eitaa logo
کانال مطالب تحلیلی محمدرضا قربانی
533 دنبال‌کننده
287 عکس
2.1هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ رخنه‌ی لیبرالیسم در جبهه‌ی انقلاب 🖊 1⃣ برخی نیروهای تجدیدنظرطلب در درون جبهه‌ی انقلاب، نسبت به غیرانقلابی‌ها، ملایم و منعطف و مدارایی‌اند اما انقلابی‌های اصیل را به‌شدت، طرد و‌ نفی و سرکوب می‌کنند. اگر اینان به انقلابی‌های اصیل بگویند «سوپرانقلابی»، اختلاف و انشقاق ایجاد نکرده‌اند، ولی اگر انقلابی‌های اصیل به آنها بگویند «صورتی»، گسست‌آفرین و وحدت‌شکن هستند. در واقع، سیئات انقلابی‌های اصیل، حسنات اینان است. پس با معیارهای دوگانه و خودخواهانه مواجه هستیم. 2⃣ تعبیر دقیق‌تر و‌ زیباتری که می‌توان درباره‌ی اینان به کار برد، «انقلابی نمایشی» است؛ چون انقلابی‌گری‌شان، از برخی ظواهر و صورت‌ها فراتر نمی‌رود و عمق هویتی ندارد. وانمود می‌کنند که انقلابی‌اند، اما دچار چرخش و دگردیسی شده‌اند. 3⃣ شاید اولین برچسب را به این جماعت، شهید بهشتی زد که به آنها گفت «نیروهای بینابینی». یعنی هم این طرف هستند و هم آن طرف. آدم‌های دوشخصیتی که هنوز تصمیم نگرفته‌اند چه باشند.‌ 4⃣ در دهه‌ی اخیر، عده‌ای رفتند زیر پرچم «اسلام رحمانی». آیت‌الله خامنه‌ای هم‌ در مقابل‌شان گفت اسلام رحمانی، همان معارف نشأت‌گرفته از «لیبرالیسم» است. این هم از برچسب غلیظ ایشان. بعد از مطهری و بهشتی، دیگر چندان اصطلاح «التقاط» را به کار نمی‌برند. من اینان را التقاطی می‌دانم؛ همان «اسلام رحمانی» که ترکیب اسلام و لیبرالیسم است. 5⃣ برخی از انقلابی‌ها کوشیدند ادای اصلاح‌طلبان درآورند. شدند کپی کپی. از اصالت‌ها بریدند و به اصیل‌ها گفتند تندرو. البته درباره صورت مشترک و مخرج مشترک داشتن‌شان با اصلاح‌طلبان، هیچ‌گاه توضیح ندادند. نرم‌نرمک چرخیدند. 6⃣ درباره‌ی «برجام» و «فضای مجازی» و‌ «حجاب»، مانند خاتمی و اصلاح‌طلبان فکر می‌کنند. فقط مشکل اینجاست که برخلاف اصلاح‌طلبان، تعبیر «حضرت آقا» را هم ضمیمه‌ی استدلال‌های اقتباسی خود می‌کنند. 7⃣ حاج‌قاسم را نیز از آن خود می‌دانند؛ همان کسی‌که می‌گفت دختر شهید، فقط به قصد «هدایت» می‌تواند با دختر بدحجاب، ارتباط داشته باشد نه به قصد «رفاقت»؛ یعنی حتی رفاقت با اینان را نیز نمی‌پسندید. نمی‌دانند سیاست حاج‌قاسم، «سیاست هدایت» بود نه «سیاست تمایز». هم برجام را تصمیم نظام می‌دانستند و هم فتوحات منطقه‌ای حاج‌قاسم را می‌طلبیدند. 8⃣ رهبر انقلاب از سه مرحله سخن گفته‌اند: خودسازی، جامعه‌سازی و تمدن‌سازی. اینان چون در مرحله‌ی خودسازی، شکست خورده‌اند، اراده‌ی انقلابی ندارند و به‌جای جامعه‌سازی، در پی جامعه‌سنجی هستند تا مطابق ذائقه، حکومت کنند. 9⃣ در اغتشاش سال گذشته دیدید که «مواضع دوپهلو» داشتند. هرچه فریاد داشتند بر سر نظام و نوع حکمرانی کشیدند؛ مانند خاتمی. دوگانه‌ی نظام/ مردم را پذیرفته بودند؛ همانند اصلاح‌طلبان. 🔟 حداقل یک دهه است که کسانی در درون جبهه‌ی انقلاب، التقاطی شده‌اند. کلیدواژه‌هایی هم دارند: وحدت/ خلوص، همبستگی/ دوقطبی‌شدن، عقلانیت/ تندروی، فرهنگ/ امنیت، جذب حداکثری/ طرد، و ... . از همه‌ی اینها روایت غلط دارند. 1⃣1⃣ از اصول بریده‌اند اما انتظار دارند که همچنان در هسته‌ی مرکزی گفتمان انقلاب باشند. به ما می‌گویند «تنگ‌نظری» نکنید ولی مسأله این است که خودشان «تجدیدنظر» کرده‌اند. دایره‌‌ی انقلاب و خودی نیز باید متناسب با بازاندیشی‌های دوره‌ای آنها گشاد شود؛ چون معیار، اینانند نه ارزش‌ها. 2⃣1⃣ به همان معنا که امام خمینی به بازرگان، «برچسب لیبرال» زد، من هم این اصطلاح را به اصول‌گرایی نسبت می‌دهم. روح بازرگان در بخش عمده اصول‌گرایان، حلول کرده است. «اسلام رحمانی»، فصل مشترک اصول‌گرایان و اصلاح‌طلبان شده است. اسلام رحمانی، یعنی لیبرالیسم و هر کس به مؤلفه‌های آن معتقد باشد، دچار التقاط شده است؛ چه اصلاح‌طلب و‌ چه انقلابی. 