#ط_اکبری
(مامان #رضا ۶ساله، #طاها ۴/۵ساله، #محمد ۲ساله)
عزاداران کوچک من!
#محرم آمد و
#هیئت نرفتیم، 😞
#دسته_عزا ندیدیم، 😔
حتی صدای #روضه و گریه نشنیدیم. 😭
لقمهای معرفت با چاشنی ادب، تواضع و محبت همه آن چیزی بود که تقدیمتان کردم. 🖤
اما امسال تشنه و گرسنهتر از سالهای پیش، دیگر قصه، سرود و سیاهی زدن راضیتان نکرد...
با آرزوی اینکه خانهمان «رَوضهٌ مِن رِیاضِ الجَنَّة» باشد، بساط روضه پهن کردیم، سیاهی زدیم🏴
در حالیکه میخواندیم:
« ما حلقه به گوشیم
در جوش و خروشیم
با اذن تو هر سال پیراهن مشکی میپوشیم
دل را به تو دادیم
مشتاق جهادیم
جز مهر تو را در دل خود راه ندادیم
حسین جانم حسین
حسین جانم حسین»
حلوا پختیم
چای ریختیم
به رسم #ادب،
نعلین از پا درآوردیم
پیراهن مشکی بر تن کردیم،
شانه بر موهایمان زدیم،
پیشانیبند یا حسین(ع) بستیم،
طبل و زنجیر و پرچم
یک دسته عزای کوچک...
دو زانو خدمت بانی مجلس خانم فاطمه زهرا(س) نشستیم
و
برای حسینش سینه زدیم...
باشد که فردا روزی خدمت مهدیاش سربازی کنید. 🖤
#روزنوشت
#مادرانه_های_محرم
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
⭕️«پرچمدار کوچک من» منتشر شد| تجربههای خلاقانه برای تربیت حسینی کودکان و برپایی هئیتهای خانگی🏴
🔷 چاپ چهارم کتاب #پرچمدار_کوچک_من، منتشر شد.
🔺 #پرچمدار_کوچک_من که میتوان آن را جزو اولین کتابها در حوزه تجربهنگاری سبک زندگی ایرانی-اسلامی عنوان کرد، تلاشهایی مادرانه را روایت میکند که در موقعیتهای متفاوت، به دنبال یک هدف مشترک بودهاند: تعامل با کودک و پیوند دادن فرزندانشان به سیدالشهدا(ع)... .
پیوند تجربههای مادرانه با یادداشتهای کارشناسان در موضوع تربیت حسینی و ارائه ایدههای کاردستی، مداحی و متنهای گفتوگوی کوتاه پدر و مادر با فرزند با هدف انتقال هدف عاشورا، مزیت کتاب در ویرایش دوم آن است.
👌در این روزهای کرونایی که لزوم برپایی عزاداری در خانه دوچندان شده، مطالعه کتاب را از دست ندهید.
💠بیشتر بخوانید:
fna.ir/eyynwu
🔴 #اطلاعات_بیشتر و #خرید_کتاب:
📞 051-37298431
📱 09356608604
🏡 #هم_بازی؛ #مدرسه_توانمندسازی_والدین
🔸 instagram.com/hambazi.tv
🔸 sapp.ir/hambazi_tv
🔹 @hambazi_tv
#پ_بهروزی
(مامان #محمد ۳ سال و ۸ ماهه و #علی ۱ سال و ۷ ماهه)
چیزی که ازش میترسیدم این بود که محرم امسال بیبهرهتر از همیشه باشم!😞
آخه مگه میشه هیئت خوب(؟!)نريم ولی بتونیم خوب عزاداری کنیم؟
هر سال هیئت خوب رفتن هم خودش مسئلهای بود!
فکر میکردم باید حتما یه جا برم که سخنرانش خیلی جذاب حرف بزنه🤔، و بتونه حسابی توجه منو به خودش جلب کنه، تا مقدمه تحول و رشدم بشه!
مداح هیئت هم باید یه جوری روضه بخونه که بای بسمالله رو نگفته دلم بره تا خود کربلا و مثل ابر بهار بباره!
اما تجربهی همین چند روزه خیلی تصوراتم رو عوض کرد!😊
👈🏻 میشه خونه رو هیئت کنیم و هر شب نذری بپزیم و بنشینیم پای سفره اباعبدالله...👌🏻
👈🏻 میشه تو خونه سیاه بپوشیم و با روضههای بعضا خندهدار یه پسر بچهی ۳ ساله گریه کنیم!
👈🏻 میشه به جای سخنران جذاب،خودمون زحمت بکشیم و توجه خودمون رو به اونچه لازمهی تحولمونه، جلب کنیم! حتی تو یه جلسه روضه دوستانه و خلوت.
👈🏻 میشه به جای اینکه ده شب یا حداکثر دو ماه بریم هیئت،
خونههامون رو برای همیشه هیئتی کنیم.
اصلا انگار جای امام حسین تو خونهمون خالی بود...😞
تو هيئت دلامون حسینی میشدن،
ولي تو خونه چی؟!
چقدر سبک زندگی هامون و انتخابهامون رنگ و بوی امام حسین داشتن؟!
از رفتار من با بچههام معلوم بود که من بچه هیئتی ام؟!🤔
هیئتهای خونگی محرم امسال باید مقدمهای باشن برای خونههای هیئتی همیشگی!
برای زندگیهای امام حسینی...😍
پ.ن: قطعا حضور تو فضای مساجد و هیئتها و نشستن پای صحبت اساتید برای رشدمون لازمه... اما نباید جای خلوت تفکر و تحول درونی رو بگیره.
#مادرانه_های_محرم
#مادران_شريف_ایران_زمين
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#پ_وصالی
(مامان #امیرعلی ۱۰ ماهه)
او که در شش ماهگی باب الحوائج میشود،
گر رسد سن عمو حتما قیامت میکند...
میخوام بهش شیر بدم،
شیر نمیخواد،
پس میزنه. 😔
با عجله یه تیکه نون میدم دستش به امید اینکه شاید آروم بگیره، تیکه نون رو هم پس میزنه...
گریهاش شدت میگیره. 😞
کلافه میشم هیچ کاری از دستم برنمیاد. 🤯
به هقهق میافته،
هر کاری میکنم آروم نمیشه.
لیوان آب رو نزدیک لباش میبرم،
مثل کویری که به آب رسیده آب میخوره.
یادم میآد از صب بهش آب ندادم. 🥺🥺
به یاد صحرای کربلا اشکام جاری میشن. 😭
بمیرم برای دلت رباب
بمیرم برای تشنگیت علی اصغر. 😭😭
آدم گاهی تا مادر نشه درد گریه بچه رو نمیفهمه.
آدم گاهی تا مادر نشه نمیدونه اینکه پدر با بچه بره و بیبچه برگرده یعنی چی...
#سبک_مادری
#مادرانه_های_محرم
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ه_محمدی
(مامان #محمد ۲ سال و ۵ ماهه)
یه شب مونده به محرم بود.
چراغها رو خاموش کردیم که بخوابیم.
- مامان...
قصه...
قصهی عمو...😍
معمولا شبها ازم میخواست یه قصه براش بگم. گاهی هم عنوان قصه رو خودش مشخص میکرد و من باید براش یه قصه میساختم.
امشب میخواست از عمو براش قصه بگم...
خواستم از عموی خیالی حسنی که اونو گردش میبره بگم...
ولی نه. بذار قصهی یه عموی واقعی رو بگم...😊
یکی بود،
یکی نبود،
یه عموی خیلی مهربون بود.
عموی بچههای امام حسن و امام حسین.
اسمش عمو عباس بود،
عمو عباس خیلی شجاع و قوی بود
و بچهها رو خیلی دوست داشت.
توی کربلا، ظرف آب رو برمیداشت و میرفت که برای بچهها آب بیاره...💧
سوار اسب میشد،
پیتیکو پیتیکو...
میرفت و با دشمنا میجنگید،
تق تق تق... میزدشون کنار
و برای بچهها آب میآورد...
بچهها هم خیلی خوشحال میشدند.😍
بچهها عمو عباس رو خیلی دوست داشتند...🌹
...
یهو بغض کردم،
نتونستم ادامه قصه رو بگم،
نتونستم از آخرین باری بگم که عمو رفت آب بیاره و دیگه برنگشت...😭😭
آروم گفتم قصه تموم شد...
حالا محمد شروع کرده بود کلمات توی قصه رو تکرار میکرد،
عمو عباس...
پیتیکو پیتیکو...
تق تق تق...
بچهها...
آب...
عمو عباس...
😭😭
پ.ن: محرم امسال، ما هیئت محلهمون میریم.
خوبیش اینه که نزدیکه و رفتوآمد با بچهها راحته.
و البته نسبتا خلوتم هست و بچهها راحت میتونن تو محوطه بچرخن...
راستش محرم امسال، حتی بیشتر از سالهای قبل به دل میشینه...
شاید بهخاطر حالیه که خدا به غربت هیئتهای امسال، داده...
#مادرانههای_محرم
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#ط_اکبری
(مامان #رضا ۶ساله، #طاها ۴/۵ساله، #محمد ۲ساله)
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ (اَبَداً) ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ
محرم اومد و گوشم هوای روضه کرد،
سعی کردم هر روز یک روضه حتی کوتاه با بچهها داشته باشیم...
محرم اومد و چشمم هوای دسته کرد،
یه دستهی عزاداری کوچیک هم با گل پسرا راه انداختیم...👶🏻🧒🏻👦🏻
محرم اومد و کامم هوای نذری کرد،
هرروز به نیت امام حسین (ع) و شهدای کربلا برای اهل خانه، غذا و حلوای نذری پختم...
محرم اومد و قلبم هوای امام حسین (ع) کرد،
هر لحظه ذکرش بود، سیاهی عزایش بر دیوار خانه... و هر شب با داستانی از عشق پیامبر (ص) به او، بچهها رو خواباندم.
اما
نه! انگار «میل» و «هوا» در کار نیست!
دلم مثل اسپند رو آتیشه...😔
چرا؟
نمیدونم...
شاید از اون مدل آدمهام که موقع درد سنگین و عزای بزرگ، باید دیگران بیان تسکینش بدن،
از اون آدم هام که وقتی چند نفر همدرد رو میبینه طاقتش بیشتر میشه.
تازه فهمیدم چه غم بزرگی دارم که قلبم براش خیلی کوچیکه.
کاش میشد داغ دلم رو با صدای بلند فریاد بزنم...بلند گریه کنم...😭
کاش حداقل روز عاشورا بتونم کاری کنم...
پ.ن: امام باقر (ع): «اگر نمیتوانید عاشورا به کربلا بروید، به صحرا یا پشت بام بروید.»
#مادران_شریف_ایران_زمین
#مادرانه_های_محرم
#هر_خانه_یک_حسینیه
#عزاداری_در_صحرا
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif