eitaa logo
مادَرانه سَبزِوار
236 دنبال‌کننده
428 عکس
80 ویدیو
1 فایل
برای عضویت در گروه مادرانه مرکزی سبزوار به آیدی زیر پیام دهید: @Zeynab_7368 آدرس پیج و کانال روبیکای ما: @madaraneh_sbz99
مشاهده در ایتا
دانلود
مادَرانه سَبزِوار
امسال عید فطر مهمانیم و از خانه دور. جایی که هستیم مغازه های پر زرق و برق هم ندارد.. عصر که در کوچه های پر از عطر بهارِروستا قدم میزدیم در خرازی کوچکی از این آب‌نبات های چوبی دیدیم. چند تایی خریدیم تا عید برای بچه هابا طعم ترش و شیرین آب‌نبات ها شیرین تر شود تا بهانه ای باشد که به خدا بگوییم هر چند کوچیک هر چند کم شیرینی عيدت را دادیم نمی‌خواهی دل هایمان رابا طعم آغوشت شیرین کنی؟... ♡|@madaraneh_sbz|♡
مادَرانه سَبزِوار
راستش وروجک های مین اصلا بهم اجازه نمیدم که کاری رو برنامه ریزی کنم واصلا نمیتونستم پیشبینی کنم توفیق نمازه عید نسیبم میشه یانه برای همین دیگه هموینو داخل خونه داشتم الان برداشتم امدم امام زاده حسن تا کام نماز گزاران شیرین بشه انشاالله انشاالله که امام زمان ازمون راضی باشه 🤲 انشاالله شیرینی ظهور آقامون وپخش کنیم وکاممون شیرین بشه 🤲🤲🤩 . ♡|@madaraneh_sbz|♡
از میان همه ی آن هایی که با محبت چشم میدوختند به من و با نگاه پر مهرشان به خاطر همان یک دانه شیرینی یزدی،کلی تشکر نثارم میکردند و از میان همه ی بچه هایی که با آن یک دانه بادکنک ناقابل،ذوقشان میگرفت و عید فطرشان مبارک میشد، یکی بود که یک دنیا عشق تحویلم داد❤️😭 لحظه ی آخری که نذری هایم تمام شد و دستهایم از شیرینی و بادکنک خالی شد،آمد کنارم و آهسته گفت:خاله یدونه بادکنک دیگه هم میدی بهم برا دختر خاله ی کوچیکم میخوام🎈🎈 دلم نیامد بگویم تمام شده،گفتم :یه دقیقه وایستا خاله از تو ماشین برات بیارم به زحمت ماشین های دور میدان را رد کردم و به ماشین خودمان رسیدم، به سرعت یکی از آن بادکنک های باد نشده را برداشتم و دویدم سمتش،همین که پایم به پارک رسید،او هم شروع کرد به دویدن😍😍 وقتی به هم رسیدیم،محکم بغلم کرد و چادرم را بوسید اصلا باورم نمیشد به خاطر یک دانه بادکنک این همه عشق نثارم کند❤️ سرش را بوسیدم و محکم بغلش کردم با خودم گفتم:شاید او هم خواسته ،شب عیدی،اینطوری باران محبتش را نثارم کند چقدربه این باران محبت نیاز داشتم😭😭 دلم لک زده بود برای این محبت های صاف و ساده..‌ ♡|@madaraneh_sbz|♡
سلام خانوما 🙋‍♀ بیاین ببینید چی آوردم براتون😃 یه کلیپ براتون آوردم دلبررررر🤩 یه روایت تو دل برو از من که خودم حالم خیلییی خوب شد بادیدنش😍😍 بریم باهم ببینیمش🏃‍♀🏃‍♀🏃‍♀
مادَرانه سَبزِوار
🌧 رفته بودیم پمپ بنزین داخل ماشین جلوتر از ما دوتا بچه بود دوتا بادکنک باد کردم و رویش تبریک عید فطر را نوشتم و دادم به دخترم که برود و بدهد به آن بچه‌ها بادکنکها را که داد و عید را که تبریک گفت گل از گلشان شکفت صورت پدرشان هم پر از لبخند شد. ♡|@madaraneh_sbz|♡
مادَرانه سَبزِوار
🌧 دختر بانمک و‌تو دل‌برویی بود پنج شش سال بیشتر نداشت کلی سلام صلوات برایش فرستادم که چشم ‌نخورد بعد هم به همسرم گفتم من باید به این دختر خانم عیدی بدهم با لبخند صدایش زدم عید را تبریک گفتم و هدیه را به دستش دادم تشکر کرد و با خوشحالی هدیه را گرفت.
