مدار مادران انقلابی "مادرانه"
چند روایت از فعالیت موکب بانوی بهشتی
هفت اسفند - پارک شکوفه تهران
مادرانه محله شهدا
انگار دیگر عادت موکب بانوی بهشتی شده است... تا لحظات آخر هیچ چیزی قطعی نیست! شاید برای اینکه بدانیم کارهای نیستیم و صاحب موکب خودشان همه چیز را جور میکنند! معمولا چند روز زودتر برای موکب برنامهریزی میکنیم اما خیلی وقتها همه چیز دست ما نیست مخصوصا وقتی چند کودک داشته باشی و بخواهی در هوای سرد، وسط ظهر موکب بزنی.
ریز ریز دارد برف میبارد و مادرها هنوز نیامده اند. منتظر کیک خانگی و کاغذهای تبیین حضور در انتخابات هستم (از طرف مادری که هر بار دلش میخواهد برای موکب حضور داشته باشد اما به خاطر فرزند کوچکش نمیتواند! اما کیک و کاغذهایش را برایمان میفرستد) که چشمم میخورد به یکی از بانوهای موکب. او که هر بار مثل یک فرشته با دست پر میرسد. بساط دمنوش و آبجوش و کیکش را میآورد و سفرهی موکبمان را پهن میکنیم.
دخترش بیمار است و گفته بود که نمی آید! اما دلش جای دیگری بود. میخواست بچهها را بگذارد خانه و بیاید. اما بچههایش راضی نشدند و با کیک سیب خوشمزهاش آمد. تنور موکبمان را حسااابی داغ کرد.
آبنبات چوبی و کیکهای خوشمزهمان بهانهای بود برای آنهایی که سختشان بود به سمت موکب بیایند. آبنبات را به بچهها میدادیم و از مادرها میخواستیم کیک و چای بردارند. کاغذهای تبیینمان را هم گذاشته بودیم روی میز و هر جا شرایطش بود به میهمانهای مان تعارف میکردیم که بردارند. گاهی هم دستهی چندتایی از کاغذهایمان را میدادیم به افرادی که میخواستند برای انتخابات، تبلیغ کنند.
قرار بود برای انتخابات هم با میهمانهایمان صحبت کنیم اما انگار یخ صحبتمان با سرمای هوا، سفت تر شده بود. اینجا بود که یک بانوی بهشتی دیگر رسید و پوسترهایش را آورد. حساب همه جا را کرده بود. طناب هم آورده بود برای وصل کردن پوسترهای رنگی اش. جهاد تبیینمان با حضور دو بانو که جهت فعالیت انتخاباتی به پارک آمده بودند، کامل تر شد. کاغذهای چاپ شده داشتند و با حوصله با مردم صحبت میکردند. تقارن حضور ما با حضور آنها را با کدامین حساب و کتاب میتوان تفسیر کرد؟؟ حضور ما برایشان جالب بود و میگفتند روزهای بعد هم بیایید. با ماشین می آییم دنبالتان.
بچههایمان انگار در موکب یاد میگیرند اثرگذار بودن را، بیتفاوت نبودن را. گاهی سختمان بود از بعضی از افراد دعوت کنیم تا پذیرایی یا محتوای انتخاباتی را بردارند. اما بچهها با ذوق این کار را میکردند. خدا را شکر.
دلمان خوش است وقتی در موکب هستیم، وقتی دعاهای از ته جان مردم را میشنویم. وقتی به نام ائمه علیهمالسلام از آنها پذیرایی میکنیم. خدا را شکر.
#دامنه_نفوذ
#جهاد_تبیین
#تواصو_بالحق
#انتخابات۱۴۰۲
#مادرانه_جنوبشرق
#مادرانه_محله_شهدا
#موکب_بانوی_بهشتی
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)
#روایت_در_متن
دوباره دوشنبه از راه رسید. با یه یاعلی کیف کتابها رو برداشتم و با دخترم راهی بازارچه شدیم. وقتی رسیدیم مسئول بازارچه اومد جلو و گفت کجایین شما چند نفر اومدند و سراغتونو گرفتن. میز و گذاشتم و کتابها رو چیدم. خداروشکر امروز کتابهای زیادی از طرف اعضای محله به دستم رسید و میزمون امروز خیلی پر بار بود. آدمهای جور واجوری امروز مخاطب میز کتابمون بودند. از دختر بچههای راهنمایی تا آقایون و خانومهای سن و سال دار. از خانمهای با حجاب تا افراد با حجاب کمتر. معصومه جان دوست خوب و همراهم زحمت کشیده بود و فلاکس دمنوش و آجیل آورده بود. به کسانی که جلوی میز میایستادند و کتابها رو ورق میزدند تعارف میکردیم. علایق افراد باهم متفاوت بود ولی اکثر افراد دنبال کتابهای رمان بودند. یه دختر خانوم جوان اومد جلو و با دقت یکییکی اسم کتابها رو میخوند میگفت چند وقته دنبال یه کتاب میگرده و نمیتونه پیداش کنه منم از فرصت استفاده کردم و گفتم تا کتاب مورد علاقتو پیدا میکنی میتونی از این فرصت استفاده کنی و تاوان عاشقی رو بخونی. خلاصهای از کتاب رو براش تعریف کردم و خیلی مشتاق کتاب و امانت گرفت. خداروشکر امروزم میز کتابمون استقبال زیادی داشت. انشالله هفتههای آینده پُر قدرت تر به کارمون ادامه میدیم.
