eitaa logo
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
475 دنبال‌کننده
848 عکس
110 ویدیو
38 فایل
مادرانه، تلاشِ جمعیِ مادران؛ برای بالندگیِ خود، فرزندان، خانواده و ایران اسلامی. از طریق شناسه‌ی @madaremadari در پیام‌رسان‌ بله با ما مرتبط شوید. https://ble.im/madaremadary
مشاهده در ایتا
دانلود
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
کاسه‌های چینی گل قرمزی پر از شله‌زرد، نذری هر ساله‌ی شب چهل و هشتم آقا، در خانه‌ی مادربزرگم بود که بدست بچه‌ها و نوه‌ها یکی یکی، مهمان خانه‌ی همسایه‌ها می‌شدند و برگشت آنها، بهانه‌ای می‌شد برای دق الباب همسایه‌ها تا آن را پر از شاخ‌نبات و گل‌سرخ کنند و به دم خانه‌ی مادربزرگم بیایند و بابی باز شود برای اینکه از حال یکدیگر جویا شوند. رسمِ نذر شله‌زردِ شب چهل و هشتم، به مادرم هم رسیده بود و مادربزرگم پس از ناتوانی‌های جسمی که نمی‌توانست خودش آن کار را انجام دهد، وقتی می‌دید دخترش اَلَمش را بلند کرده، خوشحال بود و دلش قنج می‌رفت که این سنت خانوادگی باقیات الصالحاتش شده و تا سالیان بعد از رفتنش همچنان زنده ست و در جریان. منم چند سالی بود که به مناسبت‌های مختلف تلاش می‌کردم، خودم را بی نصیب از این رسم موروثی نکنم و در حد بضاعتم کمری برایش خم کنم. بعد از شهادت سردار، با خودم قرار گذاشتم که موعد نذری‌ام را با این مناسبت تنظیم کنم. چند باری شله‌زرد‌ها را به مدرسه دخترم و محل کار همسرم می‌فرستادم. امسال هر چه تلاش کردم، نتوانستم به قرار سالانه‌ام برسم، خیلی ناراحت بودم و خودم را سرزنش می‌کردم که دیدی نتوانستی به عهدت وفا کنی؟ و بر سر قولت بمانی... فکر کردی به این راحتی هاست؟ ولی باز هم خودم را دلداری می‌دادم و با خودم می‌گفتم خب شرایط جور نشد، با بچه‌ی کوچک و کارهای ریز و درشت و... شاید نباید از خودم خیلی توقع کار منظم داشته باشم!! ولی انگار داستان چیز دیگری بود، قرار نبود مدیریت کار با من باشد، که بخواهم بگویم، کِی و کجا؟ کار شهدا با خودشان است. خودشان تنظیم گری می‌کنند. چند روزی بود درگیر کارها و مسائل شخصی و ... بودم و ناراحت اینکه ای کاش می‌توانستم برای تشویق عمومی به انتخابات منم به اندازه‌ی خودم کاری انجام می‌دادم، تا اینکه دیروز دوباره یاد نذرم افتادم، که نذری بپزم به نیت تلطیف قلوب و حرکت پرشور مردم برای انتخابات. از دوستم مشورت گرفتم و قرار شد به تأسی از همان سنت قدیمی که کاسه چینی می‌بردند و با بهانه‌ی برگرداندن کاسه، باب گفتگو و درد و دل و خبرگیری از همسایه را باز می‌کردند، با کاسه‌ی چینی به در خانه‌ی همسایه‌ها برویم. کاسه‌های‌ مان را روی هم گذاشتیم و به هر کاسه‌ی شله‌زرد یک گل لاله‌ی کاغذی که رویش متنی از اهمیت انتظار و حرکت نوشته بودیم، راهی خانه‌‌ی همسایه‌ها کردیم شاید بابی باز شود برای ارتباط‌گیری بیشتر و پیوند بین مومنین و و ایجاد دامنه‌ نفوذ! 🖊 مرضیه رضایی * "مادرانه"* [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
« *در این قضیّه‌ی انتخابات- شما بانوان و خانم‌های عزیز می‌توانید نقش ایفا کنید. مهم‌ترین نقش شما هم در داخل خانه است؛ مادرها می‌توانند نقش ایفا کنند، وادار کنند فرزندان را و همسر را برای اینکه در زمینه‌ی انتخابات فعّال باشند و درست تحقیق کنند. زن‌ها در برخی از مسائلِ شناختِ اشخاص و راهبردها و جریان‌ها، دقیق‌تر و ظریف‌تر از مردها نگاه می‌کنند و نقاطی را پیدا می‌کنند؛ [لذا] در شناخت نامزدهای انتخاباتی، در حضور در پای صندوق‌ها، هم در داخل خانه و هم در خارج خانه می‌توانید نقش ایفا کنید* .» ۱۴۰۲/۱۰/۰۶ بعد از تلاش‌های در حد توانم در این چند روزه برای سهیم بودن در دعوت و ترغیب به مشارکت