«۲۳. راهاندازی مهدکودک مسجد»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
همسرم تاکید داشتن هر مسجدی که بخوایم آباد بشه، باید اول فضای کودکش راه بیافته. بچهها که پاشون به مسجد باز بشه، به دنبالش خانوادهها هم میان.☺️ اعتقاد داشتن مسجد باید پر از بچه باشه.
این شد که بعد از اثاثکشی، تصمیم گرفتیم به عنوان اولین کار، مهد و پیشدبستانی مسجد رو راه بندازیم.
من خودم از سالها قبل به خاطر فرزند خودم، مطالعات کودک داشتم و حتی از یکسال قبل، با یه مهد تو شهرری، از نزدیک در ارتباط بودم و ریزبهریز کارهاشون رو میدیدم.🥰
از طرفی با موسسهای آشنا شدم که سالها بود کار کودک، در فضای قرآنی، انجام میدادن. اونها محتواهای آموزشی و کتابها و مربی در اختیار ما گذاشتن. حتی ارزشیابی از مربیها رو هم انجام میدادن.
چند هفتهای دوندگی کردم که بتونم مجوزش رو بگیرم.😉
تصمیم گرفته بودیم طبقهٔ بالای مسجد رو مهد کنیم. یک جای کاملاً خاکی، تفکیکنشده و به صورت سالن و با نردهایی که ۶۰ سانت بیشتر ارتفاع نداشتن🥲 و نمیشد ازشون استفاده کرد.
مرداد ماه (سال ۹۷) بود که من از مسجد یه اتاق خواستم تا شروع کنیم به ثبتنام، و بعدش بودجه پیدا کنیم و شروع کنیم به بنایی طبقه بالا و راه انداختن مهد.
اتاق رو گرفتم و تزئین مختصری کردم. بعد اون، ساعات مشخصی رو با حسین و معصومه میرفتیم تا ببینیم کسی برای ثبتنام میاد یا نه. در کنارش تبلیغات و پخش تراکت هم داشتم.
فقط هم بچههای ۴ تا ۶ سال رو پذیرش میکردیم.🥰
همزمان بنایی هم شروع شد. تونستیم در حد دو تا اتاق رو تفکیک کنیم.
این بنایی تا اول مهر طول کشید؛ چون مسجد بودجهٔ خاصی نداشت و امکاناتش خیلی کم بود. تو این مدت ۸ نفر ثبتنام کرده بودن.
اول مهر به محض اینکه اون دو اتاق رو تحویل ما دادن، با کمک بعضی از دوستان شروع کردیم به تجهیز و تزئین، که حداکثر تا نیمهٔ مهر بتونیم مهد کودکمون رو راه بندازیم.😍
انقدر کار طبقهٔ بالا سخت بود که هنوز هم وقتی یادم میاد، تعجب میکنم چهطوری اون روزا رو گذروندم.🤭 بعد از تحویل، اونجا پر از مصالح بود و حتی بودجه نداشتیم که چند تا کارگر بگیریم بیاد تمیزش کنه. فقط تونستیم یه کارگر بگیریم که تا حدی کار رو جلو بردن، بقیهش رو خودم انجام دادم. از کاردک کشیدن تا تمیز کردن مصالح.😅
تمام سعیم این بود که بتونیم به وعدهای که به این هفت هشت تا خانواده داده بودیم برای نیمهٔ مهرماه، عمل کنیم.
در همین حین، از بین مربیهایی که اون موسسه معرفی کرده بودن، گزینش هم انجام دادم.
خلاصه با تمام سختیها مهد کودک راهاندازی شد.💛
چند هفته بعد برای سالن بزرگ طبقهٔ بالا هم بانی پیدا شد و به جای اون نردههای ناایمن، امدیاف زدیم. به این ترتیب تونستیم از اون فضا هم استفاده کنیم. یه بخشش رو که حالت انباری بود، پرده زدیم و بقیهٔ سالن رو موکت کردیم. یه موکت نازک و خشک که برای مسجد بود. به خاطر کمبود بودجه، نتونستیم چیز بهتری تهیه کنیم.🥲 اون سالن شد محل بازی بچهها.
سال اول رو اینجوری سپری کردیم. درحالیکه تیممون فقط ۲ نفر بود! من که هم مدیر بودم و هم منشی و یه نفر خانوم مربی. حتی کارهای خدماتی رو با هم انجام میدادیم.
سال دوم بچههامون به تعداد قابل توجهی افزایش پیدا کردن و به حدود ۵۰ نفر رسیدن.😍 این شد که باز هم کلاس اضافه کردیم و در حد توان تجهیز کردیم و مربی بیشتر و حتی منشی گرفتیم.
به این ترتیب سالبهسال که میگذشت، تجهیزات و تعداد کلاسها رو اضافه کردیم و سالن بازی درست کردیم.
تو دوران کرونا البته، تعداد بچهها ریزش پیدا کرد و به ۲۰ تا ۳۰ نفر رسید. ولی به لطف امام حسن (علیهالسلام) باز هم تونستیم ادامه بدیم، تا امسال که حدود ۱۱۰ بچه داشتیم🥰 و ظرفیت مرکزمون تکمیل شد و مجبور بودیم درخواست بقیه رو رد کنیم.
تعداد کادر مهد هم به ۱۲ نفر رسیده که شامل چند مربی و کمکمربی و منشی و نیروی خدماتیه.☺️
#قسمت_بیست_و_سوم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۲۴. کار با بچهها رو دوست دارم»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
بعضی از بچههایی که به مهد ما میان، کسایی هستن که به خاطر شغل مادرشون، باید پیش خاله یا مادربزرگ میموندن، یا مهدکودک های غیر مذهبی میرفتن. ولی حالا امکان بازی با همسالانشون رو در محیطی امن دارن.🥰 اگه ببینم بچهٔ کوچیکی هست که دوری از مادر اذیتش میکنه و صرفاً به خاطر آموزش اومده، ثبتنام نمیکنیم و پیشنهاد میدیم که از فضاهای مادر و کودک استفاده کنن.😉
اما بچههای ۶ ساله، چون نزدیک سن مدرسهشون هست، باید کمکم آماده بشن برای دور شدن از پدر و مادر.
مدت زمانی هم که بچهها تو مهد میمونن، سه ساعت و ربعه (صبح تا ظهر) البته کوچیکترها، کمتر هم میتونن.