🖊وجیهه توسلیان
#دامنه_نفوذ
#تواصو_بالحق
#مادرانه_مشهد
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)
#روایت_در_متن
توی بازارچه، میز کتاب رو راه انداختیم با کمترین امکانات. روی یه کاغذ با مداد شمعی دخترم بزرگ نوشتم امانت کتاب با یه سنجاق روسری هم وصل کردم به رومیزی. مردم گذری از جلوی میز رد میشدند منم دعوتشون میکردم که از میز دیدن کنند و با دمنوش و آجیل ازشون پذیرایی میکردم. دوتا دختر نوجوان که معلوم بود از مدرسه دارند برمیگردند مشتاقانه کتابها رو بر انداز میکردند و ازم میخواستند براشون راجع به هر کتاب توضیح بدم و هر کتابی که براشون جذاب بود میگفتند آخرش چی میشه. یکی دیگه از مخاطبهای امروزم یه آقا پسر نوجوان بود. میگفت علاقه به کتابهای ترسناک داره منم کتاب آن سوی مرگ رو بهش امانت دادم اما میترسم برام داستان بشه و مامانش هفته دیگه بیاد دعوا. (با لحن شوخی و طنز بخونید.) انقدر غرق در معرفی و صحبت با مردم بودم که از دختر کوچولوم غافل شدم. داخل بازارچه یه سری جوون مشغول بازی فوتبال بودند. دیدم دخترم صندلیشو برداشته گذاشته کنار اونها و داره تماشاشون میکنه. نزدیکای ساعت ۳ رسیدیم خونه. دخترم انقدر خسته شده بود که نفهمیدم کی خوابش برد. منم سریع شروع کردم به جارو و مرتب کردن خونه تا وقتی آقامون میاد جلوش سرافراز باشم. (عکسهای بالا متعلق به بازارچه کتاب نیست، دوشنبه بازار شهرک رازی در مشهد هست. ما برای شعاع دامنه نفوذ و پویش ماه، میز کتاب گذاشتیم.)
🖊 وجیهه توسلیان
#دامنه_نفوذ
#تواصو_بالحق
#مادرانه_مشهد
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)
بسم الله الرحمن الرحیم
*خانمها اگر گفته میشود که مسئولیتهاى خانوادگى دارند، یعنى مسئولیت امور داخلى خانه، این به معناى این نیست که مسئولیت اجتماعى از دوش اینها برداشته است. بایستى این مسئولیت را هم حفظ کنند و هر مقدارى که با وجود حفظ این مسئولیت توانایى دارند، آن توانایى را به مسئولیتهاى اجتماعى و سیاسى هم ضرب کنند.* (امام خامنهای ۱۳۶۳/۱۲/۰۴)
هیأت انصار الزهرا (س) محله صادقیه همزمان با اعیاد ماه شعبان برگزار میکند:
مهمان ویژه: خواهر زهرا ضرّابی
مبلغ، مربی و پژوهشگر حوزه اعتقادی و تعلیم و تربیت. مادر چهار فرزند.
همراه با برگزاری جشن ولادت امام زمان (عج)،
قرائت حدیث شریف کساء، برای پیروزی مردم مظلوم فلسطین، و بازی کودک.
لطفاً برای بچهها؛ مدادرنگی، قیچی و چسب ماتیکی به همراه بیاورید.
زمان: *سهشنبه ۱۵ اسفندماه*
ساعت ۳.۵ تا ۵.۵ بعدازظهر.
مکان: مسجد سیدالشهدا (ع)
ویژه مادران جوان و فرزندانشون.
#هیات_انصار_الزهرا(س)
#مادرانه_محله_صادقیه
#مادرانه_شمالغرب
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مردم غزّه، مبارزان غزّه، *مثل صخره، مثل کوه،* ایستادهاند؛ این چیز مهمّی است. غذا نمیرسد، دارو نمیرسد، سوخت نمیرسد، آب نمیرسد! امّا ایستادهاند و تسلیم نمیشوند.
