eitaa logo
Modiryar | مدیریار
206 دنبال‌کننده
5هزار عکس
793 ویدیو
2 فایل
• پایگاه جامع مدیریت www.modiryar.com • مدیرمسئول دکتر مهدی یاراحمدی خراسانی @mahdiyarahmadi • مشاور @javadyarahmadi • اینستاگرام https://www.instagram.com/modiryar_com • تلگرام telegram.me/modiryar • احراز ارشاد http://t.me/itdmcbot?start=modi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺لال‌شو، چشمانت را هم ببند! 🔻می‌ خواهم مدیریت کنم ... 💢 پنجره‌های باز هواپیما: مهماندار هواپیما همیشه قبل از پرواز توضیحاتی می دهد مثلاً از مسافران می‌خواهد لوازم الکترونیکی خود را در طول پرواز خاموش کنند. یکی از توصیه‌هایی که سال‌ها در پروازها شنیده‌ام این است: «پنجره‌های هواپیما را به هنگام برخاستن و نشستن هواپیما باز نگه‌ دارید.» در همه این سال‌ها بارها پیش خودم فکر کردم چرا از مسافران خواسته می‌شود درپوش پنجره‌ها را باز نگه دارند، تا بالاخره دیشب در پرواز سرمهماندار خوش‌خلقی حضور داشت و از او پرسیدم او پاسخ داد: «ما از مسافران می‌خواهیم پنجره‌ها را باز نگه دارند تا بتوانند بیرون را ببینند و اگر حادثه‌ای اتفاق افتاد و تهدیدی متوجه پرواز شد، سریع ما را خبر کنند.» 💢 صنعت هوا و فضا بسیار حساس و دقیق است: مطمئنم در این صنعت، مطالعاتی انجام‌شده و مسافران در مواردی توانسته‌اند حوادث یا تهدیداتی را به کادر پرواز اطلاع دهند که باز نگه داشتن پنجره‌ها به رویه معمول تبدیل شده است. این توصیه هم‌چنین به این معناست که حتی در صنعتی به دقت و حساسیت صنعت هوایی که کادر پرواز از سلامت هواپیما مطمئن می‌شوند تا پرواز کنند، باز هم از مسافران می‌خواهند دید خود را کور نکنید و در مواقع حساسی نظیر برخاستن و فرود، با دقت وضعیت را تحت نظر داشته باشند و هر اشکالی را به مسئولین خبر دهند. 💢 وجه تسمیه: پرواز یک هواپیما به داستان مدیریت سازمان و بیش از همه به اداره کشور شباهت دارد. هر مدیر ارشدی در هر سطحی، به نفع خودش و افراد تحت فرمانش است که از آن‌ها بخواهد پنجره‌ها را باز نگه دارید و دید خود را کور نکنند؛ و به محض مشاهده هر تهدیدی، تیم اداره دستگاه، سازمان یا کشور را مطلع کنند. (برگرفته از نوشته دکتر محمدفاضلی، جامعه پژوه و ژرف اندیش معاصر). 💢 تجویز راهبردی: استاد برجسته دانشگاه استنفورد می گوید: که ما سازمان های عالی را با سازمان های معمولی مقایسه کردیم و ﻫﯿﭻ ﻣﺪرﮐﯽ ﭘﯿﺪا ﻧﮑﺮدﯾﻢ ﮐﻪ ﻧﺸﺎن دﻫﺪ سازمان‌های عالی «اﻃﻼﻋﺎت ﺑﯿﺸﺘﺮ» ﯾﺎ ﺑﻬﺘـﺮی ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ سازمان‌های ﻫﻢ ﺗﺮاز ﺧﻮد داﺷﺘﻨﺪ. ﻫﺮ دو ﮔﺮوه سازمان‌ها ﺑﻪ ﻃﻮر ﯾﮑﺴﺎن ﺑﻪ اﻃﻼﻋﺎت ﻣﻨﺎﺳﺐ دﺳﺘﺮﺳﯽ داﺷﺘﻨﺪ. اما آن ها تصمیمات و واکنش های بهتر و سریع تری داشتند. ﮐﻠﯿﺪ اﯾﻦ ﻣﻌﻤﺎ ﻧﻪ در اﻃﻼﻋﺎت ﺑﻬﺘﺮ ﺑﻠﮑﻪ در ﺗﺒﺪﯾﻞ اﻃﻼﻋﺎت ﺑﻪ اﻃﻼﻋﺎت ﻏﯿﺮﻗﺎﺑﻞ اﻏﻤﺎض اﺳﺖ. سازمان‌های عالی سازوکارهایی دارند که حقایق ناخوشایند را می توانند افشا کنند و در مورد آن صحبت و تصمیم گیری کنند. آن ها می دانند كه كارمندان به دلایل مختلف تمایل دارند که واقعيات ناخوشايند را پنهان سازند. 💢 وی را پیشنهاد می‌کند: در این تکنیک، افراد اجازه دارند به تعداد محدودی هرگونه اطلاعات/دیدگاه/سیگنالی را مطرح کنند و تصمیم‌گیران موظفند که به آن اطلاعات توجه نشان دهند و سریعاً به آن رسیدگی کنند. خود وی این تکنیک را سر کلاس خود اینگونه اجرا می کند: او یک پرچم قرمز ابتدای ترم به دانشجویان می دهد و به آن ها می گوید که می توانید یک بار هر زمانی که خواستید آن را بلند کنید. اگر آنرا بلند کنید، کلاس به یک باره متوقف خواهد شد و نظر شما بیان خواهد شد. در ازای نظری که می دهید هیچ بازخواستی نخواهید شد و کاملا آزادید که نظر خود را بیان کنید و من موظفم به آن نظر شما رسیدگی کنم و پاسخ روشن دهم. 💢 دروغ های شیرین یا حقایق تلخ؛ کدام یک را انتخاب می کنید؟ شنیدن حقایق تلخ، سخت است و از آن سخت تر، بیان آن. چون کسانی که حقایق تلخ را بیان می کنند معمولا پاداشی دریافت نمی کنند. هزینه بیان واقعیات را پایین بیاورید تا در معرض اطلاعات دست اول واقعی قرار بگیرید. ناراحت شدن از یک حقیقت، بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است! از این منظر، راهبری هر جایی را بر عهده دارید، چه یک خانواده سه نفره، یک مدرسه سی نفره یک سازمان سیصد نفره و یا یک استان یا کشور دو نکته را باید رعایت کنیم: ➊ دید همکاران، اعضای خانواده، شهروندان و همراهان خود را کور نکنید! ➋ هزینه انتقاد یا بیان دیدگاه را پایین بیاورید به عبارت دیگر آن ها را لال نکنید! 🔚 سخن‌ آخر: بگذارید فرزندتان، همکارتان، شهروندتان، زیردست تان نیز به واقعیت ها دسترسی داشته باشد و بگذارید تحلیل و نگاه خودش را آزادانه به اشتراک بگذارد. اداره شهر کورها و لال ها ممکن است در کوتاه مدت آسان به نظر برسد اما در بلندمدت فاجعه آفرین است. بگذارید پنجره ها (دید همراهان) و حنجره ها (زبان همراهان) باز و گویا باشد تا همه خطرها را گوشزد کنند و گزینه ها را طرح کنند. آن هایی که اجازه بالا آمدن پرچم های قرمز را نمی دهند، دیر یا زود با کارت قرمز از صحنه روزگار محو خواهند شد. www.modiryar.com @modiryar
