eitaa logo
پرویزن
511 دنبال‌کننده
216 عکس
17 ویدیو
77 فایل
آن‌که غربال به دست است از عقب کاروان می‌آید نقد و یادداشت‌های ادبی (محمد مرادی)
مشاهده در ایتا
دانلود
"درنگی بر کتاب هشت‌رود: مجموعه‌ی نقد هشت شاعر" محمدکاظم کاظمی از نام‌آوران شعر و نقد انقلاب اسلامی است که تاثیر او در ساده‌کردن مفاهیم نظری شعر برای شاعران و نوجویان ادب، بر هیچ‌یک از شاعران انقلاب پوشیده نیست. این تاثیرگذاری را پیش از این در کتاب‌های "روزنه" و "ده شاعر انقلاب" به‌وضوح دیده‌ایم و کتاب "هشت رود"، از تازه‌ترین آثار نقد و نظر ایشان است که در سال ۱۴۰۰ به‌همت شهرستان ادب منتشر شده و در کتاب‌سال جمهوری اسلامی تقدیر شده است. ضمن دعوت از شعردوستان به مطالعه‌ی این اثر ارجمند، چندملاحظه درباره‌ی این کتاب مطرح می‌شود: ۱_ سطح شاعران معرفی شده در هشت‌رود در مقایسه با ده شاعر انقلاب، به‌ناچار فروتر است و این مساله، کمی نویسنده را در نقد دچار دشواری کرده است. ۲_ هشت شاعر انتخابی: عبدالملکیان، فرید، میرشکاک، سهیل، ساعد، اخلاقی، قزوه و اسفندقه، همه از نام‌آوران شعر انقلابند؛ اما با ملاک‌مند بودن انتخاب می‌شد نام‌هایی دیگر بر این فهرست افزود و حتی یکی دو تن از شاعران را از این مجموعه خارج کرد. ۳_ عنوان فرعی کتاب" ارزیابی و نقد" است؛ اما متانت و منش جناب کاظمی و پرهیز از صراحت در نقد، سبب‌شده، بیشتر حجم کتاب صرف معرفی و توصیف و تعریف از شاعران شود؛ هرچند نقدهایی پوشیده و ظریف هم در این اثر نمود یافته است. ۳_ زبان نثر صمیمی و پیراسته و ویراسته است؛ هرچند نوع مخاطب مدّ نظر، سبب شده، لحن نقد را کمی روزنامه‌نگارانه شود. ۴_ نقدها کاربردی و تجربی و دیدگاه‌مند و در خدمت رشد شاعران نوجوان و جوان است. ۵_ در منابع به نقدهای متعدد موجود درباره‌ی شاعران یادشده توجه نشده است. @mmparvizan
نقش بازی می‌کند رود توی دره‌ها ابر توی آسمان موج روی صخره‌ها * با صدابرداری‌اش ازتمام سوژه.ها دیدنی‌تر کرده است جلوه‌های ویژه را * خوب دقت کن ببین لحظه‌های آن بجاست لحظه‌های ماندگار کارگردانش خداست https://eitaa.com/sibenaranjikoodak
پرویزن
نقش بازی می‌کند رود توی دره‌ها ابر توی آسمان موج روی صخره‌ها * با صدابرداری‌اش ازتمام سوژه.ها دیدن
"یادداشتی درباره‌ی شعر غلامرضا بکتاش" هرچند قافیه‌گزینی در شعر عامیانه و ترانه و اشعار کودک و نوجوان، به‌ندرت تفاوت‌هایی با شعر رسمی دارد؛ اصول آوایی آن‌ها مشترک است. در شعر کودکان و نوجوانان هرچه به گروه‌های الف و ب نزدیک می‌شویم، تسامح در کاربرد قافیه رایج‌تر است. در چارپاره‌ی ذکرشده از غلامرضا بکتاش، در بند اول "دره/صخره" و در بند دوم "سوژه/ویژه" قافیه شده‌اند که طبق اصول علم قافیه به دلیل همسان نبودن مصوت یا صامت قبل از حرف "رَوی" ایراد قافیه‌ای مشخص دارد. در شعر کودکان تاحدودی می‌توان از لزوم این همسانی چشم پوشید ولی به دلیل زبان رسمی و کتابی شعر تاحدودی این تسامح در ذوق می‌زند. باوجود تلاش شاعر برای استفاده از اصطلاحات سینمایی برای رسیدن به مضامین نوآورانه، کاربرد واژه‌ی "سوژه" نیز از منظر زبانی، کمی باعث دودستگی زبانی در این شعر کودکانه شده است. @mmparvizan
