🇮🇷مادران میدان🇮🇷
*گِرههای باز نشدنی*
ساعت حوالی سه بعدازظهر یک روز پاییزی است.
به روضه آمدهایم. اما روضهی مقاومت، روضهای با یاد شهدای شاهچراغ. آمدهایم تا بگوییم ما هم مادر آرتین هستیم. تا بگوییم آرتین تنها نیست.
آمدهایم تا نگاه کبوترهای پر شکستهی حرم شاهچراغ، چراغ راه زندگیمان شود.
کودکان مسئولیت کفشداری را برعهده گرفتهاند.
به یاد آخرین باری که کفشهای پرواز در شاهچراغ جفت شد. آنهایی که به روضه دعوت شدهاند از نظر ظاهری شاید شبیه ما نباشند اما مادر هستند و همین اشتراک برای ما کافی ست. دور هم حلقه زدهایم. یکی یکی مادران خود را معرفی میکنند. اسم، شغل، تعداد فرزندان. کمکم یخها باز میشود. مادر جوانی میگوید که مادر چهار شهید است. نگاهها با بُهت به سمتش میچرخد. کسی میگوید: "ولی بهتون نمیاد مادر چهار شهید باشین؟!"
مادر جوان توضیح میدهد که فرزندانش قبل از آمدن به این دنیا به خیل شهیدان پیوسته اند.
مداح می آید. اما برخلاف اکثر روضهها مداحی نمیکند. حرف هایی میزند از جنس روشنگری.
میگوید: «بحث، بحث اسلام نیست، بحث ایران است. دشمنیها از آنجا شروع شد که اسلام اثرگذار شد. دشمن اگر ما فقط حجاب داشته باشیم و نماز بخوانیم کاری به کار ما ندارد. با دینِ بیخطر ما کاری ندارد. اگر قوی نشویم اگر تأثیرگذار نباشیم، اگر جلوی استکبار ایستادگی نکنیم، اگر مستقل نشویم، کاری با ما ندارد. اما اگر هرکدام از اینها را داشته باشیم یعنی خطرناک هستیم. آن زمان دیگر مهم نیست من بیحجابم و تو با حجاب.»
میگوید: «همه ی شما مادر هستید، همهی شما میخواهید بچهای تربیت کنید که افتخار شما باشد اگر نهایت تلاش تان را هم بکنید دست تنها نمیشود. بیایید با هم به ارباب بیسرمان سلام دهیم تا خودش مربی بچههایمان شود تا در این هزار توی فتنهها راه را گم نکنند.»
آن طرف تر، از اتاق کوچکی صداهایی متفاوت به گوش میرسد. صدای زندگی، صدای نشاط. بچهها کنار هم نشستهاند و نیهای پلاستیکی در دستشان گُل کرده. آن هم چه گلی، گل لاله!
مربی واحد کودک، همزمان با بچهها صحبت میکند. این کاردستی، گل چیه؟! گل لاله. نماد چی هست؟ صداها بلند میشود تا اینکه به جواب میرسند. نماد شهدا، شهدای شاهچراغ، شهدای امنیت. مربی میگوید: «حالا میخواهیم با این گل های زیبا، یک بازی قشنگ انجام بدهیم. اما اول باهم یک انیمیشن ببینیم.»
مداح رفته است. بچهها جلوی تلویزیون، در حلقهای از مادران ردیف مینشینند. انیمیشن پخش میشود. انیمیشنی با موضوع وحدت! تمام که میشود سوالها شروع میشود. بچهها کدوم قسمت قشنگتر بود؟! این انیمیشنی که دیدید یعنی چی؟! تقریبا تمام بچهها درست پاسخ میدهند. آفرین یعنی باهم باشیم. یکی میگوید: «یعنی هر وقت خواستیم بریم جایی تنها نریم. وقتی تنها نباشیم کسی نمیتونه به ما آسیب بزنه.»
حالا نوبت قصه رسیده است. مربی میگوید: «بچههای مدرسه، کاردستی درست کرده بودند.
وقتی رسیدند خونه به مامان هاشون گفتند میشه بریم پارک با کاردستی هامون بازی کنیم؟ و همه باهم راهی شدند. توی پارک بچهها دست همدیگر رو گرفتند. کاردستیها رو گذاشتند وسط و اطراف شون حلقه زدند. عمو زنجیر باف، بله، زنجیر منو بافتی، بله، یکی از بچه ها قهر میکنه و میره. حلقه بهم میخورد. حالا فرصتی پیش اومده تا دو تا از بچههای شیطون بلا بیان و از این حلقهی شکسته شده سواستفاده کنند و کاردستیها رو بردارند و خراب کنند. قصه با بازی آمیخته میشود. مربی ادامه میدهد. بچهها چرا اینجوری شد؟! چیکار کنیم؟! حلقهی اتحاد دوباره شکل میگیرد؟!
بچهها خودشان خراب کارها را بیرون میکنند و محکم و با عشق دست همدیگر را میگیرند.
با جمع شدن بساط بازی، سفرهها پهن میشوند. آش همدلی، آش وحدت خورده میشود. جای همهی آنهایی که نبودند سبز. مراسم تمام میشود اما دل مادران بهم گره خورده است. از همان گرههایی که دیگر به این راحتیها باز نمیشود.
میگویند میخواهیم در برنامههای دیگر شما هم حضور داشته باشیم. میگویند خیلی خوش گذشت. خیلی متفاوت بود.
حالا به سر خط رسیدهایم. باید دوباره بساط دیگری پهن کنیم برای یکدل شدن. برای روشن کردن. برای روشن شدن. من و تو اگر ما نشویم...
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#ید_واحده
#واحد_کودک
#مادران_میدان
#مادرانه_سبزوار
#روضه_مقاومت
@madaranemeidan
هدایت شده از مادَرانه سَبزِوار
#واحد_کودک
#روضه_مقاومت
#آذر_۱۴۰۳
ایام فاطمیه بود و برگزاری مراسم عزای مادر
در قسمت واحد کودک
بچه ها یکی پس از دیگری می آمدند
اول کار تا زمانی که همه ی مهمانان کوچکمان از راه برسند، شروع کردیم به بازی های جذاب توپی😍
بعد از توپ بازی، نویت پذیرایی اول رسید
از بچه ها با شیرینی میکادو پذیرایی شد😋
بچه ها بعد از پذیرایی کنار هم تشستند و منتظر خاله قصه گو شدند، خاله قصه گویی که قرار بود قصه حضرت زهرا و خطبه ی فدکیه رو از زبان پروانه کوچولوی رنگارنگ و نخل بشنون
حین قصه بچه های کوچکتر به همراه یکی از مربی ها مشغول بازی بودند.
بچه ها با دقت تمام به قصه گوش دادند و سوالاتشون رو پرسیدن!
بعد از پایان قصه بچه ها یه عهد باهم بستند، عهد بستند مثل حضرت زهرا باشن،
مقابل ظلم و ظالم بایستن و سکوت نکنن!
خودشون رو قوی و قوی تر کنن و به بچه های مظلوم فلسطین و لبنان کمک کنن تا دشمن رو برای همیشه از کشورشون بیرون کنن.
بعد از بستن عهد،بچه ها با خرماهای خوشمزه پذیرایی شدند و قرار بود هسته خرماها رو نگه دارند و داخل یه گلدون که روش نوشته شده بود ما جوانه های باغ فدکیم بکارند!
بچه ها با بسم الله یکی یکی هسته ها رو کاشتن و لذت بردن.
بعد از کاشت هسته خرما، نوبت کاردستی رسید.
کاردستیه همون پروانه که قصه در موردش گفته شد😍😍
پروانه ی قصه های حضرت زهرا سلام الله😍
و رسیدیم به قسمت خوشمزه ماجرا و بچه ها مرتب نشسته بودن تا پفک های سالم و خوشمزه رو بگیرند و نوش جان کنند😋😋
و در آخر کار ،کاربرگ رنگ آمیزی فاطمیه و مداد رنگی در اختیار بچه ها قرار داده شد و بچه های کوچکتر با توپ بازی سرگرم شدند ...
پایان مراسم رسید و مادرها با آغوش باز رسیدن و دسته گل های نازشون 👦🧒رو از واحد کودک تحویل گرفتن...
#واحد_کودک
#روضه_مقاومت
#آذر_۱۴۰۳
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
♡| @madaraneh_sbz99 |♡