همیشه پای یک "رئیس بد" در میان است! در مقیاسی جهانی، یکی از مشکلاتی که گریبانگیر بسیاری از سازمان‌هاست، نارضایتی و بی انگیزگی کارکنان و به تبع آن عملکرد سازمانی پائین می باشد. پژوهش هایی که در سازمان های مختلف انجام شده است نیز موید همین مطلب می باشند. در کنار عوامل مختلفی که منجر به این بی انگیز‌گی می شوند؛ یکی از دلایل اصلی، وجود یک "رئیس بد" در سازمان می باشد. یک رئیس بد می تواند شغلی که دوست دارید را غیرقابل تحمل کند، می تواند از کاه، کوه بسازد و از هیچ، فاجعه بیافریند، می تواند صدای کارکنان را در نطفه خفه کند، می تواند زندگی سازمانی کارکنان را به یک جهنم تبدیل کند و ... نتایج پژوهشی که به تازگی انجام شده نشان می دهد که داشتن یک رئیس بد باعث می شود که فکر کارمندان به شدت مشغول گردد و این موضوع به زندگی شخصی آنها نیز کشیده شود تا جایی که خواب آنها را مختل کند و در یک چرخه معیوب، این کمبود خواب عملکرد شغلی و خلاقیت کارمندان را کاهش دهد. مطابق با نتایج مطالعات متعدد، کارکنان با انواع مختلفی از رئیسان بد برخورد داشته اند. در یک دسته بندی کلی، می توان ۲۰ نوع از رئیسان بد را مشخص نمود: ۱- که؛ در مورد موفقیت‌هایش مبالغه می‌کند. ۲- که؛ با ایجاد ترس حکمرانی می‌کند. ۳- که؛ همیشه از شما ناراضی است. ۴- که؛ همیشه شما را نادیده می گیرد. ۵- که؛ همه چیز را سطحی تحلیل می کند. ۶- که؛ آگاهانه دروغ می گوید. ۷- که؛ فقط به فکر خودش است. ۸- که؛ پاسخش برای تمام پیشنهادهای شما "نه، ما نمی توانیم" می باشد. ۹- که؛ مثل کودکان زود از کوره در می رود و هیجانات منفی کنترل‌نشده دارد. ۱۰- که؛ فکر می‌کند همه کارکنان، مشتریان، فضای اداری و ... متعلق به اوست. ۱۱- که؛ دائماً از همه چیز و همه‌کس شکایت می کند. ۱۲- که؛ بایستی تمام جزئیات را برای او توضیح داد. ۱۳- که؛ انتظارات تخیلی و غیرواقعی دارد. ۱۴- که؛ مرتب نظرش در مورد نحوه انجام کار تغییر می کند. ۱۵- که؛ نمی‌تواند از کنج راحتی‌اش خارج شود. ۱۶- که؛ همواره فکر می‌کند سازمان در حال نابودی است. ۱۷- _فراموشکار که؛ از اختلال نقص توجه (BADD) رنج می برد. ۱۸- که؛ حال خوب و بدش قابل پیش‌بینی نیست. ۱۹- که؛ همواره محتاج شما، همکارانتان و چیزهای دیگر است. ۲۰- که؛ دید بلندمدت ندارد. www.modiryar.com @modiryar
نقطه‌ ی حداکثر تأمل 📔 💢 زمانی به سراغ‌تان می‌آیند که مشغول نوشتن هستید، نه درحال فکرکردن. اگر قرار باشد در یک جزیره‌ی دورافتاده در وسط اقیانوس یک همراه داشته باشید، چه کسی را با خودتان می‌برید؟ همسرتان؟ دوست‌تان؟ یک مشاور؟ باهوش‌ترین استاد دانشگاه؟ یک‌نفر که سرگرم‌تان کند؟ البته که هیچ‌کدام برای بلندمدت به‌کارتان نخواهد آمد. کسی را با خود ببرید که بتواند یک قایق بسازد. 💢 : ما در زمان فکرکردن به یک موضوع، به ‌نقطه‌ای می‌رسیم که دیگر هرچه‌قدر هم که فکر کنیم، حتی یک میلی‌متر هم از این نقطه جلوتر نخواهیم رفت. از این لحظه به بعد، مقدار اطلاعات اضافی که با فکرکردن درباره‌ آن موضوع به‌دست می‌آوریم، به صفر می‌رسد. این همان لحظه‌ای است که "نقطه‌ی حداکثر تأمل" نام دارد. البته منظورم این نیست که من با فکرکردن روی مخالفم. بررسی‌کردن یک ایده حتی برای لحظاتی کوتاه می‌تواند دید فوق‌العاده‌ای به انسان بدهد. با این‌حال بازدهی این فرآیند به‌سرعت کاهش می‌یابد و شگفت‌آور است که چه‌قدر زود به نقطه حداکثر تأمل می‌رسیم. البته ممکن است لازم شود کمی هم به خودتان بدهید تا احساسات گذرا، بی‌جهت روی تصمیم‌تان تاثیر نگذارند. اما بعد از آن، فکرکردن، شما را از نتیجه‌ای که گرفته‌اید جلوتر نخواهد برد. اگر به اطلاعات جدید نیاز دارید، بهتر است دست‌به‌کار شوید. اگر را یک چراغ‌قوه‌ جیبی در نظر بگیریم، عمل‌کردن مانند یک نورافکن به‌معنای واقعی کلمه است. به‌محض اینکه به یک جایگاه جدید و جذاب رسیدید، می‌توانید مجددا چراغ‌قوه‌ خود را روشن کنید. 💢 اما چرا ما عادت داریم بیش از اندازه روی مسائل فکر کنیم، بسیار فراتر از نقطه‌ حداکثر تأمل! چرا؟ چون این‌طور راحت‌تر است. خیلی ساده‌تر است که روی مسائل فکر کنیم تا این‌که ابتکار عمل آن‌ها را به‌دست بگیریم. گمانه‌زنی لذت‌بخش‌تر از عمل‌گرایی است. مادامی که هنوز درحال سبک‌سنگین‌کردن گزینه‌های‌تان هستید، احتمال شکست صفر است؛ اما به‌محض این‌که وارد عمل می‌شوید، خطر شکست‌خوردن به‌مراتب بیشتر خواهد بود. به‌همین دلیل است که مردم فکرکردن و تحلیل‌کردن را ترجیح می‌دهند. 💢 می‌گوید: برای اینکه بدانید می‌خواهید چه چیزی بکشید، باید دست‌به‌قلم شوید. در مورد امور زندگی‌تان هم همین‌طور است. برای اینکه بدانید چه می‌خواهید باید دست‌به‌کار شوید. این مطلب ممکن است تلنگری به شما بزند ولی حواس‌تان را جمع کنید که صرفا با فکرکردن به یک زندگی خوب، به آن نمی‌رسید. 🔚 سخن آخر: لطفاً دفعه‌ بعد که می‌خواهید تصمیم مهمی بگیرید، به‌دقت روی آن فکر کنید، اما فقط تا مرز نقطه‌ حداکثر تأمل. غافلگیر خواهید شد از اینکه چقدر زود به نقطه‌ حداکثر تأمل می‌رسید. به‌محض رسیدن، چراغ‌قوه‌ خود را خاموش و نورافکن را روشن کنید. این روش هم در محل‌کار و هم در خانه به‌کارتان خواهد آمد؛ چه مشغول سرمایه‌گذاری روی حرفه‌تان باشید، چه دنبال بهبود زندگی عاشقانه‌تان. www.modiryar.com @modiryar
آنچه در مورد عمروعاص کمتر شنیده اید 💢 نَسَب عمر و عاص: ▪️عمروعاص یکی از چهره‌های حیله گر و فرصت طلب است. مادرش كنيزكى بوده كه «عبداللَّه بن جذعان» او را خريد و آزاد كرد. بسيار زناكار بود و ابولهب و امية بن خلف و هشام بن مغيره‏ و ابوسفيان و عاص بن وائل در طهر واحد با او زنا كردند و او به «عمرو» آبستن شد. چون بار بگذاشت هر يك او را دعوى دار شدند. ▪️آخر حكم به «نابغه» گذاشتند او «عاص بن وائل» را اختيار كرد (علی رغم این که ابوسفیان می گفت عمرو از صلب من است و به او شباهت داشت). به او گفتند: پسرت به «ابوسفيان» شبيه ‏تر است. چرا «عاص» را برگزيدى. گفت بخيل است و «عاص» نفقه نيكوتر دهد! بدین ترتیب عاص به عنوان پدر عمرو انتخاب شد. 💢 عاص بن وائل کیست؟ ▪️عاص بن وائل همان عنصر مشرکی است که بعد از فوت قاسم پسر پیامبر (ص) به آن حضرت طعنۀ بسیار زشتی زد (او را العیاذ بالله، و "دم بریده" خواند. یعنی کسی که نسلی (پسری) ندارد تا راه او را ادامه دهد) که به دنبال این طعنۀ زشت سورۀ کوثر نازل شده و آیه آخر آن در مذمت این شخص یعنی عاص بن وائل می باشد. 