مبنای همهٔ آموزشهامون، قرآنیه. تو بازیها، ملاحظات قرآنی رعایت میشه.☺️ آموزش انواع مهارتهای جسمی و مهارتهای کلامی و اجتماعی رو با نقاشی و شعر و بازی و نمایش داریم.
حفظ سورههای کوچیک یا آموزش مفاهیم دینی در قالب عبارات قرآنی (مثل احترام به پدر و مادر با آیه «و بالوالدین احسانا») رو هم داریم. همینطور از اونجایی که مرکز رسمی آموزش و پرورش هستیم، تدریس ۴ تا کتاب بدن من، خانهٔ من، شهر من و دنیای من رو هم تو برنامه داریم.👌🏻
کار با بچهها، شیرینیها و تلخیهایی داره. تلخیهاش بیشتر وقتی هست که میبینیم بچهای آزرده شده. مثلاً آشفته میاد که بابام مامانمو زده.😓
یا یه بار یکی از بچهها پدرشو از دست داده بود و به شدت میترسید از مادرش جدا بشه. فکر میکرد اگه بیاد مهد، مادرش رو هم از دست میده.😭
اگه بچهای اضطراب جدایی خیلی زیادی داشته باشه، ما معمولاً ارجاع میدیم به مشاور، ولی این بچه چون شرایطش خاص بود، تصمیم گرفتیم خودمون انرژی خیلی بیشتری بذاریم. الحمدلله نتیجه هم گرفتیم و بعد از یک ماه، تونست به راحتی جدا بشه.☺️ حتی از در مسجد میگفت مامان دیگه تو نیا؛ خودش میاومد بالا و بگو و بخند...
گاهی ولی کاری از دست آدم برنمیاد و این خیلی تلخه. مثلاً وسط سال متوجه میشدیم پدر و مادر بچهای از هم طلاق گرفتن و طفلک وسط این کشمکشهاست.😞
تلخی دیگه، آسیبهایی بوده که بچهها تو مهد میدیدن. مثل زخمها و خراشها و مواردی که مجبور بودیم دکتر ببریمشون. همهٔ اینا برای ما خیلی دلهرهآور بود.😣 مخصوصاً که بچهها امانت مردم بودن دست ما.
اما شیرینیهاش، خیلی خیلی بیشتره. من وقتی خلوص و صفای بچهها رو میبینم، خیلی انرژی میگیرم. خودم کار با بچهها رو خیلی دوست دارم. حتی همسرم چند بار گفتن که بیا تو دانشگاه فعالیت کن، من هم به خاطر علاقهم به کار با بچهها و هم به خاطر بچههای خودم که سخته تو فضای دانشگاه باشن، تا حالا نپذیرفتم.
اینکه بچهای برام نقاشی میکشه یا میرن مشهد و برام یه مهر سوغاتی میارن که «خانم مدیر، من اینو زدم به حرم براتون آوردم😍» خیلی برام دوست داشتنیه.
کلا کارهای بچهها بامزهست و ما دقت که میکنیم همهش میخندیم و لذت میبریم.
برکات کار هم خیلی زیاده. صبحها که با بچهها دعای فرج میخونیم، به همدیگه میگیم اگه حاجت و مشکلی دارید که حل نمیشه، بیاید لابهلای دعای این بچهها شما هم دعا کنید؛ که خیلی وقتها هم نتیجه گرفتیم.
بارها شده کار یه جوری گره خورده و به مو رسیده بود که حتی کم مونده بود جمع کنیم مرکز رو،🥲 و با توسل به امام حسن (علیه السلام)، چنان یک دفعهای حل شده بود که نفهمیدیم چطور شد.😍
#قسمت_بیست_و_چهار
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۲۵. واحد خواهران مسجد»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
تو مهد و پیشدبستانی، بچههای ۴ تا ۶ سال رو پذیرش میکنیم. آموزشهامون، آموزشهای شیرینیه در حد سن بچهها، همراه با آموزههای مذهبی و دینی. بعضاً ما بچههایی داریم که کلاً در معرض آموزشهای دینی قرار نمیگیرن و به دلایل مختلف مثل شهریهٔ پایینی که میگیریم، میان اینجا.☺️ ما سعی میکنیم آموزههای مذهبی، به صورت خاطرهٔ خوشی برای بچهها بمونه. بعضاً دیدیم بچهای که توی مرکز ما بوده، بعد چند سال، خانوادهش میگن اون یکی دو سالی که پیش شما بوده، بهش مزه کرده و همهش میگه مامان من اون مسجد رو دوست دارم.🥰 مراسمهای اونجا رو شرکت کنیم...
و این دقیقا هدف ماست که بچهها با مسجد انس بگیرن. بعضیهاشون که خانوادههای پایبندی به مسجد دارن، تو بدنهٔ مسجد میمونن و جذب کانون نوجوانانمون میشن؛ حتی بعد خانوادههاشون هم میان تو بخشهای مختلف فعالیت میکنن.😉
بعضیا هم گذری یکی دو سال مهمون ما هستن، ولی انشاالله این رایحهٔ خوش بهشون برسه و ذهنیت خوب شکل بگیره.💛
به جز مهد، کار دیگهٔ ما تشکیل واحد خواهران بود که بخشهای مختلفی داشت. بخش فعالیت مجازی (که کانال بانوان رو اداره میکنه)، بخش روابط عمومی، بخش تدارکات، انتظامات، و...
کانون نوجوانانمون از ۷ سال تا ۱۸ سال پذیرش داره، که بسته به سنشون کلاسهای مختلف هنری و ورزشی براشون داریم، اردو میبریم و در کنار اینها، کلاسهای سبک زندگی هم داریم و کلاس بحث آزاد، که پاسخ به شبهات مذهبیشونه.
بچهها به خاطر انسی که با مربیها پیدا میکنن، نماز جماعت میان و توی مراسم افطاری شرکت میکنن. تلاشمون اینه که حس و حال خوبی از فضای مذهبی مسجد دریافت کنن.☺️ چون متاسفانه به خاطر هجمههای فرهنگی، خیلی وقتا این امواج مثبت و آموزشهای خوب بهشون نمیرسه.😥
بخش کانون نوجوانان پسر هم هست که چون چند سال قبلِ دخترها شروع به کار کرده، فعالیتهاش گستردهتره. مثلاً اردوهای خارج شهر میبرن و هیئتهای هفتگی و مناسبتی دارن.
