eitaa logo
Modiryar | مدیریار
212 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
795 ویدیو
3 فایل
• پایگاه جامع مدیریت www.modiryar.com • مدیرمسئول دکتر مهدی یاراحمدی خراسانی @mahdiyarahmadi • مشاور @javadyarahmadi • اینستاگرام https://www.instagram.com/modiryar_com • تلگرام telegram.me/modiryar • احراز ارشاد http://t.me/itdmcbot?start=modi
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 همیشه این دو چیز را روی لب خود دارند؛ لبخند و سکوت. ① : لبخند اکثر مشکلات را حل می کند. ② : سکوت راهی برای دور شدن از مشکلات بیشتر است. 🔻 always have these two thing on their lips; smile and silence. ➊ : Smile solves most of the problems. ➋ : Silent is a way for being away from more problems. @modiryar
📔 عنوان: نویسنده: 🔺 🔻 💢 معرفی کتاب "من پیش از تو" ▪️یک رمان عاشقانه نوشته جوجو مویز است. این کتاب نخستین بار در ۵ ژانویه ۲۰۱۲ در بریتانیا چاپ شد. بلافاصله پس از انتشار در سال ۲۰۱۲، این کتاب در صدر پرفروش‌ترین‌های بریتانیا جای گرفت و خیلی زود مورد توجه مجلات و رسانه‌های بین‌المللی قرار گرفت. این کتاب به مدت ۱۲ هفته از جمله کتاب های پر فروش نیویورک تایمز بود. این رمان عاشقانه نه تنها توانست به کتاب بسیار محبوبی در میان خوانندگان تبدیل شود؛ بلکه نظر مثبت اکثریت منتقدین را هم جلب کرد. 💢 جملاتی برگزیده از رمان "من پیش از تو" ▪️دلم واقعاً برایش می‌سوخت. وقتی می‌دیدمش که به بیرون پنجره ماتش برده است، به نظرم غمگین‌ترین فردی آمد که به عمرم دیده‌ام. با ، دریافتم شرایطش فقط مربوط به اسارت در صندلی چرخدار نیست، نه چون آزادی جسمی‌اش را از دست داده است، بلکه به فهرست بلندبالا و بی‌پایان مشکلات جسمی و روحی‌ای مربوط می‌شود که می‌توانند عواقب بدی در پی داشته باشند. با خودم فکر کردم اگر من جای او بودم احتمالا به همین اندازه احساس درماندگی می‌کردم. ← (صفحه ۷۱) ▪️اگر واقعاً کسی هستی وظیفه داری کنارش بمانی؟ به او که افسرده است کمک کنی؟ در بیماری، در سلامت، و در هر شرایطی؟ ← (صفحه ۸۵) ▪️هر کسی کیف پولی به عمق داشته باشد، می‌تواند هرچیزی را خوشگل و زیبا کند. ← (صفحه ۱۳۸) ▪️می‌گویند وقتی سن آدم کمی بالا می‌رود به گل و گیاه علاقه‌مند می‌شود، و من فکر می‌کنم درست باشد. به احتمال قوی، چیزی است که به چرخه‌ی اصلی مربوط می‌شود. رویش دوباره بعد از زمستانی حزن‌انگیز چیزی کمتر از معجزه نیست. نوعی خوشی و شادی که هر سال پیش می‌آید. شیوه‌ای است که طبیعت در پیش می‌گیرد تا درنهایت قدرت نمودهای مختلف باغچه را نشان دهد. ← (صفحه ۱۵۸) ▪️برای اولین‌بار داشتم می‌بردم که مرکز توجه هستم. شاید بچگانه بود، ولی واقعیت داشت. وقتی می‌دیدم بابا و ویل از دست کارهای من می‌خندند، عشق می‌کردم. وقتی می‌دیدم تمام غذاها و دسرها باب میل من درست شده‌اند، کیف می‌کردم. از این‌که می‌توانستم همان کسی باشم که دوست دارم و خواهرم نیست که مرتبا گوشزد کند که چه کسی هستم، حال می‌کردم. ← (صفحه ۲۵۶) ▪️بدترین نکته درباره‌ی کار آن چیزی نیست که احتمالاً فکرش را می‌کنید. ربطی به بالا و پایین کردن مریض و نظافت ندارد، یا دارو و دستمال مرطوب، و یا بوی همیشگی و محسوس مواد