"دریچه‌ای بر عددِ وزنی" انسان‌ها در طول تاریخ از زوایایی گوناگون به اعداد نگریسته‌اند؛ شاید در سیر تاریخی مواجهه با اعداد باید خود را مدیون فیثاغورث(فیثاغورس) بدانیم که جهان را متشکل از اعداد دانسته است. پس از او نیز بسیاری گروه‌ها و افراد به اعداد از نگاه خود نگریسته‌اند؛ از عالمان علوم خفیّه و ابجدشناسان گرفته تا افرادی چون بوعلی سینا که مطالعاتی در حوزه ی معانی حروف و اعداد انجام داده یا بسیاری از اهل عرفان که تاویل‌هایی متنوع از اعداد ارائه کرده‌اند. در شیمی، اعداد یادآور جدول تناوبی و عدد اتمی است و در فیزیک و علوم متمایل به ریاضی؛ هر عدد معنا و هویتی خاص خود دارد. اما آنچه در این یادداشت به آن اشاره می‌شود، مربوط به است. اگر وزن عروضی را حاصلِ مواجهه.ی عددی با زمان بدانیم، هر هجا نماد میزانی از کشش در زمان خواهد بود و بر همین اساس، هر رکن عروضی معادل عددی و هر وزن نیز القاگر عددی است. ویژگی‌ای خاص از علم عروض که زاییده‌ی پیوند آن با ریاضیات است. حال اگر بر اساس قواعد این علم، هر هجای کوتاه را معادل x و هر هجای بلند را 2x بدانیم، عدد وزنی هر رکن یا وزن را می‌توان به‌راحتی محاسبه کرد. برای مثال عدد وزنی رکن فعولن برابر است با: x+2x+2x که حاصل آن 5x است و اگر x واحد پایه‌ی حداقل کشش وزنی باشد(چیزی بین یک پنجم تا یک‌چارم ثانیه)، عدد فعولن ۵ (کشش آوایی حدود یک ثانیه) خواهد بود. همین گونه مفاعیلن(۷)، مستفعلن(۷) و فاعلاتن(۷)، مفاعلن(۶)، فعلاتن (۶)، مفعولن(۶)، مفتعلن(۶) و به همین سیاق. البته یکسان بودن عدد وزنی به معنی یکی بودن نیست و برای کاربرد اوزان علاوه بر تساوی عددی، سنخیت موسیقایی(یا رعایت ترتیب طول هجاها در ترکیب) نیز لازم است. بر اساس قاعده‌ی اعداد وزنی، هر وزن عروضی عددی دارد که حاصل جمع تعداد هجاهای آن است. مثلا عدد وزنی ابیات شاهنامه ۱۸، عدد دوبیتی ۱۹ و عدد وزنی رباعی ۲۰ است. حال اگر ۲۴ گونه‌ی وزنی رباعی را که از هزج اخرب و اخرم مستخرج شده‌اند از منظر تعداد هجا و عددوزنی با هم مقایسه کنیم، خواهیم دید که هرچند تعداد هجاها از ۱۰ تا ۱۳ شناور است؛ عددوزنی در تمام اوزان ۲۰ است. به همین دلیل است که وقتی برخی شاعران نوگرا در رباعی معاصر تلاش می‌کنند وزن‌هایی تازه به رباعی بیافزایند موفق نیستند؛ زیرا در نمونه‌های تفننی آنان عددوزنی عمدتا ۱ یا ۲ شماره کمتر یا زیادتر از ۲۰ است(بنگرید به معدودی از رباعیات جلیل صفربیگی). درباره‌ی نقش عددوزنی در درست بودن اختیارات عروضی نیز می توان مواردی مطرح کرد که نیاز به مجالی گسترده‌تر دارد. @mmparvizan