💢عمروعاص در زمان پیامبر(ص): ▪️عمر زمان (ص) چهره منفور و پلیدی بود که۷۰ بیت شعر سروده که کودکان مکه وقتی ایشان را می دیدند آن شعرها را می خواندند و موجب آزار حضرت می شدند از این رو پیامبر دعا کردند: «خداوندا عمرو مرا هجو کرده ولی من شاعر نیستم تا پاسخ سخنش را به شعر گویم پس او را در برابر هر یک از حروف شعرش هزار بار لعن کن» ▪️بزرگان قریش گروهی را به سرپرستی عمروعاص به حبشه فرستادند تا از نجاشی بخواهد مسلمانانی را که برای گریز از دست مشرکان به هجرت کردند، تسلیم کند ولی نجاشی نپذیرفت و دست خالی بازگشتند. عمروعاص در سال ۷ هجری مسلمان شد و به این شرط که بدهی های گذشته اش بخشیده شود، با رسول خدا(ص) بیعت کرد. 💢 با على(ع) كى شود مخنث دوست؟ ▪️با اين نژاد و نسب عجب نباشد اگر دشمن‏ ترين خلق باشد با رسول خدا و على ‏مرتضى. و قضيه ارتداد و مبارزات او با اميرالمؤمنين(ع) در و كشف عورت كردن و حيله او در رفع مصاحف و قصه تحكيم او هر يك در جاى خود به شرح رفته و او و معاويه بسيار خون به دل نازنين اميرالمؤمنين‏ كردند. 💢 چگونگی مرگ عمروعاص: ▪️اول شوال عمروعاص در مصر مرد. از «عبداللَّه بن عباس» نقل ‏است كه گفت: هنگام به عيادتش رفتم و گفتم اينك مرگ تو، فرا رسيده و مردى خردمندى. بگو تا چگونه ‏اى. گفت: آسمان را مى‏ نگرم كه معلق است بر سر من و من در ميان اين‏ هر دو چنانم كه در چشمه سوزنم. ▪️در تاريخ است كه «عمروعاص» در هنگام مرگ خود مى‏ گفت: چنان ‏است كه كوه رضوى را بر گردن من حمل داده ‏اند و در درون من شوك و خار است و مرا از سوراخ سوزن بدر مى ‏برند. 💢 سخنان عبرت آموز هنگام مرگ! ▪️ مورّخ معروف می گوید: هنگامی که مرگ او فرا رسید، به فرزندش گفت: ای کاش پدرت در غزوه «ذات السلاسل» (در عصر پیامبر اسلام) مرده بود! من کارهایی انجام دادم که نمی‌دانم در نزد خدا چه پاسخی برای آن‌ها دارم. آنگاه نگاهی به اموال بی‌شمار خود کرد و گفت: ای کاش به جای اینها، مدفوع شتری بود، ای کاش سی سال قبل مرده بودم! ▪️دنیای را اصلاح کردم و دین خودم را بر باد دادم! دنیا را مقدّم داشتم و آخرت را رها نمودم، از دیدن راه راست و سعادت نابینا شدم، تا مرگم فرا رسید. گویا می‌بینم که معاویه اموال مرا می‌برد و با شما بدرفتاری خواهد کرد. یعقوبی می‌افزاید: وقتی «عمروعاص» مُرد، معاویه اموالش را مصادره کرد، و این اوّلین مصادره بود که توسّط معاویه نسبت به اطرافیانش انجام پذیرفت. www.modiryar.com @modiryar
عکس‌های کمدی و خنده‌دار برتر سال ۲۰۱۵ بانی نخستین دوره جایزه عکاسی کمدی حیات وحش در بیانیه ای اعلام کرد برای نخستین دوره این جایزه ۱۵۰۲ عکس از ۵۲ کشور جهان بررسی شدند. از میان این همه عکس های بی نظیر انتخاب بهترین ها واقعاً دشوار بود. با این حال، سرانجام موفق شدیم با روشی کاملاً فنی مضحک ترین ها را انتخاب کنیم. www.modiryar.com @modiryar
چگونه مقامات و مدیران را سر کار بگذاریم؟ 🔺 🔻 عضوهیئت‌علمی‌دانشگاه‌شهید‌بهشتی 💢 مدیران جلسه‌دوست و جلسه‌گریز: ▪️اغلب مقامات و دارند، گونه جلسه‌گریز آن‌ها کمتر رؤیت شده است. جلسه را از آن جهت دوست دارند که نظام اداری ظرفیت کارشناسی و رویه‌های مولّد مسئولیت‌پذیری ندارد و مدیران پایین‌دست اغلب تصمیم نمی‌گیرند و تصمیم‌سازی نمی‌کنند، و تصمیم‌گیری به عهده مقامات و مدیران ارشد گذاشته می‌شود. آن‌ها هم اغلب برای شناخت وضعیت و تقسیم کردن بار مسئولیت تصمیم بر شانه‌های تعدادی زیادتر، ترجیح می‌دهند جلسه تشکیل دهند.  ▪️اغلب تعدادی یعنی کسانی که بسیار جلسه می‌روند و آن‌قدر بی‌خاصیت و گرد حرف می‌زنند که هیچ خطری متوجه‌شان نشود، در جلسه حاضر می‌شوند. اسلاید خوراک همیشگی این گونه جلسات است. شما اغلب احتیاج دارید اسلایدهایی ارائه کنید که نشان دهد کار کرده‌اید، اما دست آخر گرهی هم از کار باز نکنند. اسلایدی که منجر به تصمیم شود، مسئولیت دارد و دردسر درست می‌کند. شما می‌توانید برای ارائه اسلایدها راهبرد زیر را اجرا کنید. ➊ حداقل دو برابر تعداد دقایق زمان جلسه اسلاید تهیه کنید. برای جلسه‌ای یک ساعتی، ۱۰۰ تا ۱۲۰ اسلاید آماده کنید. ➋ اسلایدها را شلوغ تهیه کنید. انبوهی از اعداد و ارقام، متن، شکل و نمودار را داخل هر اسلاید بچپانید. ➌ ده بیست اسلاید اول را به کلیات، مقدمه و تاریخچه اختصاص دهید. ➍ در هر اسلاید یک نکته مبهم و مناقشه‌برانگیز که وقت جلسه را بگیرد قرار دهید. ➎ هنگام ارائه اسلایدها، آن‌ها را روی پرده نمایش داده و سرتان را زیر بیندازید و عیناً از روی هر اسلاید بخوانید. اگر پرسیدند این اسلاید چه چیزی را نشان می‌دهد، دوباره همان مطالب را این بار با طول و تفصیل بیشتر ارائه کنید. ➏ اسلایدها را رفت و برگشتی طراحی کنید، به گونه‌ای که دائم لازم باشد به اسلایدهای قبلی برگردید و دائم روی اسلایدها پیشروی و پسروی کنید. ➐ متن و جدول اسلایدها را به رنگ‌های مختلف آرایش کنید تا مخاطب محو تماشا شده و سرگیجه بگیرد. ➑ اگر اعتراض شد که چرا به اصل حرف و اسلایدهای اصلی نمی‌رسید، بگویید لازم است تاریخچه بحث برای همه روشن شود.  ▪️این هشت راهبرد را که به‌کار بگیرید، به احتمال قوی هیچ وقت هیچ جلسه‌ای به انتهای اسلایدهای شما نمی‌رسد. هر بار وارد می‌شوید و اسلایدها را از نو ارائه می‌دهید. همیشه اسلایدها نیمه‌کاره می‌مانند و مقام و مدیر مجبور است خودش تصمیم بگیرد، مسئولیت بپذیرد و شما کارتان را درست انجام داده‌اید. 💢 اگر مقام یا مدیر هستید: ▪️سر کار نروید، هیچ موضوع مهمی نیست که نشود در حداکثر ۶ تا ۱۰ اسلاید خوب طراحی‌شده ارائه کرد. ▪️پیش از ارائه اسلایدها، گزارش مکتوبی را که اسلایدها از آن استخراج شده‌اند تحویل بگیرید. اجازه ندهید اسلایدی ارائه شود که مبتنی بر گزارش مکتوب نباشد. بدترین گزارش، همان نسخه چاپ شده اسلایدهاست. کلاه سرتان نرود. ▪️اگر کارشناسان و مدیران شما ده‌ها اسلاید به جلسه آورده‌اند، همه‌شان را به انضمام اسلایدها از جلسه بیرون کنید، آمده‌اند شما را سر کار بگذارند. ▪️کارشناس یا مدیری که اسلایدهایش پر از اعداد و ارقام و متن است، بالاخص اعداد و ارقامی که به هیچ کاری نمی‌آیند، توبیخ کنید، اصلاً با کفش بزنید. ▪️تهیه‌کننده هر مجموعه اسلایدی را که حاوی اطلاعات منجر به تصمیم نیست، توبیخ کنید، او را هم با کفش بزنید. ▪️ارائه‌دهنده‌ای را که سرش را زیر می‌اندازد و در حالی که خودتان سواد دارید تا از روی اسلایدها بخوانید، از روی متن اسلایدها می‌خواند و حضورش هیچ ارزش افزوده‌ای ندارد، بیرون کنید و دیگر به هیچ جلسه‌ای راه ندهید. ▪️اگر اسلایدهای تکراری با رنگ و لعاب متفاوت را هر بار در جلسات می‌بینید، تردید نکنید که تهیه‌کننده را توبیخ کنید. 🔚 سخن آخر: ▪️ارائه اسلاید باید ابزاری برای نمایش بهتر، صراحت بیشتر و استفاده مناسب از ابزارهای تصویری به منظور ارائه اطلاعات خلاصه و دقیق، اجماع‌سازی و نزدیک‌تر کردن مدیر به حذف برخی گزینه‌های سیاستی و اخذ تصمیم درست باشد. اگر بعد از مشاهده شماری اسلاید، گیج‌تر و گنگ‌تر از گذشته شده‌اید، بدانید وقت شما را دزدیده‌اند و سر کارتان گذاشته‌اند. کارشناس و مدیری که نتواند اسلاید خوب تهیه کند، شایسته جایگاهش نیست، و مدیر و مقامی که اجازه دهد اسلایدهای بد ارائه شوند. www.modiryar.com @modiryar