3⃣1⃣ جالب اینکه میان «بدنه» و «بالایی‌ها»، تفاوت آشکار وجود دارد؛ بدنه‌ی انقلابی که در کف هستند، وفادارند اما هرچه فراتر می‌رویم و به نخبگان می‌رسیم، موارد استحاله بیشتر می‌شوند. گویا وضع اجتماعی (قدرت) و وضع فکری (حقیقت)، تا حدی با یکدیگر نسبت عکس دارند. ازاین‌رو، جماعت از راه انقلاب بازگشته و به تفکر اصلاحات پیوسته، اکثریت نیستند که «واسازی فکری‌»ام به «واگرایی اجتماعی» برسد. 4⃣1⃣ از هرچه که واسازی‌شان کند متنفرند؛ مثل همین متن! بی‌درنگ، واکنش منفی نشان می‌دهند و برآشفته می‌شوند. نگرانند که مبادا نسبت‌های فکری و هویتی پنهان‌شان با اصلاح‌طلبان آشکار شود. می‌گویند خودمان هستیم ولی تاریخ اصلاحات می‌گوید تکرار آنهایند. تجدیدنظرطلبی را از سطر نخست آغاز کرده‌اند.👇👇👇👇👇
ع ✳️ خروش حسین،خاموشی مردم: مرگ محافظه‌کاری، ماندگاری انقلابی‌گری ✍ 1⃣ نمی‌توان ازعاشوراگفت وروضۀ جزئیّات گدازنده راشنیدامااز«تنهایی»و«غربت» حسین‌بن‌علی - علیه‌السلام- پرسش نکرد. مردمانِ مسلمان آن روزگارازقیام حسین، بی‌خبرنبودند؛نه ازقیام او،نه ازحقانیّت و فضیلت او.شایدراه اوراباورنداشتندوشایدبا وجودباوربه انتخاب دشواراو،نتوانستند مخاطرۀ همراهی بااورابپذیرندودرمنازعۀ میان عقل این‌جهانی وعشق آن‌جهانی، هودارهوس خویش شدند.هرچه که هست،حسین درطول دوران امامت خویش،تنها توانست هفتادواندی راباخود درکربلاهمراه کند.دیگران یادرجبهۀ مخالف اوبودندیابی‌طرفان وخاموشانی بودندکه سر به مرداب زندگی خویش فروبردندواورادر آن معرکۀ تاریخی، تنها و بی‌یاور نهادند. اما چرا حسین، «تنها» ماند؟ چرا جامعۀ اسلامی که پنجاه سال بیشتر با رحلت رسول اکرم فاصله نداشت، جانب او را نگرفت؟ اگرچه پس از کربلا، غوغاها و قیام‌ها و طغیان‌ها برخاست، امّا مسأله این است که چرا در آن «لحظۀ تاریخی» که او پرچم اعتراض و مقاومت برافراشت، نه فریادی به حمایت از او، سکوت سنگین را شکست و نه شمشیری در کنار او از نیام سر بر کشید؟! درد و داغ غربت و تنهایی حسین، کمتر از شهادت او نیست. 2⃣ درمیانۀ این ابتلاء عظیم،بسیارند آنان که نه در این سو بودند و نه در آن سو، امّا درآن زمانه بودند و می‌توانستند حسین را درکربلا تنها نگذارند؛ حتّی به بهای جان خویش، امّا چنین نکردند و اندکی بیش زندگی‌کردن را بر این «همراهی مؤمنانه» ترجیح دادند. آنان، سالیانی بیشتر زیستند و طعم لذایذ دنیا را چشیدند، امّا حیات‌شان، بی‌اثر و خنثی بود. مردگانی بودند که زندگی را در «تنفّس در اکنون» می‌دیدند و شهامت دست‌کشیدن از اکنون را برای آفریدن یک «تاریخِ جدید» نداشتند. کوته‌اندیشانی که خواسته‌ها و تمنیّات‌شان، از زندگی روزمرّه‌اشان فراتر نمی‌رفت و دین‌داری را به بازی دنیا گرفته بودند و تاب زیان را نداشتند. نبرد نابرابر کربلا، حاصل کناره‌گیریِ انبوهِ مردمانِ مسلمان از این نزاع تاریخی بود، وگرنه تقدیر دیگری رقم می‌خورد و عالَم اسلامی به سوی دیگری روانه می‌شد. مردمان، حقّ را شنیدند، امّا به یاری‌اش نشتافتند و باطل را دریافتند، امّا در برابر آن صف نکشیدند. همگان، نظاره‌گر و خاموش ماندند و حسین در تراکم سکوت اینان، به مسلخ رهید و جرعۀ زهرآگین غربت را نوشید و زخم‌های بسیار چشید. 3⃣ عاشورا، آداب شوریدن است و ازاین‌رو، نقطۀ مقابلِ «بی‌تفاوتی» و «انفعال» و «نظاره‌گری» است. عاشورا، رسم خروشیدن و جوشیدن می‌آموزد و «محافظه‌کاری» و «مصلحت‌اندیشی» را بدنام و منفور می‌سازد. در منطق عاشورا، باید از همه‌چیزِ خویش گذشت و فانی در حقّ شد؛ باید به بیابان بلا رفت و در گرداب خون، غوطه‌ور شد؛ باید تمام محاسبه‌های معطوف به خود را کنار نهاد و به حکمِ عقل سرخ، دل به دریای شمشیر سپرد؛ باید آداب عافیّت را نادیده انگاشت و هزینۀ گزاف مقاومت را پراخت؛ باید میان تسلیم و مرگ، از جان گذشت و با زندگی در سایۀ حقارت، بدرود گفت. عاشورا، یک قاعده است نه یک استثناء؛ یک منطق است نه یک مورد؛ یک فلسفه برای حیات است نه یک داستان گزنده برای گریستن؛ یک تاریخ مستمر است نه یک امر تاریخی‌شده. 4⃣ سرانجام، حسین در سال شصت‌ویک هجری رفت و اینان – مردمانِ مسلمان آن روزگار - ماندند، امّا نه! اگر همۀ زمان‌ها عاشورا و همۀ زمین‌ها کربلاست، پس باید گفت حسین ماند و اینان رفتند. قافلۀ حسین از حرکت بازنایستاده است و همچنان در متن تاریخِ «حیاتِ باطنیِ انسان»، سیر می‌کند و تکرار می‌شود و حماسه‌ها و خیزش‌ها و صیرورت‌های قدسی می‌آفریند. این او بود که به تاریخ، معنای تازه بخشید و در این امتداد، خوبان هر نسل و عصر را از تاریک‌خانۀ تعلّقاتِ زندگی برگزید و به قافلۀ جریان‌مند خویش افزود. او در دل تاریخ قدسی، جاری‌ست؛ همچون چشمه‌ای زلال، می‌جوشد و جان اصحابِ حقیقت را سیراب می‌کند. تاریخ حسین، تاریخِ در سایه نیست، بلکه معنی حیات است و غایت آن. غیر از آن، هرچه که هست، بیش از لایه‌های ظاهری و نمودهای پوشالی نیست. و این مقاومت و ایستادن و انقلابی‌گری و دل به دریای موّاج حادثه سپردن است که تاریخ می‌آفریند، نه محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی و تسلیم و هراس. محافظه‌کاران از زمانۀ خویش فراتر نمی‌روند و در فردای تاریخ، به شمار نمی‌آیند. eitaa.com/tahlilisiyasiseraat eitaa.com/seraat_tahlil_siyasi 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 در ( eitaa# ) 👇 🆔 eitaa.com/mrgh110 1⃣ در 👇 https://chat.whatsapp.com/DrKmdrW9VW25fUqAkkM1yb 2⃣ در 👇 https://chat.whatsapp.com/GNgI5RnsmIl5OLW19t64n9 در 👇 🆔 https://t.me/mrgh110 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
✳️ ایده آل گرایی یا عمل گرایی 🔻تکنوکرات‌های شبه‌انقلابی 1⃣ 🖊 1⃣ بعضی نتوانسته‌اندعمقِ «عالَم تجدّد»را فهم کنندوازاین‌رو،نیروهای فکری وسیاسی‌ای راکه به جانب تجدّدمایل شده‌اند،به‌درستی نمی‌شناسند.اینان دچارخوش‌بینی و سطحی‌نگری می‌شوندوازلایه‌های پنهان و دلالت‌های ناگفته،غفلت می‌ورزند.درعالَم پساانقلابی ما – به معنی عالَمی که انقلاب اسلامی برآن سایه افکنده وهمه‌چیز،متأثّراز اقتضاهای آن است – نیروهایی حضورداشته و دارندکه هرچندذهنیّت‌شان،بیش‌وکم، آغشته به تجدّدشده، اماازصراحت‌ورزی دربارۀ دگردیسی‌هاوتجدیدنظرهای‌شان پروادارندوبا زیستن درفضای «ابهام» و«اجمال» و «دوپهلوگویی»،به حیات سیاسی خویش ادامه می‌دهند. همین سبکِ زیستن نیزبسیاری رادچار تردیدوخطامی‌کندوازشناختن ماهیّت این نیروها،ناتوان می‌سازد.این نیروهابه گونه‌ای هستندکه برای هردوجهت وسویه،شواهدی در وجودِسیاسی‌شان حضورداردوبه‌این‌ترتیب، برداشت‌هاوتفسیرهاراغبارآلودمی‌کنند.چنانندکه گویی هم این هستندوهم آن.تعبیر«نیروهای بینابینی» – که آن راازشهیدبهشتی به یادگار دارم – می‌تواندپرده ازواقعیّتِ وجودی اینان برداردوتذبذب وتلاطم ودوگانگی‌شان راآشکار سازد.اینان یک چشم با«عالَم سنّتِ انقلابی» دارندوچشمی به «عالَم تجدّدغربی»؛چنان‌که پاره‌ای ازاشارات‌شان به آن سواست وپاره‌ای از اشارات‌شان به این سو.درعین‌حال، بایدآنهارا مایل به «اصالت تجدّد»قلمدادکردوفریب برخی ظهوراتِ انقلابی‌شان رانخورد.هنگامی که «معنی»،هویّت تجدّدی یافته است،از«صورت» کاری ساخته نخواهدبودواین‌چنین پوسته‌هاو قالب‌هایی،خاصیّتی نخواهندداشت. 2⃣ دربرابر این پاره ازنیروهای سیاسی، باید دست به «واسازیِ هویّتی» زد؛یعنی عناصرو اجزای درونی‌شان رایک‌به‌یک بیرون کشیدودر کنارهم نشانیدوتحلیل کرد.اینان، شب‌نشین هستندوباتاریکی،انس دارند؛چون دراین حال است که هویّت‌شان پنهان می‌ماند وحقیقت،به حاشیه رانده می‌شود. پس علاج، چیزی جز «روشنگری» نیست. باید به معرکۀ تجزیه پا نهاد و وضعِ وجودیِ اینان را عیان کرد. آنها می‌خواهند واقعیّت، درهم و بریده‌بریده و منقطع باشد تا مخاطب نتواند حقّ و باطل و صواب و ناصواب و صدق و کذب را از یکدیگر بازشناسد. اینان از «مفاهیم لغزنده» استفاده می‌کنند؛ چراکه وضوح مفهومی، خصمِ حیات سیاسی‌شان است و کلان‌دغدغۀ تداوم قدرت‌شان را با چالش مواجه می‌سازد. هرچه که مرزها و حریم‌ها و هویّت‌ها و خط‌کشی‌ها و اندیشه‌ها آشکار شوند، بیشتروبیشتر، استحاله‌‌شدگی و التقاط‌اندیشی این نیروها برای جامعه مشخص می‌شود و تشخیص‌ها، بلوغ و کمال می‌یابند. پس باید دست به کار شد و طرح واسازیِ هویّتی را آغاز کرد. نباید مجال داد که «اصالت‌های انقلابی»، دستخوش بازی‌گری و بازی‌سازی نیروهایی شود که گرفتار بیرون‌زدگی و زاویه و فاصله شده‌اند، اما حاضر نیستند هزینۀ سیاسیِ بازاندیشی‌شان را بدهند. 