eitaa logo
آموزش تخصصی مداحی و روضه
7.6هزار دنبال‌کننده
248 عکس
189 ویدیو
23 فایل
کانال رسمی حاج اسماعیلی آموزش نغمات مداحی انتشار کلیه مطالب این کانال بلامانع است (و همراه لینک کانال نغمات باشد آدرس سایت: https://madehin14.ir 🌷تبادل فقط با کانال های مرتبط با مداحی🌷 ادمین ثبت نام: @madehine14 🌴آیدی استاد حاج اسماعیلی @hajsmaeeli
مشاهده در ایتا
دانلود
❁﷽❁ (سلام الله علیها) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ السلام علیکِ یا بنت امیرالمومنین السلام ای دختر شاه نجف السلام ای صابر صحرای طف السلام ای چادر زهرا به سر السلام ای نور خورشید و قمر چشم بهم زدیم رسیدیم به شب چهارم محرم، امشب مهمان عقیله ی بنی هاشم و دوتا بچه هاشیم. السلام ای مقتدای عالمین السلام ای خواهر خوب حسین السلام ای بانوی ماتم زده صبر تو صبر جهان بر هم زد السلام ای تار و پود فاطمه دختر صورت کبود فاطمه السلام ای مظهر شور و شعور پای تا سر،عشق سر تا پا حضور السلام ای کربلا در کربلا ای به ایمان برادر مبتلا(۱) تا دید علی اکبر به شهادت رسید عبدالله بن مسلم بن عقیل هم به شهادت رسید دیگه زینب طاقت نیاورد هر دوتا پسرشو آماده کرد خودش لباس رزم تن این دوتا آقازاده کرد هر دو تا رو آورد محضر برادر، حالا میخاد مجلس گرمی کنه زینب  این دو سرباز جوان رزم آورند هر دو ابن الجعفر ابن الحیدرند دو وجیها عند ربک دو عزیز میوه ی دل نور چشم حیدرند دو چکیده آیه ی قرآن حق دو اثر از مکتب پیغمبرند این دو مشتاق صعود آسمان در حقیقت بالهای جعفرند تُنفِقوا مِمّا تُحِبُّونِ منند گر چه هر دو ریزه خوار اکبرند(۲) هر کاری کرد دید حسین راضی نمیشه ، صدا زد حسین جان، تو رو به جان مادرم، فاطمه ی زهرا اجازه بده این دو تا برن ، هر طوری بود اجازه ی میدانشونو گرفت، یکی یکی اول ،محمد، وارد میدان شد، یه چند دقیقه ای گذشت ،شاید زینب اول جلو خیمه ها ایستاده بود، رزم محمدشو تماشا می‌کرد از دور هی تکبیر میگفت، اما همینکه صدای ناله ش بلند شد، دایی جان ، به فریادم برس، دیدن زینب اومد تو خیمه، دیگه زینب از تو خیمه بیرون نیومد ، دومین پسر، عون به میدان رفت، رجز که میخوند نعره ی حیدریش، تمام لشکرو پر می‌کرد اما زینب دیگه از خیمه بیرون نیومد حتی اون لحظه ای که ابی عبدالله بدن نازنینشونو یکی یکی ، برمیگردوند سمت خیمه ها، دیدن زینب از خیمه بیرون نمیاد، بعدها عبدالله جعفر تو مدینه سوال کرد بی بی جان، یه سوالی دارم ازت، مگه بچه های من عیبی دلشتن،شنیدم هر شهیدی رو زمین میفتاد تو میرفتی بالا سرش، علی اکبر که رو زمین افتاد، تو اول اومدی کنار حسین، اما شنیدم وقتی بچه های من رو زمین افتادن ،از خیمه بیرون نیومدی زینب، تا اينو شنید شروع کرد بلند بلند گریه کردن، صدا زد عبدالله، دست به دلم نزار، خدامیدونه منم دلم میخاست بیام بچه هامو بغل بگیرم، اما دیدم حسین هر قدمی که میاد سمت خیمه ها، یه نگاه میکنه سمت خیمه ی من، فهمیدم اگر بیام از من خجالت میکشه، نخواستم خجالت حسینو ببینم، اما میخوام بگم بی بی جان، من یه سوالی از شما دارم، اون لحظه ای که غل و زنجیر به دستان شما میبستن، سر نورانی برادرت حسین، بالا نیزه ها، اونجاچجورتحمل کرد؟ هر جا هستی ناله بزن یا حسین... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۱)✍سید جمال الدین شهرزاد (۲)✍ جواد حیدری ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام الله علیها ┏━━━ °•🏴•°━━━┓ @madehin14 ┗━━━ °•🏴•°━━━┛
🌸﷽🌸 🎤 استاد حاج اسماعیلی 📚محتوای دوره آموزشی: ✅ متن اشعار سینه زنی در قالب pdf ✅ صوت های آموزشی ✅ سبک های سنتی و جدید 🎼 آموزش سبک سازی در نغمات و دستگاه های آئینی در مداحی ✔️ ارائه ی سینه زنی های متنوع برای با سبک های جدید مثل: • زمینه • واحد • شور • سینه زنی های سنتی مخصوصا زنجیرزنی و... 💥💥💥💥💥💥💥💥💥 💰هزینه دوره آموزشی: ۴٠٠هزار تومان ✅ تخفیف 25 درصدی به مناسبت عید غدیر: فقط ۳٠٠هزار تومان🤩 💥💥💥💥💥💥💥💥💥 🌱شماره کارت⬇️ 💳 6037697669943711 حمید حاجی اسماعیل زاده 📸 ارسال عکس فیش واریزی به آیدی(شماره تماس) زیر در ایتا: 📞٠۹۹۳۶۴۱۶۷۷۱ 🆔@madehine14 ❗️بعد از واریز هزینه و ارسال عکس فیش واریزی، لینک کانال آموزشی برای شما بزرگواران ارسال خواهد شد🤗 ┏━━━ °•🍀•°━━━┓ @madehin14 ┗━━━ °•🍀•°━━━┛
❁﷽❁ علیه السلام 👇👇فیش روضه 👇👇 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک حال دل خیلی خرابه، کار دل ناله و آهه شب پنجم محرم، دل ما تو قتلگاهه امشب و فردا شب مهمان سفره ی با کرم امام مجتبی هستیم این دو شب متعلق به فرزندان امام مجتبی ست تو این دو شب، هر موقع اشکاتون جاری میشه هم امام مجتبی هم آقامون سیدالشهدا به چشماتون نگاه می‌کنند روضه ی امشب دیگه مقدمه نداره، از همین اول مجلس ،دلتو میبرم تو گودال قتلگاه هر طوری بلدید برا یتیم امام مجتبی گریه کنید چقدر تیر چقدر سنگ، چقدر نیزه شکسته روی خاک، تو موجی از خون، یوسف زهرا نشسته اون کیه میره تو گودال، گمونم یه نوجوونه مثل بچه شیر می مونه، وقتی که رجز می خونه میگه من هنوز نمردم، که عمومو دوره کردید سی هزار گرگ، دور یک شیر، به خدا خیلی نامردید وقتی رسید تو گودال قتلگاه، دید یه نامردی ،شمشیرشو بالا برده ،فرق عمو رو نشانه گرفته، صدا زد : يابن الخبیثه اتقتل عمی تو میخوای عموی منو بکشی، مگه من مرده باشم، من نوه ی همون مادری هستم که خودشو سپر امامش کرد من نوه ی پهلوون خیبر شکن علی هستم میگه من هنوز نمردم، که عمومو دوره کردید سی هزار گرگ، دور یک شیر، به خدا خیلی نامردید از امامش مثه مادر، تو بلا دفع خطر کرد جلوی طوفان شمشیر، لاله دستشو سپر کرد نامرد شمشیرشو پایین آورد عبدالله دستشو بالا برد سپر بلای عمو کرد تیغ شمشیر دست عبدالله رو گرفت، دست این آقازاده ، به پوست آویزان شد اینجا بود به یاد بازوی ورم کرده ی مادرش فاطمه ی زهرا صدا زد وا اماه، یعنی مادرجان، ببین منم مثل تو دستمو برای دفاع از ولایت دادم توی خون داره می خنده، عمو جون دیدی که مَردم اگه تو خیمه می موندم، جون عمه دق می کردم خدارو شکر نمی مونم، تو غروب قتل و غارت مثه بابام نمی بینم، سوی ناموسم جسارت خدا رو شکر نمی بینم، دست عمه رو می بندن پای نیزه ی ابالفضل، به اسیری مون می خندن(۱) تا ضربه رو خورد افتاد تو بغل ابی عبدالله، ابی عبدالله داره آرومش میکنه غصه نخور عبدالله، الان میری پیش بابات، الان مادرم فاطمه میاد، یه چند لحظه گذشت دیدن نامرد، حرمله پیدا شد نمیدونم یکی دو قدم دیگه تیر و کمان برا چیه؟ تیرو تو چله ی کمان گذاشت گلوی نازک عبدالله رو نشانه گرفت آنچنان تیرو زد گلوی عبدالله به شانه ی ابی عبدالله دوخته شد. هر جا نشستی ناله بزن یا حسین ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۱)✍محسن عرب خالقی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ علیه السلام @madehin14
❁﷽❁ (علیه السلام) 👇👇فیش روضه 👇👇 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک هم پَریشانِ حُسینم هم پَریشانِ حسن ای بِه قربانِ حسین و ای بِه قربانِ حسن روزِ اول مادرم چشمانِ من را نذر کرد این یکی آنِ حسین و آنِ یکی آنِ حسن اولین شب جمعه ی محرم امسال، میهمان امام مجتبی هستیم اما شب جمعه ست امشب خود امام مجتبی سفره ی کرامتشو تو کربلا پهن میکنه، امشب همه ی انبیا و اولیا مهمان کربلان، مادرشون ، فاطمه ی زهرام میاد ، امشب منو شمام دلهامونو ببریم کربلا، یه گوشه از حرمش، بنشینیم برا غربت بچه های امام مجتبی گریه کنیم. هر شبی که فاطمه بر روضه ها مان می رسَد هست گریانِ حسین و هست گریانِ حسن اینو خانوما بهتر میفهمن، هر موقع دیدید تو مجلس یه صدای گریه ی سوزناکی، دل همه رو لرزوند بدون مادرش، فاطمه ی زهرا نظر داره، اما دلتون آماده ست روضه ی آقازاده های امام مجتبی ، خیلی مقدمه نمیخاد ، فقط اینو عرض کنم سه تا از آقازاده های امام مجتبی تو کربلا شهید شدن، غیر قاسم و عبدالله یه فرزند دیگه ای داره امام مجتبی، بنام ابوبکر، هم سن و سال آقا قمر بنی هاشم بود این آقا خیلی مظلومه، تو روضه ها نامی ازش، برده نمیشه، امشب برا همه ی بچه های امام مجتبی گریه کنیم، اما امشب، شب حضرت قاسمه، اون آقا زاده ی سیزده ساله ای که راوی میگه دیدم هی دست و پای عموجانشو میبوسه ، هی میگه عمو بزاربرم، عمو اجازه نمیده، قاسم برگرد، شاید میگه هرموقع تو رو میبینم یاد برادرم ، میفتم، هر جوری که بودبعضیا میگن نامه آورد از باباش، امام مجتبی، تا بالاخره عمو رو راضی کرد حالا وارد میدان شده قاسمش وقتی به میدان زد حسین آهسته گفت: می رود جانِ حسین و می رود جانِ حسن نعره زد: إن تَنکرونی فأنا ابنُ المُجتبی هر کی نمیدونه من کیم! من پسر شیر جمل، قاسم بن الحسن هستم ، من نوه ی حیدر کرارم، نعره زد ان تنکرونی فانا بن الحسن تیغ را چرخاند و گفت این است طوفانِ حسن شد حسن یک ضربه زد اَزرق همان جا شد دو تا نعره زد عباس؛ ای جانم به قربانِ حسن۲ هر کی میومد میدان، با یه ترفند جنگی به زمینش میزد،گفتن اینجوری نمیشه، اینا خون علی تو رگهاشونه، اینا شاگردای ابوالفضلن، چی کار کنیم؟ گفتن دورش کنید هر کی با هر چی دستشه بزنه هرچه جنگید عطش تاب و توانش را برد سوخت ،بارید عطش تاب و توانش را برد دید دور و بر مرکب همگان ریخته اند دور تا دور تنش سنگ زنان ریخته اند آنقدر سنگ به او خورد که آخر افتاد عمه میگفت بخود جان برادر افتاد به زمین خورد به دور تن او جمع شدند گرگها برسر پیراهن او جمع شدند چقدر خوش قد و بالا شده ای وای حسن پهلویش پهلوی زهرا شده ای وای حسن دلت رفت مدینه میدونم، آخه مادرش فاطمه رو هم با لگد به پهلوش زدن ، تو ناله بزن ای وای حسن..... عمو از سوز جگر داد زد آه ای پسرم.. من چگونه بدنت را ببرم سوی حرم؟! راوی میگه همچین که گردو غبار فرو نشست دیدم ابی عبدالله سر قاسمو به زانو گرفته ،قاسم داره پاشنه ی پاشو رو زمین میکشه، یعنی داره نفسای آخرو میکشه، ابی عبدالله هی صدا میزنه عموجان، برا عموت سخته که عمو رو صدا بزنی، اما کاری از دستش برنیاد، گفت دیدم ابی عبدالله بدن قاسمو بغل گرفت ، این آقازاده ای که میخاست بره میدان، پاش به رکاب اسب ، نمی‌رسید حالا دیدم پاهاش رو زمین کشیده میشه، خیز قاسم که ببینی چقدر تنهایم وای از خجلت من پیش امانتهایم..۲ هر جا نشستی ناله بزن یا حسین..... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (۱)✍حسن لطفی (۲)✍سید پوریا هاشمی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (علیه السلام ) @madehin14
ما از محبت حسین ، جان میگیریم بر زخمِ گلویِ او، زبان میگیریم ما شورِ محرم و صفر را هر سال از مهدیِ صاحبَ الزمان میگیریم @madehin14
Moharram1403.04.13.mp3
6.23M
🔉 بشنوید| توصیه‌هایی برای استقبال از ماه محرم استاد فیاض‌بخش
🌸﷽🌸 🎤 استاد حاج اسماعیلی 📚محتوای دوره آموزشی: ✅ متن اشعار سینه زنی در قالب pdf ✅ صوت های آموزشی ✅ سبک های سنتی و جدید 🎼 آموزش سبک سازی در نغمات و دستگاه های آئینی در مداحی ✔️ ارائه ی سینه زنی های متنوع برای با سبک های جدید مثل: • زمینه • واحد • شور • سینه زنی های سنتی مخصوصا زنجیرزنی و... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ 💰هزینه دوره آموزشی: ۴٠٠هزار تومان ✅ تخفیف 25 درصدی : فقط ۳٠٠هزار تومان ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ 🌱شماره کارت⬇️ 💳 6037697669943711 حمید حاجی اسماعیل زاده 📸 ارسال عکس فیش واریزی به آیدی(شماره تماس) زیر در ایتا: 📞٠۹۹۳۶۴۱۶۷۷۱ 🆔@madehine14 ❗️بعد از واریز هزینه و ارسال عکس فیش واریزی، لینک کانال آموزشی برای شما بزرگواران ارسال خواهد شد🤗 ┏━━━ °•🍀•°━━━┓ @madehin14 ┗━━━ °•🍀•°━━━┛
روضه حضرت رقیه بخش2.mp3
10.94M
علیهاالسلام 1403 (گوشه های سلمک و قرچه و رضوی) ▪️▪️👇متن روضه 👇▪️▪️
؛❁﷽❁ روضه حضرت رقیه سلام الله علیها ( بخش ۱) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ مرهم زخم دلِ عاشق بیمار حسین روز سوم محرمه، دلهای همه امروز تو خرابه ی شام، دنبال یک بهانه ای برای گریه کردن هستن مرهم زخم دلِ عاشق بیمار حسین منتها غایت هر،عبد گرفتار حسین در جهان فخر کنم، ریزه خور اربابم غم ندارم که بُود، مونسِ غمخوار حسین مشکل از معرفتم بود که من کم خواستم چشم پوشیدو عطا کرد، چه بسیار حسین گفت یکی از شیعیان آقا امیرالمومنین گره افتاد به کارش، بدهکار بود هر چی این درو تون در زد نتونست بدهیشو جور کنه، یک قالیچه ی دستباف داشت اينو برداشت گفت میبرم بازار میفروشم گره از کارم باز میکنه، آورد مغازه ی اولی، قالیچه رو باز کرد مغازه دار یه نگاهی به قالیچه کرد گفت این قالیچه ،گوشش سوخته، من اينو به نصف قیمت برمیدارم، قالیچشو لوله کرد گفت میرم مغازه ی بعدی، شاید بهتر بخره، یکی یکی مغازه ها رو میگشت، همه همین قیمتو روش گذاشتن، تا رسید به یه مغازه ی قالی فروشی، قالیچه رو باز کرد صاحب مغازه یه نگاهی به قالیچه کرد گفت چه قالیچه ی زیبایی، حیف که گوشش سوخته، چرا خوب مراقبت نکردی؟حیفه این قالیچه ست، گفت ببین حاجی ،تو خونمون روضه داشتیم حواسمون نبود منقل سوراخ بوده،ذغالها ریخته رو قالیچه و سوخته، هر چی بیشتر برمیداری بردار، گرفتارم، تا گفت تو روضه ی امام حسین، پیرمرد قالی فروش گفت ببین این قالیچه اگه سالم بود قیمتش انقدر بود حالا که سوخته، قیمتش نصف میشه اما یه حرفی زدی، این قالیچه برا اربابم حسین سوخته، حالا که اینطوریه من دو برابر میخرم ازت، آره والله، دلی که برا ارباب سوخته باشه ،اون دلو مادرشون فاطمه ی زهرا چند میخره فقط خدا میدونه، روز سوم محرمه میخام برم در خونه ی دردانه ی امام حسین، اون خانم سه ساله ای که، من گفتم دل اگه بسوزه، اما این خانوم سه ساله هم دامنش سوخته بود هم موهاش سوخته بود هم کف پاش تاول داشت .... (۱)✍معین بازوند ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (علیهاسلام )
؛❁﷽❁ روضه حضرت رقیه سلام الله علیها ( بخش ۲) ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سلام چراغ سحر رقیه خوش اومدی تاج سر رقیه کجا بودی چرا منو نبُردی خسته شده همسفر رقیه تا سر باباشو دید سوال کرد این سر کیه؟ گفتن این سر بابات حسینه، شروع کرد با سر باباش درد و دل کردن بابا یادت میاد اون موقع ها مدینه میگفتی دخترم پیشم بشینه حالا نشستم گوشه ی خرابه الهی چشمت روز بد نبینه بابا جونم هر موقع از چیزی گلایه داشتم سر روی شونه ی عمو میذاشم مدینه روزگار خوبی داشتیم یادش بخیر عجب عمویی داشتم حالا میخاد گلایه کنه به بابا، چی میگه؟ با با جونم بعدِ تو دست بچه‌ها رو بستن غَما یه جا توی دلم نشستن گلایه هام زیاده یکیش اینه ببین زدن دندونمو شکستن بابا، بابا..... راستی دیدی همه تنم کبوده یکی بگه گناه من چی بوده این همه غم دیدم ولی بعضیا میگن رقیه کربلا نبوده آره ، رقیه کربلا بود،همه ی مصائبو دید حدود ۱۵۰ سال قبل، یه پیرمردی تو شهر دمشق، بنام سید ابراهیم دمشقی، حدود ۹۰ سالشه، از ساداته، سه تا دختر داره، یه شب دختر بزرگش خواب عجیبی دید گفت خواب دیدم بی بی رقیه ی سه ساله، تو عالم خواب بمن فرمود به بابات ، سید ابراهیم، بگو بیاد قبر منو تعمیر کنه ،آب افتاده کنار قبرم، بدنم در آزارو اذیته، صبح داستانو برا باباش، تعریف کرد میگن سید ابراهیم دمشقی از والی دمشق ترسید گفت اینا همه اهل تسنن هستن، به حرف من گوش نمیدن، فردا شب دختر دومی همین خوابو دید شب بعد دختر سومی، شب بعد خود سید ابراهیمم این خوابو دید بی بی رقیه با عتاب ، بهش گفت چرا قبر منو تعمیر نمیکنی، چرا معطل میکنی؟!اومد پیش والی دمشق ،داستانو تعریف کرد، والی دمشق استقبال کرد، همه ی علمای شیعه و سنی رو جمع کرد اومدن در حرم بی بی رقیه، گفتن کلیدو بدید دست به دست، همه کلید بندازن، هر کس قفل به دستش باز شد، ميتونه بره تو حرم، یکی یکی همه علما، اهل شیعه، تسنن، همه کلید انداختن، قفل باز نشد،گفتن سید ابراهیم، بیا خودت کلیدو بنداز، کلیدو انداخت قفل در باز شد،گفتن همه بیرون بایستند فقط سید ابراهیم و یکی دو تا بنا وارد بشن، اومدن، قبرو شکافتن، رسیدن به لحد، لحدو برداشتن، سید ابراهیم دمشقی میگه دیدم یه جنازه ی یه دختر نا بالغ، حتی کفن به تنش نپوشیدند با همون لباسای پاره ، هنوز آثار کبودیا رو بدنش دیده میشه، گفت یه پارچه ی تمیزی ،رو این بدن، انداختم، بدنو از قبر بالا آوردم سه روز، طول کشید تا این قبر، تعمیر شد،سید ابراهیم این سه روز، جنازه ی نازنین رقیه خاتون رو رو پاش نگه داشت ، نه خواب به چشمش اومد نه گرسنه شد، بعد سه روز بدنودوباره داخل قبر گذاشت، قربونت برم خانوم، بعد هزار و چند صد سال، هنوز کبودیای بدنت خوب نشده خانوم، آه، بابا بابا یه بند دیگه و عرضم تمام بابا مگه ازم خبر نداشتی بابا چرا منو تنها گذاشتی بابا حالا که اومدی منو بغل کن یه وقت نگن دوسم نداشتی بابا بابا.... سرِ بریده نبینم گریونی امشبو پیش دخترت مهونی خودم هوای دندوناتو دارم میشه یه کم قرآن برام بخونی؟(۱) همینطور که با سر باباش، حرف میزد یه مرتبه دیدن، صدای رقیه قطع شد زینب شاید خوشحال شد گفت بالاخره،رقیه خوابش برد، الحمدلله، اومدن هر چی تکونش دادن دیدن دیگه حرف نمیزنه، لبهاش روی لبهای باباست، از غصه جون داده. صلی الله علیک یا مولای یا اباعبدالله (۱)✍ اراک ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ (علیها سلام )