(امام خامنهای ۱۴۰۲/۱۰/۲)
*تجمع نمادین مادران و کودکان برای حمایت از مردم مظلوم غزه*
مکان: تهران، ولنجک، *دفتر حافظ منافع مصر*
زمان: *یکشنبه ۲۰ اسفندماه، ساعت ۱۵:۰۰*
در صورت تمایل به حضور در این تجمع، جهت هماهنگی بیشتر وارد لینک زیر شوید:
ble.ir/join/2jD4v7JmpW
#تجمع_حمایتاز_غزه
#مثلصخره_مثلکوه
#دفتر_مصر
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
#روایت_در_متن
درخلال جلسه تلفیقی تفسیر قرآن و تشکیلاتی مادرانه، گوشهای از تفسیر سوره جمعه خونده شد، نکته خاصی ذهنم رو مشغول کرد، در شأن نزول آیهای که زمان رو مشخص میکرد که چون صدای فراخوان نماز جمعه رو شنیدین بیاین نماز بعدش تشریف ببرین بازار و غیره (برای دیدن اصل موضوع به قرآن و تفسیراش، مثلا #کتاب_ماه_مادرانه ، تفسیر سوره جمعه از مقام معظم رهبری مراجعه کنید که نخواد من زحمت بکشم!) در بحبوحه قحطی یا کمبود بوده، پیامبر در حال خطبهخوانی نماز جمعه بودن اعلام میشه که کاروان تجاری رسیده، مردم تو صف نماز از پای منبر رسول خدا پراکنده میشن به سمت کالاهای رسیده، جز دوازده مرد و یک زن. و حضرت رسول(ص) میفرمایند: اگر این سیزده نفرم میرفتن از آسمون سنگ میبارید به همه شون. هر طرف رو نگاه میکنم خداوند عدد چهارده رو بهم یادآوری میکنه که ازشون غافل نشم، مثل انگشتای دستمون که چهارده بند داره، انگار دست آویز همه زندگیمون چهارده معصوم باید باشن. یا همینجا که دوازده مرد و خود حضرت رسول و اون یک زن جمعا میشه چهارده تا که حتما به چهارده معصوم تلمیح داره، اون یک زن که نشانه حضرت فاطمه است برای من. زنی که بهانه خلقت هست. به حق چهارده معصوم از خدا میخوام هرگز مشغولیات دنیایی ما رو از وظایف دنیایی مون غافل نکنه که در آخرت بیچاره نباشیم. آمین.
🖊عزیزی
#مادرانه_مشهد
#کتاب_ماه_مادرانه
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
✓ شرط حکومت الهی با رعایت دو شرط
«خدا باید اداره بکند» یعنی چه؟ یعنی اوّلاً قانون را خدا وضع کند و قانون وضع شدهی خدا عمل بشود؛ ثانیاً رجالی که این قانون را اجرا میکنند، که قوّهی مجریّه و حاکم در کشور هستند، با معیارها و ضوابط الهی منطبق باشند؛ مطلب این است. اگر در یک کشوری قانون الهی عمل نشود ولو مردم خوبی سر کار باشند، اینجا خدا حکومت نمیکند. اگر در یک کشوری قانون الهی عمل بشود به دست آدمهای بد، اینجا هم خدا حکومت نمیکند. خدا آنجا حکومت میکند که قوانین الهی عمل بشود به دست انسانهایی که منطبق با ضابطهها و معیارهای الهی هستند؛ این دو شرط، لازم است. حالا اگر چنانچه به فرض یک جا حکم الهی هم عمل شد به دست شیاطین، به دست آدمهایی که دلشان مؤمن به خدا نیست، اینجا هم باز خدای متعال حاکم نیست؛ این را بدانید. ما در این خط هستیم و در این راه هستیم و دلمان میخواهد که قوانین الهی را حاکم کنیم و مالکیّت امور جامعه را از طریق قوانین به خدا بدهیم؛ و کسانی را هم سر کار بیاوریم و اجرای امر را هم به دست آن کسانی بدهیم که آنها هم با معیارهای الهی و ضابطه های الهی هماهنگ باشند؛ ما میخواهیم این دو شرط را عمل بکنیم. ... مَلِکِ مردم، خدا است؛ هرکسِ دیگر بگوید من مَلِکم، غلط زیادی کرده؛ هیچ مَلِک دیگری نداریم. این شاه و شاهنشاهی و پادشاهی یا ریاست جمهوریهایی که از آن قبیل است و هر نوع حکومتی که به معنای مالکیّت و پادشاهی بر امر مردم باشد و سلطنت بر امور مردم باشد حرف مفتی است. بر طبق قوانین الهی نیست؛ اصلا بر طبق طبیعت بشر هم نیست. بشر برای این آفریده نشده که زیر بار بشری دیگر برود و بشری سلطهی بر امور او داشته باشد و مالک امر او باشد؛ خدا مالک امر انسان است.