پرشور و بعد از همه تحقیق و تفحص‌ها و راستی آزمایی‌ها، بالاخره صبح روز انتخابات فرا می‌رسد، یک نیت صبحگاهی، متفاوت از همیشه برای ختم به خیر شدن امروز، چند نذر هم ادا کردم برای إن‌شاءالله مشارکتی پرشور با مشتی محکم بر دهان شیاطین و یاوه گویان عالَم. چای را دم می‌کنم و صبحانه را آماده، می‌خواهم بچه‌ها را که بیدار می‌کنم همه چیز مرتب و آماده باشد، تلویزیون را روشن می‌کنم و قدری صدایش را بلند تا شور و هیجان انتخابات در فضای خانه پخش شود و بعد می‌روم سراغ بچه ها. حقیقت را بگویم الان که فکر می‌کنم می‌بینم چقدر دلچسب‌تر بود اگر تمام این مناسبت‌های مهم و باشکوه در کودکی و نوجوانی من در ذهنم زیباتر و پرشورتر جای گرفته بود و خاطرات شیرینی برایم ساخته بود. خدا رو شاکرم که من را در جایگاه مادری قرار داده و می‌توانم این اندازه مؤثر باشم و نقش‌های مهمی ایفا کنم. اول می‌روم سراغ پسر نوجوانم؛ این چند روزه برای تولید محتواهای انتخاباتی رویش حساب باز کرده بودم و انصافا تمام تلاشش را کرد، بوسه ای بر گونه‌هایش می‌زنم و دستی به سر و رویش می‌کشم و با شور و هیجان ویژه بیدارش می‌کنم. حالا نوبت دختر نازنینم هست که از دیروز بارها از ساعت رأی‌گیری سوال کرده و اینکه کی می‌ریم؟ ساعت چند ما رو بیدار می‌کنی؟ کجا می‌ریم؟ شمارش رأی ها به چه صورته؟! کاش ما هم می‌تونستیم رأی بدیم... بگمااا من می‌خوام خودم برگه‌های رای رو داخل صندوق بیندازم... بعد از صرف صبحانه می‌ریم برای آماده شدن، وضو می‌گیرم و نیت می‌کنم که برای رضای خدا، انتخاب درست، مطمئن و با حجت شرعی داشته باشم، دعا می‌کنم برای انتخاب افرادی اصلح و شایسته توسط همه‌ی مردم ایران زمین و انتخاباتی پرشور و پرخیر و برکت، زمینه ساز ظهور. پای صندوق‌های رأی حاضر می‌شیم، دقت و کنجکاوی بچه‌ها به اسامی روی کاغذ رأی ما و کدهای انتخابی جالب بود، و منتظر بودن که سریع مالک اون کاغذها بشن و با دستان خودشون رأی‌ها رو در صندوق بیندازند. الحمدلله تکلیف شرعی‌ مون رو انجام دادیم و حالا وقت خاطره‌سازی بود توسط منِ مادر به کمک پدر. بچه‌ها فکر می‌کردن دیگه برمی‌گردیم خونه ولی شروع کردیم به دور زدن با ماشین تا نظاره‌گر حال و هوای شهرمون در این روز انتخاباتی که بارش برف، زیبایی و هیجانش را دو صد چندان کرده بود و گویی آسمان هم برای این روز جشنی برپا کرده. به یک فضای سبز که پوشیده از برف بود خودمون رو رسوندیم و رفتیم سراغ برف بازی و درست کردن آدم برفی. اولین بار بود که امسال بچه‌ها برف بازی می‌کردن اونم خانوادگی و خیلی براشون هیجان داشت. نشستیم تو ماشین و گل گفتیم و گل شنیدیم تا خونه، پشت در خونه که رسیدیم گفتم بچه ها بریییم پشت بام و با یه چای داغ و شکلات در اون هوای سرد ازشون پذیرایی کردم و حسابی چسبید. وارد خونه که شدیم همسر و بچه‌ها هم‌زمان گفتن آخیییی چقدر کیف داد امروز، خیلی عالی بود... و من خوشحال از اینکه یک روز دوست داشتنی و خاطره انگیز در ۱۱ اسفند براشون رقم خورده. به‌ امید‌ شیرین‌ شدن‌ کام‌ ملت‌ ایران. به‌ امید‌ نتایجی‌ مطلوب‌ و‌ به‌ نفع‌ ملت‌ ایران. به‌ امید‌ خوشحالی‌ دوستان‌ و‌ ناامیدی‌ بدخواهان. 🖊فاطمه بهزادی * "مادرانه"* [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