«مشهورترین شاعر دینی در ادبیات کهن اسلامی» در تاریخ ادبیات کهن اسلامی، از میان شاعران دینی هیچ‌یک به اندازه‏‌ی حسّان بن ثابت انصاری (ف بین 35 تا 54)، شاعر رسول(ص)، شهرت نداشته است. او از مشهورترین شاعران اسلامی است که اشعاری در دفاع از پیامبر(ص) و هجو دشمنانش سروده و ابیاتش در ماجرای غدیر شهرتی ویژه دارد؛ هرچند درباره‌ی موضع‌گیری‌های او پس از وفات رسول(ص) خرده‌گیری‌هایی بر زبان‌ها جاری است. شهرت او در شعر متعهد و ادبیات اسلامی به‌اندازه‌ای فراگیر بوده که شاعران فارسی‌زبان نیز از او در جایگاه نمونه‏‌ی شاعری یادکرده‌اند. این شهرت، از قرن چهارم تاششم در ادب فارسی بسیار فراگیر است. حسّان، تنها یار پیامبر(ص) است که در دیوان‌های شاعران عصر سامانی حضور دارد؛ نکته‌ای که مویّد جایگاه او در هنر شاعری است. رودکی از نخستین شاعرانی است که در مقام شاعری، خود را به حسّان مانند کرده و در قصیده‌ی مشهور "مادر می" از او یاد کرده است. در شعر عصر غزنوی نیز اشاره به نام او بسیار فراگیر است؛ به.طوری که او دومین صحابه‌ی رسول(ص) است که در دیوان‌ها به او تلمیح شده است. حسّان در مدایح غزنوی جنبه‌ای اندك دینی یافته و این در مواضعی است که شاعران در مفاخره، ممدوح خود را به محمد(ص) مانند کرده‌اند و خود را حسّان او شمرده‌اند. برقراری پیوند جناس بین حسّان و احسان ممدوح نیز از این دوره وارد شعر فارسی شده است. حسّان در شعر این دوره، شخصیت ویژه‌ی اشعار شاعران درباری است که تنها در اشعار عنصری، فرخی و منوچهری حضور دارد. پیوند حّسان و رسول(ص) در شعر فرخی و منوچهری به‌ضوح قابل پیگیری است. در شعر سلجوقی به سبب افول نسبی دوران شعر درباری ، از حضور حسّان در دیوان‏‌ها کاسته شده و تنها شاعرانی چون: قطران، مسعودسعد، معزی و سنایی به شیوه‌ی شعر غزنوی و در مدایح خود به او اشاره کرده‌اند. تنها ناصرخسرو است که با بیانی دینی، از حسّان به عنوان مداح منقبت‏‌خوان آل‏ رسول یادکرده و چند بار خود را با او مقایسه کرده است: خود را ز بهر مدحت آل رسول گه رودکی و گاهی حسان کنم (دیوان) @mmparvizan
"وزن و شتاب خوانش سطر در زمان" مهم‌ترین مقدمه‌ای که در تعریف وزن شعر باید در نظر گرفت، پیوند آن با زمان است؛ مساله‌ای که در گفتار "وزن عددی" و ارتباط عروض و ریاضیات به آن اشاره شد. قدیم‌ترین تعریف موجود از وزن، تعریف آریستوخنوس شاگرد ارسطوست که در کتاب "اصول نغمه"، وزن را نظمی معیّن در ازمنه(زمان‌ها) دانسته است. (بنگرید به خانلری، وزن شعر فارسی، ص۲۳) اگر تعریف خانلری را بر اساس نظر منتقدان بپذیریم که "تناسب اگر در مکان واقع شود آن را قرینه می‌خوانند و اگر در زمان واقع شد، وزن خوانده می‌شود"(همان، ص۲۴)؛ اولین نکته‌ای که باید در خوانش شعر و رسیدن به وزن در نظر گرفت، سرعت ابتدایی تالیف یا خوانش متن در زمان سرودن یا روایت شعر است. در وزن عروضی فارسی، با سطرهای عمدتا ۱۰ تا ۱۶ هجایی، هر مصرع اگر در فاصله‌ی تخمینی ۴ تا ۷ ثانیه خوانده شود، ایقاعات و تناسب‌های موسیقایی به‌درستی به مخاطب القا می‌شود. بر این اساس اگر راوی یا شاعر، مصرع "الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها" را با سرعت و کشش هجایی متناسب با دامنه‌ی وزنی آن بخواند؛ وزن شعر به مخاطب القا می‌شود؛ اما اگر سرعت خوانش کندتر یا تندتر از الگوی یادشده باشد، وزن به مخاطب (درست) القا نمی‌شود. بسیاری از شاعران، در هنگام خواندن شعر خود در محافل، به دلیل انتخاب نکردن سرعت مناسب، مخاطب را در تشخیص موسیقی اشعارشان دچار اشتباه یا ابهام می‌کنند. به این نکته نیز باید اشاره کرد که سرعت خوانش کلمات، در وزن شعر عامیانه/ لهجات و رسمی و اشعار تصنیفی و گونه‌های عروضی/ هجایی/ تکیه‌ای و...، متفاوت است. بر این اساس، شاعران عمدتا سرعتی یکدست را برای القای موسیقی در شعر خود بر می‌گزینند. برخی اختیارات عروضی و زبانی در وزن(مثل حذف نون/ همزه/ کشش هجای کوتاه/ یکدستی هجای پایانی و...) هم تابع امکان تغییر الگوی سرعت در دایره‌ی زبان رسمی همان وزن است؛ بی‌آنکه ذهن مخاطب دچار لغزش یا احساس ناخوشایند شود. در شعر سنتی دهه‌های اخیر، برخی شاعران، در بخشی از شعر خود برای رسیدن به وزن، سرعت خوانش کلمات را کُند یا تند می‌کنند. برای مثال در مصراع‌های "ساعت درست یازده شب، گل، حیات، ماه...(رضا علی‌اکبری) یا: گمان کنید دارید از فرشتگان خطّی (مجتبی صادقی) و هزاران نمونه از این دست، برخی کلمات مثل "یازده/ دارید" باید سریع‌تر از الگوی زمانی دیگر واژه‌ها خوانده شود تا وزن شعر حفظ شود. این قبیل تسامح‌ها گاه در ذهن مخاطب پذیرفته می‌شود و گاه باعث دودستگی زبانی و القای موسیقی‌ای دودسته و لغزنده به خوانندگان و شنوندگان شعر می‌شود. @mmparvizan
«به یاد تنگستان و رئیس‌علی دلواری» یکی از مفاهیم پربسامدِ منعکس در شعر شاعران جنوب ایران، به‌ویژه اهل سخن استان بوشهر و جنوب فارس، اشاره به جلوه‌های طبیعی و تاریخی و فرهنگی محدوده‌ی جغرافیایی نزدیک خلیج فارس و فضای دریایی_ بیابانی آن است. از میان غزل‌سرایان و سنتی‌گویان جنوب، این دست اشارات مضمونی و تصویری، بیش از همه در سروده‌های محمدحسین انصاری‌نژاد و محمدرضا احمدی و خلیل ذکاوت و هم‌نسلان آنان دیده می‌شود. از برجسته‌ترین مفاهیم اقلیمی متجلی در اشعار این شاعران، واژه‌ها و مفاهيم مربوط به «تنگستان» است. از منظر واژگانی، برخی از این مفاهیم بازمانده‌ي شعر شاعرانی چون: «فایز» و مفتون است و در آن‌ها دو واژه‌ي «شروه – شروا» و «تش باد» بیش‌ترین نمود را دارد: بر کدامین شب بگریم غربت تنهایی‌ام را خلوتی کو تا بنالم شروه‌ي شيداي ام‌را؟ (ذکاوت، 69:1377) می‌توفد آسیمه‌سر اسب، طوفانی از شن به‌پا کرد می‌پیچد آیات ظلمت، تش‌باد، و هوهوی صحرا (انصاری نژاد، 24:1381) در تله تش‌بادم و در پنجه‌ي پاییز بفرست نسیمی خنک از سمت بهارم (ذکاوت، 55:1377) از دیگر جلوه‏‌های بومی مربوط به این اقلیم، یادکرد از «مفتون»و «فایز» است: بی‌فایزم افسوس، بی‌شروه و فانوس باید «دل ای دل» خواند، از روی ناچاری (انصاری نژاد، 14:1386) مثنوی در مثنوی فریاد مولانایی‌ام هرچه می‌خواهی بخوان از دفتر مفتونی‌ام (احمدی فر، 96:1385) یک شروه از احساس فایز را با شوق خواند و ناگهان دیدم پیشانی باران ترک برداشت بارید بر بام زمین در باد (منصوری، 29:1381) از دیگر تجلّیات فرهنگی- تاریخی تنگستان که در شعر انقلاب بازنمود دارد، ستودن قهرمانان تاریخی آن دیار و اشاره به مبارزات آنان است. از میان این نام‌ها، رئيس‌علي دلواري بيش از ديگران در اشعار شاعران جنوب، ستوده شده است؛ چنانکه برخی شاعران به صورت گذرا به نام او در اشعار پایداریکشان اشاره کرده‏‌اند: هلاکه وارث دلواري به خواب و خلسه نخواهي ديد سري که پاي سفر تابد دلي که آينه‌ور باشد گذشت قافله‌ي مردان، غريب‌وار ز تنگستان دگر به جاده نمي‌رويد يکي که مرد خطر باشد (کافي، 1378: 24) برخی شاعران نیز اشعاری مستقل در ستایش او سروده‌اند: در موج مي‌پيچد امروز، پژواک فريادهايش مردي که ديروز مي‌رفت، تا آسمان‌ها صدايش آن‌سوي پرچين ماندن، مي‌سوخت از شوق رفتن رفت و در اين شهر پيداست، اين روزها ردّپايش طوفان و طوفان و طوفان، فرياد و فرياد و فرياد تنها همين بود سهمِ دلوار و ديوارهايش يک روز آن مرد عاشق تا انتهاي خودش رفت امروز اما همين جاست، هر چند خالي است جايش! (احمدي فر، 1385: 18-17) "برگرفته از جریان‌شناسی غزل شاعران جنوب ایران: محمد مرادی" https://eitaa.com/mmparvizan
«استعمارستیزی و جدال با غرب در شعر معاصر با مشروطه» نهضت مشروطه و شعر آن هرچند از بسیاری منظرها ریشه در پیوند ایرانیان با مظاهر فرهنگ اروپایی و حتّی طرح سیاسی دولت‏‏‏‌های رقیب در ایران دارد؛ بااین‌حال در شعر شاعران این دوره نشانه‏‏‏‏‌هایی ستیزه با آن‏‏‏ نیز می‏‌توان دید. در شعر شاعران جریان اتّحاد اسلامی، تقابل شرق به‌عنوان کانون تمدّن دینی و غرب، پررنگی ویژه‏‏‏‏‏‌ای ‏دارد. این نوع نگاه که نمونۀ تمام‌عیار آن را در اشعار اقبال لاهوری‏‏‏ می‌بینیم و با مفهوم وطن در اشعارش پیوند مستقیم دارد، سبب‌شده تا‏‏‏‏‏ او به‏‌ویژه ‏در دفترهای "زبور عجم، پیام مشرق، جاویدنامه و پس چه باید کرد ای ‏اقوام شرق؟"، فرنگی‌مآبی را آسیب اصلی ملّت اسلامی معرفی کند: فریاد ز افرنگ و دلاویزی افرنگ فریاد ز شیرینی و پرویزی افرنگ عالم همه ویرانه ز چنگیزی افرنگ معمار حرم باز به تعمیر جهان خیز (گزیده‌ی اشعار، ص ۶۳) اقبال نگاه انتقادی به پیشرفت‏‏‏‌های غرب و برگزیدن نقاط مثبت فناوری و علم آنان را راه‌کار مناسب شرقیان‏‏‏ در جهان معاصر می‏‌داند. از منظر او تقلید از مظاهر سطحی مدرنیته در غرب، چیزی جز سقوط در پی نخواهد داشت: آدمیت زار نالید از فرنگ زندگی هنگامه برچید از فرنگ پس چه باید کرد ای ‏اقوام شرق باز روشن‏‏‏ می‏‌شود ایّام شرق در ضمیرش انقلاب آمد پدید شب گذشت و آفتاب آمد پدید (همان، ص ۷۹) حتّی شاعر غرب‌ستای این دوره، میرزادۀ عشقی هم گاه با نگاهی انتقادی از عقب‌افتادگی شرق و پیشرفت غربیان سخن‏‏‏ می‏‌گوید: یاد آن عهدی که در مشرق تمدّن باب بود وز کران شرق نور