#تفسیر_سوره_جمعه
#یک_برش_از_کتاب
#کتاب_ماه_مادرانه
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
"ما اگر از منظر معنویت نگاه کنیم، باید به سبک زندگی اهمیت دهیم." (مقام معظم رهبری)
*هیئت انصار الزهرا مادرانه محله پونک، جنت آباد* به لطف الهی و با پیروی از فرمایشات رهبر معظم انقلاب؛ در جهت ترویج و معرفی الگوی صحیح مادری، همزمان با شروع ماه مبارک رمضان برگزار میکند:
قرائت حدیث کساء و ادعیه ماه رمضان، مروری بر کتاب تفسیر سورهی جمعه مقام معظم رهبری، جزءخوانی قرآن کریم، بازی و کاردستی کودکان.
همراه با برگزاری گعدهی پرسش و پاسخ با محوریت «الگوی سوم زن»، با حضور مادر فعال، سرکار خانم "سعیده فیروزآبادی"
زمان: سه شنبه ۲۲ اسفند ماه، از ساعت ۱۰:۳۰ الی ۱۴:۳۰
مکان: مسجد صادق آل محمد (جنت آباد جنوبی، بلوار پژوهنده)
چنانچه افتخار میزبانی شما را داریم، لطفا از طریق شناسهی زیر در پیامرسان بله اطلاع دهید:
@agolestan69
#هیات_انصار_الزهرا(س)
#مادرانه_شمالغرب
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)*
#روایت_در_متن
من که سفرهی پر از نعمت ناهار را قبل از راهی شدن، جمع کردم چه میفهمم استیصال مادری که برای کودکان گرسنهاش طعامی ندارد یعنی چه؟ من که بطری آب پسرم را راحت از شیر آب پر کردم و در کیف گذاشتم، چه میفهمم نبود آب سالم و قابل شرب یعنی چه؟ من که مسیر را با اسنپ طی کردم تا کودکانم در سراشیبی خیابانهای شمال تهران خسته و آزرده نشوند، چه میفهمم که آوارگی، بی پناهی و نبود امنیت یعنی چه؟ کودکانم که در مسیر مشغول خوردن خوشمزه جات کیف من بودند، چه میفهمند نان کاه چه طعمی دارد؟ آنها تصوری از مزه علف ندارند! آنها تا به حال صدای انفجار نشنیدهاند! در میان دود و آتش حیران و سرگردان نشدهاند! خانوادهی خود را گم نکردهاند! زخم و جراحت بدون درمان و نوازش نداشتهاند! ما با شما خیلی فرق داریم! مادریِ امن و آرام من کجا و مادری شما کجا؟ کودکان سیر و شاداب من کجا و کودکان رنجور و گرسنه و سرمازده شما کجا؟ آرامش ما کجا و قلب و تن لرزان شما کجا؟
ولی ما آمدیم... آمدیم تا در اين دنياي سكوت و فراموشي، در حد بضاعت خودمان صدای شما باشیم. شما که هیولای روزگار کمر همت بسته تا صدایتان را در یک باریکه برای همیشه خاموش کند...
🖊حمیده سادات میرزایی
#تجمع_حمایت_از_غزه
#مثل_صخره_مثل_کوه
#دفتر_مصر
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
#روایت_در_متن
بسم الله
قرار شد به جای اینکه یک تجمع با جمعیت زیاد رو تدارک ببینیم، چند تجمع نمادین با جمعیت کمتر رو برنامهریزی کنیم. یکشنبه زمان تجمع مدار مادران انقلابی و بچههایشان مقابل دفتر حافظ منافع مصر بود. تا صبح باید پای سیستم مینشستم و حداقل یک فصل از پایاننامه رو جلو میبردم. پس لاجرم تا نماز صبح بیدار موندم که نمازم هم قضا نشود. اول صبح برای یک سری کارهای اداری باید حتما بیرون میرفتم، بچهها رو سپردم به پدرشون و رفتم که سریع برگردم. هر جور حساب کردم با این همه خستگی و سه تا بچه زیر شش سال رانندگی از شهریار تا ولنجک کار جسم من نبود. بالا و پایین کردن فایده نداشت، هیچ بهانهای برای نرفتن قانعم نمیکرد. صدای گرسنگی اطفال غزه اینقدر بلند بود که حریف نرفتنم بشود. تاکسی اینترنتی را سریع هماهنگ کردم و با بچهها شال و کلاه کردم.
خواهرم رانیا، مادرِ یازده سال به انتظار نشستهی دوقلوها، که به سال، نه نه به شش ماه نکشیده عزادارشان شدی! این کمترین رو از من و مادرانهایها بپذیر. ما و فرزندانمان اگر مرزها را بگشایند برای التیام زخمها و دلتنگیهای شما لحظهای درنگ نخواهیم کرد.
🖊فرشته فلاحی
#مادرانه_شهریار
#تجمع_حمایت_از_غزه
#مثل_صخره_مثل_کوه
#دفتر_مصر
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
بازتاب تجمع نمادین مادران و کودکان برای حمایت از مردم مظلوم غزه، در خبرگزاری صدا و سیما.
گزارش کامل در لینک زیر:
https://www.iribnews.ir/fa/news/4178656/تجمع-حمایت-از-کودکان-غزه-مقابل-دفتر-حافظ-منافع-مصر
#تجمع_حمایت_از_غزه
#مثل_صخره_مثل_کوه
#دفتر_مصر
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
#روایت_در_متن
لکههای فلسطینی دست من
کیسهی داروهایم را نگاه میکنم. تزریق نوروبیون و... را دور میزنم و مصرف قرصهای رنگارنگش را در دستور کار میگذارم. باید دو پینگ کنم و جان بگیرم. دو شب است که دخترک هم تب دارد و تیمارش میکنم. پیامهای گروه هماهنگی تجمع مادرانه، جلوی چشمانم رژه میرود؛ به فهیمه قول دادهام که متن پازل طور کودکان و مادران را ضبط کنم. برای پرچم مصر هم کسی را پیدا نکردهام که برای خرید پارچه پیشقدم شود. با بیخوابی دست و پنجه نرم میکنم، چیزی در گوشم میگوید دفتر سفارت مصر دور است و بچهها مریض، امروز را بیخیال شو. همینطور که دارم استامینوفن ۳۲۵ را برای محیا کوچکتر میکنم تا به دوز پایینتر دارو تبدیلش کنم، چشمم به دستانم میافتد؛ دستانی که چند ماهی است داغ فلسطین بر خود دارد. قضیه به روزهای آغاز جنگ غزه برمیگردد که در حال آشپزی اخبار غزه را پیگیر میشدم. سه بار از شدت هولناکی کشتار غزه آن روزها دستم را با روغن داغ سوزاندم. لکهها روی دست من ابدی جا خوش میکنند و به یادگار میمانند. کم تعدادند ولی هر کدامشان داستانی دور دارند و به یاد ماندنی. یادم هست آخرین بار ده سال پیش سماور خانهی مادریام ردی خوش نقش بر دستانم گذاشت. این چند سال تنفس داشتند، داستان پر درد غزه را که شنیدند، از من پیشی گرفتند تا یادشان بماند روزگاری هزاران نفر در باریکهای از زمین زیر آوار بمبها بیصدا جان میدادند و دستانشان از زیر آوار بیرون زده بود. برای خودم روضه میخوانم. نمیتوانم روی زمین بنشینم، برای رمضان شان که میتوانم دستی برسانم؛ مرز رفح اگر باز شود گشایش است. حداقل آمار کشتههای گرسنگی پایین بیاید؛ افطار و سحر چطور از گلویم امسال پایین برود، کاش خدا کمک کند تا ظهر تب طفلکان فروکش کند و بتوانم با مسکن سمت خواب هدایتشان کنم. همینطور هم میشود ناهارشان را میدهم دو تا بالش کنار هم میگذارم که پلکشان در حال شنیدن سفارشات لازم سنگین شود. همسایهای که بموقع در زد را هم، در جریان رفتنم میگذارم. داخل اسنپ بسم الله گویان، تلفنهای جا مانده زیر گوشم، کاغذهای آچار را پهن میکنم و با ماژیک متنها را روی ۲۴ قطعه کاغذ، جدا جدا سامان میدهم. ابتدای کوچهی شانزدهم ولنجک است، برفهای یخ زده کنار سفارت، نوید روزی سرد میدهند. چیزی در گوشم اما میگوید دست خدا بالای همهی دستها است.
🖊محدثه فلاح زاده
#تجمع_حمایت_از_غزه
#مثل_صخره_مثل_کوه
#دفتر_مصر
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
بازتاب تجمع نمادین مادران و کودکان برای حمایت از مردم مظلوم غزه، در باشگاه خبرنگاران جوان.
گزارش کامل در لینک زیر:
https://www.yjc.ir/fa/news/8687873/تجمع-حمایت-از-کودکان-غزه-مقابل-دفتر-حافظ-منافع-مصر-در-تهران
#تجمع_حمایت_از_غزه
#مثل_صخره_مثل_کوه
#دفتر_مصر
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
#روایت_در_متن
امروز دوباره میز کتاب مون در بازارچه قاسم آباد برقرار بود. صبح زود دفترچه رو برداشتم و به تکتک کسانی که کتاب بهشون امانت داده بودم پیام دادم و یادآوری کردم کتاب رو بیارند. از قضا یکی از دوستان که کتاب دستش بود شماره اشتباه داده بود و منو اول صبح به چالش کشید. وقتی رسیدم بازارچه دیدم دوست خوب و همراهم شهربانو جان میز رو برپا کرده و کتابها رو چیده. واقعا از دیدن اون صحنه کلی ذوق کردم چون بردن میز و کیف کتاب دست تنها یکم برام سخت بود و واقعا نیاز به کمک داشتم. بازارچه خیلی شلوغ بود و همهی مردم مشغول خرید شب عید بودند. با خودم گفتم امروز احتمالا مخاطبی برای امانت کتاب ندارم این روزا همه درگیر خرید و خونهتکونی هستند. یه ساعتی میمونم تا کسانی که کتاب دستشونه کتابها رو بیارند و بعد برم خونه. اما خوشبختانه بعد از گذشت زمان کوتاهی مردم همیشه در صحنه و کتابخون از میزم استقبال کردند. امروز دیگه کتابهای مادرانه که گوشهی میزم غریب افتاده بودند مثه (کتاب خانم مربی) ، (تاوان عاشقی) و (تنها گریه کن) امانت داده شدند. ما هدفمون از استقرار مقر کتاب بیشتر هویتبخشی به مادران محله مونه و میخوایم در کنار امانت کتاب و ایجاد فرهنگ کتابخوانی روی مادرهای محله هم دامنه نفوذمون رو افزایش بدیم و بهشون کمک کنیم هویت گم شده شونو پیدا کنند. اما امروز مخاطب میز کتاب ما فقط مادرها نبودند، چندتا آقا از فروشندههای بازارچه هم مشتاق کتابها مون شدند و چند کتاب به امانت گرفتند. خیلی برام جالب بود یکی از این آقایون از ناحیه دست معلول بود و میگفت ارادت خاصی به شهدای مدافع حرم داره منم کتاب (دلتنگ نباش) رو بهش معرفی کردم. اکثر کسانی که هفته گذشته کتاب برده بودند کتابها رو برگردوندند و دوباره مشتاقانه کتاب امانت گرفتند. فقط یکی دو نفر بدقولی کردند و کتابها رو نیاوردند. انشالله خدا به من و دوستان پای کارم توان بده تا بتونیم این راه رو ادامه بدیم و بتونیم شعاع دامنه نفوذمون رو افزایش بدیم. من و دوستان عزیزم این چند ساعت رو نذر سلامتی آقامون امام زمان کردیم باشد که آقا گوشه چشمی به ما بیندازند.
🖊 وجیهه توسلیان
#دامنه_نفوذ
#تواصو_بالحق
#مادرانه_مشهد
*#مدارمادرانانقلابی "مادرانه"*
[وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary)
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
دنیای عجیبی شده. سازمان ملل متحد دارد. اعلامیه جهانی حقوق بشر دارد. صندوق کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف) دارد. پیماننامه حقوق کودک دارد. کنوانسیون رفع هرگونه تبعیض علیه زنان دارد. برنامه جهانی غذا دارد.
...
ولی... در عرض چند ماه ۳۱ هزار نفر بیگناه زیر دست جلادان کشته میشوند و آب از آب تکان نمیخورد! ۷۰ درصد کشتهها زنان و کودکان هستند ولی سازمانهای جهانی هنوز مشغول سکوت و تماشا هستند! فقط در این روزها ۲۵ نفر از شدت قحطی و گرسنگی جان دادهاند ولی این سازمانهای عریض و طویل به کاری نیامدند! این کاغذ پارههای حقوق بشر به چه کار میآید، وقتی یک ملت دارند نسلکُشی میشوند؟! اشک مادران و خون کودکان زمین را سنگین کرده. فریاد استغاثه شان به آسمان رسیده. باید کاری میکردیم. مگر نه اینکه از پیامبر مهربانمان به یادگار مانده: "هركس صداى مظلومى را بشنود كه از مسلمانان كمک مىطلبد، و به كمک او نشتابد مسلمان نيست." ؟! چه کار میشود کرد، وقتی راهها بسته است و حاکمان عرب بیخیالی طی میکنند؟ باید بخواهیم. این درخواست ما بماند در تاریخ مادری کردن های مان. بماند در حافظه کودکانمان. بماند در اسناد دفتر حافظ منافع جمهوری عربی مصر در تهران، که مادرانی بچه به بغل در یک روز سرد زمستانی آمدند و کودکان خود را دقایقی بر زمین سرد نشاندند، قابلمهای خالی به دستش دادند و در سکوتی مضطرب و مستاصل که فقط مادران جنسش را میشناسند، نجات زنان و کودکان مظلوم غزه از مرگ تدریجی را درخواست کردند. خدايا به اين حركت بركت عنايت كن و در كار اين كودكان معصوم اثری قرار ده تا گشایشی حاصل شود.