پسرم داره برگه‌های رای من و مادربزرگم رو با دقت پر می‌کنه. خیلی هم سعی داره خوش‌خط بنویسه و این باعث شده کار پنج دقیقه‌ای تا حالا پانزده دقیقه وقت ببره. حالم خوش نیست و دلم می‌خواد برگه رو ازش بگیرم تند تند بنویسم و زودتر بریم خونه. ولی همه‌ش ادای مامان خیلی صبور و همراه رو درمیارم که خاطره خوبی از انتخابات برای بچه بمونه. که بیست سال دیگه نگه مادرم تو حوزه اخذ رای باهام بد برخورد کرد و از انقلاب زده شدم. که با جمهوری اسلامی دوست بشه. و به مشارکت مدنی و شرعی علاقه پیدا کنه. و دچار طرحواره فلان و بهمان نشه و اعتماد به نفسش خش نیفته و باقیات الصالحات من بشه و..‌. در حالی که دارم به کوزه روغن و گوسفندها و...فکر می‌کنم، از گوشه چشم می‌بینم خانمی بالای میز کناری ما ایستاده. دو تا برگه‌ش رو می‌ذاره روی میز، در عرض دو ثانیه، مثل معلمی که مشق‌ها رو خط بزنه، دو تا ضربدر بزرگ روی کاغذها می‌‌زنه که نشه چیزی توش نوشت و میبره می‌ندازه تو صندوق. از ظهر تا حالا دارم فکر می‌کنم چرا اینطوری کرد؟ فقط می‌خواست کد ملیش به عنوان رای داده ثبت بشه؟ کارمند جاییه، می‌ترسه اگه رای نده برای سابقه‌ش بد بشه؟ خودش می‌خواسته شرکت کنه، ولی به نشانه اعتراض رای سفید بده؟ ...؟ این رای‌گیری که دیگه تمام شد. ولی اگه بچه خوبی باشم و از الان به فکر انتخابات بعدی باشم و "دامنه نفوذ" رو جدی بگیرم، ممکنه سال دیگه یه دونه از این برگه رای‌های خط خورده رو نجات بدم و حظ ببرم؟! 🖊 فاطمه خسروی * "مادرانه"* [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
چند روایت از فعالیت موکب بانوی بهشتی هفت اسفند - پارک شکوفه تهران مادرانه محله شهدا انگار دیگر عادت موکب بانوی بهشتی شده است... تا لحظات آخر هیچ چیزی قطعی نیست! شاید برای اینکه بدانیم کاره‌ای نیستیم و صاحب موکب خودشان همه چیز را جور می‌کنند! معمولا چند روز زودتر برای موکب برنامه‌ریزی می‌کنیم اما خیلی وقت‌ها همه چیز دست ما نیست مخصوصا وقتی چند کودک داشته باشی و بخواهی در هوای سرد، وسط ظهر موکب بزنی. ریز ریز دارد برف می‌بارد و مادرها هنوز نیامده اند. منتظر کیک خانگی و کاغذهای تبیین حضور در انتخابات هستم (از طرف مادری که هر بار دلش می‌خواهد برای موکب حضور داشته باشد اما به خاطر فرزند کوچکش نمی‌تواند! اما کیک و کاغذهایش را برایمان می‌فرستد) که چشمم می‌خورد به یکی از بانوهای موکب. او که هر بار مثل یک فرشته با دست پر می‌رسد. بساط دم‌نوش و آب‌جوش و کیک‌ش را می‌آورد و سفره‌ی موکب‌مان را پهن می‌کنیم. دخترش بیمار است و گفته بود که نمی آید! اما دلش جای دیگری بود. می‌خواست بچه‌ها را بگذارد خانه و بیاید. اما بچه‌هایش راضی نشدند و با کیک سیب خوشمزه‌اش آمد. تنور موکب‌مان را حسااابی داغ کرد. آبنبات چوبی و کیک‌های خوشمزه‌مان بهانه‌ای بود برای آنهایی که سخت‌شان بود به سمت موکب بیایند. آبنبات را به بچه‌ها می‌دادیم و از مادرها می‌خواستیم کیک و چای بردارند. کاغذهای تبیین‌مان را هم گذاشته بودیم روی میز و هر جا شرایطش بود به میهمان‌های‌ مان تعارف می‌کردیم که بردارند. گاهی هم دسته‌ی چندتایی از کاغذهای‌مان را می‌دادیم به افرادی که می‌خواستند برای انتخابات، تبلیغ کنند. قرار بود برای انتخابات هم با میهمان‌های‌مان صحبت کنیم اما انگار یخ صحبت‌مان با سرمای هوا، سفت تر شده بود. اینجا بود که یک بانوی بهشتی دیگر رسید و پوسترهایش را آورد. حساب همه جا را کرده بود. طناب هم آورده بود برای وصل کردن پوسترهای رنگی اش. جهاد تبیین‌مان با حضور دو بانو که جهت فعالیت انتخاباتی به پارک آمده بودند، کامل تر شد. کاغذهای چاپ شده داشتند و با حوصله با مردم صحبت می‌کردند. تقارن حضور ما با حضور آنها را با کدامین حساب و کتاب می‌توان تفسیر کرد؟؟ حضور ما برای‌شان جالب بود و می‌گفتند روزهای بعد هم بیایید. با ماشین می آییم دنبال‌تان. بچه‌های‌مان انگار در موکب یاد می‌گیرند اثرگذار بودن را، بی‌تفاوت نبودن را. گاهی سخت‌مان بود از بعضی از افراد دعوت کنیم تا پذیرایی یا محتوای انتخاباتی را بردارند. اما بچه‌ها با ذوق این کار را می‌کردند. خدا را شکر. دل‌مان خوش است وقتی در موکب هستیم، وقتی دعاهای از ته جان مردم را می‌شنویم. وقتی به نام ائمه علیهم‌السلام از آن‌ها پذیرایی می‌کنیم. خدا را شکر. * "مادرانه"* [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)
