#قسم_به_جانِ_سلطان
باز هم حرف کریم آمد وسط. احیا شدم
قطره بودم قطره ای که واصلِ دریا شدم
بی سرو سامانی ام را هیچ کس دیگر ندید
با نگاهی قدکشیدم سرورِ دنیا شدم.
نگرانی ها همه رفت از وجودم یک طرف
خورده بودم بر زمین با لطفِ آقا پا شدم
هیچ می دانی که مدیونِ جوادم از ازل
چونکه با الطافِ او آقاتر از آقا شدم
در هوای نفس گم بودم که با دستِ کرم
آخرش در شامگاهی مضطرب. پیدا شدم
من دلِ خود را سپردم محضرِ ابنُ الرضا
راست کردم قامت و چونِ شاخه طوبا شدم
جانِ سلطان را قسم دادم دو دستم را گرفت
با مددهای نهم خورشید با تقوا شدم
مزدِ کارم را عطا کرده خود بابُ المراد
من در اینجا مبتلای حضرت زهرا شدم
#محسن_راحت_حق
حال تو مثل کبوترهای بی بال و پر است
خنده هایت فاطمه! آرام جان حیدر است
بون نان در خانه پیچیده ست، پس شکر خدا
حال تو از روزهای قبل قدری بهتر است
خانه را جارو زدی. ..از بسترت برخاستی
از نگاهت می توان فهمید روز آخر است
این لباسی را که می بافی برای محسنت
آخرش هم قسمت او نیست، سهم اصغر است
می روم در کوچه ها، قنفز میان کوچه هاست
می روم مسجد مغیره در کنار منبر است
ای ستون خانه ی من ، حرفی از رفتن مزن
بی تو حالم مثل یک فرمانده ی بی لشکر است
این نمک نشناس ها آتش مهیا کرده اند
بی خبر از اینکه اینجا خانه ی پیغمبر است
موی زینب مثل حال حیدرت آشفته است
فاطمه! این حال و روز خانه ی بی مادر است
از همان روزی که آتش بوسه از بالت گرفت
جای بال زخمی و خاکی تو روی در است
چند ماهی می شود ، حیدر شده خانه نشین
چند ماهی می شود زهرا میان بستر است
دست هایی را که می بوسید پیغمبر شکست
راستی زینب چه حالی داشت وقتی در شکست
دست در دست حسن می رفت زهرا ، ناگهان…
روی خاک افتاد قرآن…سوره ی کوثر شکست
دست های بسته ی مولا گواهی می دهد
بارها بعد از پیمبر حرمت حیدر شکست
یک مَلَک ای کاش چشمان حسن را می گرفت
لحظه ای که بی هوا بال و پر مادر شکست
نیمه های شب زمان غسل زهرا بود که
بعد چندین ماه بغض فاتح خیبر شکست
سال های بعد عصر روز عاشورا که شد
پیش چشم مادرش گهواره ی اصغر شکست
از میان خیمه زینب دید ، پیش کوفیان
قامت ارباب از داغ علی اکبر شکست
از میان خیمه ها فریاد می زد خواهرش
ساربان! آرام تر قدری که انگشتر شکست
چوب محمل حال زینب را فقط فهمید بود…
راستی زینب چه حالی داشت وقتی “سر”شکست
احسان نرگسی
.
در شهادت امام جوادالائمه (ع)
در میان حجره جان می داد و یک یاور نداشت
غیر درد و غم نهان در سینه آن سرور نداشت
آفتاب عمر کوتاهش نهان می شد ولی
آسمان دیده اش جز اشک و خون اختر نداشت
بوی عطر غربت آمد از حریم حجره اش
باغبان باغ غم چون او گل پرپر نداشت
کس عیادت جز اجل زآن یوسف زهرا نکرد
پیک مرگ آمد ولی او تاب در پیکر نداشت
تا کند رفع عطش آن لاله ی باغ رضا
غیر سقای دو چشمش هیچ آب آور نداشت
او میان حجره جان می داد و قاتل پشت در
پایکوبی کرد و شرم از روی پیغمبر نداشت
در دل دریای ماتم دست و پا می زد چو موج
زورق افتاده در توفان غم لنگر نداشت
خاک قبرش چون که می بخشد به عالم آبرو
هر که رخ را بر حریمش سود «یاسر» بر نداشت
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»
#شهادت_امام_جواد
.