📔 عنوان: نویسنده: 🔺 🔻 💢 معرفی کتاب "من پیش از تو" ▪️یک رمان عاشقانه نوشته جوجو مویز است. این کتاب نخستین بار در ۵ ژانویه ۲۰۱۲ در بریتانیا چاپ شد. بلافاصله پس از انتشار در سال ۲۰۱۲، این کتاب در صدر پرفروش‌ترین‌های بریتانیا جای گرفت و خیلی زود مورد توجه مجلات و رسانه‌های بین‌المللی قرار گرفت. این کتاب به مدت ۱۲ هفته از جمله کتاب های پر فروش نیویورک تایمز بود. این رمان عاشقانه نه تنها توانست به کتاب بسیار محبوبی در میان خوانندگان تبدیل شود؛ بلکه نظر مثبت اکثریت منتقدین را هم جلب کرد. 💢 جملاتی برگزیده از رمان "من پیش از تو" ▪️دلم واقعاً برایش می‌سوخت. وقتی می‌دیدمش که به بیرون پنجره ماتش برده است، به نظرم غمگین‌ترین فردی آمد که به عمرم دیده‌ام. با ، دریافتم شرایطش فقط مربوط به اسارت در صندلی چرخدار نیست، نه چون آزادی جسمی‌اش را از دست داده است، بلکه به فهرست بلندبالا و بی‌پایان مشکلات جسمی و روحی‌ای مربوط می‌شود که می‌توانند عواقب بدی در پی داشته باشند. با خودم فکر کردم اگر من جای او بودم احتمالا به همین اندازه احساس درماندگی می‌کردم. ← (صفحه ۷۱) ▪️اگر واقعاً کسی هستی وظیفه داری کنارش بمانی؟ به او که افسرده است کمک کنی؟ در بیماری، در سلامت، و در هر شرایطی؟ ← (صفحه ۸۵) ▪️هر کسی کیف پولی به عمق داشته باشد، می‌تواند هرچیزی را خوشگل و زیبا کند. ← (صفحه ۱۳۸) ▪️می‌گویند وقتی سن آدم کمی بالا می‌رود به گل و گیاه علاقه‌مند می‌شود، و من فکر می‌کنم درست باشد. به احتمال قوی، چیزی است که به چرخه‌ی اصلی مربوط می‌شود. رویش دوباره بعد از زمستانی حزن‌انگیز چیزی کمتر از معجزه نیست. نوعی خوشی و شادی که هر سال پیش می‌آید. شیوه‌ای است که طبیعت در پیش می‌گیرد تا درنهایت قدرت نمودهای مختلف باغچه را نشان دهد. ← (صفحه ۱۵۸) ▪️برای اولین‌بار داشتم می‌بردم که مرکز توجه هستم. شاید بچگانه بود، ولی واقعیت داشت. وقتی می‌دیدم بابا و ویل از دست کارهای من می‌خندند، عشق می‌کردم. وقتی می‌دیدم تمام غذاها و دسرها باب میل من درست شده‌اند، کیف می‌کردم. از این‌که می‌توانستم همان کسی باشم که دوست دارم و خواهرم نیست که مرتبا گوشزد کند که چه کسی هستم، حال می‌کردم. ← (صفحه ۲۵۶) ▪️بدترین نکته درباره‌ی کار آن چیزی نیست که احتمالاً فکرش را می‌کنید. ربطی به بالا و پایین کردن مریض و نظافت ندارد، یا دارو و دستمال مرطوب، و یا بوی همیشگی و محسوس مواد ضدعفونی کننده. حتی این واقعیت هم نیست که اغلب افراد فکر می‌کنند تنها کاری است که از دستتان برمی‌آید. بلکه این واقعیت است که آدم وقتی تمام روز را کنار کسی می‌گذراند، هیچ گریزی از حالت‌های روحی او ندارد، حتی از حالت‌های روحی خودش. ← (صفحه ۳۳۴) ▪️ تفاوت بین تربیت من و تربیت ویل در این بود که کسی مثل او خودش را همه‌چیز می‌دانست. به‌نظر من اگر آدم در شرایط او بزرگ شده باشد، با پدر و مادر ثروتمند، در خانه‌ای بزرگ، مدرسه‌های درجه یک و رستوران‌های گرانقیمت، احتمالا این حس را هم دارد که زندگی همیشه بر وفق مراد است و به طور طبیعی جایگاه بالایی در دنیا دارد. ← (صفحه ۳۵۱) ▪️ کسی حاضر نیست حرفی در این مورد بشنود. کسی نمی‌خواهد تو از ترست برایش حرف بزنی، یا از دردت، یا این‌که چه‌قدر می‌ترسی عفونتی پیش بیاید و بمیری. کسی نمی‌خواهد بداند چه‌قدر بد است که دیگر، نمی‌توانی غذایی که با دست‌های خودت پختی، بخوری، هیچ‌وقت نمی‌توانی بچه‌ی خودت را بغل کنی. کسی نمی‌خواهد بداند وقتی توی این هستم گاهی دچار ترس از فضای بسته می‌شوم. وقتی فکرش را می‌کنم که یک روز دیگر را باید توی این لعنتی سر کنم، فقط دلم می‌خواهد عین دیوانه‌ها فریاد بکشم. ← (صفحه ۳۶۱) ▪️ دست‌های دست یک مرد تروتمیز بود؛ زیبا و خوش‌فرم، با انگشتانی چهارگوش. نمی‌شد به آن نگاه کرد و فکر کرد که قدرتی ندارد، این که دیگر هرگز نمی‌تواند چیزی را از روی میز بردارد، دستی را نوازش کند یا حتی مشت کند. ← (صفحه ۴۳۵) ▪️می فهمید چقدر سخت است که کنید و هیچی نگویید، در حالی که ذره ذره وجودتان میخواهد منفجر شود؟ تمام راه فرودگاه تا آنجا را داشتم با خودم تمرین می‌کردم که چیزی نگویم. اما واقعا داشتم می‌مردم. ویل سر تکان داد. سرانجام وقتی توانستم حرفی بزنم صدایم بریده بریده و بی‌رمق بود جمله ای که به زبان آوردم تنها حرف خوبی که می‌توانستم بزنم. دلم برایت تنگ شده بود! ← (صفحه ۵۲۱) www.modiryar.com @modiryar
