eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
626 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.9هزار ویدیو
934 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
🔱 ✾✾═══════════✾✾🔱 🔵🔵🔵🔵🔵🔵🔵یازهرا..س.. غیرازتوعلی فاطمه را دادرسی نیست بنماکمک اورا که کسی را به کسی نیست درکوچه که معجر زسر یار .هوارفت این رنج بسی ازقفسی تاقفسی نیست دستان علی به کوچه ها.بسته نباشد دیگرخبراز پیش وپس وبازپسی نیست آیینه شکست و دره میخانه بسوزد درآینه ی شکسته غیرازتو کسی نیست شال توگرفتم که جدا ازتونباشم دستم بشکست ظالمی ودسترسی نیست دیگرتن زهرای تودر کوچه کبود است حیثیت این شهرتویی.خاروخسی نیست زهرایم ومحتاج توام.حیدرکرار دربسترم وغیرتوام هم نفسی نیست درعشق بسوزم ک مرامرگ رسیده دنیای تو(مجنون )همه غیرازهوسی نیست 📕شاعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی) 🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴 🌸 👇👇👇👇👇👇 ------------------------------------ @majnon1396 کانال جدید اشعار ناب مجنون کرمانشاهی
📖 🔊 مدح و روضه حضرت زهرا سلام الله علیها 🔘 ویژه ایام 🔻 ** مادرم بودمیان درو دیوار ای وای خورده ای وای چنین بر سره مسمار ای وای غلط کرد زده .... زنِ تنها گیر آوردی ای نامرد ... حالا زدی جلو پسر مادرُ نمی زنن ... بیست سالش نشد موهاش سفید شد ... دیگه قدش راست نشد ... همه عالم می دونند دختر باباییِ یعنی پسر مادریِ عمداً مقابلِ پسرِ ارشدت زدن ... من یه دونه دیگش را بگم ببینم روضه کجا میره ،یه خانم الان پا برهنه تو کربلا به سینه می کوبه ... چی میگه ؟ غریبِ مادر ... همچو ارباب سرم را به کفِ پات نهم اومد تو حجره دید هر کی صورت یه جا گذشته ، امام حسن صورت رو صورت ، حضرت زینب صورت رو سینه ، یه نگاه این ور اون ور کرد دوید اومد پایین پا ... این پارچه را زد کنار صورتش را گذاشت کفِ پایِ مادر ... هی صدا میزد یا اماه اماه .... دید صدا نمی آد ... هی نگاه می کرد ببینه چشماش باز میشه یا نه ... صدا نیومد بغضش ترکید ، مادر تا حالا نشده بود حسین صدات بزنه جوابشُ ندی روضۀ من اینجاست ، من میگم کاش این ماجرا همینجا تموم میشد ، اینجا مادر جواب نداد کربلا هلال میگه دیدم صداش میاد سپرشُ آب کرد اومد دم گودال داره بیرون میاد هلال کجا میری آب میبرم براش ... یه لبخندی زد ، دیر اومدی الان سیرابش کردم ... گفتم تو که کارتُ کردی چرا دست و پات میلرزه ... هلال داشتم میبرید صدایی شنیدم بنیَ ...بنیَ ... قتلوک ... ضبحوک ... حسین ... کربلا دریایی از خون آمده شمر از گودال بیرون آمده میخوام یه جوری امشب کار همه را انجام بدی با این ذکرت ، گرفتارا ، حاجت دارا ، یه جوری آقاتُ صدا بزنی گیر همه با این ذکرت باز بشه بریم کربلا ... حسین ... دلم یه کربلا میخواد ... حسین ... یه گنبد طلا میخواد ... حسین ... دلم امام رضا میخواد ... 🎤 حاج آرمین غلامی (مجنون)
‍.روضه و توسل جانسوزویژه فاطمیه شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ◀️حاج آرمین غلامی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ بزاربرات روضه بخونم توام گریه کنی .ای وای شاخه ی تاخورده ی یاسم،ازاین گلشن نرو یا اگر که میروی، باشد! بدون من نرو خیلی دلش سوخته علی ... آخه صداش کرد ، فرمود خواب دیدم بابامو ... فرمود امروز تو مهمان ما میشی ... علی جان میخواستم چندتا حرف باهات بزنم ... یکی این که منو حلالم کنی ...* قاتلانت پیش من دارند جولان می دهند(ای روزگار ..عجب روزگاری) جوشن خوبم ، علی مانده ست بی جوشن نرو صورت پوشیده ات هم روشنای خانه است از شب تاریک ما، ای مشعل روشن نرو هی جوابم میکنی ، هی التماست میکنم دست من بر دامنت ، ای سوخته دامن نرو یا زهرا ... نذرها کرده است زینب تا بمانی پیش ما فاطمه محض رضای دخترت فعلاً نرو خاک بر دنیا که از صدیقه شاهد خواستند کوری کذّاب ها ، ای حجت مطلق نرو حالا ورق برمیگرده ... خیر باشد! باز نان پختی و جارو میکنی قصد رفتن که نداری؛ جان من بودنت لطف است در خانه ، چه لاغر ، چه مریض بین بستر گرچه مانده حاله ای از تن نرو داده ای هر چند به زینب کفن ها را ولی مانده زهرا جان کمی از کار پیراهن نرو یعنی پیراهنو امروز تموم کرده ... کربلا میبینمت در ازدحام نیزه ها ( چه اشاره ای) با تنِ افتاده بین لشگر دشمن نرو خنجری با حنجری برخورد کرد اصلاً نبین یک قدم نزدیک گودال حسین *وارد خونه شد ... دید داره نان میپزه ... فضه گفت هر چی اسرار کردم ، فرمود فضه جان! روز آخریه میخوام خودم برا بچه هام غذا درست کنم ... لباسهارو شست ، یک یک بچه هارو استحمام کرد ، قشنگ همه رو شانه به موهاشون زد ... واقعا روز آخریه ، حال مریض خوب میشه ... مادره دیگه ... واقعا سخته میخواد خداحافظی کنه ... لذا بچه هارو فرستاد ... حسن و حسین رو با امیرالمؤمنین ... زینبین رو فرستاد خونه فامیل یا همسایه ... فضه! میخوام تنها باشم ... أسما ! میخوام تنها باشم ... دیدم نماز مغربشو که خوند ، رو به قبله دراز کشید ... من صورتمو میپوشونم ... بعد از لحظاتی اگر صدایی نیومد ، زود بروید علی رو خبر کنید ... أسما میگه دیدم صورتو که پوشوند ، سلام کرد بر ملائکه ی مقرّب و بعد سلام بر پدرش نمود و ساکت شد ... دلشوره گرفتم ... هی صداش زدم ... یا حبیبة الرسول ... یا زهرا ... دیدم جواب نمیده ... روپوشو از صورتش برداشتم ... دیدم از دنیا رفته ... گریبانمو چاک زدم ... دویدم به سمت مسجد برم ... یه وقت در باز شد ... حسنین وارد شدند ... اونها هم معلوم میشه سراسیمه بودند ... ای أسما ، ای فضه ... بگو مادر ما کجاست ... گفتم مادر خوابیده ، بیایید غذاتونو بخورید ... یه نگاهی به من کرد حسن ، گفت فضه بگو ببینم تا حالا ما کِی بی مادر غذا ▫️روضه حضرت زهراسلام الله علیها ▪️حاج آرمین غلامی (مجنون)
مادر سادات زهرای مرضیه سلام الله علیها مناجات با امام زمان عج و روضه مادر سادات بنفس حاج آرمین غلامی (مجنون) شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها ▪️▪️▪️▪️▪️▪️👆👆👆 آقا، نیازمند دو عالم، به یک اشاره توست یعنی اگه تو بخوای من عاقبت بخیر میشم، یعنی اگه تو بخوای مادرت منو میخره، یعنی اگه تونگاه کنی کربلایی میشم، آقا دیدی گفتم یه روز به دردت میخورم، ببین روز معمول اومدم برا مادرت روضه گرفتم، شما هم فردا تو گرفتاریم بیا، نزاری چشم به راه بمونم، من برا مادرت کم خودمو نزنم نیازمند دو عالم ، به یک اشاره توست اگر تو ناز کنی، عالمی نمی ماند مولا، به گریه، به گریه ی شب حجران کشیدگان سوگند قسم قسم بلندیه بالاست، یعنی به همه اونایی که شبا تا صبح برا اومدنت گریه کردن به گریه شب هجران کشیدگان سوگند اگر دمی تو بخندی، غمی ، نمی ماند (اباصالح، بابات شده، خونه نشین)2 (سادات برا بعدیش منو ببخشن) اباصالح، مادرتون خورده زمین وای جونم به این گریه کن، احمدلله آرزمون بود خدمت آقامون برسیم برا روضه مادرش، همینجور که نمیشه، الآن بگو اومدم پیش یه پرچم دار فاطمیه،یه نفری پرچمو برداشته، آره پرچم فاطمیه رو برداری کمر خم میشه، این جماعتی که اومدن از دم این در رد شدن، دیدن یه نوکر گریه کن نشسته، روضه رسمیت گرفته، آقا میاد، ایشالا دم در وایسادی، مگه میشه پسر برا مادر نیاد، چطور مادر برا پسر میاد گفت دورو بر حرم امام حسین خونه داشت، (خوب دل بدید)، مجاور حرم آقا (قدیم حالا نه، هنو حرم به این شکل نشده بود)، یه پول و پله جمع کردن خونه ها رو بخرن حرم بزرگ بشه، یکیشون امام حسینی تر بود گفتن اینو آخر میریم میخریم، خونه ها رو خریدن، آخر اومدن در خونه این مرد، احوال پرسی این ورا، گفتن اومدیم خونتو برا حرم بخریم، یه نگا به اینا کرد، خونه منو؟، آره، گفت نمیفروشم، یکی دوبار اصرار دیدن میگفت نه نمیفروشم، اینا بر گشتن از فردا عمله آورد بنا آورد نقاش اورد خونه رو نوسازی کرد، به گوش حرمی ها رسید ناراحت، تا شنید خونشو میخایم رفت باسازی کرد، بعد یه هفته جارو زدن کارگرا اومدن بیرون، کلید و برداشت بدو اومد حرم، هنو خونمو میخاین؟ آره اما تو خونتو درست کردی، گفت آره حالا خونمو میدم ، ما چیز خراب به نمیدیم، چی میخام بگم، امروز بگو آقا دیدم دلم یخورده خرابه، شنیدم روضه ، آوردم ، دلم جلا بگیره، اگه به کارت اومد مال تو... دست تو مرحم ، همه شه پرها از کرامات تو گویند سر منبرها (بانوی، آسیه و ساره و مریم زهرا)2 نه یجوری باید صداتو خرج کنی، تو امروزی قمی، قم المقدسه، کنار حرم این خانم، یجوری خرج کن خودتو، شما اهل منبر به ما اینا رو گفتید فردا قیامت دارن حسابتو میزنن خوب روز شهادتم که مدینه بودی، مدینه نبودم قم بودم، یه خانم میاد ما دیدیم دلت مدینست، گفتم برات مدینه نوشتم، تا شما هستید نباید بزارید امام داد بزنه، امروز روزشونه، امروز بیاید زیر بغلای حسینو بگیرید بانوی، آسیه و ساره و مریم که کینزان تو، هستند همه دخترها بی بی جان نه، نه فقط ام ابیها، به شما باید گفت مادر خلق خدا، مادر غلط کرد زدت خانم، تا چشم کار میکنه بچه نشسته، من چی بگم جلو بچه های حضرت زهرا، مادرتونو زدن، انگار بد هم زدن، راه نمیتونست بره، ای نامرد، تنها گیر آوردی، حالا یه همچین غلطی کردی، جلو پسر، مادر نمیزنن، موهاش سفید شد امام ، امروز مادرتون از صبح خودش کاراشو کرد، فضه میگه دیدم دم ظهر، خانوم وسط غش کرد، آه، من همونطور، که سید اولاد حضرت رو برد یه جا، منم میبرم بی بی جان، همه چو ارباب، سرم را به کف پات نَهَم مثل امروز، اومد تو حجره دید هر کی صورت یجا گذاشته، امام حسن صورت رو صورت، زینب صورت رو سینه، اومد پایین پا، منو نگاه، اومد پایین پا، پارچه رو زد کنار، صورتو گذاشت کف پا، منو ببین، میزد یا اُمّاه، یا اُمّاه، سر آورد بالا دید نگاه نمیکنه، دوباره زد یا اُمّاه، یا اُمّاه نگاه کرد دید چشماش وا نشد، بغضش ترکید، صدا زد مادر، تا حالا نشده بود، حسین صدات بزنه، تو جوابشو ندی، کاش این ماجرا همین جا تموم میشد، اینجا مادر جواب پسرو نداد، کربلا، هلال میگه دم گودال، دیدم داره بیرون میاد، سرتا پاش خونیه، زیرعبا چیزی قایم،( بعضی ها امامه برداشتن، یا الله)، دست و پاش میلرزه، گفتم تو که کارتو کردی، چرا دست و پات میلرزه، صدا زد هلال، داشتم، میبریدم ، صدایی شنیدم، فریاد بُنَیّه، بُنَیه، بُنُیه، حسین، حسیـــــــن ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
دفن غریبانه بضعه رسول الله سلام الله بنفس حاج آرمین غلامی (مجنون) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله.. فلما جنه اللیل غسلها امیرالمومنین به ماءالجنه کوثر را باید با اب کوثر بشودند والا این اب اگر رو این زخم ها و جراحت ها برسه.... بدن رو تو تابوت گزاشت فرمود جان برو بگو ابوذر بیاد... علی فرستاده دنبالتون ها... قدر بدون این شبها رو امدی امدی رو کمک کنی تو حمل ... بال و پری را ز اشیانه می بردند.. تنی ضعیفه به شانه میبردند را روز روشن ازدن چرا جنازه او را شبانه می بردند هر رو که میخواد دفن کنه... گل بارونشش میکنن یا لا اقل..یه شاخه گل رو قبرش میزارند... یعنی اینی که زیر خاک خوابیده گل فامیل و خانواده بوده بجای گل که گزارد روی رسول... برای او اثر می بردند. بدن رو اماده کرد. اما یه نگاه کرد..دید یه تنه نمیتونه. بدن رو دفن کنه.. که یه تنه در قلعه خیبر رو کنده... حالا چی شده که حتی نمیتونه بدن ضعیف خانمش رو دفن کنه.. یه سلام به پیغمبر داد. از پیغمبر کمک گرفت.. هر چی تو عالم غم و غصه بود..به دل علی سرازیر شد بدنو که تحویل پیامبرداد فهفه السوال....... تو سوال پیچش کن.. متن عربی این یه امانت بود... امیرالمومنین اینجوری داره تحویل میده یه امانتی هم ابا عبدالله به زینب سپرد... خواهرم این نازدانه نه داره نه پدر.. بعد من پدر و مادرش تو باش.. این امانتو سالم تحویل زینب داد. اماشبی که میخواست دفنش کنه یه جای سالم تو بدن رقیه سلام الله نبود.... حسین..... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
متن روضه جانسوز مادر سادات زهرا سلام الله بنفس حاج آرمین غلامی (مجنون) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ چرا داد نزنم؟چرا بی تابی نکنم؟همه ی مادرا وقتی حاضرند بمیرن، که دختر رو عروس کنن،پسر رو داماد کنن،روزگار چی به سر مادر ما آورد،بچه های قد و نیم قد داشت،اما دستش رو بالا آورد صدا زد"اللهم عجل وفاتی سریعا"  علامه امینی رو منبر توی مشهد این روضه رو میخوند،آیت الله العظمی میلانی(ره) دیگر علماء نشتن،علامه ی امینی گفت:فاطمه دستش رو بالا آورد صدا زد:"عجل وفاتی سریعا"..آیت الله میلانی بلند شد،آقای امینی! یه سئوال دارم،چی شد روزگار یه کاری کرد فاطمه از خدا طلب مرگ کرد؟صدا زد:آقای میلانی،آدم زنده پهلو میخواد،بعد از در و دیوار پهلوی فاطمه شکست... صدا زد سلمان هر نفسی که میکشم خون تازه.....  هر دردی رو باهاش میشه راه رفت،دست بشکنه،پا بشکنه کمک می گیری راه میری می شینی،اما تنها دردی که نفس کشیدن هم سخته درد پهلوست...از بعدِ در و دیوار نه زینب و بغل گرفت نه حسین رو....  مادر همیشه دختر رو کنار خودش می خوابونه،فضه میگه نگاه کردم بی بی اشاره کرد،فرمود:جای زینب رو دور تر از من بنداز...چرا خانوم جان؟دخترِ طاقت نداره میخواد کنار شما باشه،صدا زد فضه! زینب دیگه باید به بی مادر خوابیدن عادت کنه...  دیگر حسین را نتوانم بغل گرفت بازو به ناتوانیِ من گریه می کند در هر قدم نشینم و خیزم میان راه پیری بر این جوانی ِ من گریه می کند   آره،اگه پهلو شکسته باشه،سینه زخمی باشه،چه جوری زندگی میشه...صدا زد زینبم! میدونم نگاه تو،نگاه علی،نگاه حسنین،میگه بمونم،ولی چه جوری بمونم....  بر خشت خشت خانه بُوَد رد دست من دیگر ز دست گیری دیوار خسته ام علت میدونی چیه؟  از آن روزی که سیلی خورده ام دشوار می بینم به چشم نیمه باز خود جهان را تار می بینم  دلم میخواست چشمانم نمی دیدند جایی را که خون محسن خود بر در و دیوار می بینم نمک خلقت علیست،نمک خونه ی علی حسینِ...جایی رو قرار داد به نام بیت الاحزان،که مادر روزا می رفت،حسنین دستاشو می گرفتن می اومد تو بیت الاحزان می نشست زیر یه درخت خشکیده،یه مقدار سایه داشت بی بی گریه می کرد،اما یه روز علی وارد خونه شد دید بچه ها یه جور دیگه صورت هاشون سوخته،گفت:چه خبر شده؟گفت بابا! امروز با مادر رفتیم،به دستور دومی درخت رو بریدن،اما من وحسین دیدیم مادر سیلی خورده است،دستامون رو سایه کردیم صورت مادر آسیب نبینه،آخه صورتی که سیلی می خوره پوست ورم میکنه،اگه آفتاب بخوره میسوزه...از اون به بعد دیگه بچه ها حواسشون بود صورت ها نسوزه، از مدینه هم بیرون زدن مراقب بودن صورتا نسوزه،هر جا هر منزلی هم که می رسیدن،می دیدن تا آفتاب مستقیم میخوره،پایین می اومدن،رباب گوشه ی چادر رو جلو آورده...چرا این کاری میکنی خانوم جان؟ می گفت:پوست بچه شیرخواره ام نسوزه،صورتش نسوزه،تا کربلا مراقب بود آفتاب به صورت علی اصغر نخوره،اما همچین که سرها بالا نیزه رفت،دیدن یه مادر دستش رو بالا آورده،گفت: می بینم آفتاب به صورتت میخوره...حسین...... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
بسیاز جانسوز فاطمیه آرمین غلامی (مجنون) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ عزیزان 3یا4تا از این زنهای انصار رو تو چند روز فرستادن عیادت اینا رفتن خبردادن کار خرابه قضیه جدیه مادر سادات پوست به استخوان چسپیده خود بی بی فرمود وسبطُ کَل خَیال یه شبحی از من مونده بود خجالت میکشم چجوری روی تابوت ببرنم اینم یادتون نره ابن دو سه روزه روایت صحیح میگه... بی بب از جبرئیل تعلیم گرفته یه تابوت بسازن چون مردم روی در مییت میزاشتن میبردن فرمود من شبم دوست ندارم این جور روی در بزارنم حجم بدنم معلوم چیزی نمونده بود از زهرا فرمود اما نمیخوام حجم بدنم پیدا باشه امیر مومنین تو منزل نی می اورد با این نی ها تابوتی ..قد بی بی رو اندازه گرفتن حالا این بچه ها نگاه میکنن بابا چی میسازه... چی داره باباشون میسازه این دو سه روزه زینب کبرا اومدن از امام مجتبی پرسیده چه گذشت بر علی مظلوم عالم فرمود نفسی الا ظَفراتها محفوظً خبر ب اون دو ملعون رسید گفتند وضع خیلی وخیمه مردم فریبی ...گفتند بریم به عیادت دختر پیغمبر امدند بی بی اجازه نداد.. رفتن صحرا..نخلستان بود. از امیرالمومنین اجازه بگیرند ببینید این اقا چقدر رحمت داره.. قاتلین همسرش.اومدن میگن میخوایم بریم عیادت.. مردم حرف میزنن..خلاصه.ووو.. شما واسطه بشید..اقا فرمود برم...اومدمنزل گفت.. بی بی فرمود البیت بیتوک منزل منزل شماست ونسائُک امائُک زنهام کنیز شماست هر چه شما دستور بدهید.. بیان..فرمود اقا پس بفرمایید فضه و اسماء یه پارچه ی ذخیم بیارن رو بدنم بکشن.. روصورتم بکشن... جَوّفاءاصصوبَه..پارچه رو یه جور بندازید نکشید حجم دیده بشه زیرش خالی باشه.. اینا اومدن سلام کردن بی بی جواب نداد.. اصول کافی..جواب سلام مسلمان واجبه...نه کافر فرمود از این سر باشما صحبت نمیکنم تا خدا ک پدرم رسول الله را ملاقات کنم بگم چه کردید .... یه وقت بی بی ذکر مصیبت خوب گوش کن تو رو خدا... بی بی یه وقت به اسماءوفضه حولا وجهی صورتمو برگردونید دست کردن زیرپارچه صورت بی بی رو برگردوندن از زیر پارچه نبینه اینها این پررو ها پاشدن اون ور نشستن باز فرمود حولا وجهی صورتمو برگردونید حالا اونا پا شدن رفتن و چه گفتن بماند سوال از شما... گردن بی بی چه شده بودبرا چی صورتشو نمیتونست برگردونه.... چیزی هم نقل نمیکنید.. اما یه روایت اشاره داره امام صادق ع فرمود.. درست تو اون کوچه اون سه چهار نفر نزدیک شدند اما فرمود به اون راوی هر چه با هر چه داشت به بدن جدهءما جسارت کردند پدرم علی خودشو سپر قرار داد بود تازیانه ها به بدن امیر المومنین سر حضرت برهنه شد... دیگه هر کی با هر چه داشت چی میشه ....ها.... این بود که کربلا نیزه دار با نیزه شمشیر دار با شمشیر یه عده نی اتش زدند..پرت کردن یه عده دامن ها رو پر از سنگ کردن به طرف بدن اباعبدالله هر جا نشستی بگو حسین... ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
(س) روزیکه حق زمین و زمان را بیافرید دنیا برای حضرت زهرا بیافرید یکباره انس وجن وتمام حور وپری از خاک پای ام ابیها بیافرید شدآفریده آب جهانی به گریه اش با اشگ های فاطمه دریا بیافرید از چادر ش گرفته نخی تاکند درست حبل المتین برای دل ما بیافرید معجزنموده بانفس پاک فاطمه او دم گرفت تا که مسیحا بیافرید گویادلیل خلقت دنیا فاطمه است تنهاشفیعه ی غم فردافاطمه است عالم به زیر سایه ی بی منت شماست شیعه تمام برکتش از برکت شماست بانو مدافع علی مرتضی شدی این قطره ای فقط ز یم قدرت شماست آوای ناله های توهمسایه می شنید بانوتمام شهر نبی هیئت شماست بانوکسی جواب علی تورانداد گویاهمه نشانه ای ازغربت شماست بانو پس از شهادت بابا چه دیده ای درکوچه ها غلاف و لگد قسمت شماست حق شمامیان مدینه ادا نشد غیراز تو کس شریک غم مرتضی نشد زهرامیان کوچه پرت را شکسته اند دربین در چراکمرت را شکسته اند بودی مدافع همه ی غربت علی دیدم به کوچه هاسپرت را شکسته اند آن بوسه گاه حضرت خاتم به خون نشست درکوچه حرمت پدرت را شکسته اند محسن مدافع تو شده بین شعله ها درپشت در دل پسرت را شکسته اند افتاده روی تو دره این خانه فاطمه دیدم غرور مختصرت را شکسته اند فضه برس که مادر وبچه زبار رفت دربین درفتاده و با چشم تار رفت -آرمین غلامی (محنون کرمانشاهی)
🔵🔴🔴اشعار بعدازشهادت. حضرت زهرای مرضیه .سلام الله علیها.. رفتی وگریم شبانه از برایت فاطمه جان حیدرباد.ای بانوفدایت فاطمه هستی خودکرده ای بانوفنای شوهرت کاش گرددجان حیدرهم. فنایت فاطمه کوثر ی ودختره ختم رسولان جهان شدرضای حق همه جلب رضایت فاطمه رفتی و ویرانه کردی خانه وکاشانه ام باز ای بانوبیا کردم هوایت فاطمه کاش میماندی دراین شبهاکناره شوهرت.. ...بوده ام تاپای جانم پا به پایت فاطمه؟ ازغم دوری تو حالم خراب ومضطراست میکنم یادازنگاه پر بهایت فاطمه برتسلای دل زینب زنانی آمدند گریه میکردند بر دولتسرایت فاطمه بهراستقبال مردم زینبت پشت دراست ده تسلاباغم مشکل گشایت فاطمه "زینبت باگریه اش ساکت نمی گرددچرا بغض کرده دخترت اندر عزایت فاطمه" یا د.داری در شکستند و به جانت ریختند بود رد گرگ ها بر دست و پایت فاطمه یاد دارم ناله ی "فضه خُذینی" گفته ای فضه داردگوییا آنجاهوایت فاطمه یاد دارم خانه ام درشعله ی آتش بسوخت بود ابری حال و روز مجتبایت فاطمه یاد داری درمیان کوچه هاگشتم اسیر شاهدم درکوچه ها بر گریه هایت فاطمه....... 📕شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
اشعار ناب فاطمیه  مزن ظالم  که زهرایم  جوان است    که او  نور زمین  آسمان است   مزن ظالم  که  او ام ابیهاست   شفیع  محشر  فردای  عقباست   مزن  ظالم که  زهرا بی گناه  است   که  بر  خلق  دو عالم  او پناه  است   مزن ظالم  که زهرا  نور عین است  مزن چون  فاطمه  ام الحسین است   مزن سیلی  به روی  ماه  پاره   که گوش  فاطمه  شد پاره پاره   مزن با تازیان  بر روی زهرا  مکش  آتش  تو بر  گیسوی زهرا   میان در  تو کشتی همسرم را   شکستی  تا ابد  بال و پرم را   تمام  هست و بودم  بوده زهرا   تمام تار  و پودم بوده زهرا   به پیش  دیده ام  زهرا  کتک خورد  که پهلویش  از آن  ضربه ترک خورد   ولی  تا  روز محشر  سوگوارم   که رفته  از کفم  تنها نگارم  💠 # آرمین غلامی_(مجنون)
در بنفس حاج آرمین غلامی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ سوی زهرا لشگری با تازیانه آمددند گفت حیدر با عدو بر دخت پیغمبر مزن محسن شش ماهه را کشتند مابین دری بی حیا دیگر تو زهرا را میان در مزن نام این بانو دوای درد های عالم است خواهشی دارم دگر بر روی این مادر مزن قامت مردانه ای دارد گل سرو علی ای مغیره تازیان بر بانوی مضطر مزن گفت مجنون لیلی من دیگر از غم ها منال گر نداری الفتی دم از گل حیدر مزن حدیث کعبه وبیت گلین اوست متاف در این متاف گلین است گرم طواف طواف اول او از کنار حیدر بود شروعش از وسط خانه تا دم در باید با من این هفتا طواف رو بیای اگه بیای.... کسی که بال ملک خشتی از حیاتش بود سیدا طواف دوم او بین بود ای خدا کمک کنه بتونم همه طوافا رو بگم طواف سوم او جان کف نهادن بود دم از زدن و پشت در ستادن بود گفت وقتی به دومی گفتم اتیش بزنی تو خونه هست ...گفت وهن باشه! گفتم بابا بچه ها تو خونست گفت وهن😡 یعنی باشه گفتم تو خونست😢 بگم یا نه؟ طواف چهارم او بر جگر میزد بخدا نمیشه اگه تو خوب گریه نکنی نمیخونم طواف چهارم او یا زمان عج بعضیا رو اینقدر میشناسم که ب این کلمه ها عکس العمل نشون طواف چهارم او ناله بر جگر میزد شمرده شمرده به پشت در می زد دارم نامه ای که ا میرزا براتون شرح داد و توشه میگم گفت معاویه اول اومدم بگزرم بعد یاد بغض افتاد همه زورمو جمع کردم چنان به در کوبیدم صدای....شکستنه....یارالی نه نه یارالی نه نه یارالی نه نه ای جانم طواف پنجم او شد پسرش که گشته در بر فدایی پدرش شاید ده ساله این شعرو خوندم از حاجی سازگار من موندم این دو بیت اخر رو چجوری نوشته ششم طواف چه گویم ز ضربه ان در ششم طواف چه گویم ز ضربه ان در محجبه تو چشم نا محرم نگاه نمیکنه لذا روشد که گرفته بود روش به دیوار بود داشت حرف میزد برو کنار کی داره میبینه اینا رو اقا زاده ی 7هشت سالش هی مراقب بود حمله نکنه ششم طواف چه گویم ز ضربه ان زگوشه مادر داد بزن بعدیشو نشنوی طواف هفتم دادن اجر مولا را تو روشنایی چه جیقی داری میزنی طواف هفتم دادن اجر را در این طواف شکستن دست زهرا را اه زهراااا ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ @majnon1396 کانال جدید اشعار ناب مجنون کرمانشاهی
+صوت+ تصویری/ جانسوز بنفس غلامی (مجنون) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ بشکند دستان تو بر مادرم دیگر مزن کن حیا نامرد مادر را بر دختر مزن دست زهرا عادت از بهر کرامت کرده بود با غلاف تیغ او را در بر همسر مزن سوی زهرا لشگری با تازیانه آمددند گفت حیدر با عدو بر دخت پیغمبر مزن محسن شش ماهه را کشتند مابین دری بی حیا دیگر تو زهرا را میان در مزن نام این بانو دوای درد های عالم است خواهشی دارم دگر بر روی این مادر مزن قامت مردانه ای دارد گل سرو علی ای مغیره تازیان بر بانوی مضطر مزن گفت مجنون لیلی من دیگر از غم ها منال گر نداری الفتی دم از گل حیدر مزن اسرار ال محمد و باید همه بچه ها تو خونشون داشته باشید چرا کتابی که سلیم ابن قیس نوشته لحظه به لحظه مرگ رو نوشته برید حتما تهیه کنید اگرم ندارید بدونید ها مثل رساله ای که باید تو خونت باشه واجب شرعیه اسرار مرد میخواد دو صفحشو بخونه اصلا چند صفحه بخونی ببندی گریه کنی یدونش اینه نامه نوشت به معاویه آخ مطمعن شدم پشت دره بازم میخوای اجازه بدی بگم اول دلم سوخت داشت دلم به رحم میومد بخونید اینا رو نامش به معاویه ثبت شده است یاد بغض افتادم همه ی زورم رو جمع کردم جون مرگ بشم اگه برا تو بخونم دارم برا اقام میخونم همه ی زورم رو جمع کردم چنان به کوبیدم صدای............. آخ مادر خانم بین در و دیوار داد زد..... ابا... .ابا....ابا.. اه گریه کن....اگه گریه نکنی دغ مرگ میشی بچه شیعه اره یعنی این شما ها دارید میشنوید الهی بمیرم برای اونایی که دیده اند امام حسن موهاش سفید شد زهرااااااا ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ @majnon1396 کانال جدید اشعار ناب مجنون کرمانشاهی
روضه حضرت زهرای مرضیه سلام الله علیها _بنفس - حاج آرمین غلامی (مجنون) 👇👇👇 کپی وفروارد به تمامی گروها.واتساب.تلگرام صدقه جاریه میباشد ◼️➖⬛️◼️➖⬛ قربون اون مادر برم که یه تنه سپر بلای علی شد ، دیگه چیزی نمونده ها،قربون اون مادر برم که یه نفری وسط مدینه ایستاد ، بزار اینطور بگم..... (سینه م رو سپر می کنم می گم آقام علی ) 2 عالمو خبر می کنم می گم آقام علی ناله داری ،نداری نمی دونم اما اسم بی بی تنور دلو روشن می کنه،یه موقع هست کسی که سپر بلا می شه ،قدرتش رو داره،جونش رو داره ،شرایط و ویژگیش رو داره،من از شما یه سوال می کنم،کجا دیدید یه زن باردار بین در و دیوار تنهای تنها سپر بشه.....؟!!! آخ ....نبود نه ،نگرد خیلی ها گشتند میگه یعنی یه مرد تو مدینه نبود؟ می گم نبود...مردای مدینه خواب بودن کسی خبر نداشت ..... آخ آخ آخ ، الان این سپر بلا گوشه ی خانه افتاده" بی خود نبود پیغمبر به علی گفت شمشیرت رو نگه دار،اسبت رو نگه دار سپرت رو بفروش خرج عروسی فاطمه کن ،می خواست با زبان بی زبانی بگه علی ،زهرا سپر بلای تو هست، یه زهرا بهت می دم یه نفری یه مدینه رو سپاهه" ناله دار باش .... آخ قربونت برم خانم جان ،چه خبره گوشه خانه،این سپر بلا داره کم کم آب می شه ،پوستی رو استخوان می مانه،دیگه چند رو دیگه امیرالمومنین (ع) یه عبارتی داره من هر وقت می خوام این عبارت رو بخونم باور کنید دست و پام می لرزه یه عبارتی می گه این روز های آخر *صارت کالخیال* یعنی مثل یه شبه شده بود میگه روز های آخر دیگه فاطمه ای باقی نمونده ....آخ بمیرم برات کاش لااقل دردش رو به علی می گفت...کاش لااقل به بچه هاش میگفت تو خودش نمی ریخت ؛ آدم دردش رو یه موقعی تو خونت بودی درد داشتی افتاده بودی اونی که مضاعف می کنه درد رو دو تا چیزه ،مطلب اول اینکه نتونی به کسی بگی درد داری،پنهان کنی ،یه جوری درد بکشی کسی نفهمه،مطلب دوم اینکه کسی نیاد عیادتت مریض نگاش به دره،یه نفر بیاد احوالش رو بپرسه قربون اون مریضه ای برم که کسی در خانه ش و نزد فقط اون دو نفر زدن که ای کاش نمیزدن زدن بیان ببینن کار فاطمه به کجا رسید یازهرا.... بانفس-حاج آرمین غلامی ◼️➖⬛️◼️➖⬛
⚜🕊حکایت شنیدنی از روضه خوانی مُقبلِ کاشانی در شب عاشورا در عالم رویا به نفس حاج آرمین غلامی⚜ ┄┅═══••↭••═══┅┄ ┄┅═══••↭••═══┅┄ این مطلب تو مقدمۀ دیوانِ مُقبلِ کاشانیِ: مقبل می گفت من خیلی آرزو داشتم کربلا برم ... همه آرزو داریم کربلا بریم .. امروز بگیم حسین جان اسمِ مارم بنویس .. همۀ ما آرزو داریم ، زن و مرد .. حسین جان ما دوست داریم کربلا بیاییم .. گفت اسمم رو نوشتم یه سال عاشورا کربلا برم ،گفت راه افتادیم اومدیم راهزنا حمله کردن همۀ اموالمُ بردن .. منم دستِ خالی ، پناه آوردم به این شهرِ گلپایگان ، خودمو معرفی کردم گفتم من مُقبِلم ، شاعرِ اهل بیت (ع) گلپایگانی ها هم پذیراییم کردن ، پناهم دادن گفتن نوکرِ امام حسینِ .. نزدیکِ محرمم بود ، گلپایگانی ها گفتن این دیگه قسمتِ ما بوده نزدیکِ محرم تا اینجا هم اومدی دهۀ محرمُ بمون تو حسینیۀ ما بخوان ، ما مداحم نداریم . گفت نه دیگه من الان شرایطم مناسب نیست ، مالمُ بردن ، کربلام نتونستم برم ، میرم کاشان . گفت دیگه به زور نگه م داشتن ، منم دلُ دماغِ خوندنم نداشتمش تا صبح گریه می کردم ، می گفتم اگه من نوکری بودم که امام حسین منو قبولم داشت می طلبید ، همینی که نزاشت من پابوسش برمو حرمشُ ببینم ، معلومه من مردودم . خیلی حالم خراب بود تو اون دهه ، حالِ خوندنم نداشتم ، شبا یه چند بیتی می خوندم ، شبا اغلب به گریه می گذشت ، تا شبِ عاشورا .. گفت شبِ عاشورا انقد گریه کردم ، خوابم برد ، خواب دیدم کربلا هستم .. (ان شالله خواب ببینید کربلایید .. خواب ببینی بالاتره ها .. کربلا رو پول میدی میری ، اما خواب بخوای ببینی باید حسین باید بیاد ..) تا یار کرا خواهد ومیلش به که باشد ... گفت خواب دیدم ، خیلی ذوق کردم اومدم برم تو حرم دیدم یه خادمی اومد ، گفتش مقبل امشب حرم قرق شبِ عاشوراست ، انبیا اومدن ، مادرش اومده ، پیغمبر اکرم اومده اماما اومدن ، حرمو قرق کردن . گفتم اخه من آرزو داشتم شبِ عاشورا کربلا باشم ، یه جوری باشه من حداقل ضریحُ ببینم، گفت یکی از این کفش دارا دلش سوخت ، گفت بیا رو این صندلی بشین ، گفت منو نشوندند دیدم ضریح پیدا شد ، یه سلام کردم ، دیدم صدرِ مجلس پیغمبراکرم نشسته ، دورشم همۀ اماما نشستن ، انبیا هم روبرویِ حضرت ، حضرتم حالتِ عزا گرفته آستین ها رو بالا زده به هیبتِ عزادارا ، همش هم به این جلویی ها میگه دیدین با حسینِ من چه کردن .. دیدین امتِ من با نوۀ من چه کردن .. اونا هم ضجه میزدن .. میگه بعد پیغمبر فرمودند محتشم کجاست ؟ .. (محتشم هم دورۀ مقبلِِ) مقبل می گفت من اونو ندیده بودم ، یه وقت دیدم یه پیرمرد بلند شد گفت یا رسول الله من اینجام . گفت من اولین بار بود محتشم رو دیدم ، گفت بیا جلو بیا جلو . گفت وقتی رفت جلو دستُ و پایِ پیغمبرُ بوسید فرمودند برو بالای این منبر یکم روضۀ امام حسین بخوان ، من دلم گرفته دلم می خواد برا حسینم گریه کنم .. گفت من دیدم همۀ انبیا نشستن ،محتشم گفت من همین پلۀ اول بشینم ؛ فرمودند نه برو بالا ، انقد بالا رفت تا رسید پلۀ آخر و بالایِ منبر .. (چه معنا دارد آقا جایی که امیرالمومنین هست ،اماما هستن ، یه روضه خوان اینقد بره بالا بشینه ؟ .. واقعاً عجیبِ آقا ... .) گفت منم ازکفش داری دارم نگاه می کنم ببینم چه جوری ورود می کنه ،از کجا وارد میشه، گفت همینجور که نشسته بودم دیدم اینجور شروع کرد : از آب هم مضایقه کردن کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند ديو و دد همه سيراب و مي مکيد خاتم ز قحطِ آب سلیمانِ کربلا گفت وقتی به بیتِ سوم رسید ، دیدم یه خادمی اومد گفت محتشم دیگه ادامه نده .. مادرش از حال رفت ... گفت پیغمبر بلند شد این عباش رو انداخت رو دوشِ محتشم ، صله بهش داد . گفت کم کم جمعیت متفرق شد ، منم اومدم از کفش داری بیرون ، خیلی دلم شکست که چرا پیغمبر منو صدا نزد ، خوب منم مداحم ، منم شاعرم ، منم یه دو سه بیتی تو این حلسه می خواندم .. پیشِ خودش گفت از همین جا معلومه نوکریِ منو قبول ندارن ولی برا محتشم امضا شده .. گفت داشتم تو حیاط می رفتم یه وقت یه خادمی اومد گفت مقبل ، مادرش میگه تو بیا برا من بخوان ... گفت دیدم یه منبر گذاشتن،جلوش پرده زدن ،گفت من زن ها رو نمی دیدم پشتِ پرده ،رفتم بالا منبر (حالا مقبل می خواد شروع کنه ، ببینیم این می خواد چی کار کنه،اونم اینجور شروع کرد) : بلند مرتبه شاهی ز صدرِ زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب واژه گون گردید نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت ____ غلامی(مجنون) ╰━═━⊰✾••✾⊱━═━╯
⚜🕊 حکایت بسیار زیبا و شنیدنی از مرحوم حاج اسماعیل دولابی (ره) و احترام به دستگاه عزاداری سیدالشهدا علیه السلام و اثرات آن به نفس استاد حاج آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)⚜ ┄┅═══••↭••═══┅┄ ┄┅═══••↭••═══┅┄ «فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ» «اللّهُمَّ وارْزُقْنِي رُؤْيَةَ قائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ ...اللّهُمَّ ارْزُقْنا حَلاوَةَ زیارت الحُجَةِ بنِ الحَسَن روحی و ارواح الْعالَمینَ له الفدا» ای پرستویِ حرم صبر کنُ اُوج مگیر مثلِ من مرغکِ بی بالُ پری در راه است ... ای ملائک که بر احوال بدم می نگرید این دلِ سنگِ مرا هم اثری در راه است ... ____ خدا رحمت کنه میرزا اسماعیل دولابی ، گفت یکی از نجفی ها خواب دید موقفِ حساب شده همین جا ، گفت به حساب کتابش رسیدگی کردن ، جهنمی شد . امر کردند ببریدش تسلیمِ آتشِ جهنمش کنید ، این ملائکه هم قرآن میگه : «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِيم صَلُّوهُ» میگیرن آدم گنه کارو غل و زنجیر میکنن بعد با حالت خِفَت میکشونن ... گفت این عادت کرده بود نجف ، کربلا هرجا سیاهیِ اباعبدالله (ع) ، پرچم امام حسین علیه السلام میدید یه سلام به امام حسین می کرد ( خوبه بعضی ها ازاین اخلاقا دارن ، هرجا پرچم ابی عبدالله رو میبینن احترام میزارن ، میبوسن .. انقده تکرار می کنن تا ملکۀ ذهن بشه ). گفت اینم براش ملکه شده بود . یه وقت دید بیرقِ ابی عبدالله رو دارن تو محشر جابجا می کنن ، اینم عادت کرده بود تو همون حالتِ گرفتاری سه مرتبه صدا زد : السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ ..... گفت آقا تشریف آوردن .. یه نگاهی کردند فرمودند چیه ؟ چی شده ؟ ... ملائکه گفتن که این نامۀ عملش سیاهِ به ما امر شده اینو ببریمش به سمتِ جهنم ... امام فرمودند بدین نامۀ عمل رو من ببینم ، ملائکه گفتند آقا کلشو نخون .. حضرت یه نگاه کوتاهی انداختند. میگه منم که تو غل و زنجیر بودم ، حضرت یه نگاهی به من کرد ، گفت : _ چیه اینا اینجا ثبت شده ..... رفقا به خدا عذابِ ما همینه ، خیلی عذابه ها ... خدا کنه همینم پیش نیاد .. که بگن چیه اینا ثبت شده ... تو ادعایِ محبت ما رو می کردی ... تو برا ما مشکی می پوشیدی ... تو برا ما ناله میزدی .... میرزا اسماعیل می گفت ، یه وقت این دو تا ملک به هم گفتن بویِ بهشت نمیاد ؟!! مسیر عوض نشده ؟!! گفت چرا بویِ بهشت میاد ... اون یکی بهش گفت نگاه کن ببین آقا چیزی زیرِ اون نامه مرقوم نفرموده ؟ .. گفت اینا باز کردند دیدن با خط سبز خیلی زیبا پایینِ نامه نوشته : «یا مُبَدّلَ السَیّئات بالحَسَنات» .... ای خدایی که گناها رو به حسنه تبدیل می کنی ، این محّبِ ما بود ... به امام زمان بگیم : «يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا» همونجوری که بچه هایِ یعقوب اومدن به باباشون گفتند پدر جان برا ما استغفار کن ... رومون سیاهِ ... یه مشت آلوده ... یه مشت گنه کار ... پناه آوردیم امشب به حجت ابن الحسن روحی له الفدا ... يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا ... هم خودمون بیچاره شدیم ... هم زن و بچه مون بیچاره شدن ... حتماً امام زمان دعامون می کنه ... غلامی (مجنون)
📖 🔊 مناجات با امام زمان و روضه حضرت زهرا سلام الله علیها ⚫️ ویژه ایام فاطمیه ****** پیش طبیب آمده ام درد می کشم *هرجای عالم هرکی دردی داره میره پیش طبیب آروم میشه،اگه قرار تو بساط تو بیام و درد بکشم مردم چی می گن،یه جورایی مارو باتو میشناسن هوامو داشته باش"تو این شهر شلوغ دیدی یه وقت،دست بچه از بابا جدا میشه یه، یه ربعی که میگرده بچه ش رو میبینه داره میلرزه" میگه دیگه ولم نکنی" امشب به آقات همینو بگو،تو این شلوغی ها ولم نکن،اگه سایه ت از رو سرم بره هرز می شم* پیش طبیب آمده ام درد می کشم شاید قرار نیست مداوا کنی مرا *مجاور حرم سیدالشهداست خونش، مثل حالا نبود پول جمع کردن مسئولین حرم بزرگ بشه،تو این جماعت یکیشون صاحب خونه ها امام حسینی تر گفتن اینو آخر میریم،این مال خودمونه"(خونه ها رو خریدن)آخر سر اومدن خونه آخر در خونه ی حاجی،سلام ... حال و احوال، خوش اومدید،بردشون تو خونه، گفت اومدیم برا حرم خونت رو بخریم(یه نگاه به این کرد)خونه منو؟!! آره" گفت نمی فروشم" یکی دوباره اصرار دیدن نه محکم میگه نمیفروشم"رفتن به محض اینکه رفتن از فرداش کارگر و بنا،خبر رسید به گوش اینا،گفتن عجب بی معرفت ،تا دیدن خونش رو میخوایم شروع کرد نوسازی،بعد یه هفته نو نوار شد خونه،کارگرا رفتن کلید رو برداشت اومد حرم گفت حالا خونمو میدم"ما چیز خراب به حسین ندادیم" امشب بگو آقا یه دل دربه داغون دارم یکم خرابه،آوردم تو روضه روبه راهش کنم به کارت بیاد" اگه خواستی مال تو اصلا از اولم مال من نبود،تا میگن حسین،دلم میلرزه* غیر از غلامی تو به دردی نمی خورم بیرون نکن به فاطمه بی کار میشوم *رسم ما اینه سرشب اگه کسی مریض داشته باشه تو خونه،سرشب میرن شب نشینی و عیادت" امشب میاید بریم یه عیادت؟سادات جلو برید،محرمید"این خونه خیری از مریض دیدن،از اونایی که میان عیادت میکنن ندیده" یه چندتا زنا اومدن تادیدن بچه ها نیستن این به اون میگفت این دیگه نمی مونه* پاشید بریم عیادت،مریض دیدن ثوابه زهرا داره میمیره،زینب حالش خرابه یافاطمه ... یازهرا ... دست تو مرهم زخم همه ی شهپرها از کرامات تو گویند سر منبرها بانوی آسیه و ساره و مریم زهرا که کنیزان تو هستند همه دخترها بی بی ... نه فقط ام ابیها به شما باید گفت مادر خلق خدا مادر پیغمبر ها *غلط کرد زدد خانم،زن تنها گیر آوردی؟خیر نبینی،چه داغی به دل بچه هاش گذاشتی،حالا این خبط رو کردی،ولی جلو پسر مادر نمیزنن،بیست سالش نشد، موهاش سپید شد،بعد کوچه دیگه لبخند رو لبهاش ندیدن،کار به جایی رسید یکی اومد گفت آقا،شما چقدر زود پیر شدید ؟!!آقا پنهان کرد فرمود ما هاشمیان ارثیه" گفت آقا من جد شما رو دیدم باباتون علی رم دیدم،شما نسبت به این دو زودتر موهاتون"(آقا بغض کرد)عرض کرد آقا حرف بدی زدم؟فرمود اگه اونی که ما دیدیم تو میدیدی میمردی* در کوچه ای که راه عبور دو کس نبود دیدم که غیر دشمن حق در شماره نیست *یکی دو تا جمله و التماس دعا ببینم کجا میره روضه* همچو ارباب سرم را به کف پات نهم *اومد نگاه کرد دید هرکی هرجا رو آسیب خوردنش رو دیده، زینب صورت رو سینه،امام حسن صورت رو صورت یه نگاه کرد اومد پایین پا،این پارچه رو کنار زد،این صورتو چسباند کف پا،میزد رو پا میگفت وا اماه"وا اماه" هی نگاه میکرد، ببینه چشماش باز میشه یا نه،باز نشد، دوباره صدا زد،آخر بغضش ترکید" فریاد زد مادر جان تا حالا نشده بود حسین صدات بزنه،تو جوابشو ندی" کاش اینجا تموم میشد این ماجرا،سیدا گوشتونو بگیرید نشنوید* آخ هلال میگه دم گودال،دیدم داره بیرون میاد،دست و پاش میلرزه،گفتم تو که کارت رو کردی،چرا دست و پات میلرزه؟؟ هلال داشتم می بریدم،صدایی رو شنیدم،فریاد میزد بُنیّ ...بُنیّ ... حسیــــــــــن .... 🎤 حاج آرمین غلامی (مجنون) 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
جریان مواجهه فاطمه زهرا سلام الله علیها با دشمنان پشت درب خانه از زبان خلیفه دوم: روضه ي حضرت زهرا سلام الله عليها + متن مستند مقتل- حاج آرمین غلامی – قسمت دوم: مرحوم مجلسی در بحار الأنوار روايتي رو از دلائل الامامه طبري نقل كرده،دومي ِ ملعون نامه نوشته به معاويه لعنت الله عليهما، وقايعي رو براش تشريح كرده،نامه مفصل ِ، اول ِ نامه ضروريات دين رو انكار كرده.ميگه به در خونه ي علي حمله بردم. خودش مناقب ِ علي رو ميدونه. *وَ لَقَدْ وَثَبْتُ وَثْبَةً عَلَى شِهَابِ بَنِي هَاشِمٍ الثَّاقِبِ، وَ قَرْنِهَا الزَّاهِرِ، وَ عَلَمِهَا النَّاصِرِ، وَ عِدَّتِهَا وَ عُدَدِهَا الْمُسَمَّى بِحَيْدَرَةَ *"اينها علي رو ميشناسند بعد توصيف ميكنه،ميگه: تو خونه ي علي كي بوده،علي وفاطمه بودند،حسن و حسين بودند،زينبين بودند،فقط فضه كمك كار اينها بود،حالا من با كي رفتم" *وَ مَعِي خَالِدُ بْنُ وَلِيدٍ وَ قُنْفُذٌ مَوْلَى أَبِي بَكْر*من با يه جماعتي رفتم*وَ مَنْ صَحِبَ مِنْ خَواصِّنَا،* رفقاي صميمي ِ ما هم بودند،اولين كاري كه كردم معاويه *فَقَرَعْتُ الْبَابَ عَلَيْهِمْ قَرْعاً شَدِيداً* ،محكم به در زدم،فضه آمد پشت در چه خبره؟ برو به علي بگو اين كارهاي بيهوده رو رها كنه،در خلافت طمع نكنه،علي بايد بياد بيعت كنه،حامي ِ ولايت بلند شد،زهراي مرضيه پشت در آمد،صدا زد: *أَيُّهَا الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ! مَا ذَا تَقُولُونَ؟ وَ أَيَّ شَيْ‏ءٍ تُرِيدُونَ؟ *اي گمراهان ِ دروغ گو،چي ميگيد؟چي مي خواهيد؟ "چي به بي بي گفت اين ملعون؟" چرا پسر عموت در دهليز خون نشته تو رو فرستاده؟ فرمود:*طُغْيَانُكَ يَا شَقِيُّ* طغيان و سركشي ِ تو اي بدبخت، من رو از خانه به در آورده. به علي بگو بياد،مگر نه اون كاري كه نبايد بشه ميشه،*أَبِحِزْبِ الشَّيْطَانِ تُخَوِّفُنِي وَ كَانَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ ضَعِيفاً.* داري مارو از چي ميترسوني؟اگه علي بيرون نياد هيزم ميارم،خون رو آتيش مي زنم،اهل خونه رو مي سوزونم،حالا شروع كرد اولين كارو * وَ أَخَذْتُ سَوْطَ قُنْفُذٍ فَضَرَبْتُ‏* ميگه تازيانه ي قنفذ رو گرفتم شروع كردم زدن و دوم* وَ قُلْتُ هَلُمُّوا فِي جَمْعِ الْحَطَبِ* گفتم:بريد هيزم بياريد *فَقُلْتُ: إِنِّي مُضْرِمُهَا.* ميخوام خونه رو بسوزونم *فَقَالَتْ: يَا عَدُوَّ اللَّهِ* اي دشمن خدا *وَ عَدُوَّ رَسُولِهِ وَ عَدُوَّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ،*حالا بي بي چه كرد؟حامي ِ ولايت ِ *فَضَرَبَتْ‏ فَاطِمَةُ يَدَيْهَا مِنَ‏ الْبَابِ*‏ بي بي در رو با دست ها نگه داشت *تَمْنَعُنِي‏ مِنْ فَتْحِهِ* اجازه نمي داد در خون رو باز كنم *فَضَرَبْتُ كَفَّيْهَا بِالسَّوْطِ* شروع كردم به دست هاش تازيانه زدن *فَأَلَّمَهَا*،بي بي دردش گرفت..نانجيب ميگه:وقتي به دست هاش زدم *فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِيراً وَ بُكَاءً*. شنيدم داره داد مي زنه، گريه ميكنه،خواستم برگردم،دلم داشت نرم مي شد،يه وقت ياد ِ كينه هاي بدر افتادم، دوباره برگشتم.
@majnon1396 کانال اشعار ناب فاطمیه
فاطمیه دیدم که مغیره زده بر پيكرت از عمد بشکست میان کوچه بال وپرت از عمد دیدی وسط کوچه مرا زجرکشم کرد بردن میان کوچه ها حیدرت از عمد لشگر همگي منتظر كشتن مابود زد ناله ازاین غائله ها دخترت از عمد بانووسط آن درو دیوار تنت سوخت هي نام تو را بردم ومُردَم برت از عمد انگار نه انگار که ما آل رسولیم بانوشدم آيینه ي چشم ترت از عمد ديدم که حسین است ميان همه بي تاب خندید كسي پاي غم شوهرت از عمد دلگرمی این خانه تویی فاطمه جانم مهمان شده بر دامنم امشب سرت از عمد ممنون توام فاطمه ترکم تونکردی بشکست به کوچه همه بال وپرت از عمد 🔸شاعر: غلامی (مجنون کرمانشاهی)_
درکوچه هابه دورتومادر شلوغ شد ازبهربردن تن و پیکر شلوغ شد اینجامیان کوچه کسی فکر مانبود دیدم به کوچه دور توحیدر شلوغ شد مادر برای قتل شمانقشه داشتند دربین درچرا دوبرابر شلوغ شد مادرهمینکه پیکرت افتاد پشت در ازبهر تازیانه به پیکر شلوغ شد مادر برای کشتن تو ضربه ها زدنُ دیدم برای بردن حیدرشلوغ شد بابا برس به داد یتیمان بی پناه درکوچه بهر غارت معجر شلوغ شد چشم تمام لشگرکوچه به سوی توست دستت چوبسته شد پدر این ور شلوغ شد مادرغریب بین مدینه شدی چرا درکوچه ها به دور تومادر شلوغ شد باغ فدک به چوب حراج خورد وای من دیدم به کوچه ها دم آخر شلوغ شد دیدم که برمیانه ی در رد خون بجاست مادر چنین کناره ی آن در شلوغ شد دیدم همینکه حرف علی شد توآمدی دور علی وفاطمه دیگر شلوغ شد! غلامی_مجنون کرمانشاهی
بین دیوار ودری مثل حصیر افتادی یاکه مابین چهل مرد توگیر افتادی چکنم فاطمه تا اشک ترت بند شود چکنم مغنعه بر روی سرت بند شود وسط کوچه دگر همسرمارا نزنید پر شلاق ولگدبر سر زهرا نزنید چکنم فاطمه تا دست زتو بر دارند کاش شمشیربه دستان علی بگذارند این مغیره وسط گریه ی تو می خندد وسط کوچه ره آمدنت می بندد چادرت دروسط,خانه رهاافتاده گوشوارت وسط کوچه چرا افتاده وسط قائله شدچادر بانو خاكي برزمین است تنت فاطمه افلاکی ریسمانی به دو دستان من این قوم زدند مردم شهرمدینه چقدر نامردند پیش چشمان علی تنت زمین افتاده وسط قائله گویا که علی جان داده /حاج آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)/
نسل سادات به یک ضربه ی پا.رفت ز دست بین شعله خانه ی شیرخدا .رفت ز دست میخ در بودکه ازتیزی او سینه درید مادری مابینِ در.درشعله ها.رفت ز دست ای دره خانه بیا کمتر تو آزارش بده وسط,آتش ودود عشق خدا.رفت زدست دست گلچین بنشسته به روی لاله ی گل دهنش غرق به خون شدبی هوا.رفت ز دست سره زهراچقدَر دردگرفت زآن ضربه رخ آشفته ی ام النجبا.رفت ز دست شدت ضربه چنان بود سرش خورد به در بر زمین خورد وبدیده همه جا.رفت زدست 📕شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
ناسزابود درآن کوچه که باﺭت کردند وسط کوچه لگدبود نثارت کردند بین آن کوچه کسی نیست به دادت برسد آن چهل مردچنین به کوچه خوارت کردند آمدم تاکه ﻛﻨﺎﺭ ﺑﺪﻧت ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻨﻢ وسط کوچه چنین واله وزﺍﺭت کردند ﻏﺼﻪ ﺧﻮﻥ ﻛﺮﺩ.ﺩﻝ زاره تورافاطمه جان ناسزا درملا عالم نثارت کردند ﻓﺎﻃﻤﻪ بین دره خانه چرا افتادی وسط کوچه ﺯ ﺟـﺎﻥ ﺍﺑﺮ ﺑـﻬـﺎﺭت کردند ﺻﺤﺒﺖ از ضربت پا ولگد ومیخ در است این چنین بود که درکوچه نثارت کردند ﻣﺒﺮﻳﺪﻡ ﺑخدا فاطمه ام میمیرد اینچنین بودکه ﺑﻲ ﺻﺒﺮ ﻭ ﻗﺮﺍﺭت کردند وای(مجنون)محسنمﺧﻔﺘ ﺑﻪ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩ ﻱ ﺧﺎﻙ مردمی پست چنین فاطمه خارت کردند 📕شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی).. اَللّهُمَّ عَجِّل لِولیّکَ الفَرج.…اَللّهُمَّ عَرِّفْنی حُجَّتَکَ
🔅وسط کوچه گمانم که قمر افتاده زسره دیده ی دلدار گهر افتاده 🔅بین این نافله ی شب که قنوتت برجاست از شب تار علی صبح ظفر افتاده 🔅 دادوفریادوفغان دروسط کوچه بپاست جسم بی جان تودرگوشه ی درافتاده 🔅 وای من دور سرت دردو بلا می‌گردد بین درجسم تو دراوج خطر افتاده 🔅 وای درپشت در خانه ارازل جمع اند فاطمه بود که درگوشه ی در افتاده 🔅 دنده های تن تو زیرلگدها بشکست زیره شلاق عدو شکسته پر افتاده وای(مجنون)که دگر فاطمه ام راکشتند یاس من در وسط کوچه به سرافتاده 📕شعر.آرمین غلامی(مجنون کرمانشاهی)