دوباره دوشنبه از راه رسید. با یه یاعلی کیف کتاب‌ها رو برداشتم و با دخترم راهی بازارچه شدیم. وقتی رسیدیم مسئول بازارچه اومد جلو و گفت کجایین شما چند نفر اومدند و سراغتونو گرفتن. میز و گذاشتم و کتاب‌ها رو چیدم. خداروشکر امروز کتاب‌های زیادی از طرف اعضای محله به دستم رسید و میزمون امروز خیلی پر بار بود. آدم‌های جور واجوری امروز مخاطب میز کتاب‌مون بودند. از دختر بچه‌های راهنمایی تا آقایون و خانوم‌های سن و سال دار. از خانم‌های با حجاب تا افراد با حجاب کمتر. معصومه جان دوست خوب و همراهم زحمت کشیده بود و فلاکس دمنوش و آجیل آورده بود. به کسانی که جلوی میز می‌ایستادند و کتاب‌ها رو ورق می‌زدند تعارف می‌کردیم. علایق افراد باهم متفاوت بود ولی اکثر افراد دنبال کتاب‌های رمان بودند. یه دختر خانوم جوان اومد جلو و با دقت یکی‌یکی اسم کتاب‌ها رو می‌خوند می‌گفت چند وقته دنبال یه کتاب می‌گرده و نمیتونه پیداش کنه منم از فرصت استفاده کردم و گفتم تا کتاب مورد علاقتو پیدا می‌کنی می‌تونی از این فرصت استفاده کنی و تاوان عاشقی رو بخونی. خلاصه‌ای از کتاب رو براش تعریف کردم و خیلی مشتاق کتاب و امانت گرفت. خداروشکر امروزم میز کتاب‌مون استقبال زیادی داشت. انشالله هفته‌های آینده پُر قدرت تر به کارمون ادامه می‌دیم. 🖊وجیهه توسلیان * "مادرانه"* [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)
توی بازارچه، میز کتاب رو راه انداختیم با کمترین امکانات. روی یه کاغذ با مداد شمعی دخترم بزرگ نوشتم امانت کتاب با یه سنجاق روسری هم وصل کردم به رومیزی. مردم گذری از جلوی میز رد می‌شدند منم دعوت‌شون می‌کردم که از میز دیدن کنند و با دمنوش و آجیل ازشون پذیرایی می‌کردم. دوتا دختر نوجوان که معلوم بود از مدرسه دارند برمی‌گردند مشتاقانه کتاب‌ها رو بر انداز می‌کردند و ازم می‌خواستند براشون راجع به هر کتاب توضیح بدم و هر کتابی که براشون جذاب بود می‌گفتند آخرش چی می‌شه. یکی دیگه از مخاطب‌های امروزم یه آقا پسر نوجوان بود. می‌گفت علاقه به کتاب‌های ترسناک داره منم کتاب آن سوی مرگ رو بهش امانت دادم اما می‌ترسم برام داستان بشه و مامانش هفته دیگه بیاد دعوا. (با لحن شوخی و طنز بخونید.) انقدر غرق در معرفی و صحبت با مردم بودم که از دختر کوچولوم غافل شدم. داخل بازارچه یه سری جوون مشغول بازی فوتبال بودند. دیدم دخترم صندلی‌شو برداشته گذاشته کنار اونها و داره تماشاشون می‌کنه. نزدیکای ساعت ۳ رسیدیم خونه. دخترم انقدر خسته شده بود که نفهمیدم کی خوابش برد. منم سریع شروع کردم به جارو و مرتب کردن خونه تا وقتی آقامون میاد جلوش سرافراز باشم. (عکس‌های بالا متعلق به بازارچه کتاب نیست، دوشنبه بازار شهرک رازی در مشهد هست. ما برای شعاع دامنه نفوذ و پویش ماه، میز کتاب گذاشتیم.) 🖊 وجیهه توسلیان * "مادرانه"* [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)
بسم الله الرحمن الرحیم *خانم‌ها اگر گفته می‌شود که مسئولیت‌هاى خانوادگى دارند، یعنى مسئولیت امور داخلى خانه، این به معناى این نیست که مسئولیت اجتماعى از دوش این‌ها برداشته است. بایستى این مسئولیت را هم حفظ کنند و هر مقدارى که با وجود حفظ این مسئولیت توانایى دارند، آن توانایى را به مسئولیت‌هاى اجتماعى و سیاسى هم ضرب کنند.