دومین داستان در مورد شبهه رزق و روزی توسط گروه نویسندگان ماهاد منتشر شد. منتظر قسمتهای بعدی باشید
#لیفهای_دستباف_پونه
پونه کوچولو، کنار خیابون روی یک زیلوی کوچک نشسته بود و چند تا لیفی رو که خودش با دست خودش بافته بود جلوش گذاشته بود.
آخرای شب بود، مادرش گفته بود نزدیک عیده، باید حداقل صد هزارتومن دیگه بفروشیم تا بتونیم یک کمی از اجاره عقب مونده رو بدیم وگرنه صاحب خونه ممکنه از این خونه بیرونمون کنه.😔
دوباره پولهاشو💵 نگاه کرد.
از صبح تا حالا فقط سه تا لیف فروخته بود.
انگشتاش از سرما نای بافتن نداشت.
دستاشو بهم مالید و جلوی دهنش گرفت.
با هوای دهنش کمی انگشتاش گرم شد.
میل رو برداشت و شروع کرد تند و تند به بافتن.
یه خانم و آقا وایستادن و نگاه به لیفای پونه کوچولو کردند.
آقایه گفت: دخترم این لیفا دونه ای چنده؟
پونه گفت: دونه ای سه هزارتومنه آقا.
آقا گفت: یکم ارزونتر بده تا یکیش رو بردارم.
پونه گفت: نه آقا! مامانم دعوام می کنه آقا.😞خیلی گرون نیست آقا. تو رو خدا یکیش رو بخرید آقا.
خانم به شوهرش گفت: این لیفا رو برای چی می خوای؟! بهداشتی نیست. ولش کن.
آقایه یکم لیف رو این طرف و اون طرف کرد و اون رو گذاشت و رفت.🚶
پونه کوچولو رفت توی فکر...
این اولین کسی نبود که... از صبح خیلی ها این کار رو کردند و رفتند تا بهترش رو بخرند.
همینطور که فکر می کرد... بی اختیار میلای بافتنی رو فشار داد. یه دفعه میلای بافتنی رو انداخت زمین و هق هق کنان به تاولای دستش نگاه کرد که آب و خون ازش می زد بیرون.
میل بافتنی فرو شده بود تو یکی از تاولای دستش.
دیگه بغضش ترکید.😭
همین طور که با دستش نوک انگشتش رو فشار می داد، زیر لب یه چیزایی می گفت:
می گفت خدایا! مامانی گفته روزی مون دست شماست ولی چرا روزی ما رو نمیدی؟
مگه ما چه گناهی کردیم؟😔
همۀ هم سن و سالای من الان توی خونه کنار بخاریِ گرم نشستن و دارن تلویزیون نگاه می کنند. لباسای نو خریدند و کفشای نو پاشون کردند.
ببین کفشام چقدر پاره است؟ خونَمون بخاری نداریم.
یعنی داریم ولی ... خیلی وقته که قبض گاز رو پرداخت نکردیم و گازمون قطع شده...
خیلی حرف داشت که بزنه...
کم کم پلکاش سنگین شد.
وقتی چشماش رو باز کرد، دید توی یک خونۀ کوچکه.
خونه «کاه گلی» بود ولی خیلی دلنشین و با صفا بود.
آروم چشماشو مالید و گفت: خدایا من کجایم؟
خانمی که کنار خونه نشسته بود توجهش رو جلب کرد.
جلوی دستش دوتا سنگِ گِرد و بزرگ روی هم گذاشته شده بودند. دونه های گندم رو از بالا می ریخت و سنگ بالایی رو به سختی می چرخوند.
از پایین، آرد بیرون می ریخت. براش خیلی جالت بود.
تاحالا ندیده بود آرد رو چطور درست می کنند.
داشت با خودش فکر می کرد این خانم کیه؟ چقدر برام آشناست!
خانم روش رو برگردوند و صدا زد: سلام «پونه سادات». بیدار شدی دخترم؟
پونه کوچولو برق از چشماش پرید.
با تعجب گفت: س سلام. شُ شما اسم منو از کجا بلدی خانم؟😳
خانم گفت: مگه میشه یه مادر، اسم بچه شو بلد نباشه؟! اونم دختر خوشگلی مثل تو رو؟!
پونه که بیشتر تعجب کرده بود گفت: مااااادر! آخه ما...
خانم دوباره خندید و گفت: آره عزیزم، مادر. بیا، بیا این نون رو تازه خودم با دستای خودم پختم برای پونه سادات خوشگلم.
پونه دستاشو دراز کرد و گرمی نون رو لمس کرد.
#ادامه_دارد
#داستان
#رزق_و_روزی
#کد1019_2
@mahad313
#لیفهای_دستباف_پونه (قسمت دوم)
... پونه دستاشو دراز کرد و گرمی نون رو لمس کرد.
نون رو که گرفت، چشمش افتاد به تاولای کف دست خانم.
گفت: خانم! دستای شما هم که تاول زده! شما دیگه چرا؟!
خانم با لبخند گفت: خوب منم مثل شما کار می کنم دیگه! آخه من کارکردن رو خیلی دوست دارم. خدا آدمای بی کار و بی فایده رو دوست نداره.
پونه گفت: آخه خانم شما چرا دعا نمی کنی؟!
مامانم گفته روزی همه دست خداست.
