🔆 در فصل پژوهش پارادایمی ـ نظری:
🔸 احمد #آکوچکیان در این بخش از گفتوگوی انتقادی به بررسی نظر جناب محمدتقی #سبحانی با عنوان «دعوایی به وسعت جهان!
غرب با ما #گفتوگوی فلسفی نمیکند، چون فلسفهاش #سبک_زندگی ماست!» پرداخته است. وی بر آن است:
🔹 لب کلام آموختۀ ما از جناب سبحانی آن است که #مدرنیته #تجدد رخدادۀ غربی است که از گام پارادایمی اینک به #سبک_زندگی رسیده است و این «سبک زیستی» امروز در جهان ایرانی، منهای خودآگاهی به آن مبانی پارادایمی، میدان زندگی انسان ایرانی شده است. تأمل اینجانب در محضر آن جناب:
1⃣ از تعریف «#مدرنیته» آغاز کنیم؛ #مدرنیته یا #تجددmodernity) ) #تازهشدگی الگوی معاصری زیست هر بوماقلیمی بهتناسب اوصاف اندیشگانی تا گفتمانی و فرهنگی و در این راستا زیستی آن بوماقلیم است و میدان آن از پارادایم معنا تا تجربه و تدبیر معنای جهان است؛ یعنی معاصریت هر بوماقلیمی بهتناسب اوصاف آن بوماقلیم؛ غرب برای خویش، شرق برای خویش، جهان اسلام برای خویش و بوماقلیمی چون جهان ایرانی نیز برای خویش!
این تازهشدگی لزوماً با عیار تازگی غربی نیست، پذیرش و اصالت تجدد و مدرنیتۀ غربی #مدرنیته نیست، بلکه «#مدرنیسم» (modernism: #نوشدگی مستند به تجربۀ غرب) است؛ همانگونه که #تجدد یا #تازهشدگی بهمفهوم نوشدگی ـ که از مدرنیزم غربی برآمده است ـ نیست. «#نوشدگی» مقابل «#کهنهشدگی» و «#جدید» مقابل «#قدیم» است، در مدرنیزم غربی این #نوشدگی در تجدد آن بوماقلیم ترجمه شده است، درحالیکه قدیم و سنت میتواند دمبهدم تازه باشند و از جهان پیشین در هر جهان معاصری پیشرو جریان یابد. #تجدد معارض قدیم نیست. #مدرنیته با رویکردی بازیگرانه در تجربۀ غربی به مدرنیسم تحویل برده شده است و منظور از #مدرنیته را جامعهٔ مدرن پنداشتهاند و این تبلیغ را داشتهاند که از نظر تاریخی، دوران مدرن با دورهٔ رنسانس آغاز شده است و با عصر روشنگری و انقلاب فرانسه و ایدهآلیسم آلمانی بهعنوان گفتار کلیدی غرب تحکیم میشود. جناب سبحانی نیز منفعل از این خط ایدئولوژیک، #مدرنیتۀ لابشرط به غرب یا شرق و ایدئولوژی بوماقلیمها را با مدرنیسم و ایدئولوژی غربی یکی انگاشتهاند و تحلیل خویش را یکسویه ساختهاند و دعوای با #مدرنیته را دعوای دنیای قدیم و جدید گمان زدهاند. بدینروی جناب ایشان مانند جناب میرباقریها خود را عضو جهان ماقبل #تجدد درونزای ممکن اسلامی ـ ایرانی یعنی جهان قدیم، با افزونی برخی تازهشدگیها، قرار میدهند؛
2⃣ و این نیست که تنها غرب با ما #گفتوگوی فلسفی نمیکند، بلکه قرنهای بسیاری (قرن دهم هجری تا اینک) است که ما مهیای #گفتوگوی «فلسفی پارادایمی تا اخلاق» و «فقه پارادایمی تا تدبیر پارادایمی» با غرب نبودهایم تا از #گفتوگوی «فلسفی پارادایمی» تا #گفتوگوی «نظریهای ترقی» تا #گفتوگوی «مدلهای مفهومی و معارفی» تا #گفتوگوی «گفتمانی» و تا #گفتوگوی «تدبیری» رهسپار شویم. و نکتۀ افزودنی دیگر آنکه برای جهان امروز ایرانی حتی #مدرنیته در سطح تفسیری #سبک_زندگی نیز بهطور کامل رخ نداده است و برای ما (هم سطح حاکمیتی و هم سطح مردمی) تنها سطح تکنولوژیک و ابزارانگار ـ و نه حتی فناورانه ـ این سبک زندگی بهمیان آمده است.
ازاینرو #مدرنیسم مهاجم غربی، حاصل زیست فلسفی خود را به جهان شرق و اسلام و ازجمله جهان ایرانی صادر کرده است و میکند. در قرائت آن جناب از تجدد، #قرائت_فلسفی غرب در میان نیست، بلکه پذیرش قرائت غربی است که «چیزی که برای انسان غیرمدرن یک حقیقت است، برای انسان مدرن پندار است» و دقیقاً در دانش آنسوی جهانی روانشناسی، جامعهشناسی و فلسفی این قرائت ریشه دارد، درحالیکه در #قرائت این سوی جهانیْ نیز بوماقلیمی با خاستگاه فلسفی، بروز روانشناختی ـ جامعهشناختی و سپس تمدنی میگیرد که سرجمع آن در پارادایم است. هر دو جهان فلسفه دارند. قبل از فلسفه نیز فلسفه است، بلی! دقیقاً فلسفه و کلام پارادایمی. شبیه به همین #فلسفۀ_پارادایمی میتوان از نسبت هموارۀ #دین_قرآنی با شأن نزولهای مستمر جهانی سخن گفت و مستند به منطق استنطاق و پرسشگری دمبهدم تازهشونده از #دین_معیار، پاسخهای درونزای معیاری دینشناخت ـ ایرانشناخت به آن داد؛
➺@markaz_strategic_roshd
3⃣ بلی، پیشاز عرصههای جامعهشناسی و روانشناسی و فلسفۀ مرسوم، ریشههای حکمتبنیانی و دانشبنیانی #سبک_زندگی معین میشود و در فلسفهها و کلام و بلکه علم پارادایمی از فلسفه تا اخلاق تا فقه و تا تدبیر و تا هنر پارادایمی جایگیر است. غرب این #متافیزیک را تا گام فرهنگ و گفتمان فراوری کرده است، اما ما هنوز حتی در تجربۀ پساز انقلاب اسلامی از سوی حوزههای فکر دینی و فکر ایرانی چنین همتی نداشتهایم تا از #فلسفۀ_پارادایمی خویش رهسپار ارتکاز تدبیری معاصری شویم. افزونبر آنْ جهان عصر قدیم خویش را در فکر ارسطویی ـ افلاطونی و نه قرآنی اوصیایی پیشرفتشناخت دیدهایم؛
4⃣ و بلی، غرب بهظاهر در جهانهای پیرامونی خویش، چون جهان ایرانی از #متافیزیک گذشته است، اما در واقع غرب #متافیزیک خود را دارد و شرق و جهان تشیع و شرق و جهان اسلام و جهان ایرانی تشیعی نیز #متافیزیک خود را دارند و میتوانند داشته باشند و البته که منطق گذار از #پارادایم به #نظریه به #مدل_مفهومی به #مدل_عملیاتی و به #گفتمان و #فرهنگ بهنوبۀخود یک #منطق_فرادینی است که غرب درضمن آن #فرهنگ خویش را آفریده و فلسفه و کلام آن نیز تبدیل به ارتکاز شده است. ما نیز میتوانیم در چارچوب پارادایمی خویشْ، #فرهنگ و ارتکاز خویش را بیافرینیم؛ بدین معنی که ارتکاز درونزا برای طریقت و راه خویشْ در تبدیل شدن به یک #سبک_زندگی تازهشده است؛
5⃣ غرب و شرق و جهان اسلام و جهان تشیع، همواره نیاز شدید به گفتوگوی #فلسفۀ_پارادایمی خویش با یکدیگر دارند. غرب چون انفعال و بیاهتمامی ما ـ حتی مدعیان دینپژوهی معاصر ـ را میبیند، خود را ناگزیر از انجام بحث فلسفی و اساساً علمی پارادایمی با ما نمیبیند و صادراتِ ماخواستۀ امروز او، #سبک_زندگی و بلکه تکنولوژی غربی با آن پشتیبان روشمند پارادایمی است؛