🖊حمیده سادات میرزایی
#تجمع_حمایت_از_غزه
#مثل_صخره_مثل_کوه
#دفتر_مصر
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
ساعت ۲ نیمه شبه، بچه داره توو تب میسوزه، دارو دادم خورده و مشغول خوندن دعای نور هستم و دستمال تر روی پیشونیش میذارم. اما نمیتونم جلوی اشکهام رو بگیرم. من مادرم و به یاد کودکانی که پسرم امروز در حد نیم ساعت نقششون رو بازی کرد و به این حال افتاد. تووی ترافیک زیادی بودیم، خسته شده بود. بهش قول دادم اگه همکاری کنه و نقشش رو خوب بازی کنه براش ترشک بخرم، نمیدونم اسم اون خوراکی چیه، فقط چون ترش هست ما میگیم ترشک. آخه از این بچههاست که توو جای غریب از من جدا نمیشه. خوب همهی بچه های ۴،۵ ساله وقتی احساس ناامنی کنند از دامن پدر و مادر دوست ندارن جدا بشن. فقط بچههای غزهای هستند که این فرمولها براشون صدق نمیکنه. رسیدیم جلوی دفتر مصر، تو پیاده رو هنوز کلی برف آب نشده بود، یه زیرانداز هم پهن بود، بچههای ما با احترام، باید نیم ساعت اونجا می نشستن با قابلمههای خالی. چقدر این صحنه رو در روضههای اسارت حضرت زینب (سلام الله علیها) در ذهن دیده بودم و تاریخ تکرار میشود. پشتشون دیواری یونولیتی به نشانهی مرز رفح بود و پشت اون کارتنهای کمکهای بشر دوستانه از کشورهای مختلف و بعد خبرنگارها عکس میگرفتن، این توصیف وضع فعلی کودکان غزه در قاب یه تصویر بود. البته به نظرم با گذاشتن اون آهنگِ (تلک القضیه) خوانندهی مصری که گیتار میزنه فضا خیلی معنوی شده بود، من که با دیدن این ظرفهای خالی، جلوی اشکهام رو نمیتونستم بگیرم، انگار کودکان گرسنه و تشنهی شهید شده، روحشون اونجا بود، حس عجیبی داشتم. بچههای ما گرسنه نبودن ولی گریه میکردند و از انتظار برای عکس گرفتن خسته شده بودند و از نیم ساعت روی زمین سرد نشستن اذیت شدن، پس کودک غزهای منتظر آب و غذا در این وضعیت چه حسی دارد؟ ... ای مهدی فاطمه بیا و به این انتظار پایان بده، برای ظرفهای خالی از غذا بیا، برای آغوشهایِ سرد جدایی بیا، برای چشمان بهت زده از وحشتِ جنگ بیا، برای گونههای برجسته از قحطی بیا، برای پوستهای خشک شده از بی آبی بیا، برای زخم.های بی دارو، برای همهی منتظرانِ آرامش بیا.
🖊نساء عسگریان
#تجمع_حمایت_از_غزه
#مثل_صخره_مثل_کوه
#دفتر_مصر
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
بازتاب تجمع نمادین مادران و کودکان برای حمایت از مردم مظلوم غزه، در سایت خبرگزاری تسنیم.
گزارش کامل در لینک زیر:
https://www.tasnimnews.com/fa/news/1402/12/21/3053302/تجمع-مادران-و-کودکان-تهرانی-مقابل-دفتر-حفاظت-از-منافع-مصر
#تجمع_حمایت_از_غزه
#مثل_صخره_مثل_کوه
#دفتر_مصر
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
به امید برداشتن گامی که ظهور را نزدیک کند، در اولین جمعه از ماه رمضان و در اقتدا به مولا امیرالمومنین (ع) که یار مظلومان بودند،
*تجمع اعلام همبستگی با مادران و کودکان غزه*
جمعه ۲۵ اسفند ساعت ۱۰ صبح گلزار شهدای بین المللی *کرمان*
در جوار مزار شهید القدس حاج قاسم سلیمانی.
