#حضرت_سکینه_سلام_الله_علیها
#وداع
#دوبیتی
ای رویِ تو روز و مویِ تو چون شب من
بر سوز دلت سوخت دلِ مركب من
از بابِ جگر سوخته ات بوسه مخواه
ترسم كه بسوزد رُخ تو از لبِ من
#علی_انسانی
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
#دوبیتی
دل شود از این روایت آبِ آب
گفته اربابم سخن چون دُرِّ ناب:
دوست دارم خانه ای را که در آن
میرسد صوتِ سکینه و رباب...
#پوریا_باقری
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
#دوبیتی
در جمع ملائک مقرب هستی
از روز ازل فاطمه مذهب هستی
شد محو جمال کبریایی جانت
محبوب دل حسین و زینب هستی
×××
ای دختر بی قرینهی ثارالله
آرام و قرار سینهی ثارالله
در صبر و شکوه و استقامت، یکتا
آئینهی حق! سکینهی ثارالله
×××
با نالهی یا حسین بی تاب شدی
از داغ لب تشنه او آب شدی
با زمزمه های «... أو سَمِعتُم بِغَریب ...»
یک عمر تو روضه خوان ارباب شدی
#یوسف_رحیمی
#حضرت_سکینه_بنت_الحسین
باید برای شعر زنم چاک سینه را
چون طالبی ز خاک در آرم دفینه را
آنجا که حرف می رود از بضعه الحسین
خاکش تبرک است سر و چشم و سینه را
بنت الرباب و دختر زهرا همیشه داشت
همراه خویش کرببلا و مدینه را
گفته حسین غرق جمال خداست او
گشتم نیافتم به مقامش قرینه را
در روضه اش نشستن ما رایگان نبود
پرداخت کرد لطمه به صورت هزینه را
پرسید اين عمی العباس و شاه داد
با کندن عمود جواب #سکینه را
وقت غروب آب گرفت و دوید تا
شوید ز خاک علقمه آهنگ کینه را
همچون حسن برای حسین و قیام او
تو ساختی برای رقیه زمینه را
دیدم نجات ماست به دست حسین و تو
مانند بادبان شده ایی آن سفینه را
بانو بگیر از کرم کربلاییت
دستان این غریب حقیر کمینه را
#محسن_قاسمی_غریب
#حضرت_سکینه_س_مدح
این یاس که ریحانهای از ریحان است
خود سیّدهای زسیّد خوبان است
در وادی تفتیدهی طف بود حسین
فرمود سکینه سیّد نسوان است
یک عمر سکینه غرق ایمان شده بود
در بحر شرف گوهر غلطان شده بود
از پرتو خورشید سپهر عظمت
مانند ستارهای فروزان شده بود
بر دختر خود حسین بس مشتاق است
در دانش و فضل، شهرهی آفاق است
از نور خصائل سکینه پیداست
آئینهای از مکارم الاخلاق است
#سیدهاشم_وفایی
#حضرت_سکینه_س_مرثیه
سرها به نیزه رفته و تنهاست بر زمین
داغی ندیده صفحهی تاریخ اینچنین
افتاده بود عرش خداوند روی خاک
وقتی «بلندمرتبه شاهی ز صدر زین...»
اما در آن میانه علم را بلند کرد
با عزت و وقار زنی از تبار دین
جانم فدای شیرزن و خطبهاش، که گفت؛
«صَبرَاً عَلی قَضائِکَ یارَبَّالعالَمین...»
آری، صدا صدای رسای سکینه بود
در اوج اقتدار و سرافرازی و یقین
آتش گرفت منبر شام و دل یزید
از آن خطاب حیدری و لحن آتشین
شأن و شکوه و شوکت خود را به رخ کشید
با آن که بود لشکر کفّار در کمین
گفت: ای گروه ظالم! با اهلبیت حق
کاری که کردهاید، نکردند مشرکین!
اف بر شما که پاس امانت نداشتید
در حق خانوادهی پیغمبر امین
ای اهل مکر و حیله و عصیان؛ «تَبَاً لَکُم»*
ای ننگ بر شما که ندارید غیر کین!
گیرم که پر شدهست جهان از یزیدیان
گیرم که سربهسر شده عالم پر از لعین
گیرم که آمدهست هزاران غم از یسار
گیرم هزار داغ رسیدهست از یمین
گیرم تبر شدند تمام درختها
گیرم که مارها زده بیرون از آستین
اما هزارشکر که نام «حسین» ما
شد بر رکاب خاتم پیغمبران نگین
این نام در دوعالم از این پس زبانزد است
وقتی به نام نامی حق است همنشین
حق با تبار ماست که هرکس به حق رسید
هم بر «حق» آفرین زد و هم بر «حقآفرین»
تا روز حشر پرچم ما بر فراز رفت
پس با شما نشانهی ننگ است بر جبین
بر کشتههای کربوبلا نوحه میکنند
در عرش حق ملائکه با نالهی حزین
صبح و مسا امام زمان گریه میکند
بر این مصیبت و غمعظمی که شد قرین
پایان این معادله اما خوش است، خوش
تا از مناره میرسد این صوت دلنشین؛
از بام کعبه، حضرت خورشید اهلبیت
آمد به انتقام شهیدان...، بیا ببین.