خوب شما دعا کنید خدا هم روزیتون رو میده.
خانم گفت: مامانت درست گفته عزیزم. منم دعا می کنم. خیلی هم دعا می کنم؛ چون حرف زدن با خدا رو خیلی دوست دارم.
ولی دعا کردن هم مثل هر کار دیگه ای شرایطی داره.
یک شرطش اینه که در کنار دعا، برای رسیدن به خواستت تلاش کنی.
اگه تو خونت نشستی و گفتی خدایا روزی منو برسون، این دعا از اون دعاهاییه که مستجاب نمی شه.
خدا روزی رو در کار و تلاش قرار داده و دعا هم به ما کمک می کنه که در کار و تلاشمون موفق باشیم.
پونه گفت: اما خانم! من و مامانم خیلی کار می کنیم. ولی... ولی مردم خیلی از ما چیزی نمی خرن. 😔
خانم –همین طور که پارچه تمیزی رو به زخم سر انگشت پونه می بست- گفت: راست می گی عزیزم.
ولی ...
ولی هر کاری یه راه و روشی داره که باید یاد بگیری.
خیلی وقتها هم باید زمان زیادی بگذره تا به نتیجه برسی.
نباید عجله کنی. باید صبر کنی و امیدت رو از دست ندی و هر روز سعی کنی کارت رو بهتر از قبل انجام بدی.
البته یک عده ای هم مقصرند.
-کیا خانم؟
- هییییییی. چی بگم عزیزم؟ خدای مهربون روزی فقیرا و افراد ناتوان رو توی دست ثروتمندا قرار داده و از اونها قول گرفته که به نیازمندا کمک کنند.
اما خیلی از اونها....
خیلیاشون به وظیفشون عمل نمی کنن و خمس و زکات نمی دن و به فقرا کمک نمی کنن.
انگار، مال دنیا چشم و گوششون رو بسته.
☝ولی خدا حواسش هست... و یه روزی ... حق مظلومها رو از اونها می گیره.
-خانم می شه یه چیزی بپرسم؟
-بله عزیزم حتما
- چرا شما زندگی تون این قدر ساده است؟ از زندگی ما هم ساده تره! نه پرده های رنگ و وارنگ، نه فرشای نو و گرون قیمت، نه لباسای پر زرق و برق و....
- خانم خنده ای کرد و گفت: منم لباسای قشنگ و نو داشتم. این رو که گفتی یاد لباس عروسیم افتادم. خیلی قشنگ و نو بود.
-خوب خانم؟ چی شد؟
- موقعی که منو داشتن می بردن خونه شوهر، چشمم افتاد به یه خانمی که خیلی نیازمند بود. لباس عروسیمو بهش دادم تا ببره و برای خودش بفروشه. خیلی روز قشنگی بود. هر وقت یادم میاد، خدا رو شکر می کنم که بهم کمک کرد این کار رو بکنم. چون اون خانم خیلی خوشحال شد و مشکلش حل شد.
- وااییی خانم چه کار کردی شما؟!!! پس خودتون چی؟!!😳😳
- یه چیزی بهت بگم دخترم، همیشه یادت باشه!
«اگه این دنیا یه ذره برای خدا ارزش داشت، هیچ وقت به دشمنان خودش نمی داد».
- یعنی چی خانم؟
- یعنی خدا برای آدمای خوب و دوستای خودش هدیه های بهتری رو در نظر گرفته. ولی جاش اینجا نیست. جاش توی بهشته.
شرط رسیدن به اونجا هم اینه که در این چند روزِ کم دنیا، صبر کنیم، کارهای خوب بکنیم، و نذاریم دنیا ما رو آلوده کنه. چون توی بهشت فقط آدمای پاک رو راه می دن.
آدمهایی مثل تو رو... .
#ادامه_دارد
#داستان
#رزق_و_روزی
#کد1019_2
@mahad313
#لیفهای_دستباف_پونه (قسمت سوم و آخر)
... یه دفعه پونه صدای آشنایی رو شنید.
انگاری صدای ...؟
درسته، مامانش بود که باعصبانیت می گفت: پونه! باز خوابت برده!😠
صد بار نگفتم موقع کار نباید خوابت ببره!
پونه که حسابی هول کرده بود، دست و پاشو جمع کرد و گفت: وای مامان ببخشید اصلا حواسم نبود.
مامان با تعجب گفت: پس لیفات کو!؟ همشو فروختی؟! یا....
پونه با ترس دور و برش رو نگاه کرد و گفت: 😰 وای مامان همینجا بود! خودم یه عالم لیف بافته بودم. حتما یکی برداشتشون...
داشت خودش رو جمع و جور می کرد که چشمش افتاد به یه دستمال سفید و پاکتی که روی اون بود.
پاکت رو باز کرد توش یه نامه بود. نوشته بود:
سلام دخترم. من همونی هستم که می خواستم ازت لیف بخرم. خانمم گفت لیفاش خوب نیست نخر. ولی بعد با خودم گفتم که کاش این لیفا رو از این دختر خوشگل می خریدم چون همش رو با دستای کوچولوی خودش بافته و خیلی براش زحمت کشیده. اومدم بخرم دیدم خوابت برده. حیفم اومد از خواب بیدارت کنم. با اجازت همه لیفاتو خریدم و پولش رو توی پاکت گذاشتم.
پونه کوچولو که حسابی گیج شده بود، یه نگاهی به زیر نامه انداخت. دو تا تراول پنجاه هزار تومنی بود...
ولی از اون مهمتر، قرص نونی بود که لای دستمال تمیز گذاشته شده بود. نون هنوز گرم بود. نون رو می شناخت....
در حالی که چشماشو می بست با نفس عمیقی نون رو بو کرد و بعد اون رو چسبوند به صورتش تا گونه های ظریفش که از سرما قرمز شده بودند گرمای نون رو حس کنه.
همون طور که صورتش روی نون بود، به مامانش گفت: بیا مامان جون، این پولا رو بده به صاحب خونه مون. شام امشبمون هم که جور شده. منم از فردا سعی می کنم لیفهای بهتری درست کنم که مشتری ها بهتر پسند کنن. ☺️
مامان پول رو که گرفت چشمش به انگشت پونه کوچولو افتاد. همون طوری که پارچه رو باز می کرد گفت: حتما دوباره انگشتتو زخمی کردی!
پونه که دفعه اولش نبود، خجالت می کشید جواب بده؛ ولی وقتی دید زیر پارچه سفید، هیچ اثری از زخم و خونریزی نیست، سرش رو بالا گرفت و با غرور گفت:
چیزی نشده مامان! این پارچه یادم می یاره که باید صبر کنم و کارم رو درست انجام بدم و البته، دعا کردن رو هم فراموش نکنم.
✍ #عابد
#داستان
#رزق
#روزی
#خدای_روزی_رسان
#فقر
#رازقیت_خدا
#طلب_روزی
#کار
#دعا
#کد1019_2
@mahad313
#طنز
بسم الله الرحمن الرحیم
با نام خدای روزی رسان انشای خودم را آغاز می نمایم!
از آنجا که معلم انشای ما علاقه ی شدیدی به جِزاندن ما می دارد این بار هم موضوعی سختتت پیش کشیده چنان که در پی نوشتن آن ،گوگل جان ؛ رفیق فابریک ما شد😉۰۰۰
خب حالا جانم برایتان بگوید که ایشان فرمودند که چرا اگر خدا روزی رسان است بعضی ها همچنان در گرسنگی و فقر به سرمیبرند
مغز بنده نیز که عن قریب رو به انحلال میرفت اندر خم و پیچ این موضوع سراغ آقاجان همه چیزدان رفتیم و ایشان هم داستان آن مرد را گفتند که در مسجدی اعتصاب غذا نمونده تا ببیند آیا خدا روزی او را با پست پیشتاز میرساند یا خیر؟!
و خدا هم از آنجا که آن بنده تمبر تقاضای صدادار بر پست خود نزده و گستاخانه به آزمون او پرداخته ، غذایی که نفرستاده هیچ ، شب فردی فرستاده با غذایی خوش بر و رو !
و مرد هم که از گرسنگی بیتاب گشته و آن صحنه ی جانگداز را دیده سرفه ای از گلوی مبارک رها نمودا در طلب و تقاضای غذا از نامبرده ۰۰۰
همان: اِهِمِ اِهِمِ خودمان!
و نامبرده نیز از غذای خود تعارفی نهاده و تعارفش آمد داشته و مرد ته دیگه غذا هم میل فرموده۰
ختم کلام آنکه مرد فهمید تا تمبر حرکت و تقاضا را بر خواسته ی خود از خدا ننهاند از غذا مذا خبری نیست!
بیخودم یکجا بیکار ننشیند تا روزی از عالم غیب بر سفره ی او نازل شود!😊
خب نتیجه میگیریم که نامه بدون تمبر واسه هیچکس نفرستید حتی خدا!😉 ✍ نویسنده: سرکار خانم ریحانه لیودانی #رزق
#روزی
#خدای_روزی_رسان
#فقر
#گرسنگی
#توحید_در_رازقیت
#رازقیت_خدا
#طلب_روزی
#کد1019_3
#شعر
#پاسخ_شبهه
رزق گر میرسد از سوی خدا /
فقر پس گشته چرا سهم شما؟
ادعا کرده خدا رزق مرا/
میدهد تا نشود بنده گدا.
پس کجا رفته؟چرا پول نداد؟/
حرف بود این همه، تا گردم شاد؟
گشت نزدیک یکی از آن سو/
داد پاسخ همه را بس نیکو.
گفت: آیا تو تلاشی کردی؟/
یا فقط حرف تراشی کردی؟
صحبت از روی عمل داشته اي؟/
یا فقط بذر فتن کاشته ای؟
اگر این روز تو گشتی بی چیز/
چشم بگشا تو ببین در همه چیز
نقص از هردو طرف باید ديد/
یک طرف را تو گرفتی ناديد.
همه چیز از طرف خالق بود/
حرفهایت همگی صادق بود.
یک ولی دارد و صد ها اما/
تو نپرداخته ای باقی را.
ضعف ها، تنبلی و بیماری/
عاملش چیست؟به جز کم کاری؟
اینهمه ربط به خالق دارد ؟/
یا به آن کس که بدی میکارد؟
عقل داده است خدا تا انسان/
فرق واضح بشود با حیوان .
حیف اما طرق حیوانی/
به همان نحو که خود میدانی،
پیشه کردیم و چه بد رفتاری است/
این طریقی ز دگر آزاری است.
شد سفارش همه از سوی خدا/
دیگران را نبُود فرق ز ما.
همه انسان و همه محدودیم/
در حقیقت همگی معبوديم.
کم اگر بوده ز ما خاسته است/
حرف هارا به شما باید بست.
همه گر راه خدا میرفتند/
شیطنت ها ز شما ميرفتند،
جلوه ی حق به جهان می آمد/
سبز می گشت، عیان می آمد.
باید این فکر جهان گیر شود/
شاید این قصه زمان گیر شود.
همه ی حق فقط از آن تو نیست/
زندگی در دو جهان مال تو نیست.
همگی حق و حقوقی دارند/
شرط احقاق اگر بگذارند!
همه را همچو خودت انسان بین/
دیگران جمله مقصر تو نبین.
کم اگر دیده شود خوبی ها/
نفي کردی تو چرا خوبی را؟
خالق این ها همه داده است به ما/
عقل و فکر و عمل انسان را
تا که از عقل و عمل بهره برد/
با همه راه سعادت بخرد.
✍ #أحد
#رزق
#روزی
#خدای_روزی_رسان
#فقر
#گرسنگی
#توحید_در_رازقیت
#رازقیت_خدا
#طلب_روزی
#کد1019_4
کنار پل عابر پیاده پاتوقش بود، هر روز با دوتا زنبیل پر از بافتنی می آمد و بساطش را پهن میکرد۰۰۰
از پشت پنجره ی شرکت که مشرف به پل بود می دیدمش۰چهره ی نمکی و مهربانی داشت۰تا به حال چندین بافتنی از او خریده بودم و الحق که حرفه ای با میل و بافتنی کُشتی میگرفت و من تنها مشتری خصوصیش بودم!
چند روزی زیرنظر داشتمش،کمی آشفته حال بود۰پیرزن هیچ فروشی نداشت و کمتر می بافت ۰۰۰
😔غصه ام گرفت،فلاسک چای را از میز کارم برداشتم و پیش او رفتم،شالگردنی مردانه برای روز پدر سفارش دادم با همان مدلی که آقاجانم میخواست۰پیرزن خوشحال همانجا گره ی اول را زد و شروع به بافت کرد۰
میگفت چند وقتی است فروشی ندارد و او هم سخت به پولش نیازمند است۰چایی را به دستش دادم۰
آنقدر دلم گرفته بود که زیرلب گفتم : خدا خودش گفته است روزی رسان است،درک نمیکنم چرا شرایط شما این هست؟!😔😔
پیرزن لبش را گاز گرفت و گفت:
این چه حرفی ست پسرم! و با شیطنت ادامه داد: نکند این سفارش های بافتنی را شما میدهی 😉 نه جانم۰ خدا شما را میفرستد با این سفارش های قشنگت!☺️
لبخندی زدم و گفتم:
این را نگوییم ، چه بگوییم ۰۰۰ ؟!
راستش دوست ندارم مادر مهربانی چون شما را در چنین شرایطی ببینم، پس خدا کجاست ؟!😞
پیرزن چایی اش را تمام کرد و گفت:
بچه که بودم به مکتبخانه میرفتم۰حاجی بابایی پیر قرآنمان درس میداد۰ آیه را مجبور کرد که حفظ کنیم۰یادم نمی آید ولی۰۰۰ولی معنایش میگفت خدا به بنده ای ظلم نمیکند۰ مردم به هم و خودشان ظلم میکنند ۰
زیرلب خواندم:
إِنَّ اللَّهَ لاَ يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئاً وَ لٰكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ» ﴿یونس: 44﴾
ادامه دادم خب منظورتان چیست؟
ِآهی کشید و گفت: غریبه که نیستی۰قدیمتر در روستا بودیم، زمینی داشتیم و محصولی۰روزگارمان خوب بود تا اینکه طمع پسرم جنبید۰😔 دیگر به پولِ فروش محصول راضی نبود۰پدرش فوت شده بود۰زیر جلد خواهرش رفت که زمین را بفروشیم و به شهر برویم۰
آه بلندتری کشید و گفت: بعضی ها راه روزی را بر خود هم می بندن چه برسد به دیگری!
راضی نبودم ولی زمین، حق یتیم بود ،نمیتوانستم مانع شوم هرچه گفتم کمی پرس و جو کن و راه و چاه را بپرس، گوشش بدهکار نبود که نبود۰
سرت را به درد نیاورم در شهر با پول زمین یک مغازه ی پوشاک زدند و به سال نکشیده سرمایه شان کم وکمتر شد۰
عجولانه پرسیدم: الآن چه میکنند؟
صدایش بغض آلود شد و گفت: یادش بخیر زمین مان۰خانه یمان!
جفتشان برشکست کردند۰ من در روستایمان اتاقی از همسایه های قدیمی اجاره کردم و با این بافتنی اموراتم را میگذرانم۰خدا خیر همسایه هایم را بدهد۰۰۰آنها هم وسیله ی خدایند در رساندن کمک و روزی اش به من۰
ولی دختر و پسرم در روزی را به روی خودشان بستند و حالا۰۰۰۰
بافتنی را از سر گرفت و گفت:
خدا روزی رسان است پسرم۰بنده ش به خود و بقیه ظلم میکند.... نویسنده: سرکار خانم ریحانه لیودانی
#رزق
#روزی
#خدای_روزی_رسان
#فقر
#گرسنگی
#توحید_در_رازقیت
#رازقیت_خدا
#طلب_روزی
#کد1019_5
#داستان
@mahad313
در ماشین را با شدت بستم؛در حالیکه از شنیده هایم عصبی بودم زنگ آیفون را با بی صبری پشت سر هم زدم،صدای فاطمه طنین انداز شد و مانند مسکن تزریقی ناگهان از تپش قلبم کاسته شد۰
فاطمه طبق معمول با چهره ی بشاش پذیرایم بود ولی فکر حرفهای دخترک دستفروش آرامم نمیکرد۰
با ناراحتی رو به فاطمه گفتم:
از کار خدا سر در نمیارم! گاهی چیزایی می بینم که واسم قابل درک نیست😔😔
فاطمه با لبخند گفت:
خب خیلی چیزا از درک ما خارجه!
#: این چه حرفیه فاطمه۰اصلا مگه میدونی موضوع چیه؟
&: نه آرش جان۰بگو تا بدونم۰
#:دختره بیچاره رو با یک وزنه وهر روز میزارن یک گوشه ی خیابون۰😔دختره یک دل سیر با ترس و لرز باهام درد دل کرد۰
خونواده ش فروختنش و صاحبش اینا رو توو خیابون میزاره واسش پول در بیارن تا یک لقمه نون بهشون بده۰
واسه یک لقمه نون یک دختر ۷ ساله باید کار کنه؟😠 بهشون تکدی گری یاد میدن و ....
وای خدا سردرد شدم۰
نمیفهمم مگه خدا نمیگه که روزی رسونه؟
فاطمه در حالیکه ناراحتی از صورتش می بارید گفت:
دیدن این شرایط خیلی آزاردهنده ست😔 ولی خب آرش جان به نظرت این خلافِ وعده ی روزی رسونی ِخداست؟
#: آره دیگه۰نزار ادامه بدم۰۰۰
$: آرش جان اگه این دختر واسه ی یک لقمه ی نون داره به این وضع میوفته بخاطر نعوذبالله بی توجهی خداست؟!
$: خب حالا که چنین شرایطی داره چکار کنه؟ خدا که داره می بینه!
#: آرش جانم، تو که میدونی۰خدا هرکاری رو به وسیله ای انجام میده۰اون وسیله انسانه در خیلی موارد۰
یکجا یک سخن از امام علی خوندم که میگفتن:
در مورد بندگان خدا و شهرهایش تقوای الهی را رعایت کنید، زیرا شما حتی نسبت به زمین ها و حیوانات نیز مسوول هستید! (1)
تصورش رو بکن۰مسئولیت تا چه اندازه۰
حالا واسه ی این دختر تنها کاری که همه کردند نچ نچ بوده و طفلکی گفتن !
$: خب مثلا من چکار میکردم؟ پول هنگفتی میدادم بهش که سرازیر بشه توو جیب صاحب کار وقیحش ۰یا بیارمش به فرزندی قبولش کنم؟!
فاطمه لبخندی زد و دستمو فشرد و گفت:
هیچ کدوم۰میتونستی زنگ بزنی به بهزیستی اطلاع بدی۰میدونی که به کار گرفتن بچه ها توو این سن خلاف قانونه!
به همین سادگی!
$: دهانم بسته شد۰مغلطه کردم و گفتم: یکی دوتا نیستن۰صبح تاشب نمونه های این آدمها رو داریم می بینیم۰
#: آرش جان تو این موارد همه فقط داد و بیداد بیفایده میکنن نمیگن وظیفه ی خودشون در قبال این موردا چیه۰این وسط سواستفاده گرا هم بازارداغی میکنن۰
آقا زورش میاد کار کنه رو هر کاری عیبی میزاره بعد میگه خدا روزی رسون نیست۰شده همون مثال معروف تو یک سرفه بکن تا صدات شنیده بشه۰
یه جاهایی هم ما چشمامونو می بندیم رو کمک به این افراد ۰یک عده هم کمک رو به پول دادن میدونن جای یاد دادن یک کار به طرف که خودش صاحب شغل بشه پول درآره ۰
یک عده ظالم هم از این ولوشو پول درمیارن مثل صاحب کارِ این دختر۰
یک عده هم توو کار تخریب به نفع خودشونن۰به هروسیله ای شده واسه سود خودشون راه امرار معاش بقیه رو میبندن۰
بازم بگم؟!
لبخندی زدم اما فکرم مشغول حرفای فاطمه بود و نقش و مسئولیت خودم در قبال این وضع! نویسنده: سرکار خانم ریحانه لیودانی
1: نهج البلاغه،قسمتی از خطبه 167
#رزق #روزی
#خدای_روزی_رسان
#فقر
#گرسنگی
#توحید_در_رازقیت
#رازقیت_خدا
#طلب_روزی
#داستان
#کد1019_6
@mahad313
#شبهات_خداناباوران
🔹 پرسش یا شبهه اجمالی: آیا می توان گفت چون پیامبر(ص) در عربستان برف ندیده، در قرآن اسمی از برف نیامده؟
✅ پاسخ اجمالی: قرآن کلام الهی و معجزه جاوید پیامبر(ص) است.