3⃣ البته در مقابل، اینان ندای مظلومیّت سر خواهند داد و از «تخریب» سخن خواهند گفت، اما پیداست که میان «نقادی» و «تخریب‌گری»، تفاوت بسیار وجود دارد و نباید به هیچ بهانه‌ای، تیغ نقد از وادی سیاست کنار نهاده شود. یکی از لوازم نظریۀ مردم‌سالاری دینی، گشودگی عرصۀ سیاسی است و این به معنی امکان «نقادی»، بلکه فضیلت آن است. همچنان که نباید نقادی را چماق تخریب، ممنوع و مطرود کرد، نباید آن را به بهانۀ «وحدت»، ملامت نمود. در عالَم انقلابی، هر نوع پیوستگی و اتّحادی، ریشه در حبلِ متینِ «دین» دارد و نه منافع و مطامع سیاسی. در این عالَم، «قدرت» در ذیل «حقیقت» است و نه بر فراز آن. ازاین‌رو، عمل‌گرایی سیاسی و اتئلاف‌های معطوف به تفوّق سیاسی، مشروع و روا نیستند. قدرت، هیچ اصالتی ندارد و جز مقدّمه و زمینه‌ای برای تحقّق و تجلّیِ حقیقت، شأنی ندارد. قدرت، برای قدرت نیست، بلکه معطوف به امری بیرون از خویش است. دراین‌حال، بدیهی است که هم‌داستانی و هم‌راستایی با نیروهایی که از لحاظ فکری، به تجدّد مایل شده‌اند و دچار مسخ هویّتی گردیده‌اند، خطایی مهلک است. ازآنجاکه ولایتِ میان مؤمنان، به معنی «همبستگیِ هویّتیِ» آنان است، نمی‌توان با کسانی که هویّت اسلامی و انقلابی‌شان، مخدوش و مجروح شده و به سوی تجدّد میل کرده است، طرح وحدت درافکند و هم‌دل و هم‌راه شد. گسستگیِ هویّتی، یک حقیقت است و نمی‌توان با فقدان «هم‌فکری» و «هم‌هویّتی»، زیر یک «چتر مشترکِ سیاسی» قرار گرفت. اگر نگاه ما به عرصۀ سیاسی، برآمده از اقتضائات و غایات انقلاب اسلامی است، نباید منطق عمل‌گرایانه را در پیش گرفت و تنها به قدرت اندیشید. https://eitaa.com/sedgh_mahdijamshidi 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 در 👇 🆔 eitaa.com/mrgh110 در 👇 🆔 https://t.me/mrgh110 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
🔻پریشان‌حالیِ اصلاح‌طلبان: در حاشیۀ یک نمایش ناخواسته 🖊 [یکم]. میزگردِ فرهنگیِ مسعود پزشکیان، یک آئینۀ تمام‌نما از «وضع هویّتی و معرفتی اصلاح‌طلبان» است و هرچه آن را بیشتر و دقیق‌تر بخوانیم، به فهم عمیق‌تری دربارۀ ماهیّت و غایت اصلاح‌طلبیِ سکولار دست خواهیم یافت. نباید از کنار این نمایش رسانه‌ای، به‌سادگی عبور کرد، بلکه باید لحظه‌لحظۀ آن را با دقت و تأمّل، دید و واقعیّت‌های نهفته را از این «متنِ رسانه‌ایِ افشاشده»، دریافت کرد. اما دربارۀ شخص پزشکیان باید گفت همچنان‌که وی دربارۀ سیاست و اقتصاد، داشته و اندوخته‌ای ندارد و یک هوس و سودای شخصی، وی را به میدان انتخابات کشانده، دربارۀ فرهنگ نیز گرفتار «فقر مطلق» است. در طول این میزگرد، احساس نکردم که وی حتی اندکی از نظریۀ فرهنگی و هویّتِ فرهنگیِ انقلاب اسلامی، فهم و شناخت دارد و بر اساس آن، سازوکارهای سیاستی را طراحی کرده است. او با بی‌خیالیِ نامسئولانه، «هیچ» را به نمایش گذاشت و نشان داد که اصلاح‌طلبی، دیگر سخنی ندارد و به پایان راه رسیده است. هرچه که از او دربارۀ امر فرهنگی پرسیده می‌شد، وی به «غیرفرهنگ» ارجاع می‌داد و می‌کوشید با «برداشت‌های عوامانه» و «تحلیل‌های سطحی»، نقصان‌های رسوای خود را جبران کند، درحالی‌که مخاطب به‌آسانی فهمید که وی، فکر پخته‌ای و چارۀ اندیشیده‌ای برای علاج دردهای فرهنگی ندارد، بلکه حتی خودِ «فرهنگ» را نیز نمی‌شناسد. فاصلۀ ذهنیِ او با فرهنگ، فرسنگ‌ها بود و اگر در طول سال‌های نمایندگی در مجلس، او نتوانسته به یک «فهم ابتدایی» و «برداشت حداقلی» از فرهنگ دست یابد، روشن است که چنانچه جامۀ ریاست‌جمهوری به تن کند نیز نخواهد توانست که چیزی بر ذهنیّتِ فرهنگیِ خویش بیفزاید. پاسخ‌های «کلّی»، «نامرتبط»، «نافرهنگی»، «توده‌ای»، «سلبی»، «روزمرّه»، «عوام‌فریبانه»، «تکه‌تکه»، «بدیهی»، «غیرتجویزی» و ... همۀ داشته‌های فرهنگی او بود که در رسانه ارائه کرد. [دوّم]. اصلاح‌طلبان، محمد بهشتی را از قعر دهۀ شصت به انتخاباتِ اکنون آوردند تا شاید گره‌ای از کار فروبستۀ آنها بگشاید، غافل از این‌که رویکردهای «انقباضی» و «تنگ‌‌نظرانۀ» او در دهۀ شصت، فراموش‌شدنی نیست. او در آن دوران، در کنار میرحسین موسوی و زهرا رهنورد و محمد خاتمی و محسن مخملباف و ...، حلقۀ تمامیّت‌خواهی را تشکیل می‌دادند که کمترین تفاوت و زاویه‌ای را برنمی‌تابیدند و نگاه «تمرکزگرایانه»‌شان در فرهنگ، فرصت‌ها را سوزانده بود. اینان بودند که روایت «سخت‌گیرانه» و «انعطاف‌ناپذیر» از سیاست فرهنگیِ انقلاب را در دهۀ شصت، ساخته‌وپرداخته کردند و همگان را دیگری و معارض انگاشتند و طریق «سرکوب» و «نفی» و «طرد» و «تحقیر» را در پیش گرفتند. اما اکنون، محمد بهشتی با نسخۀ جدیدِ خود به میدان مددرسانی به پزشکیان آمده و می‌خواهد گذار ایدئولوژیک خویش را از «توتالیتاریسم فرهنگی» به «لیبرالیسم فرهنگی» نشان بدهد و گزاره‌هایی را بیان کند که از نظر اصلاح‌طلبان، رأی‌ساز است و خاکستری‌ها را شکار می‌کند. بااین‌حال، مسأله این است که کسی همچون او که در دهۀ شصت، آنچنان «غلیظ» و «فروبسته» و «انسدادی» رفتار کرده، اینک نمی‌تواند از «گشاده‌دستی» و «انبساط» و «آزادی» سخن بگوید؛ خاکستری‌ها، صداقت وی در گفتار فرهنگی‌اش را باور نخواهند کرد و وی را به گذشتۀ سیاستی و مدیریّتی‌اش ارجاع می‌دهند و او را به چالش می‌کشند. دست‌کم، او کسی نیست که بتواند لیبرالیسمِ فرهنگی را به مخاطب خاکستری بخوراند؛ این مواضع برای چون اویی، «نچسب» و «نمایشی» و «تصنّعی» است. افزون‌براین، وی در موضع نقادیِ وضع موجود، متوقف ماند و از اثبات‌ها و ایجاب‌ها و راهکارها سخنی نگفت، درحالی‌که وی به عنوان مشاوری که می‌خواهد برای دولت آینده، بسترسازی فکری کند، باید به پرسش «چه باید کرد؟» پاسخ بدهد،؛ نه این‌که همچون روشنفکرانِ بی‌مسند سخن بگوید. جالب و تأسف‌برانگیز این‌که پزشکیان به دلیل «ناآگاهیِ فرهنگی»، از پیشینۀ فرهنگیِ محمد بهشتی بی‌اطلاع بود و تازه در لحظه‌های پایانیِ میزگرد درمی‌یابد که یک مُهرۀ سوخته و فرصت‌سوز را به میدان کنشگری رسانه‌اش آورده است. 💢 ادامه مطلب 👇👇👇👇👇
🖊 نگارندۀ این سطور در کتاب «درخشش عهد قدسی: دربارۀ کامیابی انقلاب در گام اول»، در سرفصلی به تحلیل نگاه معنویِ امام خمینی به جهت‌گیری هویّتی و دینیِ جمهوری اسلامی پرداخته که این روزها، گفتگوهایی دربارۀ آن شکل گرفته‌ است. و جای شگفتی است که برخی تحلیل‌ها، مشابه تحلیل‌هایی است که نهضت آزادی و مهندس بازرگان در آن دورۀ تاریخی مطرح می‌کردند و امام خمینی در مقام نقد و ابطالِ آنها موضع‌گیری کرد؛ یعنی پس از چهل سال، همان منطق لیبرالی در ادبیات و گفتار دیگران تکرار می‌شود و برخی نیز گمان می‌کنند که این سخنان درست هستند. این وضع ذهنی نشان می‌دهد که ما از منطق انقلابیِ امام خمینی، فاصله گرفته‌ایم؛ چنان‌که اگر برخی عبارت‌های امام خمینی را بخوانیم اما نگوییم که از ایشان است، مخاطبی که حتی ممکن است انقلابی نیز باشد، قادر نیست آنها را بپذیرد. از دهه‌ها قبل می‌شد پیش‌بینی کرد که روند تساهل و تسامحِ شکل‌گرفته در سیاست‌ها و شخصیت‌های رسمی، کار را به این نقطه خواهند رساند و میان ذهنیّت ما و تفکّر اصیلِ امام خمینی، زاویه و شکاف خواهند افکند. اینک برخی از مواضع امام خمینی را نقل می‌کنیم که چه‌بسا بدون ارجاع به امام خمینی نمی‌توان آنها را بر زبان آورد؛ چراکه موجی از اتهام‌های رسانه‌ای – از قبیل جنگ‌طلب، ماجراجو، متحجّر، جزم‌اندیش، فاشیست، طالبانی، داعشی و ... - شکل خواهد گرفت: 1⃣ ملّت مقاوم ما، از روز اوّل مبارزه‌اش می‌دانست که با تمام قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها، «دست‌به‌گریبان» است و باید بداند که امریکا برای شکست ما، از تمام امکاناتش استفاده خواهد نمود، ولی چاره چیست که کوه «مصیبت‌ها» در مقابل حیثیّت اسلامی- ایرانی ما، چون کاهی است و مردم ما باید خود را آمادۀ این «درگیری حسینی» تا پیروزی کامل بنمایند، که «مرگ سرخ»، به‌مراتب بهتر از «زندگی سیاه» است. و ما امروز به انتظار «شهادت» نشسته‌ایم(صحیفۀ امام، ج ۱۴: ۴۰۸). 2⃣ حفظ جمهورى اسلامى حتّی از «حفظ امام عصر» هم اهمّيّتش بيشتر است؛ براى اين‌كه امام عصر هم خودش را براى اسلام «فدا» مى‏كند. همۀ انبياء، براى كلمۀ حقّ و براى دين خدا، مجاهده كردند و خودشان را فدا كردند. رسول اكرم و اهل بيت معظّم او، آن‌همه زحمات و مشقّات را براى «حفظ اسلام» متكفّل شدند. اسلام، يك «وديعۀ الهى» نزد مردم است براى تربيت خودشان و حفظش، بر همه، «واجب عينى» است(همان، ج ۱۵: ۳۶۴) 3⃣ کاری که مردم ایران انجام دادند، آن‌قدر گرانبها و پُرقیمت است که اگر «صدها بار»، ایران «با خاک، یکسان شود» و دوباره ساخته گردد، نه‌تنها ضرری نکردند، بلکه سود زیستن در کنار اولیاء‌الله را برده‌اند(همان، ج ۲۰: ۳۲۵). 4⃣ اگر جهان‌خواران بخواهند در مقابل دین ما بایستند، ما در مقابل همۀ دنیای آنان خواهیم ایستاد و تا «نابودی تمام آنان»، از پای نخواهیم نشست؛ یا همه آزاد می‌شویم یا به آزادی بزرگ‌تر که «شهادت» است، می‌رسیم(همان، ج ۲۰: ۳۲۵). [5⃣ پُشت‌کردن به فرهنگ دنیای امروز و پایه‌ریزی فرهنگی جدید بر مبنای اسلام در جهان و برخورد قاطع اسلامی با امریکا، تبعاتی از قبیل «فشار» و «سختی» و «شهادت» و «گرسنگی» را به‌دنبال دارد(همان، ج ۲۱: ۳۲۷). 6⃣ از مسئولان می‌خواهم که از هیچ‌کس و از هیچ‌چیز، جز خدای متعال نترسند و دست از «مبارزه و جهاد بر ضدّ فساد سرمایه‌داری غرب» نکشند که ما هنوز در قدم‌های اوّل «مبارزۀ جهانی بر ضدّ غرب» هستیم. مگر بیش از این است که ما به‌ظاهر، از جهان‌خواران «شکست» می‌خوریم و «نابود» می‌شویم؟! مگر بیش از این است که ما را در دنیا به «خشونت» و «تحجّر» معرفی می‌کنند؟! بگذار دنیای پَست مادّیّت با ما چنین کند، ولی ما به وظیفۀ اسلامیِ خود عمل کنیم(همان، ج ۲۱: ۳۲۷-۳۲۸). 7⃣ اگر ما با دست جنایت‌کار امریکا، «از صفحۀ روزگار، محو شویم» و با «خون سرخ»، شرافتمندانه با خدای خویش ملاقات کنیم، بهتر از آن است که در زیر پرچم غرب، زندگی اشرافی و مرفه داشته باشیم. این، سیره و طریقۀ انبیای عظام و ائمه‌ و بزرگان دین بوده است و ما باید از آن تبعیّت کنیم(همان، ج ۲۱: ۴۴۰). بازسازیِ انقلابیِ ساختارِ فرهنگی که به معنی بازگرداندن ذهنیّت اجتماعی به ارزش‌های اصیل و آغازین انقلاب است، چنین مصداقی دارد. کدام‌یک از نهادهای فرهنگی، در این باره، حسّاس و مولّد هستند؟! https://eitaa.com/mahdi_jamshidi60 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 در  👇 🆔 https://eitaa.com/matalebehtahlili در 👇 🆔 https://t.me/matalebehtahlili
🟣تطبیق‌های تاریخیِ ناروا: چه کرد؟‼️ 1⃣ گویا باز هم مسأله روشن نشده است. سخن در این نیست که اگر کسی، دچار «معصیّتِ شخصی» شد و یا نسبت به شخص ما و حتّی دین ما، خطا و جفایی انجام داد، وی را به‌طور ضروری و همواره، طرد و نفی کنیم و هیچ راهی برای بازگشت وی، گشوده نگه نداریم. چنین نیست و من نیز چنین نگفته‌ام. مسأله این است که محمد خاتمی، «جُرم نابخشودنی» انجام داده که سیاهه‌اش، نزدیک به سی فقره است و این فقره‌ها در سخنان عمومیِ رهبر انقلاب آمده است. محمد خاتمی، یکی از اضلاع یک «فتنۀ اجتماعی» بود که بر ضد حکومت اسلامی، طرّاحی شده بود و می‌رفت که اصل و اساس حکومت اسلامی، برچیده بشود. بااین‌حال، رهبر انقلاب باز هم مسیر بازگشت را مسدود نکرد و از وی خواست که اعلام برائت کند، اما وی همچنان اصرار و لجاجت ورزید و فتنه را حق و صواب انگاشت. بنابراین: ✅ اوّلاً، آنچه‌که در سال هشتادوهشت و با جانبداری محمد خاتمی رخ داد، «فتنۀ اجتماعی» بود، نه معصیّت شخصی و محدود که مربوط به رابطۀ یک شخص با خداست. نمی‌توان حکم مناسبات شخصی را به حکم مناسبات اجتماعی و سیاسی تعمیم داد؛ این مغالطۀ تعمیم عام به خاص است. ✅ ثانیاً این فتنه، بنیان و کیان «حکومت اسلامی» را هدف گرفت و موجودیّت آن را با چالش جدّی مواجه کرد و این یعنی بر باد دادن دستاوردها صدها هزار شهید که بزرگ‌ترین خیانت است. ✅ ثالثاً، در جریان این فتنۀ اجتماعی، صدها نفر نیز به شهادت رسیدند و یا کشته شدند و مسئولیّت این «جان‌ها» و «خون‌ها»، بر عهدۀ اضلاع فتنه و از جمله محمد خاتمی است. ✅ رابعاً، به او فرصت «جبران» و «توبه» داده شد و از وی خواسته شد که از فتنه، برائت بجوید، اما وی چنین نکرد. ✅ خامساً، او در سال‌های بعد نیز همان مدار و مسیر پیشین خود را ادامه داد و در عمل نیز، آن جفای بزرگ را جبران نکرد. 2⃣ از طرف دیگر، کاری که محمد خاتمی به همراه بقیۀ سران فتنه انجام داد، حتی مهدی بازرگان نیز انجام نداد و به‌راستی می‌توان گفت بازرگان نسبت به اینان، صداقت و نجابت داشت و یک «مخالفِ سیاسیِ نجیب» بود. اما اینان، نانجیبانه به میدان سیاست وارد شدند و فتنه انگیختند و مردم را بر ضد نظام اسلامی شوراندند و آن را به لبۀ پرتگاه کشاندند. 3⃣ «روایتِ تاریخ‌زده» از حسین‌بن‌علی -علیه‌السلام- نیز کارساز و توجیه‌گر نیست؛ چون باید خط و راه حسین را در «امروز» و «اکنون» دید و در عمل و نسبت به آنچه‌که اکنون می‌گذرد، حسینی زیست. به تعبیر علامه مطهری، در «جبهۀ امروزینِ حسین» بودن است که هزینه دارد، نه بسنده‌کردن به نقل آنچه‌که در ظهر عاشورای سال شصت‌ویک هجری گذشت. امروز باید در صف‌بندی‌ها و تقابل‌ها و تضادها و کشمکش‌های میان حق و باطل، در «خط حسین» بود و بازیِ خون را رقم زد، نه این‌که فقط به نقلِ تاریخ سرخِ گذشته پرداخت و اشک ریخت و مرثیه خواند. حسین، «کربلایی» و «مبارزه» و «مجاهد» و «رزمنده» می‌خواهد، نه اشک‌های بی‌هزینه‌ای که هیچ نسبتی با اکنون و اینجا ندارند. عاشورا، «خط» و «راه» و «مکتب» است و فلسفه و غایتش، «عمل» و «کنش» و «مواجهه» است. حسین، راه تاریخِ قدسی را گشود و مسیر را برای تحقّق «اسلامِ سیاسی» باز کرد، اما لیبرال‌های ایرانی، و از جمله محمد خاتمی، در برابر منطق و مبنای عاشورا ایستادند و طاغوت تجدّد را ترجیح دادند و «نایب حسین» را در تنگنا و انقباض افکندند. این‌ حجم از واقعیّت‌های تلخ را ندیدن و باز هم خویش را به حسین منتسب‌کردن، برخاسته از تقلیل‌دادن حادثۀ عاشورا و خطِ سرخِ حسین است. قیام حسین، بر پاییِ «حاکمیّت» بود و نه «هیأت». نباید فرع را بر جای اصل نشانید و نظریۀ انقلابیِ حسین و جهت‌گیریِ اجتماعی او را ندید و تمامیّت آن را در ذکّر مصیبت خلاصه کرد. حسین برای «ذکّر حق» برخاست و شمشیر کشید، نه «ذکّر مصیبت». و اگر او نیز می‌خواست روضه‌خوانِ گذشته‌های ازدست‌رفته باشد و نسبت به «طاغوت‌های زمانه»‌اش، بی‌طرف و بی‌موضع باشد، شمشیر بر وی نمی‌کشیدند. حتی روضه نیز باید - آنچنان که امام خمینی می‌گفت - «سیاسی» باشد تا خط‌کشی‌ها و مرزبندی‌ها و دیگری‌ها مشخص بشوند و انقلاب و مبارزه و قیام، جان تازه بگیرد و جامعه به سوی طرح دینی به حرکت درآید. حسین، نیروی پیشران تاریخِ اسلامی است؛ چون به تعبیر علامه مطهری، روح حماسه و حرارت و تحرّک و خیزش و جنبش را احیا کرد و می‌کند. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 کانال مطالب تحلیلی محمدرضا قربانی 👇 🆔 https://t.me/matalebehtahlili کانال مطالب تحلیلی محمدرضا قربانی   👇 🆔 https://eitaa.com/matalebehtahlili
🔺آیت‌الله خامنه‌ای وآیندۀ ایران 🔻قطعیّت‌های تاریخی وتقدیرِغیبیِ انقلاب 👤 1⃣ آیت‌الله خامنه‌ای دربندهای پایانی از دومین پیام تلویزیونی‌اش تصریح کرد: «خدای متعال،ملّت ایران رابه‌طورقطع و یقین،پیروزخواهدکرد.» دراین عبارت، کلمات «قطع»و«یقین»آمده است که حاکی از«حتمیّتِ تاریخی»است؛چنان‌که ایشان از آینده،خبرمی‌دهد،نه این‌که تحلیل کندو حدس بزند.ادبیاتِ گمانه‌ای وتخمینی، این‌چنین نیست ودرآن،اماواگرهای فراوان به چشم می‌خوردوهمه‌چیز،مشروط و وابسته است.ادبیات ایشان،این‌گونه نیست،بلکه به‌صورتی جدّی ومحسوس، آمیختۀ با«قطعیّتِ تاریخی» است.نه‌فقط امروزکه ایران،درگیرجنگ شده وشاهد رویدادهایی هستیم که چه‌بساپیش‌بینی نمی‌شدند،بلکه ایشان همواره چنین نظرو موضعی نسبت به انقلاب داشته است.