"سنایی و ثنای فاطمه (س) "
در شعر فارسی سدههای چهارم و پنجم، اغلب از حضرت زهرا(س) در خلال مدایح علوی و ستایش حسنین(بر آنان درود باد) یاد شده است.
مقام همسری علی(ع) و جایگاه مادری سبطین(ع) و افتخار دختری پیمبر(ص)، مهمترین اوصافی است که دربارهی آن حضرت در اشعار نمود یافته است.
در دیوان سنایی، حکیم چندبار به آن حضرت با القاب زهرا و خیرالنساء اشاره کرده است:
سراسر جمله عالم پر زنانند
زنی چون فاطمه خیرالنسا کو؟
(دیوان، ص ۵۷۱)
حکیم، پس از ناصرخسرو، دومین شاعری است که در شعری زهدی، به داستان فدک تلمیح کرده است. (همان، ص ۴۰۵)
در فخرینامه (حدیقه) هم بارها به آن حضرت اشاره شده؛ ابیاتی که بیش از همه توصیفگر پیوند زهرا(س) و علی(ع) است(ر.ک. حدیقه، صفحههای ۲۴۵و ۲۵۵و ۲۵۶و ۲۵۸ و ۲۶۱):
در خیبر بکند شوی بتول
در دین را بدو سپرد رسول
(همان، ص ۲۵۱)
سنایی در بخشهایی از این منظومه، فاطمه را سوگوار حسنین(ع) معرفی میکند. (همان، صفحههای ۲۶۱ و ۲۶۲ و ۲۶۴ و ۲۷۰). همچنین او را مونس علی(ع) وصف کرده است:
صاحب صدر سدرهی ازلی است
مونس فاطمه، جمال علی است
(همان، ص ۳۴۸)
پ.ن: تصویر نسخهی حدیقه، کتابخانهی بغدادلی، مورخ ۵۵۲ هجری: ابیات پایانی بخش ستایش علی(ع) و آغاز مدح حسنین(ع).
#شعر_شیعی
#سنایی
https://eitaa.com/mmparvizan
یا هو
یلدا سلام!
یلدا سلام! و آمدنت خوش!
یلدای سرد و تیرهی بیپایان
یلدایِ داغهای نمایان
یلدایِ گاه، دورِهمی، خندان
*
یلدا!
یلدا!
یلدا سلام!
یلدای هندوانه و شیرینی
یلدای فال حافظ
یلدای شاهنامه و کفبینی
یلدای بازی و هوس و آجیل
یلدای پرستارهی تزیینی
...
یلدای برف و سرما
یلدای سیب سرخ و انار و یخ
یلدای کو؟ کجاست؟_
آن روزهای کرسی و گرما
*
یلدا سلام و آمدنت خوش!
هرچند شهر ما
چندی است
مهمان شامِ ممتدِ یلداست
و قرنهاست که ننهسرما
اینجاست
*
یلدا سلام!
یلدای شام آخرِ زایش
یلدایِ " پس کجاست گشایش؟"
ای شامِ آفتاب و مسیح و صلح
ای وقت آرزو و نیایش!
یلدای صد گروه: تحمّل
آنسمت یکگروه: تجمل
پس تا بهکی دروغ و نمایش؟
*
در چشمهای من
یلدا پرندهای است که میخواند
بر شاخههای خیس زمستان
یلدا زن شکستهی غمگینی است
در چارراهِ پولپرستان
یلدا گرسنهای است که مینالد
در خلوت دلار بهدستان
*
این سو: یلدای باستانی محبوب
یلدای شادِ تا به ابد مطلوب
یلدای یک کُرور "ژنِ خوب"
آن سو:
یلدای سختجانی و شبکاری
یلدای رنجخواری و دشواری
یلدای درد و حسرت
یلدای بیپناهی و بیماری
...
یلدای "هِی زدن به درِ بسته"
یلدای بیترانهی بیپسته
یلدای نان خشک
یلدای قبض برق
یلدای مالیات نمیدانی از کجا
یلدای قسط بانک
یلدای " هر چقدر بپرسی
میگویمت که باز ندارم"
یلدای "دردهای دلم را
این روزها به کی بنگارم؟"
یلدای باز، مدرسه و آتش
یلدای داغ خون سیاوش
یلدای فقر پشت تورم
یا شام درد ممتد مردم
*
آن سمتتر ولی
یلدا حساب بانکی سرشاری است
که آرزوی مردم یک شهر
جا میشود در آن
یلدای میز و نفت
یلدای بودجه
یلدای جاودانهی خورشیدِ"خاوری"
یلدای چای "دبش"
یلدای پول مفت
یلدای بیصدا
یلدای چرت و قهقهه و خنده
در انجماد مجلس شورا
یلدای "بَه! چه خوشمزه شلغم
در ازدحام اینهمه بلغم"
یلدای جز دلار ندیدن
یلدای فحش و گمرک
یلدای خوردن و ترکیدن
*
یلدا!
یلدا!
یلدا سلام و آمدنت خوش!
اما
با این همه مصیبت طولانی
این شام را امید طلوعی هست؟
آیا
فردا که شد دلیل شروعی هست؟
#محمد_مرادی
#یلدا
#اعتراض
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از سیاوش نریمان
⭕️ فراخوان جشنواره ملی شعر مهدوی اقوام🇹🇯
از سری برنامههای سومین جشنواره علمی، فرهنگی و هنری امامت و مهدویت.
🔹دانشگاه آزاد اسلامی استان کهگیلویه و بویراحمد 🔹
پذیرای اشعار مرتبط با فرهنگ انتظار و مهدویت از تمامی قومیتها و گویشهای ایرانزمین هستیم.
شرکت در جشنواره برای عموم آزاد است.
✅ مهلت ارسال آثار:
۵ بهمن ۱۴۰۲
✅ تاریخ اختتامیه جشنواره:
۸ اسفند ۱۴۰۲
✳️ سامانه همایش و ارسال اشعار:
https://emamat.iau.ir/fa/form/303
🔹شماره هماهنگی:
۰۹۳۶۷۱۴۹۹۷۹
🔹🔹🔹
⭕️ مزایای شرکت در جشنواره:
۱. دریافت گواهینامه معتبر.
۲. چاپ اشعار در مجموعه اشعار برگزیده جشنواره.
۳. کسب جوایز.
🏆 جوایز جشنواره:
به ۵ شعر برگزیده اول هر نفر:
تندیس جشنواره + ۳۰ میلیون ریال.
به ۵ شعر برگزیده دوم هر نفر:
تندیس جشنواره + ۲۰ میلیون ریال.
به ۵ شعر برگزیده سوم هر نفر:
تندیس جشنواره + ۱۰ میلیون ریال.
♦️نشانی دبیرخانه:
یاسوج، دانشگاه آزاد اسلامی، معاونت فرهنگی و دانشجویی.
🔹🔹🔹
هدایت شده از غلامرضا کافی
36.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💎جشنواره مسیح عصر 💎
گفت و گو با محمد محمدی رابع 🤩
داور جشنواره مسیح عصر😍
📌تنها تا ۱۰ دی ماه مهلت شرکت در جشنواره مسیح عصر می باشد
👈🏻شما میتوانید با ارسال آثار خود به
📨ایمیل:
masih.asr1402@gmail.com
و 📞یا شماره تماس :
۰۹۱۳۶۶۹۲۱۰۸
ارسال کنید 📥
#جشنواره_مسیح_عصر
#تنها_نیستی
#کانون_مهدویت_دانشگاه_علوم_پزشکی_شیراز
یا هو
آبستن است این شبِ طولانی، خورشید کودکی است که میآید
بعد از غروبِ آخر آذرماه، فردایِ کوچکی است که میآید
فردای این جهانِ پر از سرما، شاید هوای تازهتری باشد
فردا: بخاریای است که میسوزد، فردا چکاوکی است که میآید
*
یلدایِ لحظهلحظه غم و سرما! یلدای درد و رنج بگو آیا؟
نوروز غنچهای است که خواهد رُست؟ خورشید کودکی است که میآید؟
میدانم ای مصیبتِ طولانی، بعد از تو ای عروسِ زمستانی
شبهای تیرهای است که خواهد رفت، عیدِ مبارکی است که میآید
*
با اینکه با یقین و گمان گاهی، اینجا به نور و آینه شک دارم
در هر گمان گلی است که می بوید، با هر یقین شکی است که میآید
*
هرچند در تکدّرِ این کابوس، پایان داستان جهان تلخ است
در شعر من کسی است که میخندد، در قصهها یکی است که "میآید"
#محمد_مرادی
#یلدا
#میلاد_خورشید
https://eitaa.com/mmparvizan
هدایت شده از پرویزن
"نسیم غدیر: دهمین کنگرهی ملی شعر غدیر"
در دو بخش شعر سنتی و قالبهای نو
مهلت ارسال آثار دهم دیماه ۱۴۰۲
نفرات اول: تندیس جشنواره و ۸۰ میلیون ریال.
نفرات دوم: تندیس جشنواره و ۶۰ میلیون ریال.
نفرات سوم: تندیس جشنواره و پنجاه میلیون ریال.
نفرات چهارم و پنجم و تقدیری: ۴۰ تا ۲۰ میلیون ریال.
آثار خود را از طریق شمارهی واتساپ یا ایمیل فراخوان به دبیرخانه ارسال کنید:
ghadirfars395@gmail.com
۰۹۳۹۷۶۲۱۲۵۵
*فراخوان را به نام امیرمومنان(ع) به اشتراک بگذارید.
#بنیاد_بینالمللی_غدیر
https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانهی آغاز زمستان"
در ادبیات فارسی، از دیرباز به فصلها و جلوههای آنها بسیار توجه شده است. شاعران سنتی، بیش از همه به تصویر بهار رنگارنگ و گلهای آن پرداختهاند و پس از آن، فصل پاییز(خزان) به دلیل پیوندش با مهرگان و یادکرد از انگور بهویژه در اشعار مدحی و خمریات، بازنمودی فراوان در ادب کهن داشته است.
زمستان(دی) از منظر انعکاس وصفی، کمتر مطمح نظر شاعران بوده و در آثار سدههای چهارم تا آغاز هفتم، گاه در وصف آتش و جشن سده و گاه در تصویر آبگیرها و فضای یخزده یا برفی به آن اشاره شده است.
زمستان در شعر عراقی، بیش از بازنمود عینی، انعکاسگر جهان درون شاعران است و فقر انسان را در برابر خداوند نمایندگی میکند؛ چنانکه در اشعار مولوی و سعدی میتوان دید یا یادآور اندوه روزگار فراق از معشوق یا دشواری حوادث روزگار است.
در شعر معاصر، برخی شاعران با نگاهی تغزلی و رمانتیک به زمستان نگریستهاند. این زاویه را نخستبار در چارپارهی "زمستان" از جعفر خامنهای میتوان رد گرفت؛ اما زمستان و فضای سرد و بورانیاش در اشعار نیما چون "در شب سرد زمستانی"، رنگی چندلایه یافته و سرآغاز تلقیای متمایز از آن شده است.
زمستان در شعر نیما، مولّد نمادهایی پیکرهای و اندامواره است؛ اما بهمرور در شعر پیروانش، کاربردی واضحتر یافته است؛ تجربهای که اشعاری چون: زمستان اخوان و ایمان بیاوریم فروغ و آرش کمانگیر کسرایی و... آن را نمایندگی میکند.
پ.ن. تصویر جنگ گنجبخش پاکستان، حدود سال۷۰۰، فصل ۱۳ در وصف زمستان.
#زمستان
#وصف
#شعر
https://eitaa.com/mmparvizan
"یادی از رودکی/ به بهانهی چهارم دی و انتساب آن به پدر شعر فارسی"
اگر در نظري كلي اشعار رودكي(ف.۳۲۹) را از زاویهی انواع ادبي واكاوي كنيم، خواهيم ديد كه وصف و اندرز و مدحهاي ساده (غير اغراقي و باورپذير) و تغزل ومرثيه و شكوه و داستانهاي منظوم و در كنار آن خمریه، زيرشاخههاي اصلي شعر رودكي را تشكيل ميدهد.
رودكي همانگونه كه ويژگي ديگر شاعران اين دوره نيز هست، به خردورزي و عقلگرايي در اشعارش توجهي ويژه دارد و چون اين جهان را گذرا و فاني ميداند، مخاطب را به بهرهگيري از لذت حيات تا پيش از رسيدن زمان مرگ دعوت ميكند و ميكوشد با استمداد از آموختههاي ايراني و اسلامي، اين مفهوم را به نحوی نیکو به مخاطب منتقل کند. نگاه رودكي را به جهان، ميتوان از سويي مقدمهي دیدگاه دهري و دمغنیمتشمار خيام دانست؛ و از سویی دیگر مقدمهای بر خردگرايي شاعراني چون ناصرخسرو به شمار آورد؛ شايد همين تفاوت نگرش رودكي به جهان در مقايسه با خيام و وجه نيمهمذهبي شعر او باشد که او را با دیگر شاعران بزرگ کهن متمایز کرده است:
مهتران جهان همه مردند
مرگ را سر همه فرو کردند
(رودكي، 498:1341)
نگاه اندرزي و اخلاقي رودكي و همچنين ديدگاه خاصي كه دربارهي جهان دارد، يكي از زمينههاي روي آوردن او را به مفاهيم و اشارات ديني و حكمي فراهم ساخته است. انديشهي اندرزمدار او را بهوضوح در رعايت زمينههاي معتدل مدحها ميبينيم. او همچنين در توجهي كه به نظم حكايتهاي اخلاقي به¬ويژه در «كليله و دمنه» دارد، اين تمايل را آشکارا نشان داده است.
رودكي خلاف ديگر شاعران عصر ساماني كه هجو را يكي از ويژگيهاي سبكي در اشعار خود میدانند، به اين نوع ادبي بيتوجه بوده است (دست کم بر اساس ابیات باقی مانده) و اين نكته نيز با زمينههاي اخلاقي و شايد ديني در شعر او سازگار است.
اخلاقي بودن او به اندازهاي واضح است كه شاعران خردگرا و عرفانمدار بيش از ديگران از مفاهيم اشعار او بهره بردهاند و تاثير شعر او را در سدههاي بعد بر اشعار فردوسي،كسايي، ناصر خسرو، سنايي، سعدي و مولوي ميبينيم. حتي ناصرخسرو كه با شاعران مداح ميانهای ندارد، شايد به سبب همين پيوند اخلاقي و خردمندانه، از او به نيكي ياد ميكند و او را شاعر روشنبين ميخواند:
اشعار پند و زهد بسي گفته است
اين تيرهچشم شاعر روشنبين
(ناصر خسرو،90:1368)
احتمالا گرايش نزديك به شيعيان اسماعيلي يكي از زمينههاي بهرهگيري رودكي از مفاهيم ديني را فراهم ساخته و اين نكته را در برخی از ابيات منسوب به او ميتوان ديد. گويي در دیوان رودكي پيش از دوران تعصبهاي ديني، آنقدر ابيات شيعي و ديني بوده كه ناصرخسرو او را شاعري منقبگو دانسته و با حسّان مقایسه کرده است:
جان را ز بهر مدحت آل رسول
گه رودكي و گاهي حسّان كنم
(همان:372)
#چهارم_دی
#رودکی
#شعر_کهن
https://eitaa.com/mmparvizan
"مسیح صبا: به بهانهی میلاد عیسی (ع) "
عيساي مسيح، یکی از مهمترین پیامبران الهی است که از دیرباز در شعر فارسی حضور یافته و مضامین مربوط به زندگی و معجزاتش، در وصفها و مضمونآفرینیها، بازنمود داشته است. آن حضرت(ع)، چهارمين نام ديني پر تکرار در مجموع شعر عصر ساماني است.
اگر حكايتي را كه در ديوان رودكي با او پيوند دارد، از آنِ شاعر بدانيم، قديمترين اشاره در شعر فارسي، تلميح به داستان عيسي و ديدن كشتهاي بر سر راه است؛ حكايتي كه در دورههاي بعد به ناصرخسرو انتساب يافته است:
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سرِ انگشت
گفتا که چرا کشتی تا کشته شدی باز؟
تا باز که اورا بکشد آنکه تورا کشت؟(رودکی، ۱۳۴۱: ۴۹۴)
پيشينهي تلميح به عيسي در شعر فارسي متاخر از زمان رودكي نيست؛ چنانكه رابعهی كعب در وصف بهار و طبيعت، جانبخشي باد را به دم عيسي مانند كرده است:
مثال چشم آدم شد مگر ابر؟
دلیل لطف عیسی شد مگر باد؟(مدبری، ۱۳۷۰: ۷۷)
خسروی سرخسی هم ابر بهاری را چون مسیح، حیاتبخش تصویر کرده است:
مرده است زمی ابر بر او دست مسیحا
بیمار جهان باد صبا داروی بیمار
تا ابر، مسیحا شد و بلبل همه انجیل
بر خوانَد بر کوه پدید آید زنار
(همان، ۱۷۶)
در شعر شاعران اواخر قرن چهارم، كسايي در توصيفهايش از طبيعت، نسيم نيمهشبان بهاري را به جبرئيل مانند كرده كه دختر درختان خشك را چون مريم بارور ساخته است:
نسیم نیمشبان جبرئیل گشت مگر
که بیخ و شاخ درختان خشک مریم گشت
(کسایی، ۱۳۶۷: ۷۷)
او همچنين در شعري انتقادي، از احترام ترسايان به «سمّخر مسيحا» سخن مي گويد؛ مضمونی که در دورههای بعد، اغلب در شعر عرفانی انعکاس یافته است.
كمال عزي، ديگر شاعر اواخر قرن چهارم، در مدح، به سخنگفتن مسيح در گهواره گريز زده و مخلّد گرگاني هم در قطعهاي كه پس از او به نام عنصري و عسجدي و مجلّدي و شاه علي ابورجاي غزنوي و سنايي ثبت شده، رگزن ممدوح را به مسيح مانند كرده است.
جدا از اشعار غنايي، در شاهنامهي فردوسي هم مسيح از شخصيتهاي ديني نسبتا پرکاربرد است كه حكيم در داستان اسكندر و پس از او شاپور و قباد، بارها به نام او تلميح كرده است.
از عيسي در دورهي ساماني و حتي غزنويان محمودي، بيشتر با لقب مسيح ياد شده و از دورهي سلجوقي غلبهی نام عيسي را در وصفها و تلمیحها ميتوان ديد.
#شعر_دینی
#مسیح
https://eitaa.com/mmparvizan
پرتال انجمن آثار و مفاخر فرهنگی | آغاز نخستین رویداد فرهنگی آیینهها در شیراز: آشنایی با سید کمالالدین غیاث شیرازی
https://fars.anjom.ir/fa/news/%d8%a2%d8%ba%d8%a7%d8%b2-%d9%86%d8%ae%d8%b3%d8%aa%db%8c%d9%86-%d8%b1%d9%88%db%8c%d8%af%d8%a7%d8%af-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af%db%8c-%d8%a2%db%8c%db%8c%d9%86%d9%87%d9%87%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%b4%db%8c%d8%b1%d8%a7%d8%b2-%d8%a2%d8%b4%d9%86%d8%a7%db%8c%db%8c
https://eitaa.com/mmparvizan
«گفتا تو از کجایی کآشفته مینمایی؟
گفتم منم غریبی از شهرِ آشنایی
گفتا سرِ چه داری کز سر خبر نداری؟
گفتم بر آستانت دارم سرِ گدایی
گفتا کدام مرغی کز این مقام خوانی؟
گفتم که خوشنوایی از باغِ بینوایی
گفتا ز قیدِ هستی رو مست شو که رَستی
گفتم به میپرستی جُستم ز خود رهایی»
انجمنعلمی زبان و ادبیّات فارسی با همکاری مرکز پژوهشهای زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه شیراز برگزار میکنند:
هفتمین نشست از سلسلهنشستهای
«کمخواندههای ادبی»
معرّفی، تحلیل و خوانشِ گزیدهای از «شعرِ خواجوی کرمانی»
با حضورِ دکتر محمّدصادق بصیری، عضو هیأتعلمی دانشگاه شهید باهنر کرمان
زمان: پنجشنبه ۷ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۸
این نشست بهصورت مجازی در اسکایرومِ مرکز پژوهشهای زبان و ادبیّات فارسی برگزار میشود:
https://www.skyroom.online/ch/shirazuiec/markaz
https://eitaa.com/mmparvizan
"پرواز"
بپر تا اوج، اینحجم از شگفتی را نمیبینی؟
شب زیبای شیراز است، از بالا نمیبینی؟
بپر بالاتر از بالاتر از بالاتر از بالا
که زیباتر، ازین معراج جانافزا نمیبینی
ببندی چشم اگر اینجا، سلیمان میشوی روزی
شبیه شهر موران است این دنیا، نمیبینی؟
اگر با چشم سِرّ یکسر بخوانی دفتر دل را
به غیر از آیهی تطهیر در آنجا نمیبینی
در اینجا "لا الهی" نیست، چشم روح را واکن
که غیر از خندهی اللّه در الّا نمیبینی
به کوهستان نظرکن، مهبط وحی است هر سنگش
شبیه رحلِ سیجزء است گل، آیا نمیبینی؟
به آن کل متّصل کن پارههای جزء جزءت را
که جز آیات عقل کل، در این اجزا نمیبینی
اگر دیروزها را در مسیر آسمان بودی
غم امروز را جز توشهی فردا، نمیبینی
اگر یکموج، چون قطره دچار رودها باشی
سلوک ابر را جز قصّهی دریا نمیبینی
*
دمی در قابِ باران زل بزن، خود را تماشا کن
به سمت اطلسیها خیره شو، اورا نمیبینی؟
پ.ن. در پرواز شیراز_تهران.
#شعر
#محمد_مرادی
#پرواز
#مرگ_سبز
https://eitaa.com/mmparvizan
"از فروغ فردگرا تا فرخزادی اجتماعی"
عمدهی محققان شعر معاصر، در تحلیل اشعار فروغ بر نگاه زنانه و دغدغههای ساختشکنش در این حوزه، تاکید کردهاند. اما آنچه در سیر تحول شعر فروغ میتوان دید، چیزی فراتر از نگاههای یکجانبه است.
خلاف شاملو که در سیر شاعریاش، از دههی چهل، به فردیت نزدیک میشود، در اشعار فروغ، این جمعمحوری است که در سالهای پایانی حیات شاعر اهمیت مییابد. سیر تحول شعر فروغ را از این منظر، میتوان، بر اساس حرکت از لحن و بیان عصیانگر و فردی زنانه در سه دفتر اول، به سمت نگاه خاکستری و فردی_جمعی با اعتدال زنانگی در دفتر "تولدی دیگر"و از آنجا، ورود به ساحت نگاه اجتماعی و مبارزاتی با زنانگی محدود در "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد"، ترسیم کرد.
اوج شاعرانگی فروغ، نشاندهندهی نوعی سمبولیسم شهری است که در دفتر "تولدی دیگر" و برخی اشعار دفتر "ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد" شکل گرفته و میتوان، ویژگیهای آن به شرح زیر بر شمرد:
-اهمیتدادن به جمع و انتقادهای جمعمحور در اشعار، در مقایسه با شاخهی سمبولیسم انسانی به نمایندگی شاملو.
-حضور عناصر و جلوههای روزمره و واژههای شهری در شعر.
- کم شدن زمینههای نمادین سمبولیسم مبهم و وضوح نسبی برآمده از نزدیکشدن به شگرد شاعران واقعیتنویس.
-طول قابل توجه اشعار، استفاده از روایت، گرهافکنی وزنی و تلاش برای کمکردن جنبههای موسیقایی شعر و نزدیکشدن به ساختار شعر سپید گفتاری.
- التزام به تکرار عبارتها و تلاش برای ساختن ترکیبهای نو زبانی با تلفیق مفاهیم ذهنی و عینی.
-اعتدال در زنانگی و توجه به احساسات فردی در شعر.
اگر شعرهای «تولدی دیگر» و «پنجره»ی فروغ را با اشعاری چون «دلم به حال باغچه میسوزد» و «کسی که مثل هیچکس نیست» مقایسه کنیم، بهوضوح حرکت شعری فروغ را از سمبولیسم انتقادی_شهری به سمت سمبولیسم سیاسی میتوان تشخیص داد؛ شاخهای که برخی آن را سرآغاز شعر چریکی در سرودههای او میدانند:
"تولدی دیگر"
همهی هستی من آیهی تاریکیست
که تورا در خود تکرارکنان
به سحرگاه شفکتنها و رستنهای ابدی خواهد برد
من در این آیه تورا آه کشیدم، آه
من در این آیه تورا
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میآویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه برمیگردد
… زندگی شاید آن لحظهی مسدودیست
که نگاه من، در نینی چشمان تو خود را ویران میسازد
و در این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازهی یک تنهاییست
دل من
که به اندازهی یک عشقست
به بهانههای سادهی خوشبختی خود مینگرد
به زوال زیبای گلها در گلدان
به نهالی که تو در باغچهی خانهیمان کاشتهای
و به آواز قناریها
که به اندازهی یک پنجره میخوانند
آه …
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من،
آسمانیست که آویختن پردهای آن را از من میگیرد
سهم من پایین رفتن از یک پلهی متروکست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن
سهم من گردش حزنآلودی در باغ خاطرههاست
و در اندوه صدایی جاندادن که به من میگوید:
«دستهایت را
دوست می دارم»
دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد، میدانم، میدانم، میدانم...
#فروغ
https://eitaa.com/mmparvizan
"آیینهها: با شاعران دیار فارس از قرن نهم تا دوران معاصر"
کمال غیاث شیرازی (ف۸۴۸) از شاعران کمترشناختهی دیار شعرخیز شیراز و میراثدار شعر سعدی و حافظ و حلقهی اتصال به بابافغانی و اهلی است. شعر او از جنبههای مختلف صنعتگری و توجه به قالبهای خاص اهمیت دارد. آشنایی با اشعار او علاوه بر بیان نوآوریهایش در ردیف و برخی قالبها، یادآور دو آسیب جدی تجربهشده در سنت شعر فارسی است که در روزگار ما تکرار شده است؛ از سویی تفننطلبی و از دیگرسو، اغراقهای رایج در برخی شاخههای شعر مذهبی که در دوران معاصر نیز فراوانی دارد.
برای آشنایی با او دعوتید به نخستین محفل از نشستهای "آیینه" ویژهی شاعران فارس از قرن نهمتا دوران معاصر.
زمان: یکشنبه دهم دیماه، ساعت ۱۶
مکان: چهارراه حافظیه، مجموعهی حافظ، سالن غزل
با کارشناسی دکتر مهدی فاموری
و سخنرانی دکتر محمد مرادی
#شاعران_فارس
#کمال_فارسی
#کمال_غیاث
#ادارهی_کل_فرهنگ_و_ارشاد_اسلامی_فارس
https://eitaa.com/mmparvizan
"شعر نوتغزلی طبیعت گرا و گلچین گیلانی"
برخی پژوهندگان شعر معاصر در جریانشناسی شعر تغزلی و رمانتیک، از شاخهای با عنوان شعر طبیعتگرا یاد کردهاند. طبیعتی که در اشعار شاعران جریان رمانتیک نوگرا نمود دارد، عمدتا طبیعتی تصویری، مبهم، اثیری، درونی شده و حتی گاه ماورایی است که شاعر آن را بستری برای انعکاس عواطف خود قرار داده است. خلاف شاعران نوتغزلی طبیعتگرا، که جلوههای بیرونی و طبیعی در اشعار آنان هویتی مستقل از شاعر دارد و طبیعت مورد نظر آنان را میتوان ادامهای از نگاه به طبیعت در اشعار کهن فارسی دانست.
با این حال، تصویری که شاعران نوتغزلی از طبیعت ارائه میدهند، پویاتر و انسانیتر از شاعران سنتی؛ برای نمونه شاعران سبک خراسانی است.
اگر شعر باران(سرودهی 1323) و کتاب« گلی برای تو» از گلچین گیلانی را نمایندهی این جریان بدانیم؛ خواهیم دید که«تجربهی عاطفی واحد در تمام شعر پابهپای تصویرها پیش میرود؛ تصویرها به حرکت در میآیند؛ درست مانند تصویرهای یک فیلم. شاعر پشت پنجره میایستند، تماشا میکند. باران می بارد، گنجشکها میپرند. سرعت، شتاب، پیوستگی و تداوم و پویایی تصویرهای شعر گیلانی بسیار قویتر از شعر منوچهری است».(فتوحی، بلاغت تصویر، ص ۱۳۹)
علاوه بر اشعار گلچین گیلانی، برخی اشعار خانلری، شهریار(برای مثال حیدر بابایه سلام)، اسلامی ندوشن؛ فریدون مشیری و مفتون امینی را نیز میتوان در این شاخه قرار داد؛ البته باید تصریح کرد که طبیعت حاضر در این دست اشعار با طبیعتی که در اشعار احساسی شاعرانی چون نیما و توللی میبینیم، تفاوت دارد. در نگاهی کلی، ویژگیهای شعر نوتغزلی طبیعتگرا در موارد زیر خلاصه میشود:
-انعکاس تجارب عاطفی بومی در اشعار و زیباشناسی ساده؛
-استفاده از رکنهای بحر رمل، بلندی و کوتاهی سادهی سطرها و اصرار بر استفاده از قافیه؛
-توجه به قالبهای نزدیک به شعر کلاسیک چون: نیمایی- مثنوی، بحر طویل و شکلهای مستزادگونه؛
-تاثیر پذیری از زبان و شیوهی بیان شاعران انجمن دانشکده؛
-توجه به جنبههای مثبت هستی، فضای امیدبخش؛
-نمود عانصر و واژههای محلی و بومی در اشعار؛
-زبان ساده و فراوانی تصاویر و جلوههای طبیعت در اشعار؛
-توجه کمتر به ترکیب سازیهای خوشآهنگ در مقایسه با شاعران رمانتیک؛
-بازسازی رویاها و خاطرات کودکانه و یادکرد از آنها؛
-تصویر گری و توصیف شاعر از طبیعت در حد فاصل رمانتیسیسم و رئالیسم. از این منظر شاعران نه چون شاعران سبک خراسانی صرفا مشاهدهی خود را ارائه میدهند و نه چون شاعران رمانتیسیسم و بیش از آن سمبولیسم، با طبیعت یکی میشوند.
در ادامه بخشی از شعر بلند «باران» سرودهی گلچین گیلانی را که نمودی کامل از شعرنوتغزلی طبیعتگرا دارد، از نظر میگذرانیم:
باز باران،
با ترانه،
باگهرای فراوان،
میخورد بر بام خانه.
من به پشت شیشه، تنها
ایستاده،
در گذرها،
رودها راه اوفتاده.
شاد و خرم،
یک دو سه گنجشک پرگو،
باز هر دم
میپرند اینسو و آنسو.
میخورد بر شیشه و در
مشت و سیلی،
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی.
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان:
کودکی دهساله بودم،
شاد و خرم،
نرم و نازک،
چست و چابک،
...برکه ها آرام و آبی
برگ و گل هرجا نمایان،
چتر نیلوفر درخشان،
آفتابی.
سنگها از آب جسته،
از خزه پوشیده تن را،
بس وزغ آنجا نشسته،
دمبهدم در شور و غوغا.
رودخانه،
با دوصد زیباترانه،
زیر پاهای درختان
چرخ میزد... چرخ میزد همچو مستان.
چشمهها چون شیشه آبی.
نرم و خوش در جوش و لرزه،
توی آنها سنگریزه
سرخ و سبز و زرد و آبی،
با دوپای کودکانه
میدویدم همچو آهو،
میپریدم از سر جو
دور میگشتم ز خانه...
"کتاب نیما و پیروانش/ محمد مرادی"
#گلچین_گیلانی
#شعر_طبیعت_گرا
#شعر_رمانتیک
https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانهی درگذشت امیربانو کریمی و به یاد سید کریم امیری فیروزکوهی و محمد قهرمان"
صائب از پرکارترین شاعران ادبیات فارسی است که بیش از همه به غزل شناخته شده و از مقبولترین شاعران فارسی در فاصلهی سدههای نهم تا دوازدهم بوده است.
کاملترین تصحیح دیوان او به همّت استاد محمدقهرمان منتشرشده که بیش از ۷۰۰۰ غزل و تعدادی قصیده و اشعار پراکنده را در بر گرفته است. البته به دلیل تعدد نسخ دیوان صائب و پراکندگی اشعارش در زمان حیات او، همچنان هزاران بیت از این شاعر بزرگ در نسخ خطی موجود است که میتوان بر دیوان او افزود.
از آن جمله است مسمّطی مخمّس در حدود ۱۵۰ بند (بیش از ۳۷۰ بیت) که تصویر آن از نسخهی مورخ ۱۰۶۶ (حدود ۱۵ سال پیش از مرگ شاعر) آورده شده و نشاندهندهی طبعآزمایی صائب غزلسرا در دیگر قالبهای شعر فارسی است.
#صائب_پژوهی
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"تقدیم به او که وزن حیات دو عالم است"
ای قطرهی گوشهی ابرویت، صدآینه آبروی قمصر
ای سورهی مکّی لبخندت، یکآیه گل و صدفی: گوهر
قرآن لبت همه خوشترتیل، اعجاز سرت هدف تنزیل
معراج تو حسرت جبرائیل، همراز حرای دلت: حیدر
یونان: غم فلسفهی خشمت، عرفان: نمِ عاطفهی چشمت
مبهوت پیمبریات کسری، مسحور سخنوریات قیصر
ابیات مرا بشکن از بن، فعلن فَعَلن فَعَلن فعلن
تقطیع مرا تو دگرگون کن، با وحیات حضرت پیغمبر:
*
شعری بگو از غم انسانها، ای علّت رحمت دورانها
تا پیر دوپاره کند خرقه، تا شیخ به شعله کشد منبر
بر خیز و مغازله کن دل را، آیات کریم مزّمل را
این روح رمیدهی بسمل را، جانی بده از نفسی دیگر
برخیز تو ای شرف عالم، ای فخر رسل نبی خاتم
شکرانهی این نباء اعظم، قُم صلّ ِ لربّک قُم وَانحَر
ای صفوت قلب صفاجویان، عشق تو علاج سیهرویان
دیگر چه غم از همه بدگویان، ماشانئُک الا الاَبتر
بخشیده خدا به تو زهرا را، صدیقهی مرضیه حورا را
این صوت خداست که میخواند: انّا اعطیناک الکوثر
#محمد_مرادی
#شعر_آیینی
#میلاد_فاطمه_سلام_الله_علیها
https://eitaa.com/mmparvizan
"رمانتیسیسم نیمهسنتی نیما"
دورهی دوم در گونهشناسی شعر نیما، از سرایش افسانه در سال 1301 آغاز میشود و تا زمان آفرینش ققنوس در سال 1316 را در بر میگیرد. در این دوران، نیما تفنن و آزمون و خطا و تقلید از شگردهای تجربهشدهی ایرانی و ترجمهای را در پیش گرفته و اشعارش در چهار شاخهی اصلی قابل تحلیل است:
نخست اشعاری که در قالبهای سنتی بهویژه مثنوی و قطعه سروده شده و چارچوبی کهن دارد؛ دیگر اشعاری که بیانی نمادین و تمثیلی یافته و تا حدودی تاثیرپذیری شیوهی بیان رمانتیکها در آنها دیده میشود. این دسته از اشعار نیما با بسیاری از شعرهای این دوره که تحت تاثیر ترجمهها سروده شده شباهت دارد. در همین اشعار است که میتوان نیما را با پروین مقایسه کرد.
دستهی دیگر اشعاری است که از منظر قالب و شیوهی قرار گرفتن قافیه و بلند و کوتاهی مصراعها تاحدودی نو شده؛ هرچند در اغلب این سرودهها تحولی اساسی در شیوهی بیان، زبان و صور خیال نیما نمیتوان دید؛ البته شعرهایی چون: شیر، خارکن، خانوادهی سرباز، شمع کرجی، گرگ، شهید گمنام، سرباز فولادین و چند شعر دیگر را تاحدودی میتوان در میان این دسته متمایز دانست. در این دست از اشعار، نیما از زبانی عاطفی، ساده و گاه ترکیبساز استفاده میکند و این نوع اشعار او را میتوان زمینهساز شکلگیری شاخهای از رمانتیسیسم فردی در شعر دههی 30 و40 دانست. از این اشعار، «شهید گمنام» و «سرباز فولادین» تاحدودی زمینهی حماسی- اجتماعی یافته و با رمانتیسیسم اجتماعی دهههای قبل قابل مقایسهاند.
در کنار سه شاخهی یادشده، مهمترین جلوه ی شعر نیما در این دوران را در سرودهی آغازین او، «افسانه» میتوان رصد کرد. هرچند این شعر هم در گروه اشعار تغزلی نیما قرار میگیرد، ویژگیهایی دارد که آن را به شعرهای متمایز نیما پس از «ققنوس» شبیه میکند. نیما در سرودن این شعر نیز از نمونههای فرانسوی تاثیر پذیرفته؛ نکتهای که شاید یکی از دلایل تفاوت شیوهی بیان این شعر، با دیگر اشعار او باشد.
تمایزهای شعری افسانهی نیما، صرفا برآمده از تفننطلبی و نوآوریهای سطحی در صورت شعر نیست؛ بلکه با جهانبینی تازهی نیما پیوندی مستقیم دارد. این منظومه، بیانگر گفتگوی درونی نیما است که بین «عشق» به عنوان، دریافت و حس بینش سنتی او و «عقل خودبنیاد» به عنوان ساحت جستجوگر و مدرن شخصیت نیما، شکل گرفته است.(ر.ک. فاموری، مهدی، مجلهی شعر، ش۵۸، ص ۱۳)
حاصل این نگاه تازه که نیما خواسته یا ناخواسته آن را دریافته، پدیدآمدن شعری است که علاوه بر نگاه متفاوت فلسفی به هستی، توجه به بیان تمثیلی و نمادین از منظری نسبتا تازه، تمرکز بر جنبههای ذهنی و درونی در بیان عواطف فردی، استفاده از گفتگو و بیان نمایشی و استفاده از قالب ترکیبی مسمط -قطعه با مصرع پایانی خارج از نظام قوافی، از ویژگیهای اصلی آن است.
در این شعر که حد فاصل رمانتیسیسم نیما و سمبولیسم فردی او قرار گرفته است، زبان و تصویرسازیهای نیما بیشباهت با اشعار شاعران رمانتیک فردگرای دهههای بعد نیست؛ البته اوج بیان تغزلی نیما در سمبولیسم فردی را پس از این در اشعاری چون «ری را» خواهیم دید. در ادامه بخشی از این منظومه را مرور میکنیم:
افسانه
در شب تیره، دیوانهای کاو
دل به رنگی گریزان سپرده،
در درهي سرد و خلوت نشسته
همچو ساقهي گیاهی فسرده
میکند داستانی غمآور.
در میان بس آشفته مانده،
قصهي دانهاش هست و دامی.
وز همه گفتهناگفته مانده
از دلی رفته دارد پیامی.
داستان از خیالی پریشان:
- «ای دل من، دل من، دل من!
بینوا، مضطرا ، قابل من!
با همه خوبی و قدر و دعوی
از تو آخر چه شد حاصل من، جزسرشکی به رخسارهي غم؟
...تا به سرمستی و غمگساری
با «فسانه» کنی دوستاری
عالمی دایم از وی گریزد،
با تو او را بود سازگاری
مبتلایی نیابد به از تو.»
افسانه: -«مبتلایی که مانندهی او
کس در این راه لغزان ندیده
آه! دیری است کاین قصه گویند:
از برِ شاخه مرغی پرید
مانده بر جای او آشیانه
لیک این آشیانها سراسر
بر کف بادها اندر آیند
رهروان اندر این راه هستند
کاندر این غم، به غم میسرایند...
او یکی نیز از رهروان بود...
عاشق: « سالها با هم افسرده بودیم
سالها همچو واماندگانی
لیک موجی که آشفته میرفت
بودش از تو به لب داستانی
میزدت لب در آن موج لبخند..."
"نیما و پیروانش/ محمد مرادی"
#نیما_یوشیج
#شعر_معاصر
https://eitaa.com/mmparvizan
"بهار"
ای پهنهی لالهها برویید به دی
با شبنم خون، چهره بشویید به دی
با گلبرگ شکوفهی خون شهید
آغاز بهار را بگویید به دی
#کرمان
#ایران
#محمد_مرادی
#شهید
https://eitaa.com/mmparvizan
"قصیدهای تقدیم به شهدای کرمان که بهار خونشان، لالهدرلاله شکفته است"
پر از ارغوان شد وطن، لالهلاله
سمن غرقِ خون، یاسمن لالهلاله
به قنداقهی دی ببین غنچههارا
شکستهپر و نارون لالهلاله
خیابانخیابان: شکوفهشکوفه
دمن در دمن در دمن: لالهلاله
بگیرد یکی بازوی باغبان را
که شد سربهسر این چمن لالهلاله
*
مگر رود خون است در دشت کرمان
که میروید از آن سمن لالهلاله؟
در آنسو محمد دهانش پر از خون
در این سو اویس قرن لالهلاله
بخوان روضهی تیغ و فرق علی را
که شد صورت مرد و زن لالهلاله
اگر این غزلوارهی میخ و در نیست؟
چرا باز، شد انجمن لالهلاله؟
گمانم که این جاده تشت است و در آن:
جگرپارههای حسن لالهلاله
گمانم که این روضهی قتلگاه است
سری روی نی، بیبدن... لالهلاله
گمانم که آن دست، دستان سقاست
که افتاده آنسوی تن... لالهلاله
گمانم که آن نوجوان... کیست یارب؟!
سرش گلبهگل، پیرهن لالهلاله
*
بگو! رستم از زابلستان بیاید
که سهراب شد در وطن لالهلاله
بگو! چاره کن دیو جادونشان را
که شد هفتخوان، تهم_تن! لالهلاله
به شیرین بگو! از فریب زمانه
شده قامت کوهکن لالهلاله
به یوسف بگو! فکر چشم پدر باش
که شد دشتِ بیتالحزن لالهلاله
به حافظ بگو! دیگر از "می" نخوانَد
که شد از ارس تا ختن لالهلاله
به سعدی بگو! وصف از آن لب نگوید
که شد آن عقیق یمن، لالهلاله
*
ببین صفبهصف نخلهای جوان را
از آن سیل بنیادکن لالهلاله
ببین بارگاه سلیمانیان را
از افسون آن اهرمن لالهلاله
شغاد است گویی که بالای چاه است
ته چاهِ او... پیلتن لالهلاله
*
چه بسیار شعر مجعّد که بر خاک
بسی روی سیمینذقن لالهلاله
سر و پیکر و دست و پا تکهتکه
گل و نرگس و نسترن لالهلاله
رخ این ببین گونهدرگونه در خون
سر آن شکندر شکن لالهلاله
*
ببارید ای چشمهای عزادار!
شب و روز درّ عدن... لالهلاله
به بغض غم، ای سینه! خودرا بسوزان
که اشک است و چشمان من: لالهلاله
سزا نیست این شعر جز آتشآتش
که میجوشد از جان سخن لالهلاله
چه میگویم؟ این واژهها لال لاند
زبان داغ خونین، دهن لاله... لاله
زمان ستیز است برخیز، تاکی
بگرییم بر خویشتن لالهلاله؟
که میروید از باغ آلالهی ما
هزاران بدن در کفن لاله لاله
#کرمان
#شهید
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
"واگویهای با دخترم ریحانه"
به روی شانهی باران، بخواب ریحانه!
بخند قهقهه از کنج قاب ریحانه!
بخواب دخترم و خوابهای خوب ببین:
بدون جنگ، بدون عذاب، ریحانه!
جهان بدون تو بدجور جای تاریکی است
ستارهای شو و بر ما بتاب ریحانه!
به روی بالشی از ابرها بخواب و بخند
بخند! ای گل رویت، گلاب ریحانه!
زمین برای تو و بازی تو دلگیر است
بپر به آنطرف آفتاب ریحانه!
بپا که وا نشود گوشوارهی قلبیت
میان آنهمه جیغ و شتاب، ریحانه!
چه شد که عمر نگاهت به مدرسه نرسید؟
به سنّ درس و کتاب و حساب ریحانه؟
لباس صورتیات را درآر و سرخ بپوش!
به رنگ خونیِ داغِ مذاب ریحانه!
جهان برای تو انگار جای خوبی نیست
بخواب دختر خوبم! بخواب ریحانه!
#کودک_کشی
#ریحانه_سلطانی_نژاد
#کودکی
#حقوق_بشر
#کرمان
#بداهه
https://eitaa.com/mmparvizan
"غار"
باید که به روزگار خود برگردم
تا دلخوشی دیار خود برگردم
از همهمهی شهر دلم سخت گرفت
باید که به سمت غار خود برگردم
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَ مايَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً (آیهی ۱۶/ سورهی مبارک کهف)
و آنگاه كه از آنان و آنچه جز خدا مىپرستند، فاصله گرفتيد، پس به غار پناه بريد، تا پروردگارتان از رحمت خود براى شما گشايشى بخشد و برايتان در كار شما آسایشی فراهم آورد.
#بداهه
#بازگشت
#هجرت
https://eitaa.com/mmparvizan
"به بهانهی یادروز خواجو"
کمالالدین خواجوی کرمانی (۶۸۹ تا ۷۵۰)، از شاخصترین غزلسرایان و مثنویگویان سدهی هشتم است که به دلیل قرارگرفتن بین دوران درخشش سعدی و حافظ، در تاریخ ادبیات فارسی کمتر به اشعارش توجه شده است.
شهرت او در غزلسرایی به اندازهای است که در اغلب جنگها و آثار منتخب سدههای هشتم و نهم، غزلیاتی متعدد از او درج شده و در دهههایی از سدهی هشتم، در کنار سلمان ساوجی و عماد فقیه، او را میتوان یکی از اضلاع تشخص مثلث غزل پیش از حافظ دانست.
مثنویهای خواجو نیز، هرچند رنگ زبان و خیال نظامی دارد؛ از منظر قوت از برترین آثار غنایی ادبیات فارسی است.
از مهمترین جلوههای اهمیت او، جایگاهش در اشعار دینی و مضامین نزدیک به شعر شیعی است؛ بهطوری که در سرودن معراجنامه و ستایش رسول(ص) و امام علی(ع) اشعاری درخشان از او باقی مانده است؛ اما مهمترین جنبهی شعر دینی خواجو، ترکیببندی است که در هر بند آن یکی از امامان شیعه(ع) را ستوده که از این منظر، یکی از مهمترین اشعار در تاریخ تحوّل شعر شیعی فارسی است.
#خواجو_کرمانی
#شعر_شیعی
https://eitaa.com/mmparvizan
"او که میداند..."
پس هر کسی سنگی میانداختند. شبلی موافقت را گلی انداخت. حسین منصور آهی کرد. گفتند: ازینهمه سنگ هیچ آه نکردی؛ از گلی آه کردن چه معنی است؟ گفت: از آنکه آنها نمیدانند؛ معذورند. ازو سختم میآید که او میداند که نمیباید انداخت.
"تذکرهالاولیا/ داستان منصور حلاج"
#ادبیات_عرفانی
#حلاج
#عطار
https://eitaa.com/mmparvizan
"آیینهها: با شاعران دیار فارس"
نشست دوم: محمدطالب جاجرمی
با سخنرانی:
دکتر مهدی فاموری
دکتر محمدهادی خالقزاده
یکشنبه ۲۴ دیماه ساعت ۱۶
ادارهی ارشاد فارس، سالن غزل
https://eitaa.com/mmparvizan