ورزشی هم که اونا کار میکنن، جودو هست به صورت حرفهای و قهرمانی که حتی اگه ادامه بدن، میتونن تو سطح کشوری و بینالمللی هم مطرح بشن انشاءالله.👌🏻😌
برای تکتک این بخشها، ذره ذره زحمت کشیدیم، آدم پیدا کردیم، افرادی که مستعد بودند و صلاحیتش رو داشتن، گزینش میکردیم و بهشون مسئولیت میدادیم. امتحان میکردیم اگه کارشون موفق بود، گسترشش میدادیم.
الان الحمدلله تعداد بانوانی که توی بخشهای مختلف فعالیت میکنن، به حدود ۵۰۰ نفر یا بیشتر رسیده.🥹
بخش خیریه هم داریم. چند وقت یه بار فراخوان میدن برای تهیه بستههای غذایی و حدود صد بسته آماده میکنن برای خانوادههای کم بضاعت.
یا مثلاً مشکلات خاص رو شناسایی میکنن، اعم از بیماری، مشکلات شغلی، مسکن و...، مبلغی رو که نیاز باشه، براش بانی پیدا میکنن و مشکل حل میشه.
حسابهای مسجد هم تو بانکی باز شده که بهش امتیاز وام تعلق میگیره، به افرادی که نیاز داشته باشن و تایید بشن، وام میدیم. چند سری جهیزیه تا الان جمع شده. چند سری وسایل کارآفرینی دادن به خانمهای سرپرست خانوار و حتی آقایونی که مشکل شغل داشتن.
برای خانمهای بالای ۱۸ سال هم کلاسهای مختلف داریم. مثلاً کلاسهای ورزشی بدون موسیقی. مشکلی که خانمهای مذهبی ما داشتن، اینه که هر باشگاه ورزشیای می رفتن، غالباً همراه با موسیقی بوده.
همینطور کلاسهای هنری مثل گلدوزی، خیاطی، قالیبافی، روباندوزی و... که به صورت دورهای برگزار شده.
یه سری کلاسهای قرآنی و تربیتی هم داشتیم. کلاسهای تدبر در قرآن، مفاهیم قرآن، کلاسهای تربیتی برای مادران، کلاسهای تحکیم بنیان خانواده در پرتو سوره نور و...
یه مدت هم کلاسهای مشاورهای داشتیم. مثلاً در مورد تربیت فرزند برای پدر و مادرهایی که فرزند نوجوون داشتن.
#قسمت_بیست_و_پنجم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۲۶. از خدا خواستم تا آخر سرپا باشم»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
تو این ۶ سال بعد برگشت از سوریه، زندگیمون با اینکه سختیهایی داشته، الحمدلله نسبت به قبلش فراز و نشیب کمتری داشته.☺️
یکی از سختیهای این دوران، اثاثکشی خیلی سختی بود که تو دوران کرونا داشتیم و همزمان با مریضی پدرمم بود.🥺 من و همسرم تنهایی در عرض ۳ ۴ روز مجبور شدیم تمام خونه رو جمع کنیم و دوباره بچینیم.
از سختیهای دیگهش، کرونا گرفتن ما بود. همه با هم مریض شدیم. بچهها خیلی سبک گرفتن، حتی معصومه علامتی نداشت. من هم نسبتاً سبک گرفتم؛ ولی همسرم بسیار شدید گرفت و ۴۵% از ریهشون درگیر شد. خیلی روزهای سختی گذشت. این ایام رو با توسل به امام حسن (علیهالسلام) گذروندم. خیلی خیلی نگران همسرم بودم؛ بیماریشون خیلی شدید شده بود و تبهای وحشتناک میکردن.😓
مخصوصاً شبها شدت میگرفت و بدحال میشدن و من هر شب بچهها رو زود میخوابوندم و آماده رسیدگی به ایشون میشدم که اگه حالشون بد شد با اورژانس تماس بگیرم.
حدوداً ده روز به این صورت گذشت و خداروشکر که به سلامتی تموم شد.💛
بعد اون، ترس من و همسرم از کرونا کمتر شد و چون علت اینکه تا اون زمان بچهدار نمیشدیم، همین ترسمون بود (اینکه ممکنه بدنم ضعیف بشه و نتونم در بارداری دارو مصرف کنم)، با کم شدن ترسمون، دوباره تصمیم به بارداری گرفتیم.🥰
محرم سال ۱۴۰۰ بود که متوجه شدم فاطمه خانم رو باردار هستم. چون من تجربهٔ سقط و استراحت مطلق داشتم، همون اوایل بارداری توسل کردم به اهلبیت و ازشون خواستم که این بچه هم برامون بمونه🥹 و حتی بارداری من رو جوری قرار بدن که توانا باشم و تکیهم به پاها و دستهای خودم باشه و حتی تا روز قبل زایمانم، جاروبرقی خونهم رو هم خودم بزنم و بعد برم بیمارستان و واقعاً هم همین شد.🥰
به خاطر اینکه دو تا بچه داشتم و باردار بودم، رفتن به مسجد و مدیریت کارهای اونجا یه کم برام سخت شده بود، ولی باز خود امام حسن (علیهالسلام) کمکم کردن و قوت دادن بهم و من تا روز اخر بارداری، سر کارها بودم.😉
بعد زایمان ده روز مرخصی گرفتم و از دور کارها رو اداره میکردم و روز یازدهم با فاطمه خانم و معصومه خانم به محل کار برگشتم.
الحمدلله تو نوزادی، بچه آرومی بود. معمولاً هم بچه، جز برای شیر دادن، دست من نمیرسید و بین همه میگشت.😄 اما بعد یکسالگی، حسابی از خجالتم در اومد و بازیگوشی رو به حد اعلا رسوند.🤪 طوری که یه بازهٔ گذاری، دائم باید یکی حواسش میبود. اینجور وقتها بین بچههای کادر تقسیم میکردیم و هر کی کارش سبکتر بود اون لحظه، حواسش به بچه بود. معمولاً هم منشی و نیروی خدماتیمون، اول و آخر وقت پر کار بودن و وسط روز سرشون خلوت بود.
معصومه و فاطمه وقتی که یه کم بزرگتر میشدن، میرفتن قاطی بچهها بازی میکردن.☺️
در طول روز، سعی میکنم یه برنامهٔ ثابت و مشخصی رو داشته باشم، چون میدونم اگه غفلت کنم یا از برنامهم خارج بشم، کارم چنان گره میخوره که بعداً پشیمون بشم🥲 و الحمدلله اگه رو برنامه باشم، به کارا میرسم.
