فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴سلام بر محرم
✨صبحی که با سلام بر تو آغاز
شود، رنگ و بوی دگری دارد.
💫سلام
بر «ح»
بر «س»
بر «ی»
و بر «ن»
بر الفبای عاشقی
بر حسین فاطمه
سلام بر محرم...
🌹صبح بخیر
#صبح_طلوع
#به_قلم_ترنم
#استوری
#تولیدی_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨ صدای تسبیح موجودات رو شنیدی؟
از بچه گی با احمد بودم. یک روز بهش گفتم: دلیل اینکه در سالهای اخیر شما در معنویات خیلی رشد کردی؛ اما من نتوانسته ام به گردپای شما برسم.
نمی خواست جوابم دهد. اصراش که کردم، حاضر شد بگوید:
🍃یک روز با بچه های مسجد رفته بودیم اردوی دماوند. بچه ها که مشغول بازی بودند، یکی از بزرگ ترها کتری را بهم داد و جایی را با انگشت نشانم داد و گفت:
🍃آنجا رودخانه است. برو از آنجا آب بیاور تا چایی درست کنیم. از لای بوته ها تا چشمم به رودخانه افتاد، سرم را پایین انداختم. همانجا نشستم. بدنم شروع کرد به لرزیدن.عده ای از دختران مشغول شنا بودند. در آن خلوت که جز خدا هیچ کس نبود زمینه گناه برایم فراهم بود. همانجا خدا را صدا زدم و گفتم: خدایا کمکم کن. من به خاطر تو از این گناه می گذرم.
🍃برگشتم و رفتم از یک جای دیگر کتری را پر کردم. آمدم پیش بچه ها و شروع کردم به آماده کردن چایی. چشم هام پر از اشک شده بود. در همان حال خیلی با خدا مناجات کردم. خیلی با توجه گفتم: یاالله یالله.
🍃به محض تکرار نام خدا همه اشیای پیرامونم می گفتند: سبوح قدوس رب الملائکة و الروح؛
در آخر هم بعد از تأکید بر رازداری، گفت: این ها را گفتم تا بدانی انسانی که ترک گناه می کند چه مقامی پیش خدا دارد.
راوی: دکتر محسن نوری
📚عارفانه؛ خاطرات شهید احمدعلی نیری،ص۲۷
#سیره_شهدا
#شهید_احمدعلی_نیری
#عکس_نوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 بوم رنگ
✅ بوم رنگ وقتی پرتاب میشود دوباره به سمت پرتاب کننده برمیگردد. رفتار و سخنان انسانها هم شبیه بوم رنگ هستند با یک تفاوت خاص؛ بارها شنیدهاید که میگویند خدا پدر و مادرش را بیامرزد یا... تفاوت در همین جاست؛ با سخنان و اعمال ناشایست، علاوه بر خود شخص، والدین او هم از نتایج آنها بینصیب نمیمانند.
🌺به همین خاطر در روایتی امام کاظم علیه السلام فرمود:« مردی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم سؤال کرد: حق پدر بر فرزند چیست؟ حضرت فرمود: ۱- او را با نام صدا نکند ۲- در راه رفتن از او جلو نیفتند. ۳- قبل از او ننشیند. ۴- کاری انجام ندهد که مردم پدرش را فحش بدهند.»
📚بحار الانوار، ج۷۴، ص۴۵
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_صبح_طلوع
#عکسنوشته_حسنا
@tanha_rahe_narafte
✍️انتخاب درست
🌺شب، مهمان جشن تولد دخترخاله بودیم. از صبح با رضا شور و شوق رفتن داشتیم. مادر چند روزی بود مریض روی تخت افتاده بود.
🌸کارهای خانه را که انجام دادم، لباس هایم را پوشیدم، لباس های رضا را هم آماده کردم.
دوباره سری به اتاق مادر زدم، سرفه ها امانش را بریده بود. مثل خرگ در آتش می سوخت.
چقدر جای پدر خالی بود، چند روزی هنوز از سفر مأموریتش مانده بود. به مادرم گفتم.
☘️- مامان! کاش میشد تو هم شبی همرامون میومدی تولد!
🌺- نه عزیزم دایی میاد دنبالتون، شما برید من باید استراحت کنم.
🌸از صدای بی حال مادر معلوم بود که اصلا حالش خوب نیست. به سمت سالن رفتم رضا را با لباس های مهمانیش آماده دیدم که کنار شومینه مشغول نوشتن مشق هایش بود. نمیتوانستم مادر را در این شرایط تنها بگذارم.
