eitaa logo
اشعار مرضیه عاطفی
426 دنبال‌کننده
251 عکس
17 ویدیو
0 فایل
💌 شما به دعوت #مادر_سادات اینجایید 💌 نذر شادی دل حضرت زهرا(س)👇 ⚘️ سلامتی و فرج امام زمان(عج)،سلامتی رهبرعزیزمان صلوات ⚘️ لینک کانال تلگرام: @marziyehatefi لینک صفحه اینستاگرام: @marziyeh.atefi.313 لینک ویراستی: https://virasty.com/MarziyehAtefi
مشاهده در ایتا
دانلود
دلت را برده و همدل رسیده برایت همسری قابل رسیده بلي را گفت زهرا(س)، یاعلی(ع)جان تصَدّق! پشت در سائل رسیده! @marziyehatefi
🏴🍃 نذر شهادت یادگار کربلا 🍃🏴 غم داری و آرامش خاطر نداری دور و برت یک خادم حاضر نداری بر خاک قبرت آفتاب افتاده گریان میسوزد از اینکه چرا زائر نداری؟! آخر چرا کنجِ بقیعِ سوت و کورت گریه کن و سینه زن و ذاکر نداری؟! یا باقرَ العلم ِ النّبي از تو سرودم تا که نگوید هیچکس شاعر نداری خیلی غریبی! ذاکر و شاعر بماند... حتی کنار قبر خود عابر نداری من در مقاتل خواندم و اما تو دیدی یک روزِ خوش در باطن و ظاهر نداری از آتش ِ در خیمه تا خار مغیلان از کودکی جز داغ در خاطر نداری! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 مناجات با پروردگار در روز عرفه 🍃🏴 رو به درگاهت زدم، با حال خوش عازم شدم دور تو میگردم و امسال هم مُحرم شدم یا إلهي آمدم در را به رویم باز کن آمدم با دست خالی، باز هم اعجاز کن عاصی ام! گفتم نیایم باز اما آمدم شرم دارم از گناهانم، خطاکارم، بدم هر کسی غیر از تو باشد زود طردم میکند بعدِ عمری نیستم راهِ گدایی را بلد خوبی ات را دیدم و هر آن بد و بدتر شدم چشم پوشیدی، گذشتی، باز طغیانگر شدم باز هم بنده نوازی کن، به خود کردم ستم یاغیاث المستغیثین از دلم بردار غم عاشقم کن! سایه اش را از سر من کم نکن توبه کردم، با حسینت(ع) آمدم ردم نکن آن حسینی که گره خورده ست با عشقت مدام قصد جان کرده، رها کرده ست حج را ناتمام خوب فهمیده مناسک را؛ نمانده زیرِ دیْن سر تراشیدن که نه! «سر» داده در راهت حسین(ع) کعبه دورش گشته و بیتابِ این غربت شده جامۂ إحرام او پیراهن غارت شده گفت روی خاک، زیر نیزه های گاهگاه آخرین ذکرِ «لکَ لبیکْ» را در قتلگاه شد نماز عید قربان و گرفت از خون وضو خواند با لب نه! که با رگ های خونبارِ گلو حج به جا آورده بود و بی کفن جان داده بود جان به لب شد خواهرش، روی زمین افتاده بود دستی از غیب آمد و از جا بلندش کرد زود «کربلا در کربلا می ماند اگر زینب(س) نبود» داغ را در دل نهان کرد و قیامش شد عیان شد علمدارِ برادر، مکتبش شد جاودان گوش عالم پُر شد از صوت مناجات الحسین(ع) یار میخواهد خدایا...یا لثارات الحسین(ع) راهی ام کن! درد هجران بدترین نوعِ بلاست سخت دلتنگ طوافم! کعبۂ من کربلاست وعده با شش گوشه دارم یا إله العالمین تشنۂ آب فراتم؛ زائرم کن اربعین! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 زبانحال حضرت مسلم علیه السلام 🍃🏴 کوفه نیا؛ از آمدن صرف نظر کن از این سفر آقای من صرف نظر کن از دست خود انگشترت را دربیاور از خیرِ کهنه پیرهن صرف نظر کن دربارۂ سرنیزه های زهرآلود با خواهرت حرفی نزن،صرف نظر کن... از کربلا از نینوا از قاضریه از هر کجا غیر از وطن صرف نظر کن این تن بمیرد دخترانت را نیاور دارند دستان بزن...صرف نظر کن- -از نامۂ بی غیرتِ خنجر فروشان از مردم پیمان شکن صرف نظر کن از پیکرت چیزی نمی ماند! بیا از- آوردنِ حتی کفن صرف نظر کن دیدم خریده حرمله(لع) تیر سه شعبه جان رباب(س)از آمدن صرف نظر کن! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
با لطف کریمانه و مادرزادی لبریز شد از مرمّت و آبادی یک ثانیه گمراه نشد آن دل که افتاد به دستان امام هادی(ع)! @marziyehatefi
🌺🍃 نذر عیدغدیر و ولایتِ برحقِ مولانا 🌺🍃 آمد آن عید سعیدِ بی نظیر شد زمانِ دستبوسیِ امیر آمدم با تاجی از گل؛ سر به زیر در کنار برکۂ نابِ غدیر دستِ بیعت دادم و گفتم: بلي «لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)» از خدا موسی زمین را قرض کرد نوح، خود را خاک پایش فرض کرد عاشقی را بی حد و بی مرز کرد حضرت آدم سلامی عرض کرد توبه کرد و گفت با صوتِ جلی: «لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)» دست او را تا نبی(ص) بالا گرفت دین تکامل یافت و معنا گرفت مرتضی(ع) در قلب قران جا گرفت زیر پایش نورِ عالم پا گرفت هست در دست محمد(ص) مشعلی «لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)» مرتضی(ع) شاهنشهِ دلخواه شد آیه نازل شد ولی الله شد دشمنش از عیدمان آگاه شد هر که شد بیعت شکن گمراه شد حفظ وحدت گرچه واجب شد ولی «لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)» نام حیدر داده قیمت بر نگین بُرده دل از آسمانها و زمین آمد و با شعر من شد همنشین میرسد در لحظه های آخرین وقت جان دادن ندارم مُعضلی «لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)» شد امام ِ اولِ عمارها عاشقش بودند خوش کردارها مُرد سلمان از نگاهش بارها گفت قنبر با تو گل شد خارها اصلِ قرانی و وحی مُنزَلی «لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)» بی زره میرفت، با غیرت، اصیل پیش رویش عده ای پست ذلیل ضربه هایِ ذوالفقارش بی بدیل پشت سر فریاد میزد جبرئیل: نیست مثل تو در این میدان یلی لا أمیرالمؤمنین إلا علی(ع)! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺به امید آمرزش، به شوق رؤیت ماه محرم 🌺🍃 آخر بیایم غرقِ در غم با چه رویی؟! گریان شوَم با اهل عالم، با چه رویی؟! هر شب کنار مادرِ صاحب-عزایت بنشینم و ماتم بگیرم با چه رویی؟! آخر بپوشم باز همراهِ ملائک پیراهنِ مشکی دمادم، با چه رویی؟! سخت است، خیلی سخت‌! بنشینم به روضه با اشک بی مقدار و نم نم، با چه رویی؟!- -با چشم های بی حیا گریه کنم باز در کنج هیئت ها محرّم با چه رویی؟! با این زبانِ هرزه، با این دل چگونه پای علم روضه بخوانم با چه رویی؟! امسال هم با توبه های وصله پینه آخر بیایم پای پرچم با چه رویی؟! من زخمیِ نفْسم؛ میایم روضه امّا... ماندم بگیرم باز مرهم با چه رویی؟! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🌺 پیشواز ماه محرم به امید آمرزش و عنایت 🌺🍃 حالا که داری میخری آماده ام کن آقا برای نوکری آماده ام کن از مادر خود رزق اشکم را بگیر و با یک دعای مادری آماده ام کن سنگم! مرا با دست خود از خاک بردار مانند زیبا گوهری آماده ام کن نگذار باشم کمتر از حرّ و زهیرت با نیّت یاریگری آماده ام کن تا بر تنِ باطل فرود آیم به شدّت برّنده ام کن، خنجری آماده ام کن بگذار از عشق تو در خونم بغلطتم با گوشه-چشم ِ محشری آماده ام کن لطفا شهیدم کن! به آن نحوی که از من اصلا نماند پیکری...