eitaa logo
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
1.7هزار دنبال‌کننده
830 عکس
95 ویدیو
15 فایل
دانشجوی دکتری جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی پژوهشگر مطالعات جنسیت و جامعه کانال‌ها و صفحات من⬇️ https://zil.ink/mimte
مشاهده در ایتا
دانلود
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
«فاصله گذاری اشتباهی» (یادداشت های روزهای کرونایی - شماره ۷) با عنوان «طرح فاصله گذاری اجتماعی» که از امروز آغاز شده ارتباط نگرفته‌ام. بیشتر به اختلاف طبقانی شبیه است. شنیدم در یک پارتی شبانه در تهران برای این که زودتر از خماری رقص در بیایند اول تست کرونا گرفتند بعد آمده اند وسط! نفری ۸۵۰هزارتومان! میگذارم این را کنار کارگری که اگر بخواهد بیش از این در خانه بماند، صاحب خانه،‌ او و خانواده اش را با وسائل از خانه بیرون میکند. همین دیشب رفقا تماس گرفته بودند تا صاحب خانه ای را از کرایه بیشتر منصرف کنند؛ میخ آهنین در دل سنگش فرو نرفت! در جمهوری اسلامی دو گفتمان در تقابلند. پارتی بگیران ایام کرونا - محصول یک گفتمان - تمثال کوچکی از انسان فردگرای نظام سرمایه داری اند. مقیاس بزرگترش، تمدن های قرن۲۱ که از یکدیگر اقلام بهداشتی را راهزنی میکنند! همان هایی که کشتی‌های مواد غذایی یمن را توقیف کردند. انسان پرورش یافته‌ی این نظام،‌ همان است که برای جنگ دستمال توالت در صف اسلحه می ایستد. بگوئید کدام یک از کشورهایی که سر سفره برجام نشسته بودند،‌ اگر داروی کرونا را تولید کردند، حاضرند محض رضای حقوق بشر و «چو عضوی به درد آورد روزگار»،‌ دارو را به تاریخ بشریت هدیه کنند؟ اما یک انسان دیگر، انسان انقلاب اسلامی است. چند روز پیش، یکی از داوطلب ها آمده بود قرارگاه! خواهش میکرد که سریع تر عازم بیمارستان شود. میگفت تمام خانه و زندگی اش را آماده کرده. از او اصرار، از ما «بذارید مراحل آموزشی تون طی بشه». جهادی هایی که نبض زندگی را با ضرباهنگ نیازهای انقلاب و مردمش تنظیم کرده اند، همیشه پوتین به پا هستند. جامعه ای که انقلاب اسلامی بدست می دهد، تمام «فاصله گذاری های اجتماعی» کوتاه میکند. ائتلاف قلب ها در این جامعه هالیوودی و اخلاق مداری این جامعه تصنعی و منفعت طلبانه نیست. دانش آموزهای هیأت که تا امروز به قرارگاه راه داده نمی شدند،‌ بالاخره ویزای جهاد گرفتند. پدر یکی از بچه ها می گفت «این چند سال پسر ما رو تربیت کردید واسه همچین روزایی، چرا نمیذارید بیاد کمک کنه»! چندتایی شان از هفت خوان رد شده و آمده اند کمک. اقلام بهداشتی و خوراکی را برای خانواده های نیازمند محله آماده میکنند. حسابی سرِ کیف اند! گفتمان سرمایه داری با نسلی پنجه در پنجه خواهد بود که قهرمانش سلیمانی ست؛‌ پهلوان هایی بدون ریش! خیلی خوشحالم. مخصوصاً‌ این که تست کرونای یکی از رفقا منفی در آمد و سحر امروز به قرارگاه برگشت و آستین بالا زد! قرارگاهی که ساعت کاری مشخصی ندارد! ۹۹/۰۱/۲۳ 囧 @Segerme
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
کدام؟ گفتگو زنده ی امیرحسین مقصودلو و لایو سیدحسن آقامیری، دو پدیده ی جنجالی اخیر در عرصه بررسی های اجتماعی در حوزه رسانه بودند که توجهات را بیش از پیش به ظرفیت ها و صد البته آسیب های قابلیت پیامرسانها جلب کرد. اما به عقیده نگارنده این دو به یک میزان نگران کننده و مشابه نیستند. لایو تتلو با 422 هزار مخاطب آنلاین و ثبت رکورد در اینستاگرام، نه تنها به اندازه ی لایو آقامیری نگران کننده نیست، بلکه در مقایسه با آقامیری از یک عنصر مهم بی بهره است. تفاوت آنها در میزان است. تتلو این قابلیت را دارد که بیشتر دیده شود اما این که به چه میزان پذیرفته شده و بتواند خلق الگو و تولید مسلک اجتماعی کند محل تردید است. تتلو زرد است. گاو پیشانی سفید است. علت دیده شدن او لزوماً همراهی بدنه اجتماعی با او نیست، طرفدارهای او هم هر قدر پرشمار باشند باز مانند او متمایزند. ویژگی خاص او و طرفدارانش هم دقیقاً همین است که با بقیه فرق دارند و همین فرق داشتن هم اساساً، موجب جلب توجه می شود. ویژگی های شخصیتی امیرحسین مقصودلو فاصله ی معناداری با عرف اجتماعی و وضعیت معمولی جامعه ایران دارد. او دیده می شود چون متفاوت است. چون جالب و عجیب است؛‌ مثل کسی که در خیابان روی دستش راه می رود. خط قرمزهای او لزوماً خط قرمزهای مشترک جامعه نیست بنابراین هنجارشکنی او میتواند اخبار را همراه کند نه مردم را. اما در مقابل، آقامیری و لایو اخیر او میتواند طیف گسترده ای را همراه کند. آقامیری عجیب و غریب نیست. خالکوبی های زننده هم ندارد. آخوند بودن او امتیاز او است. موضع ساختارشکنانه ی او در ترسیم چهره دین اتفاقا ظرفیت خوبی است برای گروه های میان برزخ دین و دین گریزی یک بام و دو هوا هستند. اضافه کنید که به نظر خلع لباس او هم محبوبیت او را کمتر نکرده است. آقامیری با آن که زیست شخصی اش شبیه و نزدیک به قشر متوسط هم نیست اما میتوان او را برخاسته و شبیه مردم دانست. لذا مخاطب در ساختار شکنی آقامیری با او احساس قرابت و همذات پنداری میکند و دین برساخته و التقاطی او را نصب العین قرار می دهد. مسائل آقامیری از مریخ نیامده. او دست میگذارد روی شریان های عصبی و حساس جامعه؛ مواردی که در خانه و خانواده و خیابان و مترو و بازار و ... میتواند محل بحث باشد. لذا او مسلک ساز است و میتواند در جابجایی مولفه های سبک زندگی جامعه نقش آفرینی کند. بنابراین امتداد تابوشکنی او را میتوان سریع تر و راحت تر از تتلو در جامعه رصد کرد. و من لایو اخیر آقامیری را خطرناک تر از رکوردشکنی تتلو می بینم. 囧 @Segerme
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
«او و مثل او» (یادداشت های روزهای کرونایی - شماره ۸) برای ما که ستادی هستیم روزهای قرارگاه روزهای یکنواختی است. تلفن،‌اکسل، تلفن،‌ اکسل، و تلفن،‌ اکسل. من که بیزار بودم از کار تکراری و هستم، من که حاضرم گرسنگی بکشم ولی یک کار را دوبار انجام ندهم،‌ دیگر کوتاه آمده ام. اما بر خلاف ما،‌ بچه های بیمارستان حسابی خاطره دارند. کلیپ هایش در راه است. اما من هنوز دو سه شماره ای جا دارد برایتان از اینجا بنویسم. اسمش اُسامه است. اسم جذابی دارد. تا به حال کسی را با این اسم از نزدیک ندیده بودم! هرچند که صدا کردنش دردسر دارد؛ آقا اسامه! از جزیره هرمز آمده تهران برای کمک. نمیدانم چند تای شما قبلاً جزیره هرمز را شنیده بودید. من که نشنیده بودم. شنیده اوضاع تهران وخیم است، خودش را به بیمارستان مسیح دانشوری رسانده. بیمارستانی که تا چند هفته پیش اوضاع وخیمی داشت. همان روزهای اول اسم مسیح دانشوری زیادی پیچید. برای همین هر کس که مشکوک بود شال و کلاه می کرد و میرفت مسیح. اسامه و یک گروه چهل نفره از بچه های ما، بیش از یک ماه آنجا بودند. حالا که بیمارستان ها سامان گرفته اند و از شوک روزهای اول خارج شدند دیگر کمتر به نیروهای جهادی نیاز است. بچه ها کم کم با میدان های رزم، با شلمچه های درمانی، با خاکریزهای آبی رنگ خداحافظی میکنند. برای اسامه استراحت بریدند و مثل برخی دیگر که ول کن کار و خدمت در بیمارستان ها نیستند به زور بیرونش کردند. اما به خانه و کاشانه و تشک نرم خودش نشتافته. بلند شده آمده قرارگاه ببیند اینجا هم اگر کاری هست مشغول شود. یک هفته ای ست ستادی شده، مثل ما! تا خیالش از بیمارستان ها راحت نشود دست بردار نیست. روزها بالا می آید و تلفن می زند، شب ها پایین می رود و ظرف می شورد و طی می کشد. استراحت بی استراحت. در این یک هفته فقط یک بار خوابیدنش را دیدم. سحرها هم که ... سحر دیشب وسط نماز نتوانست گریه هایش را کنترل کند و دستش رو شد. شانه هایش از گریه می لرزید. چون میدانم این ها را نمی بیند راحت می نویسم. نگران چیزی هم نیستم. باید اسامه را تبلیغ کرد. کار دارم. بعد از نماز صبح هم در سجده آرام نگرفته بود. کم حرف است و دل نازکی دارد. فیلم را که نشانش دادم به هم ریخته بود! الگوی معنویت در همین است. روز به کار و و شب به تضرع و انابه. هر کدام منهای دیگر عقیم است و هر کس از هر تریبونی فقط یکی را تبلیغ کرد، فاضربوه علی الجدار، بکوبید به دیوار. هر کس که عبادت ظاهری اش بیشتر است و مفاتیح بیشتر دست میگیرد در عرصه اجتماعی هم بیشتر احساس وظیفه میکند و هر کس روز درد جامعه دارد، نیمه شب دنبال خلوت است. این دو لازمه و نتیجه یکدیگرند و یکی بدون دیگری راه به جایی نمی برد. باید اسامه را تبلیغ کرد. ما بچه مذهبی ها باید تکلیف مان را با خیلی چیزها روشن کنیم. دو سه روز پیش 25 سالم تمام شد. غمگین تر از قبل. نگران تر از قبل و امیدوارتر از قبلم... ۹۹/۰۲/۰۱ پ.ن : از خلاف آمد عادت بطلب کام که من کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم 囧 @Segerme
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
خدا را اثبات کن! (یادداشت های روزهای کرونایی - شماره ۹) دیروز با فلان مقام مسئول در snn بحثم شد. گفتم چه شده از توزیع چند صد بسته خوراکی و بهداشتیِ یک مسجد گزارش می روید ولی ۴۰۰-۵۰۰ نفری که ۴۰-۵۰ روز زندگی شان را بستند به درخت و رفتند بیمارستان ها نوکری این مردم را کنند، به چشمتان نیامد و بایکوتشان کردید؟ بایکوت را مسخره کرد! گفتم بله بایکوت! چون شبکه ی فلان و بنیاد فلان و حاج آقا فلان که آزارش به کسی نمی رسید هم خودشان را زده بودند به آن راه که اصلا انگار نه انگار قرارگاهی به این اسم وجود دارد. از این ماجراهای حسادت بچه حزب اللهی ها که گفتن هم ندارد... گفت هماهنگ کن خبرنگار می فرستم. گفتم فعلا که بچه های ما رفتند برای بحران تیرماه نفسی تازه کنند! لازم نیست! قرارگاه دوماهه شد. روزهایی که کسی نمی شناخت اینجا را گذشت و این روزها از دکتر زالی گرفته تا این نهاد و آن ستاد برای تقدیر و تشکر به قرارگاه سر میزنند. خود منِ یک لاقبا هم که کار خاصی نمیکنم، دست کم با سه چهار جا مصاحبه کردم. جواد موگویی حق میگفت. میگفت تنها کسی که میتواند چیزی را رسانه ای کند خداست. چند بار تا حالا این را گفته و هر بار ماجرای عکس شهید حججی را مثال زده. باور داشتم و بیشتر باور کردم. من هر وقت یکی میگوید خدا را اثبات کن لالمانی میگیرم. آخر خدا اثبات کردنی نیست. دیدنی ست. کسانی که پای کار خدا می ایستند و شمشیر می زنند خدا را به چشم سر هم می بینند. همه اقشار جامعه بچه های جهادی را می شناختند الّا دکتر و پرستارها. وزارت بهداشتی ها خودشان هم فکر نمیکردند روزی همدوش این ریشوها و چادری ها بشوند و این تجربه شیرین به بار بیاید. قرارگاهی که دو ماه هم عمر ندارد را خدا، بواسطه ی بچه های پاک و مجاهدی که بی مزد، خودشان را به دل خطر سپردند، سر دست گرفت، قرارگاهی که بچه های یک هیأت جمع و جور و بی رسانه راه انداختند! قرارگاهی که بعضی ها تحویلش نگرفتند! خدا دست های این ۲۰۰۰ نفری که ثبت نام کرده بودند را رد نکرد! آقا رضا، حاج رضا یا حاج آقای خودمان را بهتر از خیلی ها می شناسم. یک پای این اتفاق بزرگ او بود. نیت کردم بعد از شهادتش شروع به نوشتن کنم. ویژگی های مثبتش که هر کدام به تنهایی او را متمایز میکند، متعدد است؛ اما به قدر تیمّم، اعتقاد دارم، دو ویژگی در این پیروزی سهم جدی داشت؛ یکی این که با تمام وجود و به تمام معنا شبانه روز دنبال خدمت رسانی است. از شوق انجام کارهای روی زمین مانده ی خدا سرشار است. ده سال است که شبانه روز با او زندگی میکنم. و دیگر این که، اصلا هم به کم راضی نیست. همیشه بزرگ فکر میکند. همیشه از خدا بیشترین را می خواهد. اگر او نبود، هیأت زوار هم یک ماه پیش آخرین مرحله ضدعفونی خیابانی را انجام داده بود و امروز بیکار... سعید حداد راست میگفت، میگفت خیلی زرنگید. دو طرفه سراغ امام زمان رفته اید. هم زوارالزهرا، هم قرارگاه حضرت نرجس خاتون. «نرجس خاتون» هم ابتکار او بود. خیلی هم اصرار داشت همه جا بگوئیم جهادگرانِ سلامتِ حضرت نرجس خاتون (س)؛ رادیو فردا هم که میخواست زیرآب قرارگاه را بزند ننوشت جهادگران سلامت! نوشت گروه جهادی نرجس خاتون. ۹۹/۰۲/۰۷ 囧 @Segerme
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
«بانک تجارت» شاید تنها فرق و تهیه کننده در این باشد که رابطه پدر و پسری اجازه ندهد که او صادقانه اعلام کند «من تاجرم، با هر کس حرف میزنم به این نگاه میکنم که چطوری باهاش پول در بیارم». اما به هر حال، برند ۳/۷ میلیون فالووری آرات، متعلق به پدر اوست. مشخص هم نیست آرات این اجازه را داشته باشد که در آینده مسیر زندگی اش را (خارج از قرارداد!) خودش انتخاب کند. این که آیا، آرات نابغه است و استعداد خاص دارد یا اینکه شکم شش تکه ی او محصول تمرین های بدنسازی از چند ماهگی ست محل سوال است! اما آنچه که دغدغه نگارنده شده، فراتر از تمرین های سخت بدنی، فشارهای روانی، دوری از مادر، احتمال مصرف مکمل، محرومیت از دوران کودکی و یا آنچه که کودک آزاری نامیده می شود است. ما اساساً با مساله مواجه ایم. اگر چه متخصصان سلامت کودک و روانشناسان، ورزش حرفه ای همراه با تنش های روانی و جسمیِ این چنینی را برای کودکان کمتر از ۸ سال مضر میدانند، اما در دنیای و ، سرمایه‌گذاران به دنبال متفاوت‌ترین‌ها و متمایزترین‌ها هستند؛ آن وقتی که توانایی، ضرب در متفاوت و خاص بودن می شود، چشم های بیشتری را به خود جلب میکند. کما اینکه گام اول موفقیت (تجارت) پدر آرات هم تلنت شوی چینی ها در دو سالگی او بود. و ترسناک تر این که شاید در این تجارت، پدر آرات هم خودش با دلال‌های بسیار بزرگتر طرف قرارداد باشد! جلب توجه رسانه ها و سلبریتی ها در مقیاس جهانی کار ساده ای به نظر نمی آید. مساله اما فقط آرات و زندگی او بماهو یک کودک نیست. آنچه که مسلماً میتواند در حوزه مسائل اجتماعی و خانواده به عنوان یک پدیده اجتماعی نوظهور، نگران کننده باشد، امکان اپیدمی و الگویی شدن آرات است. در شرایط اقتصادی آشفته، مسیری که جناب حسینی طی کرده میتواند سرمشق وسوسه کننده ای برای پدر و مادرهای دیگر باشد. برده داری به شکل مدرن و با پوشش های زرورقیِ متنوعی، صفحه‌های قرن ۲۱ را ورق میزند. بیم این می‌رود که پدر بودنِ این چنینی هم، در کتاب‌های «چگونه پولدار شویم» توصیه شود! @Segerme
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
«نرسیده به بانک تجارت» سری به رکوردهای گینس و صاحبان آن بزنید؛ تا چشمتان کار میکند آدم های بی مصرفی می بینید که نانشان در روغنِ عجیب و متفاوت بودن است. بیشترین و بزرگترین و ترین هایی که تنها فایده شان برای جامعه، فقط دقایقی جلب توجه و است و این چیزی جز تحریف و به ابتذال کشیدن مفهوم مقدس استعداد نیست. چه بسا گینس، خودش رکورددار بیشترین تخریب نظام ارزشی انسانی و استعدادها باشد! در جامعه مدرن، افراد کمتر تولیدکننده و عاملند. نه فقط تولید کالای اقتصادی! بلکه تولید مفاهیم و ارزش ها کمتر از طریق مشارکت ارادی افراد صورت می پذیرد. انسان جامعه سرمایه داری به طرز وصف‌ناپذیری عمدتاً منفعل است و نقشهای اجتماعی او و کنش هایش، حداکثر به محدود می شود؛ باز هم نه فقط مصرف کالا، بلکه ارتزاق مفاهیم و ارزش ها. او توسط انبوه معانی و ارزشهای تحمیلی احاطه شده و در انتخاب و تأثیرپذیری هم چندان مختار نیست. و در روزگاری که رسانه ها بر اریکه قدرت جا خوش کرده و شبکه های اجتماعی بخش قابل توجهی از زمان روزانه افراد را به تسخیر درآورده اند، این انفعال و مصرف گرایی دوچندان می شود. در حقیقت مشخص نیست که شما کنترل تلویزیون را به دست گرفته اید یا تلویزیون کنترل شما را ! حال که تولیدگرها با خلق معانی و ترسیم ارزش ها برای افراد، آنها را به موجوداتی حداقلی، تکراری، و یکنواخت تبدیل میکنند،‌ چگونه میتوان از میان توده یکسان شده ی مردم دیدنی شد؟ پاسخ مشخص است: . تفاوت خودش تولید معناست و تولیدگری میتواند شما را از صفِ عظیم مصرف کننده‌ها و تماشاگرها جدا کند. همان بلایی که و برادران به جان بشریت انداختند. متفاوت باش به هر قیمتی؛ فارغ از این که چه میزان سودمند خواهی بود. و از این منظر، من تفاوتی میان خالکوبیِ و سیکس پکِ نمی بینم! قبول کنیم که و برنامه های مشابه آن در ایران با ادعای استعدادیابی، کم در این ابتذال نقش نداشتند. استعدادهایی که زرد اند و لزوماً ناظر به نیازهای اجتماعی تعریف نمی شوند. در این قاموس، استعداد و مهارت یعنی محیرالعقول بودن، یعنی بودن، یعنی در 6 سالگی 748 تا روپایی زدن، یعنی هنوز زبان مادری را یاد نگرفته انگلیسی صحبت کردن! بچه ها یا همان های غفوریان نیز، با دست کاری نظام ارزشی خانواده ها، در تکثیر مدل آراتی و سبک زندگی او متهم است. خانواده ها با داشتن بچه ی متفاوت، متفاوت شده و به لطف تماشا می شوند. معروف می شوند، دعوت میشوند و ادامه‌ی مسیر! آرات،‌ آراد، آرشام، و «آر» های دیگر، کودکانی به مثابه کالا که اگر کارشان گرفت، حتی میتوانند به جای پدر خانواده خرجی هم بدهند. 囧 @Segerme
آیا گفتمان جناب مهدیان محافظه کاری است؟ 👇👇👇👇
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
آیا گفتمان جناب مهدیان محافظه کاری است؟ 👇👇👇👇
آیا گفتمان جناب مهدیان محافظه کاری است؟ من با این که آقای مهدیان را در موضعی تصویر کنیم که مصلحت اندیشی یا محافظه کاری نامیده می شود مخالفم و از این نظر روبروی آقای و کسانی که به گفتمان او مایلند قرار میگیرم. آقای مهدیان در پیکره ی عدالتخواهی امروز، نابسامانی هایی می بیند. خلل هایی که عمدتاً از این ناشی می شوند که عدالتخواهان ساز و کار صحنه عمل (کف زمین) را از ساحت نظر (بالای ابرها) استخراج نکرده اند. به زعم او نوعی بی اعتنایی به مبانی و التقاط یا دست کم تعجیل در عملیات کردن، منشأ خطاهای آنهاست. تلاش جناب مهدیان حل و فصل کردن تعارضات، ابتدا در مبانی معرفتی به مثابه پشت صحنه ی عملیات است. اگر در ساحت اصول اجماع حاصل شد، تعارضات صحنه عملیات حل شدنی تر خواهد بود. هرچند که به راحتی می توان گفتمان ایشان را متهم به این کرد که طرح گام به گام و صفر تا صدی برای رفع بی عدالتی ها ندارد، لیکن تهمت محافظه کاری و مصلحت اندیشی تا حد خوبی نارواست. ستون فقرات کلام آقای مهدیان بود. مکتب امام قانونی که در نظام اسلامی رو آمده را مظهر اراده جامعه ای میداند که حق تعیین سرنوشت خود را به او سپرده اند و همین هم بایستی در برابر قانون و قانون گذار بد قامت راست کند. طرح آقای مهدیان این است که باید پای اراده‌ی عمومی را به عرصه بی عدالتی ها بکشانیم. با سوپرمن ها و رابین هودها طَرفی از عدالت نمی بریم. به هر روی، اگر همچنان گمان میکنید آقای مهدیان به این پرسش که با قانون و قانون گذار نابجا چه باید کرد، پاسخ عملیاتی نداده است، آقای دخانچی هم در برابر این پرسش که مرجع تشخیص قانون و قانون گذار بد کیست آماده نبود. به عقیده نگارنده، این مناظره باید یک سال گذشته شکل میگرفت، اما حالا که شکل گرفته باید تلاش کرد این پدیده مبارک را که می تواند به اجماع بر سر مبانی عدالتخواهی و کیفیت آن به صورت مصداقی منجر شود، از دوقطبی های ضد اندیشه مصون داشت. دو قطبی هایی که شیوه اش برچسب زدن و مقصودش رجزخوانی سیاسی و گفتمانی است. این فرصت میتواند ظرفیت دو تقریر مغایر از عدالت طلبی را به سبدِ طرح ریزی و تدوین جزوه واحد عدالت طلبی در روزهایی که نامش گام دوم انقلاب است، سر ریز کند. باید پای حرف یکدیگر نشست و آنهایی را که فحش و ناسزا جلوی استدلالهایشان گرفته بازی نداد. 囧 @Segerme
تا دو بشمار 👇👇
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
تا دو بشمار 👇👇
تا دو بشمار... خوش خیالانه تصور میکردیم پس از ابلاغ سیاست‌های کلی جمعیت، در اردیبهشت ۹۳ تمام هیکل نظام با تمامی دستگاه‌ها و نهاد‌هایش از صدر تا ذیل، تغییر جهت داده و در این راستا آماده طراحی و عملیات می‌شود. اما در شرایطی که کشور در سراشیبی پیرسالی قرار گرفته و تا سی سال آینده باید مهدهای کودک را به خانه سالمندان تغییر کاربری بدهیم، گویا در بدنه دولت و سایر نهادهای ذی ربط حوزه جمعیت چندان خواهان ندارد و بوی بهبودی هم ز اوضاع آمارها شنیده نمی شود. باید بگویم که چالش امروز ما در زمینه ، فقط خانم و این که در خواب و بیداری، یاد خانواده‌ی مدرن می‌افتد نیست. مسأله اساسی این است که در ناحیه ارتکاز عمومی خانواده عبارت است از : «پدر، مادر، فرزند اول و با ارفاق فرزند دوم». در حالیکه در دهه هفتاد خانواده‌های ایرانی به طور متوسط ۵ نفره بوده‌اند، امروزه این عدد به ۳/۳ نفر رسیده است. ضمن تأیید إن قُلت‌های احتمالی در مورد مشکلات اقتصادی، باید یادآور شد که خانواده‌های متموّل و دهک‌های بالایی جامعه هم، نوعاً تمایلی به فرزند دوم و سوم ندارند! ارتکازات ذهنی مفاهیمی هستند که بدون توجه، دقت و اراده در اعماق پنهان ذهن جا خوش می‌کنند. بدون هیچ مطالعه یا استدلالی! و انسان تا زمانی که به ذهن خود مراجعه نکرده، متوجه آن‌ها نمی‌شود، در حالی که به طور روزمره بر اساس آن کنش کرده و زندگی‌اش را با استفاده از آن‌ها سامان می‌دهد. این ارتکازات چگونه شکل می‌گیرند؟ بی آن که بخواهیم همه تقصیرات را به گردن یکی بیندازیم، به عنوان یکی از مهم‌ترین مجاری، ضمن تمام اقداماتی که تا کنون نکرده است، تصویری که از عنصر خانواده بازنمایی می‌کند، عمدتاً تصویر خانواده‌ی سه یا چهار نفره است. مخاطب ایرانی روزانه چندین ساعت از روز را به تماشای الگوی می نشیند و بی‌آن که بداند و بخواهد تأثیر می‌پذیرد. گویا اصلاً خانواده‌ پنج یا شش نفره را به رسمیت نمی شناسد و دستی نامرئی تمام ظرفیت‌ها از سریالها و ملودرامها و برنامه‌های سرگرم‌کننده گرفته تا آگهی‌های بازرگانی را برای ترویج خانواده‌های با یک یا دو فرزند به خدمت گرفته است. پستوهای ذهن جامعه ایرانی سال‌هاست که با این نمادها و نشانه‌ها در حال بمباران است و زوج ایرانی بی آن که نفی کنند، اصلاً به بیش از دو فرزند فکر نمیکنند. مادامی که مسائل کلان فرهنگی را تک بعدی، در درجه چندم و در عرض سایر عرصه‌ها می‌بینیم، توقع نتایج مطلوب نابجاست. به عنوان یک پیشنهاد اساسی: عجالتاً شمایل خانواده‌ی تلویزیونی را تغییر دهید کافی ست. 囧 @Segerme
ناموس یعنی چی؟ 👇🏻👇🏻
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
ناموس یعنی چی؟ 👇🏻👇🏻
ناموس یعنی چی؟ از دیروز کم قصه لیلی و مجنون نخواندیم و از دیروز کم انسان فرصت طلب ندیدیم. پدر قاتل را چسباندند به اسلام و مسلمین و فرهنگ و قانون و نظام. حاشا و کلا! اتفاقاً اگر بنا به نسبت دادن باشد، آن پسر 29 ساله بیشتر به شما و تفکراتتان شبیه است که زن را برای تمتع مرد یله و رها و بی قید و بی خانواده می خواهید. در اردوگاه فمینیست ها و روشنفکرنماهای کاسب، به جای حلوا و خرما دارند شیرینی و شربت پخش میکنند. نشسته اند کنار قبر آن دختر و دارند عوض فاتحه ماهی میگیرند. چرا باید باور کنیم شما عزادار رومینا و نگران رومیناها هستید؟ شما کمین کرده بودید چماقتان را یک چنین روزی بر سر اسلام و مفاهیم مقدس اسلامی و فرهنگ ایرانی بکوبید. نه! اجازه نمیدهیم ناموس و غیرت و حیا و کانون خانواده و ... را لگدمال سیاسی کاری تان کنید. نوشته رومینا یکی از بی شمار در ایران است. میگوئیم خب بی شمار یعنی دقیقاً چند؟ چند تا باشد باید گفت فرهنگ ایرانی و اسلامی مؤید است؟ چطور می شود این قدر مبتذل یک جنایت را این قدر راحت فرهنگی دید؟ می گوئیم بر اساس کدام پژوهش علمی؟ میگوید این آمارها انتشار پیدا نمیکند! خب اگر منتشر نمی شود تو از کجا خبر داری؟ نوشته قانون تسهیل گر قتل است. معنایش این است که پدر چون می دانسته بعد از قتل قصاص نمی شود با خیال راحت رفته دختر را سر بریده! آن هم با داس! اما اگر محکوم به قصاص می بود می رفت دخترش را نوازش و با او به منطق صحبت میکرد. گویا نمی دانند قتل یعنی چه؟ نمیدانند قتل برای بار اول یعنی چه؟ نمیدانند سر بریدن یعنی چه؟! نوشته در ایران زن ناموس مرد است. یعنی مایه آبرو پس اگر بی آبرویی کرد و غیرت مرد خدشه دار شد، طبق این فرهنگ ناموسی باید دمار از روزگار او در آورد. نخیر! رفتار این پدر هیچ نسبتی با ناموس پرستی و غیرت ندارد. ناموس مایملک مرد و زن تحت سلطه او نیست. این تفکر سنتی را اسلام خیلی وقت است که مردود اعلام کرده. ناموس هم در ادبیات سنتی ایرانی و هم در سیره اسلامی به معنای زنانی است که مرد حفظ حریم و حرمت و عصمت آنها را به عهده دارد. مراقبت از لطافت و ظرافت طبع و رقت و زنده بودن احساسات در زن به عهده مرد است. استعداد جلالی این هم به مرد داده شده. کما این که مراقبت از جنبه های روحی و عاطفی مرد هم به زن سپرده شده است و ظرفیت های جمالی زن هم به همین جهت به او اعطا شده. نه این کسر شأن و تنزیل جایگاه مرد است و نه آن تبعیض علیه زن. یک تقسیم وظایف خانوادگی که ریشه در طبیعت خلقت زن و مرد دارد. بحث بسیار است... 囧 @Segerme
جامعه متعادل | مهدی تکلّو
ناموس پرست واقعی بر این باورم در مرگ دخترها، فرشته ها بیشتر گریه میکنند. به قدر یک تاریخ، جاهلان و فلاسفه در انقیاد زن تبانی کردند و او را به نام در پستو نشاندند. انسانیت او را به رسمیت نشناختند و حقوقش را پایمال کردند. اما این زن، این دختر، هنوز از سرگیجه ی خاطرات چند قرنی اش بیرون نیامده، به دستان ستمگر تجّار و سیاست مداران افتاد. همانهایی که به ظاهر انسانیتش را به رسمیت شناختند اما برای شرافت او تور پهن کردند. افسوس که زن از شر سنت به ظلم تجدد گرفتار شد. از چاهی به چاله ای.. عجب استعاره عجیبی است. نماینده تمام دختران قربانی صد سال اخیر است که برای فرار از دگم های سنتی به آغوش گرگ های مدرن تن دادند و در کشاکش این دوگانه غیرواقعی از دست رفتند. پدر قاتل، نماینده تفکر عقب مانده در مورد زن است. نگوئید غیرتی شده که غیرتی می شوم! غیرت و آبرو برای مردهای واقعی است، برای کریمان است. عرب های جاهلی هم اگر می شنیدند پدری بعد از اسلام هم بوده که با داس سر از دختر ببرد کف و خون قاطی میکردند. پسر عذب ۲۹ ساله هم که قسر در رفته، نماینده دزدهای کراواتی است که زن را برای هوسرانی و التذاذ از کانون خانواده می ربایند. هیچ کدام بویی از ناموس نبرده اند. ناموس پرست واقعی خمینی است که به زن جرأت داد و او را حساب کرد. از پستو و نقش های درجه چندم رهایی داد و نقش اصیل و محوری او را به رخ عالم کشید. پدرانی که حق تحصیل را هم از دخترانشان می گرفتند با خمینی فرق دارند. با خامنه ای فرق دارند. ناموس پرست واقعی خمینی بود که زن را از کاباره ها و کازینوها نجات داد و کرامت و شرافت زن را به او یادآور شد. زن ریحانه است را شما نمی فهمید. ناموس پرست های واقعی می فهمند. خمینی و شاگردان او می فهمند. همانهایی که با روایت "خلخال از پای یهودی" تن و بدنشان می لرزد! ناموس پرست واقعی خامنه ای ست که ۳۰ سال است اجازه نمیدهد زن را در دعوای سنت و مدرنیته به غارت ببرند و به بند هزار کنوانسیون و سند غیر بشری بکشند. ناموس پرست واقعی بچه های مکتب انقلابی خرمشهرند که برای این که جناره عریان دختر ایرانی را از مرعا و منظر بپوشانند خون دادند. ناموس پرست واقعی بود که با همان دستی که گردن داعش را می فشرد گونه های دختران شهدای مدافع حرم را نوازش میکرد. اینها که من می شناسم هر هفته با روضه های غیرتی و ناموسی خون گریه میکنند. شما ناموس نمی فهمید یعنی چه.. شما غیرت نمیدانید چیست. ما بیزاریم از همه شما. هم شما که در تار عنکبوت تعصب زن را اسیر کرده اید و امکان تجلی او را نمی دهید. هم شما که از زن جز گوشت و مو سراغ ندارید. ما مجبور نیستیم در دوگانه شما بازی کنیم. انقلاب برای خودش دیدگاهی به زن دارد... 囧 @Segerme
ناموس پرست واقعی 👆 囧 @Segerme
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏- واقعا وضع روانی کشور ما ریخته بهم + حاج آقا این یه مسابقه است - این چه مسابقه ایه، این چه وضع اسفناکیه + بعد اصلا ایران نیست ، روسیه ست - باشه دلیل نمیشه.... 囧 @Segerme
نه آرمان مدیا و نه واقعیت مدیا من شمقدری را به خاطر تلاش برای جذاب سازی مستندهایش نکوهش نمی‌کنم. سر رشته‌ی ذهن مخاطب را با داستان، همراه کردن هم مهارت است و هم برای جامعه ما الزام دارد. هر چند معتقدم او در این جذاب سازی به ویژه در مستند جدیدش، کم از وقار و نجابت و اعتدال نیفتاده است. به علاوه در مورد این که آیا او تاجر و کاسب است، نفیاً و اثباتاً موضعی نمیگیرم اما اعتقاد دارم او به رغم این که کارگردان و مستندساز خوبی است، به شدت از کم سوادی در حوزه مسائل اجتماعی رنج می برد. دیوار پژوهش ها و مداقه های علمی و نظری او به شدت سست و ادبیاتش به طرز مبتذلی عامیانه است و من را در کنار نظرسنجی های اینستاگرامی اش در مورد میزان فحشا در ایران همنشین و همگون می بینم. حتی با ارفاق هم نمیتوان این سبک مواجهه با پدیده های اجتماعی را در عداد برخوردهای علمی مقوله بندی کرد. به نظر، تنها ادبیات گونه می‌تواند برای بیان کاستی ها و ضعف های انقلاب جنسی 4 حق مطلب را ادا کند. من اما از ساحت نقد عبور کرده و وارد مناقشه می شوم. شمقدری در مستند اخیرش، روی مساله دست می گذارد. دغدغه اش بی تعارف با روبرو شدن و پرهیز از سانسور است. مرحبا بناصرنا، اما شناخت علمی واقعیت به دور از هیجان زدگی و عرفی گری، آن قدر قبای گشادی است که به تن شمقدری و همکارانش زار می زند. انقلاب جنسی روایت کلانی از موضوع به دست نمی دهد. وجه تاریخی عاملیت ها نیز از قلم افتاده و یک طرفه به قاضی رفته است. شکستن تمام کاسه و کوزه ها بر سر ، دم دستی ترین و نخ نماترین مطلع برای آغاز بحث های حوزه حجاب است. انتقاد کردن از قانونی بودن حجاب و قفایی زدن به ایده ی اصلا کار سختی نیست. چون اساساً کس دیگری برای مساله قدم از قدم بر نمی دارد که بخواهیم از کارش ایراد بگیریم و روپوش اپوزوسیون به تن کنیم! من در تمام پنجاه دقیقه ای که مستند را تماشا میکردم، احساس میکردم شمقدری تازه با جمهوری اسلامی آشنا شده و مانند یک تازه وارد خبر از خیلی چیزها ندارد. او سیاست های جمهوری اسلامی در حوزه حجاب را شکست خورده تصویر میکند اما گویا خبر ندارد که جمهوری اسلامی سیاست و برنامه راهبردی واحدی در این باره روی میز نگذاشته است. بعد از 41 سال هنوز مناقشات در رده های بالای حکومتی این است: فرهنگ چقدر مهم است؟! القصه نه تنها نسبتی با آرمانگرایی ندارد بلکه در ترسیم واقعیت هم حسابی کمیت اش لنگ است. این ادبیات مغالطه آمیز و عجولانه را خیلی تندتر به کار می برد، نیاز به هزینه و زحمت سفر به این سو و آن سو نداشت. 囧 @Segerme