مثلاً اگه بذارم ظرفها رو هم جمع بشه، یا کارای اتو کردنی و...، یا زمانی که برای مرتب کردن خونه در نظر گرفتم، اگه ازش غفلت کنم، بعداً خیلی سخت میشه و اون نظمی که برای خودم تعریف کردم، از بین میره.😉
#قسمت_بیست_و_ششم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۲۷. برنامهٔ صبح تا شب ما»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
روال زندگی ما اینطوریه که معمولاً ۷صبح همهمون بیدار میشیم. بعد از خوردن صبحانه حسین و معصومه میرن مدرسه. من و فاطمه هم به مسجد و مهد میریم. تلاش زیادی کردم که هر دوی بچهها شیفت صبح باشن. اینطوری همهمون با هم از خونه خارج میشیم و ظهر به بعد، میتونیم یه زمانی رو با هم بگذرونیم و من روی درس بچهها یه نظارتی داشته باشم.☺️
ساعت ۱ و ۲ وقت ناهاره و بعد از اون همه یه استراحتی میکنیم.
البته بچههای بزرگتر نمیخوابن. مشغول تکالیفشون میشن و بعد تا ساعت ۵ و ۶ بازی میکنن و وسایلشونو تو خونه پخش میکنن.😅
بعد اون ساعت، من که مشغول پختن شام میشم، آروم آروم بچه ها رو صدا میکنم که وسایلتونو جمع کنین. کمک میکنن تو کار خونه و معمولاً بعدش یه برنامهٔ جاروبرقی هم داریم.
همسرم چون خیلی دیر میان، گاهی ۹ و ۱۰ شب و حتی دیرتر🤭، خیلی وقتها به اینکه با بچهها شام بخورن یا بچهها رو قبل خواب ببینن، نمیرسن. چون معمولاً ساعت ۷ شام میخوریم و ۸ بچهها میرن بخوابن.😴
یکی از دلایلی که من نمیذارم ظهرها بچهها بخوابن، همینه که میخوام خسته باشن و ۸ شب خوابشون ببره😉 و این دیگه چند ساله عادتشون شده.
برای ایجاد این عادت، یه مدت بیدارشون میکردم و سرگرمشون میکردم که عصر نخوابن و شب راحت خوابشون ببره.🥰
۸ دیگه معمولاً بچهها همهشون میخوابن و نهایتاً به خواب رفتنشون تا ساعت ۹ طول میکشه.
از اون ساعت به بعد من به کارها و حساب کتابهایی که دارم و مربوط به مدیریت مهد و بخش خواهران مسجده و نیمهتمام موندن و توی محل کارم وقت نمیشه انجامشون بدم، میرسم.
قرائت قرآن و مطالعهٔ کتاب، یا هر فعالیتی که برای خودم بخوام انجام بدم، این ساعت انجام میدم.
همینطور کارایی مثل اتو کردن، خیاطی، قالیبافی و... رو تو همین بازهٔ ۹ تا ساعت ۱۲ انجام میدم.☺️
همسرم هم که میان، با همدیگه صحبتی میکنیم و شام میخورن، اگه نخورده باشن و چای و تنقلات.
این زمان خالی منه. رسیدن به کارایی که دوست دارم و همینطور خونهٔ ساکت و تمیز😊، به تمدد اعصابم کمک میکنه😉 که انشاالله بتونم روز بعد رو پر انرژی با بچههام شروع کنم.
این برنامهٔ معمول زندگی ماست و معمولاً منظم و قانونمنده. جز در موارد خاصی که مثلاً مهمونی باشه یا سفر و... تغییر نمیکنه.
برای اینکه بچهها در طول هفته زیاد پدرشون رو نمیبینن، پنجشنبه و جمعهها، معمولاً یه برنامهٔ تفریحی میذاریم.
گاهی میریم استخر. صبح پدر و پسری👨👦 میرن و عصر هم مادر دختری👩👧👧. گاهی هم میریم پارکهایی که محیط خوبی دارن. بچهها بازی میکنن و شام میخوریم.
#قسمت_بیست_و_هفتم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۲۸. گاهی از ابراز خستگی شرمنده میشم»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
میتونم بگم ۹۰ درصد کارها و مسئولیت بچهها با منه. همسرم فعالیتها و مشغلههاشون به شدت زیاد و سنگینه.
من اگه میدیدم که ایشون در جامعه اثرگذاریشون کمه یا اثرگذاریشون توی خونه مهمتره، قطعاً از ایشون درخواست میکردم که یکسری از کارها رو تحویل بدن و برای خونه بیشتر وقت بذارن.😉 ولی تصمیم گرفتم که از حق خودم گذشت کنم و ایشون بتونن فعالیت اجتماعیشونو با همون شدت و کیفیت انجام بدن.💛
یه وقتهایی بهم فشار میاد ولی تجربهها و نیتها و انگیزههایی هست که به من آرامش میده.🥰
مثلاً سوریه که بودیم، با تعدادی از ایرانیهای اونجا رفتوآمد داشتیم.
چند باری هم با خانوادهٔ یکی از سرداران بزرگمون رفتوآمد داشتیم. ایشون دو تا از برادرهاشون شهید شدن که یکی شون موقع شهادت تو بغل خودشون بوده.😥
این سردار بزرگ انقدر تو جنگهای مختلف حضور فعال داشتن که ۳۰۰ تا تیر و ترکش به بدنشون خورده😣 و خیلی از اجزای بدنشون هم مصنوعیه. حتی نای تو گلوشون هم مصنوعیه!
چند باری که ما با خانوادهٔ اونها رفتوآمد داشتیم، با همسرشون آشنا شدم که واقعاً یه شیرزن بودن.☺️
من اون موقع تو سن ۲۳ ۲۴ سالگی بودم، با یه بچهٔ کوچیک. تو فکر خودم کار بزرگی کرده بودم. هم سالای خودم رو میدیدم که تو چه فضایی هستن و من تو چه فضایی بودم. فکر میکردم خیلی دارم جهاد میکنم.😏😇
یکبار ایشون از خاطرات جبهه و جنگ همسرشون میگفتن. چه خاطرات عجیبی بود...