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
تابیده است از دو نظر بر تو آفتاب
هم دختر حسینی و هم دختر رباب
هرچند "آمنه"ست و "امینه"، ولی حسین
نام تو را سکینهی خود کرده انتخاب
دربارهی مقام بلند تو گفتهاند:
ممسوس در خداست شبیه ابوتراب
در هر دوعالم از سر ارج و بها تو را
شد "فخرةالنسا" لقب از "سیدالشباب"
از آن زمان که راویهی "شیعتی" شدی
دیگر برای شیعه گوارا نبوده آب
در کربلا و کوفه و شام و مدینه هم
شد قوت غالب تو فقط غصه و عذاب
درد تو را شنیدهام از سهلساعدی
داغ تو را گرفتهام از مجلس شراب
آتش گرفت سینهی دشمن برای تو
حتی دل یزید شد از داغ تو کباب
"بس کن که نالهات جگرم را کباب کرد!"
این حرف را شنیدهای از فاطمه بهخواب
رویش سیاه باد و دودستش بریده باد
هرکس که دستهای تو را بسته با طناب
هرچند گریه پلک تو را زخم کرده است
هرچند رأس رفته به نی، برده از تو تاب
یک رکعت از نوافلت اما قضا نشد
گیرم هزاربار رسیدی به اضطراب
با ما بگو که زینب مضطر چکار کرد؟
وقتی که سُم اسب گرفت از گلش گلاب...
ای روضهخوانِ واقعهی کربلا! بگو؛
با اشک خود چگونه بهپا کردی انقلاب
سرهای غیرتی سر نی سنگ خوردهاند
تا دشمن از شما نتواند برد حجاب
ای بشکند دهان قلمهای روزگار
وقتی کم است نام تو در این همه کتاب
شأن تو باشکوهتر از حرفهای ماست
هرکس دروغ بسته به تو خانهاش خراب!
باشد دعای خیر تو تعجیل در فرج
زیرا دعای خستهدلان هست مستجاب...
#مجتبی_خرسندی
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
با وضو سمت قبله رو کردم
نذر تو شعری آرزو کردم
هرچه روح القدس حواله کند
نظر لطف اگر سه ساله کند
از شکوهت مدام بنویسم
شعر با احترام بنویسم
گفتمت کوه، باز کم گفتم
به همان شیوهی خودم گفتم
خواندمت نور، بیش از آن هستی
برتر از وصف شاعران هستی
دختر و خواهر ولی خدا
همه جا یاور ولی خدا
عصمت الله، دختر معصوم
سینهات مهبط تمام علوم
آینه زادهای و آینهای
اِسماً و رسماً عین آمنهای
در دلِ ما بروبیا داری
عطر و بوی حسین را داری
نوهی فاتح حنین تویی
آنکه دل برده از حسین، تویی
متقن است این حدیث، صد در صد
دوست دارد حسین بیش از حد_
خانهای را که تو در آن هستی
عشقِ بابا، سکینه جان هستی
دختر ماه و آفتابی تو
دستپرودهی ربابی تو
مستحق نوازش عباس
ذکر نامت نیایش عباس
به حیایت کسی ندارد شک
زینبی در قوارهای کوچک
عمه سنجاق بر سرت میزد
بوسه از روی معجرت میزد
وارث اقتدار فاطمهای
مظهری از وقار فاطمهای
در گلویت طنینِ غُرَّنده
خطبهات تند و تیز و برنده
خطبهات تیغ ذوالفقارت شد
کوفه از مرد و زن دچارت شد
خطبهات شد مفتح الابواب
مرحبا شیرْدخترِ ارباب
دیدنی بود نُطق حیدریات
جلوات علیِ اکبریات
همه دیدند انقلابت را
نور جاریِ در حجابت را
روسریِ دگر نیاز نشد
گره معجر تو باز نشد
مدح ناب تو را روایت گفت
از بزرگیات، از عفافت گفت
روزگاری شُدید عازم حج
خبر آمد که در مراسم حج
گرم تکبیر، غرق در صلوات
موقع رمی تک تک جمرات
ریگ از دست خستهات افتاد
کی به مکروه، نفْس تو تن داد؟
نفْس پاک تو کی بهانه گرفت؟
خاتمت کفر را نشانه گرفت
همسفر بود اگرچه دور و برت
نشدی وامدار همسفرت
نشدی خم که ریگ برداری
شرم داری چه شرمِ بسیاری
شام اما نظارهات کردند
ملاء عام اشارهات کردند
"وابتلاکم بنا " ی تو روضهست
بُغضِ در گفتههای تو روضهست
لحن نامحرمان عذابت داد
شمر با ناسزا جوابت داد
با دلی غرق درد و غم رفتی
بین بزم شراب هم رفتی
آب پیش رباب میخوردند
پیش چشمت شراب میخوردند
سرِ در بین تشت را دیدی
هر چه آنجا گذشت را دیدی
بی جهت گیسویت سپید نشد
"خیزران خسته شد، یزید نشد"
#علیرضا_خاکساری
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
نَفَس چو تیغ دو دم میکشید گاهِ غضب
نداشت دستِ کمی خطبههایش از زینب
نبود در پی نفرین؛ وگرنه عمر زمین
به سر میآمد اگر آه مینشاند به لب
رباب بود ربابی کز آفتابِ بلا
اگر چه سوخت سرش، پای او نرفت عقب
نرفت معجرش از سر کنار، باری هم
رسد به فاطمه او را درختِ اصل و نسب
زمین توان کشیدن نداشت حجبش را
قدم به زانوی اکبر گذاشت امّ ادب
سکینه آنکه همین در مقام او کافیست
حسین فاطمه خیرالنساش داده لقب!