مادَرانه سَبزِوار
🌧 صبح از خواب بیدار میشوم تلویزیون روشن میکنم مراسم عید فطر مصلی تهران رو نشون میده بعداز سه سال دلتنگی بلاخره آقا قراره نماز عید فطر رو اقامه کنه و صدای بلندگوهای امامزاده به گوش می‌رسد دلم بدجوری هوای نماز عید رو میکنه دلو میزنم به دریا و با خودم می‌گویم اگه بچه نزاشت نماز رو بخونم حداقل از نماز بقیه لذت میبرم و سریع آماده میشوم و بع سمت امامزاده حرکت میکنم و خودم در گوشه و کنار فرش ها جا میدهم میشینیم و با پسری مشغول بازی می‌شویم و خوراکی هایش را می‌خورد و با دختری دوست می‌شود و لبخندی مهمانش می‌کند و سخنران حرف هایش های تمام می‌شود آماده می‌شویم برای نماز همینکه بلند میشوم که اقتدا کنم گریه جایش را به لبخند می‌دهد و شروع میکند به گریه کردن من اورا بغل میکنم و مشغول شیردادن وهمینطور نشسته نیت میکنم و در حال شیر دادن، اللهم اهل الکبریا ....می‌گویم و در این بین پسری دستم را می‌گیرد و دلم تکانی می‌خورد و می‌گویم دست بی گناه و پاک این فرشته ی معصوم در دستان من گناهکار 😢😢😢 خدایا من با پسری اومدم در خونت خودت قدم ها رو برا این مسیر محکم کن 💪💪 رکعت دوم هم به همین منوال می‌گذرد و نماز به پایان می‌رسد و من در ذهنم خطور می‌کند الان خانم کناریم شاید ابراز ناراحتی کند از اینکه من نتوانستم نماز بخوانم اما من بهترین نماز عیدم رو با پسری خوندم مردم سلام نماز را می‌هند که پسری چشمهایش را روی هم می‌گذارد و در آغوش مادرش و در فضای امامزاده به خواب فرو می‌رود این بود نماز عید فطر من با طعم بچه ♡|@madaraneh_sbz|♡
بسم الله الرحمن الرحیم سلام خدمت همه مادران عزیز با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما و تبریک عید سعید فطر. بریم تا باهم گزارشات هفته قبل مادرانه رو ببینیم.
کتابخونه مادرانه با تمام شدن ماه مبارک رمضان نکات سه جلد کتاب (اسرار ماه رجب، شعبان، رمضان ) را به پایان رساند.
مادَرانه سَبزِوار
Z..zz: افطاری_جوانه_کوثر قسمت اول امسال تقارن بهار طبیعت وبهار عبادت عجب حال وهوایی داشت 😍😍😍 روزه داری ودید وبازدید های عید در قالب مراسمات افطار وبعضا سحری های خانوادگی حال وهوای فروردین ۱۴۰۲ رو برایمان خاص وخاطره انگیز کرده بود. بابت همین مشغله های شیرین خانوادگی ،برای اعضای مادرانه ما ، که تقریبا از اوایل ماه مبارک به دنبال تدارک یک مراسم افطاری بودیم بالاخره در دهه آخر ماه خدا غروب روز بیست ویکم در محل آستان مقدس امامزاده شعیب علیه السلام توفيق دیدار حاصل شد . محوریت افطاری آقا پسرامون بودند که حالا بعد از دو دهه روزه داری حسابی در دل ما مادرها عزيز شده بودن وما هم به دنبال‌ فرصت هایی که دل این روزه داران کوچک رو شاد کنیم،لذا قبل از پهن کردن سفره های افطار با درخواستشان برای خروج از امامزاده وبازی فوتبالشان موافقت کردیم. اعضای محترم یکی یکی با سبد های ملزومات افطار 🍽🥣🍵🥒🍅🍞🥖🥗🍲☕️🫖از راه می‌رسیدند وزیراندازهایی که کنار هم پهن میشد وسفره های ساده ای که قرار بود دقایقی جمع صمیمی روزه دار را کنار هم بنشاند به زیبایی کنار هم قرار گرفتند. وسفره پسران ومعدود پدران حاضر هم کمی آن طرف تر از ما پهن شد. ناگفته نماند که پدر ومادر بزرگوار یکی از اعضای جوانمون ،نان وپنیر وسبزی افطار را تقبل کرده بودند و با سخاوت وتلاش بی دریغ خودشان هنگام پهن کردن سفره ها ما رو حسابی شرمنده کردن ، خدا به همه پدر ومادرها واین پدر ومادر دوست داشتنی عمر با عزت وبرکت وسلامت عطا کند 🤲🤲🤲 قسمت دوم از محاسن افطار در محیط عمومی این بود که بعضا زائران یا مسافران خصوصا کودکانشان رو شده به لقمه ای نان و پنیر و سبزی مهمان میکردیم واین حال خوب دم افطارمان رو خوب تر می‌کرد. 😌😌😌 بعد از صرف افطار پسرکانمون که حالا گویا باطریشان تا سقف پر شده بود دوباره پا به توپ شدن البته چند تایشان هم شرکت در محفل قرآنی که در شبستان حرم در حال برگزاری بود رو ترجیح دادن. وما مادر ها هم که حالا بند وبساط افطار رو جمع وجور کرده بودیم دور هم نشستیم و گپ وگفت که در جمع ما خانم ها جزء جذاب ترین برنامه هاست رو پیش گرفتیم و البته بیشتر از دغدغه هایمان در مورد فرزندان پسرمان که کم کم صدای پای بلوغشان هم به گوشمان رسیده حرف زدیم و از تجارب هم استفاده کردیم . وقرار شد در گروه مجازیمان در این باب وبرنامه ریزی دورهمی بعدی با محوریت پسرانمان رایزنی کنیم. پدر های غایب یکی پس از دیگری به دنبال خانواده هاشون آمدند . به امید دور همی بعدی باحضور پسران دهه ۹۰مون واین پسران دهه ۶۰ گریز پای 😁😁😁
مادَرانه سَبزِوار
۱۴۰۲ سلام و صد سلام به همه مادرانه ای ها 😍😍✋✋🌺🌺 در خدمتتون هستم با یه گزارش از 👇👇👇 همانطور که می دونید چند روز مانده به عید نوروز داخل گروه مادرانه پویشی گزاشتیم جهت تهیه بسته مواد غذایی برای مادران باردار و شیردهی🤰👩‍🍼 که از نظر مالی در وضعیت سختی بسر میبرند. جونم براتون بگه که به همت شما عزیزان و اعتمادی که به مادرانه داشتید ، مبلغ قابل توجهی جمع شد 😍😍 که تونستیم حدود ۸بسته مواد غذایی🛍🛍 تهیه کنیم و اکثرش رو هفته اول ماه مبارک رمضان به این خانواده های عزیز تقدیم کنیم 🎁🎁 انشاالله که همگی قدمی در جهت فرزند آوری برداشته باشیم و لبیکی به ندای رهبر عزیزمون 💪💪 🛒🛍 بسته مواد غذایی شامل :👇👇 مارکارانی ، برنج، روغن ،مرغ، رب ، قند، حبوبات و... یک بسته شیرینی عیدانه خرما و پنیر جهت ماه مبارک 🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻 ✳️✳️ جهت کمک به واحد همدلی 👇👇 فاطمه عباسی 5041721075922048 🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺🔺 ♡|@madaraneh_sbz|♡
مادَرانه سَبزِوار
🛒🛍 بسته مواد غذایی شامل :👇👇 برنج‌ حدود ۵ کیلو ماکارونی ۲ بسته روغن مرغ رب قند حبوبات و... یک بسته شیرینی عیدانه😋 خرما و پنیر جهت ماه مبارک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی بازارچه مقاومت داشت خودش رو آماده ی حضور کلی مامان تولید کننده و فروشنده و مشتری پر انرژی می کرد😍😍 ♡|@madaraneh_sbz|♡
زیر پوست بازارچه مقاومت چه خبر بود؟ شکارهای دوربین تیزبین بازارچه مقاومت تا حالا پیش اومده به زیر پوست یه چیزی نفوذ کنید ؟ تا حالا پیش اومده قد خودتونو کوتاه کنید، بیاین پایین و پایین تر دنیا رو از یه زاویه دیگه نگاه کنید ؟ ما تو این کلیپ می‌خوایم ازین زوایای خفن ببریمتون یه جایی که اکثرتون باهامون اومدین😎😎 ♡|@madaraneh_sbz|♡