میگفتن ما اصلاً خونهٔ ثابتی نداشتیم و هر ماه توی یه خونه میرفتیم. خونهها هم هیچکدوم کابینت نداشت. وسایل زندگیمون تو جعبهٔ میوه، روی هم چیده شده بود و چون در دسترس بچهها بود، خیلی وقتها کل آشپزخونه رو میریختن وسط.😥
از مجروحیتهای همسرشون میگفتن: «دفعات زیاد تماس میگرفتن که حاجی زخمی شده و من فقط میگفتم میشه باهاشون صحبت کنم؟
هر زمان که میاومدن و گوشی رو میگرفتن، میگفتم خب الحمدلله. اینکه تو صحبت میکنی پس زندهای. من دیگه مشکلی ندارم.☺️»
«حتی یه بار خودشون زنگ زده بودن که من زخمی شدم. خواهرشون کنارشون بودن و وقتی میشنون، شروع میکنن به جیغ زدن. من بهشون گفتم بابا این کارا چیه،😅 خودش داره حرف میزنه دیگه. اونقدی سالم هست که داره حرف میزنه.😉»
جسارت و شجاعتی که تو وجود ایشون بود، مثال زدنی بود.
یکبار بهشون میگفتم من سختمه با بچهٔ کوچیک تنهایی میرم و میام. دوست دارم تو خونهٔ خودم تو ایران باشم.😞
خیلی محکم به من گفتن که «مبادا این سختیها باعث بشه شما جلوی کار همسرت رو بگیری! مگه چند نفرن که بتونن اینجوری کار کنن و موثر باشن؟ اگه جلوشو بگیری، اون دنیا مسئول خواهی بود. پس به خاطر سختی کشیدن خودت، همسرت رو محروم نکن.»
از این کلام ایشون، شاید ۱۰ سال گذشته باشه، ولی هنوز این حرفها توی سر من میپیچه و هر زمان که میخوام گِلِه کنم و بگم برام سخته و بهم فشار میاد، این حرفها به یادم میاد و باعث میشه که آروم بشم و بتونم با قدرت بیشتری ادامه بدم.
#قسمت_بیست_و_هشتم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۲۹. بچهها باید انتظار بکشن!»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
از لحاظ مالی الحمدلله در حد متوسط هستیم. طوری که نیازهای واقعی خودمون و بچهها رو میتونیم برطرف کنیم. یعنی نیازهایی که واقعاً ضرورت داشته باشه.😉
درمورد درخواستهای بچهها اعتقادم اینه که نباید صددرصد تأمین بشن. به نظرم اگه همه چیز خیلی راحت در اختیارشون باشه و همهٔ خواستههاشون برطرف بشه، هم پر توقع میشن و هم یاد نمیگیرن که گاهی باید با تلاش و سختی به بعضی از چیزها رسید.😇
ما اون چیزهایی که اضطراری هستن رو، برای بچهها تهیه میکنیم اما چیزهایی که فکر میکنیم میشه نباشه، خیلی زود تامین نمیکنیم،😌 اجازه میدیم که بچه یه مدت انتظار بکشه و گاهی دست نیافتن رو تجربه کنه.☺️
و بعد یکی از اون، خواستههایی که برامون مقدوره، تحت عنوان جایزه یا هدیه بهشون میدیم.
اینطوریه که بچهها قدر هدیههایی که میگیرن رو خیلی میدونن🥰 و هدیه از جانب هر کسی بهشون داده بشه، خیلی ذوق میکنن و تشکر میکنن. این باعث میشه شخص هدیهدهنده هم خوشحال بشه از این که هدیه خریده.☺️
خداروشکر بچهها هم خواستههای نامعقول ندارن و با صحبت کاملاً توجیه میشن. مثلاً هیچ کدومشون، گوشی مستقل ندارن. من به شدت با گوشی خریدن برای بچهها مخالفم. به نظرم آسیب زیادی داره.🫢 بارها پسرم پرسیده من از چند سالگی میتونم گوشی داشته باشم و چرا الان ندارم؟🤔
میشینم باهاش صحبت میکنم در مورد مشکلاتی که گوشی مستقل برای بچه به وجود میاره و الحمدالله از این نظر بچههای منطقیای هستن و با صحبت زود توجیه میشن.💛
دو بار تو زندگیمون مشکل مالی جدی هم داشتیم که هر کدوم تقریباً یک سال ادامه داشته و بحران جدیای بوده ولی الحمدلله با صبر و توکل بر خدا گذشته.☺️
بچهها هر دوشون مدرسهٔ دولتی میرن. باورم اینه که تو مدارس خصوصی یا غیر انتفاعی، عموماً استعداد خاص بچهها در نظر گرفته نمیشه. یه سری فوقبرنامههای مشترک برای همه هست و میخوان همهٔ بچهها با استعدادهای مختلف رو یه جور رشد بدن.😥 برای همین ما بچه رو مدرسهٔ دولتی میذاریم تا ضروریات آموزش رو تو مدرسه یاد بگیره و بعد بر اساس استعدادهای بچه و علایقی که داره، اون رو به کلاسهای فوقبرنامه میفرستیم. مثلاً الآن حسین ورزش جودو و شنا رو داره به صورت حرفهای پیگیری میکنه. همینطور حفظ قرآن و آموزش عربی.☺️ به هنر هم علاقه داره که فعلاً برای این فکری نکردیم.
ولی راضی هستیم از اینکه با این سبک داره پیش میره. خداروشکر مشکل درسی هم نداشته که بخوایم فوقبرنامهٔ درسی براش در نظر بگیریم.
از لحاظ مذهبی، بعضی از مدارس دولتی وضعشون خوب نیست.😶🌫 ولی لطف خدا بوده که مدرسهٔ پسرم غالب افراد خانوادههای مذهبی دارن. هر چند نمیشه گفت حتماً بچهها هم خیلی خوب و عالی هستن!
ولی خوب مهم تربیت خانوادگی بچههاست. بچه باید از درون و خانواده محکم باشه، وگرنه حتی اگه تو محیط ایزولهای هم بوده باشه، ممکنه روحیهش بکشه به سمت افرادی که تربیت خوبی ندارن و بره تو جمع اونا. من دیدم افرادی رو که جو تربیتی خونهشون درست نبوده و میخواستن با گذاشتن تو مدارس مذهبی خوب، این بچه رو مذهبی بار بیارن، ولی نتیجه نگرفتن.😓 یعنی بچه رفته دو سه نفری که مناسب نبودن پیدا کرده و با اونا دوست شده.
البته یه جایی ممکنه محیطِ بد مخرب باشه. یعنی انقدر بدیها غلبه کرده باشه که اصلاً نشه در اون محیط خوب بود! خوب بودن مسخره بشه و باعث انزوای بچه بشه.
