eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
2.2هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
54 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
علما موقع تدریس، علی می‌گویند زحل و زهره و بِرجیس، علی می‌گویند صالح و یوشع و جرجیس، علی می‌گویند تا نخ و سوزنِ ادریس، علی می‌گویند دائم از هر طرفِ عرش خبر می‌شنوم «ها علیٌ بشرٌ کیفَ بشر» می‌شنوم «عینِ»تو هست به معنای عُلوّ درجات «لامِ»تو هست همان لام سلام و صلوات «یاءِ» تو یاءِ حسین است که بین دو صلات می‌کشاند دلِ غمگینِ مرا سمت فرات سند غربت تو، خون حسین است، علی! راز حقانیتت در ثقلین است، علی! زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده وای بر آنکه دلش را به علی نسپرده متواری شده از وحشت و در دَم مرده هر که از تیغ دو دم، جان به سلامت برده هر که از شیوه‌ی جنگاوری‌ات شد آگاه گفت: «لاحول ولا قوة الا بالله» در کویری که به دریای کرم نزدیک است عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است نجف اینجاست! فقط چند قدم... نزدیک است کفر و ایمانِ من امروز به‌هم نزدیک است در مقامت دهنم بسته بماند بهتر عشق، آهسته و پیوسته بماند بهتر نخل‌ها، اشک تو را زیر نظر داشته‌اند رودها، از جریان تو خبر داشته‌اند بادها، پرده ز اسرار تو برداشته‌اند خاک‌ها، چشم به دستان پدر داشته‌اند ابرها با کرمت مایه‌ی رحمت شده‌اند فقرا در حرمت صاحب مُکنت شده‌اند شمّه‌ای هست ز اوصاف تو حیدر بودن لافتایی شدن و ساقی کوثر بودن فاتح یه تنه‌ی قلعه‌ی خیبر بودن با پیمبر همه‌ی عمر برادر بودن نَفَست عطر نَفَس‌های محمد دارد بُردن نام تو شیرینیِ بی حد دارد گذر ماه به تاریکی چاه افتاده باز از اشکِ غمت، چشمه به راه افتاده منکر تو که به این روز سیاه افتاده در نماز شب خود هم به گناه افتاده زندگی بی علی اصلاً چه صفایی دارد؟ «مُطرب عشق، عجب ساز و نوایی دارد» نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم متفرق شده بودیم که یکدست شدیم عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم تا زپیمانه‌ی «اَکمَلتُ لَکُم» مست شدیم عطر «اَتْمَمْتُ عَلَیکُم» همه‌جا را پُر کرد نان بَدگوی بد اندیشِ تو را آجر کرد اولین مرحله‌ی عشق، پریشان شدن است اجر همراهی تو، بوذر و سلمان شدن است صاحب دائمیِ مُلک سلیمان شدن است زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است در شب قدر، به آوای جلی می‌گوید بعلیٍ بعلیٍ بعلی می‌گوید خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان با دل سوخته آرام و حزین شعر بخوان به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان بر همین پله‌ی اول بنشین شعر بخوان چه قشنگ‌ست شبی غرق تماشا بودن! «شهریارِ» غزل حضرت مولا بودن
دارد از جایی بشارت‌های پنهان می‌دهد بیشتر نهج البلاغه بوی قرآن می‌دهد عروة الوثقی‌ست «بسم الله الرحمن الرحیم» هرچه کم داری بخواه از او، به قرآن می‌دهد این اگر «جناتُ تجری تحتها الانهار» نیست پس چرا یک جرعه از آن مرده را جان می‌دهد چشم می‌بندم میان بارش رحمانی‌اش سطر سطر آیه‌هایش بوی باران می‌دهد بعد قرآنش خدا با «هذهِ عَذبٌ فرات» جامی از این می‌چشاند جامی از آن می‌دهد این همان ذکر است یعنی «نحنُ نزّلنا علی» تا کتاب الله ناطق را به انسان می‌دهد گوش کن فریاد «اُوصیکِم بِتَقوَی الله» را دردها را با همین یک نسخه درمان می‌دهد آخرت جای خودش مردم، ولی هر حکمتش کار دنیای شما را نیز سامان می‌دهد مالک اشتر علی را خوب می‌فهمد نه ما او که با سر پای فرمان علی جان می‌دهد مکتب عشق است و شاگردی یک درس علی منصب «سَلمانُ مِنّا» را به سلمان می‌دهد جرج جرداق مسیحی هم حواری علی‌ست این مسیحی با علی بوی مسلمان می‌دهد...
در این شب‌ها رها کن عاصی! از عصیانِ خود، دل را به استغفار وا کن از دو دست خود سلاسل را ز جا برخیز، دنیا نیست جای خواب ای غافل! کجا در راهِ سیلابی بنا سازند منزل را؟! گناهِ بعد طاعت، خرمن طاعت بسوزاند مسوزان با گناهِ خویش این مقدار حاصل را اگر چه ظاهر دنیاست زیبا، لیک قتّال است چنان افعی که دارد در دلش زهر هلاهل را چنان غفلت حجاب دیده‌ی ما شد در این دنیا که حتی بُرده از چشمان ما، مرگ‌ِ مقابل را بکش خار گناه از دل، هنوزت فرصتی مانده وگرنه آفتاب عُمر، محکم سازد این گِل را اگر عاجز شدی از خود، به درگاه کسی رو زَن که حتی هر نبی با نام او حل کرد مشکل را همان که نام شیرینش، همیشه نقل مجلس‌هاست به نام او مزیّن می‌کنم هر بار محفل را علی آن آیت اللهی که در هفت آسمان حتی رَوَد از هوش هرکس بیند آن قدسی شمایل را به جز دست علی، مشکل گشایی نیست در عالم به درگاهش بیاور ای دل غافل، مشاکل را به جز ذکر تشهد "لا" نیاید از زبان‌ او ز درگاهش نراند ساقی ما هیچ سائل را علی و عالی و اعلاست ذکر عارفان حق که با یک یاعلی طی می‌کند عارف، منازل را مَلَک از ثبت انفاق برون از حد او عاجز چگونه در شمارش آورد دیگر نوافل را؟! در این دریای طوفانی، بگیرم دامن او را که خار و خس بگیرد آخرش دامان ساحل را :: به مسجد، ابن ملجم را هم او بیدار کرد از خواب کجا دیدی غریبی که کند بیدار قاتل را؟!
آنان‌که پاس حرمت حیدر نداشتند ایمان به‌ذات خالق اکبر نداشتند گر با علی شدند مخالف، عجب مدار تصدیق زابتدا به پیمبر نداشتند گوش همه ز فضل علی در غدیرخم پُر شد ولی چه سود که باور نداشتند افشاند شه ز لعل گهرها و مفلسان همت به ضبط آن دُر و گوهر نداشتند چندی به احمد ار گرویدند از نفاق جز ملک و مال، مقصد دیگر نداشتند هرگز نداشتند به محشر عقیده‌ای ور نه چگونه خوف ز محشر نداشتند! کردند هر جفا که برآمد ز دستشان ز آن‌روز که اعتقاد به کیفر نداشتند گشتند چیره سخت به عنقای قاف قرب زاغان که کرّ و فَرِّ کبوتر نداشتند دین ثابت از علی‌ست؛ بلی آن فراریان قدرت به فتح قلعه‌ی خیبر نداشتند در رزم خندق آن همه لشگر به‌جز علی مردی حریف عمرو دلاور نداشتند بی‌شک مقرر است به‌دوزخ حمیم‌شان آنان‌که حُبِّ ساقیِ کوثر نداشتند من خاک پای پاکدلانی که جان و سر دادند و دل ز مهر علی برنداشتند جوید صغیر، یاری از آن شه که انبیاء جز او پناه و ملجاء و یاور نداشتند مرحوم
آیینۀ تمام نمایِ خدا علی‌ست نقشی که زد رقم، قلمِ ابتدا، علی‌ست دستِ خدا، زبان خدا، صورت خدا در بندگیش، بندۀ بی انتها علی‌ست جان رسول و لحمِ رسول و دم رسول شیر خدا و شیر رسولِ خدا علی‌ست بعد از نبی به هر زن و مرد مؤمنی مولا علی، امام علی، مقتدا علی‌ست ذکر علی به وقت دعا یامحمد است ذکر نبی به درگه معبود یا علی‌ست مولایِ دیگران، دگری بود و دیگری یا رب گواه باش که مولایِ ما علی‌ست زیباترین دعا به لب شیعۀ علی یا مصطفی محمدُ یا مرتضی علی‌ست دانید جای شیعه به روز جزا کجاست سوگند می‌خورم به خدا هر کجا علی‌ست نفس رسول، آنکه به جای رسول خفت تا جان کند به راهِ پیامبر فدا، علی‌ست دشمن به دشمنی خود اقرار می‌کند مردی که داشت بازویِ خیبر گشا علی‌ست بسم اللَه کتابِ خداوندگار را هرکس که با علی‌ست بداند که "با" علی‌ست چشم خدا ک، قسیم جحیم و جنان به حشر دست خدا و لنگر ارض و سما علی‌ست تنزیل و نور و مریم و طاها و مؤمنون یاسین و توبه و زُمر و هل اتی علی‌ست گفتم دعا کنم که نگاهی به ما کند دیدم که استجابت و ذکر و دعا علی‌ست بر حشر چون لوایِ خدا سایه افکند گردد عیان به خلق که صاحب لوا علی‌ست آن بت شکن که در حرم ذاتِ کبریا بگذاشت جایِ دست خداوند پا علی‌ست در «انّما ولیکمُ الله» سیر کن تا بنگری ولی دگرانند، یا علی‌ست ؟ روزِ غدیر گفت نبی در غدیر خم یا رب تو باش ناصر هرکس که با علی‌ست آن کس که از ولادت خود تا شهادش یک لحظه دل نداد به دست هوا علی‌ست این قول شافعی‌ست که در شعر ناب خود گفتا مرا علی‌ست خدا، یا خدا علی‌ست؟ میثم! هنوز صوت پیامبر رسد به گوش فریاد می‌زند که امام شما علی‌ست
نه تنها من، نه تنها تو، نه تنها آن‌که دین دارد که عالم هر چه دارد از امیرالمومنین دارد بگو در چنته‌ی خود هر چه دارد رو کند، اما مگر دنیا چه خیری جز علی در آستین دارد؟ بگو موسی، بگو عیسی، بگو آدم، بگو خاتم... که هرچه انبیا دارند امام المتقین دارد خودش گفته‌ست مخلوق است، اگرنه باورم این بود که اوصافی شبیه ذات رب‌العالمین دارد ید الله و لسان الله و عین الله و وجه الله کدام انسان در این دنیا صفاتی این‌چنین دارد؟ بخوان آیاتی از نهج البلاغه، کاملاً پیداست که او هم یک کلامُ‌اللهِ اعجازآفرین دارد زمانی که به پیغمبر تمام قوم شک کردند فقط حیدر، فقط حیدر، فقط حیدر یقین دارد خدا را شکر حیدر هست... عیدُالله اکبر هست پیمبر خاطرش تخت است از اینکه جانشین دارد بگو با یار و با اغیار، غیر از حیدر کرّار ردای جانشینی را نه آن دارد، نه این دارد حکومت بر شما کمتر از آب بینی بز بود زمانی که علی اشراف بر عرش برین دارد تمام کهکشان می‌چرخد آری روی انگشتی که هر چه خواهی انگشتر برای سائلین دارد چه حاجت دارد این مولا به انگشتر زمانی که رکاب عرش از یاقوت چشمانش نگین دارد از اشک چشم او یک قطره بر خاک نجف افتاد از آن اشک است آری، هر چه دُرّ این سرزمین دارد خدا بی‌شک برای شیعیان در جنت الاعلی از انگور ضریحش خوشه‌ خوشه دست‌چین دارد بگو تا سوره‌ی کوثر بخواند، تازه می‌فهمی چقدر این قاری قرآن صدایی دلنشین دارد... ... زبانم قاصر است اما حکایت همچنان باقی است به پایان آمد این دفتر، ولی نه! نقطه چین دارد...
نمی‌رسد به کفِ پایت آسمان حتی اگر که قد بکشد روی نردبان حتی نمی‌شود نفسی از تو را به شعر کشید اگر خدا بدهد عمرِ جاودان حتی بهشتِ خاکی دنیای سایه‌سارت را نمی‌دهیم به جَنّات آن جهان حتی کجاست خانه‌ی عرشت؟ که در شب معراج کسی نداشت از آن لامکان نشان حتی تو ناشناسِ زمینی؛ نمی‌شناسیمت اگر که باز کند آسمان دهان حتی فقط تویی که شبیه تویی؛ نظیر تو را کسی ندیده در آیینه‌ات؛ در آن حتی عدالتی که تو دادی به تارک تاریخ ندیده کس بدلش را به داستان حتی شکسته است نمکدان به سفره‌ی زخمت به دستِ هر که گرفته‌ست از تو نان حتی مناره چاهِ عذابِ مؤذنش بشود اگر بدون تو گفته‌ست یک اذان حتی جماعتی که مسلمانِ دینِ غیر توأند جهنم است سزای ثواب‌شان حتی
صاحب اسرارِ «سُبْحانَ الّذي أَسْرى‏» علی‌ست... بین آیات الهی، آیتِ کبری علی‌ست «قُلْ هُوَ اللَّهُ أحَد» تفسیری از اخلاص اوست در کمال بندگی، یکتای بی‌همتا علی‌ست حافظ جان علی «فَاللَّهُ خَيْرٌ حافِظا» حافظ قرآن به «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا» علی‌ست آیت الکرسی به اسم اعظمش مستمسک است ای مسلمانان! به قرآن «عُروةُ الوُثقی» علی‌ست... سِیرْ در «ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض» کُن چشم دل وا کن ببین پیدا و ناپیدا علی‌ست... «اُدْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُود» در مقام قافِ قرآن، جنت الاعلی علی‌ست از «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يا بَني‏ آدَم» بپرس تا بدانی در وفای عهدِ حق، «اَوْفی» علی‌ست آسمانِ «رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَيْنا مائِدَه» سفره‌دارِ «اَنْتَ خَیْرُ الرّازقین»، مولا علی‌ست نور علمش «عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ يَعْلَمْ» است «عَلَّمَ القرآن» علی و «عَلَّمَ الاَسما» علی‌ست لوح محفوظ خدا، «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب» در دو عالم «يَعْلَمُ الْجَهْرَ وَ ما يَخْفی» علی‌ست در طریقت، رایت «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيل» رهنمای «اَلّذِينَ جاهَدُوا فينا» علی‌ست اخترِ تابنده‌ی «إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدى‏» ماهِ ظلمت‌سوزِ «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى‏» علی‌ست... نوح، ایمن ماند از طوفان به یُمن نام او باء «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» علی‌ست روح رحمان، قلب قرآن، جان یاسین، نَفْس فجر صاحب قدر و معارج، شاهد أسری علی‌ست عمره و حج و طواف و کعبه و رکن و مقام زمزم و سعی و صفا و مروه و مسعی علی‌ست «يَا عَلِىُّ يَا عَظِيمُ يَا غَفُورُ يَا رَحِيم» یا الهی! مظهر «اَسْمائِکَ الحُسْنی» علی‌ست یاد او «تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» کند در نماز قُرب، «ذِکرُ اللهِ أَکبَر» یا علی‌ست سجده، راز سَر به مُهری بود و آخر فاش شد رازدارِ «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَی» علی‌ست بشنو از احمد حدیثِ «حَیثُما دار» علی تا ببینی هر طرف رو آوَرَد «حَق» با علی‌ست تیغش «أَنْزَلْنَا الْحَديد» و ضربتش «بَأْسٌ شَديد» بهترین توصیف فتحش «لافَتَی اِلَّا عَلِی»ست ذوالفقار، اثبات حق و نفیِ باطل می‌کند بی‌گمان فاروق اعظم در جهان، تنها علی‌ست...
علی که رشته‌ی خلقت به دست قدرت اوست مقدرات جهان بسته بر نظارت اوست مقام او به تصور نمی‌رسد که خیال شکسته بال‌تر از اوج بی نهایت اوست علی که هرچه که خوبی‌ست توأمان دارد علی که هر چه که پاکی‌ست در طریقت اوست علی که حج و نماز و دعا و صبر و رضاست علی که آینه‌ی کفر و دین، مودت اوست علی که نقطه‌ی باء است باء بسم الله علی که شرط قبول عمل، ولایت اوست غدیر فصل خطاب است بر کبیر و صغیر که حرف اول و آخر، فقط محبت اوست نهاده کیسه‌ی خرما به دوش، در پی کیست؟! شهی که تکه‌ای از نان خشک قسمت اوست لباس وصله بر اندام هیچ شاهی نیست که همترازی با اهل فقر، عادت اوست همان علی که به هنگامه‌ی رکوع نماز زکات، چشمه جوشنده‌ی سخاوت اوست همان علی که علمدار فتح خیبر شد همان علی که ظفر وام‌دار رأیت اوست همان که تیغ اگر خورد، پای پس نکشید همان علی که اُحُد جلوه‌ی اطاعت اوست چنانکه در تب و تاب نبرد ثابت کرد که ذوالفقار، برازنده‌ی شجاعت اوست دلاوری که چنان او نزاده مادر دهر امیر مقتدری که کرم سجیت اوست همان علی که به خندق خلوص ضربت او نماد روشنی از قله‌ی عبادت اوست "حماسه" واژه‌ی گنگی‌ست در نبرد علی به وقت جنگ، زمین عرصه‌ی قیامت اوست اگرچه خفته جهان بود، خفت جای نبی که ترس واژه‌ی بی معنی هویت اوست به کهکشان علی هر ستاره خورشیدی‌ست علی که نورتر از نور، واقعیت اوست کمال هرچه کمال و جمال هرچه جمال چکیده از سر انگشت با کرامت اوست خدا که گنج نهان است رخ نموده در او علی تجلی انسانی حقیقت اوست :: حقیقتی که به خون غرقه گشت در حقیقتی که به دل‌ها غم شهادت اوست به فکر قاتل خود نیز بود و وا عجبا از آن امیر دلیری که عدل، خصلت اوست زن یهودی و خلخال و آهِ تلخ علی دلیل تلخی این آهِ تلخ، غیرت اوست نه از علی نتوان دید ظلم بر موری از آن علی که جهان در کف کفایت اوست عقیل، عدل علی را چشیده است و زمان هنوز در عجب از جلوه‌ی عدالت اوست به غیر گوهر از آن لب نکرده بذل، علی به گونه‌ای که بیان قاصر از فصاحت اوست علی که هر چه که گفتیم از فضایل او به قدر سایه‌ای از کاروان شوکت اوست به جز کلام خدا، آیه‌های روشن وحی کدام جمله سزاوار وصف و مدحت اوست جهان ندیده چنان او امام مظلومی هر آنچه مانده ز اسلام، رنج و محنت اوست به شقشقیه قسم خار در میانه‌ی چشم چو استخوان به گلو بازگوی غربت اوست چه غربتی که فقط چاه همدمش شده بود چه غربتی که فقط مرگ، خواب راحت اوست به پشت در که رسید اشک شد به گونه چکید چو دید دختر یاسین پی حمایت اوست گرفته قاطبه‌ی کفر تازیانه به دست به خون کشیدن آیات وحی، نیت اوست کسی نبود بگوید مزن حرامی پست که این کبوتر زخمی تمام عزت اوست علی شکست در آن صبر ناگزیر که دید تلاش دشمن غدار، هتک حرمت اوست از این عریضه‌ی غم‌بار و تلخ می‌گذرم از این عریضه که مردن، سزای صحبت اوست نباشد آنکه نبیند علی ولی خداست بمیرد آنکه به دل در پی عداوت اوست هزار شکر خدا را که شیعه‌ایم و هنوز هر آنچه لطف به ما می‌رسد به برکت اوست به نام نامی زهرا قصیده خاتمه یافت که نام فاطمه باب شروع رأفت اوست
بر خاتم پیغمبران نقش نگین بودی پیش از غدیر خم امیرالمؤمنین بودی نور تو را آدم به ساق عرش رحمن دید روز ازل دست خدا در آستین بودی در طور سینین با کلیم الله، هم‌صحبت در چرخ چارم با مسیحا همنشین بودی خضر نبی از چشمه‌ات آب بقا نوشید تو باغبان مزرع زیتون و تین بودی از تو الفبای اصول معرفت آموخت آموزگار خاص جبریل امین بودی قرآن گواهی می‌دهد که بعد پیغمبر السابقون السابقون در امر دین بودی از سفره‌ی دنیا فقط نان و نمک خوردی شصت و سه سالی میهمان روی زمین بودی از قول (مَا ازْدَدْتُ يَقِينا) ی تو فهمیدم* علم الیقین، عین الیقین، حق الیقین بودی شأن تو را ای علت خلقت نفهمیدند تنهاترین تنهاترین تنهاترین بودی