ناکارآیی‌های سازمانی استاد اقتصاد دانشگاه جورج میسون بعضی تصور می کنند اقتصاددانان معتقدند شرکت ها از نظر اقتصادی کارا هستند یعنی هزینه های خود را مینیمم و سود را ماکزیمم می کنند و این گاهی دستاویزی برای مسخره کردن اقتصاددانان توسط سایر شاخه های علوم اجتماعی می گردد. البته واقعیت دارد که کارایی فرض استاندارد کتاب های درسی و مدل های ریاضی است. اما در طول سالیان من قانع شده ام که این فرض بسیار از واقعیت دور است و فکر نمیکنم اقتصاددان دیگری هم به آن معتقد باشد. در نهایت مثال های بسیاری از همه گیری پایدار ناکارایی سازمانی وجود دارد. ▪️۱- : وقتی شرکت ها با رقابت شدید از سمت دیگران مواجه می شوند ناگهان شاهد حجم زیادی از رشد بازده کاری هستیم. هرچند این سوال پیش می آید اگر این پیشرفت ها ممکن بودند چرا زودتر به وقوع نپیوستند. مثلا تولید کنندگان سنگ آهن آمریکایی برای یک قرن با هیچ رقابت خارجی مواجه نبودند، تا اینکه از اوایل دهه ۱۹۸۰ تولیدکنندگان برزیلی شروع به ارائه محصولات خود با قیمت پایین تر در بازار شیکاگو کردند. در مقام پاسخ، در مدت چند سال بازده مواد اولیه بیش از ۵۰٪ درصد، بازده نیروی کار ۲۰۰٪ رشد کردند. همچنین در این دوره بازده سرمایه نیز رشد داشت و بیشتر این بهبود کارایی مرتبط به تغییر نحوه انجام کار بود. ▪️۲- : شرکت ها عموما کارمندانی را که همه به عدم کارآیی می شناسند را نگه می دارند و تنها پس از رکود اقتصادی یا تغییر مالکیت شرکت اخراج می کنند. ▪️۳- : شرکت ها معمولا تمایل به استفاده از روش هایی که در جای دیگری بوجود آمده ندارند و ترجیح می دهند تغییراتی را اعمال کنند که در نهایت افتخار آن به نام افراد درون شرکت تمام شود. ▪️۴- : بسیاری شرکت ها از رساندن خبر بد به مقام بالاتر متنفرند. شرکت جنرال موتورز در سال ۲۰۱۴ مجبور به بازخوانی و پس گرفتن حدود ۳۰ میلیون خودروی خود به دلیل مشکل استارت شد درحالیکه این ایراد حداقل برای یک دهه درون شرکت شناخته شده بود ولی مدیران بالایی از آن بی اطلاع بودند. یک مشکل سازمان ها این است که افرادی که خبر بد را میرسانند عموما مجازات می شوند انگار که آنها مسئولش بوده اند. ▪️۵- : اگر روسا عقایدشان را پیش خود نگه دارند آنگاه می توانند بفهمند کارمندانشان چگونه فکر می کنند، اما عموما خلاف این امر اتفاق می افتد. روسا زیردستان شان را با عقاید خود بمباران می کنند و کسانی که نظرات آن را زیر سوال ببرند مجازات می نمایند. ▪️۶- : شواهد چندانی وجود ندارد که مصاحبه های کاری باعث کسب اطلاعات در مورد عملکرد شغلی کاندیداها می شوند و عملا این مصاحبه ها فایده ای در جذب افراد مناسب تر برای کار در شرکت ندارند. ▪️۷- : شرکت ها تمایل بیشتر به استخدام افراد با مدارک بیشتر دارند چون روی کاغذ بهتر بنظر میرسد حتی اگر فکر کند شخص دارای مدرک پایین تر عملکرد بهتری خواهد داشت. ▪️۸- : شرکت ها به ایده آزمون و خطا مقاومت نشان میدهند مثلا تلاش برای یافتن بهترین تنوع محصولی، زیرا آزمون و خطا یعنی نادانی خود را بپذیرند. ▪️۹- : جلسات مملو از افرادی هستند که دست به پیش بینی در مورد نتایج تصمیمات میزنند ولی شرکت ها این مطالب را ثبت نمی کنند تا بفهمند دقت آن تحلیل ها و پیش بینی ها چقدر بوده است. ▪️۱۰- : شرکت ها افرادی را که در مورد توانایی های خود دائما زیاده گویی نمی کنند نادیده می گیرند حتی اگر برتری های آنها بر همه هویدا باشد. ▪️۱۱- : گروه ها و بخش های سازمان ها مجازند اطلاعات خود را مخفی نگه دارند و با دیگران به اشتراک نگذارند هرچند اگر کل سازمان برای هدف مشترکی کار می کنند درحالیکه این مخفی کاری سودمند نیست. ▪️۱۲- : مشاوران گران قیمتی که از خارج سازمان استخدام می شوند بطرز عجیبی همیشه راهنمایی هایی بشدت قابل پیش بینی ارائه می کنند که با عقاید فرد استخدام کننده هم جهت است. 🔚 کلام آخر: فرضیه من در مورد دلایل این ناکارایی ها این است که افراد و گروه های مرتبط به آنها از این اعمال سود میبرند و فشار ناشی از سیاست (روابط قدرت درون سازمانی) قوی تر از فشار رقابتی روی شرکت است. اگر بسیاری از این ناکارایی ها واقعی باشند می توان تصور کرد مقررات گذاران دولتی بتوانند با طراحی خود به نفع رفاه عمومی اقدام کنند. اما از طرف دیگر خود آژانس های دولتی هم ناکارا هستند که باعث می شود مقرراتی را تصویب و اجرا کنند که با افزایش کارایی همگام نباشد. www.modiryar.com @modiryar
📔 عنوان: نویسنده: 🔺 🔻 💢 معرفی کتاب "پس از تو" ▪️پس از تو اثر دیگری از جوجو مویز نویسنده و روزنامه‌ نگاری انگلیسی است که از سال ۲۰۰۲ به نوشتن رمان‌ مشغول است. پس از تو ادامه کتاب من پیش از تو است. اگر کتاب من پیش از تو را نخوانده‌اید، ممکن است مطالعه این مطلب برخی از ماجراها و قسمت‌های مختلف کتاب من پیش از تو را آشکار کند. 💢 خلاصه داستان کتاب "پس از تو" ▪️لوئیزا کلارک دختر پرستاری که درِ دنیای بزرگتری به رویش گشوده شده است، می‌رود تا زندگی را از سر بگیرد و آهنگی دیگر از بودنِ خویش بنوازد. که اینک تحول عظیمی در او رخ داده است با تجربه‌ی جدیدی روبه‌رو می‌شود و شرایط به گونه‌ای رقم می‌خورد که یک بار دیگر در آزمون زندگی شرکت می‌کند و بر سر دوراهی می‌ایستد. در نهایت مجبور می‌شود انتخابش را بکند و این شاید بزرگترین تصمیم زندگیش باشد که… 💢 جملاتی از متن رمان "پس از تو" ▪️حالا که روزمرگی‌مان را از دست داده بودیم، احساس می‌کردم. هفته‌ها طول کشید تا دست‌هایم که دیگر بدنش را لمس نمی‌کردند، احساس بی‌کفایتی نکنند؛ پیراهن لطیفش که دکمه‌اش را می‌بستم، دست‌های گرم و بی‌حرکتش که به آرامی می‌شستم، موهای ابریشمی‌اش که هنوز می‌توانستم لای انگشت‌هایم حسش کنم. دلم برای صدایش تنگ شده بود، برای برخورد تند و خشکش، خنده‌هایش که به سختی می‌توانست بخندد، کمرش که با انگشتم لمس می‌کردم، حالت پلک چشمانش وقتی خواب‌آلود می‌شد و روی هم می‌افتاد. ← (صفحه ۳۷) ▪️وقتی آدم درگیر قضیه‌ی فاجعه‌آمیزی می‌شود که زندگی‌اش را تغییر دهد، یک نکته این وسط مطرح می‌شود. در این گونه مواقع، آدم خیال می‌کند حتماً باید با حادثه‌ی فاجعه‌آمیزی که زندگی‌اش را تغییر داده، رودررو شود؛ گذشته؛ شب‌های بیخوابی، موضوع دائم توی ذهنتان می‌پیچد و از خودتان می‌پرسید آیا کار درستی کرده‌ام؟ آن چه را که باید به خودتان بگویید، می‌گویید. آیا اگر جور دیگری برخورد می‌کردید می‌توانستید حتی یک ذره هم شده تغییری در اوضاع ایجاد کنید؟ ← (صفحه ۵۳) ▪️می‌توانم بگویم از زندگی خودم تقریباً راضی بودم. این قدر در جمع‌هایی بودم بفهمم باید از زندگی هم خوشحال بود. سلامت بودم. دوباره خانواده‌ام را داشتم. کار می‌کردم. اگر هنوز با مرگ ویل کنار نیامده بودم، دست کم حس می‌کردم کم کم دارم از زیر سایه‌اش بیرون می‌آیم. ← (صفحه ۱۷۷) ▪️مدت‌ها بود که لذت زندگی کردن را از یاد برده بودم، لذت گم‌شدن در موسیقی، وسط ازدحامی از جمعیت، شور و هیجانی ناشی از تبدیل شدن به موجود زنده‌ای که قلبش می‌تپد. برای چند ساعت، در لحظاتی جانانه و رازگونه، خودم را از همه‌چیز رها کردم. مشکلاتم مثل بادکنک گازی از من دور شدند؛ شغل وحشتناک، و درجا زدن‌ها. حالا چیز دیگری بودم، زنده، در جنب‌وجوش و شاد. ← (صفحه ۲۰۴) ▪️چرا باید بگذاری یک کلِ زندگی‌ات را تغییر بدهد. ← (صفحه ۳۷۸) ▪️وقتی عزیزی را از دست می‌دهیم، کسی که عاشقش هستیم، ظاهراً دیگر توان برنامه‌ریزی نداریم. گاهی افراد حس می‌کنند دیگه هیچ اعتمادی به آینده ندارند، گاهی هم می‌شوند. ← (صفحه ۳۹۵) ▪️کسی ی یک بت نمی‌تواند رشد کند. ← (صفحه ۴۰۸) ▪️با این که من خودم مادر نبودم، ولی چیزهایی درباره‌ی دستگیرم شده بود؛ هرکاری می‌کردی، احتمالا اشتباه بود. اگر سنگدل باشید، بی‌توجه یا غافل، به روح و روان بچه‌ای که تحت مسئولیت شماست، زخم‌هایی می‌زنید که هرگز التیام نمی‌یابند. اما اگر دلسوز و همدل باشید، مهربان و فداکار، اگر مایه‌ی دلگرمی آن‌ها باشید و به خاطر کوچک‌ترین موفقیتی که به دست می‌آورند، تشویقشان کنید، آن‌ها را به شکل دیگری به تباهی می‌کشانید و نابود می‌کنید. ← (صفحه ۴۳۳) ▪️گاهی به دور و اطرافم نگاه می‌کنم و از خودم می‌پرسم آیا سرنوشت ما انسان‌ها مقدر بر آن است که لطمه بخوریم و آسیب ببینیم. ← (صفحه ۴۵۱) www.modiryar.com @modiryar
📖 نامه ۳۱ ۞ صُحْبَةُ الأَخیارِ تَکسِبُ الْخَیرَ، کالرّیحِ اِذا مَرَّتْ بِالطَّیبِ حَمَلَتْ طیب. ۞ همنشینی با نیکان، نیکی می آورد، مثل باد که وقتی به بوی خوش گذر می‌کند، با خود بوی خوش می آورد. ▪️توضیح: رنگ‌پذیری انسان از محیط و اطرافیان، خصلت اوست. هم معاشرت با افراد صالح، تأثیر مثبت بر انسان می گذارد، هم همنشینی با اشخاص آلوده اندیشه و رفتار انسان را تحت تأثیر قرار می دهد. انتخاب دوست شایسته، شریک پاک و همسر متعهد، در انسان شایستگی می آفریند و هوای زندگی را معطر می سازد. قرار گرفتن در فضای معطر آدمی را خوشبو می سازد. همچنان که عبور باد از لجنزار نسیم را بدبو ساخته و مشام را آزار می دهد و عبور نسیم از یک گلستان معطر مشام را نشاط می بخشد، خلق و خوی انسان‌ها نیز چنین است. همنشینی با افراد، انسان را در حال و هوا و فضای همان خلق و خوی قرار می دهد. تا می توان با پاکان و خوبان رفاقت و دوستی کرد، چرا همدمی و همنشینی با آلودگان؟! www.modiryar.com @modiryar
📔 عنوان: نویسنده: 🔺 🔻 💢 معرفی کتاب "قلعهٔ حیوانات" ▪️مزرعهٔ حیوانات که در ایران به نام قلعهٔ حیوانات مشهور است، رمانی پادآرمان‌شهری به زبان انگلیسی است. این رمان در طول جنگ جهانی دوم نوشته و در سال ۱۹۴۵ میلادی در انگلستان منتشر شد، ولی در اواخر دههٔ ۱۹۵۰ میلادی به شهرت رسید. این رمان دربارهٔ گروهی از حیوانات است که صاحب مزرعه (آقای جونز) را از مزرعه اش فراری می‌دهند تا خود ادارهٔ مزرعه را به دست گرفته و «برابری» و «رفاه» را در جامعه خود برقرار سازند. رهبری این جنبش را گروهی از خوک‌ها به‌دست دارند، ولی پس از مدتی این گروه جدید نیز به رهبری خوکی به اسم ناپلئون همچون آقای جونز به بهره کشی از حیوانات مزرعه پرداخته و هرگونه مخالفتی را سرکوب می‌کنند. 💢 جملات زیبایی از متن کتاب "قلعه حیوانات" ▪️بشر یگانه دشمن واقعی ماست. بشر را از صحنه دور سازید. ریشه گرسنگی و بیگاری برای ابد خشک می شود. بشر یگانه مخلوقی است که مصرف می کند و تولید ندارد. نه شیر می دهد. نه تخم می کند. ضعیف تر از آن است که گاوآهن بکشد و سرعتش در دویدن به حدی نیست که خرگوش بگیرد. معذلک ارباب مطلق حیوان است. اوست که آنها را به کار می گمارد و از دسترنج حاصله فقط آنقدر به آنها می دهد که نمیرند. و بقیه را تصاحب می کند. ▪️چطور ما با این نکبت زندگی می کنیم؟ علتش اینست که تقریباً تمام دسترنج ما به دست بشر ربوده می شود. رفقا به یاد داشته باشید که هرگز نباید در شما تردیدی پیدا شود. هیچ استدلالی نباید شما را گمراه سازد، هیچ گاه به کسانی که می گویند انسان و حیوان مشترک المنافعند یا ترقی یکی منوط به پیشرفت دیگری است اعتماد نکنید! این حرف ها دروغ محض است. بشر به منافع هیچ موجودی نمی اندیشد، در این مبارزه باید بین ما حیوانات رفاقت و اتحاد کامل وجود داشته باشد. بشر جملگی دشمن و حیوانات جملگی دوستند. ▪️ فوراً رای گرفتند و با اکثریت چشمگیری تصویب شد که موش ها از دوستانند. فقط چهار رای مخالف بود: سه سگ و یک گربه. بعد معلوم شد گربه علیه هر دو رای داده است. نه کسی دزدی می کرد و نه کسی از سهم جیره اش شکایتی داشت، از نزاع و گاز گرفتن و حسادت که از عادات زندگی ایام گذشته بود تقریبا اثری نبود. ▪️بنیامین الاغ پیر. بعد از انقلاب کوچکترین تغییری نکرده بود. کارش را با همان سر سختی و کندی دوران جونز انجام می داد. نه از زیر بار کار شانه خالی می کرد و نه کاری داوطلبانه انجام می داد. هیچگاه درباره انقلاب و نتایج آن اظهار نظر نمی کرد و وقتی از او می پرسیدند: مگر خوشحال تر از زمان جونز نیست. فقط می گفت: خرها عمر دراز دارند. هیچ کدام شما تا حال خر مرده ندیده اید. و دیگران ناچار خود را به همین جواب معما آمیز قانع می ساختند. ▪️اسکوئیلر به صدای رسا گفت: رفقا. امیدوارم تصور نکرده باشید که ما خوک ها این عمل را از روی خودپسندی یا به عنوان امتیاز می کنیم بسیاری از ما خوک ها از شیر و سیب خوشمان نمی آید و من بشخصه از آن ها بدم می آید. تنها هدف از خوردن آن ها حفظ سلامتی است شیر و سیب شامل موادی است که برای حفظ سلامتی خوک کاملا ضروری است. ما خوک ها کارمان فکری است. تمام کار تشکیلات مزرعه بسته به ماست ما شب و روز مواظب بهبود وضع همه هستیم صرفاً به خاطر شماست که ما شیر را می نوشیم و سیب را می خوریم. ▪️اسکوئیلر: رفقا تصور نکنید رییس بودن لذت‌بخش است درست برعکس. کاری است بسیار دقیق و پرمسئولیت. هیچ کس به اندازه رفیق ناپلئون به تساوی حیوانات معتقد نیست. او بشخصه بسیار خوشحال هم می شد که مقدرات شما را به خودتان واگذار کند اما چه بسا ممکن است که شما به غلط تصمیمی اتخاذ کنید ▪️ناپلئون: رفقا می دانید مسئول این قضیه کیست؟ آیا دشمنی را که شبانه آمده و آسیاب ما را واژگون ساخته می شناسید؟ اسنوبال! اما وقتی موریل فرمان را خواند. این چنین بود: هیچ حیوانی بدون علت حیوان کشی نمی کند. www.modiryar.com @modiryar
📔 عنوان: نویسنده: 🔺 🔻 💢 معرفی کتاب "كشتی خود را هدايت كن" ▪️اين کتاب برای افرادی نوشته شده است که می خواهند محيطی برای مشارکت ساخته، و احساس ارزشمندی در ديگران ايجاد کنند. 🛳 کتاب راهنما و تمرينِ پياده‌سازی رهبری هدف‌مدار. 🛳 a workbook for implementing intent-based leadership in your organization, 2015. 💢 بخش‌هایی از کتاب "كشتی خود را هدايت كن" ▪️همه ما يک داريم. هرچند در بيش تر موارد، به دليل ترس، احساس ناامنی و بوروکراسی، هرگز اين قهرمان پا به صحنه نمی گذارد. ▪️آينده ی درخشان جهان ما، توسط افرادی ساخته می شود که فهميده اند رهبری، هنر است. ▪️ممکن است بتوانيد بدن کسی را با ، يا با استفاده از قدرت و مقاوم، و يا ايجاد ترس، تسخير کنيد: اما هوشمندی، اشتياق، وفاداري و خلاقيت، تنها به صورت داوطلبانه بروز مي کند. ▪️از آن جا که تفکر، هوشمندی، اشتياق، وفاداری و خلاقيت را نمی توان اجبار نمود، به کارگيری سبک های رهبری که با هدف اجبار افراد به انجام کارها طراحی شده اند، بايستي خاتمه يابند. ▪️بايستی مطمئن شويد که ارزش ها و اصول راهنما، تنها تابلوی تزئينی روی ديوار نيستند. ▪️بدون ديدگاه بلند مدت، هيچ‌گاه نمی توانيم برای ارزشی قائل شويم. ▪️مهم‌ترين چيزی که شما برای خود فراهم می آوريد، ايجاد محيطی است که بتوانند در آن برجسته باشند. ▪️در قرن اخير، تغيير بنيادينی رخ داده است، تغيير از اجبار افراد به انجام کارها، به سوی واداشتن آنان به تفکر. بنابراين، ما نيز بايستی همسو با اين تغيير، روش خود را از نو بنيان کنيم. ▪️ وقتی ایجاد می شود که همه فکر کنند. اگر شما رهبر تیم هستید، باید بدانید که اگر دیگران را در تمرینات مشارکت دهید، بیشتر فکر می کنید، بیش تر یاد می گیرید، بیشتر تغییر می کنید و بیشتر پیشرفت می کنید. ▪️برای این‌که محیطی خلق کنیم که افراد پیش از آن که کار کنند، فکر کنند، باید بدانیم که بزرگ ترین دستاورد انسان‌ها بر مبنای دستور نبوده است و بنابراین برای رسیدن به دستاوردهای بزرگ، بایستی سبک خود را تغییر دهیم. www.modiryar.com @modiryar
خطای اثر مقایسه ای 📔 عنوان: 🔺 نویسنده: 🔻 ترجمه: 💢 در کتاب خود، تاثیر، داستان هری و سید، دو برادر را نقل می کند که؛ ▪️در دهه  ۱۹۳۰ میلادی یک مغازه ی پوشاک را در امریکا اداره می کردند. سید مسئول بخش فروش بود و هری مسئول بخش خیاطی. هر وقت سید متوجه مشتری اش می شد که مقابل آینه ایستاده و از لباس خوشش آمده، یکباره شنیدن جملات کمی برایش سخت می شد. سید به برادرش می گفت هری قیمت این کت و شلوار چقدر است؟ ▪️هری از کنار میز برش خود نگاهی می کرد و با فریاد جواب می داد (قیمت آن کت و شلوار نخی زیبا ۴۲ دلار است.) سید وانمود می کرد جواب را نشنیده: چقدر؟ هری دوباره فریاد می زد؛ ۴۲ دلار! سید سپس به مشتری رو می کرد و می گوید ۲۲ دلار. مشتری به سرعت پول را روی میز می گذاشت و با کت و شلوار از مغازه بیرون می رفت، قبل از آن که سید بیچاره متوجه اشتباه خودش بشود. 💢 اثر مقایسه‌ای تصور غلط و متداولی است: ▪️برای ماشین جدید خودت صندلی های چرمی سفارش می دهی، چون قیمت سه هزار دلاری آن در مقایسه با قیمت شصت هزار دلاری ماشین ناچیز به نظر می رسد. تمام صنایعی که امکان ارتقا را فراهم می کنند از این تصور باطل سوء استفاده می کنند. ▪️اثر مقایسه ای در جاهای دیگر هم وجود دارد. آزمایش ها نشان می دهند مردم حاضرند برای ده دلار صرفه جویی در غذا، ده دقیقه بیشتر راه بروند. اما همان مردم اصلاً حاضر نیستند برای ده دلار صرفه جویی در یک دست کت و شلوار هزار دلاری، ده دقیقه بیشتر راه بروند. یک رفتار غیرمنطقی؛ چون ده دقیقه، ده دقیقه است و ده دلار، ده دلار. به صورت منطقی یا باید در هر دو مورد این مسافت بیشتر را بروی یا در هیچ کدام نروی. 💢 بدون ، تخفیف دادن در تجارت کاملاً توجیه ناپذیر خواهد بود؛ ▪️محصولی که قیمت آن از صد دلار به هفتاد دلار کاهش پیدا کرده، به نظر ارزش بیشتری نسبت به محصولی دارد که قیمت آن همیشه هفتاد دلار بوده. قیمت اولیه نباید هیچ نقشی داشته باشد. یک روز سرمایه گذاری به من گفت (این سهام ارزش بالایی دارد، چون پنجاه درصد پایین تر از قیمت اوج خودش است.) من سرم را تکان دادم. قیمت یک سهام هیچ وقت پایین یا بالا نیست. همان چیزی است که هست و فقط این مهم است که از آن نقطه بالا می رود یا پایین می آید. ▪️وقتی با مقایسه ها روبه رو می شویم، واکنش مان مثل پرنده در برابر شلیک گلوله است؛ به بالا می پریم و زود حرکت می کنیم. نقطه ضعف ما: متوجه تغییرات کوچک تدریجی نمی شویم. با بمباران تبلیغاتی که سوپر مدل ها در آن ها نقش آفرینی می کنند، حالا افراد زیبا را فقط تا حدودی جذاب می بینیم. اگر دنبال همسر هستی، هیچ گاه در کنار دوستان سوپر مدلت بیرون نرو، بقیه مردم تو را کمتر از آن چه هستی جذاب می بینند. تنها برو یا حتی، بهتر از این، دوست زشتت را با خودت ببر. www.modiryar.com @modiryar