باید به این مسئله دقت کرد که اگه یه مدرسهٔ دولتی انقدر فضای بد توش غلبه کرده که بچه نه بتونه دوست خوب پیدا بکنه، نه رفتارهای درست انجام بده، ممکنه تربیت بچه هم تحت تاثیر قرار بگیره ولی اگه فضا جوری باشه که بچه بتونه راحت دوست خوب پیدا بکنه و ارزشها در اون مدرسه درست باشه، این بچه اگه تربیتش هم تو خونه درست باشه، انشاءالله به مشکلی نمیخوره.
#قسمت_بیست_و_نهم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۳۰. خواهر برادریها و پدرفرزندیها»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
طی تمام این سالها، فقط یه جا عذاب وجدان داشتم که در مورد بچهها کمکاری کردم، اونم وقتی بود که تازه داشتیم مهدکودک رو راهاندازی میکردیم و معصومه یک ساله بود. چون ما هنوز کلیددار و منشی نداشتیم، چند ماهی مجبور بودم هفت صبح خودم بیدارش کنم و ببرم مهد و این بچه، بچهٔ خوابالویی بود و دلش میخواست تا ۱۰ و ۱۱ ظهر بخوابه. حالا الان فاطمه سحرخیزه. ۶، ۶:۳۰ بلند میشه و اصلاً این مشکل رو ندارم. چه بسا من خواب بمونم ولی فاطمه من رو بیدار میکنه.😅
به جز این، بقیهٔ جاها به لطف خدا هر جا رفتم و هر کاری کردم، بچهها رو همراه خودم بردم و یا اگه یه ساعتی خونه تنها موندن، انقدر مشغول بودن که اصلاً گذر زمان رو حس نکردن.☺️
محل کارم هم شبیه خونه بوده، فضای کاملاً راحتی برای بچهها که کنار خودم باشن.
یه جاهایی بردن بچهها برام خیلی سخت بوده، ولی برای اینکه تنها نمونن، همراهم بردم.
همینطور سعی کردم رسیدگیهای دیگهم (از خوراک و پوشاک و مسائل تربیتی و بازی و تفریح و...) سرجاش باشه و هیچ چیز زندگی ما به خاطر فعالیت من، از روال طبیعی خارج نشه. الحمدلله اینطورم بوده و من همهشو لطف امام حسن (علیهالسلام) و لطف خدا میدونم؛ وگرنه تو حالت عادی، این حجم از کار، با رسیدگی به بچهها، نشدنی به نظر میرسه.😉
اگر هم جایی من کوتاهی کردم، چون سه تا بودن، کمتر احساس کمبود کردن. نبود من با حضور خواهر و برادرا جبران شده براشون.
معصومه و حسین با خواهر کوچیکترشون خوبن، ولی با همدیگه چالش زیاد دارن!
یک وقتهایی قربون صدقهٔ هم میرن. مخصوصاً بیرون از خونه، خیلی پشت هم میایستن. انگار که تو یه دنیای دیگهای باشن.😅
ولی توی خونه همهش تو سر و کلهٔ هم میزنن!
مامان حسین این کار رو میکنه،
مامان معصومه اینو گفت و...
تا حد امکان سعی میکنم فقط بشنوم و قضاوت نکنم، تازه اگه بیان سراغم؛ اگه نیان که هیچ.
غالب اوقات زمانی ورود میکنم که احساس خطر کنم.
بقیهٔ موارد اجازه میدم با این کلکل کردنها رشد بچهها اتفاق بیفته.☺️
سختترین قسمتشم اینه که اعصابمون رو تو این جیغجیغها کنترل کنیم تا بالاخره دعوا تموم بشه؛ و الا تمامشون برای رشد و تعالی بچهها لازمه.
الحمدلله ارتباط بچهها با پدرشونم عالیه. یه عاملش اینه که پدرشون کمتر در منزل حضور دارن و اکثراً مواقعی که من مجبورم بکن نکن با بچهها داشته باشم، ایشون نیستن و ورودی ندارن.
البته در پشت صحنه با گفتگوهای آخر شب، زیاد باهم صحبت میکنیم و فکر میکنیم در مورد تربیت بچهها. ولی در مرحلهٔ اجرا بیشتر خودمم.
همسرم بیشتر جمعهها بچهها رو میبینن، هر سه تاشون به شدت عاشق پدرشون هستن و گاهی که بچهها به خاطر نبودن پدرشون، غر میزنن، من براشون اهمیت کار پدر رو توضیح میدم. برای همین هضم مسئله براشون راحتتر میشه و احترام بیشتری برای پدرشون قائل میشن.☺️
الحمدلله روابط بین من و خواهرام هم صمیمیه. دائم با هم در تماسیم و هفتهای یه بار هم خونهٔ پدر و مادرم دور هم جمع میشیم.🩷
همینطور تلاش میکنم هوای پدر و مادرم رو داشته باشم و هر کاری که بتونم، براشون بکنم. الحمدلله نیاز مالی ندارن؛ بیشترین نیازی که دارن، مشورت و پشتیبانی فکریه.
بین خواهرها هم همینطوره. معمولاً وقتی نیاز به مشورت داریم، از همدیگه کمک میگیریم.
اگه یکی تو خونواده به خاطر شرایط خاصش نیاز به کمک پیدا بکنه، همه میریم کمک. مثلاً اگه یکیمون باردار باشیم و کمک لازم داشته باشیم، یا نیاز به خونه تکونی داشته باشیم، معمولاً همه دستهجمعی میریم کمک اون فرد و مشکلش رو حل میکنیم و با حل مشکل اون فرد، همهمون آروم میگیریم.🥰
#قسمت_سیام
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۳۱. روابط همسری تحت تأثیر بچهها»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
در مورد تعداد فرزندان، همسر من از ابتدا به شدت موافق چند فرزندی بودن. حتی گاهی صحبت از شش یا ده تا بچه میکردن!😅 ولی من تا الان توان بیش از این تعداد بچه رو نداشتم.😊 در آینده هم تصمیممون بستگی به شرایط داره.
چند فرزندی سختیهایی داره که مهمترینش مدیریت زمان و شرایط، حوصله داشتن، تسلط بر عصبانیت و تحمل فشارهاست.😫 مخصوصاً زمانی که شیطنت بچهها زیاد میشه. با شرایط آپارتمانتشینی که غالب ماها داریم، بچهها نمیتونن آزادی داشته باشن؛ حتی برای دویدن یا پریدن و... که حق طبیعی هر بچهایه.🥺
با وجود این محدودیتها، ما مجبوریم بیرون از خونه، این نیازشون رو تأمین کنیم که قطعاً سختی داره. برای همین من با توکل به خدا خیلی دعا میکنم که ظرفیتم کم نشه و کم نیارم در مواجهه با این سختیها و خدا خیلی جاها مدد میکنه.🥰
از اصلیترین روابط خانوادگی، رابطه با همسره که اگه این رابطه درست شکل بگیره، بقیه هم درست میشه.
خداروشکر از ابتدای ازدواج تفاوت اعتقادی با همسرم نداشتيم، ولی تفاوتهای فرهنگی و سلیقهای بوده و ناخودآگاه منشأ بسیاری از اختلافهاست.😥
ما معمولاً این چالشهامون رو زمانی که بچهها نیستن یا بعد از خوابیدن بچهها مطرح و حل میکنیم و جلوی بچهها همدلیم.😉 هر چند شده یه جاهایی از دستمون در بره.
در مورد اصول تربیتی هم اونجایی که مثل هم فکر میکنیم که هیچ، ولی هر جایی مشکل پیش بیاد، به کارشناس تربیت دینی رجوع میکنیم که ببینیم کدوممون به خاطر سلیقه و خصلتهامون از اصل فاصله گرفتیم. با این کار برمیگردیم به ریل تربیت دینی.☺️
اگه موردی پیش بیاد که در اون زمان نشه مراجعه کرد، یه اصل داریم که همدیگه رو جلوی بچهها کوچیک نکنیم و بعداً مشکل رو حل کنیم.
اضافه شدن بچهها به زندگی، روی روابط همسری قطعاً تأثیر داره؛ هم تأثیر مثبت داره و هم منفی. ولی تاثیر مثبتش بیشتره.😉
تأثیر منفی از این جهت که وجود بچهها وقت زیادی رو از مادر میگیره و انرژی و حوصلهای رو که باید برای همسرش بذاره، کم میکنه. ولی تلاشم رو میکنم که یه جوری مدیریت کنم. خیلی وقتها خدا کمک میکنه و این مشکل حل میشه ولی یه وقتایی هم نمیشه.😥
از اون طرف تأثیرات مثبت هم خیلی زیاده. وجود هر بچه روابط همسران رو مستحکمتر میکنه و زن و شوهر رو رشد میده. چون بچه ها با ویژگیها و استعدادهای مختلف میان و مادر و پدر باید تلاش کنن که روش تربیتی هر بچه رو پیدا کنن، در واقع هر بچه یه پروژهٔ مشترک جدیده که پدر و مادر باید با هم اونو پیش ببرن.☺️
همسرم الحمدلله در برخورد با بچهها، فرد بسیار آرومی هم هستن. خیلی کم عصبانی میشن که معمولاً هدفمند و کنترلشدهاست. به همین خاطر در معدود چالشهایی که بین ایشون و بچهها ممکنه پیش بیاد، من حق رو به پدرشون میدم و سعی میکنم برای اینکه فضا تلطیف بشه، در گوششون بگم از بابا عذرخواهی کنن. اغلب واقعاً حق با پدره، که از موضع پدر دفاع میکنم. گاهی هم که ممکنه ایشون اشتباه کرده باشن، با این منطق که نباید با پدرت اینطوری صحبت کنی، احترام بابا رو حفظ کن و... ماجرا رو حل و فصل میکنم.
حفظ کیفیت همسرداری خیلی برام مهمه. روح و روان افراد، خیلی وابسته به همسره. اگه فردی محیط خونهش محیط متشنجی باشه، قطعاً بازدهی و عملکردش در جامعه کاهش پیدا میکنه و نمیتونه توانایهاشو بروز بده. ولی اگه خونه فضای آروم و دلچسبی🥰 باشه و بودن در کنار همسر براش دلنشین باشه، این آرامشه، قطعاً بازدهی و عملکرد هر دو نفر، چه زن و چه شوهر رو به شدت بالا میبره.
#قسمت_سی_و_یک
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۳۲. تمیز کردن خونه»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
برای مرتب کردن خونه، ما قانونهای سادهای رو اجرا میکنیم که کمک میکنه به صورت فاجعهبار به هم ریخته نشه و در عرض نیمساعت مرتب بشه.😉 بچهها هم با همین قانونها بزرگ شدن.
مثلاً یکیش اینه که بچهها در یه زمان فقط دو مدل اسباببازی میتونن وسط بیارن. اگه اسباببازی دیگهای بخوان، باید قبلیها رو جمع کنن.
یکی دیگهش تقسیم کاره. من از ابتدا، به بچهها اجازه میدم یه سری کارها رو خودشون انجام بدن و یاد بگیرن. مثلاً حدود یه ماه بعد از پوشک گرفتن، اجازه میدم خودش شیر آب رو باز کنه و خودشو بشوره یا کارهای سادهٔ دیگه...
اینجوری هم توانمندیها و به دنبالش اعتماد به نفس بچه بالا میره، هم سختی کار مادر کم میشه.☺️
الان فاطمه خودش تی میکشه. هرچند طبیعتاً به کیفیت کار من نیست. یا از یه سنی که احساس کنم براشون خطرناک نیست، بهشون اجازهٔ آشپزی میدم. معصومه برای خواهرش شیر گرم میکنه و نیمرو میپزه.😋
و حسین چند جور غذا مثل ماکارونی و آبگوشت میپزه. همینطور چند ساله که خریدهای خونه رو میتونه انجام بده. میوه و سبزی و گوشت و...
یا مثلاً کار با اتو رو یادشون میدم. معصومه جاروبرقی میکشه و...
بچهها جای تمام وسایل آشپزخونه رو هم میشناسن. وقتهایی که من ظرفها رو میشورم، هر سری به یه کدومشون میگم: من ظرفها رو شستم، شما ماموریت داری سرجاشون بذاری.🥰
کار دیگهای که میکنم، دستهبندیه. ۷ ۸ تا سطل جور کردم و اسباببازیهای بچهها رو دستهبندی کردم و توی اونا گذاشتم. اگه اسباببازی، جعبه هم داشته باشه، از روی جعبهش شکل اسباببازی رو جدا میکنم و روی سطل میچسبونم.👌🏻
اینجوری ظاهر مرتبی پیدا کرده و بچهها هم راحتتر میتونن باهاشون بازی کنن.
بچهها هم یاد گرفتن هر وسیله رو توی سطل خودش بذارن.