.
در شهادت امام جوادالائمه (ع)
---------
وقتی نشست شعله ی آتش به پیکرش
فریاد آب آب برون شد ز حنجرش
آن طایری که داشت هوای مدینه را
با سنگ کینه بود که بشکست شهپرش
زهرا گریست از غم فرزند خود جواد
زهری که داد همسر مولا به شوهرش
مردی درون حجره فتاده بروی خاک
قاتل ستاده خنده زنان در برابرش
تا نشنوند ناله ی واغربتای او
چندین کنیز هلهله کردند در برش
از بس که گفت العطش از سوز تشنگی
همرنگ کربلاست نفس های آخرش
تکرار قتلگاست حریمی که جان دهد
تصویر نینواست نگاه مکرّرش
باید نوشت غربت او را چنین به گل
گلچین نکرد جز به ره کینه پرپرش
بر خاک حجره صورت خود را گذاشت لیک
دیگر نگشت از تنِ خونین جدا سرش
با آن که داشت آتش زهر جفا به دل
دیگز ندید پیکر بی رأس ، خواهرش
بر روی بام برده عدو پیکرش ولی
بر نی ندید کودکی رأس مطهّرش
زهرا ز داغ سوخت چو آلاله در بهشت
"یاسر" بسوز در غم او مثل مادرش
oo
#شهادت_امام_جواد
حاج محمود تاری "یاسر"
.
.
مدحت آفتاب
تسلیت #شهادت_امام_جواد الائمه علیه السلام
-------------
من به حریم شما آمده ام یا جواد
ای شه جود و سخا آمده ام یا جواد
با دل بیمار خود با تن تبدار خود
باز به دارالشفا آمده ام یا جواد
ای دل من سوی تو ، وی که بود کوی تو
روضه ی رضوان ما آمده ام یا جواد
ای حرمت کاظمین برده دل از عالَمین
سوی شما بی نوا آمده ام یا جواد
خسته و دلواپَسم تشنه تر از هر کَسم
ای همه آب بقا آمده ام یا جواد
من شده ام روز و شب مهر تو را در طلب
تا که بیابم تو را آمده ام یا جواد
ای گل باغ علی ، ای ثمر منجلی
میوه ی نخل ولا آمده ام یا جواد
ای قمر مُشتعل ماه شب اهل دل
نور دو چشم رضا آمده ام یا جواد
خاکم و با خاکیان همره افلاکیان
طایرم و از هوا آمده ام یا جواد
بنده ی این درگهم از کرمت آگهم
سائلم و چون گدا آمده ام یا جواد
هر که تو را خواسته از غم دل کاسته
من که به قصد فنا آمده ام یا جواد
هر که نفس می زند دَم ز هوس می زند
من که به مدح و ثنا آمده ام یا جواد
ای به دل من امیر ، ای به غمت دل اسیر
جان به غمت مبتلا آمده ام یا جواد
داغ تو خود کربلاست آینه ی نینواست
جانب کرب و بلا آمده ام یا جواد
بر جگرت بیشتر زهر جفا زد شرر
با غم تو همصدا آمده ام یا جواد
«یاسر» دل خسته ام از همه بگسسته ام
ای شه غرق عطا آمده ام یا جواد
**
#حاج_محمود_تاری «یاسر»
.
#شهادت_امام_جواد علیه السلام
#استاد_غلامرضا_سازگار
______________
به ديوار قفس بشكسته ام بال و پر خود را
زدم تنــهاي تنـها ناله هاي آخر خود را
درون شعله همچون شمع سوزان آتشي دارم
كه آبم كرده و آتش زده پا تا سر خود را
قفس را در گشوده صيد را آزاد بگذاريد
كه در كنج قفس نگذاشت جز مُشتي پر خود را
بزن كف پايكوبي كن بيفشان دست، امّ الفضل
كه كُشتي در جواني شوهر بي ياور خود را
بيا و اين دم آخر به من ده قطره ي آبي
كه خوردم سالها خون دل غم پرور خود را
چه گويي اي ستمگر در جواب مادرم زهرا
اگر پرسد چرا لب تشنه كُشتي شوهر خود را
اجل بالاي سر، من در پي ديدار فرزندم
گهي بگشوده ام گه بسته ام چشم ترِ خود را
به ياد شعله هاي ناله ي إبن الرّضا «ميثم»
سِزَد آتش زني هم نخل، هم برگ و برِ خود را
.
.
#امام_جواد_علیه_السلام
پیله ام ، پیله در اندیشه ی پروانه شدن
متوسل به جوادم(ع) که دهد حاجت من
ذره در وادی خورشید نهادست قدم
کم نبوده است کویری که شد اینجا گلشن
خواست بینا بشوم حال مرا ریخت بهم
حال یعقوب پس از بوسه ی بر پیراهن
اشک بر گونه سرازیر، شدم محو حرم
روی لب ذکر جواد(ع) است عسل گشته دهن
موج افتاده در اطراف ضریحی که دو گل
دارد از نسل علی در دل پاکش مدفن
پنجه انداخته هر کس به گره پنجره ها
موم گردیده از آن شعشعه ی «نور آهن»
کاظمین است ولی عطر رضا را دارد
هرکه با شیوه ی خود غرق مناجات و سخن
می روم غرق شوم در دل آن موج اگر
بپذیرند بد خیره سر عهد شکن
شیعه مدیون جواد است و به این مفتخرم
شیعه ام ،شیعه ی اثنی عشری مذهب من
#محمدجواد_منوچهری
یاجوادالائمه ادرکنی
.
.
#مدح_امام_جواد (ع)
#مربع_ترکیب
جود و کرم طفل دبستان توهستند
کبر و ریا محصور زندان تو هستند
باب المراد عالمی خیرالعبادی
امثال حاتم از گدایان تو هستند
نورالهدی خیرالامم ابن الرضایی
باحرزخود برشیعیان دفع بلایی
فضل ابن شاذان محو زیبایی رویت
صفوان زشاگردان اخلاق نکویت
دعبل ز انفاس ملیحت گشته شاعر
راوی درس مکتبت حتی عدویت
داده عصایت بر وجود توشهادت
بهرخدا درهرزمان هستی تو حجت
ای چهره ی ماهت شبیه روی موسی
دادی به مرده روح تازه مثل عیسی
منفورگشته ازعلومت ابن اکثم
ازقطره ای چون او نیاید کار دریا
بادست تو گردیده نقره برگ زیتون
گشته خراب ازهیبت توکاخ مامون
توپادشاه طوس را دردانه هستی
تو دامن ریحانه را ریحانه هستی
آقاگدا پیش شما فرقی ندارد
مشکل گشای هردل بیگانه هستی
هستم (بهار) اما کم از برگ خزانم
بگذار چون خاری در اطرافت بمانم
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
.
#امام_زمان
بگذار بـه خیرگی زبانزد باشم
در چشم تمام کورها بد باشم
در ولوله ی سپاه سفیانی ها
سرباز امـام عصـر باید باشم
#محمدجواد_منوچهری
#اللهمعجللولیکالفرج
.
#امام_جواد علیهالسلام
#غزل
🔹برای بار نهم🔹
آن روز کاظمین چو بازار شام شد
دنیا برای بار نهم بیامام شد
دجله که دیگر آبروی رفته هم نداشت
آنقدر اشک ریخت که چشمش تمام شد
جنت وزید و حُجرهٔ در بستهٔ امام
در بارش ملائکه خود، بار عام شد
تا سایهبان شود به تن زهر دیدهاش
خورشید شد کبوتر و بر روی بام شد..
آن روز ذوالجناح حسین از نفس فتاد
آن روز ذوالفقار علی در نیام شد
آتش نشست در جگر کربلاییاش
یعنی به رسم خون خدا تشنهکام شد..
#عباس_احمدی
#امام_جواد #مرثیه_امام_جواد
مبدأ که باشد طوس، مقصد کاظمین است
در آسمانها هم زبانزد کاظمین است
هر جا که بوی تو میآید کاظمین است
با این حساب، امروز مشهد کاظمین است
وقتی که محو دیدن باب الجوادیم
انگار اصلاً زائر باب المرادیم
مهر و محبت، حلم و بخشش، جود و رحمت
در جان تو کرده تجلی بی نهایت
شاعر میافتد پای توصیفت به زحمت
داری به سر عمامهی سبز امامت
پاکی، زلالی، مهربانی و عطوفی
ای معدن الرحمه، رئوف بن رئوفی
بسکه خدای تو ملاحت بر تو داده
دل میبری با چشم و ابروی گشاده
ای تالی شمس الشموس، ای شاهزاده
از کودکی هستی بزرگ خانواده
وقتی علیِ اکبرِ مولایِ مایی
یعنی تو هم خلقاً و خلقاً مصطفایی
علم الیقین و مظهر توحید بودی
در ناامیدی مایهی امید بودی
راه نجات از ورطهی تردید بودی
نُه ساله اما مرجع تقلید بودی
خورشیدزاده! ماه پیشت رخ گرفته
هر پرسشی در محضرت پاسخ گرفته
نه ساله بودی رهبری کردی جهان را
در آستین داری جواب حاضران را
داری به دست خود زمام آسمان را
دادی به ما از صُلب خود صاحب زمان را
عمری مسلمانهای اسلام تو هستیم
چشم انتظار مغز بادام تو هستیم
معنا بگیرد علم و دانش تحت نامت
حکمت همیشه میگذارد احترامت
یحی بن اکثم مات و حیران کلامت
جای سخنهای تو بنویسم قیامت
با احتجاجت فتح خیبر کردی آن روز
با تیغ نطقت کار حیدر کردی آن روز
چشم تمنا را بدوزم بر نگاهی
یا سیدالسادات اباجعفر نگاهی
تا حال و روز من شود بهتر نگاهی
کی میکنی بر جانب نوکر نگاهی
با یک نگاه تو "موفق" میشوم من
بر جمع اصحاب تو ملحق میشوم من
سرچشمهی مهر و عطوفت، کوه احساس
بیرون زند از حجرهات عطر گل یاس
بر روضههای فاطمه همواره حساس
غیرت به مادر داری آقا مثل عباس
مشتاق انجام امور ناتمامیم
ما هم شبیه تو به فکر انتقامیم
با سفرههایت هرکسی که آشنا شد
بیرون نرفت از روضهات حاجتروا شد
هر جا که آمد نام تو دارالشفا شد
با ذکر تو آجیلمان مشکلگشا شد
عطری دگر بر هفته داده چهارشنبه
ماییم و ختم یا جواد چهارشنبه
نحن موالیکم بزهرا یابن سلطان
یا سیدی! اُنظر اِلینا یابن سلطان
ما را سفارش کن به بابا یابن سلطان
روضه مهیا شد بفرما یابن سلطان
گنبد به روی دوش خود پرچم گرفته
بابا برایت مجلس ماتم گرفته
**
عمری میان روضه هایت گریه کردیم
بر غربت بی انتهایت گریه کردیم
تو گریه کردی پا به پایت گریه کردیم
با ضامن آهو برایت گریه کردیم
شهری به پای رفتن تو غصه خورده
همسایه از همسایهی خود ارث برده
از شدت زهر ستم بال و پرت سوخت
تنها نه بال و پر، تمام پیکرت سوخت
تو سوختی از غصه، قلب مادرت سوخت
از تشنگی در بین حجره حنجرت سوخت
ای وارث درد حسن، خون بر دلت شد
وقتی شریک زندگیات قاتلت شد
شکر خدا سر نیزه و تیر و کمان نیست
بر سینهی تو رد پایی از سنان نیست
در دست ام فضل دیگر خیزران نیست
انگشترت دیگر به دست ساربان نیست
شکر خدا دیگر به دنبال سَرِ تو
از دشمنت سیلی نخورده دختر تو
شاعر:
#علیرضا_خاکساری
#امام_جواد #مرثیه_امام_جواد
زهری تمامیِ جگرش را گرفته بود
سیلاب خون دو چشم ترش را گرفته بود
طوبای باغ سبز "رضا" زرد زرد شد
آفت تمام برگ و برش را گرفته بود
از درد مثل حضرت زهرا خمیده شد
با دستهای خود کمرش را گرفته بود
حُجره شلوغ بود ولی مونسی نداشت
ای کاش یک نفر خبرش را گرفته بود
بی حرمتیِّ مَحرَم او تا کجا کشید...
دستی دهان شعلهورش را گرفته بود
او داد می کشید..،به دادش نمی رسند
یک عده پست دور و برش را گرفته بود
آمد کنیز و کاسه ی آبی به خاک ریخت
ای کاش جرعهای شررش را گرفته بود
دور از مدینه غربت بغداد را چشید
ارث غریبی پدرش را گرفته بود
خوبیِ بام بود که سُم بر تنش نرفت
این ارتفاع ها ضررش را گرفته بود
شکر خدا نه پیرهنش دست خورده بود
نه نیزه حجم بال و پرش را گرفته بود
▪️
▪️
در پیش چشم مادر پهلو شکسته ای
شمر از قفا سر پسرش را گرفته بود
با ضربه های ممتد او استخوان شکست
در پیش خواهری که سرش را گرفته بود
ای کاش بیخیال شود ساربان..،ولی
انگشتریِّ او نظرش را گرفته بود
شاعر:
#بردیا_محمدی
#امام_جواد #مرثیه_امام_جواد
حجره تاریک شده یا که دو چشمم تار است
هرکجا مینگرم دوروبرم دیوار است
ناله ی العطش من نرسیده ب کسی
چه کنم هرچه کنم هلهله ها بسیار است
صورت خاکی مارا برو از کوچه بپرس
در زمین خوردن ما دست دگر در کار است
علتش چیست که بالاسر من میرقصند
پیش معصوم مگر جای زن بدکار است؟!
نه مرا سنگ زدند و نه سرم برنیزه است
جای این اذیت وآزار فقط بازار است
به روی بام اگر رفت تنم سالم رفت
از روی اسب بیافتی ب زمین دشوار است
جان به قربان تنی که همه اش غارت شد
بیش از پیرهنش پیکر پاکش پاره است
شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
#حسین_قربانچه
#امام_جواد علیهالسلام
#غزل
🔹شوقِ سفر🔹
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
تا خدا سیر و سفر داشت همهشب، وَز اشک
غرق در لاله و گل رهگذرش را دیدند...
هر زمان رو به خدا کرد در آن خلوت اُنس
او دعا کرد و ملائک اثرش را دیدند...
همه سیراب از این چشمۀ رحمت گشتند
سائلان بخشش دُرّ و گهرش را دیدند...
عمر او آینۀ عمر کم زهرا بود
در جوانی همه شوق سفرش را دیدند
دود آهش به فلک رفت از آن حجرۀ غم
شعلههای جگر شعلهورش را دیدند
هرکه پروانۀ شمع غم او شد، هر شب
عرشیان سوختن بال و پرش را دیدند...
#سیدهاشم_وفایی
#امام_جواد علیهالسلام
#غزل
🔹اشکِ کفن🔹
تا آه سینه سوزی، از قلب من برآید
هر دم هزار نوبت، جانم ز تن برآید
بس کوه غصه بردم، بس خون دل که خوردم
پیوسته از لبم جان جای سخن برآید..
از بیوفایی یار، این بود قسمت من
من گریهکن بمیرم، او خندهزن برآید..
امروز بین حجره، فردا کنار کوچه
فریاد غربت من از این بدن برآید
نیکوست زهر دشمن در راه دوست کز من
هم ساختن به آتش، هم سوختن برآید..
جا دارد از غم من هنگام دفن این تن
خون در لحد بجوشد اشک از کفن برآید..
#غلامرضا_سازگار
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#امام_باقر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#چهارپاره
باقر علم حق تعالایم
پنجمین حجت خدا هستم
یادگار امام سجادم
لاله ی باغ کربلا هستم
بس که قدرم رفیع می باشد
آمده از نبی سلام به من
حرمتم را کسی نمی داند
کینه توزی کند به من دشمن
زهر دادند اگر به من غم نیست
قاتلم خاطرات عاشوراست
آنچه دیدم ز زهر بدتر بود
وه چه غم ها که در دلم برپاست
آنچه دیدم به چار سالگی ام
تا ابد من نمی برم از یاد
همره عمه روی تل رفتم
دیدم از اسب جد من افتاد
دیدم از تل یکی جلو آمد
گره انداخت بین گیسویش
جد ما زنده بود در گودال
با لگد زد یکی به پهلویش
چه بگویم زبان نمی چرخد
یکنفر می برید حنجر را
دیگری می دوید و می خندید
بین دستش گرفته یک سر را
مثل عمه به خاک افتادم
هر دو دیده ز خون دل تر شد
وای من ده سوار آمده بود....
به روی پیکری که بی سر شد
بین گودال صحنه ای رخ داد
که به شدت به خویش لرزیدم
روی هر نعل تازه و میخش
تکه های لباس را دیدم
آه از آن لحظه ای که وقت غروب
تا شد آزاد آب در آنروز
شیر در سینه،شیرخواره نبود
دیدم اشک رباب در آنروز
آب آزاد شد ولی صد حیف
اهل بیت نبی اسیر شدند
بعد عباس نامسلمانان
بهر اطفال خسته شیر شدند
بعد گودال،مردم شامی
تن ما را مدام لرزاندند
وای بر من که عمه هایم را
بین بازار و کوچه چرخاندند
****
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#امام_باقر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مثنوی
ز کودکی غم و رنج و عذاب را دیدم
قد خمیده و قلب کباب را دیدم
نرفته از نظرم ظهر روز عاشورا
شرار تشنگی و قحط آب را دیدم
به روز یازدهم محشری به پا کردند
دُر ناب را دیدم
یکی به پشت حرم نیزه را فرو میبرد
سرشک دیده و حال رباب را دیدم
به اشک دیدهی لیلا مدام خندیدند
میان راه غم بی حساب را دیدم
امان ز مجلس نامحرمان که در آن بزم
به دست طفل سه ساله طناب را دیدم
نظاره کردم و دیدم یزیدِ مست چه کرد
به روی صورت جدّم شراب را دیدم
****
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#امام_باقر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مثنوی
پنجمین نور خدای قادرم
یادگار کربلا من باقرم
من ز طفلی غم روی غم دیده ام
زخم زنجیر پدر هم دیده ام
دیدم آری نوگلی پژمرده بود
نی ز بی آبی که سیلی خورده بود
دیدم آری دختری آواره بود
گوش او چون گوش عمه پاره بود
من به خیمه جسم اکبر دیده ام
یک عبا را پر زپیکر دیده ام
من خودم دیدم یکی سر می برد
یکنفر خلخال دختر می برد
کاش می مردم نمیدیدم ولی
پشت خیمه نیزه بود ویک علی
من خودم دیدم به صدآه وفغان
عمه را درمجلس نامحرمان
سرخ مویی بود باما درستیز
بین ما میگشت دنبال کنیز
شامیان پستند و نامرد و بدند
عمه را،ازهرطرف سهنگش زدند
غصه های کودکی مانده به یاد
زجر خیلی کودکان را زجر داد
دختری که بعد بابا زار شد
مثل زهرا،دست بر دیوار شد
دختری که تازیانه خورده بود
غیر ناخن،جمله اعضایش کبود
****
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#امام_باقر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غزل_مرثیه
ز کودکی غم هجران به چشم خود دیدم
هزار غم به بیابان به چشم خود دیدم
غروب بود سر جدّ من بریده شدو
به نیزه گشت نمایان به چشم خود دیدم
چو نعل تازه به زدند، می رفتند
به روی پیکر عریان به چشم خود دیدم
تن برهنه ی جدّم کشیده شد هر سو
به زیر پای سواران به چشم خود دیدم
بدن نگو که به مثل خمیری افتاده
امان ز سمّ ستوران به چشم خود دیدم
چه داغها که به گودال و کوفه بود ولی
به شام ظلم فراوان به چشم خود دیدم
تمام قافله را دست بسته می بردند
به جمع برده فروشان به چشم خود دیدم
میان هلهله در مجلس شراب آن روز
به طشت قاری قرآن به چشم خود دیدم
تمام اهل حرم مثل بید لرزیدند
چو خورد چوب به دندان به چشم خود دیدم
به دست، چهره ی خود از حرامیان پوشاند
سکینه بود پریشان به چشم خود دیدم
****
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#امام_باقر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غزل_مرثیه
ایندم آخر خود دیده چو دریا کردم
دائما یاد،ز روی گل طاها کردم
زهر سوزاند تمام بدنم را،اما
یاد از غربت و مظلومی بابا کردم
نرود هیچ زمان از نظرم روز دهم
از تماشای پدر شیون و غوغا کردم
چار ساله به دلم داغ روی داغ ولی
ناله بر بی کسی زینب کبرا کردم
کربلا سخت ولی سخت تر از آن کوفه
چقدر صبر در آن وادی غم ها کردم
تا که در طشت سر جد مرا آوردند
مردم و زنده شدم تا که تماشا کردم
به دلم آنهمه غم بود ولی ابن زیاد
تا که حجام خبر کرد،خدایا کردم
بعد کوفه به یقین سخت تر از شام نبود
مرگ خود را ز خداوند تمنا کردم
تا در آن بزم،عدو اسم کنیزی آورد
گریه ها بر غم ذریه ی زهرا کردم
****
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#امام_باقر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#ترکیب_بند
من ولی الله اکبر هستم
پنجمین حجت داور هستم
باقر آل پیمبر هستم
از ستم طایر بی پر هستم
همه دیدند ز من مهر و وفا
باز کردند به من ظلم و جفا
گر چه از زهر به خود پیچیدم
کس نداند که چه غم ها دیدم
از غم کودکی ام پاشیدم
همه شب تا به سحر نالیدم
گر به هم ریخته اعضایم شد
قاتلم،دیده ی بینایم شد
طفل بودم که اسارت دیدم
خیمه ها را همه غارت دیدم
من چهل روز حقارت دیدم
عمه را بزم جسارت دیدم
بزم می بود لعینی برخاست
دختری را به کنیزی میخواست
غنچه ها را همه پرپر دیدم
بر سر نی،سر اصغر دیدم
چادر پاره ی خواهر دیدم
دم کاخ یزید،سر دیدم
خاکها زخم رخش پوشیدند
سر او را به زمین کوبیدند
رفتم از یاد و نرفته از یاد
همه ی زندگی ام رفت به باد
تا که همبازی ام از ناقه فتاد
زجر آمد ز ره و زجرش داد
لگدی زد به تن او که خداش
نکند قسمت کافر ای کاش
#محمود_اسدی_شائق
#امام_جواد__ع__روضه
جوادی و کرم و جودِ تو چه بسیار است
نگاه کن به گدایت ، اگر سزاوار است
تویی همان که ، نگفته ، به ما عطا کردی
گدا برای تو یک امشبی عزادار است
بدونِ لطفِ تو من تا ابد تهِ چاهم
من از تو مشهد و باب الجواد میخواهم
شبِ شهادتت آقا دلم خراسان است
گدا همیشه سرِ سفره ی تو مهمان است
کسی که مشکلِ خود را بیاورد اینجا
گره گشای حرم ، قلب و جانِ سلطان است
تو جانِ حضرتِ سلطانی ای امامِ جواد
امیرِ عالمِ امکانی ای امامِ جواد
تویی همان که وقارش وقارِ حیدری است
مقامِ تو ز خلایق مقام برتری است
مورخانِ تواریخ در کُتُب هاشان
نوشته اند جواد الائمه مادری است
شنید روضه ی دیوار و در ز بابایش
به خشم و اشک و غضب ، میزند روی پایش
کسی که در همه عمرش فقیر را نان داد
کسی که زندگی اش را به مستمندان داد
چقدر سخت و غریبانه بین خانه ی خود
به دستِ همسرِ خود ، همچو مجتبی ، جان داد
درون حجره لبت خشک و چشمِ تو تر بود
غریبیِ تو و اربابِ ما برابر بود
توهم چو جد خودت بین مُلک بغدادی
تو تشنه گوشه ی حجره به خاک افتادی
کنیزکان همه کردند هلهله تا که
به شیعیان نرسد از تو آه و فریادی
خداروشکر سرت را کسی نبرد آقا
تنِ مطهرِ تو ، پشت و رو نشد با پا
ولی حسین تمامش اسیرِ غارت شد
به اهل خیمه ی او بعدِ او جسارت شد
برهنه ماند تنِ غرقِ خونِ شاهِ حرم
و سهم زینب و اهلِ حرم اسارت شد
از زبان حضرت زینب
حسین ، بعدِ تو من شهره ، بین هر شهرم
به دخترِ علی افتاد چشمِ نامحرم
محمدحسین چاوشی
امام جواد (ع)
روضه
#امام_جواد__ع__روضه
رسیده جان به لب اطهرت ؛ اَبَالهادی
نشسته پیک اجل در بَرَت ؛ اَبَالهادی
دوباره قصه ی زهر و دوباره نامردی
کبود شد همه ی پیکرت ؛ اَبَالهادی
لباس شمر به تَن کرد و منع آبت کرد
چه کرد با دل تو همسرت ؛ اَبَالهادی
شبیه فاطمه دستی گرفته ای به کمر
مگر خدای نکرده پَرَت ؛ ابالهادی
میان حجره ی در بسته دست و پا زدی و
بریده شد نفس آخرت ؛ اَبَالهادی
مدام هلهله شد تا صدای تو نرسد
صدای خسته ی بی جوهرت ؛ اَبَالهادی
کنیزها بدنت را کِشان کِشان بردند
گرفته بر لبه ی در سَرَت ؛ اَبَالهادی
سه روز بر تَن تو آفتاب می تابید
ولی بریده نشد حنجرت ؛ اَبَالهادی
دگر به زیر سُم اسب های تازه نَفَس
ندید جسم تو را دخترت ؛ اَبَالهادی
اگر چه دور و برت خیره سر فراوان بود
ولی نظاره نشد خواهرت ؛ اَبَالهادی
چه خوب شد که در آن همهمه کسی نرسید
برای غارت انگشترت ؛ اَبَالهادی
علیرضا خاکساری
امام جواد (ع)
روضه
#امام_جواد__ع__روضه
بال و پر زد مرغ حق دیگر چرا نجوا کنید
از نفس افتاد ، درهای قفس را وا کنید
راحت جان بتول و پاره ی قلب نبی ست
شرم از پیغمبر و از مادرش زهرا کنید
حجره ی در بسته را کردید بهرش قتلگاه
شد شهید از زهرتان ، این ننگ را امضا کنید
او جواد است و جوان است و جهان را آفتاب
بعد ازین باید به ظلمت خانه ها مأوا کنید
میوه ی باغ رضا را چیده اید از زهر کین
با چه رویی رو به سوی محشر کبرا کنید
او به خاک افتاده اما این شمایید از جفا
پایکوبی در عزای آن شه والا کنید
کوفیان در کربلا کردند شادی و شما
رسم اهل کوفه را بار دگر اجرا کنید !!
معتصم تحریک کرد و یار او شد قاتلش
باید این مظلوم کُش را در جهان رسوا کنید
با لب خشکیده جان می داد مانند حسین
چون که می نوشید آبی، یاد آن مولا کنید
سینه را سازید از داغ غم او شعله ور
چشم را چون چشم «یاسر» از غمش دریا کنید
**
محمود تاری «یاسر»
امام جواد (ع)
روضه
#امام_جواد__ع__روضه
تویی اجابت سبز دعای خاکی ها
جواب جمله یا ربنای خاکی ها
خدا تمام تو را آفرید تا باشی
وجود جود خدایی برای خاکی ها
تویی تو آینه ی بخشش خداوندی
امام عرش نشینان، خدای خاکی ها
فدای مرحمتت گرچه آسمان هستی
ولی رسیده به گوشت صدای خاکی ها
هبوط کردی و مانده پس از هزاران سال
نشان پای تو بر چشمه های خاکی ها
ستاره زاده ی مدفون کاظمین بگو
چه شد سفارش کرببلای خاکی ها
بلند مرتبگی تو سر به زیرم کرد
میان دست کریمانه ات اسیرم کرد
میان حجره در بسته ای ز پا افتاد
از آتشی که به جان گل رضا افتاد
به پیش خنده دشمن به خویش می پیچید
نفس به سینه نیامد و از صدا افتاد
همینکه تشنگی او برید امانش را
به یاد روضه جانسوز کربلا افتاد
کسی میان نفسهای آخرش می سوخت
و لرزه بر دل ارکان کبریا افتاد
چقدر دور و برش چکمه پوش می آید
بمیرم آیه تطهیر زیر پا افتاد
رسید ضجه اهل حرم به گوش همه
همین که سر؛ سر و کارش به نیزه ها افتاد
و دختری که فقط شعله های آهش ماند
به گـوشواره غارت شـده نگاهش ماند
امام جواد (ع)
روضه