#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#قطعه
با تیر بهتر است که دفنت کنم علی
بیرون اگر کشم سرت از تن جدا شود
باور نمیکنم که برای دو قطره آب
تیری نصیب حنجر تو بی هوا شود
آخر چگونه خاک بریزم به روی تو
چشمی که گاه بسته شود گاه وا شود
پشت حرم به خاک سپارم تن تو را
تا پیکر تو دور ز هر ابتلا شود
تا زیر سُمّ اسب نمانَد تنت علی
یا که تنت مباد پر از ردّ پا شود
اما دریغ جسم تو پیدا شود ز خاک
با نیزه جسم کوچک تو آشنا شود
پیش رباب رأس تو مشگل به نی رود
میمیرد او اگر سرت از نی رها شود
ای کاش سنگ کین نزند به رأس تو
ورنه سرت به روی سنان جابجا شود
****
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مثنوی
کودکش را جلوی لشگر نامرد گرفت
سینه ی فاطمه یک بار دگر درد گرفت
آمد و دید همه نیزه به دست آمده اند
عده ای مسخره کردند که مست آمده اند
یک نفر گفت که این طفل بود در تب و تاب
بی تعادل شده یا که ز عطش رفته بخواب
در حرم چشم همه اهل حرم تر گشته
صورتش زرد شده رنگ و رویش برگشته
یک نفر گفت گذارید دلش آب شود
این بهانه ست، حسین خواسته سیراب شود
همه در همهمه بودند که دیدن ناگاه
حرمله تیر چنان زدکه جا خورد سپاه
طفل ششماهه روی دست پدر جان میداد
نه بگو محسن زهرا به پس در افتاد
آه خورشید چرا با دو ستاره برگشت
دو قدم سوی حرم رفت و دوباره برگشت
همه دیدند که ششماهه دو قسمت شده بود
سر جدا از بدن طفل چه راحت شده بود
ناله میکرد که با این غم مه رو چکنم
با گلویی که شد آویز به یک مو چکنم
به روی دست پدر، جوجه ی من پرپر زد
تیر نامرد شرر بر جگر مادر زد
تشنه لب غنچه از شاخه بریدن سخت است
منّت از مردم نامرد کشیدن سخت است
بی هوا غنچه ی من را سر دستم چیدند
گلوی کودک بی شیر مرا پاشیدند
حرمله خنده زد و دید که من افتادم
یاد لبخند مغیره به حسن افتادم
****
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مثنوی
چه رخ داده بین سپاه عدو
که هر کس به شکلی کند گفتگو
یکی گفت آمد چها بر سرش
حسین آمده با علی اصغرش
یکی گفت ریزد سرشک از دوعین
به زانو در آمد در آخر حسین
یکی گفت معلوم شد بر همه
غریب است خیلی گل فاطمه
یکی گفت ماه تراب آمده
به دنبال یک جرعه آب آمده
یکی گفت با حرمله اینچنین
سپیدی زیر گلو را ببین
یکی گفت این غنچه پژمرده است
لبش از عطش بد ترک خورده است
یکی گفت نشکفته پرپر شده
یکی گفت این جوجه بی سر شده
یکی گفت پاشیده شد حنجرش
یکی گفت وای از دل مادرش
یکی گفت قلبم شد از غم کباب
دم خیمه استاده مامش رباب
یکی گفت شه از چه حیران شده ؟
عزیز پیمبر پریشان شده
یکی گفت رنگ از رخ او پرید
حسین از عیالش خجالت کشید
یکی گفت آتش به دلها زنم
سر کوچکش را به نی ها زنم
****
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مثنوی
من به قربان گلوی تو علی
این گلوی مثل موی تو علی
ٱرزو دارم ببوسم حنجرت
بیم ٱن دارم جدا گردد سرت
ٱخرین غنچه میان باغ بود
وای بر من تیر دشمن داغ بود
بی هوا زد مثل زهرا دشمنت
پیش چشمانم سر افتاد از تنت
گرچه بی جان بودی ای طفلم ولی
روی دست من تکان خوردی علی
تو به روی دست من لبریز ٱه
حرمله بر روی دست یک سپاه
جسم بی تاب تو را تابی نداد
رو زدم اما کسی ٱبی نداد
روی دست من تو دادی جان علی
شد سرت بر پوست ٱویزان علی
دست و پای خویش را گم کرده ای
جای گریه هی تبسم کرده ای
گریه کن یکباراز درد و نخند
جان بابا چشمهایت را ببند
چشم باز تو مرا بیچاره کرد
شد سروپایم زغصه پر زدرد
گر دو چشمت باز باشد اصغرم
موقع دفن تو در پشت حرم
چشم تو باز و دوچشمم سوی تو
من چگونه خاک ریزم روی تو
روی یک دستم تنت ٱه از سرت
من چه گویم در جواب مادرت
ای عزیزم سوی جنت پر مزن
جوجه ی بی سر شده پرپر مزن
مادرم زهرا رسیده دیدنت
دیدنت ، بوئیدنت ، بوسیدنت
ناگهان تا اسم زهرا را شنید
ناله ای جانسوز از دل برکشید
گفت بابا مادرت تنها که نیست
بین دستش این گل نشکفته کیست
از چه می ٱید از این گل بوی تو
روی او باشد شبیه روی تو
گفت ای طفلم گل نیلو فرم
او عمو محسن بود ای اصغرم
او فدایی امیر خیبر است
او شهید ، از صدمه ی میخ در است
تو اگر از تیر خاموشی ولی
او لگد خورده به پهلویش ، علی
****
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غزل_مرثیه
به سوی خیمه اگر غنچهی پرپر برسد
به سما شیون گلهای مطهر برسد
اینچنینی که به مویی شده آویز سرت
چه نیازیست به خنجر که به حنجر برسد
گریه و ضجّه و ناله رسد از پشت حرم
در عوض هلهله از جانب لشکر برسد
میروم پشت حرم تا که تو را دفن کنم
بیم دارم که به خیمه تن بی سر برسد
من خودم قبر تو را با چه مشقّت کندم
که خداوند به داد دل مضطر برسد
من چسان خاک بریزم که دو چشمت باز است
وای اگر بهر تماشای تو مادر برسد
دفن میکرد بدن را و به زینب میگفت
ساعتی بعد دو آسیب به اصغر برسد
****
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غزل_مرثیه
لرزه بر دست من و پیکر تو میلرزد
وسط معرکه دیدم سر تو می لرزد
خواستم از گلویت تیر کشم اما حیف
تیرهم در وسط حنجر تو می لرزد
شده آویخته بر پوست سر کوچک تو
گر ببیند سر تو، خواهر تو می لرزد
موقع دفنِ تنت، کار پدر مشگل شد
عمه ات گفت، هنوز اصغر تو می لرزد
مثل بسمل شده ای گرچه سرت گشته جدا
خاک میریزم و بینم پرِ تو میلرزد
کاشکی نیزه ی دشمن نکند پیدایت
نیزه در خاک رود، مادر تو میلرزد
****
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غزل_مرثیه
تا ز خیمه سوی آن لشکر روان مه پاره شد
عمه اش دل نگران و مادرش آواره شد
تا که تیر آمد تکانی خورد بر دست پدر
گوش تا گوش علی از تیر دشمن پاره شد
یک قدم می رفت و بر می گشت سمت خیمه ها
حرمله می گفت دیدی شاه هم بیچاره شد
یکنفر می گفت این سر را به نیزه می زنم
یکنفر در فکر غارت کردن گهواره شد
****
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#غزل_مرثیه
تیر سه شعبه شعبه آمد و حلقم دریده شد
منّت مکش پدر که گلویم بریده شد
دانی ز چیست؟ در بغلت خنده میکنم
هر چند غنچه ی تو به یکباره چیده شد
وقتی که تیر خورد به حلقوم کوچکم
خون گلو به صورت طفلت چکیده شد
چون که دمای شیر بوَد مثل خون، پدر
کردم خیال شیر به سینه رسیده شد
بابا مرا به پشت حرم دفن می کنی
هنگام دفن، قامت مادر خمیده شد
یکروز بعد، موقع تقسیم سر که شد
رنگ از رخ رباب دوباره پریده شد
وقتی که نیزه خورد به اعضای کوچکم
یک لحظه یک صدای ضعیفی شنیده شد
دیدند چون که پوست گره خورده بر سرم
مانند جوجه ای سر طفلت کشیده شد
****
#محمود_اسدی_شائق
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#زمزمه
#نوحه
بر دل خونینم آذر مزن اصغر
به روی دست من پرپر مزن اصغر
خدا داند که از سر تا به پا همه دردم
خودم از حنجرت تیر سه پر در آوردم
علی جانم علی جانم لای لای علی جانم
****
به زیر خاک نظر کنم سویش
بریزم خاک چگونه بر رویش
هنوزم با گلوی پاره جسم او ناز است
بیا ژینب ببین که چشم اصغرم باز است
علی جانم علی جانم لای لای علی جانم
****
برایت لالایی علی خواندم
تنت را پشت خیمه پوشاندم
به یاد ماتمت مادر خونین جگر باشد
سرت با رأس من بر نیزه همسفر باشد
علی جانم علی جانم لای لای علی جانم
****
#محمود_اسدی_شائق
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#چارپاره
سکوتِ نگاهش جلو چشممه
نبودش رو سخته تصوّر کنم
به داغش دلم کرده عادت ولی...
چجوری جای خالیش و پُر کنم؟!
عطش داشت و شد زبونش سفید
به سختی به هم میرسیدن لباش
چقد نیمه شب گریه کردم تا که-
بِره از تو گوشم صدا گریه هاش
بمیرم الهی واسه غربتش
براش با چه لحنی لالایی میخوند
علی اصغرم(ع) رو سه شعبه گرفت
حسینم(ع) ولی کاش پیشم می موند
شنیدم که حیرون شد و بی رمق
با قدّ کمون، بی پسر برمیگشت
شنیدم رو دستاش زده دست و پا
الهی بمیرم! بهش چی گذشت...
پر از تیر شد گوش تا گوش ِ اون
گلوی ضعیفش دیگه جا نداشت
دو تا دستایِ کوچیکش سرد شد
گلم غرقِ خون پلک رو هم گذاشت
نگم از اسارت که توو کلّ راه
دیدم خونی؛ قنداقۂ پاره رو
یکی کف میزد، هی ترانه میخوند
رو دستش می رقصوند گهواره رو
رسیدیم و با هلهله اومدن
یه عدّه زنِ کافر و بی حجاب
می پرسید از من زنِ حرمله(لع)
با خنده... ببینم! کدومه رباب!؟
#مرضیه_عاطفی
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
نشان بده به همه چه قیامتی هستی
و باز در پی اثبات ادعای خودت
از آسمانیِ گهواره روی خاک بیفت
بیفت مثل همه مردها به پای خودت
پدر قنوت گرفته تو را برای خدا
ولی هنوز تو مشغول ربّنای خودت
که شاید آخر سیر تکامل حَلقت
سه جرعه تیر بریزی درون نای خودت
یکی به جای عمویت که از تو تشنهتر است
یکی به جای رباب و یکی به جای خودت
بده تمام خودت را به نیزهها و بگیر
برای عمه کمی سایه در ازای خودت
و بعد، همسفر کاروان برو بالا
برو به قصد رسیدن، به انتهای خودت
و در نهایت معراج خویش میبینی
که تازه آخر عرش است، ابتدای خودت
سه روزِ بعد، در افلاک دفن خواهیشد
کنار قلب پدر، خاک کربلای خودت
#هادی_جانفدا
#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست...
وقتی به پابوس لبش نائل نشد باران
یعنی در رحمت به روی آسمان بستهست
خیلی تلظی میکند آب فرات؛ اما
راه وصال او به دریا همچنان بستهست
آری، رجزهای علی اکبر و قاسم
شرح تلظی لب طفل زبان بستهست
دفع بلا کردهست از جان امام خویش
او عهد با مولای خود تا پای جان بستهست
میخواست بابایش ببوسد حنجر او را
اما مسیر بوسه را تیر و کمان بستهست...
#محسن_حنیفی