همینطور پازلها رو که چند بار استفاده کردن، روش سلفون میکشیم و توی یه جعبه میذاریم، تا بعد از یه مدت، یه عالمه تیکه پازلهای قاطی نداشته باشیم.🥴😅
وسایل دیگهٔ خونه و آشپزخونه هم همینطوری دستهبندی داره و هر کدوم توی کابینت مشخص خودشه. هر زمان ببینم داره نظمشون به هم میریزه، سریع جمعشون میکنم تا کار عمق پیدا نکنه.
هر یکی دو ماه یه بار هم که نظافت اساسی انجام میدم.
یکی دیگه از نکاتی که رعایت میکنم اینه که نذارم کارها جمع بشه.😉
مثلاً اتو کردنهامو بلافاصله بعد خشک شدن لباسها انجام میدم و بعد آویزون میکنم. اینجوری هر وقت لباس بخوایم، آمادهست.😍
یا مثلاً صبح که از منزل میزنیم بیرون، سعی میکنم خونه رو مرتب ترک کنم. چون میدونم اگه خونه رو بهم ریخته ترک کنیم، وقتی برگردیم یه سری لباس و وسایل بچهها هم اضافه میشه و اوضاع خیلی بدتر میشه.😫 برا همین یه ذره باید صبح زودتر بلند شم که به این کار برسم.☺️
البته اینم بگم که همیشه انقدر ایدهآل نیست شرایط. گاهی بچهها همکاری نمیکنن و بهانه میارن. راهکاری که اینجور مواقع جواب میده، اینه که براشون ایجاد انگیزه میکنم. مثلاً میگم خونه مرتب شد میریم تو بالکن خوراکی میخوریم، یا یه بازی دستهجمعی میکنیم.
گاهی قبل از ساعت ۵ و ۶ که موقع تمیزکاری هست، با همدیگه بازیهای هیجانی میکنیم. منم بچه میشم😅 و قاطیشون شلوغ کاری میکنم. نشاطی که همین بازی کردن خانوادگی براشون ایجاد میکنه، باعث میشه بعدش راحتتر تن به تمیزکاری بدن.😃😉
#قسمت_سی_و_دوم
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«۳۳. حکایت همچنان باقیست...»
#م_طهرانی
(مامان #حسین ۱۲، #معصومه ۷ و #فاطمه ۲ ساله)
برای حفظ رشد فردیم، سعی میکنم مطالعات مختلف رو توی برنامهم بذارم. مسائل تربیتی، معرفتی و سلوکی، شهدایی و داستانی. معمولاً آخر شب بعد از خواب بچهها مطالعه میکنم. در طول روز هم کتاب دم دست دارم، که اگه فرصت خالی پیش اومد، چند خطی بخونم ولی کمتر پیش میاد که در طول روز زمان خالی پیدا بشه.😉😅
برای حفظ سلامتی و تناسب اندام، هفتهای سه ساعت هم کلاس ورزشی میرم.
گاهی تو زندگیم پیش میاد که میزان فشار و خستگی انقدر زیاد میشه که احساس میکنم دیگه جسم و روحم نمیکشه.😫
اینجور وقتها برای اینکه دوباره قوامو به دست بیارم، گاهی از یه فعالیت تفریحی کمک میگیرم، یه وقتهایی هم از همسرم...
مثلاً اگه روزی باشه که حضور داشته باشن، ازشون میخوام یکی دو ساعتی بچهها رو ببرن بیرون که من تو سکوت کامل باشم.😇 این خیلی به تجدید روحیهام کمک میکنه.👌🏻
گاهی چند صفحه قرآن خوندن، گاهی نشستن سر سجاده، گاهی فقط فکر کردن! میشینم فکر میکنم به شرایطی که به خاطرش دارم این فشارها رو تحمل میکنم؛ مثلاً فکر میکنم که این فشار به خاطر وجود بچههاست. در حالیکه میتونست شرایط جور دیگهای باشه و شرایطی که مثلاً بچهها نباشن رو تصور میکنم.😓
آخر سر به این نتیجه میرسم که من توی شرایط خیلی خوبی هستم و این فقط یک خستگیه و میگذره.🥰
تمام این فعالیت ها به من کمک میکنه که خستگی و حتی بیانگیزگیها رفع بشه.
الحمدلله از روند زندگیم راضیام. فقط توی روند تحصیلیم تغییری ایجاد میکنم. من پایان دبیرستان قصد داشتم حفظ یک سالهٔ قرآن رو برم و بعد وارد حوزه علمیه بشم. ولی وارد دانشگاه شریف شدم. راستش خیلی راضی نیستم و اگه برگردم، حفظ قرآن و تحصیلات حوزوی رو ادامه میدادم.☺️
همین بحث درس خوندن، شاید تنها مسئلهایه که نتونستم با وجود بچهها بهش برسم🥺 ولی پشیمون نیستم😉 و اگه دوباره به عقب برگردم باز هم بچهدار شدن رو اولویت اولم میذارم. چون زمان مادر شدن محدوده و تموم میشه، ولی واسه درس خوندن وقت هست. حالا بچهها بزرگتر که بشن میتونم با فراغت بیشتری به ادامهٔ تحصیل بپردازم.
مدلم اینجوریه که برای تحصیل رسمی، باید فکرم آزاد باشه. با فکر مشغول و دغدغههای زیاد و سنگینی کار، معمولاً نمیتونم درس بخونم. چند بارم خیزش رو برداشتم و دیدم واقعاً محقق نشده برام.
خیلی هم به این قضیه علاقه مندم و حلقهٔ مفقودهٔ زندگیم رو این میبینم. این شاید تنها چیزی باشه که من اراده کردم، ولی هنوز بهش نرسیدم.😉
حرف آخرم اینه که خوشحالم که خدا مادری رو نصیبم کرد.🥹 مادری برام ارزش زیاده داره، انسانسازیه و خیلی عجیب و قابل تأمله که اسلام اینقدر به خانواده تاکید میکنه و همه چیز رو بر محور خانواده میبینه. محور این خانواده هم مادره که بچه رو پرورش میده و به همسر آرامش میده. اگه بچه توی این خانواده حفظ بشه، از خیلی از آفتها و مشکلات در امان میمونه.
خانواده جای رشد تک تک اعضاست. هر بچهای که میاد، باعث رشد بچههای قبلی و خود پدر و مادر میشه. با هر بچه نورانیتی برای خود پدر و مادر حاصل میشه.☺️
انشاالله خدا روزیمون کنه و طی سالهای آینده دوباره صاحب فرزند بشیم.🤲🏻
#قسمت_سی_و_سوم
#قسمت_پایانی
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif