eitaa logo
کانال اشعار(مجمع الذاکرین)
1.7هزار دنبال‌کننده
0 عکس
1 ویدیو
2 فایل
این کانال اشعارمذهبی توسط محب الذاکرین خاک پای همه یازهراگویان عالم مهدی مظفری ازشهراصفهان ایجادشد
مشاهده در ایتا
دانلود
من زنده ام به عشق محرم حسین جان شکر خدا به روضه رسیدم حسین جان جز اینکه پای روضه ی تو زندگی کنم شوقی نداشتم به دو عالم حسین جان از زندگی فقط به همین دلخوشم که من در پای منبرت شدم آدم حسین جان در آخر الزمانِ پر از دردِ بی کسی جز تکیه ی تو نیست پناهم حسین جان گردیده بی قراری شب های روضه ات بر هرچه هست و نیست مقدم حسین جان من از خدا به غیر غمت را نخواستم ای ارزشی ترین نفس غم حسین جان گویند هر که در غم زینب گریسته با روح و جان تو شده محرم حسین جان
دوباره عطر محبت وزید، بسم الله دوباره ماه محرم رسید، بسم الله سرآمد عاقبت این انتظارِ یک ساله به اذن حضرت شاهِ شهید، بسم الله اگر که آمده‌ای روسیاه و شرمنده میان روضه شَوی رو سفید، بسم الله به اشک، دیدهٔ مهدی‌ندیده را تَر کن اگر که آمده‌ای با امید، بسم الله بیا که روضه مجال دوباره نو شدن است عزیز فاطمه درهم خرید، بسم الله ** رسید قافله‌ی عاشقان به کرب و بلا پُر از ستاره و سرو رشید، بسم الله همین که خواند به لب آیه‌های استرجاع صدای گریه‌ی گل را شنید، بسم الله ندیده عالم از این داغ، داغِ سنگین‌تر نگفت آن‌که سرش را برید، بسم الله
با لطف تو به نوکری ات منتخب شدم نوکر شدم که صاحب اصل و نسب شدم عالم مرا شناخت به -دیوانه ی حسین- شهره به شهر عشق تو با این لقب شدم دنیاطلب نبوده و عقباطلب نی ام یک یا حسین گفتم و مولا طلب شدم داروی زخم های تو تا اشکِ روضه است من جام اشک روضه ام و لب به لب شدم داغ تبِ لبِ تو مرا سوخت، تشنه لب از سوز تشنگیِ تو در تاب و تب شدم هر نیمه شب به روضه ی گودال می روم شاید (قتیل) داغ تو یک نیمه شب شدم
اثر:مداح وشاعرتوانای اهلبیت حاج آقاسیدمحسن حسینی ازشهرتهران غزل مرثیه ومرثیه
《ذی‌حجّه شد تمام و...》 بر آسمان، هلال محرّم چه دیدنی است! یک خنجر و دل همه عالم چه دیدنی است! مه در محاق خیمه زده، مهر در شفق افلاکیان به هیأت ماتم چه دیدنی است! انجم به روضه‌خوانی عیّوق تشنه‌اند زهره شده است مشتری غم، چه دیدنی است! چون نوح، هود و صالح و آدم به نوحه‌اند این حلقه را نگینی خاتم چه دیدنی است! در سیل اشک، یونس و یوسف به موج آه این قعر چاه و آن به دل یم چه دیدنی است! شور نوای موسی عمران شنیدنی شال عزای عیسی مریم چه دیدنی است! سرخ است دیدگان سیاه و سفید خلق یک‌رنگی سلاله‌ی آدم چه دیدنی است! با ، بیا و بخوان شعر «باز این چه شورش است‌» به عالم؟ چه دیدنی است!! ذی‌حجّه شد تمام و نشد حجّ وی تمام اتمام حجّ او به محرّم چه دیدنی است!! میدان جنگ، مروه‌؛ خیام حرم، صفا خود کعبه و شریعه چو زمزم چه دیدنی است!! بر جنّت رضایت او دست یافت حُرّ بگْذشتن از بهشت و جهنّم چه دیدنی است!!
گل بودم و به بزم خزان میهمان شدم پژمردم و شکستم و افسرده جان شدم کوچه به کوچه خانه به دوشم در این دیار همچون نسیم، طائر بی آشیان شدم افتاده ام زچشم همه کوفیان حسین در کوچه های شهر چو اشک روان شدم هر صبح شاهد است نسیمی گذر نکرد_ از من مگر که دست به دامان آن شدم دارد صدای قافله ات می رسد که من با گریه های خود، جرسِ کاروان شدم از بس که سنگ خوردم و آقا شکسته ام سر تا به پا چو حجره ی شیشه گران  شدم با دیدن سه شعبه  ای اندازه ی علی تیر آنچنان کشید دلم، تا کمان شدم از بس که پاره های تنم بین شهر ریخت چون دانه های سبحه ی بی ریسمان شدم ای کشتی نجات به دادم نرس برو آخر تو را به موج بلا بادبان شدم ای کاش کس اسیر نیاید در این دیار من که چنین نیامده بودم، چنان شدم
طراوت همه ی روضه ها ! امام زمان ! شبی به روضه ی ما هم بیا امام زمان فقط به لطف دعای تو حالمان خوب است همیشه باخبر از حال ما امام زمان! به حال مضطر ما هیچ کس محل نگذاشت کسی بجز تو نکرد اعتنا امام زمان ! فراق توست سرآغاز درد بی درمان که جز ظهور ندارد دوا امام زمان ! شکستن دل مولای مان خدا نکند خدا کند که بمانیم با امام زمان قسم به پای پر از آبله حلال کنید اگر زدیم به تو پشت پا امام زمان ! شنیده ایم همه ببخش از بزرگان است ببخش محض رضای خدا امام زمان ! قیامت و دل قبر و زمان جان کندن به دادمان برس این چندجا امام زمان ! سلام سینه زنان را به جد خود برسان اگر روانه شدی کربلا امام زمان! تو را به جان علی اکبر امام حسین بده حواله ی پایین پا امام زمان ! به گریه کردن هر لحظه ی تو گریه کنیم به غیر تو نکنیم اقتدا امام زمان ! روال اشک تو یک روز میکشد ما را نکش به روی سر خود عبا امام زمان! کنار علقمه ای یا کنار گودالی کجای کرببلایی ؛ کجا امام زمان ؟
قصد کجا کرده یل بوتراب؟ خُود و سپر بسته چرا آفتاب؟... کوفه پُر از سایۀ کین است امام! شوم‌ترین شهر زمین است،‌ امام! زخم جفا بر جگرت، کوفه زد تیغ به فرق پدرت کوفه زد... کو همه آن‌ها که تو را خوانده‌اند؟ چند نفر پشت سرت مانده‌اند؟ نامه نوشتند، ولی بی‌اساس اسم تو بُردند، ولی با هراس... لایق پیغمبر خود نیستند فکر سری جز سر خود نیستند... خاطر آسوده مکدّر مکن جامۀ احرام به خون تر مکن خیمه بچین از گذر این بلا، موسم حج است چرا کربلا؟... تیغ برائت ز کمر باز کن فکر سرانجام و سرآغاز کن... اُمّت خود را به دعا واگذار کار خدا را به خدا واگذار دین تو سجّادۀ باز است و بس مرد خدا، مرد نماز است و بس... شهر پُر از شمر، پُر از حرمله رحم ندارند بر این قافله مصلحت آن است که جان در بری عذر به درگاه پیمبر بری کوه خروشید و دهان باز کرد بال زد آیینه و پرواز کرد ولوله شد، نورٌ عَلی نور شد دشت پُر از عطر، پُر از شور شد گفت ببندید خیام مرا نیزه و شمشیر و نیام مرا خم‌شدۀ بار نفس نیستم مرغ زمین‌گیر قفس نیستم... گر چه سرم را به سر نی کنند نامۀ تقدیر مرا طی کنند جان من از غم به لب آید اگر لشکر شام و حلب آید اگر گر بنشانم به دل این داغ را یکسره پرپر کنم این باغ را این همه ارزانی لبخند دوست خیمه و خیل و زن و فرزندم اوست اوست که در خون من افتاده است در دل مجنون من افتاده است روز و شبم، مِهر و مَهَم او شده ماه شب چاردَهَم او شده... می‌روم این راه که بی‌راهه نیست غصّه‌ام این کودک شش‌ماهه نیست... داغ کبود دل زهراست این فرق ترک خوردۀ مولاست این... لحظۀ قنداقه بغل کردن است وقتِ به تکلیف عمل کردن است وقت ز خون تر شدن است الوداع لحظۀ پرپر شدن است الوداع...
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده بند بندم آتش و، سینه آتش دان شده اشک هایم می چکد، بر لبت یعنی که باز آسمان تشنه ام، موسم باران شده بین این گودال سرخ ،در دل این قتلگاه دیدمت تنهاترین، غرق در طوفان شده صد نیستان ناله را، هر نفس سر می دهم بی سر و سامان توست، آه سرگردان شده یک طرف من بودم و، عمّه ای دل سوخته یک طرف امّا تو و، خنجری عریان شده یزه ای خون می گریست، پای زخم کاریش قصد زخمی تازه داشت، دشنه ای پنهان شده حال با دستت بگیر، در میان تیغ ها زیر دستی را که از، پوست آویزان شده شاعر:حسن لطفی عبدالله ابن الحسن (ع) روضه
باز خواهم عاشقی از سر کنم شرح میدان رفتن اکبر کنم اکبر آن شبه رسول کربلا جرعه نوش باده جام بلا "خَلقَاً و خُلقَاً" چو ختم المرسلین در رشادت چون امیرالمؤمنین در شهامت وارث خیرالنسا در کرم مثل عمویش مجتبی اکبر آمد با رخ پیغمبری با صلابت با شکوه حیدری گفت شاها آمدم نک سوی تو تا ببوسم خاک پای کوی تو تا بگویم راز دل فرصت بده بهر جانبازی مرا رخصت بده رخصتی ده جان به قربانت کنم جان فدای دین و قرآنت کنم بر شهادت اذن میدانم بده جان ز تن رفته بیا جانم بده گفت با فرزند خویش آن شهریار من تو را قربان کنم از بهر یار "لَن تَنَالُوا البِرَّ حَتّی تُنفِقُوا" بهترین ها را بده در راه او "نیست اندر بزم آن والا نگار از تو بهتر گوهری بهر نثار‌‌" ای رخ احمد ز رویت منجلی وی که ممسوسی به ذات حق،علی تا کنم کسب رضایت از خدا من تو را قربان کنم ای مه لقا می فرستم سوی این قوم جهول یک علی از نسل زهرای بتول راهی میدان شد آن والا مقام تا که بذل جان کند بهر امام تا که منقذ فرق اکبر را شکافت لشکر از هر طرف سویش شتافت برون شد از حنجر اکبر کلام "یا اَبَتا عَلَیکَ مِنّی السَلام" تا بلند شد بانگ آن فرخنده فر در حرم آزرده شد قلب پدر تا شنید بانگ علی را شاه دین جست از جا و نشست بر روی زین سوی شهزاده آمد با شتاب با دلی غمدیده و چشمی پر آب تا که دید اکبر شده نقش زمین بر زمین آمد فرود از صدر زین شد مدینه سرزمین کربلا بی رمق شد زانوی شاه ولا دید پاشیده ز هم شیرازه اش بر تنش جای سنان و نیزه اش دید دشت کربلا را لاله گون "اِربَاً اِربا" پیکری را غرق خون وای از آن ساعت که شاه عدل و داد بر سر نعش علی اکبر فتاد چهره اش بر صورت اکبر نهاد زین مصیبت خاک غم بر سر نهاد شاه گفتا در رثای آن جوان بی تو ویرانه بادا این جهان بس کن ای "مداح" آل بوتراب زین مصیبت قلب زینب شد کباب
بنای سوختن امشب اگر نداشته باشد چه بهتر است که پروانه پر نداشته باشد نه سرزنش نکنید..،این دلی که سوخته شاید به غیر آه کشیدن هنر نداشته باشد هنوز آب نخورده است خاک خشک دل من بعید نیست درختم ثمر نداشته باشد به وضع دَرهم یعقوب شهر خُرده نگیرید نمی شود که ز یوسف خبر نداشته باشد خدا نیاورد آنکه ز چشم یار بیفتیم خدا کند که ز ما دست بر نداشته باشد هزار نافله خواندن به هیچ کار نیاید اگر به بندگی ما نظر نداشته باشد شبانه بر سر و سینه زدن چه فایده دارد ضرر نموده کسی که "سحر" نداشته باشد چه خاک بر سر خود می کند کسی که سحرگاه به قدر بال مگس چشم تر نداشته باشد فقط اجازه بده پیش خانه ات بنشینیم بد است شاه، گدا ،پُشتِ در نداشته باشد مرا بغل کن و با بوسه غرق عاطفه ام کن شبیه آن پسری که پدر نداشته باشد چقدر ندبه بخوانیم و اَیْنَ اَیْنَ بگوییم روا نبود دعاها اثر نداشته باشد تو را به حنجره خشک حسینِ فاطمه برگرد بیا که شیعه دِگر خون‌جگر نداشته باشد ▪️ ▪️ کفن قبول..،ولی..،لعنت خدا به تو ای شِمر... بنا نبود که این تشنه سر نداشته باشد
آسمان ! فانوس..،روشنگر نخواهد شد..،نگرد شام تار بی کسی ها سر نخواهد شد..،نگرد ابرها را خشکسالِ دوری از او سر بُرید جز به خون،دامان صحرا تر نخواهد شد..،نگرد تا سحر پروانه را دنبال کن..،پِی می‌بری سوختن را هیچ‌کس از برنخواهد شد..،نگرد دیده‌ی "یعقوب" و دستان "زلیخا" شاهدند جامه ای پیراهن دلبر نخواهد شد..،نگرد بانیِ پروازِ در معراج ها "اشک" است..،"اشک" غیر گریه هیچ "بالی" ، "پر" نخواهد شد..،نگرد دست فرزند گُنَه‌کار خودش را هم گرفت مثل زهرا هیچ کس مادر نخواهد نشد..،نگرد نوکریِ آل حیدر اوج قُرب بندگی است دُورِ آن که قنبر حیدر نخواهد شد نگرد رزق ما از سفره‌ی بابای عالم می رسد با کسی که سائل این در نخواهد شد نگرد این دلم تنگ‌است..،تنگ دیدن صحن نجف هیچ دیداری از این بهتر نخواهد شد..،نگرد عاقبت لات محل بیرق‌کش عباس شد... طِیِّب ما نیز جز نوکر نخواهد شد..،نگرد! مثل اکبر چندتا عضوش نشد پیدا...،حسین! این تن‌پاشیده " آب‌ور" نخواهد شد..،نگرد قد عباس تو از قنداقه هم کوچک تر است ساقی ات اندازه ی اصغر نخواهد شد..،نگرد ▪️ ▪️ غیرتِ‌بالانشین!دلواپس زینب مباش بین کوفه قحطی معجر نخواهد شد..،نگرد