کنار زینب کبری عَلَم گرفت به دوش
رَود که فتح کند شام را وجب به وجب
سزد برابر نطق فصیح او همه عمر
زبان به کام بگیرند شاعرانِ عرب
ز تیر خطبهی او، بعدِ باءِ بسم الله
به خاک تیره نشستند شامیان همه شب
سپس به تیغ سخن بر یزید وارد شد
چنان علی که بیاید به کشتن مرهب
زبان به عجز گشودند چون درِ خیبر
شکست خورد به نطقش سپاهِ جنگ طلب
به دست نالۀ خود میشکست بتها را
ز پا فتاد به پا آنکه کرد بزم طرب
سؤال میپرسید و سکوت حاکم بود
عزیز فاطمه را کشتهاید از چه سبب؟
به عمّه گفت: بگو چوب خیزران نزنند
که جای بوسه پیغمبرست بر این لب
آهای زادۀ هند! از سرش چه میخواهی
تنش بس است که تازاندهای بر او مرکب
به نیزه شد سرِ قرآن، قسم به کهف رقیم
تو از معاویه هم بدتری، چه جای عجب
سخن تمام کنم آه از خرابۀ شام
که ماه در طبق آمد به دیدن کوکب
#مسعود_یوسف_پور
#یا_صاحب_الزمان_عج
عمر خود را همه با ياد تو سَر خواهم کرد
شب غم را به خيال تو سحر خواهم کرد
وصف خال لب زيبای تو مجنونم کرد
از پی ِ ليلی ِ حُسن تو سفر خواهم کرد
بر در ميکده ی عشق تو آيم شب و روز
لب خود را ز مِی ناب تو تَر خواهم کرد
دوری وصل و فراق تو کُند محزونم
غم هجران تو را اشک بصر خواهم کرد
گر چه هر دَم بزند دشمن تو طعنه ولی
دلخوشم زانکه نگه بر تو قمر خواهم کرد
گردش چشم سياهت دلم از کف برده
عاقبت بر رُخ ماه تو نظر خواهم کرد
هر طرف مينگرم جلوه ی روی مَه توست
چشم کوته نظر از پرده به درخواهم کرد
گر بيايی و قدم بر رخ من بگذاری
ديده را فرش رهت وقت گذر خواهم کرد
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi ایتا
❣﷽❣
🍃#زمزمه_امام_زمان عج
🍃#سبک_دوباره_مرغ_روحم
سه شنبه ها که میشه دلم خدایی میشه
برای جمکرانِ آقا هوایی می شه
پرستوی وجودم کشیده پر دوباره
شعله ی عشق تو زد قلب منو شراره
🍃یابن الحسن کجایی
🍃داد از غم جدایی
الهی که همیشه نوکر تو بمونم
از در خونه ی خود دست خالی نرونم
خدا کنه فدات شم فدای خاک پات شم
تو راه جمکرونت فدای نوکرات شم
🍃یابن الحسن کجایی
🍃داد از غم جدایی
اگه دعا کنی تو برای من همیشه
این دل عاشق من از تو جدا نمیشه
جا مونده ام ز عشقت آقا منو نیگا کن
به این غلام سیاهت یه کربلا عطا کن
🍃یابن الحسن کجایی
🍃داد از غم جدایی
#کربلایی_مرتضی_شاهمندی
@mortaza110shahmandi ایتا
#حضرت_سکینه__س__روضه
شصت سال با دو دیده ی تر گریه کرده ام
شصت سال در عزای پدر گریه کرده ام
از غصه آب گشته دل داغدار من
با لخته های خون جگر گریه کرده ام
شصت سال نای خستهٔ جان نینوائی است
هر شام تا طلوع سحر گریه کرده ام
شصت سال بیقرار گلوی بریده ام
تیغی که مانده پیش نظر گریه کرده ام
من سینه ریش موی پریشان زینبم
بر زخم سنگ و آتش سر گریه کرده ام
از بانگ آب آب رباب آب گشته ام
بر حنجری که گشته سپر گریه کرده ام
بر حال دست و پا زدن اکبر و پدر
افتادن به نعش پسر گریه کرده ام
با مادران سوخته دل ناله می زنم
با بلبلان سوخته پر گریه کرده ام
با لای لای مادر خود خوگرفته ام
باحال آن خمیده کمر گریه کرده ام
با دست خسته بر سر خود می زنم ٬ بر آن
نخلی که شد بریده ثمر گریه کرده ام
تا آسمان تیره گرفته است ابرخون
با صد ستاره بهر قمر گریه کرده ام
سلام الله علیهم اجمعین
( مصطفی نظری طهرانی)
حضرت سکینه (س)
روضه
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
به شوق از تو سرودن، حروف جان بدهند
اگر اجازهی مدحت به این زبان بدهند
تمام ثانیهها گریه بر غمت کردند
که تسلیت به دل صاحب الزمان بدهند
تنت میان تب است و دو دستِ لرزانت
ستون عرش خداوند را تکان بدهند
سؤال کردهام از نام قاتلت اما
مقاتل حَسنی، کوچه را نشان بدهند
هجوم بر جگرت بُرده زهر با مسمار
خدا کند به جگرگوشهات امان بدهند
چقدر کاسه خودش را روی لبت زد تا
عنان مرثیهات را به خیزران بدهند
به سمت روضهی سر میدوند مصرعها
اگر اجازهی روضه به روضهخوان بدهند
دوید خواهر او تا سر از تنش نَبُرند
سرِ بُریدهی اورا به این و آن بدهند
عبا و پیرهنش را که گرگها بردند
عقیق سرخ یمن را به ساربان بدهند...
#محسن_حنیفی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
نه تنها دوست، دشمن فکر حفظ احترامش بود
کسی که آیهی تطهیر بخشی از مقامش بود
تمام سهمش از دنیای ما شد گوشهی زندان
همان آقا که سرتاسر همه عالم به نامش بود
چنان با دشمنان خود هوای مهربانی داشت
که زندانبان او یکعمر دربند مرامش بود
دلش میخواست تا روز ابد میماند با آنها
که دنیا بیشتر در جمع محرومان بهکامش بود
اگرچه قدر او را مردم دنیا ندانستند
ولی در عرش، تسبیح ملائک ذکر نامش بود
به هر زندان که میبردند آقای غریبان را
دل هر شیعه مانند کبوتر روی بامش بود
برای دیدن آقا نه تنها سوخت جان ما
که حتی کعبه هم مشتاق دیدار امامش بود
عبادت بود کارش در تمام روزها و شبها
ولیکن گریه قوتِ غالبِ هر صبحوشامش بود
چرا باید إبا میکرد از عمّال عباسی؟
کسی که قلب حیواناتِ وحشی نیز رامش بود
حَسَن، فرقی ندارد مجتبی یا عسکری باشد
که تنها ماندن و بییاوری ارث مدامش بود
عطش بالا گرفت و زهر آخر کار خود را کرد
در آن لحظه فقط ذکر مصیبت در کلامش بود؛
خدایا مادر مظلومهام را بیهوا کشتند
یکی ای کاش از آنها بپرسد که؛ "چرا کشتند؟"
#مجتبی_خرسندی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
ای به فلک کرده ملک پروری
زُهره و شمس و قمرت مشتری
یازدهم اختر برج هدی
یوسف زهرا حسن العسکری
هم به سر دست، زمام فلک
هم به کف پات سر سروری
خوانده رسولت حسن اهل بیت
داده خدایت به همه برتری
عسکر تو در همه ارض و سما
جنّ و ملک، آدم و حور و پری
هم به رضا حجّت هشتم، پسر
هم پدر حجّت ثانی عشر
کعبهی اهل نظری یا حسن
آینهی دادگری یا حسن
نخل امید رضوی را ثمر
یا که جواد دگری یا حسن
یک حسنی و سه محمّد جمال
چار علی را پسری یا حسن
با همه کس مونسی و همدمی
از همهگان خوبتری یا حسن
هم ثمرِ ده شجر طیّیه
هم صدف یک گهری یا حسن
نام حسن گشته برازندهات
شاهدم این حُسن فروزندهات
ذکر تو تسبیح و مناجات ما
سامرهات قبلهی حاجات ما
چشم خدا ! گر تو اشارت کنی
باز شود قفل مهمّاتِ ما
مِهر تو در سینهی افروخته
مُهر تو در نامهی طاعات ما
کوری دشمن به دو دنیا بُوَد
دوستیات فخر و مباهات ما
بی تو بهشت است جحیم همه
با تو قبول است عبادات ما
آینهی دل زتو شد منجلی
ابا محمّد حسن بن علی
ای دو جهان جان و تنت را فدا
نطق و بیان و سخنات را فدا
ریخته از لعل لبت دُرّ وحی
گوهر درج دهنت را فدا
آینه در آینه در آینه
روی حسن در حسنت را فدا
معجز گفتار و نفوذ کلام
منطق دشمن شکنات را فدا
حُسن تو چون باغ گُل یاسمن
باغ گل یاسمنات را فدا
یوسف تبعیدی تحت نظر
ماه جمالت همه جا جلوهگر
مدح تو جانبخشترین زمزمه
مهر تو روشنگر قلب همه
یا حسن ابن علی ابن الجواد
جان رضا! نور دل فاطمه!
رفتارت رفتارِ انبیاء
گفتارت آیاتِ محکمه
اجدات ارکان نُه سپهر
فرزندت گردون را قائمه
طوبی عمهی تو را پای بوس
حورا نرجس تو را خادمه
در حرم قدس تو افلاکیان
گشته ثنا خوان تو با خاکیان
ای دل هر شیعه محیط غمت
دست عنایت به سر عالمت
شاهد غمهای فراوان تو
قبر غریب تو و عمر کمت
زخم زبان همه عباسیان
بر جگر سوخته مرهمت
از چه جوانمرگ شدی ای که بود
زنده دو صد جان مسیح از دمت
مهدی موعود تو در کودکی
اشک عزا ریخته در ماتمت
کوه و در و دشت عزاخانهاش
مانده به رخ اشک غریبانهاش
مهدی تو داشت بسی آرزو
تا که تو گلبوسه بگیری از او
اشک غریبیش روان از دو چشم
بغض یتیمیش نهان در گلو
ناله کشید از جگر سوخته
ریخت به رخسار تو آب وضو
اشکفشان، گریهکنان نا امید
داد گل روی تو را شستشو
بعد تو ای حجّت پروردگار
مهدی تو با که کند گفتگو
روح تو از تن چو به پرواز شد
غربت مهدی تو آغاز شد
ای شرر داغ تو بس جانگداز
چشم خدابین بنما باز، باز
عمر تو کوتاه چو یک برگ گل
غصهی غمهای فزونت دراز
کودک ششسالهی تو آمده
تا به تن پاک تو خوانَد نماز
خیز و بکش ناز از آن نازنین
کز غم تو خم شده آن سروناز
یوسف دور از وطن فاطمه
لالهی تبعیدی باغ حجاز
لرزه بر اندام تو افتاده بود
خصم چه زهریت مگر داده بود
ای شده روزت زغم و غصه شام
ریخته اشک از غم بابا مدام
حجّت معبود سلامٌ علیک
مهدی موعود علیک السلام
سوخت شرار غمت آخر جگر
ریخت فلک زهر فراغت به جام
گاه کنی گریه به جدت حسین
گه زغم مادر والا مقام
اشک فشان تو بُوَد فاطمه
چشم به راه تو بُوَد هر امام
منتظران تو همه عالمند
سوخته با زمزمهی "میثماند"
#غلامرضا_سازگار
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
وقت بیماری و غم، ذکر حسن میگیرم
وسط روضه و دم، ذکر حسن میگیرم
همهجا زیر علم ذکر حسن میگیرم
به خدا بین حرم ذکر حسن میگیرم
سامرا، ذکر حسن، بین حرم میچسبد
جمعِ نامِ تو شدن، زیر علم میچسبد
ما نشستیم سر سفرهی شاهانهی تو
به فدای تو و آن لطف کریمانهی تو
عرشیان صف زده پشت در کاشانهی تو
خیر دیدیم چقدر از در این خانهی تو
پاسبان حرمت خیل ملائک هستند
جیره خوار کرمت خیل ملائک هستند
خلق حیران تو و روی ملیحت آقا
به فدای تو و آن لحن فصیحت آقا
ماجراییست عجب، دست مسیحت آقا
دست ما را برسان تا به ضریحت آقا
به فدای تو و آن گنبد و گلدستهی تو
کس نخورده است در عالم، به در بستهی تو
شور رؤیای شب ماست فقط خواب حرم
دل ما هست همان گوشهی سرداب حرم
قسمت ما بشود کاش دم ناب حرم
تا بنوشیم فقط جرعهای از آب حرم
هر چه میخواهد از این باب، گدا میگیرد
لطف بی حد شما، دست مرا میگیرد
میرود سمت جنان گریه کنت با زهرا
میشود چشم ترم در غم تو چون دریا
اثر زهر شده در رخت آقا پیدا
اولین روضهی تو عمر کمت بود اما
لااقل خم نشدی، چشم شما تار نشد
قسمت سینهی تو تیزی مسمار نشد
دست و پا میزنی و بال و پرت میآید
مهدی فاطمه بالای سرت میآید
اثر زهر جفا بر جگرت میآید
روضهی ظهر دهم در نظرت میآید
همه سیراب ولی تشنه، عزیز زهراست
زیر کندیِ سر دشنه، عزیز زهراست
روی این خاک بگو، آه... تنت میماند؟
زیر مرکب مگر آقا بدنت میماند؟
غصهای نیست... به تن پیرهنت میماند
بین انگشت، عقیق یمنت میماند
پسر فاطمه بالای سرش غوغا بود
سر عمامهی آقای همه دعوا بود
#وحید_محمدی
#امام_حسن_عسکری_ع_شهادت
سوزاند چنان زهر جفا بال و پرش را
انگار نمیديد دگر دور و برش را
جانش ز عطش سوخت چنان جد غريبش
طوری كه بهم ريخت تمام جگرش را
شش سال، نگهداشت علیرغم اسيری
ميراثِ به جا ماندهی نسلِ پدرش را
پنداشته بودند اگر حبس كنندش
از شاخه بريدند دگر برگ و برش را
با اينكه به زندان شده مسموم، ولی باز
تاريخ نوشت آنچه كه آمد به سرش را
تا شيعه به بيراههی ترديد نيفتد
بگذاشت درين معركه، تنها پسرش را
#نفيسه_سادات_موسوى
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
ای سراپا حُسن حیّ ذوالمن
سوّمین ابن الرّضا، دوّم حسن
ای هزاران آفتاب مشتری
یا اباالمهدی! امام عسکری!
اسوه ی تقوی خدایی بنده ای
همچو جان در جسم ایمان زنده ای
دُرّ ده دریا و بحر یک گهر
آن گهر خود حجّت ثانی عشر
با همه درد و غم و عمر کمت
تا ابد مرهون احسان، عالمت
از نماز و از دعای متصل
بردی از دشمن کنار حبس دل
با خدا پیوسته در راز و نیاز
روزها را روزه، شبها در نماز
رنجهایت در ره توحید بود
سالها یا حبس یا تبعید بود
روزگارت شعلهها بر جان فکند
دشمنات در برکهی شیران فکند
ایستادی بین شیران در نماز
شیرها را جانبت روی نماز
الله الله گرد تو درّندگان
سر فرو بردند همچون بندهگان
نور علمت از درون حبسها
کرد از ظلمت جهانی را رها
ای دمت جان داده بر روح الامین
آسمان خفته در خاک زمین
رهنمای آفرینش کیست؟! تو
شهریار ملک بینش کیست؟! تو
چشم بد از ماه رخسار تو دور
یک جمال و چارده خورشید نور
گشت دشمن در جوانی قاتلت
کُشت در ماه ربیع الاوّلت
کفر خود را عاقبت معلوم کرد
همچو اجدات تو را مسموم کرد
سامره شد صحنهی روز جزا
گشت تنها مهدیات صاحب عزا
ای به قربان تو و عمر کمت
قلب مهدی داغدار ماتمت
بی تو مهدی بی کس و یاور شده
طفل تنهای تو تنهاتر شده
آه از آن ساعت که با سوز و گداز
خواند مهدی بر تن پاکت نماز
کرد تا جسم ضعیفت را نظر
بر کشید آهی جهان سوز از جگر
آسمان دیدهاش انجم گریست
بین مردم، مخفی از مردم گریست
گر چه بودی اشک دامن دامنت
بود کی زنجیر و غل بر گردنت
جسم تو زخم از دم خنجر نداشت
پیکر جدّ غریبت سر نداشت
آه از آن ساعت که زین العابدین
پیشوای عابدین و ساجدین
دید در گودال خون بر روی خاک
پیکر پاک پدر را چاک چاک
یوسف زهرا و زخم تیر و سنگ
گرگها کردند جسمش چنگ چنگ
گشت از چشمش روان دریای خون
خواست جانش از بدن آید برون
همدم او جز شرار تب نبود
جان زکف میداد اگر زینب نبود
میثم! از این قصّه کن صرف نظر
چشمها سرچشمهی خون جگر
#غلامرضا_سازگار
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
...شیعه از پرچم تو حولهی احرام گرفت
"حرم الله" حریم حرمت نام گرفت
قبلهی قبله تویی، کعبه به تو رو زده است
حجرالاسود از ایوان طلا وام گرفت
خضر اولاد علی ! آب حیاتش دادی
هر که از دست کریمانهی تو جام گرفت
فقه را با نفست بار دگر جان دادی
احتجاجات تو گرد از رخ اسلام گرفت
جاثلیق از سر اعجاز تو مشتش رو شد
و دعای تو فقط بود به هنگام گرفت
بی گمان زیر سر معجزهی چشم تو بود
شیر درنده اگر در قفس آرام گرفت
اسم و رسمش وسط صحن تو از یادش رفت
عاشقی که لقب زائر گمنام گرفت
غافل از همّ و غم شیعه نشد مهدی تو
از سجایای پسندیدهات الهام گرفت
وای از آن دم که نگهبان تو گستاخی کرد
وای از آن لحظه که تصمیم به دشنام گرفت
وارث سینهی آزرده ی زهرا نفست
موقع گفتن تکبیرة الاحرام گرفت
در مناجات شبِ آخرِ خود افتادی
پیش چشمان تر همسر خود افتادی
گریهی چشم ملک از قِبَل مهدی بود
چقدر خوب سرت در بغل مهدی بود
ناله کردی همه با مهر، جوابت دادند
تشنه بودی و سپس جرعهای آبت دادند
اهل خانه کفنی بر تن پاکت کردند
بعد تشییع بلافاصله خاکت کردند
پیکرت تابش سوزندهی خورشید ندید
بوریا جای کفن دور خودش دید؟ ندید
سامرا صحبتی از گودی گودال نشد
سینهات زیر سم اسب که پامال نشد
سر انگشترت انگشت به غارت که نرفت
آه... ناموس تو آقا به اسارت که نرفت
#علیرضا_خاکساری
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
سلام ای نور، ای محصور، ای دور از رهاییها
غریببنغریبِ وادی ناآشناییها
تویی که مرزهای نقشهها را خطّ بُطلانی
سلام ای هستیِ اَعراب، فخر آریاییها
سلامِ دورِ ما جان داد در راه علیکِ تو
کمی نزدیک کن ما را شبیه سامراییها
کمی هم کاسههای چشممان را پر کن از دیدار
که با دینار کاری نیست ما را در گداییها
طوافِ کعبه دور قبلهاش قسمت نشد آخر
به حقّ عاشق و معشوق ظلم است این جداییها
زمان ای کاش برمیگشت ما را با خودش میبرد
که شاید پیشمرگت میشدند از ما فداییها
حسن یعنی فقط زخم از نمکنشناسها خوردن
گره خوردن به غم در پاسخ مشکلگشاییها
سکوت خستهات یک حنجره فریاد میخواهد
صدایت زخم خورد از خنجر بیهمصداییها
تو را غربت، تو را زندان، تو را دیوارها کشتند
برای زهر گفتی از جفا، از بیوفاییها
به دستت کاسهی آب و به چشمت کاسهی اشک است
لبت سیراب شد با روضههای کربلاییها
#رضا_قاسمی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_شهادت
ای متجلی از رخت جلوۀ حُسن داوری
غیر نبی به انبیا داده خدات برتری
هم به زمین امامت و هم به سمات، سروری
خلقت و طینتت همه فاطمی است و حیدری
حسن نکویت از همه کرده ندیده دلبری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
محیط علم و معرفت یگانه گوهرش تویی
سپهر، نور اگر دهد مه منورش تویی
ملک اگر ملک شده، امام و رهبرش تویی
سلام ما به سامره که سایهگسترش تویی
مزار تو در آن زمین، نموده نورگستری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
در آسمان معرفت شمس تویی، قمر تویی
تمام نخل علم را، ریشه تویی، ثمر تویی
بحار نور را همه صدف تویی، گهر تویی
شب سیاه هجر را، صبح تویی، سحر تویی
به دَه امام و یک ولی، پدر تویی، پسر تویی
ز وصف ما، ز مدح ما، تو بهتری، تو برتری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
تو چشمۀ علوم حق ز دَه یمِ ولایتی
تو حُسن کردگار را جمال بی نهایتی
تو برتر از حدیثی و تو فرق هر روایتی
تو مظهر حقیقتی، تو مشعل هدایتی
تو آن ستوده حضرتی، تو آن بزرگ آیتی
که میکند جمال تو ز خالق تو دلبری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
اگر چه در زمین دمد فروغ جاودانیات
کنند سجده قدسیان به حُسن آسمانیات
هزار حیف، شد بدن چو لالۀ خزانیات
نوشته شد به خون دل، کتاب زندگانیات
بسان شمع سوخته، نماند از تو پیکری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
سلام روح و اولیا به پیکر مطهرت
چه شد که زهر دشمنان شراره زد به پیکرت
نشان مرگ شد عیان به عارض منورت
به وقت مرگ مهدیات چو جان گرفت در برت
دگر نگشت تشنه لب بریده از قفا، سرت
دگر به نیزه بر سرت، نشد جفا ز هر سری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
نماز خواند مهدیات به پیکرِ مطهرت
به احترام شد نهان، به خاک، جسم اطهرت
دگر میان شهرها نشد اسیر، خواهرت
نخورد چوب بر لب و نرفت نوک نی سرت
نگشت توتیا دگر ز سم اسب، پیکـرت
نشد تن تو غرقِ خون ز تیر و تیغ و خنجری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
هماره پَر زند دلم به محفل عزای تو
شراره بر دلم فکن که سوزم از برای تو
چه میشود سفر کنم به شهر سامرای تو
سلام من، درود من، به صحنِ با صفای تو
وجود و بذلِ دست تو، «میثم» و خاک پای تو
نمیزنم نمیزنم جز درِ این حرم، دری
تویی امام عسکری، تویی امام عسکری
#غلامرضا_سازگار
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_مناجات
روزگار تو بغیر از درد غربت نیست که
روزگار من بغیر از آه حسرت نیست که
از تو گفتن کار اشک چشم باشد بهتر است
گریه وقتی هست دیگر جای صحبت نیست که
کاش اسمم بود جزء کارگرهای حرم
کاش میمردم برای تو، لیاقت نیست که
دیر هم اینجا بیایم زود راهم میدهی
برسر خوان کریمان حرف نوبت نیست که
هم نجف، هم کاظمین و کربلا رفتم ولی
تا نرفتم سامرا اینها زیارت نیست که
سامرا حتی اگر ویرانه باشد جنت است
زرق و برق ظاهری معیار جنت نیست که
با دلم هرجای صحن تو بخواهم میروم
در مسیر عاشقی بُعد مسافت نیست که
#سیدپوریا_هاشمی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_مناجات
با هر حساب عاقبتش سروری نشد
هرکس که نوکر حسن عسکری نشد
هر دل پرندهوار بهاینخانه خو گرفت
دیگر هواییِ وطنِ مادری نشد
این قرعه را به لوح دل ما رقم زدند
نام خوش تو، زینت هر دفتری نشد
ای جلوهی تمامی حُسن خدا، حسن
بازار عاشقان تو بیمشتری نشد
تو ضامن بهشتی و "معروف" باب توست
پس روی ما به سوی در دیگری نشد
کعبه در آرزوی طواف تو مانده بود
چون آن صدف که سهم دلش گوهری نشد
هرکس که دل به منبر پُرفیض تو نبست
در آسمان علم و ادب اختری نشد
تو از تبار حضرت مولا و کار ما
در آستان لطف تو جز قنبری نشد
حتی برای شیعه غریبی، ببخشمان
ازبس که از مقام تو یادآوری نشد
تا روز حشر سرور و آقا نمیشود
هرکس که نوکر حسن عسکری نشد
#مجتبی_خرسندی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح_و_مناجات
قصد، قصد زیارت است اما
مانده اول دلم کجا برود
حال و روز مرا هرآنکس دید
گفت باید به کربلا برود
-نجف و کربلا- دلم لرزید
-مشهد و کاظمین- خوب آمد
یازده بار استخاره زد دل من
تا بفهمد به سامرا برود
ابتدای مسیر، الله است
انتهایش بقیة الله است
سامرا وعدهگاه آخر ماست
جاده باید به انتها برود
همه یک روح و یک بدن هستید
پس تمام شما حَسَن هستید
دل من با تو سامرایی شد
تا به دیدار مجتبی برود
تو بقیع پر از مخاطرهای
کربلایی و در محاصرهای
یا که باید جگر به زهر دهی
یا سرت روی نیزهها برود
دل به غم هرچه مبتلا میشد
پیش تو سُرَ مَن رَءا میشد
بعد تو بار غم گرفته به دوش
دل که تا ساء من رءا برود...
#محسن_ناصحی
#امام_حسن_عسکری_ع_مدح
محاصرهست ولی جای هیچ دلهره نیست
که نور لَم یَزَلی قابل محاصره نیست
تنش اگرچه به ظاهر اسیر سامره است
نسیم عطر حضورش اسیر سامره نیست
کدام بند و اسارت؟ که دست فضل کسی
چنین به میمنهی روزگار و میسره نیست
بگو به بحث بیایند اهل شایعه را
اگر که در دلشان ترسی از مناظره نیست
به زور حیله و تحریم و شایعه، کارِ
کسی که کار دلش با خداست یکسره نیست
کسی که درس گرفت از امام یازدهم
به وقت حصر، گریزنده از مخاطره نیست
کسی که درس گرفت از امام یازدهم
به وقت جنگ در اندیشهی مذاکره نیست
کسی که شیفتهی زرق و برق سامری است
مرام او که مرام امام سامره نیست
به حج نرفت و سفارش به اربعین فرمود
چنین گشوده به سوی ظهور، پنجره نیست
چقدر درس گرفتیم از او ولی افسوس
هنوز سیرهی او نام هیچ کنگره نیست
#علی_سلیمیان