* (امام خامنه‌ای ۱۳۶۳/۱۲/۰۴) هیأت انصار الزهرا (س) محله صادقیه همزمان با اعیاد ماه شعبان برگزار می‌کند: مهمان ویژه: خواهر زهرا ضرّابی مبلغ، مربی و پژوهشگر حوزه اعتقادی و تعلیم و تربیت. مادر چهار فرزند. همراه با برگزاری جشن ولادت امام زمان (عج)، قرائت حدیث شریف کساء، برای پیروزی مردم مظلوم فلسطین، و بازی کودک. لطفاً برای بچه‌ها؛ مدادرنگی، قیچی و چسب ماتیکی به همراه بیاورید. زمان: *سه‌شنبه ۱۵ اسفندماه* ساعت ۳.۵ تا ۵.۵ بعدازظهر. مکان: مسجد سیدالشهدا (ع) ویژه مادران جوان و فرزندان‌شون. (س) *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مردم غزّه، مبارزان غزّه، *مثل صخره، مثل کوه،* ایستاده‌اند؛ این چیز مهمّی است. غذا نمی‌رسد، دارو نمی‌رسد، سوخت نمی‌رسد، آب نمی‌رسد! امّا ایستاده‌اند و تسلیم نمی‌شوند. (امام خامنه‌ای ۱۴۰۲/۱۰/۲) *تجمع نمادین مادران و کودکان برای حمایت از مردم مظلوم غزه* مکان: تهران، ولنجک، *دفتر حافظ منافع مصر* زمان: *یکشنبه ۲۰ اسفندماه، ساعت ۱۵:۰۰* در صورت تمایل به حضور در این تجمع، جهت هماهنگی بیشتر وارد لینک زیر شوید: ble.ir/join/2jD4v7JmpW *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
درخلال جلسه تلفیقی تفسیر قرآن و تشکیلاتی مادرانه، گوشه‌ای از تفسیر سوره جمعه خونده شد، نکته خاصی ذهنم رو مشغول کرد، در شأن نزول آیه‌ای که زمان رو مشخص می‌کرد که چون صدای فراخوان نماز جمعه رو شنیدین بیاین نماز بعدش تشریف ببرین بازار و غیره (برای دیدن اصل موضوع به قرآن و تفسیراش، مثلا ، تفسیر سوره جمعه از مقام معظم رهبری مراجعه کنید که نخواد من زحمت بکشم!) در بحبوحه قحطی یا کمبود بوده، پیامبر در حال خطبه‌خوانی نماز جمعه بودن اعلام می‌شه که کاروان تجاری رسیده، مردم تو صف نماز از پای منبر رسول خدا پراکنده می‌شن به سمت کالاهای رسیده، جز دوازده مرد و یک زن. و حضرت رسول(ص) می‌فرمایند: اگر این سیزده نفرم می‌رفتن از آسمون سنگ می‌بارید به همه شون. هر طرف رو نگاه می‌کنم خداوند عدد چهارده رو بهم یادآوری می‌کنه که ازشون غافل نشم، مثل انگشتای دستمون که چهارده بند داره، انگار دست آویز همه زندگی‌مون چهارده معصوم باید باشن. یا همینجا که دوازده مرد و خود حضرت رسول و اون یک زن جمعا میشه چهارده تا که حتما به چهارده معصوم تلمیح داره، اون یک زن که نشانه حضرت فاطمه است برای من. زنی که بهانه خلقت هست. به حق چهارده معصوم از خدا می‌خوام هرگز مشغولیات دنیایی ما رو از وظایف دنیایی مون غافل نکنه که در آخرت بیچاره نباشیم. آمین. 🖊عزیزی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
✓ شرط حکومت الهی با رعایت دو شرط «خدا باید اداره بکند» یعنی چه؟ یعنی اوّلاً قانون را خدا وضع کند و قانون وضع شده‌ی خدا عمل بشود؛ ثانیاً رجالی که این قانون را اجرا می‌کنند، که قوّه‌ی مجریّه و حاکم در کشور هستند، با معیارها و ضوابط الهی منطبق باشند؛ مطلب این است. اگر در یک کشوری قانون الهی عمل نشود ولو مردم خوبی سر کار باشند، اینجا خدا حکومت نمی‌کند. اگر در یک کشوری قانون الهی عمل بشود به دست آدم‌های بد، اینجا هم خدا حکومت نمی‌کند. خدا آنجا حکومت می‌کند که قوانین الهی عمل بشود به دست انسان‌هایی که منطبق با ضابطه‌ها و معیارهای الهی هستند؛ این دو شرط، لازم است. حالا اگر چنانچه به فرض یک جا حکم الهی هم عمل شد به دست شیاطین، به دست آدم‌هایی که دل‌شان مؤمن به خدا نیست، اینجا هم باز خدای متعال حاکم نیست؛ این را بدانید. ما در این خط هستیم و در این راه هستیم و دل‌مان می‌خواهد که قوانین الهی را حاکم کنیم و مالکیّت امور جامعه را از طریق قوانین به خدا بدهیم؛ و کسانی را هم سر کار بیاوریم و اجرای امر را هم به دست آن کسانی بدهیم که آنها هم با معیارهای الهی و ضابطه های الهی هماهنگ باشند؛ ما می‌خواهیم این دو شرط را عمل بکنیم. ... مَلِکِ مردم، خدا است؛ هرکسِ دیگر بگوید من مَلِکم، غلط زیادی کرده؛ هیچ مَلِک دیگری نداریم. این شاه و شاهنشاهی و پادشاهی یا ریاست جمهوری‌هایی که از آن قبیل است و هر نوع حکومتی که به معنای مالکیّت و پادشاهی بر امر مردم باشد و سلطنت بر امور مردم باشد حرف مفتی است. بر طبق قوانین الهی نیست؛ اصلا بر طبق طبیعت بشر هم نیست. بشر برای این آفریده نشده که زیر بار بشری دیگر برود و بشری سلطه‌ی بر امور او داشته باشد و مالک امر او باشد؛ خدا مالک امر انسان است. *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
"ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم، باید به سبک زندگی اهمیت دهیم." (مقام معظم رهبری) *هیئت انصار الزهرا مادرانه محله پونک، جنت آباد* به لطف الهی و با پیروی از فرمایشات رهبر معظم انقلاب؛ در جهت ترویج و معرفی الگوی صحیح مادری، هم‌زمان با شروع ماه مبارک رمضان برگزار می‌کند: قرائت حدیث کساء و ادعیه ماه رمضان، مروری بر کتاب تفسیر سوره‌ی جمعه مقام معظم رهبری، جزءخوانی قرآن کریم، بازی و کاردستی کودکان. همراه با برگزاری گعده‌ی پرسش و پاسخ با محوریت «الگوی سوم زن»، با حضور مادر فعال، سرکار خانم "سعیده فیروزآبادی" زمان: سه شنبه ۲۲ اسفند ماه، از ساعت ۱۰:۳۰ الی ۱۴:۳۰ مکان: مسجد صادق آل محمد (جنت آباد جنوبی، بلوار پژوهنده) چنانچه افتخار میزبانی شما را داریم، لطفا از طریق شناسه‌ی زیر در پیام‌رسان بله اطلاع دهید: @agolestan69 (س) *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
من که سفره‌ی پر از نعمت ناهار را قبل از راهی شدن، جمع کردم چه می‌فهمم استیصال مادری که برای کودکان گرسنه‌اش طعامی ندارد یعنی چه؟ من که بطری آب پسرم را راحت از شیر آب پر کردم و در کیف گذاشتم، چه می‌فهمم نبود آب سالم و قابل شرب یعنی چه؟ من که مسیر را با اسنپ طی کردم تا کودکانم در سراشیبی خیابان‌های شمال تهران خسته و آزرده نشوند، چه می‌فهمم که آوارگی، بی پناهی و نبود امنیت یعنی چه؟ کودکانم که در مسیر مشغول خوردن خوشمزه جات کیف من بودند، چه می‌فهمند نان کاه چه طعمی دارد؟ آنها تصوری از مزه علف ندارند! آنها تا به حال صدای انفجار نشنیده‌اند! در میان دود و آتش حیران و سرگردان نشده‌اند! خانواده‌ی خود را گم نکرده‌اند! زخم و جراحت بدون درمان و نوازش نداشته‌اند! ما با شما خیلی فرق داریم! مادریِ امن و آرام من کجا و مادری شما کجا؟ کودکان سیر و شاداب من کجا و کودکان رنجور و گرسنه و سرمازده شما کجا؟ آرامش ما کجا و قلب و تن لرزان شما کجا؟ ولی ما آمدیم... آمدیم تا در اين دنياي سكوت و فراموشي، در حد بضاعت خودمان صدای شما باشیم. شما که هیولای روزگار کمر همت بسته تا صدای‌تان را در یک باریکه برای همیشه خاموش کند... 🖊حمیده سادات میرزایی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
بسم الله قرار شد به جای اینکه یک تجمع با جمعیت زیاد رو تدارک ببینیم، چند تجمع نمادین با جمعیت کمتر رو برنامه‌ریزی کنیم. یکشنبه زمان تجمع مدار مادران انقلابی و بچه‌هایشان مقابل دفتر حافظ منافع مصر بود. تا صبح باید پای سیستم می‌نشستم و حداقل یک فصل از پایان‌نامه رو جلو می‌بردم. پس لاجرم تا نماز صبح بیدار موندم که نمازم هم قضا نشود. اول صبح برای یک سری کارهای اداری باید حتما بیرون می‌رفتم، بچه‌ها رو سپردم به پدرشون و رفتم که سریع برگردم. هر جور حساب کردم با این همه خستگی و سه تا بچه زیر شش سال رانندگی از شهریار تا ولنجک کار جسم من نبود. بالا و پایین کردن فایده نداشت، هیچ بهانه‌ای برای نرفتن قانعم نمی‌کرد. صدای گرسنگی اطفال غزه اینقدر بلند بود که حریف نرفتنم بشود. تاکسی اینترنتی را سریع هماهنگ کردم و با بچه‌ها شال و کلاه کردم. خواهرم رانیا، مادرِ یازده سال به انتظار نشسته‌ی دوقلوها، که به سال، نه نه به شش ماه نکشیده عزادارشان شدی! این کمترین رو از من و مادرانه‌ای‌ها بپذیر. ما و فرزندان‌مان اگر مرزها را بگشایند برای التیام زخم‌ها و دلتنگی‌های شما لحظه‌ای درنگ نخواهیم کرد. 🖊فرشته فلاحی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
