eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
421 دنبال‌کننده
246 عکس
15 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 ⚘️ سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان صلوات ⚘️ لینک کانال تلگرام: @marziyehatefi لینک صفحه اینستاگرام: @marziyeh.atefi.313 لینک ویراستی: https://virasty.com/MarziyehAtefi
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🍃 در آستانۂ ماه محرم 🍃🏴 شیرین ترین عصارهٔ غم را بیاورید اذن از ازل گرفته، عدَم را بیاورید «باز این چه رستخیر عظیم است» باز هم- آمد ندا... کتیبهٔ غم را بیاورید هنگامهٔ سرودنِ ترکیب-بند شد ای شاعران دوات و قلم را بیاورید آدم میانِ سجده، بحقّ ٱلحسین(ع) گفت با اشکِ چشم، ذکرِ قسَم را بیاورید با جملهٔ «دخیلکَ یا شاهِ علقمه» ای لوتیانِ شهر، علَم را بیاورید بر پرچم ِ عزا، دو سه بوسه به قصد شُکر حالا به سمتِ روضه قدم را بیاورید «هیهات منَ ٱلذله» بگویید و باز هم دخلِ تمامِ ظلم و ستم را بیاورید چایی که دم کشید به دستانِ فاطمه(س) مثل قدیم، ذکرِ دو دم را بیاورید با احترام و عرض ادب، با وقارِ خاص نام‌ مخدّراتِ حرم را بیاورید سینه زنان رسیده، بگویید یاحسین(ع)- نوکر شدیم! لطف و کرم را بیاورید! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر عزای شب اول ماه محرم الحرام 🏴🍃 رو به اسلام ِ خطرناکِ یزید(لع) آوردند دور یک کعبهٔ بی اصل و نسب میگردند حبّ دِرهم به دلِ تک تکشان افتاده بسکه در کوچهٔ تزویر و ریا ولگردند دل نبستند بر آن عهد که با تو بستند یارِ پیمان شکَنند و به وفا دلسردند سفره هاشان به خدا پُر شده از نانِ حرام سفره هایی که به هنگام ِ اذان گستردند غافلانند که خوردند فریب دنیا دین ندارند! به والله قسم بی دردند سخت دارند همه با تو سرِ جنگ حسين(ع) قصد دارند که از یاریِ تو برگردند با سرِ نیزه و با هجده هزاران کینه نامهٔ قتلِ تو را یک شبه امضا کردند خنجر از پشت زدن رسم ِ قدیم ِ کوفه ست دلشان سنگی و نامردترین-نامردند مرگِ مسلم! به هوایِ علی اصغر(ع) برگرد به خدا با خودشان حرمله(لع) را آوردند! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر عزای شب دوم محرم 🏴🍃 سرزمینِ کربلا غم در دلم انداخته آسمانش کوهِ ماتم در دلم انداخته ای عزیزِ مادرم با خواهرت چیزی بگو خاکِ اینجا...درد؛ هر دم در دلم انداخته هر چه می بینم تو را دلشوره میگیرم حسین(ع) حنجرت داغِ دمادم در دلم انداخته صحبتِ آهسته ات با خاکِ اینجا نیمه شب غصه هایِ هر دو عالم در دلم انداخته بر رقیه(س)-جان،نوازش هایِ بیش از حدّ تو غربتی پیوسته، کم کم در دلم انداخته حرف هایت با علی-اکبر(ع)، عجب بیتابیِ إرباً إربا...نامنظم در دلم انداخته بوسه هایت بر گلویِ نازکِ طفلِ رباب(س) حسّ بغض و اشکِ نم نم در دلم انداخته زل زدی بیتاب بر عباس(ع) و این طرزِ نگاه بیقراری هایِ مبهم در دلم انداخته این نگاهِ ممتد و پنهانی ات بر معجرم لحظه لحظه حالِ دَرهم در دلم انداخته در سرم افتاده روز و شب فقط فکرِ وداع بسکه نام ِ کربلا؛ غم در دلم انداخته! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر عزای شب سوم محرم الحرام 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- با همین حالِ بد و پایِ پًر از آبله ام باز دلتنگم و دنبالِ تو در قافله ام عمه بوسیده مرا جای تو وقتی هر بار بوسه زد خارِ مغیلان به تبِ آبله ام سرِ زخمیِ تو بر نیزه شده همسفرم از تنِ بی کفَنت دور شده فاصله ام نیست آرامش ِ آغوش ِ تو و با حسرت راهیِ شام ِ اسارت شدم و راحله ام کودکی هایِ مرا آتش ِ در خیمه گرفت سوخت موهایم و قربانیِ این قائله ام من شنیدم که به تو گفت شبانه عمه از غمت زود زمینگیر شده نافله ام دخترِ کوچکِ تو؛ از بر و رو افتاده بعدِ تو سخت به هم ریخته شد شاکله ام صورتم کرده ورم بسکه به من زد سیلی... بیشتر هست از این زجرِ(لع)حرامی گله ام لگدش یکسره با قهقهه همراه شده دشمنِ شمرم(لع) و بیزار از این هلهله ام بُرده لبخندِ مرا پارگیِ دورِ لبم اشک میریزم و کم طاقت و بی حوصله ام اولین کشتهٔ لب تشنه تویی و من هم اولین دخترِ دردانهٔ در سلسله ام! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🏴 در عزای شب چهارم محرم الحرام 🏴🍃 زینب(س) آمد تا فقط بر پا کند رسم ِ وفا خواهری جایِ خودش! شد یاورِ خونِ خدا با خودش از خیمه آورده ست بیرون دو سپر می برَد هر دو پسر را با خودش سمتِ منا میشود با این دو قربانیِ در راهِ حسین(ع) حج او مقبول؛ دور کعبه نه! در کربلا کرده جای سنگ، هر لحظه امامش را طواف شد امامش هم حرم، هم مروه، هم سعی و صفا غربت و دلواپسی را از برادر دور کرد با خود آورده برایش دو عزیزِ آشنا عشقِ دایی جانشان یک عشقِ مادرزادی است تربیت کرده ست مادر عاشقانه هر دو را عاقبت أبناء زينب(س) راهی میدان شدند عاقبت رفتند لب تشنه به میدانِ بلا هر دو را با هر چه میشد بر زمین انداختند آن حرامی هایِ در ظلم و جنایت ها، رها کینه هایِ کهنه ای که داشتند از فاطمه(س) راهیِ شمشیر شد با ضربه هایِ بیهوا تیر می بارید با خشم و دلش آتش گرفت هدیه هایِ خواهرش را دید زیرِ دست و پا با دلی بیتاب خواهرزاده ها را بوسه زد شد حسين بن علی(ع) درگیرِ اشکی بیصدا جای جایِ پیکرِ هر دو به خون آغشته شد با چه حالی، هر دو جان دادند زیرِ نیزه ها زحمتش آخر ثمر داد و شده نذرش قبول در زمینِ کربلا زینب(س) شده حاجتروا! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب پنجم ماه محرم الحرام 🏴🍃 باز هم با اشتیاق و دور از فکر و خیال محضِ کسبِ فیض ِ عرفانی فراهم شد مجال زیرِ خیمه گاهِ روضه، تا قیامت جایِ فرش پر گشوده جبرئیل و صد ملَک گسترده بال نامهٔ اعمالمان را داده عمری شستشو محو کرده معصیت ها را همین اشکِ زلال ذکر ما از کودکی تا به کهنسالی؛ حسین(ع) ای خوشا عمری که اینجا میرود رو به زوال در حسینی بودن و در جان سپردن پایِ عشق هیچ تعریفی ندارد قدّ و قامت، سنّ و سال تا قیامت، کربلا، روز دهم، اثبات کرد پایبندِ حق شدن بسیار دارد قیل و قال کودکی نًه ساله گاهی میشود حیدرنشان در حمایت از امامش میشود خونش حلال آنچنان آمد به میدان یادگار مجتبی(ع) شد زبانِ شعرم از این جرأتِ جانانه، لال تیغِ شمشیر آمد و وقتی که شد دستش جدا آمد و انداخت دورِ گردنش غیرت؛ مدال آن به آن ذکر لبش شد؛ لا أُفارِق عمّي و... در دلِ گودال جان داد عاقبت این نونهال بارِ خود را با شهادت بست و نامش ثبت شد- در میانِ نام ِ هفتاد و دو یارِ ایده آل بود عبدالله(ع) و خون در راهِ ثارالله(ع) داد پایِ فرزندانِ زهرا(س) مال و جان را بیخیال ذکر ما هم کاش باشد لا أُفارِق مِنْ امام دور بودن از امامِ عصرمان باشد ملال عهد می بندیم در روضه شبیه مهزیار بی حضورش؛ زندگی باشد برایمان محال بر لبِ منجی هنوز آوایِ "هَل مِن ناصر" است دستِ بیعت میدهیم امشب بدونِ شرحِ حال حالمان معلوم! میسوزیم از داغِ حسین(ع) میرسد تا که نمانَد خونِ جدّش پایمال انتهایِ راهِ عاشوراست آغازِ ظهور جا نمانیم از سپاهِ انتقام ِ بی مثال! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در محکومیت اهانت به قران 🍃🏴 میشود درگیر با آیاتِ ناب و پُر فروغ آنکه گردن داده باطل را و رفته زیرِ یوق رو شده ذات پلید عده ای باطل پرست چونکه میدانند توهین و جنایت را نبوغ پست فطرت ها نمیدانند با این شیوه ها میشود برعکس، دورِ حق هر آیینه شلوغ عده ای هتاک میخواهند خاموشَش کنند با جسارت، بی درایت، با نفهمی، با دروغ نورِ قران عین خورشید است و از جاهل بپرس میشود خورشید آیا با نسیمی بی فروغ؟! ابن حنا رنگی ندارد! به خدا کهنه شده با کنج اندیشان بگو این شیوه ها کهنه شده وحیِ مُنزل! قلعهٔ آیینه، قران است و بس روشنی بخشِ رواقِ سینه، قران است و بس آنکه از دل آیه، آیه، آیه، می سازد حرم پاک میگردانَد از هر کینه، قران است و بس میدهَد بر قلب هایِ داغدیده التیام مرهم ِ دلتنگیِ آدینه، قران است و بس زینتِ دینِ مسلمانی ست! خیرِ پُر بهاست گنجِ بی پایانی از دیرینه، قران است و بس شد مزیّن به هزاران درّ و گوهر از ازل تا ابد دریایی از گنجینه، قران است و بس بر محمد(ص) وحی شد مکتوب کرد آن را علی(ع) یک کتابِ نابِ با پیشینه، قران است و بس عاقبت هر کس که شد درگیر با این آیه ها سخت بر جانش می افتد آتش ِ قهرِ خدا! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب ششم ماه محرم الحرام 🏴🍃 امشب میانِ روضه، جانانِ من می آید دیگر مگر به قلبم، درد و محن می آید؟! مهمانِ بزم ِ امشب والله میزبان است فرمانروا... امیرِ اربابِ من می آید پرچم، کتیبه، بیرق؛ رفتند پیشوازش حاجت بیاور ای دل، امشب حسن(ع) می آید صاحب عزایِ امشب دیده ست داغِ قاسم(ع) داغش محرّم است از داغِ کهن می آید آتش گرفته جانش در روضه های کودال با ذکرِ "ای شهیدِ دور از وطن" می آید بسکه حسن(ع) عزیز و جانِ دلِ حسین(ع) است زینب‌(س) به دل-تسلی، مشکی به تن می آید وصفِ نبردِ قاسم(ع) دارد حلاوتی ناب دارد به جنگِ أزرق(لع) شمشیر-زن می آید بر پیکرش زره نیست وقتی برایِ یاری- از آن تنی که در خون؛ شد بی کفن می آید! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب هفتم محرم الحرام 🏴🍃 -لطفا لطفا حق روضه ادا شود- نشستم پیش ِ گهواره دلم آشوبه، پُر درده عزیزم رفته با، باباش بشه سیراب و برگرده دلم رفته به دنبالش که وابسته م بهِش خیلی خدایا زود برگرده شدم دلواپسِش خیلی میاد خنده رویِ لبهاش صداش می پیچه توو گوشم صحیح و سالم و سیراب میاد الان توو آغوشم گلم روو دستایِ باباش شده سرحال و رفته خواب شده ساکت صدا-گریه ش بهش دادن گمونم آب نمیدونم چرا داره تو چشماش اشکِ لبریزی پریشونه چرا زینب(س)؟! بهم میخواد بگه چیزی میرم پایِ درِ خیمه عجب حالِ دلم زاره خدا رو شکر هستیم و حسینم(ع) داره میاره گمونم تویِ آغوشِش براش یه سایه بون ساخته نیفته تا بهش آفتاب عَباش و روو سر انداخته نمیدونم چرا پاهاش نداره قدرتِ رفتن تعلُّل میکنه داره حسینم(ع) واسه برگشتن شده نزدیکتر اما بمیرم! داده قربونی همه هستیم و می‌بینم تویِ قنداقهٔ خونی هنوزم تشنه و خشکه لبایِ شیرخوارِ من گلوش و بُرده ضربِ تیر سرش افتاده روو گردن به هم ریخته چقد موهاش چقد شعله وَرِه آهم دیگه بسته شده با خون چشایِ خیس ِ شیش-ماهه م دلم آتیشه! می بینم سرش روو نیزه رفته؛ وای حلالم کن...برو...مادر خداحافظ...علی(ع) لای لای! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب هشتم محرم الحرام 🏴🍃 -لطفا لطفا حق روضه ادا شود- پیکرش درگیر شد با عقده هایِ آتشین شد علي اکبر(ع) اسیرِ کینه هایِ غاصبین بر تنش میخورْد هر سرنیزه با ذکرِ علی(ع) بلکه با ذکرِ اذان، بی شک و شبهه، با یقین بر زمین افتاد لب-تشنه! به قران هیچکس غرقِ خون شهزاده ای هرگز ندیده اینچنین بوسه میزد پشتِ هم بر صورتش گرد و غبار رفت و آمد بود و شد با خاک، موهایش عجین رو به شمرِ پست(لع)شاید گفته باشد حرمله(لع) تا صدایش دَرنیاید تیرِ بهتر برگزین شد گلویش تیرباران! سینه اش را خون گرفت کار دستش داد آخر آن صدایِ خوش طنین شد عمیق و باز شد در ازدحام ِ دور و بر زخم ِ شمشیری که افتاده ست بر رویِ جبین از گلویش لحظه لحظه آه می آمد به گوش در نفس هایِ سراسر خون و سختِ آخرین منتظر شد گرمی ِ آغوش بابا را فقط آمد اما قد خمیده حضرتِ حصنِ حصین زار میزد در کنارِ پیکرش هر آن؛ حسين(ع) بی رمق شد پایش و بد خورد با زانو زمین وای از آن ساعت که با گریه عبا را پهن کرد تکه تکه جمع کرد از خاک؛ جانش را حزین! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب تاسوعای حسینی 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- تمام عرش با هفت آسمان افتاده بر پایش شبانه روز می چرخد زمین دورِ قدمهایش نگاهش نافذ و گیراست مخصوصا دم ِ پیکار صلابت پرور است و مردِ میدان! مثلِ بابایش أباالفضل(ع) است و زانو میزند پیشَش فضیلت ها به میدانِ جوانمردی و غیرت نیست همتایش همینکه راه می آید فراری میشود دشمن أشِدٌاءُ علَیَ الکفّار یعنی قدّ و بالایش مبادا لحظه ای وقتِ غضب شمشیر بردارد که عزرائیل می آید به همراهِ بلایایش دخیلِ دستهایش بود اهل عالمی اما علمدارِ همه عالم؛ رقیه(س) بود دنیایش برای دردمندان یک نخی از چادر زینب(س) به دورِ نسخه می پیچد؛ فدایِ این مداوایش شنیدم از حسین بن علی(ع) دل برده هر لحظه تبرّی و توَلّایش ، تولّی و تبرّایش بنا شد در مصافِ کربلا؛ باشد فقط سقّا به رویِ هر دو چشمش بود دستوراتِ آقایش همین شد که نخورد آب و به جایش تیرِ بی وجدان اصابت کرد بر آن چشم ِ از عصیان مُبرّایش برایش نیزه ها را کاملا با زهر آغشتند زدند و کِل کشیدند و مهیّا شد تماشایش دو دستش شد قلم در علقمه باب الحوائج شد به دستِ حضرتِ زهرا(س) محوّل شد تسلّایش! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای عاشورای حسینی 🏴🍃 -لطفا لطفا حق روضه ادا شود- روضه خوانِ ناب و خیلِ سینه زن حاضر کنید یک حسینیه برایِ حالِ من حاضر کنید زینتِ دوش ِ نبی افتاده بینِ قتلگاه نیزه را بد ميزنند و لطمه-زن حاضر کنید پاره کردند عاقبت آن یادگارِ کهنه را تا بسوزد عالمی؛ داغِ کهن حاضر کنید با نوک شمشیرِ زهرآلوده کَندند از تنش پیرهن رفته به غارت! پیرهن حاضر کنید پشتِ هم؛ از جای جای پیکرش خون میچکد مرهمی فوراً برای زخم ِ تن حاضر کنید مرهم ِ زخم ِ تنش اشکِ مدام است و سریع- گریه کُن هایی برایِ این بدن حاضر کنید تا بر این جسم ِ به خون آغشته برگردد نفس از مدینه! مُشتی از خاکِ وطن حاضر کنید زودتر تابوتِ اربابِ مرا کنجِ بقیع نیمه شب، آهسته؛ با ذکرِ حسن(ع) حاضر کنید جسم عریانِ حسینش(ع) را نبیند غرقِ خون مادرش دارد می آید! یک کفن حاضر کنید! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر شهادت مظلومانهٔ 🏴🍃 شب به شب در زیرِ نورِ ماه با حالِ بکا زار میزد بر سرِ سجاده یادِ کربلا یاد عمه زینب(س) و بیتابی اش بر رویِ تل "یا غیاث المستغیثین" گفت پیش از هر دعا نان که می دید از گلویش خسته؛ برمیخواست آه در کنار سفره جاری میشد اشکش بیهوا چون پدر غرقِ عطش بود و گرسنه جان سپرد سال ها حتی غذا میخورْد با حالِ عزا خیره شد بر ظرفِ آب و سوخت فورا حنجرش در وجودش داغِ بابا کرده بود آتش به پا روز و شب ذکر مصیبت داشت! شد سردرد از روضه ی هجده سری که رفت رویِ نیزه ها زنده میشد در دلش داغِ علی اکبر(ع) مدام هر چه می پوشید زین العابدین(ع) گریان؛ عبا پیش ِ چشمش بود و هر ثانیه میشد قاتلش نیشخندِ حرمله(لع)، فریادِ شمرِ(لع) بی حیا داغ دید و قامتش از غم خمید اما ندید قدرِ یک وعده نمازِ عمه زینب(س) را قضا در میانِ گریه ذکرِ بر لبش "الشام" بود شام! آنجایی که میگفتند خیلی ناسزا! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 نذر آبروی دو عالم، به امید شهادت 🏴🍃 ای کشتهٔ زخم زبان داغِ تو آتش زد به جان دورِ تنت هفت آسمان گریه کنان، ضجّه زنان میگفت با کلّ فلک یا لَیتني کنتُ مَعکْ با ماه؛ بیطاقت، وهب دورِ تو گشته شب به شب مانده زمین در تاب و تب شمشیر خوردی تشنه لب بر سر زنان گوید فدک یا لَیتني کنتُ مَعکْ گفته ست از عهدِ قدیم با حسرت و حالِ وخیم بی بهره از فیض عظیم در کربلایت شد مقیم شد بر دلِ جامانده حک یا لَیتني کنتُ مَعکْ ایکاش ملحق میشدم سربازِ مطلق میشدم یارِ موفّق میشدم قربانیِ حق میشدم بر زخم ِ جانم زد نمک یا لَیتني کنتُ مَعکْ ایکاش در کرب و کربلا آنجا که شد غارت به پا در شعله هایِ بیهوا میسوخت وقتی خیمه ها می آمدم محضِ کمک یا لَیتني کنتُ مَعکْ آشفته حال و سینه زن مثلِ اویس ِ در قرَن با پیکری دور از وطن با هر شهیدِ بی کفن دارم شعارِ مشترک یا لَیتني کنتُ مَعکْ! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 به یاد غربت امام المنتقم 🍃🏴 در خیمه گاهِ غیبت؛ با غربتی نهانی هستی برای جدّت مشغولِ روضه خوانی در وادیِ مُحرّم غیر از تو نیست مَحرم چون وارثِ قدیم ِ این داغِ بیکرانی آشوب میشود قلبِ داغدارت آقا با صوتِ نابِ قران، یا نغمهٔ اذانی دلتنگم و عزیزم از تو خبر ندارم در کربلا و مشهد، یا اینکه جمکرانی؟! تا جان دهم کنارِ هر قطره اشکِ چشمت از خیمهٔ عزایت بفرست یک نشانی امسال هم برایت کاری نکردم اما دعوت شدم به لطفَت در اوجِ مهربانی با نفْس در جدالم! لطفا مرا نگهدار عمری به زیرِ پرچم هر طور میتوانی روزِ ظهورت ایکاش با جان و دل بیایم با ذکرِ یاحسین(ع) و با حالِ آسمانی افتاده چشمت از خواب این روزها و دائم بیگانه با غذا و یک جرعه آب و نانی شد کشته جدّت آقا چون تشنه و گرسنه با یادِ این مصیبت در تو نمانده جانی این روزها به یادِ قدّ کمانِ زینب(س) در روضه می نشینی با قامتِ کمانی از غارت و اسارت جانت به لب رسیده شام ِ تو میشود صبح؛ با گریهٔ نهانی! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها 🏴🍃 می فشارم در گلویم بغض ِ سنگین را مدام داغ دیدم! دلخوشی هایِ زیادم شد تمام آمدم در محملی از نور؛ همراهِ حسین(ع) میروم با دستِ بسته، بی برادر سمتِ شام آمدم با غیرتُ اللهِ حرم، در کربلا با أباالفضل(ع) آن علمدارِ یلِ والا مقام دستهایم را گرفت و چادرم خاکی نشد آمدم از ناقه پایین؛ در کمالِ احترام داغِ مادر، داغِ بابا، آن حسن(ع)،این هم حسين(ع) میروم با زخم هایی کهنه و بی التیام در حدودِ چند ساعت؛ هستی ام را نیزه بُرد پیش چشمم شد همه دار و ندارم قتلِ عام تا که توهین و جسارت بعدِ غارت شد شروع آتشی افتاد در جانِ من و جانِ خِیام با اسارت میکشم غم را چهل منزل به دوش میرسد در هر قدم عطرِ حسینم(ع) بر مشام در تمام عمر، نامحرم ندیدم لحظه ای وای از چشمانِ نحس ِ عده ای لقمه حرام پشتِ سر؛ تلّ و تنی دور از وطن در قتلگاه پیش ِ رو؛ یک شهرِ آذین بسته، جشن و ازدحام! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 به امید عنایت و آمرزش و شفاعت 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- سید و سالار بوده! حکم ِ سرور داشته جایگاهِ ویژه بر دوش پیمبر(ص) داشته اختیارِ چرخش ِ افلاک در دستان اوست از ازل چون دست در دستانِ حیدر داشنه مادر سادات حتی قبلِ میلادِ حسین(ع) روز و شب! شش ماه، دائم حالِ مضطر داشته از کرامتهایِ نابِ حضرتِ اربابِ ماست در میانِ عرشیان فطرس اگر پَر داشته هست ثارالله(ع)، پس لبریزِ حق، در راهِ حج وقتِ خطبه خوانی اش از کعبه؛ منبر داشته سخت درگیرِ بلا شد ظهرِ سالِ شصت و یک از شلوغی، دور خود صحرایِ محشر داشته سیدالعطشان پُر از دلواپسی در کربلا داغ هایی از تصورها فراتر داشته تا نیفتد چشم ِ نامحرم به ناموسِ علی(ع) کوهِ غیرت داشته! در خیمه؛ اکبر(ع) داشته بیقراری ها برای گوشوارِ دختر و... چادر و گهواره و خلخال و معجر داشته این شکسته-قامتِ افتاده در گودالِ غم در کنارِ علقمه داغِ برادر داشته ای کمان ها، نیزه ها، ای خنجرِ کهنه ببین این گلویِ تشنه بیتابیِ خواهر داشته این عزیزِ فاطمه(س) که اینچنین عریان شده هم عبا، هم پیرهن، هم بر تنش سر داشته نعل های تازه...مرگِ من! کمی آهسته تر این شهیدِ بی کفن یکروز مادر داشته! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت داغدارکربلا غریب بقیع 🏴🍃 می نشیند تا زمین با آسمان دور و برت میشود سرشارِ آهی بیکران دور و برت بوسه برمیدارد از خاک مزارت آفتاب میدهد از غربتت آهسته جان دور و برت میرسد بر گوش، از گلدستهٔ اینجا اذان نیست یک گلدستهٔ غرقِ اذان دور و برت جای زائر، جای خادم، جای ایوان و رواق داشتی ایکاش قدری سایه بان دور و برت پاکسازی میشود از فتنهٔ وهابیت میشود با شیعیان امن و امان دور و برت میشود حک در محرّم «یاعلی بن الحسین(ع)» بر ضریحی که می آید روضه خوان دور و برت دور قبرت می نشیند میکشد با گریه آه یادِ آن ساعت که گریان شد جهان دور و برت بی عمو عباس(ع) جانِ کاروان آزرده شد داشتی جای پدر، شمر(لع) و سنان(لع) دور و برت یاد آن بازار شام و لحظه ای که بعدِ سنگ از فراز بام ها می ریخت نان دور و برت گریه میکردی و عمری قلبت از جا کنده شد بسکه پُر بود از صدای خیزران دور و برت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 به امید نیم نگاهی مغفرت بخش 🍃🏴 بی تو سرگردانم و یک دردِ جانکاهم حسین(ع) خوب شد که سائلِ این بزم و درگاهم حسین(ع) دستهایم را نگیری میخورم هر آن زمین... راه را گم میکنم! پس باش همراهم حسین(ع) دردسر دارم برایت! من کجا اینجا کجا؟! بینِ خوبانت منِ بیچاره گمراهم حسین(ع) مثلِ حرّ؛ با توبه راهم را به تو کج کرده ام چونکه از آقایی ات بسیار آگاهم حسین(ع) میشوم آب از خجالت با همین چشمانِ خشک رزقِ اشکی لطف کن! ای عشقِ دلخواهم حسین(ع) رد شدم از خطِّ قرمزهایِ بسیاری ولی خط بکش بر اشتباهاتِ خودآگاهم حسین(ع) تا همین لحظه که طی شد با گناهانِ زیاد رحم کن بر باقیِ این عمرِ کوتاهم حسین(ع) از خدا جز تو نمیخواهم کسی را لحظه ای هست عشقت حاجتِ صبح و شبانگاهم حسین(ع) آرزویم هست بیمارِ غمت باشم فقط دردمندم کن! مداوا نه! نمیخواهم حسین(ع) میشود دوزخ گلستان! با شهیدان در بهشت- تا که میگوییم هر شب یکصدا، با هم: حسین(ع) داغت از قلبم شبیه شعله بالا میرود تشنه بودی! آتشی افتاده در آهم حسین(ع) میکُشد آخر مرا که غارتِ انگشترت روضهٔ پیراهنت شد دردِ جانکاهم حسین(ع)! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 درمحکومیت حادثه تروریستی حرم شاهچراغ 🏴🍃 کنج حرم زمین خورد، زائر پس از عبادات حاجت روا شد آخر، در آخرین مناجات شاهِ چراغ داغش، شد تازه و از این غم جاریست خون دل از، جانِ تمام ِابیات صحن و سرا شد آشوب، از فتنه ای دوباره هر لحظه میچکد اشک، از دفتر امانات یک عده زخم خوردند، در وادیِ زیارت از مکرِ شوم ِ تکفیر، با فتنه هایِ بد ذات نامردها تمام ِ تفریحشان ترور شد هستند بسکه عمریست، بیگانه با مجازات یکبار دیگر از راه، آمد همان حرامی این است از زیانِ افراطِ در مماشات مشتی نفوذیِ پست، خائن شدند اگر که تکرار شد مکرّر، این دست از جنایات الماس ِ امنیت را، باید محافظت کرد در سایهٔ نظام و تدبیرِ اطلاعات ما ملت شهادت، هر لحظه با شجاعت مظلوم-محوریم و یاریِ ظلم؟! هیهات... یکروز میرسد آن، موعودِ جمکرانی با بیرقِ حسینی، با ذکر "یا لثارات"! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون تفرقه؛ با اتحادیم به دشمن فرصتِ جولان ندادیم شبیه کوه، در موجِ بلایا به پایِ آرمان ها ایستادیم! @marziyehatefi
🍃🏴 در عزای ورودکاروان حسینی به شهر شام 🍃🏴 کشید از سینه آهِ مستمر؛ دروازهٔ ساعات دلش یکریز میشد شعله ور؛ دروازهٔ ساعات نشست و ضجّه زد آن ساعتی که عید شد اعلام پریشان! اولِ ماهِ صفر، دروازهٔ ساعات رسید آن کاروانِ زجر دیده، بی رمق، زخمی شد از حالِ رقیه(س) محتضر؛ دروازهٔ ساعات مزیّن شد به پرچم های رنگی، شد چراغانی به دستِ شامیانِ فتنه گر؛ دروازهٔ ساعات حرامی هایِ بی اصل و نسَب، سیلِ تماشاچی عزیزانِ علی(ع)...رأسِ قمر...دروازهٔ ساعات... شلوغی، هلهله، بارانِ سنگ و خیلِ نامحرم به دورش دید خیلی دردسر دروازهٔ ساعات به خود لعنت فرستاد و به زینب‌(س) خیره شد مضطر به دستِ بسته اش با چشم ِ تر؛ دروازهٔ ساعات سه ساعت از مصیبت دیدگان، میکرد استقبال نه با گل! با غم و خون جگر؛ دروازهٔ ساعات حسین بن علی(ع) شد منکسر بالا سرِ عباس(ع) شکسته عمه سادات در؛ دروازهٔ ساعات به پایِ نیزه های داغدیده پایکوبی بود فقط از این بلا دارد خبر؛ دروازهٔ ساعات! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای ماه صفر به امید آمرزش 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- به قلبم از ازل مُهر و نشان خورد سر و کارم به اهلِ آسمان خورد خدا را شکر قلبم شد حسینی خدا را شکر با نامش تکان خورد خودم دیدم میانِ روضه اش؛ دل- نشست و غصه هایِ بیکران خورد توانِ جنگِ با ابلیس را یافت از این سفره هر آنکس آب و نان خورد بمیرم باید از این غم که ارباب- به جای آب؛ زخم ِ بیکران خورد گرسنه بود و جایِ لقمه ای نان زمین خورد و چه شمشیر از سنان(لع) خورد کمان ها از غمش قامت کمانند به جسمش بسکه تیرِ بی امان خورد تمام کهکشان ها را تکان داد به رویِ نیزه تا مویش تکان خورد فدای دخترِ دردانه اش که کتک در آشکارا و نهان خورد چهل منزل میان خواب حتی لگدهایِ بدی از ساربان خورد امان از شام، آنجایی که سنگ از زنِ رقاصه و دیگر-زنان خورد شبانه قتلگاهش شد خرابه طَبَق وارد شد و لطمه به جان خورد رقیه(س) قبلِ رفتن بوسه برداشت از آن لب ها که چوب خیزران خورد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای هفتم ماه صفر 🏴🍃 غیرِ تنهایی و غم در عیدِ هر سالش نبود جز سکوت و صبر، جز غربت در اقبالش نبود هم میانِ شهر، هم در خانه یک همدم نداشت در مدینه هیچکس جویایِ احوالش نبود پیر شد از فتنه و زخم زبانِ همسرش بغضِ دائم داشت و جز زخم بر بالَش نبود تا دم ِ آخر دلش در حسرتِ یک یار ماند هیچکس جز کینه ای دیرینه دنبالش نبود کرد انفاق و گذشت از کلّ اموالش سه بار پیش ِ سائل؛ ذره ای دربندِ اموالش نبود آنچنان در کودکی آمد بلایی بر سرش تا شهادت غصه خورد و شوقِ آمالش نبود مادرش را بعدِ یک جریانِ سخت از دست داد بد شکست و مرهمی بر حالِ جنجالش نبود در تپش افتاد قلبش هر چه از کوچه گذشت غیرِ ردّ قطره هایِ اشک بر شالَش نبود * با جگر، آورد بالا شیرِ زهرآلوده را غیرِ زینب(س) هیچکس دلواپس ِ حالش نبود گفت: "لا یَومَ کیَومِکْ" یاحسین(ع) و هیچکس- جز حسن(ع) در آن دقیقه فکرِ گودالش نبود! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