اما ذکر تمامی اشیاء عالم در ظاهر قرآن نه ممکن و نه مطلوب است؛ با این حال در قرآن اشاره به برف و یخ شده است.
🔷 اصل پرسش یا شبهه:
چرا در قرآن ــ با وجود اینکه به اعتقاد مسلمانان همه چیز در آن آمده - سوره ای به نام برف نداریم و در هیچ کجای قرآن به کلمه برف اشاره نشده؟
آیا به این خاطر است که در عربستان هیچ گاه برف نباریده و پیامبر هیچ گاه برف را ندیده؟
✅ پاسخ تفصیلی:
1⃣ از لحن پرسش پیداست که هدف از طرح آن، القای این مطلب است که قرآن، سخن خدا نیست و سخن پیامبر(ص) است در حالی که ادله متعددی نظیر ادله #اعجاز_قرآن، ثابت می کند که قرآن کلام خداست.(1)
2⃣ هدف از طرح این سؤال، بهانه جویی است یا حقیقت جویی؟
اگر ثابت شود که در قرآن سخن از برف شده است، آیا مطرح کنندگان پرسش فوق حاضرند به این کتاب و الهی بودن آن ایمان بیاورند؟
3⃣ آیا قرار است اسم تمامی اشیاء عالم در اسم سوره های قرآن یا حتی در ظاهر آیات آن ذکر شود؟
اساسا آیا چنین چیزی ممکن است؟
و به فرض امکان، آیا چنین کاری مطلوب است و با اهداف تربیتی قرآن سازگار است؟
تنها برای فهرست کردن تمامی اشیاء عالم چند جلد کتاب لازم است؟
و به فرض که چنین کتابی تهیه شود چه کسی رغبت به مطالعه تمام آن، آن هم به شکل مستمر و چند باره خواهد داشت؟
4⃣ این مطلب که در قرآن همه چیز بیان شده برگرفته از آیاتی نظیر «تِبیاناً لِکُلِّ شَیء»(کتابی که تبیین کننده همه چیز است)(نحل:82) می باشد، اما در تفسیر آن، چند نظر وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
نظر اول؛ چون هدف از قرآن، هدایت و سعادت بشر است پس مقصود از همه چیز، همه چیزهایی است که برای هدایت و سعادت بشر لازم است(2).
برای نمونه، اگر مسئول یک داروخانه بگوید در داروخانه همه چیز داریم مقصود هر نوع دارویی است؛ یعنی هر چیزی که در راستای هدف ما باشد؛ یا اگر کسی بگوید: «برای مهمانی لازم نیست خرید کنید زیرا همه چیز در خانه داریم»، منظور از همه چیز، تمام آن چیزهایی است که برای میهمانی لازم است. پس قرآن که هدفش هدایت است وقتی می گوید در این کتاب همه چیز داریم یعنی هر چیزی که برای هدایت بشر تا روز قیامت لازم است.
نظر دوم؛ در این کتاب هیچ چيزي فروگذار نشده و چيزي نيست كه قرآن بیان کننده آن نباشد(3)؛ اما درک آن برای فهم عادی ممکن نیست و نیازمند آشنایی با زبان فهم قرآن است که در اختیار راسخان در علم[که مصداق بارز و کامل آنها معصومان علیهم السلام هستند] می باشد.
نظر سوم: این عبارت ناظر به #لوح_محفوظ الهی است که می تواند کنایه از #علم_خدا باشد که تمامی حقایق و وقایع عالم از ابتدا تا انتها در آن ثبت و ضبط است.(4)
به نظر می رسد میان این نظرات منافاتی وجود ندارد و با یکدیگر قابل جمع هستند؛ زیرا نظر اول ناظر به ظاهر قرآن (دلالتهای لفظی ظاهری) است و نظر دوم ناظر به ظاهر و باطن قرآن (اعم از دلالتهای لفظی ظاهری و دلالتهای اشاری، تاویلی و باطنی آن) است.
از طرفی اگر بپذیریم که قرآن، تبلور و تنزل یافته لوح محفوظ الهی است نظر دوم و سوم با یکدیگر جمع می شوند.
5⃣ برخلاف تصور سؤال کننده، با اینکه پیامبر(ص) در عربستان می زیسته است اما در قرآن با صحبت از نزول تگرگ(بَرَد) از آسمان(نور: 43) اشاره ضمنی به برف و یخ شده است.(5)
🖇پی نوشتها:
1) برای مطالعه در مورد اعجاز قرآن به کتابهایی که با همین نام نوشته شده اند یا کتابهای علوم قرآن می توان رجوع کرد. همچنین رک:
http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%B9%D8%AC%D8%A7%D8%B2_%D8%AF%D8%B1_%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86
2) رک: طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1417 ق، چاپ: پنجم ج12، ص: 325
3)رک: انسان و قرآن، حسن حسن زاده آملي، ص 9؛ ابن عربى، محمد بن على، تفسير ابن عربى (تأويلات عبد الرزاق)، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1422 ق، چاپ: اول، ج1، 365؛ فيض كاشانى، ملا محسن،تفسير الصافي، انتشارات الصدر، 1415 ق، چاپ دوم، ج1، ص: 56
4) طبرانى، سليمان بن احمد، التفسير الكبير: تفسير القرآن العظيم، دار الكتاب الثقافي، اردن، چاپ: 1، 2008 م.ج1، ص: 70
5) رک: قرشى، سيد على اكبر، قاموس قرآن، ج1، ص: 178، دار الكتب الإسلامية، تهران - ايران، ششم، 1412 ه ق؛ مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه،1374، ج 14، ص 504
#کد۱۰۱۸
#شبهات_خداناباوران
#برف_در_قرآن
#جامعیت_قرآن
تهیه شده در:
💫مرکز ارزشی هنری اندیشه ورزان دانشگاهی💫
🆔 @mahad313
#شبهات_خداناباوران
🔹 پرسش یا شبهه اجمالی: آیا می توان گفت چون پیامبر(ص) در عربستان برف ندیده، در قرآن اسمی از برف نیامده؟
✅ پاسخ اجمالی: قرآن کلام الهی و معجزه جاوید پیامبر(ص) است.
اما ذکر تمامی اشیاء عالم در ظاهر قرآن نه ممکن و نه مطلوب است؛ با این حال در قرآن اشاره به برف و یخ شده است.
🔷 اصل پرسش یا شبهه:
چرا در قرآن ــ با وجود اینکه به اعتقاد مسلمانان همه چیز در آن آمده - سوره ای به نام برف نداریم و در هیچ کجای قرآن به کلمه برف اشاره نشده؟
آیا به این خاطر است که در عربستان هیچ گاه برف نباریده و پیامبر هیچ گاه برف را ندیده؟
✅ پاسخ تفصیلی:
1⃣ از لحن پرسش پیداست که هدف از طرح آن، القای این مطلب است که قرآن، سخن خدا نیست و سخن پیامبر(ص) است در حالی که ادله متعددی نظیر ادله #اعجاز_قرآن، ثابت می کند که قرآن کلام خداست.(1)
2⃣ هدف از طرح این سؤال، بهانه جویی است یا حقیقت جویی؟
اگر ثابت شود که در قرآن سخن از برف شده است، آیا مطرح کنندگان پرسش فوق حاضرند به این کتاب و الهی بودن آن ایمان بیاورند؟
3⃣ آیا قرار است اسم تمامی اشیاء عالم در اسم سوره های قرآن یا حتی در ظاهر آیات آن ذکر شود؟
اساسا آیا چنین چیزی ممکن است؟
و به فرض امکان، آیا چنین کاری مطلوب است و با اهداف تربیتی قرآن سازگار است؟
تنها برای فهرست کردن تمامی اشیاء عالم چند جلد کتاب لازم است؟
و به فرض که چنین کتابی تهیه شود چه کسی رغبت به مطالعه تمام آن، آن هم به شکل مستمر و چند باره خواهد داشت؟
4⃣ این مطلب که در قرآن همه چیز بیان شده برگرفته از آیاتی نظیر «تِبیاناً لِکُلِّ شَیء»(کتابی که تبیین کننده همه چیز است)(نحل:82) می باشد، اما در تفسیر آن، چند نظر وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
نظر اول؛ چون هدف از قرآن، هدایت و سعادت بشر است پس مقصود از همه چیز، همه چیزهایی است که برای هدایت و سعادت بشر لازم است(2).
برای نمونه، اگر مسئول یک داروخانه بگوید در داروخانه همه چیز داریم مقصود هر نوع دارویی است؛ یعنی هر چیزی که در راستای هدف ما باشد؛ یا اگر کسی بگوید: «برای مهمانی لازم نیست خرید کنید زیرا همه چیز در خانه داریم»، منظور از همه چیز، تمام آن چیزهایی است که برای میهمانی لازم است. پس قرآن که هدفش هدایت است وقتی می گوید در این کتاب همه چیز داریم یعنی هر چیزی که برای هدایت بشر تا روز قیامت لازم است.
نظر دوم؛ در این کتاب هیچ چيزي فروگذار نشده و چيزي نيست كه قرآن بیان کننده آن نباشد(3)؛ اما درک آن برای فهم عادی ممکن نیست و نیازمند آشنایی با زبان فهم قرآن است که در اختیار راسخان در علم[که مصداق بارز و کامل آنها معصومان علیهم السلام هستند] می باشد.
نظر سوم: این عبارت ناظر به #لوح_محفوظ الهی است که می تواند کنایه از #علم_خدا باشد که تمامی حقایق و وقایع عالم از ابتدا تا انتها در آن ثبت و ضبط است.(4)
به نظر می رسد میان این نظرات منافاتی وجود ندارد و با یکدیگر قابل جمع هستند؛ زیرا نظر اول ناظر به ظاهر قرآن (دلالتهای لفظی ظاهری) است و نظر دوم ناظر به ظاهر و باطن قرآن (اعم از دلالتهای لفظی ظاهری و دلالتهای اشاری، تاویلی و باطنی آن) است.
از طرفی اگر بپذیریم که قرآن، تبلور و تنزل یافته لوح محفوظ الهی است نظر دوم و سوم با یکدیگر جمع می شوند.