معرفت پُر تاب بود یادشان رفته همان هنگام در مغرب زمین مردمی بودند همچون جانور جنگل‌نشین تا نخوابد شرق کی مغرب برآید آفتاب غرب را بیداری آن‏گه شد که شرقی شد به خواب (اشعار میرزاده، ص ۴۹) البته هم او که اوج غرب‌گرایی را در بسیاری از اشعارش‏‏‏ می‏‌توان دید، در انتقاد از سیاست‏‏‏‌های استعماری انگلیس‏‏‏ می‏‌سراید: داستان موش و گربه است عهد ما و انگلیس موش را گر گربه برگیرد رها چون‏‏‏ می‏‌کند؟ (همان، ص ۱۰۷) فرخی یزدی نیز ناامنی موجود در ایران را زاییدۀ حضور اجنبیان در ایران‏‏‏ می‏‌داند: دست اجنبی افراشت، تا لوای ناامنی فتنه سربه‏‌سر بگذاشت، سر به پای ناامنی (دیوان فرخی، ص ۱۶۷) عارف هم حضور سیاه انگلیسیان را در این دوره به انتقاد‏‏‏ می‏‌گیرد: به اردشیر غیور دراز دست بگو که خصم ملک تو را جزو انگلستان کرد (دیوان عارف، ص ۲۴۷) از میان شاعران جریان مشروطه، بهار، نسیم شمال و ایرج میرزا معمولاً به هیچ‌یک از کشورهای غربی به دیدۀ اعتماد نمی‏‏‌نگرند، ایرج می‏‌سراید: گویند که انگلیس با روس عهدی کرده‏‌است تازه امسال کاندر پلتیک هم در ایران زین‌پس نکنند هیچ اهمال افسوس که کافیان این ملک بنشسته و فارغند از این حال کز صلح میان گربه و موش بر باد رود دکان بقال (دیوان ایرج، ص ۱۹۲) "کتاب دو کوچه تا نیما؛ محمد مرادی، صفحات ۴۲ تا ۴۵" https://eitaa.com/mmparvizan
" در تمایز منبر دانشگاه با کرسی تلویزیون و بلندگوی شب شعر" این روزها، هر دقیقه و هر ثانیه منتظریم که خبری خوب و بد از دانشگاه بشنویم. در این شرایط به هم ریخته گاه همه‌چیز با هم آمیخته می‌شود و ذهن علاقه‌مندان شعر و ادبیات هم طبعا به هم می‌ریزد. در راس اتفاقات دانشگاهی مربوط به ما، این روزها ماجرای یکی از دانشکده‌های ادبیات و علوم انسانی مرکزنشین قرار گرفته که هفته‌ای نیست یا ماهی که رئیس شمشیرآخته‌ی آن جریانی نیافریند و بحثی برنیانگیزاند؛ آنطور که حواشی‌اش اغلب به دیار شعر، شیراز هم کشیده می‌شود: از قضاوت درباره‌ی رشته‌های هنر گرفته تا فرصت‌های مطالعاتی دانشجویان؛ از برکشیدن نالایقان محبوب تا ماجرای استادان فرهیخته‌ی مغضوب. آخرین خبرها، ماجرای استادان همین دانشگاه معتبر در مقطع ارشد ادبیات پایداری است که اسباب سوء تفاهم‌هایی را برای همگان بر انگیخته است؛ خاصه برای من که چند کتابی در این حوزه به داغ جگر نگاشته‌ام و گاه علم شعر پایداری برداشته‌ام. این سوء تفاهم زاییده‌ی تضاد قانون رسمی به کارگیری استادان حق‌التدریس در مقطع کارشناسی ارشد است که بر اساس آن، مدرسان علاوه بر مدرک دکترای تخصصی رشته‌ی مربوط و حداقل مرتبه‌ی استادیاری، باید سابقه‌ی تدریس در مقطع کارشناسی نیز داشته باشند. علاوه بر آن، در موارد استثنا، برای استفاده از دانش متخصصان، در دانشگاه‌ها زمینه‌ای فراهم شده که در مقاطع کارشناسی یا دروس عمومی یا به عنوان استاد مهمان، از فعالان حرفه‌ای ادبیات و صنعت و فرهنگ استفاده شود؛ اما پر واضح است که همانگونه که