این درحالی است که بسیاری ازتحلیل‌گران و اهل فهم وموشکافی،ادبیاتی محتاطانه به‌کارمی‌گیرندوشرایط راآنچنان پیچیده می‌شمارندکه به خود،جرأت پیش‌بینی‌های محتوم وعام رانمی‌دهند.واقعیّت نیزاین است که عالَم علوم انسانی – البته در انگارۀ رایجش ونه درافق قدسیِ علوم انسانیِ اسلامی که ازشهود،بهره می‌گیرد – باقطعیّت‌های آینده‌نگرانه،بیگانه است واز آنهاپرهیزمی‌کندتااعتبارخودراگرفتارقمارهای معرفتی نکندوواقعیّت‌هایی که ازراه می‌رسند،پایه‌های آن رامخدوش نسازند. براین‌اساس،بایدپرسیدآیت‌الله خامنه‌‌ای از کدام چشم‌اندازودرچهارچوب کدام نظریه و نگاه،به مسألۀ ایران وجنگ آن می‌نگردکه این‌گونه به قطعیّتِ تاریخی،وفاداراست؟! اگرپای علوم انسانی درمیان نیست،پس چه نوع معرفتی درکاراست که ایشان همواره با تکیه برآن،این‌چنین بی‌پروا ومحتوم،سخن می‌گوید؟! 2⃣ درماه‌های پایانیِ رو به پیروزی انقلاب اسلامی،علامه مطهری به نوفل‌شاتورفت تا باامام خمینی دیدارکند.وی پس ازبازگشت، درجمع خصوصِی نیروهای انقلابی تصریح کردکه امام خمینی،یکپارچه ایمان و حتمیّت وقطعیّت شده است وهیچ‌گونه تردیدوتزلزلی درایشان راه ندارد.علامه مطهری می‌گویدباامام خمینی،دربارۀ احتمالات منفی ومُهلکی که ممکن است در برابرانقلاب قرارداشته باشندسخن گفتم. امام خمینی پاسخ داد:«آقای مطهری! انقلاب،محقّقاًپیروزاست!»من احساس کردم که بایددوباره تأکیدکنم.ازاین‌رو،بازبر روی برآورد‌هاوتخمین‌های سیاسی وامنیتی اصرارورزیدم،اما امام خمینی درمقابل، دوباره همان جمله را تکرارکرد. من که متحیّر شده بودم، فقط یک گزینه به ذهم خطور کرد و آن، این بود که ایشان از ناحیۀ امام غایب - علیه‌السلام - تأییدی در اختیار دارد که این‌چنین قطعی سخن می‌گوید. ازاین‌جهت، از ایشان پرسیدم: آیا حضرت ولی‌عصر به شما چنین فرمایشی داشته‌اند؟! امام خمینی در مقابل این پرسش، سکوت کرد. این روایت، از جانب کسی است که به‌درستی، عقلِ انقلاب نام گرفته و افزون‌براین، دل و جانش، آمیختۀ با معنا و معنویّت و ملکوت بوده و فهم اشراقی و عرفانی داشته است؛ مطهری، حتّی تحیّرش هم ارزش وصف‌ناپذیر دارد و محل تأمّل و تدقیق است. 3⃣ اگر منطقِ وجودیِ انقلاب در مقام حدوث، این‌چنین قدسی و ملکوتی بوده، در مقام بقا و دوام نیز از همین منطق، متابعت خواهد کرد. ازاین‌رو، آیت‌الله خامنه‌ای چندین بار نقل کرده که از امام خمینی شنیده است که به ایشان گفته: «آقای خامنه‌ای! من دست غیب و هدایت الهی را در پشت‌صحنۀ حوادث این انقلاب می‌بینیم؛ چنان‌که این ما نیستیم که عنان انقلاب را در دست داریم!» پس در اینجا نیز پای ملکوت و معنا در میان است و این تاریخِ قدسی، با نیرویی نهان و معماگونه در حرکت است. تاریخ انقلابِ اسلامی، تاریخ تجلّیِ حداکثریِ غیب و ملکوت است و در این تاریخ، دستِ خدا، عیان‌تر و محسوس‌تر از همه‌جا است. این تاریخ، نیروهای ظاهری و مادّی و تدابیر این‌جهانی و تجهیزات تکنیکی دارد، اما حقیقت این است که این عناصر، پوستۀ این انقلاب را ساخته‌اند و در باطن، خبرهای دیگری در میان است. این تاریخ، معرکۀ غوغای مدخلیّتِ ارادۀ الهی در تدبیر است، بلکه باید گفت این تاریخ، تقدیری است و نه تدبیری. مشیّت الهی به این تعلّق گرفته که تاریخ انقلاب اسلامی، منزلت مقدّمه‌ای و تمهیدی نسبت به عهد نهاییِ تاریخ داشته باشد و بستر و زمینۀ آن طلوعِ مطلق را فراهم نماید. این تاریخ، تاریخ تقدیری است؛ تاریخِ قدسی است؛ تاریخِ تمهیدی است؛ تاریخِ معطوف به عهد آخرالزمان است. نه‌فقط اشاراتِ شهودی بر این امر دلالت دارند، بلکه تجزیه‌وتحلیل عینی نیز با این نظر، بیگانه و ناسازگار نیست. آیت‌الله خامنه‌ای، در این عالَم معرفتی به‌سرمی‌برد که در این شرایط دشوار، از تصریح به قطعیّت تاریخی، پرهیز نمی‌کند. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 کانال مطالب تحلیلی محمدرضا قربانی 👇 🆔 https://t.me/matalebehtahlili کانال مطالب تحلیلی محمدرضا قربانی   👇 🆔 https://eitaa.com/matalebehtahlili