ضدعفونی کننده. حتی این واقعیت هم نیست که اغلب افراد فکر می‌کنند تنها کاری است که از دستتان برمی‌آید. بلکه این واقعیت است که آدم وقتی تمام روز را کنار کسی می‌گذراند، هیچ گریزی از حالت‌های روحی او ندارد، حتی از حالت‌های روحی خودش. ← (صفحه ۳۳۴) ▪️ تفاوت بین تربیت من و تربیت ویل در این بود که کسی مثل او خودش را همه‌چیز می‌دانست. به‌نظر من اگر آدم در شرایط او بزرگ شده باشد، با پدر و مادر ثروتمند، در خانه‌ای بزرگ، مدرسه‌های درجه یک و رستوران‌های گرانقیمت، احتمالا این حس را هم دارد که زندگی همیشه بر وفق مراد است و به طور طبیعی جایگاه بالایی در دنیا دارد. ← (صفحه ۳۵۱) ▪️ کسی حاضر نیست حرفی در این مورد بشنود. کسی نمی‌خواهد تو از ترست برایش حرف بزنی، یا از دردت، یا این‌که چه‌قدر می‌ترسی عفونتی پیش بیاید و بمیری. کسی نمی‌خواهد بداند چه‌قدر بد است که دیگر، نمی‌توانی غذایی که با دست‌های خودت پختی، بخوری، هیچ‌وقت نمی‌توانی بچه‌ی خودت را بغل کنی. کسی نمی‌خواهد بداند وقتی توی این هستم گاهی دچار ترس از فضای بسته می‌شوم. وقتی فکرش را می‌کنم که یک روز دیگر را باید توی این لعنتی سر کنم، فقط دلم می‌خواهد عین دیوانه‌ها فریاد بکشم. ← (صفحه ۳۶۱) ▪️ دست‌های دست یک مرد تروتمیز بود؛ زیبا و خوش‌فرم، با انگشتانی چهارگوش. نمی‌شد به آن نگاه کرد و فکر کرد که قدرتی ندارد، این که دیگر هرگز نمی‌تواند چیزی را از روی میز بردارد، دستی را نوازش کند یا حتی مشت کند. ← (صفحه ۴۳۵) ▪️می فهمید چقدر سخت است که کنید و هیچی نگویید، در حالی که ذره ذره وجودتان میخواهد منفجر شود؟ تمام راه فرودگاه تا آنجا را داشتم با خودم تمرین می‌کردم که چیزی نگویم. اما واقعا داشتم می‌مردم. ویل سر تکان داد. سرانجام وقتی توانستم حرفی بزنم صدایم بریده بریده و بی‌رمق بود جمله ای که به زبان آوردم تنها حرف خوبی که می‌توانستم بزنم. دلم برایت تنگ شده بود! ← (صفحه ۵۲۱) www.modiryar.com @modiryar
لطفاً سكوت را رعايت فرماييد! ✅ کافیست چند دقیقه چشمان خود را ببندیم و با دقت به صداهای اطراف خود گوش کنیم! تالار بورس، ایستگاه اتوبوس، ورزشگاه ها، مساجد و یا حتی محیط های خصوصی مثل داخل آپارتمان! جامعه امروزی مالامال از شلوغی و سرصداست. علاوه بر صدای ماشین و بوق و سایر اتفاقات صدای بی شماری از انسان ها به صورت همزمان به گوش می رسد. کاش می شد چند دقیقه ای همه سکوت کنیم، فکر کنیم و از آرامش اجتماعی لذت ببریم. رعايت فرهنگ سخن گفتن، يعني «بيان» در جاي خود و «سكوت» در جاي خود از مهمترين اصول رفتار اجتماعي است. ✅ در خيلي از مسائلي كه در جامعه ايجاد مي گردد سكوت كردن بهتر از سخن گفتن بوده است. چه بسا در موارد بسياري سكوت به موقع مي توانست از بروز خيلي مسائل و و يا اختلاف هاي شديد خانوادگي جلوگيري نمايد. هر چند بيان اين نكته بسيار مهم است كه مسلماً سكوت هم بايد در جايگاه مناسب خود انجام پذيرد و الا در برخي از رخدادها سكوت كردن گناهي نابخشودني است. بايد در آنجايي كه سخن ما مي تواند آبرويي از مؤمني بريزد، ميان مسلمانان تفرقه و دشمني بوجود آورد، كينه وعداوت را زياد كند و يا جامعه را به التهاب بكشاند سكوت را رعايت نماييم. ✅ آنچه درباره و آثار سازنده و مثبت آن در تعميق تفكر آدمي و جلوگيري از اشتباهات و مصون ماندن از انواع گناهان و حفظ شخصيت و ابهت و وقار، و عدم نياز به عذر خواهي هاي مكرر و مانند آن در جاهای مختلف آمده است، به اين معني نيست كه سخن گفتن همه جا نكوهيده و مذموم باشد و انسان از همه چيز لب فرو بندد، چرا كه اين خود آفت بزرگ ديگري است. هدف از ستايش سكوت در آيات و روايات اسلامي، باز داشتن از پرگويي و سخنان لغو و بيهوده و گفتارهاي اضافي و غير لازم است وگرنه در موارد بسياري، سخن گفتن، واجب و لب فرو بستن و سكوت، حرام مسلم است. ✅ با توجه به اثرات كلام، اهميت چگونگي استفاده از آن همواره در مورد توجه قرار دارد. نعمت «بيان» از ويژگي خاصي برخوردار است، لكن از اين نكته نيز نبايد غافل شد كه زبان داراي دو بُعد مثبت و منفي است و نمي توان گفت چون زبان نعمت الهي است پس بايد هر چه بيشتر آن را به كار انداخت و بدون حساب هر سخني را بر زبان جاري ساخت بلكه بايد در موارد ضروري و مفيد از آن بهره برداري كرد. در ارتباط با اثرات سكوت در روابط اجتماعی نكته هاي دقيق و فراواني بيان شده و آثار و نتايج آن با تعبيرات جالبي ارائه گرديده است كه بخشي از آن عبارتند از: ▪️دستیابی به وقار، ▪️سلامت از لغزش‌ها، ▪️كليد ورود به بهشت، ▪️بارور شدن فكر و انديشه، ▪️تعميق تفكر و استواري عقل، ▪️راهنمایی به سوي خير و نيكي. ✅ هدف اصلي از توصیه های اين نيست كه انسان بايد هميشه و در همه حال لب فرو بسته و زبان به سخن نگشايد و حتي در مقام احقاق حق خود و ديگران سكوت اختيار كند و به دفاع از خود برنخيزد، بلكه مقصود جلوگيري از هرزه گويي و فضول كلام است. از جمله مواردي كه زمینه ساز سكوت مي باشد اين است كه آدمي آنچه را كه نمى‏داند نگويد و همه آنچه را كه مي داند نيز به زبان نراندكه اين خود برآمده از عقل كامل شخص مي باشد. 🔺منبع: ، 🔻شماره ۷۲۰۴ www.modiryar.com @modiryar
آرامش ✅ دیروز علی را دیدم. مدتی از او بی خبر بودم. خیلی خوشحال شدم که اتفاقی دوباره همدیگر را در دانشگاه ملاقات کردیم. انگار رو به راه تر از همیشه بود. راستش علی دوست قدیمی من است. چند سال قبل از همسر اولش جدا شده و مجدد ازدواج کرده بود. در زندگی دوم راضی و آرام بود و مسائل ازدواج قبلی را به کلی پشت سر گذاشته بود. یک فرزند هم دارد. از هر دری با هم سخن گفتیم. کار، زندگی، اوضاع مالی، دانشگاه و .. پرسیدم علی جان حس می کنم شکر خدا این بار اوضاع بر وفق مراد است. خندید و گفت: آره بابا تازه دارم معنای زندگی را می فهمم. همسرم خیلی فهمیده است و درک بالایی از مسائل مختلف دارد. گفتم: چطور؟ ✅ گفت: در ارتباط با مسائل و به جای این که به حاشیه بپردازد به متن اهمیت می دهد، به جای آن که دنبال مقصر بگردد سعی در رفع تقصیر دارد، به جای آن که دنبال عیب جویی و بهانه گیری باشد در پی حمایت کردن و محبت کردن است. خلاصه هر چقدر بار اول اذیت شدم الان راضی ام. مثلاً چند روز قبل خیلی حالم خراب بود. اصلاً حال و حوصله نداشتم. روز بسیار بدی را پشت سر گذاشته بودم. از اول صبح که از خانه بیرون زدم بد بیاری پشت بد بیاری. از آن روزهای خاص که قرا نیست در آن اتفاق خوبی بیفتد یا انسان آرامش داشته باشد. خسته و کلافه مثل روح سرگردان خودم را به سختی به خانه رساندم. حتی نای در آوردن کفش هایم