eitaa logo
مسار
342 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
505 ویدیو
2 فایل
هو الحق سبک زندگی خانواده سیره شهدا داستانک تلنگر مهدوی تبادل👈 @masare_irt ادمین : @hosssna64
مشاهده در ایتا
دانلود
❣🎧هدفونتو بذار تو کشو! 🔆 تا حالا شده که مامان و بابات باهم دعوا کنن؟؟توی اون لحظه‌ها چی کار کردی؟؟هدفون رو گوش نشستی تو اتاقت؟؟ولی میتونی کاری کنی که هدفونت تو این وقت ها توی کشو استراحت کنه! 🔘 اصطکاک رو کم کن: پدر را به بهانه ای بفرست دنبال خرید چیزی برای خودت یا کسی رو به خونه دعوت کن که والدینت با اون مشکل ندارند و آرامبخش هم میتونه باشه. 🔘 تهیه فهرست از موارد تنش زا: هیچکس مثل تو نمیدونه چه موقع تنش ها شدید و یا کم میشن پس یه لیست تهیه کن و تا جایی که میشه سعی کن پدر و مادر به اون سمت نرن. 🔘 نصیحت نکن: یادت میاد مواقع عصبانیت از نصیحت های اونا عصبانی میشدی؟؟اونا هم الان توی شرایط اون موقع تو قرار دارند. با این تفاوت که تو رو بچه ای میدونن که سرد و گرم نچشیدی؛ پس نصیحت نکن ولی یه کوچولو که آروم شدن حرف دلت رو با کلمات خوب بزن. 🌱دفعه بعد به اینا عمل کن و نتیجه رو بگو😉 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍چراغ خونه 🍃مهین لیوان چای خالی را روی میز گذاشت. بوی ماسه‌های نم خورده و صدای خروش امواج دریا، عصر روزهای بهاری را پیش چشمش زنده کرد. امیر لقمه نان و گردو برای دنیا می‌گرفت و میان لقمه‌های لُپ پر کن خودش در دهان دنیا می‌گذاشت. دنیا صورت سبزه و موهای خرگوشی‌اش را با دیدن پای امیر بلند می‌کرد و لقمه را بی‌چون و چرا می‌خورد. ☘باغ ماسه‌ای دنیا با داربست میوه، خانه و دیوار دور باغ ماسه ایش لبخند بر لبان مهین و امیر می‌ نشاند. همیشه دیدن سازه‌های ماسه‌ای دنیا چشم‌هایشان پرنورتر و لبخندشان عمیق تر می‌ شد؛ اما ماسه‌ها برای دنیا اسباب بازی نبودند؛ بلکه همدم، همبازی و پر کننده تنهایی‌ هایش بودند. 🎋دنیا به لطف اصرارهای پدربزرگ و مادربزرگش قدم به هستی گذاشت. مهین و امیر با وجودش شاد بودند و بچه‌ای دیگر نمی‌خواستند. 🌾قد کشیدن دنیا کنار ساحل و رفتنش به دانشگاه، جیغ‌ها و بالا و پایین پریدن او بعد گرفتن بورسیه آلمان مثل فیلم مقابل چشم‌های مهین نقش بستند. 🍃یادآوری ازدواج او با حسین، هم دانشگاهی بورسه گرفته‌اش از آلمان در کمتر از دوماه لبخند را از لب مهین پاک کرد. پسر خوبی بود؛اما نقشه‌هایش برای منصرف کردن دنیا را نقش بر آب کرده بود. 🌸دنیا و حسین عقد کردند و آخر تابستان مراسم ازدواج گرفتند. با شروع مهرماه به آلمان را رفتند. بعد رفتن دنیا مرور خاطرات حضورش روزهای آنها را پر می‌کرد تا این که امیر به خاطر سکته قلبی از دنیا رفت. 🍃میهن تنهاتر از قبل شد. گاه گاهی الناز با او تماس تصویری می گرفت؛ اما تنهایی و دلتنگی اش را بیشتر می کرد. یاد حرف‌های پدرش افتاد:« دختر یکی دو تا بچه دیگه هم بیارید بچه‌ها برکت و شادی خونه تونند. الان نمی‌فهمی وقتی پیر شدی می‌فهمی که دیگه فایده نداره.» 🆔 @tanha_rahe_narafte
💥بشارت 🕋دیوارِ خانه‌ی خدا شکافته شد. کنار کعبه بانوی صالحه هاشمی همسر ابوطالب، فاطمه بنت اسد ایستاد. 🌸مولود علی‌ست؛ مَحرَمِ اسرار حَرم سیزده رجب المرجب، جانِ احمد دیده به جهان گشود. 🌹ای جلوهِ جانان، لنگر ایمان، یار رسالت، میلادت مبارک🌹 ☘خدایا! به یمن میلادِ میرِ حَرم قلب شیعیان را نورانی بگردان. 🤲 علیه‌السلام 🆔 @tanha_rahe_narafte
❤️پدر زیباترین واژه هستی 🌸پدرم سایه سرم، از نگاه به چشمانت، شرم دارم. چه بزرگ‌منشانه و صبورانه، برای آسایشم با سختی‌ها مبارزه ‌می‌کنی! ☘دست‌های پینه‌بسته‌ات بوسیدنی‌ست، همان دست‌هایی که برای راحتی‌ام، در سرما و گرما و روز و شب از حرکت باز نایستادند. 🌺پدرم ریشه و تمام وجودم، برایم بمان و کنارم بنشین، تا دلی سیر نگاهت کنم. از همان نگاه‌های محبت‌آمیز که خدا برایم عبادت می‌نویسد. 💚روزت مبارک بزرگ‌ترین تکیه‌گاهم💚 🍁پيامبر اکرم صلی‌الله‌عليه‌وآله فرمود: نَظَرُ اَلْوَلَدِ إِلَى وَالِدَيْهِ حُبّاً لَهُمَا عِبَادَةٌ؛ نگاه محبت آميز فرزند به پدر و مادر خود، برايش عبادت به شمار می‌آيد. 📚تحف العقول ، ج۲، ص۴۶ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 جانِ پیامبر ✅ روزی مأمون از امام رضا علیه السلام پرسید: «بزرگ‌ترین فضیلت علی که قرآن بر آن دلالت کند چیست؟ امام رضا علیه‌السلام فرمود:«آیه مباهله، امیرمؤمنان علیه‌السلام به حکم آیه شریفه نَفسِ رسول خداست. هیچ یک از بندگان خدا والاتر از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و افضل از ایشان نیست و هیچ‌کس افضل از نَفسِ رسول‌خدا که علی علیه السلام است، به دلالت آیه شریفه وجود ندارد. 🔘حضرت فرمود: «فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکمْ وَ نِسَاءَنَا وَنِسَاءَکمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَل‌لَّعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِین.َ»؛ هرگاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود؛ آن‌گاه مباهله کنیم؛ و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم.۱ وقتی رسول خدا فردی غیر از امیرمؤمنان را در مباهله فرا نخواند، ثابت می‌شود که علی همان نَفسِ پیامبراست که خداوند در قرآن به آن اشاره کرده است. 🔘 مأمون از پاسخ امام رضا شگفت زده شد.۲ ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ ۱.سوره آل عمران، آیه۶۱. ۲.تلخیص از کتاب الفصول المختاره من العیون و المحاسن، شیخ مفید، ص ٣٨. علیه‌السلام 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍نگران 🍃سهیلا بی‌قرار به خود می‌پیچید. بچه در شکمش لگد می‌زد. سرانجام لحظه ی موعود رسید. به مسعود زنگ زد و مسعود در کمترین زمان خودش را رساند. ☘در میان راه استرس قلب سهیلا را پاره می‌کرد. از زمان تولد فرزند اولش، همیشه نگران این لحظه‌های پر تلاطم بود. می‌ترسید زندگی بخشیدن به فرزندی، برایش گران تمام شود؛ اما مسعود هربار با لطافت وعشق، دستش را در میان دستان گرم ومردانه‌اش می‌گرفت، به او امید می‌داد و می‌گفت: «عزیزم ترس چرا؟ این دخترتم بغل می‌گیری و به این حال و روزت میخندی! نگران نباش عزیزم من پیشتم.» و بعد تا زمانی که اجازه می‌دادند کنار فاطمه می‌ماند و با لبخند او را تا اتاق زایمان، بدرقه می‌کرد. 🌾سهیلا هربار یاد مهربانی‌های مسعود می‌افتاد، اشک در چشمانش جمع می‌شد و دعا می‌کرد خدا اورا برایش نگهدارد. ⚡️در میانه‌ی راه، ناگهان ماشینی بی‌هوا جلو ماشینشان پیچید و مسعود پیش روی سهیلا، از ماشین بیرون پرت شد. دیگر چیزی نفهمید. 🍂ساعتها طول کشید تا سهیلا فهمید چه بلایی بر سر خودش و همسرش آمده. سهیلا و مسعود هر دو در یک اتاق بستری بودند. سهیلا تنها پیشانیش زخم شده بود؛ اما دست وپای مسعود شکسته و به سقف آویزان بود. 🌸پرستار با دیدن چشمان باز و لرزان سهیلا گفت: «نگران نباش، الان میام.» دوید تا نوزادش را از بخش نوزادان بیرون بیاورد و به آغوشش بسپرد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
مسار
همراهان گرامی سلام🌺 ✅جواب سؤال‌هایتان را بررسی نمایید و اگر تماما درست بود، از آیدی @hosssna64 کد ق
سلام همراهان گرامی🌸 عید همگی مبارک شرکت کنندگان در مسابقه را به دو گروه تقسیم کردیم. افرادی که بنر را نشر دادند و افرادی که نشر ندادند. ۱۴۱نفر بنر را نشر داده بودند و ۶۲ نفر فقط در مسابقه شرکت نمودند. از گروه نشردهندگان به هشت نفر نفری ۶۰۰۰۰تومان هدیه شد و از گروه دوم به سه نفر، نفری ۴۰۰۰۰تومان هدیه شد. کدهای برنده شده در گروه اول عبارتند از: ۷ ۲۵ ۵۷ ۷۳ ۱۰۰ ۱۲۰ ۱۲۹ ۱۴۰ و کدهای گروه دوم عبارتند از: ۰۱ ۰۳۳ ۰۵۴ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌞تشعشع خورشید ☀️خورشید تشعشع انوارش را به سمت زمین هدیه می‌دهد. ☁️ابرها در آسمان آبی همچون پنبه‌های حیاط خانه‌ی مادربزرگ است. وقتی پنبه‌زن، پنبه‌ها را می‌زند. 🕊صدای خوش شُرشُر آب و چهچه پرندگان به گوش می‌رسد. 🌬نسیم خوش صبحگاهی صورت انسان را نوازش می‌دهد و چه قدر خوب است، از این نعمتهای خدا لذت بردن 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨مشورت درباره ازدواج امام به این مسأله معتقد بود که دامادهایشان حتما باید روحانی باشند. امام پس از این که خودشان کسی را مناسب می‌دیدند، با ما مشورت می‌کردند و خصوصیات او را ذکر می‌کردند و در صورت عدم مخالفت ما، بدون هیچ قید و شرطی می‌پذیرفتند و تصمیم ایشان بستگی به میل و انتخاب ما داشت. بحمدالله تشخیص ایشان مثل همیشه خیلی خوب بود. 📚برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، ج۱، ص۴۶، به نقل از فریده مصطفوی، دختر امام رحمة‌الله‌علیه 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 دو نکته بسیار مهم درباره فضای مجازی ✅ اگر چه بحث بر سر فضای مجازی و ارتباط کودکان در آن، بسیار زیاد است و در این مختصر نمی‌گنجد، امّا به طور خلاصه توجه شما را به دو نکته مهم جلب می‌کنیم: 🔘 ۱.