هر استاد زبان و ادبیات فارسی شاعر یا نویسنده نیست (که عمدتا هم شاعر یا نویسنده نیستند)، هر شاعر و نویسنده‌ای هم لایق منبر استادی نیست. البته امکان به اشتراک‌گذاری دانش نظری و تجربه‌ی عملی این دو گروه، در جامعه و دانشگاه، چیزی است که باید در بستر مناسب به آن پرداخت. حال جای شگفتی است که در دانشگاهی که بزرگان ادبیات دانشگاهی پایداری چون: دکتر محمدرضا ترکی و استادان تراز اول و متخصصی چون: دکتر محمدرضا سنگری در آن به تدریس مشغولند یا خواهند بود؛ باید نام کسانی در جایگاه استادی مطرح شود که فاصله‌ای بسیار با عوالم علم و پژوهش‌های ادبی و تخصص دانشگاهی مربوط دارند و بیشتر آنان را در قاب تلویزیون یا در قالب شب‌های شعر، به عنوان گرم‌کنندگان مجالس(که اجرشان با خداوند باد) دیده‌ایم؛ اتفاقی نامبارک که ممکن است به ادبیات دفاع مقدس و انقلاب نیز آسیب بزند که: نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند نه هرکه آینه سازد سکندری داند والسلام پ.ن: در تاریخ دانشگاه‌های ایران شاعران و نویسندگانی فاضل زیسته‌اند که همواره زینت‌بخش دانشگاه‌ها بوده‌اند و خواهند بود. مراد این نوشته، آنانند که خود می‌دانند. https://eitaa.com/mmparvizan
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، کتاب *ماه می‌گه دالّی موشه* را در سال ۱۳۹۹ منتشر کرده است. این کتاب مناسب خردسالان و دربردارنده‌ی ده شعر کوتاه به زبان محاوره است. شخصیت‌های اصلی این اشعار عناصر طبیعی و فصل‌‌ها هستند. خاتون حسنی شاعر این مجموعه، کوشیده است با بهره‌گیری از موسیقی کناری فراوان، مخاطب خردسال را جذب کند؛ با این حال در بعضی از شعرها، قافیه تنها کارکرد موسیقایی دارد و از نظر مفهومی، واژه‌های استفاده شده تنها پر کننده جایگاه قافیه‌اند، مثل بیت زیر از شعر گل‌گلی: شمردم از یک تا هشت گل‌گلی شد کلّ دشت که بدیهی‌ست واژه هشت تنها به ضرورت قافیه دشت آمده است. تکرار واژه‌هایی چون بهار، آب، دشت،پرنده و باران، از تنوع تصاویر و مضامین کاسته است. استفاده از وزن‌های کوتاه و بلند و موسیقی قوی متناسب با مخاطب از نکات قوت این مجموعه است. شعر زیر این کتاب است: شب شده پر ستاره پس چرا ماه نداره؟ ماه داره پشت ابره ابری که شکل ببره ببره که وول می‌خوره ستاره گول می‌خوره ماه می‌گه دالّی موشه می‌پره از یه گوشه معصومه‌ مرادی باشگاه کتاب کودک و نوجوان سیب نارنجی https://eitaa.com/sibbook
"ماه صفر/ آثارالباقیه" در روز اول آن، سر حسین(ع) را به شهر شام وارد کردند و یزید آن سر را پیش روی خود گذاشت و با چوبی که در دست داشت به لب‌های حسین می‌زد و می‌خواند: لست من خندف ان لم انتقم من بنی احمد ما کان فعل... [من از فرزندان خندف نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم] "آثارالباقیه، ابوریحان بیرونی، ترجمه‌ی اکبر داناسرشت، ص ۵۲۷: به مناسبت روز بزرگداشت ابوریحان ریاضی‌دان، فرهنگ‌شناس و دانشمند بزرگ اسلامی" @mmparvizan