‌ 🔴 تعویق تصمیمات (پروکراستینیشن) ‌ 🔴 ‌ ▪️تعلل یا درنگ کردن در تصمیمات و به تعویق انداختن مداوم کارها را می گویند. این عمل ساز و کاری است که فرد وظایف خود را به طور متوالی به زمان و روز دیگری معوق می‌کند و به جای انجام آنها به امور دیگر می‌پردازد. برخی عواملی که برای ، برشمرده‌اند عبارتند از: ‌ ➊ : ‌ وقتی کسی از خود توقع دارد کاری که انجام می دهد بهترین و کامل ترین باشد و به نتیجه دلخواه نمی رسد، ممکن است این احساس به او دست دهد. ‌ ➋ : ‌ بعضی انسان ها قادر به دیدن افق های دور دست نیستند و تنها زمان کوتاهی از عمر خود را می بینند. انگار همه چیز برای آن ها امروز است و فردایی وجود ندارد. ناگفته نماند که افراد دم بین، در امر دنیا هم موفق نخواهند بود؛ چرا که تنها مزد امروز را می خواهند و به آینده و فردا بی توجه اند. ‌ ➌ : ‌‌ کسانی که به زندگی خوش بین ترند، تحمل ناملایمات زندگی برایشان آسان تر است و کار برای آن ها رنج آور نیست. در مقابل افراد بد بین دست به کاری نمی زنند و منتظر می‌مانند برایشان اتفاق بیافتد. ‌ ➍ : ‌ کمال گرایی و دقت برای خوب انجام گرفتن کار لازم است، اما کمال گرایی وسواس گونه که هر چه را که انجام می دهد ناکافی ببیند، راه مناسبی برای بالا بردن کیفیت نیست. ‌ ➎ : ‌ لذت جویی آنی و بی تابی در رسیدن به خوشی، نوعی کوته بینی است. راه رهایی از این بیماری، روی آوردن به لذت جویی دراز مدت است. ‌ ➏ : ‌ اگر شما کاری کنید که آن را نادرست بدانید، در خود احساس شرمساری می کنید. این هیجان می تواند باعث عقب انداختن کار بشود. مثلا وقتی کار را دیر به مدیر تحویل می دهید و شرمنده می شوید، کار بعدی را با سردی بیشتری انجام می دهید. برای درمان این آفت تلاش کنید از خطاهای پی در پی جدا پرهیز کنید تا احساس شرم، اضطراب و هیجان در شما پایدار نشود. ‌ ➐ : ‌ اضطراب در نتیجه ی ترس از عدم موفقیت در آینده به وجود می آید. شخص می ترسد که در کارش موفق نشود. این ترس و اضطراب باعث به تعویق انداختن کارها می شود. پذیرش ریسک که اقتضای زندگی است، خود می تواند نوعی درمان به حساب آید. ‌ www.modiryar.com@modiryar
🔺در دنیای کسب و کار؛ 🔻فوتبال را دوست دارید یا والیبال؟ ✍ کانال مدیریت استراتژیک ⚽️ عده ای از شرکت‌ها دوست دارند که همیشه با رقبا درگیر شده و آنها را پشت سر گذاشته و به اهداف شان برسند و از برخورد و اصطکاک با رقبا لذت می برند؛ بعنوان مثال اگر رقیب‌شان محصول جدیدی به بازار عرضه کند، این دسته از شرکت‌ها تلاش می کنند که به نوعی جواب این معرفی محصول از سوی رقیب را داده و محصولی با همان ماهیت و کارکرد ، تولید و سریعا به بازار عرضه کنند؛ 🏐 اما عده ای دیگر از شرکت‌ها هیچ علاقه ای به درگیری و چالش با رقبا ندارند و سعی می نمایند شرایطی را فراهم آورند که کمترین اصطکاک و برخورد را با محیط فعالیت رقبا داشته باشند؛ این دسته از شرکت‌ها با تمرکز بر نقاط قوت داخلی شرکت خودشان سعی می کنند با رقبا به رقابت بپردازند و دوست دارند در فضایی بدور از برخورد های رقابتی، به رقابت با رقیب بپردازند؛ 🔴 استراتژی شرکت شما فوتبالیست یا والیبالی؟ ⚽️ اگر از دسته اول هستید، پس به در عرصه کسب و کار علاقه دارید. 🏐 اگر از دسته دوم هستید، پس به در عرصه کسب و کار علاقه دارید. www.modiryar.com @modiryar
🔴 زندگی مگس وار 💢 حکایت مگسی در خانه: ◾️دیروز پس از یک هفته که مگسی در خانه ام می‌گشت، جنازه اش را روی میز کارم پیدا کردم. یک هفته بود که با هم زندگی می‌کردیم. شب‌ها که دیر می‌خوابیدم، تا آخرین دقیقه ها دور سرم میچرخید. صبح ها اگر دیر از خواب بیدار میشدم، خبری از او هم نبود. شاید او هم مانند من، سر بر کتابی گذاشته و خوابیده بود. 💢 در گشت و گذار اینترنتی متوجه شدم که؛ ▪️عمر بسیاری از مگس های خانگی در دمای معمولی حدود ۷ تا ۲۱ روز است. با خودم شمردم. حدود ۷ روز بود که این مگس را میدیدم. این مگس قسمت اصلی یا شاید تمام عمرش را در خانه ی من زندگی کرده بود. احساسم نسبت به او تغییر کرد. به جسدش که بیجان روی میز افتاده بود، خیره شده بودم. ▪️غصه خوردم. این مگس چه دنیای بزرگی را از دست داده است. لابد فکر میکرده «دنیا» یک خانه ی ۵۰ متری است که روزها نور از «ماوراء» به درون آن می تابد و شبها، تاریکی تمام آن را فرا میگیرد. شاید هم مرا بلایی آسمانی میدیده که به مکافات خطاهایش، بر او نازل گشته ام! شاید نسبت آن مگس به خانه ی من، چندان با نسبت من به عالم، متفاوت نباشد. ▪️من مگس های دیگر خانه ام را با این دقت نگاه نکرده ام. شاید در میان آنها هم رقابت برای اینکه بر کدام طبقه کتابخانه بنشینند وجود داشته. ▪️شاید در میان آنها هم مگس دانشمندی بوده است که به دیگران «تکامل» می آموخته و می‌گفته که ما قبل از اینکه «بال» در بیاوریم، شبیه این انسانهای بدبخت بوده ایم. شاید به تناسخ هم اعتقاد داشته باشند و فکر کنند در زندگی قبلی انسانهایی بوده اند که در اثر کار نیک، به مقام «مگسی» نائل آمده اند. ▪️شاید برخی از آنها فیلسوف بوده باشند. شاید در باره فلسفه ی زندگی مگسی، حرف ها گفته و شنیده باشند. شاید برخی از آنها تمام عمر را با حسرت مهاجرت به خانه ی همسایه سر کرده باشند. ▪️مگسی را یادم می‌آید که تمام یک هفته ی عمرش را پشت شیشه نشسته بود به امید اینکه روزی درها باز شود و به خانه همسایه مهاجرت کند، ▪️مگس دیگری را یادم آمد که تمام هفت روز عمرش را بی حرکت بر سقف دستشویی نشسته بود. تو گویی که فکر می‌کرد با برخاستن از سقف، سقوط خواهد کرد. یا شاید از ترس اینکه بیرون این اتاق بسته محبوس، جهنمی برپاست… 💢 بالای سر مگس مرده نشستم و با او حرف زدم: ▪️کاش می‌دانستی که دنیا بسیار بزرگ تر از این خانه ی کوچک است. ▪️کاش جرأت امتحان کردن دنیاهای جدید را داشتی. ▪️کاش تمام عمر هفت روزه ی خود را بر نخستین دانه ی شیرینی که روی میز من دیدی، صرف نمی‌کردی. ▪️کاش لحظه ای از بال زدن خسته نمی‌شدی، وقتی که قرار بود برای همیشه اینجا روی این میز، متوقف شوی. 💢 آن مگس را روی میزم نگاه خواهم داشت تا با هر بار دیدنش به خاطر بیاورم که: ➊ «عمر من در مقایسه با عمر جهان از عمر مگس نیز کوتاه‌تر است. دنیا، بزرگتر و پیچیده تر از چیزی است که می بینم و می فهمم. پس نباید بر روی نخستین شیرینی زندگی، ماندگار نشوم.» ➋ نمی‌خواهم مگس گونه زندگی کنم. بر می خیزم. دنیا را میگردم و به خاطر خواهم سپرد که عمر کوتاه است و دنیا، بزرگ. بزرگ‌تر و متنوع تر از چیزی که چشمانم، به من نشان می‌دهد.» www.modiryar.com @modiryar