تماس زیاد با گوشی، تبلت و حتّی تلویزیون، براساس مبانی پزشکی برای چشم، عقل و حتی قدرت روان شناختی مغز تاثیر منفی دارد. بر همین اساس پزشکان وروان شنایان توصیه می‌کنند در مجموع، استفاده از این ابزار از سه ساعت روزانه تجاوز نکند والّا بر هوش بچه و قدرت تمرکز وی و حتی بینایی او، تاثیر منفی خواهد داشت. 🔘 ۲.کودکان و نوجوانان نباید با ابزاری که به اینترنت متصل می‌شود، تنها بمانند. متأسفانه با وجود بعضی ابزارها، همچنان گوگل و امثال آن، دارای محتوای مستهجن فراوان هستند در صورت تنها ماندن بچه‌ها، عواقب سختی در انتظار روح وروان آنهاست. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍سؤال ❄️مریم مشغول درست کردن شام بود، که صدای علی بلند شد: «ماما، ماما داله بَلف میاد.» 🌨مریم کنار پسرش، پشت پنجره رفت و به بیرون نگاه کرد: «آره مامان جان ، داره برف میاد.» 🍃علی روی نوک انگشتان پایش خودش را بیشتر بالا کشید،پرسید: « ماما، بَلف چه‌طولی میشه؟» ☘مریم نگاهی به پسرش کرد: «یعنی چه طور به وجود میاد؟» 🎋علی تند سرش را تکان می‌دهد: «آله» ⚡️_خوب وقتی هوا گرم گرم بشه آب رودخونه و دریاچه و دریا بخار میشه یعنی خورشید خانوم اونا رو میکشه سمت خودش، اونا میرن بالای بالا یه جای دور دور ، جای که خیلی خیلی سرد. مثل وقتی که شما میری تو اتاق دیگه بخاری نیست سرد میایی میگی مامان سردم شد. ✨علی با خنده گفت: «آها آله ، پپسش اون میله یه جای سَلد؟» 🔹_آره مامان جان، بعد اونجا که حسابی سردشون شد، میخوان گرم بشن سریع میان پایین. 🔘بعد با لبخند اضافه کرد: « وقتی به زمین پیش ما می‌رسند برف رو سرمون می‌ریزن. » 💠علی لبخندی زد دوباره صورتش را به شیشه پنجره چسباند: «ماما، کالت تموم شد بلیم بلف بادی؟» 🌸_باشه پسرم، بزار شام حاضر کردم باهم می‌ریم تو حیاط یه ادم برفی خوشگل درست می‌کنیم. 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما بسم الله الرحمن الرحیم از: مهدیه به: بانوان مسلمان خواهران گلم سلام آیا می‌دانستید در ایران در سال، پنج برابر متوسط جهانی هشتاد و پنج هزار عمل زیبایی انجام می‌گیرد؟ در بازی‌های اندروید که توسط گلوبالیستها طراحی شده، ذهن دختران را از سنین زیر پنج سال به سمت زیبایی جنسی سوق می‌دهند و کودک با دیدن انیمیشن‌های غربی و بازی‌ها تماما متوجه ظاهر خود و مقایسه‌ی خود با عروسک‌های باربی‌اش است و متأسفانه هدف شیطانی غرب دختران ما را از شناخت ارزش‌های حقیقی و انسانی خود باز می‌دارد و تمام استعداد او را نابود و به سمت خود شیءانگاری و پرداختن به جذابیت‌های جنسی خود می‌برد. ما والدین با نظارت بر نوع بازی‌ها و انیمیشن‌ها و انتخاب عروسک‌ها و بها دادن به استعدادهای کودک می‌توانیم او را به شناخت خود واقعی به او کمک کنیم و زیبایی الهی درونش را به او بشناسانیم. اینگونه کودکان از خطرات و اهداف شوم رسانه‌های غربی در امان می‌مانند و در آرامش روحی توانمند و با اعتماد به نفس و مؤثر در جامعه تربیت می‌شوند. 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🆔 @parvanehaye_ashegh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨روح استقامت در صبر تو، روح استقامت دیدند آثار بزرگی و کرامت دیدند آن دم که به پا خاستی ای روح بزرگ در قامت خطبه‌ات، قیامت دیدند 🖊محمد علی مجاهدی ⚫️وفات بزرگ بانوی اسلام را خدمت شما بزرگواران تسلیت عرض می‌نماییم. سلام‌الله‌علیها 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨به چه بزرگی ارادت داری؟ سوریه زیاد می‌رفتم. آخرین بار که مجید را دیدم، یک کاغذ داد دستم. گذاشته بود توی پاکت و چسب زده بود. گفت:” بیاندازش داخل ضریح حضرت زینب سلام الله علیها. خیلی سفارش کن. حاجت بزرگی دارم.” وقتی برگشتم خبر شهادتش را دادند. حاجت بزرگش چه زود برآورده شده بود. 📚یادگاران، جلد ۲۹، کتاب مجید پازوکی ، نویسنده: افروز مهدیان،خاطره شماره ۸۹ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🔆زینب علیها السلام به خوبی از قرآن آموخته بود، که هدف از آفرینش و خلقت انسان رسیدن به قله کمال بندگی است . «ما خلقت الجن والانس الا لیعبدون »(۱) «من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادت کنند .» ☀️او عبادت و شب بیداری های پدر و مادر و پدربزرگ خود را دیده بود و در کربلا شاهد بود که برادرش حسین (ع) در شب عاشورا به عباس فرمود: به سوی آنان باز گرد و این شب را تا فردا مهلت بگیر شاید بتوانیم امشب را به نماز و دعا و استغفار در پیشگاه خدایمان مشغول شویم . خدا خود می داند که من نماز، قرائت قرآن، زیاد دعا کردن و استغفار را دوست دارم .»(۲) در این جملات صحبت از ادای تکلیف نیست، بلکه سخن از عشق به عبادت و نماز است همین موضوع سبب شده بود تا عشقی نسبت به عبادت پروردگار در او شکل بگیرد. 🔆در توصیف مقام بالای او همین بس که امام معصوم از او میخواهد تا در نماز شبش دعایش کند:«یا اختاه لا تنسینی فی نافلة اللیل(۳)؛خواهر جان! مرا در نماز شب فراموش مکن!» ۱:ذاریات آیه۵۶ ۲:محمد بن جریر طبری،تاریخ طبری،ج۶،ص۲۳۸ ۳:ریاحین الشریعه(پیشین)،ج۳،ص۶۲_۶۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍️ارزش ☁️هوا ابری بود. صدای باران سکوت شب را شکست. نادر از کنار سجاده‌اش بلند شد؛ از وقتی مادرش فوت کرده بود او بیشتر از قبل به خانه پدرش سر میزد. گاهی ماه‌ها او را به خانه خودش می‌آورد تا کنار نوه‌هایش به او خوش بگذرد. 🍂وقتی جواب آزمایش پدرش را به دکتر متخصص نشان داد؛ فهمید او بیمار است و نیاز به مراقبت بیشتر دارد. حیدر را دیگر تنها نگذاشت و به خانه‌ی خودش آورد. مرضیه همسرش نیز از او مثل پدر خودش مراقبت می‌کرد؛ اما پدر به ‌خاطر بیماری خاص فوت کرد. 🍃مرضیه چند روز بعد فوت پدر شوهرش، فرزندانش حسن و زینب را صدا زد و گفت: «با پدرتون میرم خرید، در خونه رو برای کسی باز نکنید.» 🍀مرضیه هنگام خرید در بازار، احساس درد کرد: «نادر پام درد گرفته، بریم یه گوشه بشینم.» 🔸نادر متوجه کافی شاپ خیابان روبروی بازار شد:«بریم کافی شاپ بشینیم تا کمی پات آروم بشه.» 🔹نادر دو فنجان نسکافه با کیک ساده سفارش داد. مرضیه وقتی چشمش به اخم‌های درهم کشیده نادر افتاد:«چرا تو فکری؟ زندگی رو با امید ادامه بده.» 🍁_تمام امیدم از بین رفت، خیلی سعی کردم پدرم رو دوا و درمان کنم. چند ماه پیش برای درمانش تقاضای وام کردم تا جراحی و شیمی درمانی بشه، اما... ⚡️_نادرجان! تو در مراقبت و درمان پدرت کوتاهی نکردی، به نظرت ارزش تو چیه؟ 🍃نادر دستی بر پیشانی‌اش کشید و گفت: «منظورت چیه؟» ☘️_مصیبت و از دست دادن عزیزان که دست ما نیست، ولی ناراحت موندن دست ماست! ارزش واقعی انسان با انجام كارهاى مهم شكل مى‌گیره كه تو هم پدر متعهد به خانواده بودی، هم فرزندی که در حد توانش، به وظیفه‌اش عمل کرد. 🌾امیرالمومنین علیه‌السلام می‌فرماید: «قِيمَةُ كُلِّ امْرِئ مَا يُحْسِنُه.»۱ «قیمت و ارزش هر کس به اندازه کاری است که می‌تواند آن را به خوبی انجام دهد.» ۱. نهج‌البلاغه، حکمت ۸۱ 🆔 @tanha_rahe_narafte
هدایت شده از نامه خاص
💌شما بسم الله الرحمن الرحیم از: امیر ۳۸ به: خانم فاطمه زهرا سلام بر بانو و سرور بانوان بهشتی چه غم دارد دل صاحب الزمان از بار نامردی‌ها و جفاهایی که در حق شما روا داشتند. مردم زمان‌تان قدر ناشناسانی بودند که نفهمیدند دنیا اگر آفریده شد به خاطر عظمت وجود شما بود. و گرنه این دنیا بدون شما چه ارزشی می‌توانست برای خدا داشته باشد و خدا افتخارش در بین فرشتگانی که شبانه روز به تسبیح و تقدیسش می‌پردازند به وجود مبارک شما است که بر ملائکه مباهات می‌کند و فخر می‌فروشد که یک ثانیه عبادتت برابر است با سالیان ملائک. ای کاش خدا خلق نمی‌کرد آن نامردی را که با ضربه به در باعث سقط نسل سوم از سادات شد و پهلوی همچون برگ گل شما را شکست و چه غریب بود علی که باید عزیزش را که تازه جوانه زده بود به اجبار در دل خاک می‌نهاد و چه غریبانه فرزندانی که مادر را از دست داده بودند را در آغوش کشید تا طعم بی‌مادری را نکشند. هرچند سخت بود از دست دادن مادری که در دنیا دیگر نمونه‌اش نخواهد بود و نخواهد آمد. اللهم عجل لولیک الفرج🙌 🌾🥀🌾🥀🌾🥀 سلام‌الله‌علیها 🆔 @parvanehaye_ashegh
🍁عطر نرگس 🌻صبح‌مان بخیر می‌شود، آن هنگام که عطر نرگس در سر تا سر وجود می‌پیچد. 🌼در آن هنگام عطرآگین می‌شود، روح و جان‌مان از هر آنچه نشانی او دارد. 🌤بیایید روزمان را با سلام به گل نرگس شروع کنیم. 🌸سلام خوش‌بوترین گل عالم🌸 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨گِله امام زمان اهمیت داره؟ یک شب در نجف پشت سر شهید مدنی نماز خواندنم. وقتی مسجد خلوت شد، دیدم شروع کرد به گریه کردن. چون به من اظهار لطف داشتند، به خودم جرأت دادم و نزدیک شدم و علت گریه‌شان را جویا شدم. ایشان گفتند: یک نفر (که بعدا فهمیدم خودشان هستند) بعد از نماز امام زمان (عج) را دیده است. امام زمان به او گله کرده اند که: «می بینی شیعیانم را. همه وقتی نماز تمام شد، بلافاصله پی کارهای خود رفتند و هیچ کدام برای فرج من دعا نکردند.» تا شنیدم خیلی متأثر شدم. راوی: آیت الله مجتهدی تهرانی 📚دلم تنگه براتون؛ خاطرات شهید علی عباس حسین پور . نویسنده و ناشر: گروه فرهنگی و انتشارات شهید ابراهیم هادی. نوبت چاپ: دوم-۱۳۹۷ صفحه ۲۰ 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 علت پابرجایی زمین و آسمان چیست؟ ✅ خدای سبحان، جهان را هدفمند خلق کرده است. 🔘 یکی از اهداف آفرینش، تربیت انسان در مسیر کمال است که از طریق معرفت و کسب فضائل اخلاقی به مقام رفیعی می‌رسد. 🔘 جهان براى حجت خدا؛ یعنی امام، که انسان کامل است در حال گردش و تحرک می‌باشد. 🔘 علت پابرجایی زمین و آسمان؛ وجود مبارک حجت خداست و هیچگاه زمین از حجت خدا خالی نیست. ✅ حجت خدا بر روی زمین، چه امام ظاهر و چه امام غایب از چشم مردم، واسطه‌ی فیض الهی هستند و مردم از وجودشان بهره‌مند می‌شوند. 🔹امام صادق علیه‌السلام فرمود: «لولا الحجه لساخت الارض باهلها؛ اگر حجت خدا نبود، مسلما زمین، ساکنانش را فرو می‌برد.»۱ 📚۱.غیبت نعمانی، بخش روایات درباره لزوم حجة در زمین، ص۱۵۵ 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍قرار 🍃هراسان از خواب پرید. عرق پیشانی‌اش را پاک کرد. به سمت کیف پولش رفت و صدقه کنار گذاشت.صدای پدرش را شنید: «ملیحه؟» ☘_سلام بابا، کارم دارین؟ 🎋_آماده شو، بریم. ⚡️ملیحه سریع آماده شد، از مادرش خداحافظی کرد. پدر و دختر کنار خیابان منتظر تاکسی ایستادند. 🍂وقتی وارد اتاق شدند سرهنگی پشت میز نشسته بود و جواب مراجعه کنندگان را می‌داد. کاظم پدر علی گفت: «از پسرم ‌خبری دارین؟» سرهنگ متوجه نگاه منتظر پدر شد، دستی بر پیشانی‌اش کشید و گفت: «خیلی سخته بگم، اما بی‌خبریم.» 🍃 پدر و دختر به گوشه‌ای پناه بردند و دقایقی اشک ریختند بعد ملیحه راهی خانه و پدرش به محل کارش رفت‌‌‌. ☘ملیحه بعد از این که در کارهای خانه به مادرش کمک کرد به اتاقش رفت. نگاهی به ‌عکس برادرش علی انداخت و آرام گفت: «داداش، کجایی؟» 🌾قسمتی از دعای ندبه یادش آمد: «اَينَ بابُ الله الَّذی مِنهُ یُوتی؛ کجاست آن درگاه خداوند که از آن جا به‌ سوی خدا روند؟» ۱ زیر لب زمزمه کرد:«یا امام زمان! کمکم کن، به قلب مادرم آرامش بده.» 🍃دفتر یادداشت جلد طوسی‌ را از کیفش در آورد که نگاهش به حدیثی از امام رضا علیه‌السلام افتاد: «هرگاه سختی و گرفتاری به شما روی آورد، به‌وسيله‌ی ما از خدای عز ّو جلّ كمك بخواهيد.»۲ 🌸بی‌اختیار اشک از چشمانش غلتید، نیت کرد: «خدایا! هر روز دعای توسل می‌خونم تا به آبروی امام زمان (عج) قلب‌هامون آروم بگیره و صبور باشیم.» 🍃ملیحه هر شب بعد از نمازش دعای توسل می‌خواند و برای سلامتی امام زمان عج صلوات هدیه می‌کرد. ☘زنگ خانه به صدا در آمد. کاظم در را باز کرد‌. سربازی بعد از سلام برگه‌ای به دست کاظم داد و گفت: «جهت شناسایی سرباز وظیفه علی، به معراج شهدا بروید.» ۱. مفاتیح الجنان، دعای ندبه، ص ۱۹۳ ۲.مکیال المکارم، ج ۲، ص ۳۵۸ 🆔 @tanha_rahe_narafte
🌸غزل عاشقانه 🌼لحظه لحظه‌های زندگی در حال گذر ا‌ست. زن و شوهر با مهربانی در قلب یکدیگر خانه‌ای محکم می‌سازند. 🌞با چهره‌ای خندان و سرودن غزل عاشقانه در کوچه‌های زندگی، لحظات کنار هم بودن را قدر بدانیم. کسی از فردایش خبر ندارد. 🆔 @tanha_rahe_narafte
✨تو سفر مراقبت از بچه‌ها کار کیه؟ با آقا [آیت الله سیدمحمدحسن الهی، برادر علامه طباطبائی] زیاد مشهد رفتیم. ایشان می‌گفتند می‌خواهم ببرمت کربلا حرم سیدالشهداء. آن جا زیاد بودم؛ اما تو نبودی. می‌برمت آن جا را هم ببینی؛ اما نشد. اخلاق‌شان در مسافرت هم خیلی خوب بود. در اتوبوس خانم‌ها به من می‌گفتند: از اخلاق خوبش است که دو تا بچه با خودت آورده‌ای؟ می‌گفتم: نه. همان قدر که من از بچه‌ها مواظبت می‌کردم، ایشان هم مراقبت می‌کردند. 📚الهیه، ص۶۵، به نقل از همسر آیت الله الهی 🆔 @tanha_rahe_narafte
💠 معجزه چشم گفتن 🌸تو خونه شما رئیس کیه؟🤔 مامانتون؟ باباتون؟ تو خونه ما فسقلی مونه😉 ✅ زن باید اقتدار همسرش را حفظ کند. 🔘 بگذارد حرف آخر را، پدر خانواده بزند. 🔘 نگه داشتن این حُرمت‌ها، به نفع خود زن است. 🔘 پدر خانواده وقتی این ویژگی نصیبش ‌شود، شاداب و سرحال است. ✅ آنوقت به خواسته‌های همسرش دقّت و توجه بیشتری دارد. 💥خانم خونه می‌دونی "چشم گفتن" به مردِ خونه، معجزه می‌کنه! بیا از همین الان امتحان کن.😍 🆔 @tanha_rahe_narafte
✍کنار دریا ‌🌅غروب غم‌انگیز کنار دریا را به خاطر آورد. روی شن‌های ساحلی که پر از صدف‌ها و سنگ‌های سیاه و سبز بود با هم قدم می‌زدند. ☘بچه‌ها مشغول جمع کردن صدف بودند. توی کفش‌ نسترن ماسه‌های خشک ساحل، پُر شد. ایستاد تا ماسه‌ها را از درون کفش راحتی‌اش خالی کند که گوشی وحید به صدا در آمد. 🎋نسترن با خودش گفت: «چرا دور ‌شد، بعد جواب داد.» شک به دلش چنگ انداخت؛ اما به روی خودش نیاورد تا مسافرتشان با خاطره‌ای تلخ رقم نخورد. ⚡️کنار پنجره ایستاده بود که فکری به ذهنش رسید. آرام آرام سمت میز رفت و خودکار آبی را برداشت. روی کاغذ شروع به نوشتن کرد: «تو همه امید من هستی، به تو عشق می‌‌ورزم. زن و شوهر باید همیشه یادشان باشد که هم‌خانه نیستند؛ همسرند نه تنها در خوشی، بلکه در سختی‌ها باید همدیگر را حمایت کنند و به یکدیگر توجه داشته باشند. زن و شوهر لباس هم هستند. هر دو باید در زندگی مشترک، یار و یاور هم باشند. » 🍃صدای ضربه‌ی به در را شنید. بعد از کمی مکث محبوبه و محمد وارد اتاق شدند. تا از مادرشان اجازه بگیرند تا با هم به پارک بروند.نسترن با آرامش گفت: « محمد جان! مراقب خواهرت باش؛ دختر گلم! حرف داداش محمد رو گوش بده.» 🌾بچه‌ها خداحافظی کردند و از خانه بیرون رفتند. نسترن دو باره در افکارش غرق شد: «نباید قضاوت کنم، هر مشکلی، راه حل داره! مثل چشام بهش اعتماد دارم؛ اما باید منطقی رفتار کنم.» ✨صدای زنگ در واحد افکارش را پاره کرد. نسترن بعد از سلام و احوالپرسی گفت: «ببین عزیزم! بچه‌ها نیستن، تو مسافرت هم مطرح نکردم؛ اما الان سوالی ازت دارم. اتفاقی شنیدم با چه الفاظی صحبت می‌کردی، قربون صدقه می‌رفتی، یه مدتی هم عصبی هستی.» 🍃_خواهرم مریم به خاطر دخالت‌ بی مورد خانواده‌ها، زندگیش حسابی با ناصر خراب شده. 🌸نسترن با چشمانی گرد، نگاهش به چشمان وحید گره خورد. 🆔 @tanha_rahe_narafte