آماده ام کن تا که مرا عاشق تر از سابق بسازی با داغِ ویرانگرتری آماده ام کن باید بمیرم سوم ماه محرم نذر سه ساله دختری آماده ام کن بر روی تل می ایستم حیران، برای- گریان شدن با خواهری آماده ام کن بر سینهٔ عطشانِ تو؛ «ألشمرُ جالسْ»... با روضهٔ شعله وری آماده ام کن! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب اول ماه محرم الحرام 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- شد ماه عزا میکشی از عمق دلت آه شرمنده که از داغ دلت نیستم آگاه می آمدی ایکاش به همراهِ محرّم در بزم غریبانهٔ عشّاق؛ شبانگاه حسرت به دلم مانده که یکروز بخوانم در محضر تو یک دو سه خط روضهٔ کوتاه هستی و نمی بینمت و کاش ببینم آن لحظه که با شال عزا میرسی از راه میسوزی و پا تا به سرت می‌شود آتش می نوشی اگر جرعه ای از آب در این ماه از جدّ غریبت به دلت مانده چه داغی از مقتل و از خنجر و از ضربهٔ جانکاه بیتابی از این غم که چرا آب ندادند؟ دادند به خوردش عطش ِ نیزهٔ ناگاه بر صورتِ خود میزنی از داغ اسارت از  عمه که شد همسفرِ خولیِ گمراه جانم به فدای تو صباحاً وَ مساعا ای منتقم خون خدا آجرک الله! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 در عزای شب دوم محرم الحرام 🏴🍃 با خودش دارد امیرِ مهربان این کاروان زیر پا حس می‌کند هفت آسمان این کاروان با حرارت دورشان گرم طواف است آفتاب از پرِ جبریل دارد سایه بان این کاروان میرود منزل به منزل مادرانه پشتِ سر میخورد با دست زهرا(س) آب و نان این کاروان خسته شد هرگاه، فوراً با نگاهی بر حسین(ع) بیشتر از پیش می‌گیرد توان این کاروان از حبیب بن مظاهر تا به طفل شیرخوار دلبری کرده ست با پیر و جوان این کاروان با صدای شبه پیغمبر مهیّا میشود در صفوف عاشقی با هر اذان این کاروان از امامش یک قدم هرگز نمی افتد جلو از علمدارِ وفا دارد نشان این کاروان هست لبخندِ رقیه(س) التیام خستگی با خودش آورده یک آرام ِ جان این کاروان چیست تقدیرش؟چه ها خواهد شد و با زینب‌(س) است غرقِ در دلشوره های بیکران این کاروان عده ای سرهایشان بر نیزه خواهد رفت و بعد... خیمه ها می‌سوزد و بر سر زنان این کاروان میرود ده روز دیگر دست-بسته، داغدار... تا به شهر شام با شمر(لع) و سنان(لع) این کاروان! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 در عزای شب سوم محرم الحرام 🏴🍃 -لطفا حق روضهٔ ادا شود- کجایی؟ تو بدون من نمی‌رفتی آخه جایی... ببین رو گردنم ردِّ طناب افتاده بابایی کجایی تا ببینی که نمیتونم پاشم از جام نشستم کنج ویروونه میگیرم خار از پاهام هجوم آوردن و بی تو توو قلب من تلاطم شد تموم خاطراتمون میون شعله ها گم شد کشیدن از پاهام خلخال نمونده گردن آویزی سرم ریخت-آتیش ِ خیمه نمونده از موهام چیزی کتک از حرمله(لع) خوردم بدم میاد ازش بی حد رباب(س) و گریه می انداخت به عمه حرف بد میزد گمونم گوشهٔ ابروم شکسته...مضطرم کرده یه شب افتادم از ناقه با پهلویِ ورم کرده واسه اینکه من از عمه جداشم زجر(لع) میومد همش محکم رو دستم با غلافِ خنجرش میزد دلم آتیشه بیتابم برا داغِ عمیقِ تو سنان(لع) داره یه انگشتر شبیه اون عقیقِ تو یه روز گوشواره م و دید و دوید و زد سرم فریاد کشید از گوشم و میگفت به گوش ِ دخترم میاد می مُردم تا که می دیدم به جایِ روی ماهِ تو نشسته شمر(لع) با خنده به روی ذوالجناحِ تو! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 زبانحال حضرت زینب(س) به امام حسین(ع) 🍃🏴 وابسته ات هستم، تویی معشوقِ دلخواهِ خودم آگاهم از حال دلت با قلبِ آگاهِ خودم خورشید قلب بیقرار زینبت هستی و من نور از تو میگیرم حسینِ من(ع)؛ تویی ماهِ خودم داریم خاطرخواهِ بسیاری و جان ها میدهند یکروز در راهِ تو و یکروز در راهِ خودم راهی شدیم و خوب می‌دانستم اینجا کربلاست فهمیدم از دلشوره هایِ گاه و بیگاهِ خودم زیباییِ انگشترت دارد مرا دق میدهد تنها خبر دارم خودم از بغض جانکاهِ خودم بیزارم از آن نامه ها که نقشهٔ قتلَت شدند از غربتت میسوزم و میسوزم از آهِ خودم هاجر شدم در پاسخ نجوای هَل مِن ناصرت آورده ام تنها دو آیه از «فَدَیناهِ» خودم باید پسرهایم فدایی ات شوند و از خدا- میخواستم در سجده های هر سحرگاهِ خودم آورده ام عون و محمد را برایِ یاری ات آورده ام تیر و سپر از خانه همراهِ خودم! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 در عزای شب پنجم محرم الحرام 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- افتادی و تا خورد به گودال، لبت با گریه دوید؛ سوخت از تاب و تب تا پیکر خود را سپرِ جان تو کرد گفتی که عمو شود فدای ادبت اینکه نکند خار به دستش برود هر ثانیه بود؛ فکرِ هر روز و شبت بی دستش کردند و به پا شد کینه هم از جمل و هم حسن(ع) و هم نسَبت با خاک درآمیخته، یکسان شده بود در زیر قدم هایِ پیاپی رطبت زد حرمله(لع) تیر بر تنِ عبدالله(ع) پرپر زد و سخت شعله ور شد غضبت می سوختی از غم و: «خدایا أَمْسِکْ- -عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماء»* شد ذکر لبت! *...در این هنگام حرمله(لع) تیری به طرف عبد الله(ع) انداخت که گوش تا گوش عبد الله(ع) بریده شد و در آغوش عموی بزرگوارش جان داد. آنگاه حضرت این مردم را نفرین کرد و به خداوند عرضه داشت:«أَللّهُمَّ أَمْسِكْ عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماءِ وَامْنَعْهُمْ بَرَكاتِ الاَْرْضِ...» «خدایا باران را از آنها قطع کن و برکات زمین را از آنها منع کن...» بحار الانوار/علامه مجلسی،جلد۴۵ مقتل اللهوف/سید بن طاووس،صفحه٧٢ مقتل مقرّم/صفحه٢۴۶ ارشاد مفید/صفحه٢۴١ ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 در عزای شب ششم محرم الحرام 🍃🏴 برایت دست-خطی با دلِ مضطر فرستاده به عشقت مجتبی(ع) قربانیِ دیگر فرستاده نگاهت کرد؛ «لا یومَ کیومَک» خواند در بستر برایت غصه خورد و اشکِ چشم تر فرستاده کشیدی آه و خواندی متن بازوبند قاسم(ع) را حسن(ع) عشقِ خودش را مثل یک مادر فرستاده در آغوشش گرفتی، عاشقانه گریه می کردید یتیمش را برادر با همه باور فرستاده روانه کرده قاسم(ع) را به یاری تو! در واقع- -به قلب دشمنانت نیزه و خنجر فرستاده رجزهای لب قاسم(ع) تداعی کرده صفين را برایت هدیه ای با خصلتِ حیدر فرستاده عجب فرماندهی کرده به یاریِ سپاه تو چه سربازِ به نام و یاوری محشر فرستاده «أنا ابن المجتبی» گفت و گمانم دشمنت میگفت حسین(ع) اینبار جای یک نفر؛ لشکر فرستاده برای ازرق شامی(لع) گمانم شمر(لع) هر لحظه برای کشتنش یک نيزهٔ بهتر فرستاده زمین خورد و تمام دشت را طعم عسل برداشت برایش آب کوثر شخص ِ پیغمبر(ص) فرستاده! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 زبانحال حضرت زینب(س) 🍃🏴 از غمی جانکاه سرشاری عروس مادرم پا به پای من عزاداری عروس مادرم داغ دیدی و کنارم می‌نشینی و مرا میدهی هر روز دلداری عروس مادرم روضه خوانی کن برایم جان زینب(س)، با همان- -لحنِ لالاییِ تکراری عروس مادرم صبح نزدیک است و...تو با حالِ آشفته هنوز خیره بر قنداقه بیداری عروس مادرم بر دلت یک زخم کاری از کمانِ حرمله(لع) یادگاری داری انگاری عروس مادرم گوش تا گوشِ علیِ اصغرت(ع) را خون گرفت گریه کن آرام، حق داری! عروس مادرم هر کجا شش ماهه می بینی در آغوش زنی اشک هایت میشود جاری عروس مادرم میدهی آغوشِ خالی را تکان بی اختیار دست از غم برنمیداری عروس مادرم تشنه ای بعد ازحسین(ع) و گاه با اصرارِ من میخوری از آب مقداری عروس مادرم لااقل این بوریا را زیر سایه پهن کن سوختی در این وفاداری عروس مادرم! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 در عزای شب هشتم محرم الحرام 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- دارد از جام ولایت باده می‌ریزد زمین ذره ذره داغِ فوق العاده می‌ریزد زمین شبه پیغمبر(ع) ندارد جای سالم در تنش عضو عضوِ این پیمبر-زاده می‌ریزد زمین إرباً إربا یعنی آنجا که گلاب از برگ گل قطره قطره میشود آماده می‌ریزد زمین پاره کرده ضربهٔ نیزه نخ تسبیح را دانه دانه از دلِ سجاده می‌ریزد زمین از نفس افتاده و چشمش سیاهی رفته است جویِ خون از پیکری افتاده می‌ریزد زمین گل که پرپر شد همه گلبرگهایش بی رمق با نسیمی، با تکانی ساده می‌ریزد زمین می‌رساند با سرِ زانو خودش را یک پدر اشک از چشمانِ یک دلداده می‌ریزد زمین می‌رود با دست لرزان...دارد از بین عبا تکه تکه پیکرِ شهزاده می‌ریزد زمین! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🍃🏴 در عزای شب نهم محرم الحرام 🏴🍃 -لطفا حق روضه ادا شود- تیره و تار شده یکسره دنیای حسین(ع) رفت از خیمه قرار دلِ تنهای حسین(ع) مشک بر دوش؛ شجاعانه قدم برمیداشت زیر لب زمزمه اش این شده سقای حسین(ع): باید این چشم و سر و دست شود غرقِ به خون برسد حاجت من تا که به امضای حسین(ع) زخمِ شمشیر به تن داشت و لبریز عطش وارد علقمه شد حضرتِ دریای حسین(ع) إبن ملجم صفتان رفته عمود آوردند وای از لحظهٔ شقّ القمر و وای حسین(ع) تیر چشمش زد و عباس(ع) نظر خورد آخر آخر افتاد زمین خوش قد و بالای حسین(ع) شمر(لع) با قهقهه به حرمله(لع) گفت أحسنتم خوب شد! از رمق افتاده ببین پای حسین(ع) قاتل جانِ أبالفضل(ع) به وٱلله شده إنکساری که نشسته ست به سیمای حسین(ع) عاقبت «أدرک أخا» گفت و خدا رحم کند به دل زینب(س) و دلشورهٔ فردای حسین(ع)! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 در عزای 🏴🍃 -لطفا لطفا حق روضه ادا شود- آسمان شد تیره و شد همهمه دور و برت بر سرش میزد زمین در لحظه های آخرت تا به روی زخم های سینه ات قاتل نشست بر زمین افتاد روی تل پریشان خواهرت «وا حسینا» گفت و با هر ضجّه میزد بر سرش شمر(لع) در گودال تا برداشت سر از پیکرت غرقِ خون بر خاک زیر دست و پا افتاده بود خواهرت را بیشتر دق داد وضع حنجرت غارتت کردند و کرده شعله ور جان مرا بیشتر آن دستِ بی انگشت و بی انگشترت اسب سرکش نعل های تازه می‌خواهد چه کار؟! درهم و برهم شدی؛ پاشیده شد سرتاسرت پیرمردی بر عصایش چند نیزه بسته بود میزد و میگفت این هم آب و نانِ دخترت پاک می‌کردند با پیراهنت سرنيزه را ای زبانم لال! رفت از حال زهرا(س)مادرت! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 در عزای 🍃🏴 -لطفا لطفا حق روضه ادا شود - دلخوشی هایِ کم ِ دور و برت را بردند بد زمینگیر شدی! بال و پرت را بردند روی دستان تو با تیر سه پر؛ پرپر شد گوش تا گوش...دهان پسرت را بردند چشمت از داغ جوان تار شد و کم سو شد می‌زدند و همه نام پدرت را بردند علَم افتاد و تنِ علقمه را خون برداشت کمرت خم شد و قرص ِ قمرت را بردند  با وضو نیزه-زنان وارد گودال شدند آن عقیقِ یمنِ شعله ورت را بردند چکمه هایت را با نیزه درآورد کسی تیرباران شده بود و سپرت را بردند تا بگیرند دو سه جایزه از دست یزید(لع) دست و پا میزدی آقا خبرت را بردند پیش زینب(س) به تو بسیار جسارت کردند غارتت کرده و بر نیزه «سرت» را بردند! 😭 ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 محاوره زبانحال حضرت زینب(س) 🍃🏴 برات بیقرارم عزیزم حسین(ع) به داغت دچارم عزیزم حسین(ع) توو خوابم نمی دیدم این روز و که نباشی کنارم عزیزم حسین(ع) خزونی شدم، قد کمونی شدم تو بودی بهارم عزیزم حسین(ع) یه خلوت میخوام که بشینم فقط برات خون ببارم عزیزم حسین(ع) بدونِ تو زندونه دنیا برام دلِ خوش ندارم عزیزم حسین(ع) واسه خشکیِ حنجرت توو گلوم چقد بغض دارم عزیزم حسین(ع) تموم شد روزایِ خوش ِ خواهرت شبه روزگارم عزیزم حسین(ع) سرت رویِ نیزه ست و دیگه کجا- -سرم رو بذارم عزیزم حسین(ع)؟! کجایی ببینی میخنده سنان(لع) به این حال زارم عزیزم حسین(ع) به موهای غرقِ به خونت قسم گره خورده کارم عزیزم حسین(ع)! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 به تسلای دل حضرت زهرا(س) 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- از داغ؛ دلت سوخته و سخت ملولی کرده ست سرِ نیزه به قلب تو نزولی با هر چه که میشد به تنت زخم رساندند انگار نه انگار که فرزندِ رسولی با خنجر کند و سرِ صبر و لبِ گودال کشتند تو را تشنه لب و غیر اصولی میگفت گمانم عمرسعد(لع)که ای شمر(لع) زجرش بده، آهسته ببُر! از چه عجولی؟! بردند سر از پیکرت و زود گرفتند از پنجهٔ ابلیس عجب مُهر قبولی از نیزه رسیدی به دلِ داغِ تنور و روشن شده از نورِ سرت خانهٔ خولی(لع)*! *مُقَرَّم در مقتل الحسین(ع) به مخفی کردن سر امام حسین(ع) در تنور، توسط خولی(لع) و ساطع شدن نوری از تنور اشاره کرده است. مقرم، مقتل الحسین(ع)، مؤسسه بعثت، ص۳۰۴ ارشاد: 118:2، لهوف: 142 تاريخ طبری: 455:5 نفس المهموم: 382 منتهی الامال: 401:1 روضة الشهداء: 361 رياض القدس: 205:2 ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 به تسلای دل حضرت زهرا(س) 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- در حرم وارد شد و با گریه بر «در» بوسه زد تکیه بر دیوار زد، بر سنگ مرمر بوسه زد این طرف مریم کنیزش بود و هاجر آن طرف درد پهلو داشت و با حال مضطر بوسه زد گفت ویلي «یا بنیَّ» گریه کرد و باز هم بر ضریحت مادرانه، مهربانتر بوسه زد روضه خواند و زیرِ قبّه ضجه میزد یادِ آن- -ساعتی که مضطرب زینب(س)به حنجربوسه زد هر شب جمعه پریشانحال کنج قتلگاه در خیالش بر تنِ عریانِ بی سر بوسه زد تیرها و نیزه ها و سنگ ها را زد کنار بر تمام زخم های رویِ پیکر بوسه زد زائرانت در حرم بر سینه و سر میزدند تا که بر هر گوشهٔ شش-گوشه مادر بوسه زد! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃زبانحال شاعری سائل به امیدبخشش 🍃🏴 دور کن از من غم و دلشورهٔ بیهوده را قسمتم کن یک خیال کاملا آسوده را دست هایم را بگیر آقا که خیلی خسته ام سخت ویرانم! ببین آرامش ِ فرسوده را جز تو با هر کس نشستم تیشه زد بر ریشه ام پاک کردم از وجودم جز تو؛ هر که بوده را هستی ام را، هر چه را دارم به نام خود بزن جان و مال و خانه ام را؛ کلّ این محدوده را عمر؛ طی شد با بطالت، هر محرّم آمدم گریه کردم این مسیرِ رفته و پیموده را   نیست گریان در قیامت هر که شد گریانِ تو* اشک می ریزم میانِ روضه این فرموده را معصیت یک غدهٔ بدخیم و تو «نِعم الطبیب» جانِ من بردار از قلبِ مریضم «توده» را شک ندارم که خدا با قصدِ بخشش میدهد- -دستِ تو کوهِ گناهانی که نابخشوده را بهترینها را برایم خواستی اما ببخش من به دستانت سپردم یک دل آلوده را! *پيامبر(ص): اى فاطمه(س)؛ همه چشم ها در روز قيامت گريان است جز چشمى كه بر مصيبت هاى حسين(ع) بگريد/بحار الأنوار-ج۴۴ص٢٩٣ ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 نذر شهادت 🍃🏴 -لطفا حق روضه ادا شود- آتش گرفت خیمه میسوخت پا به پایش خورشید شعله ور شد در آسمان برایش زنجیر می زدند و بزم عزا گرفتند ‌زنجیرهای بسته بر رویِ دست و پایش دستان عمه زینب(س) را بسته دید و بی شک هر آن از این مصیبت شد بیشتر عزایش در ازدحام شام و در تنگنایِ بازار در زیر دست و پا رفت در هر قدم عبایش یک روز داغ دید و یک عمر روضه خوان شد با لرزشی که افتاد از بغض، در صدایش میرفت سمت مسجد افتاد یادِ بابا از دست پیرمردی افتاد تا عصایش یادِ غروبِ گودال سر میگذاشت بر خاک آرام گریه میکرد با ذکرِ سجده هایش یادِ محاسنی که خون می چکید از آن یادِ تنی که پُر بود از زخم، جای-جایش لعنت به تیر و شمشیر، لعنت به ذات نیزه لعنت به خنجری که شد واردِ قفایش تصویرِ نعل تازه از خاطرش نمیرفت یک داغِ بیکران بود سوغاتِ کربلایش! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅
🏴🍃 به عشق آمرزش و کسب توفیقات عالیه 🍃🏴 مال و دارایی و سیم و زر نمی آید به کار در مسیر عشق، جز باور نمی آید به کار هست در تقدیر او روشنگری با سوختن پس برای شمع؛ بال و پر نمی آید به کار لحظهٔ پرواز میداند کبوتر که اگر بشکند بال و پرش دیگر نمی آید به کار قلبِ نورانی و صیقل خورده میخواهد حسین(ع) چون در این وادی به جز گوهر نمی آید به کار معرفت اینجاست! نادان است هر کس گفته که روضه خوان و واعظ و منبر نمی آید به کار ذکر یازهرا(س) به ما فهمانده در هر دو جهان جز دعای حضرت مادر نمی آید به کار دل به میدان زد شهید و کاملاً اثبات کرد نوکر بیکار و تن پرور نمی آید به کار خوش بحال آنکه غرقِ خون شد و میگفت: در- -وادیِ سیرِ إلی الحق؛ «سر» نمی آید به کار باز هم بیتابم و سرشارم از حال بکا وقت روضه جز دلِ مضطر نمی آید به کار زینت دوش نبی روی زمین افتاده بود قاتلش میگفت این پیکر نمی آید به کار گفت وقت آن رسیده خوب سیرابش کنم نیزه نه! حالا به جز خنجر نمی آید به کار گریه کن! چونکه برای زخم های پیکرش مرهمی جز اشکِ چشم تر نمی آید به کار! ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅ @marziyehatefi ┅─═ঊঈ🏴ঊঈ═─┅