6⃣ چرا دور میرویم و از دانشگاه میگوییم؟ دانشگاه را مقصر نگیریم که ارزش و اخلاق و #سبک_زندگی غربی میآفریند، بلکه بر ما، من و شما اندیشمندان حوزوی دینشناخت مدعی حضور در جهان جدید است که تجدد درونزای معاصری خویش را نیافریدهایم تا ما را بر حذر از آن جایگزینی و آن واردات نماید. کوتاهی از آن ما مدعیان است. در دینِ حوزهای امروز ما، چه میزان از جمهوری اسلامی پارادایمی ـ گفتمانیِ زیستمانی و مدیریتی معاصر درونزا سخن رفته است؟ مدنیتی که گمان میزد میانداری #ولایت_فقیه حکم ـ در جایگزینی #ولایت_فقه در نظام دین ـ میتواند پاسخگوی انتظار برای پارادایم تا سبک زندگی باشد؛
عمومیت نهاد دینپژوهی در معادلات معاصری اقلیم خویشْ منفعل و ابزار صندلی قدرت شده است. حوزۀ فکر دینی معاصری با همۀ تکاپوهایش هنوز نتوانسته است پیشنهاد #پارادایم ـ #سبک_زندگی پیشرفت پیشروی نهادهای دانشی، آموزشی، پژوهشی، تربیتی، مدیریتی و مدنیتی جهان معاصری و الگوی درونزای تجدد و معاصریت دینشناخت ـ ایرانشناختی بگذارد؛
7⃣ بلی! دین معیار، روانشناسی و جامعهشناسی و تمدنآفرینی بنیادهای پارادایمی خویش را دارد و در راستای آن احکام نظری ـ اقدامی درباب انسان، جامعه و تاریخ و سبک زندگی جای دارد. خود ما باید کاوشگر درونزای آن باشیم و به برسازی الگوی راهبردی آن برای آیندهنگاری جهان خویش بپردازیم تا #درونزایی_زندگی_قرآنی ـ اوصیایی در جهان امروز ایرانی برای ما نیز رخ دهد. تجربۀ این دانشها در قالبی از مبانی خودساختۀ پارادایمی امکان جریان دارد. قدردان فرصت انقلاب خویش باشیم و کوتاهی خویش را در پشت انفعال و انفعال را در پشت زیست مرسوم تجربۀ غرب پنهان نکنیم؛
8⃣ شایسته است جناب سبحانی عزیز معادلۀ عینی درونزایی #تغییر (در امر اجتماعی) به #تحول (در امر تاریخی) به #پیشرفت (تغییر و تحول ضرب در هدفداری) به #تجدد (ضرب در معاصریت) به #توسعه (ضرب در برنامهریزی) را عنایت کنند. مقصود مباحثۀ واژگانی نیست. بکوشیم الگوی تازهشدگی و معاصریت دینشناخت پارادایمی ـ تدبیری در دنیای جدید ایرانی بر مدار اخلاق شایسته در سبک زندگی در داعیهپردازان را به میان آوریم و با جهانهای دیگر مانند غرب و شرق در برگزینی الگوی معیار به گفتوگو نشینیم. #تجدد ناگزیر هر بوماقلیمی اینک در معادلۀ «انسان، زندگی، دین در قرائت تشیع قرآنی ـ اوصیایی، معاصریت، خرد نوین و ایران معاصری» و تازهبودگیِ این معادله، اندیشمندان و نهادهای پیشاهنگ دانشی را به خویش میخواند، بهویژه آنکه جغرافیای زیستمان هرکدام از ما نیز در این معادله رقم میخورد.
➺@markaz_strategic_roshd