بازتاب تجمع نمادین مادران و کودکان برای حمایت از مردم مظلوم غزه، در خبرگزاری صدا و سیما. گزارش کامل در لینک زیر: https://www.iribnews.ir/fa/news/4178656/تجمع-حمایت-از-کودکان-غزه-مقابل-دفتر-حافظ-منافع-مصر *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
لکه‌های فلسطینی دست من کیسه‌ی داروهایم را نگاه می‌کنم. تزریق نوروبیون و... را دور می‌زنم و مصرف قرص‌های رنگارنگش را در دستور کار می‌گذارم. باید دو پینگ کنم و جان بگیرم. دو شب است که دخترک هم تب دارد و تیمارش می‌کنم. پیام‌های گروه هماهنگی تجمع مادرانه، جلوی چشمانم رژه می‌رود؛ به فهیمه قول داده‌ام که متن پازل طور کودکان و مادران را ضبط کنم. برای پرچم مصر هم کسی را پیدا نکرده‌ام که برای خرید پارچه پیش‌قدم شود. با بی‌خوابی دست و پنجه نرم می‌کنم، چیزی در گوشم می‌گوید دفتر سفارت مصر دور است و بچه‌ها مریض، امروز را بیخیال شو. همین‌طور که دارم استامینوفن ۳۲۵ را برای محیا کوچک‌تر می‌کنم تا به دوز پایین‌تر دارو تبدیلش کنم، چشمم به دستانم می‌افتد؛ دستانی که چند ماهی است داغ فلسطین بر خود دارد. قضیه به روزهای آغاز جنگ غزه برمی‌گردد که در حال آشپزی اخبار غزه را پیگیر می‌شدم. سه بار از شدت هولناکی کشتار غزه آن روزها دستم را با روغن داغ سوزاندم. لکه‌ها روی دست من ابدی جا خوش می‌کنند و به یادگار می‌مانند. کم تعدادند ولی هر کدامشان داستانی دور دارند و به یاد ماندنی. یادم هست آخرین بار ده سال پیش سماور خانه‌ی مادری‌ام ردی خوش نقش بر دستانم گذاشت. این چند سال تنفس داشتند، داستان پر درد غزه را که شنیدند، از من پیشی گرفتند تا یادشان بماند روزگاری هزاران نفر در باریکه‌ای از زمین زیر آوار بمب‌ها بی‌صدا جان می‌دادند و دستان‌شان از زیر آوار بیرون زده بود. برای خودم روضه می‌خوانم. نمی‌توانم روی زمین بنشینم، برای رمضان شان که می‌توانم دستی برسانم؛ مرز رفح اگر باز شود گشایش است. حداقل آمار کشته‌های گرسنگی پایین بیاید؛ افطار و سحر چطور از گلویم امسال پایین برود، کاش خدا کمک کند تا ظهر تب طفلکان فروکش کند و بتوانم با مسکن سمت خواب هدایت‌شان کنم. همین‌طور هم می‌شود ناهارشان را می‌دهم دو تا بالش کنار هم می‌گذارم که پلک‌شان در حال شنیدن سفارشات لازم سنگین شود. همسایه‌ای که بموقع در زد را هم، در جریان رفتنم می‌گذارم. داخل اسنپ بسم الله گویان، تلفن‌های جا مانده زیر گوشم، کاغذهای آچار را پهن می‌کنم و با ماژیک متن‌ها را روی ۲۴ قطعه کاغذ، جدا جدا سامان می‌دهم. ابتدای کوچه‌ی شانزدهم ولنجک است، برف‌های یخ زده کنار سفارت، نوید روزی سرد می‌دهند. چیزی در گوشم اما می‌گوید دست خدا بالای همه‌ی دست‌ها است. 🖊محدثه فلاح زاده *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
بازتاب تجمع نمادین مادران و کودکان برای حمایت از مردم مظلوم غزه، در باشگاه خبرنگاران جوان. گزارش کامل در لینک زیر: https://www.yjc.ir/fa/news/8687873/تجمع-حمایت-از-کودکان-غزه-مقابل-دفتر-حافظ-منافع-مصر-در-تهران *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