☘️-رضا میگما مامان اصلا حالش خوب نیست قراره دایی بیاد دنبالمون تو برو من پیش مامان میمونم.
🌺رضا با خودکارش چند باری به سرش زد و گفت: «نه خواهرجون اگر تو نیای، منم نمیرم. بابا وقتی داشت میرفت، گفت تا بیاد من مرد خونهام.
🌸در دلم حسابی ذوق رضا را کردم.
☘️-پس بلند شو بریم با تلفن سر کوچه به دایی زنگ بزنیم بگیم دیگه دنبالمون نیاد.
🌺-اما ما که دستمون به تلفن نمیرسه ، آهان فهمیدم من خم میشم تو برو بالای کمرم وایسا زنگ بزن.
🌸-باشه بزار برم شماره دایی را از تو دفترچه بردارم.
☘️-وای رضا ببخش کمرت حسابی درد گرفته ، داره زنگ میخوره.
🌺-سلام دایی خوبی؟ مامان حالش خوب نیست ، زنگ زدم این همه راه نیای دنبال ما باید شبی پیشش بمونیم.
#ارتباط_با_والدین
#داستانک
#بهاردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شماره۳۷
از :صبر زینبی
به : ارباب بی کفن
السلام علیک یا ابا عبدالله
سلام بر تو ای سالار زینب
سلام بر تو ای ارباب دلها
سلام بر تو ای آرام دلها
آقا جانم این اولین نامه ای است که امسال برایتان می نویسم
نامه ای که دوست دارم در آن با تمام وجود عشقم را به شما به تصویر بکشم
خودت می دانی که محبتم به شما چقدر است
فقط نمی دانم آیا مولایم نیز به من نظر دارد
یا سیدالشهدا یا حسین جانم به جان نازدانه ات قسمت می دهم که در این ماه عزیز نیم نگاهی به ما عاشقانت بکنی
مولایم هر روز که سلام می دهم بر شما واصحابت آرزو دارم امسال اربعین مرا هم مهمان حرمت کنی تا در حرمت برای ظهور پسرت مهدی زهرا سلام الله علیها دعا کنم
اللهم عجل لولیک الفرج
🏴✨🏴✨🏴✨🏴✨🏴
#نامه_خاص
#مسابقه
#مناجات_با_معصومین
#امام_حسین علیهالسلام
🆔 @parvanehaye_ashegh
😍بزرگترین معامله
🍃ما همیشه دنبال کاری میگردیم که برایمان سود داشته باشد، پس چرا گاهی به انجام کارهایی تن میدهیم که میدانیم سود دنیایی ندارد؟ آیا به امید سود در آینده یا به امید سود اخروی نیست؟
✨حال این سؤال پیش میآید: بزرگترین معامله چیست؟ اطاعت از خدا، رسول، ائمه و روات حدیث ایشان، بزرگترین معامله تاریخ است. زیرا هم سود دنیوی افراد مد نظر گرفته شده، هم اخروی.
💐پس بیاید با هم عهد ببندیم، همانطور که روزهای چله را پشت سر میگذاریم، روز به روز بر مطیع خدا بودنمان بیافزاییم.
🌸امروز سیزدهمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک #یاعلی اعلام کنند تا برای آنهایی که اعلام نکردند، پیام یادآوری بفرستم.
🌾تمام کسانی که میخواهند با ما در عهدمان هم پیمان شوند، #لبیک_اللهم_لبیک را برای @taghatoae ارسال نمایند.
#زیارت_عاشورا
#چله
#عهد
🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_ahangaran-[www.Patoghu.com].mp3
6.02M
🌺 اولین کاری که صبح انجام میدی چیه؟
💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین علیهالسلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع کنیم.
🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
#زیارت_عاشورا
#آهنگران
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
💥هل من ناصر ینصرنی
🎧صدای فریاد " هل من ناصر ینصرنی " حسین بعد از قرنها به گوش میرسد، که برای یاری نهمین فرزند غریب و تنهایش بلند است.
از کدام دستهای؟ لبیک گویانی یا ...
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨دعای پای سفره عقدت چی بود؟
🍃هفتمین روز شهادت شهید بهشتی بود و داشتیم می رفتیم خانه آیت الله شهید مدنی برای جاری کردن خطبه عقد دائم. وقتی از تاکسی پیاده شدیم، علی مرا کناری کشید و گفت: می دانم خیلی به من علاقه داری و خوش بختیم آرزوی توست، شنیدم دعای عروس سر سفره عقد رد نمی شود.
🍃تا این را گفت شستم خبر دار شد که چه می خواهد. در دل می گفتم ای کاش نگوید. چون آن قدر دوستش داشتم که نمی توانستم خواسته اش را رد کنم.
🍃گفت: می خواهم دعا کنی که شهید شوم. با گریه خواستم که این را از من نخواهد.
گفت: برای امروز و امسال که نمی خواهم، از خدا بخواه عمرم به شهادت ختم بشود.
🍃تا حاج آقا شروع کرد به خواندن خطبه، گریه هایم شروع شد. چه دردناک بود این دعا. من با علی نفس می کشیدم و زندگی بدون او برایم متصور نبود. از آن طرف هم آن قدر دوستش داشتم که می خواستم به بالاترین درجه کمال برسد و جزء یاران امام حسین علیه السلام باشد.هر طوری بود دعا کردم. مطمئن بودم دعایم رد نمی شود.
🍃شهید مدنی با یک نگاه همه چیز را فهمید. گفتند: دخترم من دعاهای دیگری هم بلدم. حالا اجازه بده من دعا کنم. نمی دانم از کجا فهمید شاید هم از اشک های پرده درم.
🍃“خدایا به این زوج فرزند سالم و صالح عطا کن. عمر با عزت بده و عاقبت به خیرشان کن”.
📚نیمه پنهان ماه،ج۲۲،ص۲۹
#سیره_شهدا
#شهید_تجلایی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 ثمره شیرین قناعت
✅ یکی از صفاتي که تضمين کننده آرامش و سازگاري همسران بوده و نبود آن زمينه ساز سلب آرامش خانوادگي مي شود، قناعت است.
🔘 از ثمره های شيرين قناعت، آسايش و راحتی است. هنگامي که مادر خانواده به آنچه در اختيار دارد، بسنده کرده و زندگي خود را با توجه به امکانات موجود سامان مي دهد، سختي هاي بسياري را از سر مي گذراند و از فعاليت هاي طاقت فرسا، نگراني از کمبودها، اظهار نياز به ديگران و ... آزاد مي شود
🔘 همچنین هرگاه پدر خانواده انرژی خود را برای به دست آوردن مال حلال صرف می کند و امکانات موجود را در نظر میگیرد، بسياري از نگراني ها را از زندگي مشترک دور مي سازد.
✅ مرد يا زني که به همسر خود به عنوان دارايي موجود خود نگاه مي کند و او را بدون مقايسه با نقاط قوت ديگران مي نگرد، در حقيقت آرامش خود را تأمين کرده است.
▪️امام حسین علیهالسلام فرمودند:
🖊القُنوعُ راحَةُ الأبدانِ
⭐️قناعت مایه آسایش تن است.
📚 بحارالانوار،ج۷۵،ص۱۲۸
#همسرداری
#ایستگاه_فکر
#به_قلم_افراگل
#عکس_نوشته_باران
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍وسوسه
🌺 وارد خانه که شد. چادر را روی چوب لباسی کنار اتاق گذاشت وبعد از شستن دستها در سرویس وارد حال شد.
🌸طبق معمول محمود از بیرون امده و روبروی تلویزیون درحال خوردن تخمه، به خواب رفته بود.
☘روح انگیز عصبانی شد. وسوسه ی پر صدایی گوشه ی ذهنش اورا به سمت لگد زدن به محمود می کشاند. نا خداگاه صدایش بالا رفت و شروع کرد به واگویه با خودش:« اخه اینحوری تخمه میخورن؟...
زن مردم تا اخرشب نمیاد خونه اون وقت من از ترس تو تا سرکوچه هم نمتونم برم.
والا اگه شانس داشتیم که شمسی بود اسممون.»
🌺صدای درونی او را نهیب می زد:« هم داری ناشکری می کنی هم نامردی ساعتو نگاه کن بیچاره شش ساعتش پر شده دیگه.
تو دیر اومدی.»
🌸آب دهانش را قورت داد. محمود چند ساعت بود به خانه امده بود؛ اما به خاطر اینکه بیرون رفتن روح انگیز را زهرمارش نکند، حتی به او زنگ هم نزده بود.
☘مثل یک کودک پای تلویزیون خوابیده بود.
احساس کرد نظرش صد وهشتاد درجه تغییر کرده است. می خواست برود و پتویی روی محمود بیندازد که تازه یادش آمد هنوز ناهار آماده نکرده است.
🌺از چهره ی محمود پیدا بود به خواب سنگینی رفته است. روح انگیز روی نوک پنجه ی پا وارد اشپزخانه شد تا باطعم غذا، همسرش را بیدار کند.
#داستان
#همسرداری
#به_قلم_ترنم
🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
أشكو إليك غربتی..
دوری از تو امانم را بریده
من به آغوشت محتاجم
مرا به خانهی امنم، برگردان..
💔المـــــاعنده حسین
آخـــــرته لویــــــن؟💔
اللهمارزقنیکربلاء💔
#محرم
#استوری
#تولیدی_مقداد
🆔 @tanha_rahe_narafta
☺️میآیید عهد ببندیم؟
🦋این عهد بستن اعلام آمادگی به ادمین کانال نیست. بلکه اعلام آمادگی به خداست. ما در انجام آن دخالتی نداریم. فقط اگر همراه شدید، برای شیوه اجرایی کردنش راهکار خواهیم داد.
💐 حالا بیاید با هم عهد ببندیم، همانطور که روزهای چله را پشت سر میگذاریم، روز به روز بر مطیع خدا بودنمان بیافزاییم.
🌸امروز چهاردهمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک #یاعلی اعلام کنند تا برای آنهایی که اعلام نکردند، پیام یادآوری بفرستم.
🌾تمام کسانی که میخواهند با ما در عهدمان هم پیمان شوند، #لبیک_اللهم_لبیک را برای @taghatoae ارسال نمایند.
#زیارت_عاشورا
#چله
#عهد
🆔 @tanha_rahe_narafte
ziarat_ashura_ahangaran-[www.Patoghu.com].mp3
6.02M
🌺 صبح اول وقت چیکار میکنی؟
💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین علیهالسلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع کنیم.
🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
#زیارت_عاشورا
#آهنگران
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
☘اشرف اولاد عالم
❄️ای سرزمین کربلا! چگونه تاب دیدن تشنگی اشرف اولاد عالم و فرزندانش را داشتی؟!
💦چگونه شنیدن ضجههای زینب سلاماللهعلیها را تاب آوردی؟!
💔چگونه اجازه دادی خونهای پاک و بیگناه بر زمینت ریخته شود؟!
☀️امّا ای کربلا! چه پُربها شدی با در آغوش گرفتن، اجساد مطهر عزیزان مصطفی.
#صبح_طلوع
#به_قلم_افراگل
#عکس_نوشته_میرآفتاب
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨چه اسمی برای پسر خوبه؟
🌹 نذر کرده بودم که اگر فرزند در راهم پسر باشد، اسمش را علی خواهم گذاشت. هفت ماه بعد درست روز ۱۳ رجب بود که به دنیا آمد.
😭چشم هایم پر از اشک شد رو به آسمان کردم و گفتم خدایا حکمتت را شکر.
وقتی اذان و اقامه را در گوشش گفتند همه یکصدا خواندند: صلّ علی محمد نوکر مولا آمد.
راوی منصوره الطافی و ناصر چیت سازیان پدر و مادر شهید
📚دلیل؛ روایت حماسه نابغه اطلاعات عملیات سردار شهید علی چیت سازیان، نویسنده: حمید حسام، صفحه ۲۱
#سیره_شهدا
#شهید_علی_چیتسازیان
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
💠نه به کتک زدن
✅برخی والدین فکر می کنند کودکی که اذیت می کند، اگر تنبیه بدنی شود، می توانند جلوی اذیت های او را بگیرند.
🔘چنین روشی شاید در کوتاه مدت کودک را آرام تر کند؛ اما در دراز مدت اثرات جبران ناپذیری بر روح و روان کودک می گذارد.
🔘همچنین بعد از مدتی، کتک خوردن برایش عادی می شود و دیگر حساب نمی برد.
🔘او اکنون کودک است؛ ولی اگر والدین به روش خود ادامه دهند احتمال دارد وقتی بزرگ شود فرار از خانه را بر ماندن ترجیح دهد و به محیط های ناامن بیرون پناه ببرد.
✅پس والدین باید بدانند، کتک زدن در هیچ شرایطی، شیوه تربیتی مناسب نمی باشد.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_فرزندان
#به_قلم_بهاردلها
#عکسنوشته_رمیصا
🆔 @tanha_rahe_narafte
☁️جنگل ابر
☘️دلم هوای یک سفر سه نفره داشت. من و پدر و مادر. در خیالم کوله ام را میبستم که با باز شدن در و صدای پُر از ذوق پدر نگاهم به سوی او کشیده شد. چشمهایش برق و درخشندگی داشت و ابروانش همچون بالهای باز شکاری از هم باز شده بود. من هم سر ذوق آمدم و لبهای غنچه صورتی رنگم از هم باز شد.
🌸با همان صدای بلند و پُر از ذوق به من گفت: «ستاره کوله سفرت رو ببند تا راهی شیم.»
🌸مادر که از آشپزخانه صدای او را شنید، سرش را به داخل سالن کشید و با ناز گفت: «علی آخرش با این یهوییهات کار دستمون میدی هاااا حالا کجا؟»
☘قبل از اینکه پدر فرصت جواب دادن بیابد جیغ بلندی کشیدم و خودم را در آغوشش پرت کردم : «وااای چقد تو خوبی بابا ! »
🌺به سرعت موشک پرتاب شده از سکوی پرواز حاضر و آماده به همراه کولهام روی مبل شیری رنگ کنار در ورودی نشستم.
پدر مثل همه یهوییهایش نگفت کجا میرویم. تمام طول سفر در کشف جایی بودم که میرفتیم. بعد از ساعت ها که برایم به کندی گذشت به ورودی جنگلی رسیدیم و از کنار جوی آبی که سنگ های کف آن را میشد شمرد و کوچکی و بزرگی آنها را دید رد شدیم. اطرافمان پُر از گلهای وحشی و گیاهان دارویی بود. همان لحظه از کنار یک گروه اسب سفید که در حال دویدن بودن و دُمشان رقص زیبایی را در هوا به نمایش گذاشته بود گذشتیم وبه بالاترین نقطه جنگل رفتیم و پیاده شدیم.
💫خدای من چه میبینم؟! جنگلی پُر از ابرهایی که در حال رسیدن به آغوش زمین هستند. رفتم تا به نزدیکترین نقطه به آنها رسیدم و در خیال خود بر پشت ابرها سوار شدم تا به آسمان برسم.
#ارتباط_با_فرزندان
#داستانک
#به_قلم_افراگل
🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌪طوفان غم
کنار خیمهها میزد قدم
آرامشی که در دلش طوفانی از غم بود
#استوری
#تولیدی_صدف
🆔 @tanha_rahe_narafte
🧐دوست و دشمنت کیا هستند؟
نگاهی به درون قلبت بیانداز. ببین چه کسانی را دوست داری و از چه کسانی متنفر هستی.
🌸امروز پانزدهمین روز چله زیارت عاشوراست. چله گیران عزیز هر زمان زیارت عاشورا را قرائت فرمودند با یک #یاعلی اعلام کنند تا برای آنهایی که اعلام نکردند، پیام یادآوری بفرستم.
#زیارت_عاشورا
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از مطالب روزانه مسار
ziarat_ashura_sazvar-[www.Patoghu.com].mp3
5.87M
🌺 صبح با یاد کی از خواب بلند میشوی؟
💫بیایید روزمان را با نام و یاد امام حسین علیهالسلام و صدقه دادن برای امام زمان ارواحنافداه شروع کنیم.
🏴وضو بگیریم. رو به قبله روی دو زانو بنشینیم. دست ادب بر سینه بگذاریم و سلام دهیم:
✨السلام علیک یا اباعبدالله الحسین✨
#زیارت_عاشورا
#سازور
#چله
🆔 @tanha_rahe_narafte
🍃هوای وصل 🍃
اگر حسین نباشد، کجا رَوَد دلِ من ؟
که بیوجودِ گُل فاطمه، گرفتارم . . .💔
هوای وصل تو ما را کشانده اینجا ..
#صبح_طلوع
#محرم
#عکسنوشته_مقداد
🆔 @tanha_rahe_narafte
✨نماز شب چه فایده ای داره؟
🍃در شناسایی های قبل از والفجر هشت بودیم. در شلمچه حاج قاسم به حسین گفت که اکبر موسی پور و حسین صادقی نیامده اند. به قرار گاه خبر بده. احتمالا اسیر شده باشند.
🍃حسین گفت: امشب را صبر می کنم تا فرادا از همه چیز مطلع می شویم. صبح آمد و گفت: دیشب هر دو نفرشان را خواب دیدم. هر دو شهید شده اند. در خواب اکبر به من گفت: ما ۱۲ شب دیگر با حسین می آییم.