5⃣ برخلاف تصور سؤال کننده، با اینکه پیامبر(ص) در عربستان می زیسته است اما در قرآن با صحبت از نزول تگرگ(بَرَد) از آسمان(نور: 43) اشاره ضمنی به برف و یخ شده است.(5)
🖇پی نوشتها:
1) برای مطالعه در مورد اعجاز قرآن به کتابهایی که با همین نام نوشته شده اند یا کتابهای علوم قرآن می توان رجوع کرد. همچنین رک:
http://www.wikifeqh.ir/%D8%A7%D8%B9%D8%AC%D8%A7%D8%B2_%D8%AF%D8%B1_%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86
2) رک: طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1417 ق، چاپ: پنجم ج12، ص: 325
3)رک: انسان و قرآن، حسن حسن زاده آملي، ص 9؛ ابن عربى، محمد بن على، تفسير ابن عربى (تأويلات عبد الرزاق)، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1422 ق، چاپ: اول، ج1، 365؛ فيض كاشانى، ملا محسن،تفسير الصافي، انتشارات الصدر، 1415 ق، چاپ دوم، ج1، ص: 56
4) طبرانى، سليمان بن احمد، التفسير الكبير: تفسير القرآن العظيم، دار الكتاب الثقافي، اردن، چاپ: 1، 2008 م.ج1، ص: 70
5) رک: قرشى، سيد على اكبر، قاموس قرآن، ج1، ص: 178، دار الكتب الإسلامية، تهران - ايران، ششم، 1412 ه ق؛ مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه،1374، ج 14، ص 504
#کد۱۰۱۸
#شبهات_خداناباوران
#برف_در_قرآن
#جامعیت_قرآن
تهیه شده در:
💫مرکز ارزشی هنری اندیشه ورزان دانشگاهی💫
🆔 @mahad313
#مناظره
خداناباور: اگه قرآن کلام خداست پس چرا در اون اسمی از برف نیامده؟😉 دلیلش این نیست که چون پیامبر در عربستان زندگی می کرده و برف ندیده توی قرآن نیامده؟😏
خداباور: یعنی اگه توی قرآن صحبت از برف شده بود تو قبول می کردی که کلام خداست و ایمان می آوردی یا بهانه دیگه ای می آوردی؟
خداناباور: جواب سوال منو با سوال نده😡
خداباور: مگه قراره اسم تمامی اشیاء عالم توی ظاهر قرآن بیاد؟ لابد توقع داری اسم شلیل و موز و بیسکوئیت و کیوی و آناناس و موبایل و ماهواره و سیتوپلاس هم بیاد؟!😳
خداناباور: مگه توی قرآن نیومده که همه چیز توی قرآن هست؟😬
خداباور: وقتی مسئول داروخانه می گه ما اینجا همه چیز داریم، منظورش ماست و پنیر و پیچ و مهره هم هست؟😉
خداناباور: باز سوال کردی؟ 😡 منظورت چیه؟ خوب معلومه که نه! یعنی اینجا هر چیزی که به کار ما مربوطه داریم.
خداباور: آفرین!😍 قرآن خودش رو کتاب هدایت معرفی می کنه. پس وقتی میگه اینجا همه چیز داریم یعنی هر چیزی که بشر تا روز قیامت برای هدایت لازم داره توی این کتاب اومده.☺️
راستی یادم رفت بگم. توی قرآن اشاره به برف و یخ هم شده. در سوره نور آیه 43: «و خدا از توده های متراکمی که همچون کوه در آسمان ظاهر می شوند، تگرگ نازل می کند».
فکر کنم با شنیدن این آیه، می ری کلی بگردی دنبال مدرک که ثابت کنی پیامبر در عربستان تگرگ دیده😉
#کد1018-8
#شبهات_خداناباوران
#برف_در_قرآن
#جامعیت_قرآن
تهیه شده در:
💫مرکز ارزشی هنری اندیشه ورزان دانشگاهی💫
🆔 @mahad313
"زئوس" مدت ها است كه خود را خدا ميداند 😂 و هميشه علم را دستمايه ادعاي خود قرار ميدهد... آيا نبايد جواب اين خداي ساختگي را داد؟! 😬... ‼️ اينجا فقط حرف علمي ميزنيم(فيزيك و زيست)... @majara_zeus
[Forwarded from ماهاد]
توضیح: زئوس، عنوانی است برای شخصی که مدتی است در فضای مجازی فعالیت می کند و در پس این نام، اعتقادات مذهبی را دستمایه نقد یا تمسخر قرار داده و با بهره گرفتن از برخی داده های علوم تجربی و انتخاب گزینشی از میان فرضیه های مختلف و مخلوط کردن حق و باطل، به القای شبهه در این فضا می پردازد.
کانال ماجرای زئوس که با همت برخی از دوستان و همکاران راه اندازی شده، به نقد و بررسی شبهات زئوس در زمینه زیست و فیزیک می پردازد.
ان شاء الله به مرور گزیده ای از تولیدات هنری آن را در این کانال منتشر خواهیم کرد.
[Forwarded from ماهاد]
🔸زئوس❗️ من خدا هستم‼️
📝از زئوس آزمون هفتگی می گیریم!
به نظر شما چه نمره ای می گیره⁉️
#آزمون_زئوس
🔔ما را دنبال کنید:
@majara_zeus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آزمون_های_هفتگی_زئوس⁉️سوال:
نحوه ی شکل گیری جهان را با رسم شکل و یک مثال توضیح دهید؟
🔶ببینید!!!😉