امروز دوباره میز کتاب مون در بازارچه قاسم آباد برقرار بود. صبح زود دفترچه رو برداشتم و به تک‌تک کسانی که کتاب بهشون امانت داده بودم پیام دادم و یادآوری کردم کتاب رو بیارند. از قضا یکی از دوستان که کتاب دستش بود شماره اشتباه داده بود و منو اول صبح به چالش کشید. وقتی رسیدم بازارچه دیدم دوست خوب و همراهم شهربانو جان میز رو برپا کرده و کتاب‌ها رو چیده. واقعا از دیدن اون صحنه کلی ذوق کردم چون بردن میز و کیف کتاب دست تنها یکم برام سخت بود و واقعا نیاز به کمک داشتم. بازارچه خیلی شلوغ بود و همه‌ی مردم مشغول خرید شب عید بودند. با خودم گفتم امروز احتمالا مخاطبی برای امانت کتاب ندارم این روزا همه درگیر خرید و خونه‌تکونی هستند. یه ساعتی می‌مونم تا کسانی که کتاب دست‌شونه کتاب‌ها رو بیارند و بعد برم خونه. اما خوشبختانه بعد از گذشت زمان کوتاهی مردم همیشه در صحنه و کتاب‌خون از میزم استقبال کردند. امروز دیگه کتاب‌های مادرانه که گوشه‌ی میزم غریب افتاده بودند مثه (کتاب خانم مربی) ، (تاوان عاشقی) و (تنها گریه کن) امانت داده شدند. ما هدف‌مون از استقرار مقر کتاب بیشتر هویت‌بخشی به مادران محله مونه و می‌خوایم در کنار امانت کتاب و ایجاد فرهنگ کتابخوانی روی مادرهای محله هم دامنه نفوذمون رو افزایش بدیم و بهشون کمک کنیم هویت گم شده شونو پیدا کنند. اما امروز مخاطب میز کتاب ما فقط مادرها نبودند، چندتا آقا از فروشنده‌های بازارچه هم مشتاق کتاب‌ها مون شدند و چند کتاب به امانت گرفتند. خیلی برام جالب بود یکی از این آقایون از ناحیه دست معلول بود و می‌گفت ارادت خاصی به شهدای مدافع حرم داره منم کتاب (دلتنگ نباش) رو بهش معرفی کردم. اکثر کسانی که هفته گذشته کتاب برده بودند کتاب‌ها رو برگردوندند و دوباره مشتاقانه کتاب امانت گرفتند. فقط یکی دو نفر بدقولی کردند و کتاب‌ها رو نیاوردند. انشالله خدا به من و دوستان پای کارم توان بده تا بتونیم این راه رو ادامه بدیم و بتونیم شعاع دامنه نفوذمون رو افزایش بدیم. من و دوستان عزیزم این چند ساعت رو نذر سلامتی آقامون امام زمان کردیم باشد که آقا گوشه چشمی به ما بیندازند. 🖊 وجیهه توسلیان * "مادرانه"* [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
دنیای عجیبی شده. سازمان ملل متحد دارد. اعلامیه جهانی حقوق بشر دارد. صندوق کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف) دارد. پیمان‌نامه حقوق کودک دارد. کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان دارد. برنامه جهانی غذا دارد. ... ولی... در عرض چند ماه ۳۱ هزار نفر بی‌گناه زیر دست جلادان کشته می‌شوند و آب از آب تکان نمی‌خورد! ۷۰ درصد کشته‌ها زنان و کودکان هستند ولی سازمان‌های جهانی هنوز مشغول سکوت و تماشا هستند! فقط در این روزها ۲۵ نفر از شدت قحطی و گرسنگی جان داده‌اند ولی این سازمان‌های عریض و طویل به کاری نیامدند! این کاغذ پاره‌های حقوق بشر به چه کار می‌آید، وقتی یک ملت دارند نسل‌کُشی می‌شوند؟! اشک مادران و خون کودکان زمین را سنگین کرده. فریاد استغاثه شان به آسمان رسیده. باید کاری می‌کردیم. مگر نه اینکه از پیامبر مهربان‌مان به یادگار مانده: "هركس صداى مظلومى را بشنود كه از مسلمانان كمک مى‌طلبد، و به كمک او نشتابد مسلمان نيست." ؟! چه کار می‌شود کرد، وقتی راه‌ها بسته است و حاکمان عرب بی‌خیالی طی می‌کنند؟ باید بخواهیم. این درخواست ما بماند در تاریخ مادری کردن های مان. بماند در حافظه کودکان‌مان. بماند در اسناد دفتر حافظ منافع جمهوری عربی مصر در تهران، که مادرانی بچه به بغل در یک روز سرد زمستانی آمدند و کودکان خود را دقایقی بر زمین سرد نشاندند، قابلمه‌ای خالی به دستش دادند و در سکوتی مضطرب و مستاصل که فقط مادران جنسش را می‌شناسند، نجات زنان و کودکان مظلوم غزه از مرگ تدریجی را درخواست کردند. خدايا به اين حركت بركت عنايت كن و در كار اين كودكان معصوم اثری قرار ده تا گشایشی حاصل شود. 🖊حمیده سادات میرزایی *"مادرانه"* * [وب‌گاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *