وقتی که آدم بپذیره این شغلشه، این کارشه، براش تحمل شرایط راحت میشه، دیگه شرایط اونجوری نیست که بگه من دارم تحمل میکنم، منتظر یه فرصته که دربره😅. من این شرایط رو پذیرفتم، میدونم که من یک مادرم، مادر شش فرزندم که شاید خیلی از کارهایی که بقیه به صورت فردی انجام میدن، نتونم انجام بدم ولی میتونم کارهایی که هست رو بیارم تو خلال بچهها و با اونها شاد باشم و با اونها زندگی بگذرونم. وقتی شرایط رو بپذیریم، تحملش برامون خیلی راحت میشه، خیلی گذرانش برامون سهل میشه.
رازش تو اینه که ما بپذیریم که الان شرایطمون اینه☺️
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
❓ در شرایط مریضی بچهها، به خصوص بیماریهای واگیردار که بچهها یکی یکی مریض میشن، شما چیکار میکنین؟ این شرایط خیلی سخته به خصوص وقتی که دستتنها باشیم و خیلی لازمه که از دیگران کمک بگیریم، خانوادهها هم هی بخوایم مزاحمشون بشیم، سخته و اذیت میشن، شما خلاصه تو این شرایط مریضی و مریضداری و چیکار میکنین، راهکاری دارید؟ چطور صبوری میکنید، چطور مریضداری میکنید؟
#پرسش_و_پاسخ_از_مامان_چندفرزندی
#از_نکات_گفتگوی_زنده
#ع_محمدطاهری
(مامان #زهرا ۱۴، #علی ۱۱، #حسن ۹، #حسین ۷، #زینب ۴ ساله و #فاطمه ۷ ماهه)
🪴🪴🪴
خب برای ماهم خیلی زیاد پیش اومده که بچهها سرما میخورن، همشون باهم سرما میخورن😩، آبله مرغان همینطور. راحت ازش عبور میکنیم، خیلی سخت نیست. مثلاً حالا اگه قراره من یه لیوان آبلیمو عسل درست کنم، یه پارچ درست میکنم😉😄، یا اگه قراره یه دونه قطره بینی بگیرم، ۵ تا میگیرم که روش اسم هر بچه مشخصه، داروی هر بچه مشخصه، یه دورهایه یعنی ما اینو میپذیریم که بیماری برای آدمه و همه مریض میشن، یه دیگ سوپ میذاری، همه از دم سوپ میخورن، این چیزا به تعداد بچهها نیست به نظرم، به سخت یا آسون گرفتن خود اون مادر نسبت به اون بچهست☺️. ممکنه یکی یه بچه داشته باشه، انقدر سخت بگیره که شب و روز نداشته باشه😩، هلاک بشه، یکی هم نه میگه همینجوری سوپ میذاری همه میخورن، حالا همه هم مریضن، همه هم سرفه میکنن، همه هم نیاز به مراقبت دارن، خب اتفاقی نمیافته که!😄😜
مثلاً دورهٔ بیماری طولانیه. فقط زمانی سخته که مادرِخونه هم بیافته. همیشه میگم که خدایا من سالم باشم که به اینها برسم. وقتی من میافتم اون موقع واقعاً خیلی سخت میشه، خب دل آدم میسوزه، بچهها بالاخره غذا میخوان، کار دارن وگرنه اگه همهشون باهم مریض بشن، به همهشون باهم میرسیم دیگه، کاری نداره😌.
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharjlif