eitaa logo
، اشعارمجنون کرمانشاهی(حاج آرمین غلامی)
630 دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
5.3هزار ویدیو
946 فایل
اشعار ناب آیینی اثرشاعر ومداح اهل بیت (ع)حاج آرمین غلامی متخلص به (مجنون کرمانشاهی) شاعر۱۱/کتاب شعرآیینی،عاشقانه(فارسی،کردی)
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشبخت آنکس که گدای عسگری شد یا آن سری که خاک پای عسگری شد مدیون به اشک چشم زهراگشت هرجا چشمی که گریان عزای عسگری شد افتاده در زندان غم آن شاه عشاق محشر به پا از ناله های عسگری شد درسامرا ای دل تو با دقت نظر کن عالم اسیر آن سرای عسگری شد مهدی و این بار فراق و بی کسی ها هم پایه ی درد و بلای عسگری شد از زهر آن نامرد در بستر فتاده مهدی عزادارعزای عسگری شد از زهر کین دیگر توان در دست و پانیست عالم اسیر ناله های عسگری شد. ای اهل عالم من گدای این سرایم من خاک پای عسگری و سامرایم دیدم حسن بال و پرت افتاده اینجا درگوشه ایی از بستر ت افتاده اینجا آقا تو در مابین زندان باشی اما مانند برگی پیکرت افتاده اینجا مهدی ببین درلحظه های آخرینش چشمش به چشم مادرت افتاده اینجا من شک ندارم او عروس فاطمه بود دیدی تو نرکس همسرت افتاده اینجا ای عسگری درسامرابی یار هستی بنگر که مهدی لشکرت افتاده اینجا مجنون امام عسگری در شور و شین است او گریه کن بربی کسی های حسین است شاعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
دل من هوای سامراداره هوای دیدن او ن سرا داره چش خسته ام دیگه سو نداره هوای دیدن عسگری داره اقاجون می شه گداتوبخری من می خوام بشم گدای عسگری می شه ماروتاحرم راهی کنی می شه بر گدای خود شاهی کنی تابیام میون صحن عسگری با نگاهت دل و دین و می بری شنیدم که عسگری حرم داره به تموم زائراش حرم داره منم اون گدای صحن عسگری می کنه اون حرمت چه دلبری شنیدم که صحن تو خراب شده دل شیعه ها برات کباب شده یا امام عسگری فدات بشم من می خوام که سائل سرات بشم شعر..آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
ای قلم بنویس فخر آل زهرا عسگری است درنگاه معرفت تندیس تقوا عسگری است بوالعجائب جز علی درعالم امکان نبود نوگل اعجوبه آن شاه اعلا عسگری است گرکه دنیا زادگان دنیا پرستی می کنند فاش می گویم که بالاتر زه دنیا عسگری است گربه بازار محبت پای بگذارد کسی بیند او سلطان این بزم تولا عسگری است گرکه از آب بقاء خضرنبی یک قطره خورد لیک مالک بر سماء و هفت دریاعسگری است درجنون عشق هرکس شد اسیر مکتبی درسرای عاشقی سلطان والاعسگری است ایکه در مابین هیئت خود بزرگی کرده ای خوب بنگر شاخص ایثار تنها عسگری است سامرا با هادی و عشق به او رونق گرفت آنکه ثبتش کرد در تاریخ دنیا عسگری است عقل عالم در شگفت است از فهم و ادراک حسن کارگاه کل عالم را معما عسگری است جلوه ی دلدار را با چشم دل باید بدید هرکجا فریادیا زهراست آنجا عسکر ی است این دل مجنون اگر افتد بکارش مشکلی گاه یا مهدی بود ذکرش گهی یا عسگری است شعر.آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
🤞🤞بسم الله الرحمن الرحیم روضه ..حاج آرمین غلامی جز در ِ خانه ی زهرا خبری جایی نیست به خدا جای دگر این همه زیبایی نیست مرده دل ها به خدا جز در ِ بیت الزهرا هیچ جایی خبر از فیض مسیحایی نیست هیچ کس جز پسران و پدر و همسر او تا قیامت به جهان لایق آقایی نیست زد پدر بوسه به دستش که بفهمند همه هیچ کس همچو نبی،  حضرت ِ زهرایی نیست آی دنیا نتوانی دل حیدر ببری آنکه دنیاش بُوَد فاطمه دنیایی نیست یک تنه با همه جنگید و به اثبات رساند حیدری های جهان را غم ِ تنهایی نیست داده است او پسر و جان و جوانی اش را تا بدانند همه جز علی آقایی نیست آه آن سیده که روی گرفته از کور زدنش در وسط کوچه تماشایی نیست بشکند دست عدو ؛ نور دو چشمان نبی در دو چشمش اثر از قدرت بینایی نیست آقاجان این روزها اما به همراه نگاه تو با گریه از احوال یک بیمار باید خواند معذرت میخوام امام زمان،همینه دیگه چاره نداریم یا حرف از رفتار یک نامرد باید زد یا از جراحت‌های در و دیوار باید خواند وای مادرم ... وای مادرم ... وای مادرم،این یکی وای مادرم رو از زبان شما نگفتم ... از زبان اون خانوم چهار ساله ای گفتم که دیگه کم کم بساط مریض داریش داره جمع میشه ... دو سه تا بیت نمیدونم چه میخوای بکنی وقتی سرت را روی بالش میگذاری دلشوره دارم که مبادا برنداری نمیدونم مریض بدحال داشتی تا حالا،خدا برات نیاره،خدا برا کسی نخواد،هم میگی خدا کنه یه خرده بخوابه استراحت کنه،هم میترسی میگی خدا نکنه بخوابه دیگه بلند نشه ...آخه همش داشت ناله خیزد دیگه ... خواب که نداشت فاطمه،هر نفسی میکشید این خون فوران میزد ...آخه میدونید رفقا...فرق نفس کشیدن مردا با زنها اینه ... مردها از بطن نفس میکشند ، خانومها از سینه نفس میکشند ...هر بار یه نفس عمیق میکشید زخم دهن باز میکرد وقتی سرت را روی بالش میگذاری دلشوره دارم که مبادا برنداری مادر این کارا چیه بامن میکنی مادر ؟ آنقدر تمرین میکنی با دستهایت تا شانه را یک مرتبه بالا بیاری نمیخوام مادر،نمیخوام  بگذار گیسویم به حال خویش باشد اصلا بیا و فرض کن دختر نداری *کی گفته با این دستت گیسوان منو شانه بزنی مادرجانم ؟! کی گفته اینجور منو خجالت بدی مادر جانم ؟! ...نمیدونم چی باید بگم،دهنمو یه مطلبی مشغول کرده؛یکی دو سه روز دیگه دیدن زینب یه گوشه کز کرده ...جونِ مولا علی زینبه،محرمِ مولا علیِ زینب،آینه مادرشه برای مولا علی زینب ...من اینجور تصور میکنم ... به امام حسن فرمود برو ببین خواهرت چشه،رفت و آمد ... گفت خلاصه مطلب اینه بابا می رسد ازخشت خشت خانه،بوی مادرم کرده پیدا زینبم در شانه،موی فاطمه ‍ به سمتِ زهرا از حجره دویدم من (عمر) نامرد جلوتر بود، دیر رسیدم من فاطمه افتادُ آه کشیدم من آخ لگد به پهلو خورد، دیر رسیدم من صدایی از بینِ شعله شنیدم من سینه ی زهرا سوخت، دیر رسیدم من دود فراگیر بود، خوب ندیدم من محسنِ من شد سقط، دیر رسیدم من خیلی خجالت از حسن کشیدم من چون حامیِ مادر بود، دیر رسیدم من رو بدنِ زهرا عبا کشیدم من فاطمه از هوش رفت، دیر رسیدم من صدای سیلی از کوچه شنیدم من شکست گوشواره، دیر رسیدم من صورتِ زهرا سوخت، ناله کشیدم من الهی برات بمیرم مادر مادر مادر مادر مادر مادر مادر مادر لگد به جای لگد میخورد به پهلویم چهل نفر همگی ریختن بر سرِ من حسن برو که نبینی مغیره را مادر نوای روضه حضرت زهرا... صدای حاج آرمین غلامی...
🤞🤞 بسم الله الرحمن الرحیم ..حاج آرمین غلامی ➖➖➖➖➖➖➖ *این روزها خبر دادن به بلال،مؤذنِ پیامبر،گفتن: زهرا ازت گِله کرده،گفته: همه ی مدینه به من پشت کردن،از بعضی ها توقع نداشتم،چرا بلال نمیآد یه سری به ما بزنه؟…بلال متوجه شد زهرا ناراحتِ،اومد مدینه،اومد ملاقاتِ بی بی،اجازه گرفت از امیرالمؤمنین برم زهرا رو ببینم،همچین که اومد تو خانه،اول نگاش به دَرِ خانه افتاد…چرا در سوخته؟ چرا دیوار خونی شده؟ چرا بچه ها اینجوری زرد و لاغر شدن؟چی شده،من چند سال مگه نبودم؟من دو ماه مدینه نبودم… اومد محضر بی بی شرفیاب شد،دو زانو با ادب نشست،خانوم یه گِله ی مادرانه کرد،صدا زد: بلال تو چرا زهرا و علی رو تنها گذاشتی؟صدا زد:خانوم جان!من بعد از پیغمبر دیگه دلم نیومد مدینه بمونم…وقتی فهمیدم حقِّ علی رو غصب کردن،به نشانه اعتراض گفتم دیگه اذان نگم،جایی که پیغمبر و علی نباشن دیگه نمیخوام اذان بگم…اذان واسه کی بگم؟ بی بی فرمود:می دونم بلال،اما حالا که دختر پیغمبر دلش برا صدایِ اذانِ تو تنگ شده،دلم میخواد یه بار دیگه بری بالای مأذنِ،تا بی بی فرمود: یه بار دیگه صدایِ اذانت رو بشنوم،مکث نکرد،بلند شد،گفت: چشم،از تو به یک اشاره/از ما به سر دویدن…من چقدر خوشبختم که فاطمه دلتنگِ صدایِ منِ… رفت بالای مأذنِ،مدینه ساکتِ،یکدفعه دیدن یک صدایِ آشنا داره میاد..“الله اکبر” یهو مدینه لرزید… “الله اکبر” همه از خونه هاشون بیرون اومدن،صدای بلالِ،از کجا داره صدا میآد…از پشت بامِ خانه ی فاطمه…این صدا چند وقتِ تو مدینه نمیآد“أشهد أن لا إله إلا الله” یک مرتبه بچه ها دیدن مادر بلند شد،اسماء بیا زیر بغل هام رو بگیر،فضه بیا جانمازم رو پهن کن،زینب آبِ وضو بیار… “أشهد أن لا إله إلا الله” سجاده رو پهن کردن،زینب خوشحال شد،حسنین خوشحال شدن،مادرِ ما میخواد ایستاده نماز بخونه،یه مرتبه صدای بلال بلند شد” اَشهدُ انَّ محمّداً رسولُ الله” تا اسم پیغمبر رو شنید،تا اسم پدر رو شنید،با صورت خورد زمین،فاطمه بیهوش شد،بچه ها تو صورت هاشون میزدن،بلال دیگه بس کن،بلال اذون نگو… یه دختر اسمِ باباشو بالا مأذنِ شنید بی هوش شد،اسمِ باباش رو فقط شنید،اما یه دختر سَرِ بُریده بغل کرد،رگ هایِ بریده بغل کرد…* بابا! دخترت از دنیا بُریده بِدونِ تو خوشی ندیده ببین همه موهام سفیده بابا!خوشی به قلبم دستِ رَد زد یه بی حیا بهم لگد زد *مدینه…فضه و اسماء اومدن،آب ریختن تو صورتِ فاطمه،بی بی، بهوش اومد،اما خرابه ی شام،هر چی زینب رقیه رو تکون داد…پاشو دختر! پاشو عمه!…پاشو چشات رو باز کن…حسین…* فراق یار و سنگ اهل شام و خنده ی دشمن من آخر کودکم، این بار سنگین است بر دوشم *به نیتِ فرج سه مرتبه بگو: یازهرا…* ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
بسم الله الرحمن الرحیم ای ﺷاه عالم ﭘﯿﮑـﺮت درهجره سوزد از زهرکین بال وپرت درهجره سوزد پاهای تواز زهر زین کرده تورم                   ازتشنه کامی ﺣﻨﺠـﺮت درهجره سوزد از زین آغشته به زهره کینه آقا            از گریه چشمان تـﺮت درهجره سوزد گرده تواهل خانه ات بودند اما درگوشه ای بال وپرت درهجره سوزد صادق به بالین سرت میکردگریه                      ازرفت و..آمدهمسرت درهجره سوزد ﺍﺯ ﭘـﺎ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ه تو را زهره هلائل                        تاب نگاه ﺁﺧـﺮت درهجره سوزد از زهرکینه گوشه ای پیچیده درخود                    ﺍﻣـﺎ  ﺑـﻪ  ﯾـﺎﺩ ه ﻣـﺎﺩﺭش درهجره سوزد سوزد ز زهرکینه سلطان مدینه                  طفلی کنار پیکـﺮت درهجره سوزد تالخته ی خون در سره زانویت افتاد            دیدم که جان خواهرت درهجره سوزد (مجنون) دگر بس کن که زهرا رفت از هوش مولانظرکن مادرت درهجره سوزد.. ✅
(ع) روضه خوانی کردی وحال سرت ریخت بهم همسرت باروضه ات درمحضرت ریخت بهم خاطرات کربلا هرگز نرفت ازیاده تو روضه میخواندی وگویا پسرت ریخت بهم پیش چشم کودکان پا برزمین کوبیده ای ازبیان روضه ها چشم ترت ریخت بهم ریخت بهم دیده ای درکربلا سرها به روی نیزه بود آنقدرگریه مکن بال وپرت ریخت بهم زین زهرآلوده ای،بال و پرت ریخت بهم من چه گویم جگر شعله ورت ریخت بهم زین زهرآلوده ای خورده به پاهای شما به گمانم که ز پا تا به سرت ریخت بهم راه رفتن درتن ودرزانوی پایت نبود وسط کوچه همه برگ و برت ریخت بهم ✅
بسم الله الرحمن الرحیم ازفرس آقابه زمین خورده است عزیز زهرابه زمین خورده است   سلسله جنبان فلک راببین ازفرس افتادبه روی زمین زهره به زین قامت گل چاک کرد ؟دلبر ما را ز چه در خاک کرد؟ زهره به زین قامت آن شاه سوخت ؟درغم او مشتری و، ماه سوخت حضرت باقر ز جهان شسته دست گوشه ای ازحجره به ناله نشست وای ز گیسوی پریشان شده وای به زهره زینِ پنهان شده قدرتورامدینه نشناخته قافیه را مثل حنا باخته چند قدم رفت و زمین گیر شد دگر ز زندگانیش سیر شد در وسط کوچه به لب جان رسید لرزه به آن زانوی سلطان رسید وای درآن کوچه چه بی تاب شد ازاثره زهرتنش آب شد ازاثره زهر ، ور افتاده بود به کوچه ها از کمر افتاده بود درپی اندیشه محراب ها  چفت شد و بسته شد از باب ها غصه وغمها دل او را گرفت زهره به زین، حاصل او را گرفت دو دیده اش، ز گریه لبریز شد ای پسرم گفت لبش خود به خود آمده بالین سرش نوگلش تاکه بگویدبره او از دلش دربره او وای که ماه آمده؟ بردره اوشمس .گواه آمده آن جگر مرد جگر دار .اوست آن پسر دلبر عیّار.اوست لب چوکند تر.زسره جام او گریه کند بر غم فرجام او جسم پدر رابه دو دستان خود غسل دهدبه چشم گریان خود ازغم این درد چه حالی شده؟ بهره دل من این سوالی شده خیره به چشمان تو ای جان کنم یاده سره نیزه سواران کنم باز گریزی بزنم برحسین یادحسین کنم به صدشور وشین یاده سره به نیزه هانشسته به یاده نعل وسینه ی شکسته ✅
بسم الله الرحمن الرحیم ‍_عمری گدای حضرت باقر شدن خوش است خاره سرای حضرت باقر شدن خوش است مارا به پادشاهی عالم چه حاجت است وقتی گدای حضرت باقر شدن خوش است همواره سرنوشت مرا او رقم زده مستی برای حضرت باقرشدن خوش است آل صعود و داعش و وهابیت بدان ما را فدای حضرت باقر شدن خوش است (مجنون)بدان که مردن ومرگ ازبرای تو در روضه های حضرت باقر شدن خوش است ✅
بسم الله الرحمن الرحیم برای کشتن تو زهر بی هوا آمد تمام حادثه درپای کوچه ها آمد جفای زین بنگر اینچنین بازهر کنار پیکر سرخت چه بی حیا آمد صدای ناله ی تو بین کوچه هاگم بود واشک غربت تو روی گونه ها آمد چکید نم نم اشکت،به خاک هجره شبی درون خانه به زاری شبی صدا آمد به زهرعاقبت ازپافتاده ای آقا برای داغ عظیمت دل منا آمد به تشیع تن توآمده اگرقاتل فغان که ناله ی طفل تو،تا خدا .آمد.. ✅
بسم الله الرحمن الرحیم از ازل معتکف کوی امام باقرم من اسیرخم ابروی امام باقرم درپی جلوه ی دنیانرود این دل من من خریدار گل روی امام باقرم گل رخان رابه سرای دل عاشق ره نیست عاشق آن رخ دلجوی امام باقرم برلبانم همه جا زمزمه جزنامش نیست ازازل سینه زن کوی امام باقرم تا ابدگریه کنت هستم ای باقرالعلوم شكرگویم که ثناگوی امام باقرم لب(مجنون )همه جا زمزمه ی یادش بود سرخوش ومست ازآن بوی امام باقرم ✅
امام هادی.ع۱.mp3
زمان: حجم: 2.1M
نوحه امام هادی(ع) مداح.حاج آرمین غلامی بالاتَری زِمَدحُ وثَنا، اَیُهَا النَقی اِبنُ الرِضایِ دوم ما، اَیُهَا النَقی با حُب تو عبادت ما عِینِ بَندِگی است هادیِ آلِ فاطمه، یا اَیُهَا النَقی دارم ولی شِناسیِ خود را زِنور تو مولایِ مَن، وَلیِ خدا، اَیُهَا النَقی با آن تفاوت نَقَوی یک نگاه کن پاکیزه کُن وُجودِ مَرا، اَیُهَا النَقی با صَد اُمید هَمچو گِدایانِ سامِرا پَر می‌کِشیم سوی شما، اَیُهَا النَقی بَخشَنده‌تر زِحاتَم طایی تویی مِسکین‌تَرَم زِ هَر چه گِدا، اَیُهَا النَقی گَردَد جوانیم هَمه تَرویجِ مَکتَبَت جانَم شَوَد فَدایِ تو یا اَیُهَا النَقی باید بَرایِ غُربَتِ تو بی اَمان گِریست با لاله های حضرت صاحَبَ زَمان ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ 👆صوت مراسم اقامه ی عزاداری شهادت امام هادی(ع) شام جمعه ۱۴ دی ماه مداح.حاج آرمین غلامی حضرت رقیه(س)