🔰بسم الله الرحمن الرحیم🔰
🌸#نکات_طبی🌸
📝 #مزاج_شناسی
( #قسمت_پنجم)
🔷ادامه بحث مزاج شناسی در خصوص حالات روحی ، روانی ورفتارهای مزاجها👇👇
🔴علایم افرادی که دارای مزاج گرم و مرطوب (دموی ) هستند:👇👇
▪️خوش بین ، خنده رو ، بانشاط ، راحت و بی قید ، سریع ، چالاک ، پر انرژی ، مهربان و صمیمی تا عاشق و نوع دوست ، استعدادشقاوت آنی اما بیشتر اوقات صبور ، خیزهای بزرگ در زندگی برمی دارند.
▪️اراده بلند و دور اندیش ، دارای توان ریسک و اعتماد به نفس بالا ، هوش بالا (مخترع و مکتشف )، وضع جاری را قبول ندارند (دارای هوش و حافظه برتر) ،شجاع جسور ، خیال پرداز و تمایلات هوایی ، گرایش عرفانی بالایی دارند ، سخاوتمند ، نامنظم ، غم و غصه کم میخورند .
🔴 علایم افرادی که دارای مزاج گرم وخشک( صفرا ) هستند:👇👇
▪️تیزهوش ، حاضر جواب ، سریع ، چالاک ، پر انرژی (بی قرار و عجول )، گاهی عاشق گاهی فارغ ، گاهی باعث رنجش دیگران می شود ، عصبانیت آنی (دارای استعداد به خشونت و بد خلقی )، حساس ، آینده نگر و گاهی خیال باف و دقیق در تصمیم گیری ،
▪️گاهی باراده و گاهی سست ، محکم و استوار، ذکاوت زیاد ، باهوش ، شجاع ، درگیری فکری دارند.
▪️بازیگوش ، دارای استعداد معنوی مقطعی ،گاهی سخاوتمند،منظم ، مقید به اصول ، غم و شادی مقطعی ، گاهی سخاوتمند ، منظم ، مقید به اصول ، غم وشادی مقطعی ، درکل رفتارصفراوی ها مانند آتش، نوسان دارد.
🔴 علایم افرادی که دارای مزاج سرد وخشک (سودا ) هستند:👇👇
▪️وسواس ، دو دل ، منفی گرا ، درون گرا ، حساس و مواظب ، کند ، آرام ، کم انرژی ، عشق ندارد ولی طلاق هم ندارد (ماندگار ترین خانواده سوداوی ها هستند ) ، کم احساس و منطقی ، محبت به آنها باعث شبهه آنها میشود ، اهل جنجال و جدال و انتقامجو
▪️بسیار ریزبین هستند ( آنقدر در جزییات غرق میشوند که کلیات را فراموش می کنند )، بدون توان ریسک ، همه سو نگر و تیز هوش (زیاد حفظ می کنند )،ترسو ، حمله کننده ولی اگر به او حمله کنند ،عقب نشینی می کند ، افکارخیالی خود را واقعی می پندارد ، خیال باف ، نگران و دودل ، بدبین ، الگوی آنان منفی است ، تمایل کم به معنویت ، لذت کم می برند ولی غصه زیاد می خورند .
🔴 علایم افرادی که دارای مزاج سرد و تر (بلغم ) هستند:👇👇
▪️منفی گرا ، درون گرا ، واقع گرا ، حساس ، مواظب و بی اراده و تحت تاثیر ، خود خور ، فراموشکتر ، مستعد افسدگی ، کند ، آرام
▪️کم انرژی ، نیازمند محبت و متاثر از دیگران ، بی اراده و بدون استعداد ریسک ، طرح کلان نمی دهند ، تدبر و اندیشه فراگیر ندارد ولی عمق اندیشه دارند ، کند ذهن (زیاد حفظ می کنند )
▪️ترسو ، گذشته نگر ، حساس ، کینه توز ، بی علاقه به یاد گیری ، اهل سازش ، زیاد تمارض می کنند ، فراموش کار ، خیزش کم و کندی دارد.
▪️سخاوتشان بهتر از سوداوی ها و کمتر از دموی و صفراویهاست ، منظم درامورات ، غم و غصه دارند .
✅ با شناخت نسبی از علایم مزاجها اخلاط غالب و غلبه مزاجها و اخلاط در افراد و اشخاص ملاکهای کلی از دیدگاه طبی و مزاجی برای شما فراهم می گردد تا با دقت بیشتری بتوانید در زندگی ،هدف خود را انتخاب کنید.
مدافعان ظهور
مطالعه کپشن
#قسمت_پنجم
زن می گوید...مسیح...شمایید...شما دارید من را کجا می برید؟
مسیح به او می گوید: مگر نمی خواستی پاسخ سوالاتت را بدانی، به من اعتماد کن..
من تو را به جواب خواهم رساند و در جایی که باید از این راه پیاده شوی و حقیقت را ببینی من تو را پیاده می کنم...
پس به من اعتماد کن..
من در جای درست تو را پیاده می کنم... زن حیران از خواب می پرد...می گوید وقتی از خواب پریدم حس کردم از تونل زمانی بیرون آمدم...
نفس هایم به شماره افتاده بود...
تمام تنم می لرزید... از وقتی از خواب بلند شدم تا شب حال عجیبی داشتم.
یک لحظه هم از فکر او بیرون نمی آمدم..
حال روحانی عجیب او مرا تحت تاثیر قرار داده بود..
حسی که تا کنون آن را تجربه نکرده بودم.
تا چند روز حال عجیبی داشتم.
انگار در عالمی دیگر زندگی می کردم..
متوجه اطراف نبودم و فقط آرزو داشتم باز هم او را ببینم.
.
از آن روز...وقتی انجیل میخواندم گویی حرف های تازه ای میان داستان ها و آیه ها را می فهمیدم..
احساس می کردم مسیح دارد راه هایی را باز می کند که به درک بیشتر مفاهیم برسم.
در این میان، خواب دیگری دیدم و این بار مسیح به من مسایل تازه ای را توضیح داد...
#ادامه_دارد...
.
این داستان واقعی، برگرفته از زندگی خانوم ن.ا ازتهران است، که توسط ادمین پیج زیر نوشته شده 👇
@gole_yas_313.313
به دلیل شخصی بودن این داستان، لطفا با ذکر منبع کپی و انتشار دهید
.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_بحق_زینب_کبری_س
#امام_زمان_عج_آوردنیست_نه_آمدنی
#مسلمان #اسلام #مسیحیت #تغییردین
#امام_زمان #عشق #امید #ظهور #آخراالزمان #شیطان #مد
#son_of_man #son_of_man
@Mahdiyavaranim313
@modafeanzuhur
https://www.instagram.com/modafe.zohor?r=nametag
مدافعان ظهور
#داستان_ظهور
#قسمت_پنجم
ﭘﺮﭼﻤﻰ ﻛﻪ ﺳﺨﻦ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ
ﺷﺐ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍﺳﺖ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺭﻭﺯﻇﻬﻮﺭﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ع!ﺍﻣﺸﺐ، ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﻏﻴﺒﺖ ﺭﻗﻢ ﻣﻰ ﺧﻮﺭﺩ.ﺷﻬﺮ ﻣﻜّﻪ ﺩﺭﺗﺎﺭﻳﻜﻰ ﻓﺮﻭﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖّ ﺍﻣّﺎﻛﻨﺎﺭﻛﻌﺒﻪ ﻧﻮﺭﺍﻧﻰ ﺍﺳﺖ.ﺍﻣﺸﺐ ﻛﺴﻰ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ.ﺁﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﺍﻣﻰ ﺑﻴﻨﻰ ﻛﻪ ﻛﻨﺎﺭﻛﻌﺒﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺩﻋﺎﺳﺖ؟ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻢ ﺍﻭﺑﺎ ﺧﺪﺍﭼﻪ ﻧﺠﻮﺍﻳﻰ ﺩﺍﺭﺩ.ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺑﺮﻭﻳﻢ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﻳﻚ ﺑﺒﻴﻨﻴﻢ؟ﺍﻭﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭﺍﻳﻦ ﺧﻠﻮﺕ ﺷﺐ ﺑﺎﺧﺪﺍﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺯﻭﻧﻴﺎﺯ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ.ﺁﻳﺎﻣﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﻣُﻀﻄﺮّ ﻭﺍﻗﻌﻰ ﺍﻭﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﻋﺎﻯ ﺍﻭﺭﺍ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﻭﺍﻣﺮﻇﻬﻮﺭﺵ ﺭﺍﺍﺻﻠﺎﺡ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ؟
ﺧﺪﺍوند ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ ﻣﻰ فرماید: «ﺃﻣﱠﱠﻦْ ﻳُﺠﻴﺐُ ﺍﻟْﻤُﻀْﻄَﺮﱠﱠﺇﺫﺍ ﺩَﻋﺎﻩُ ﻭَ ﻳَﻜْﺸِﻒُ ﺍﻟﺴﱡﱡﻮﺀَ:ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﺩﻋﺎﻯ ﻣُﻀﻄﺮّ ﺭﺍ ﺍﺟﺎﺑﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪﻭ ﺳﺨﺘﻰ ﻫﺎﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﻭﺭﻣﻰ ﻧﻤﺎﻳﺪ؟
ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺳﺆﺍﻝ ﻣﻬﻤّﻰ ﺍﺯﺗﻮﺩﺍﺭﻡ:ﺁﻳﺎﻣﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ میفهمدﻛﻪ ﺩﻋﺎﻯ ﺍﻭ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟ﺍﻭﺍﺯﻛﺠﺎمیفهمدﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻗﻴﺎﻡ ﻛﻨﺪ؟ﺁﻳﺎ میدانی ﻛﻪ ﺩﺭ ﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﻰ ﻛﻪ ﻗﺮﺍﺭﺍﺳﺖ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﻏﻴﺒﺖ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ،ﭼﻪ ﺣﻮﺍﺩﺛﻰ ﺭﻭﻯ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ؟
ﺍﮔﺮﺩﻗّﺖ ﻛﻨﻰ میبینیﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺧﻮﺩﻳﻚ ﭘﺮﭼﻢ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺳﺖ.ﺧﺪﺍﻯ ﻣﻦ! ﺁﻥ ﭘﺮﭼﻢ ﺧﻮﺩ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯ میشود.ﺁﻳﺎ میتوانیﻧﻮﺷﺘﻪ ﺭﻭﻯ ﭘﺮﭼﻢ ﺭﺍﺑﺨﻮﺍﻧﻰ؟ﺭﻭﻯ ﭘﺮﭼﻢ ﭼﻨﻴﻦ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ:«ﺍﻟﺒَﻴﻌَﺔُ ﻟﻠّﻪ».ﻳﻌﻨﻰ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﺎﺻﺎﺣﺐ ﺍﻳﻦ ﭘﺮﭼﻢ ﺑﻴﻌﺖ ﻛﻨﺪﺩﺭﻭﺍﻗﻊ ﺑﺎﺧﺪﺍ ﺑﻴﻌﺖ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.ﺻﺪﺍﻳﻰ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ. ﺍﻳﻦ ﺻﺪﺍ ﺍﺯ ﻛﻴﺴﺖ؟
ﺍﻣﺎﻡ ﻛﻪ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺩﻋﺎ ﺍﺳﺖ،ﺷﺨﺺ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻫﻢ ﺩﺭ ﻳﻨﺠﺎ ﻧﻴﺴﺖ،ﭘﺲ ﭼﻪ ﻛﺴﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺨﻦ میگوید؟ﮔﻮﺵ ﻛﻦ!آیا میشنوی ﭼﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ؟«ﺍﻯ ﻭﻟﻰّ ﺧﺪﺍ، ﻗﻴﺎﻡ ﻛﻦ!».ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﻃﺮﻑ ﻭ ﺁﻥ ﻃﺮﻑ ﺭﺍﻧﮕﺎﻩ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ﺗﺎﺷﺎﻳﺪﮔﻮﻳﻨﺪﻩ ﺍﻳﻦ ﺳﺨﻦ ﺭﺍ ﺑﻴﺎﺑﻢ.ﻋﺠﺐ!ﺍﻳﻦ ﻫﻤﺎﻥ ﭘﺮﭼﻢ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻗﺪﺭﺕ ﺧﺪﺍﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ.ﻫﻤﺴﻔﺮﻡ!ﺗﻌﺠّﺐ ﻧﻜﻦ!ﻣﮕﺮ ﻣﻘﺎﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ عج ﺑﺎﻟﺎﺗﺮ ﺍﺯ ﻣﻮﺳﻰ(ﻉ) ﻧﻴﺴﺖ؟ﻣﮕﺮﺩﺭﺧﺖ ﺑﻪ ﺍﺫﻥ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﺩﺭﻧﻴﺎﻣﺪﻭﺑﺎﻣﻮﺳﻰ(ﻉ) ﺳﺨﻦ ﻧﮕﻔﺖ؟ﺩﺭ ﺍﻳﻨﺠﺎﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻣﺮﺧﺪﺍ،ﭘﺮﭼﻢ ﺑﺎﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ عج ﺳﺨﻦ میگوید.ﺷﻤﺸﻴﺮﺍﻣﺎﻡ عج ﺭﺍﻧﮕﺎﻩ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺑﻪ ﺧﻮﺩﺍﺯﻏﻠﺎﻑ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ ﻭﺑﺎ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﺨﻦ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:«ﺍﻯ ﻭﻟﻰّ ﺧﺪﺍ ﻗﻴﺎﻡ ﻛﻦ!».ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻦ،ﻣﺴﺠﺪﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﭼﻘﺪﺭﻧﻮﺭﺍﻧﻰ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ! ﭼﻪ ﺷﻮﺭﻯ ﺑﺮﭘﺎ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ! ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﻣﻰ ﺁﻳﻨﺪ.ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺑﻪ ﻳﺎﺭﻯ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺁﻣﺪﻧﺪ ﻧﻴﺰﺣﻀﻮﺭﺩﺍﺭﻧﺪ.ﻣﺴﺠﺪﭘﺮﺍﺯ ﺻﻒ ﻫﺎﻯ ﻃﻮﻟﺎﻧﻰ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎﻥ میشود. ﺩﺭﺍﻳﻦ ﻣﻴﺎﻥ ﺩﻭﻓﺮﺷﺘﻪ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﻟﻬﻰ ﺭﺍﻣﻰ ﺑﻴﻨﻰ،ﺁﻧﻬﺎ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﻭ ﻣﻴﻜﺎﺋﻴﻞ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﺑﺎ ﻛﻤﺎﻝ ﺍﺩﺏ ﺧﺪﻣﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ ﻭﺳﻠﺎﻡ ﻣﻰ ﻛﻨﺪﻭﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:«ﺍﻯ ﺳﺮﻭﺭ ﻭ ﺁﻗﺎﻯ ﻣﻦ ! ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺩﻋﺎﻯ ﺷﻤﺎ ﻣﺴﺘﺠﺎﺏ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ».ﺍﻳﻨﺠﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺳﺘﻰ ﺑﺮﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﻣﻰ ﻛﺸﺪﻭﻣﻰ ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:«ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺣﻤﺪ ﻭ ﺳﺘﺎﻳﺶ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻭﻋﺪﻩ ﺧﻮﺩ ﻭﻓﺎ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻭﺍﺭﺙِ ﺯﻣﻴﻦ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ».ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻦ! ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎ ﺷﻨﻴﺪﻥ ﺳﺨﻦ ﺟﺒﺮﺋﻴﻞ ﺣﻤﺪﻭﺷﻜﺮﺧﺪﺍﺭﺍمیکند.....ادامه در پست بعد
مدافعان ظهور
مطالعه کپشن👇👇
#داستان_ظهور
#قسمت_پنجم
#ادامه_پست_قبل
...ﭘﺲ ﻣﻦ ﻭ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺑﺎﻳﺪﺷﻜﺮﮔﺰﺍﺭﺧﺪﺍ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﻛﻪ ﺭﻭﺯﮔﺎﺭﺳﻴﺎﻩ ﻏﻴﺒﺖ ﺑﻪ ﺳﺮﺁﻣﺪﻭﺳﭙﻴﺪﻩ ﻇﻬﻮﺭ ﺩﻣﻴﺪ.ﺑﻪ ﻧﻈﺮﺗﻮﺍﻭّﻟﻴﻦ ﻛﺎﺭﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭﻫﻨﮕﺎﻡ ﻇﻬﻮﺭ ﭼﻴﺴﺖ؟ﺟﻮﺍﺏ ﻳﻚ ﻛﻠﻤﻪ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻧﻴﺴﺖ:ﻧﻤﺎﺯ .
ﺁﺭﻯ،ﺍﻣﺎﻡ ﺩﺭﻛﻨﺎﺭﻛﻌﺒﻪ ﻣﻰﺍﻳﺴﺘﺪﻭﻧﻤﺎﺯ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﺪ.ﺷﺎﻳﺪﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﺷﻜﺮﺍﻧﻪ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺧﺪﺍﺑﻪ ﺍﻭﺍﺟﺎﺯﻩ ﻇﻬﻮﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ،ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﺪ.ﻭﺷﺎﻳﺪ ﺍﻭ ﻣﻰﺧﻮﺍﻫد ﺑﺎﻧﻤﺎﺯﺍﺯﺧﺪﺍ ﻃﻠﺐ ﻳﺎﺭﻯ ﻛﻨﺪ؛ﺯﻳﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍﻫﻰ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻃﻮﻟﺎﻧﻰ ﭘﻴﺶ ﺭﻭﻯ ﺧﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻧﻴﺎﺯﻣﻨﺪ ﻳﺎﺭﻯ ﺧﺪﺍﺳﺖ.ﻭﻗﺘﻰ ﻧﻤﺎﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﺍﻭ ﺍﺯﺟﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻣﻰ ﺧﻴﺰﺩ ﻭﻳﺎﺭﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﺻﺪﺍ ﺯﺩﻩ ﻭ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ:ﺍﻯ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﻣﻦ!ﺍﻯ ﻛﺴﺎﻧﻰ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﺷﻤﺎﺭﺍﺑﺮﺍﻯ ﻇﻬﻮﺭﻣﻦ ﺫﺧﻴﺮﻩ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﻳﻢ ﺑﻴﺎﻳﻴﺪ.ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻦ ﺑﺒﻴﻦ!ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﻳﻜﻰ ﺑﻌﺪﺍﺯﺩﻳﮕﺮﻯ،ﺧﻮﺩﺭﺍﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪﺍﻟﺤﺮﺍﻡ ﻣﻰ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ.ﻫﻤﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﻛﻨﺎﺭﺩﺭﻛﻌﺒﻪ ﺩﻭﺭﺍﻣﺎﻡ ﺟﻤﻊ میشوند... ﺍﻛﻨﻮﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﻪ ﻛﻌﺒﻪ،ﺧﺎﻧﻪ ﻳﻜﺘﺎﭘﺮﺳﺘﻰ ﺗﻜﻴﻪ ﻣﻰﺯﻧﺪﻭﺍﻭّﻟﻴﻦ ﺳﺨﻨﺎﻥ ﺧﻮﺩﺭﺍﺑﺮﺍﻯ ﻳﺎﺭﺍﻧﺶ میگوید.ﺍﻭ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻗﺮﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰﺧﻮﺍﻧﺪ:«ﺑَﻘﻴﱠﱠﺔُ ﺍﻟﻠّﻪ ِ ﺧَﻴْﺮٌ ﻟَﻜُﻢْ ﺇِﻥْ ﻛُﻨْﺘُﻢْ ﻣُﺆﻣِﻨﻴﻦَ».ﻭﺳﭙﺲ میفرماید:«ﻣﻦ ﺑَﻘﻴّﺔُ ﺍﻟﻠّﻪ ﻭﺣﺠﺖ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺘﻢ».میدانمﻛﻪ میخواهی ﺑﺪﺍﻧﻰ ﻣﻌﻨﺎﻯ «ﺑَﻘﻴّﺔ ﺍﻟﻠّﻪ»ﭼﻴﺴﺖ.ﺣﺘﻤﺎً ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻯ ﺑﻌﻀﻰ ﺍﻓﺮﺍﺩ،ﻭﺳﺎﻳﻞ ﻗﻴﻤﺘﻰ ﺗﻬﻴّﻪ ﻛﺮﺩﻩ،ﺁﻥ ﺭﺍﺩﺭﺟﺎﻳﻰ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﻗﺮﺍﺭمیدهند.ﺁﻥ ﻭﺳﺎﻳﻞ،ﺫﺧﻴﺮﻩ ﻫﺎﻯ ﺁﻧﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ.ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺩﺫﺧﻴﺮﻩ ﺍﻯ ﺩﺍﺭﺩ.ﺍﻭﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺯﻳﺎﺩﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﺪﺍﻳﺖ ﺑﺸﺮﻓﺮﺳﺘﺎﺩ.ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﻫﻤﻪ ﺗﻠﺎﺵ ﺧﻮﺩﺭﺍﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻧﺪ.ﻭﻟﻰ ﺁﻧﻬﺎ ﻣﻮﻓﻖ ﻧﺸﺪﻧﺪویامردم آنهارادرک نکردند ﻛﻪ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺍﻟﻬﻰ ﺭﺍﺗﺸﻜﻴﻞ ﺑﺪﻫﻨﺪ؛وشاید ﻫﻨﻮﺯﻣﺮﺩﻡ ﺁﻣﺎﺩﮔﻰ ﺁﻥ ﺭﺍﻧﺪﺍﺷﺘﻨﺪ.ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ عج ﺫﺧﻴﺮﻩ ﺧﺪﺍﺳﺖ،ﺗﺎﺍﻣﺮﻭﺯﺣﻜﻮﻣﺖ ﻋﺪﻝ ﺍﻟﻬﻰ ﺭﺍﺩﺭﻫﻤﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺮﭘﺎﻛﻨﺪ.ﺁﺭﻯ،ﺍﻣﺎﻡ ﺑَﻘﻴّﺔُ ﺍﻟﻠّﻪ ﺍﺳﺖ،ﺍﻭ ﺫﺧﻴﺮﻩ ﺧﺪﺍﺳﺖ.ﺍﻭﻳﺎﺩﮔﺎﺭﻫﻤﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ.ﭼﻪ ﺟﻤﻊ ﺯﻳﺒﺎﻳﻰ،ﻳﻚ ﺷﻤﻊ ﻭﺳﻴﺼﺪﻭﺳﻴﺰﺩﻩ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ!ﺁﻳﺎﺁﻥ ﺳﺘﻮﻥ ﻧﻮﺭﺭﺍمیبینی؟ﻳﻚ ﺳﺘﻮﻥ ﻧﻮﺭﺍﺯﺑﺎﻟﺎﻯ ﺳﺮ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺭفته.ﺍﻳﻦ ﺳﺘﻮﻥ ﺧﻴﻠﻰ ﻧﻮﺭﺍﻧﻰ ﺳﺖ.ﻫﻤﻪ ﻣﻰﺗﻮﺍﻧﻨﺪﺍﻳﻦ ﻧﻮﺭﺭﺍﺑﺒﻴﻨﻨﺪ.ﺍﻳﻦ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺸﺎﻧﻪ ﻇﻬﻮﺭﺍﺳﺖ.ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﻧﻴﺎ،ﺍﻳﻦ نوررامیبینندوﺩﻟﺸﺎﻥ ﺷﺎﺩﻣﻰﺷﻮﺩ.ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺍﻣﺎﻡ ﺩﻭﺭﺷﻤﻊ ﻭﺟﻮﺩﺍﻭﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ،ﻣﻦ ﺩﺭﺍﻳﻦ ﻣﻴﺎﻥ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺭﺍﺍﺯﻣﺤﺒﻮﺑﻢ ﺑﺮﻧﻤﻰ ﺩﺍﺭﻡ.ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻦ !ﺁﺳﺘﻴﻦِ ﭼﭗ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺍ ﺑﺒﻴﻦ،ﺁﻳﺎﺁﻥ ﻟﻜﻪ ﺳﺮﺥ ﺭﺍﺭﻭﻯ ﺁﻥ میﺑﻴﻨﻰ؟ﺑﻪ ﺭﺍﺳﺘﻰ ﭼﺮﺍﻟﺒﺎﺱِ ﺍﻣﺎﻡ،ﺧﻮﻥ ﺁﻟﻮﺩﺍﺳﺖ؟ﺁﻳﺎﺑﻪ ﺑﺪﻥ ﺍﻭﺻﺪﻣﻪ ﺍﻯ ﻭﺍﺭﺩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟ﻧﻪ،ﺍﻳﻦ ﺧﻮﻥِ ﺳﺮﺧﻰ ﻛﻪ ﺗﻮﻣﻰ ﺑﻴﻨﻰ ﻳﻚ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺍﺳﺖ،ﻳﻚ ﻧﻤﺎﺩﺍﺳﺖ.ﺍﻳﻦ ﺧﻮﻥ،ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻗﺪﻳﻤﻰ ﺍﺳﺖ ﻭﻳﻚ ﺩﻧﻴﺎﺣﺮﻑ ﺩﺍﺭﺩ،ﺗﻮﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﻨﮓ ﺍُﺣُﺪﻭﺯﻣﺎﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮمی برد.ﺍﻳﻦ ﺳﺮﺧﻰ ﺧﻮﻥ،ﻣﻴﺮﺍﺙ ﺳﺎﻟﻴﺎﻥ ﺩﺭﺍﺯﺍﺳﺖ،ﺍﻳﻦ ﺧﻮﻥ،ﺧﻮﻥ ﻟﺐ ﻭﺩﻧﺪﺍﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ ﺍﺳﺖ.ﺩﺭﺟﻨﮓ ﺍُﺣُﺪﻭﻗﺘﻰ ﻛﻪ ﻟﺐ ﻭﺩﻧﺪﺍﻥ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺯﺧﻤﻰ ﺷﺪ،ﻗﻄﺮﺍﺗﻰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺧﻮﻥ ﺑﺮ ﺁﺳﺘﻴﻦ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﺍﻭﭼﻜﻴﺪ.ﺍﻣﺮﻭﺯﻫﻤﺎﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺭﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻋﺰﻳﺰﺵ ﺑﺮتنﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ.
داستان ظهور
پایان قسمت پنجم
🏴 حی علی العزا...
◾️قبساتی از افاضات استاد صمدی آملی در شب نهم ماه مبارک رمضان سال ۱۴۴۲ ه. ق ، برابر با ۱۴۰۰/۲/۱◾️
◾️جلسه پانزدهم شرح رساله لقاءالله
#قسمت_پنجم◾️
▪️عقل بالمستفاد؛ عقل اِستِحضاری است. یعنی عقلی است؛ که هر آنچه که در عقل فعال است ، میتواند به یکباره در جانش حاضر بشود.
▪️یعنی حضور تمام معقولات در عقل فعال را در نفس ناطقه خودش طلب میکند وهمه در جانش حاضر میشود.
(اِذا شاءَ اَن عَلِموا عَلموا)
هر چه را بخواهد بداند، میداند.
و اگر اراده نکند که بداند ، چیزی در نفس او حاضر نمیشود.
▪️امام صادق میفرمایند: که ما هر شب های جمعه شانزده هزار عالم طی میکنیم. معلوم است که، میخواهند آنها در جانش حضور پیدا کند.(استحضار)
▪️پیامبر اکرم(صلی الله علیه و اله) یک قوه ای، یک توانمندی و قدرتی داشت که توانست به یکباره قرآن را بگیرد.
کسی هم که جانشین پیغمبر است، باید به این توانمندیِ عقلِ استحضاری برسد.
▪️عقل استحضاری مراتب دارد.
انبیا هم مراتب دارند.
چون مراتب مختلف هست؛ معلوم میشود عقل های استحضاری ، عقل بالمستفاد و کون های جامع؛ که انسان های کامل باشند هم، مراتب دارند.
▪️اعلَی المَراتب را، جناب خاتم انبیاء ، بِالاِصاله داشتند که قرآن را تلقّی کردند وامیرالموُمنین و اهل بیت (علیهم السلام) و امروز حضرت بقیةالله (م ح م د) ابن العسکری، دارند. که میتوانند هرچه را اراده بفرمایند در آنِ واحد، در جان خود حاضر بفرمایند.
(بجز مستاَثرات = برگزیده ها، مکنونات)
▪️عوالم وجودی؛ اعم از غیب و شهود، (مطلق ، مقید و یا مضاف) به چنین عقلی نیاز دارد. و به کسی هم که چنین مقامی را داراست؛ خلیفةالله میگوییم که کون جامع است.
▪️وسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا (انسان - ۲۱)
اَی یُطَهِّرکُم عَن کُلّ شئِِ سَویَ الله (امام صادق)
هیچ چیزی از تَدَنُّس اَکوان(آلودگی ها) منزّه نیست جز خداوند.
لذا با شراب طهور، انسان کامل را از تمام اکوان تنزیه میکند.
▪️انسان های کامل و نیز اَبرار که این شراب را مینوشند، از همه ی چهار کون : غیب مطلق و مضاف، شهود مطلق و مضاف تنزیه میشوند.
انسان کامل که از مقرّبین است، حتی از کونِ جامع بودن هم، تنزیه میشود.
▪️این امر فقط اختصاص به جناب رسول الله ، امیرالمومنین و اهل بیت دارد. اینها مقرّبینِ مخصوص هستند.
مقربین یعنی کسانی که آنقدر به خداوند نزدیک شده اند که نزدیک تر از آن دیگر راه ندارد.
▪️در نشئه ی طبیعت خداوند شراب طهور را به خاتم انبیا وائمه علیهم السلام نوشانید بعد فرمود:
إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَيتِ وَيُطَهِّرَكُم تَطهيرًا (احزاب - ۳۳)
آنها ها را تطهیر مطلق فرمود.
▪️جناب رسول الله میفرمایند: برای ما وقت هایی نزد خداوند آنقدر قرب پیش میآید که در آن وقت؛
لِى مَعَ اللَّهِ وَقْتٌ لَا يَسَعُنِى فِيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِىٌّ مُرْسَلٌ
حتی ملک مقرّب و هم نبی مُرسَل درآنجا حضور ندارد.
یعنی خودش هم بعنوان نبیُ الله آنجا حاضر نیست.
مطلقاً بساط همه چیز جمع میشود.
▪️اگر کسی ، این قابلیت را بتواند پیدا کند و بتواند به این تطهیر برسد، صاحب اینچنین نفسی را ، کون جامع میگویند.
✔️که در نهایت این کونِ جامع تمام عالم را جمع میکند.
بعد خودش هم جمع میشود و در حق متعال غرق میشود.
#رمضان_۱۴۰۰
#جلسه_پانزدهم_شب_۱_۲_۱۴۰۰
مدافعان ظهور
✨زندگینامه حضرت ابوالفضائل علامه حسن زاده آملی رضوان الله تعالی علیه✨ #قسمت_چهارم 🔸در محضر #علامه_
✨زندگینامه عارف سبحانی حضرت علامه حسن زاده آملی رضوان الله تعالی علیه✨
#قسمت_پنجم
💠#تدریس_همراه_تحصیل
در مدت اقامت حضرتش در تهران در طی سیزده سال یا بیشتر همراه با اشتغال به تحصیل علوم از آن محاضر عالیه طبق روش معهود و سیره جاریه بین علمای روحانی به تعلیم و تدریس در مدارس (حوزه علمیه) روحانی نیز اشتغال داشتند و کتابهای ذیل را تدریس فرمودند:
معالم الاصول مطوّل تفتازانی, « حضرت مولی شش دوره به تدریس مطوّل توفیق داشت » و معانی مطوّل از اول تا آخر و قسمت زیادی از بیان بدیع آنرا تحشیه فرمودند که بسیار گرانقدر و شریف است.
کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد در علم کلام که اینک با تصحیح و تعلیقات حضرتش به طبع رسید.
قوانین در اصول شرح محقق طوسی بر اشارات شیخ رئیس در حکمت مشائیّه
شرح لمعه در فقه
ارث جواهر در فقه
لئالی منتظمه جوهر نضید
حاشیه ملاعبدالله
شرح شمسیه
این چهار کتاب اخیر در علم منطق است.
هیئت فارسی در قوشچ ی
شرح چغمینی تشریح الافلاک شیخ بهایی اصول اقلیدس زیج بهادری این پنج کتاب در ریاضیات: هیئت و حساب و هندسه است و همچنین موفق به یادگیری زبان فرانسه گردیدند.
#زندگینامه
#خاطرات
🌹 کانال مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید 🙏💢
.
🌛عروس ماه 🌜
قسمت پنجم
ملیکا محو تماشا بود، نمی دانست خواب است یا بیدار. گویی به جای خون در رگ هایش عشق جاری شده بود.
با هر دم و باز دم، عطر گل محمدی، عطر گل یاس بود که در تار و پود وجودش جریان داشت.
مسیح (ع) به استقبال رفت و محمد (ص) را در آغوش کشید.
بعد از لحظاتی پیامبر اسلام رو به عیسی مسیح کرد و گفت:
ما به اینجا آمدهایم تا ملیکا را از شمعون برای فرزندم خواستگاری کنیم و بعد رو به جوانی کرد که غرق در معصومیت بود و چهره اش همچون ماه می درخشید. نام او حسن عسکری امام یازدهم شیعیان است.
ملیکا با دیدن او احساس کرد عشقی آسمانی در وجودش ریشه دوانده است.
مسیح (ع) به شمعون گفت: به به، سعادت به تو رو کرده است، خاندانت را با خاندان پیامبر پیوند بده که این پیوند بسیار مبارک است. شمعون از این پیشنهاد راضی و خوشحال شد.
آنگاه حضرت محمد(ص) به منبر رفت و خطبه عقد را خواند و ملیکا را به عقد امام حسن عسکری (ع) در آورد.
قصر غرق نور و شادی بود و همه این پیوند آسمانی را به یکدیگر تبریک گفتند.
سپس حضرت مسیح (ع) و یارانش، شمعون، امام علی (ع)، حضرت فاطمه (س) و خاندان پاکش به این عقد گواهی دادند.
ادامه دارد ...
#قسمت_پنجم
#عروس_ماه
#امام_زمان
✍ نویسنده و پژوهشگر: فاطمه استیری
📝 ویراستار: نفیسه سادات اسلامبولچی
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
مدافعان ظهور
📚 #کاردینال #قسمت_چهارم *امیر با صدای زنگ گوشیم چشمامو باز کردم، آفتاب ملایمی اتاق رو
📚 #کاردینال
#قسمت_پنجم
*امیر
با صدای داد و بیداد شهریار یهو از خواب پریدم
با عجله به سمت حیاط کارخونه رفتم.
شِرمین دنبال شهریار می دویید و اونم در حال فریاد کشیدن بود!
با عجله به سمت شون رفتم و با صدای بلند گفتم :
- شِرمین!
کافیه دیگه ... بسه دیگه وایسا!
بهت میگم وایسا ... آره ... آفرین!
همونجا رو زمین بشین.
بهت میگم بشین.
حیوان زبون بسته روی زمین نشست.
شهریار با ترس و لرز گوشه ی دیوار وایساده بود و به شِرمین زل رده بود!
انگار که باورش نمیشد سگ بیچاره ادب و احترام هم بلده ...
پقی زیر خنده زدم
ظرف غذای شرمین رو پر کردم و گفتم :
- بیا غذاتو بخور ... زود باش!
با دم پایی کج و کوله م به ظرف فلزی غذا ضربه زدم.
شِرمین به سمت غذا دویید.
شهریار که تازه یخش باز شده بود و میخواست حرکت کنه بازم به دیوار چسبید.
با خنده رو بهش گفتم :
- اول صبح توی حیاط چه میکنی؟
شهریار در حالی که به سمتم می اومد گفت :
- با اجازه تون دست به آب میرفتم خبر مرگم!
زمین به این بزرگی ...
نمیدونم واسه چی سرویس و حموم رو اون ور ساختن؟!
خب بابا لامصب کنار خونه نگهبانی میساختین ...
چپ چپ نگاش کردم و جواب دادم :
- خب واسه اینکه خبر نداشتن قراره نگهبان یه بچه سوسولِ ترسو باشه!
اتفاقاً خیلی هم خوبه که سرویس از خونه دور باشه.
درسته که توی سرما و گرما یه کم رفت و آمد سخته
اما میگن اونقدر بخارات سمی این توالت داره که بهتره هر چه بیشتر از خونه زندگی دور باشه!
شهریار شلوارک راه راهش رو بالا کشید و گفت :
- برو بابا دلت خوشه
داریم تو این تهران کوفتی با این دود خفه میشیم ، تو درگیر بخارات سَمّی توالتی؟!
زیر کتری رو روشن کردم و جواب دادم :
- خب اگه سبک زندگی هامون سالم بود این وضعیت مریضی و بدبختی رو نداشتیم!
این دود و کربن هم حاصلِ همین زندگی شهری و معظلاتشه!
شهریار رو مبل دراز کشید و داشت انگشتش رو سمت دماغش میبرد که بالش رو براش پرت کردم و توی سر و صورتش خورد.
شروع کرد به داد زدن :
- چه میکنی؟
با خنده گفتم :
- وقتی من هستم دست توی اون دماغ کوفتیت نکن، حالمو بهم زدی بابا!
بالش رو برام پرت کرد و گفت :
- به تو چه دماغ خودمه!!
- بعلللله دماغ خودت هست ما هم منکر نیستیم
هر وقت من نبودم دستتو تا آرنج تو دماغت کن و مغزتم بخارون!
اما این کارت الان مردم آزاریه.
پاشد دستش رو شست و با شلوارکش پاکش کرد و جواب داد :
- برو گمشو بابا، چه آزاری به تو رسوندم نگاه نکن خووو
- منم علاقه نداشتم دماغ پر از خِل جنابعالی رو نگاه کنم داداش
منتها وقتی تو اتاق ۲ متری روبروم نشستی
نخوام نگاه هم بکنم قیافه ی منحوست توی چشم و چالمه!
مثه این دخترا خودشون رو تو خیابون لخت میکنن و میگن نگاه نکن
یکی نیست بهشون بگه ;
خب خواهر من ما نمیخوایم نگاه کنیم
شما به زور زَلَم زیمبو یه جوری خودت رو درست کردی که بکنی تو چشم و چال ما!
اصلاً اگه برای نگاه کردن نیست واسه چی ۸ صبح به غایت ۶ کیلو بتونه کاری کردی😂
شهریار کتری قوری داغونِ عتیقه رو کنار سفره گذاشت و گفت :
- پاشو صبحونه بخور
خون به مغزت نرسیده داری چرت پرت میگی.
سر سفره نشستم و در پنیر رو باز کردم و با دیدن کپکی که روش بود دادم به هوا رفت ...!
- ایشاالله نفله بشی تو شهریار!
باز کارد پنیر رو توی دهنت کردی؟!
تو این بدبختی و بی پولی این دومین قالب پنیره که کپکی میکنه ...
شهریار پنیر رو از دستم کشید و گفت :
- برو بابا این که کپک نیست ...
اصلاَ پنیر از کپک به وجود میاد!
تیکه ی کپک زده رو جدا کرد و با اشتیاق از تیکه ی سالم توی نون گذاشت و مشغول خوردن شد!
با اکراه پنیر رو برداشتم و یه لقمه خوردم.
- پاشو آماده شو که حسابی دیرمون شده، معلوم نیست چقدر باید سر جاده وایسیم تا یکی ما رو سوار کنه!
- هی ... خاک تو سر سینگل مون کنن که یه دوس دختر پولدارم نداریم بیاد ما رو سوار کنه و برسونه!
با خنده گفتم :
- مثلاً چه آپشن جذابی داری که عاشق تو بشه؟
شهریار که نزدیک بود پنیر کپکی رو بخوره ،محکم رو دستش زدم و جواب داد؟
- اولاً که مهندس هستم
خوشتیپ هم هستم
تازه مهم اینه توی یه دانشگاه خوب درس میخونم
که اسمش رو بیارم دخترا برام صف میکشن!
در حال لباس عوض کردن گفتم :
- بریم که دخترای صف کشیده الان دم درن.
شهریار شلوار لی رو روی همون شلوارک راه راه پوشید و در حالی که زبونش رو در آورده بود تا زیپ شلوارش رو بکشه گفت :
- خدا شاهده که من دیگه به شوگر مامی هم الان راضی ام!
هی ... تف به روت دنیا!
رتبه دو رقمی کنکور رو ببین به چه بدبختی و فلاکتی رسیده!
یهو صدای در زدن های ممتد به در اومد ...
با عجله به سمت در رفتیم.
شهریار داد زد :
- ایشالله قلم بشه اون دستت
کم بکوب اومدیم بابا!
در رو باز کرد.
صدای دخترونه ای با خجالت گفت :
- سلام
ادامه دارد ...
#م_علیپور
.
🌛عروس ماه 🌜
فصل دوم: ☀️طلوع خورشید☀️
قسمت پنجم
اشک شوق از دیدگان بانو حکیمه جاری شد، بیاختیار به سجده رفت و خدا را شکر کرد.
به نزد نرجس رفت تا به او تبریک بگوید، اما مبهوت ماند! در نرجس هیچ نشانی از بارداری نیست!
حکیمه به امام حسن عسکری نگاه کرد. امام لبخندی زدند و فرمودند: عمه جان سپیده دم اثر بارداری در او ظاهر میشود.
ولادت پسرم «مهدی» مثل ولادت «موسی» خواهد بود.
و «نرجس» نیز مانند «یوکابد» مادر موسی است که نشانی از بارداری در او دیده نمیشد و تا هنگام تولد، کسی از ولادت فرزندش خبر نداشت.
فرعون میدانست که اگر موسی علیهالسلام متولد شود، تاج و تختش به خطر میافتد، با تمام نیرو میکوشید تا از تولد موسی جلوگیری کند.
برای همین دستور داده بود هر زنی که پسر به دنیا آورد، پسرش بلافاصله کشته شود.
در آن هنگام هفتاد هزار نوزاد پسر کشته شدند.
خداوند به بنی اسرائیل وعده داده بود که به زودی موسی علیهالسلام ظهور میکند و آن ها را از ظلم و ستم فرعون نجات میدهد؛ اما آن ها از همه جا ناامید شدند، فکر میکردند که موسی هم کشته شده است.
اما وعده خداوند هیچگاه تخلف ندارد.
سرانجام موسی به دنیا آمد و فقط سه نفر از تولد او با خبر شدند؛ پدر، مادر و خواهرش.
آن خدایی که عیسی را بدون پدر آفرید، میتواند کاری کند که یوکابد و نرجس هم یک شبه علائم بارداری در آن ها ظاهر شود.
و خداوند بر هر کاری قادر و تواناست.
ادامه دارد..
#قسمت_پنجم
#طلوع_خورشید
#میلاد_امام_زمان
#نیمه_شعبان
✍نویسنده و پژوهشگر:فاطمه استیری
📝ویـراسـتـــار: دکتـر زهـــرا خـلخـالـی
@modafeanzuhur
📚#تنها_میان_داعش
📖 #قسمت_پنجم
5⃣
درد نبودن حیدر در همه بدنم رعشه کشید که با هر دو دستم ملحفه را بین انگشتانم چنگ زدم و دوباره گریه امانم را برید. چشمان مهربانش، خنده های شیرینش و از همه سختتر سکوت مظلومانه آخرین لحظاتش؛ لحظاتی که بیرحمانه به زخمهایش نمک پاشیدم و خودخواهانه او را فقط برای خودم میخواستم. قلبم به قدری با بیقراری میتپید که دیگر وحشت داعش و عدنان از خجالت در گوشه دلم خزیده و از چشمانم به جای اشک خون میبارید! از حیاط همهمه ای به گوشم میرسید و لابد عمو برای حیدر به جای مجلس عروسی، مجلس ختم آراسته بود.
به سختی پیکرم را از زمین کندم و با قدم هایی که دیگر مال من نبود، به سمت در رفتم. در چوبی مشرف به ایوان را گشودم و از وضعیتی که در حیاط دیدم، میخکوب شدم؛ نه خبری از مجلس عزا بود و نه عزاداران! کنار حیاط کیسه های بزرگ آرد به ردیف چیده شده و جوانانی که اکثراً از همسایه ها بودند، همچنان جعبه های دیگری می آوردند و مشخص بود برای شرایط جنگی آذوقه انبار میکنند. سردسته شان هم عباس بود، با عجله این طرف و آن طرف میرفت، دستور میداد و اثری از غم در چهره اش نبود. دستم را به چهارچوب در گرفته بودم تا بتوانم سر پا بایستم و مات و مبهوت معرکه ای بودم که عباس به پا کرده و اصلا به فکر حیدر نبود که صدای مهربان زن عمو در گوشم نشست :
»بهتری دخترم؟«
به پشت سر چرخیدم و دیدم زن عمو هم آرامتر از دیشب به رویم لبخند میزند. وقتی دید صورتم را با اشک شسته ام، به سمتم آمد و مژده داد :
»دیشب بعد از اینکه تو حالت بد شد، حیدر زنگ زد.«
و همین یک جمله کافی بود تا جان ز تن رفته ام برگردد که ناباورانه خندیدم و به خدا هنوز اشک از چشمانم میبارید؛ فقط اینبار اشک شوق! دیگر کلمات زن عمو را یکی درمیان میشنیدم و فقط میخواستم زودتر با حیدر حرف بزنم که خودش تماس گرفت. حالم تماشایی بود که بین خنده و گریه حتی نمیتوانستم جواب سلامش را بدهم که با همه خستگی، خنده اش گرفت و سر به سرم گذاشت :
»واقعاً فکر کردی من دست از سرت برمیدارم؟! پس فردا شب عروسی مونه، من سرم بره واسه عروسی خودمو میرسونم!«
و من هنوز از انفجار دیشب ترسیده بودم که کودکانه پرسیدم :
»پس اون صدای چی بود؟«
صدایش قطع و وصل میشد و به سختی شنیدم که پاسخ داد :
»جنگه دیگه عزیزم، هر صدایی ممکنه بیاد!«
از آرامش کلامش پیدا بود فاطمه را پیدا کرده و پیش از آنکه
چیزی بپرسم، خبر داد :
»بالخره تونستم با فاطمه تماس بگیرم. بنزین ماشینشون تموم شده تو جاده موندن، دارم میرم دنبالشون.«
اما جای جراحت جملات دیشبم به جانش مانده بود که حرف را به هوای عاشقی برد و عصاره احساس از کلامش چکید :
»نرجس! بهم قول بده مقاوم باشی تا برگردم!«
انگار اخبار آمرلی به گوشش رسیده بود و دیگر نمیتوانست نگرانی اش را پنهان کند که لحنش لرزید :
»نرجس! هر اتفاقی بیفته، تو باید محکم باشی! حتی اگه آمرلی اشغال بشه، تو نباید به مرگ فکر کنی!«
با هر کلمه ای که میگفت، تپش قلبم شدیدتر میشد و او عاشقانه به فدایم رفت:
»به خدا دیشب وقتی گفتی خودتو میکُشی، به مرگ خودم راضی شدم!«
و هنوز از تهدید عدنان خبر نداشت که صدایش سینه سپر کرد:
»مگه من مرده باشم که تو اسیر دست داعش بشی!«
گوشم به عاشقانه های حیدر بود و چشمم بیصدا میبارید که عباس مقابلم ظاهر شد. از نگاه نگرانش پیدا بود دوباره خبری شده و با دلشوره هشدار داد:
»به حیدر بگو دیگه نمیتونه از سمت تکریت برگرده، داعش تکریت رو گرفته!«
و صدای عباس به قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس میکردم فکرش به هم ریخته و دیگر نمی داند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفس هایش
را میشنیدم. انگار سقوط یک روزه موصل و تکریت و جاده هایی که یکی پس از دیگری بسته میشد، حساب کار را دستش داده بود که به جای پاسخ به هشدار عباس،
قلب کلماتش برای من تپید:
»نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!«
و من از همین جمله، فهمیدم فاتحه رسیدن به آمرلی را خوانده که نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بیتابی نکنم که با همه احساسم خیالش را راحت کردم:
»منتظرت میمونم تا بیای!«
و هیچکس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید؛ این انتظار به حرف راحت بود اما
وقتی غروب نیمه شعبان رسید و در حیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را
میسوزانَد. لباس عروسم در کمد مانده و حیدر ده هاکیلومتر آن طرفتر که آخرین راه دسترسی از کرکوک هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد.
👇
بسم الله الرحمن الرحیم
#پیرامون_علم_اخلاق_قرآنی_و_عرفانی
بیانات عرشی حضرت علامه حسن زاده آملی (رضوان الله تعالی علیه)
#قسمت_پنجم
و الصلاه و السلام علی واقف مواقف الشهود سیدنا ابوالقاسم محمد صاحب المقام المحمود و علی آله امناء المعبود ثم الصلاه و السلام علینا و علی عباد الله الصالحین.
يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا.
خدا رحمتتان کند! توفیق توجه بیشتر به همه مرحمت بفرماید. عاقبت بخیر باشی. به دردت برسی. به درمانت برسی. اهل دل باشی. اهل آخرت باشی. ابناء آخرت باشید. این دنیای به این زیبایی را، به این خوبی را، به این قشنگی را، این بازار کسب و کار را، مفت از دست ندهید. رایگان و مجان از دست ندهید. جای کسب و کار است. جای کشت و زرع است. نعمت محکم و متقن الهی، نظام احسن ربوبی، بر این است که اولین و آخرین بنی آدم، انسان باید از اینجا عبور کند. این نظام احسن ربوبی است. باید از اینجا گذشت. اینجا بهشت است. اینجا بهشت آفرین است. اینجا بهشت درست میکند. در اینجا انسان سرمایه سعادت تحصیل میکند. بنابراین است که از اینجا عبور کنید و چه جای خوبی است! دنیا را نکوهش مکن. به زمین و آسمان بد مگو. از خودت به در بیا. کتاب وجود خودت را درست مطالعه بفرما. امروز سر راه، سر خیابان، یک آقا پسری از من سوال کرد که کتابی درباره خداشناسی چی سراغ دارید؟ چه کتابی نوشتهاند که بگیرم بخوانم؟ گفتم بنده کتابی از شخص جناب عالی بزرگتر محکمتر، متینتر، عالیتر پرکتابتتر ندیدم سراغ ندارم. گفت من را میگویید؟ گفتم بله جناب عالی. کتابی از شخص جناب عالی شریفتر و عظیمتر کسی ننوشت. پیدا نمیشود. هیچ راهی برای رسیدن به حقیقت نزدیکتر از شخص جناب عالی نیست. راه ، خودتی. هیچکس از تو به تو نزدیکتر نیست. هیچکس. تو زمینی، تو آسمانی، تو طریق به سوی حق تعالیایی. از خودت به او میرسی. اسراری در تو نهفته است. کلماتی در تو نوشته است. درباره کتاب وجودت درست مطالعه بفرما. دقت بفرما. یک دم به خود آی، ببین چه کسی هستی؟ فرمان کی بود؟ نظام چه کسی است؟ دست چه کسی است؟ آب را کی صورتگری کرد؟ دستگاه رحم چیه؟ کارخانه رحم چیه؟ نطفه چیه؟ کدام قطعه جمع آوری اش کرد؟ چی حالیش شده که این ذرات را از لابلای آب و نان جمع آوری کند، انسان بشود. صورت بشود. مواد اولیه آدم بشود. در کارخانهای به نام رحم پروریده بشود.
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ
خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ
اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ
الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ
عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ
آن صورتگر کیست؟ با چه قلم قدرتی آب را بدین صورت به این آب علم داد؟ دانش داد. فهم داد. شعور داد. دارد فکر میکند، دارد مینویسد، دارد معارف و مطالب تحصیل میکند، کتاب میخواند، اختراع میکند.
خدا رحمتت کند!
سرمایه را باید اینجا گرد بیاوری. اینجا را باید دریابی.
#ادامه_دارد
#برگرفته_فایل_صوتی
#علامه_حسن_زاده_آملی
جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0
💢ما را در نشر هر چه بیشتر کانال یاری فرمایید🙏💢
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖« #قسمت_پنجم»
✍️خطاب به برادران و خواهران مجاهدم...خواهران و برادران مجاهدم در این عالم؛
❇️ ای کسانی که سرهای خود را برای خداوند عاریه داده اید و جانها را بر کف دست گرفته و در بازار عشق بازی به سوق فروش آمده اید، عنایت کنید:
«جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است»
🔶 امروز قرارگاه حسین بن علی علیه السلام،
ایران است...
✅ بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند...
⛔️ اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی (ص).
🌹برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند""رهبری"" است؛ رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم!!
خوب میدانید منزّهترین عالِم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، #ولایت_فقیه را تنها نسخه نجات بخش این امت قرار داد؛
❇️ لذا چه شما که به عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما که به عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] به دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه «ولایت» را رها نکنید...
💥 خیمه، خیمهی رسول الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، "آتش زدن و ویران کردن این خیمه است..." دور آن بچرخید.
🔴 والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت الله الحرام و مدینه حرم رسول الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمیماند؛ قرآن آسیب میبیند...
❤️🌸❤️🌸❤️
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
سلیـ❤️ــمانے عزیز🌷
#شهید_القدس
جهت ارتقاء کانال نشر با لینک ⬇️
@modafeanzuhur
🌹 کانال مهدوی مدافعان ظهور 🌹
https://eitaa.com/joinchat/3280666642C9b9ebd02e0۹