#مادرانه_کرمان
#تجمع_حمایت_از_غزه
#مثل_صخره_مثل_کوه
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *
مدار مادران انقلابی "مادرانه"
چرا؟چرا؟چرا؟ اسم یک داستان است که چند سال پیش، برای بچهها توی مصلی کرمان و زیر نگاه حاج قاسم که از قاب بنر بزرگ به ما چشم دوخته بود خواندیم. قصه درختی که پرندههای زیادی داشت و از جمله دارکوبی زورگو که بقیه پرندهها از نوک تیزش میترسیدند و هرچه میگفت فقط جواب میدادند: چشم. حتی اگر زور میگفت. تا این که بلبلی پیدا شد و در جواب دستورهای زور دارکوب بجای چشم، گفت: *چرا؟* . و بعد از آن، طوفان چراها بود که از طرف پرندهها به سمت دارکوب، روانه شد. داروکوب زورگوی قصه هم عقب نشست و از درخت، فرار کرد. سالها پیش بود که امام خمینی(ره) وقتی علم انقلاب اسلامی ایران را بلند میکرد یک چرای بلند گفت که طنینش تا امروز هم توی درخت دنیا پیچیده و خواب دارکوبهای زورگو را آشفته کرده. و امسال تعداد پرندههایی که میپرسند چرا، بیشتر شده. امسال که اوج جنایتهای رژیم کودککش اسرائیل، قلب دنیا را بدجوری دردآورده است. شهرهای کشورهای مختلف، شده جایی برای راهپیمایی اعتراضی. کاری که سالها روز قدس، با زبان روزه انجامش دادیم در این چهل و چند سال. از زمانی که طوفان الاقصی و پاسخ ناجوانمردانه رژیم اسرائیل به آن آغاز شده خیلیها در دنیا بیتاب شدهاند. ما مادرها اما جور دیگری بیتاب شدهایم. ما مادرها، این روزها وقت در آغوش گرفتن نوزادانمان، تماشای قد کشیدن بچههایمان، خنده و بازیشان، مدرسه فرستادنشان و... انگار عذاب وجدان داریم. دلمان یکسره میرود پی دل مادران در غزه که هر روز کودکی و نوزادی از میانشان با موشکها و بمبهای اسرائیل از آعوششان پر میکشند. این روزها اما داغمان تازهتر است. خبر شنیدن شهادت در اثر گرسنگی و بی شیر ماندن نوزادها. چشمهایمان را تر کرده و مشتهایمان را از خشم، در هم گره کرده. همین طور که برای خانواده و بچههایمان، افطار و سحر آماده میکنیم با خود میگوییم کاش میشد یک بشقاب برای بچههای غزه میگذاشتیم کنار. اما چه کنیم. در حصارند، در بزرگترین زندان روباز دنیا گرفتارند. اما توان نشستن و کاری نکردن هم نداشتیم. این بود که فکرهایمان را ریختیم روی هم تا مقدمات برگزاری یک تجمع مادر و کودک را فراهم کنیم. صبح روز جمعه ۲۵ اسفند همه بچه به بغل، از نوزاد شیرخواره تا دبستانی خودمان را از گوشه گوشهی شهر کرمان رساندیم زیر نگاه حاج قاسم که از کاشی کاری بالای مزارش به ما لبخند میزد. دستمان اما خالی نبود. قنداقههایی کفن پیچ شده دستمان بود از عروسکهای بچههایمان. همانهایی که واقعی هم نبود اما وقت پیچیدن کفنهایشان، دست و دلمان لرزید. گذاشتیم شان بین مزار شهدا و پلاکاردهایمان را دستمان گرفتیم با شعارهایی که یکی از مادرهای باردار پا به ماه نوشته بود. بیانیه را هم او نوشته بود. خودش نبود اما وقتی طنین کلماتش در گلزار شهدا به دو زبان انگلیسی و فارسی پیچید انگار در تجمعمان حاضر بود. مردم حاضر در گلزار با دیدن قنداقههای نمادین نوزادان شهید غزه اشک در چشمشان نشست و همراهمان شعار دادند و برای نابودی اسرائیل دعا کردند. کنار مهدیه مسجد صاحب الزمان کرمان دعا کردیم برای ظهور. شاید ما مادرها نتوانستیم سلاح به دست بگیریم و خودمان را برسانیم غزه اما خودمان و بچههایمان، پرندههایی بودیم که بلند و رسا از کنار شهیدالقدس گفتیم *چرا؟* . چرا کودکان بیگناه را میکشید؟ چرا نسلکشی میکنید؟ چرا سازمانهای بینالمللی، کاری برای پایان دادن به این جنایت نمیکنند؟ چرا حاکمان عرب، غیرت به خرج نمیدهند؟ چرا آمریکا و انگلیس و بقیه مستکبران، دست از حمایت این رژیم برنمیدارند؟ چراهایی گفتیم به این امید که بپیوندد به چراهای بقیه پرندهها در درخت دنیایمان و روزی دارکوب زورگو را فراری دهیم. به امید ظهور صاحب الزمان که اگر حتی روز ظهورش، عمرمان به دنیا نباشد، اما سربازانی پرورش دادهایم که همپایش بجنگند. همان بچههایی که امروز یکصدا فریاد زدند: خیبر خیبر یا صهیون، جیش محمد قادمون...
🖊زهره علوی راد
#مادرانه_کرمان
#مثل_صخره_مثل_کوه
#تجمع_حمایت_از_غزه
#مدارمادرانانقلابی *"مادرانه"*
* [وبگاه](www.madaremadari.ir) | [بله](ble.ir/madaremadary) | [ایتا](eitaa.ir/madaremadary) *