🍃می گفت: در خواب که دیدم شان. اکبر جلو بود و خیلی نورانی و حسین عقب تر و کم نور تر.
بعد پرسید: اگر گفتی چرا این گونه بود؟
گفتم: خودت بگو.
🍃گفت: اکبر هیچ وقت نماز شبش ترک نمی شد و در سخت ترین شرایط حتی در شناسایی های داخل آب نماز شبش را می خواند؛ اما حسین بعضی وقت ها که خسته بود نماز شبش را نمی خواند.
پرسیدم: تو چه کردی که توانستی آنها را در خواب بینی؟
گفت: کاری نکردم. فقط یک حمد برای خواب دیدن شان خواندم و دیدم شان.
📚 رندان جرعه نوش؛ خاطرات حمید شفیعی، نویسنده و راوی: حمید شفیعی،ص۱۵۸
#سیره_شهدا
#شهید_یوسفاللهی
#عکسنوشته_حسنا
🆔 @tanha_rahe_narafte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☺️باور کن جدی میگم، دیگه وقت تغییره
🍃گاهی ضربالمثلها کار هفتاد من کلمه را انجام میدهند. مثل این ضربالمثل «داخلمون خودمون رو کشته بیرونمون مردمو» بعضی افراد در بیرون از خانه چنان ظاهر میشوند و رفتار میکنند که همه میگویند؛ خوشا به حال خانوادهاش، اما هیچ کس خبر ندارد او در خانه اژدهای دوسر است که خون همه را در شیشه میکند.
🌾اگر میخواهید بفهمید آدم خوش اخلاق و مهربانی هستید یا نه؟ باید ببینید که رفتارتان با اعضای خانواده چگونه است. اگر رفتار مناسبی با اعضاء خانواده نداشتید، نباید از تغییر ناامید شوید؛ چون خانه محل تربیت است و انسان اگر ایراد خود را بشناسد، میتواند در همان خانه و در ارتباط با اعضای خانواده به تغییر دادن رفتارهای نادرست خود بپردازد.
#ایستگاه_فکر
#ارتباط_با_والدین
#به_قلم_صبح_طلوع
🆔 @tanha_rahe_narafte
✍خانه سالمندان
🌺زهرا در باغچه مشغول بازی با عروسکش گلناز خانم بود. سر و صورت خود و گلناز را حسابی خاک و شلی کرده بود.
🌸صدای بابا امیر حسابی بالا رفته بود. هر چه هوار داشت بر سر پدربزرگ بیچاره خالی می کرد :«وای خسته شدیم پدر، چقدر ببرمت دکتر، همش مریضی. چقدر مینالی!»
☘پدربزرگ فقط آهی کشید و با ساک کوچک سورمه ای رنگش که انگار تمام دارایی هایش در آن خلاصه می شد، وارد حیاط شد تا به خانه سالمندان برود.
🌺 زهرا سرش را بالا کرد. پدربزرگ را با چشمانی پر از اشک دید. قبل اینکه خودش را در آغوش پدربزرگ بیندازد تا اشک هایش را پاک کند؛ یکدفعه پدربزرگ سر خورد و نقش بر زمین شد.
🌸صدای ناله پدربزرگ ضعیف و ضعیف تر می شد :« آخ کمرم آخ کمرم.»
☘زهرا سریع چشمان عروسکش را گرفت :« خوب نیست گلناز خانم این چیزا را ببینی، میترسم تو هم یاد بگیری بعد با بابات بد حرف بزنی.»
🌺صدای هق هق زهرا بلندتر شد. با دست خاک آلودش اشک هایش را پاک کرد :« گلناز خانم پدربزرگ خیلی مهربونه، من خیلی دوستش دارم. نمیدونم چرا بابام این قدر از پدربزرگ بدش میاد. شاید همه بچه ها از باباشون بدشون میاد؛ اما من که بابا امیر رو خیلی دوست دارم. فهمیدم شاید باید بزرگ بشم بعد از بابا امیر بدم بیاد،گلناز جونم اگر بزرگ شدن اینطوریه پس من دوست ندارم هیچ وقت بزرگ بشم که بخوام سر بابا امیر داد بزنم.»
🌸بابا امیر که دست پدربزرگ را گرفته بود تا او را بلند کند. درد و دل زهرا را با عروسکش شنید. دست های پدرش را بوسید و بابت عصبانی شدنش از او عذرخواهی کرد.
#ارتباط_با_والدین
#داستانک
#به_قلم_بهاردلها
🆔 @tanha_rahe_narafte