را نداشتم. هر طور بود پنجه پای راست را پشت پاشنه کفش چپ گذاشتم پایم را بیرون کشیدم و کفش را به گوشه ای پرت کردم. ✅ لنگ کفش دیگر را به خاطر ندارم چگونه از پایم خارج کردم. فقط می دانم تا کلید انداختم و داخل شدم فرزندم مثل همیشه به سرعت خودش را به سمت در رساند و هیجان زده شروع به شادمانی کرد. طفلک چون به دلیل مشغله کاری کم همدیگر را می بینیم وقتی زودتر به خانه می آیم حسابی به وجد می آید. از سرو صدای بچه، همسرم متوجه حضور من شد. مثل همیشه فوراً به استقبالم آمد. باور کن نای پاسخ دادن به سلامش را نداشتم به سختی سرم را تکان دادم. از چهره ام حالم را خواند. کیفم را به گوشه ای انداختم و داخل اتاق خودم را روی تخت پرت کردم. پشت سرم آمد. کلامی با من حرف نزد. آن قدر حالم بد بود که نای تکان خوردن نداشتم و به سرعت به خواب رفتم. بعد از چند ساعت به یکباره از خوبی بیدار شدم. ✅ نمی دانستم شب است یا روز. به خودم که آمدم متوجه شدم پشت سرم وارد اتاق شده است. همه چراغ ها را خاموش کرده، جوراب هایم را درآورده، ملحفه را رویم انداخته است و خانه در محض بود. از جایم بلند شدم در را که باز کردم به سرعت سراغم آمد گفت: عزیزم خوب خوابیدی؟ هنوز ننشسته بودم به من دمنوش آرامش بخشی داد. حالم خیلی بهتر بود. ازش پرسیدم ببخشید من اصلاً حال خوبی نداشتم نفهمیدم چه کار شد. لبخندی زد و گفت: تو باید بیشتر مراقب خودت باشی خیلی زحمتی می کشی. ✅ گفتم: نمی خواهی بپرسی چه شده است؟ گفت: اگر صلاح بدانی حتماً برایم تعریف می کنی. برای من مهم این است که حالت خوب باشد و در آرامش باشی. هر جا کاری، کمکی از من ساخته بود حتماً خبرم کن. بعد از خوردن دمنوش از سیر تا پیاز ماجراها را برایش تعریف کردم. کلی دلداری و داد و دیگر خیلی خوب شده بودم. می دانی رفیق همین که می فهمد کی و کجا چگونه رفتار کند بهترین نعمت است. 🔺منبع:، 🔻پنجشنبه ۹ شهریورماه، شماره ۹۷۷ www.modiryar.com @modiryar
کسی نمی دانست ✅ قدیم ترها سبک و سیاق با امروز فرق داشت. خانواده های بزرگ، خانه های ویلایی با حوض و حیاط و باغچه و اهالی خانه ای که برای هم جان می دادند، کنار هم بودند و همواره از حال هم خبر داشتند. رضا رفیق قدیمی من از آن مردمانی هستند که خانواده ای اصیل، سنتی و بزرگ دارند. روزی برایم از خاطرات قدیم و اوضاع و احوال خانواده اش تعریف کرد. گفت: همه ی ما از حال و هوای هم با خبر بودیم. این که چه گرفتاری ها و مشکلاتی داریم، چه دردهایی ما را عذاب می دهد، چه آرزوهای برآورده نشده ای در دلمان وجود دارد، چقدر پول کم داریم و خلاصه رنج ها و غم های ما چیست؟ ✅ البته ما خانواده ای همدل و همگرا هستیم که به شدت به هم کمک می کنیم، پای درد و دل های هم می نشینیم، حال یکدیگر را خوب می کنیم و تا جایی که بشود کم و کاستی های هم را پوشش می دهیم. از قدیم در خانه ی ما رسم بوده است که همه بدون ملاحظه دردها و غم هایشان را می گفتند و همگان خود را شریک می دانستند و برای حل و فصل مشکلات از هم سبقت می گرفتند. این روال و روند هر چند کمرنگ شده و به دلیل زندگی های و دور از هم تا حدودی آسیب دیده اما کماکان اصالت خود را حفظ کرده است. ✅ چندی قبل همه در منزل پدری دور هم بودیم و به سیاق قدیم صدای خانوادگی ما تا چند تا خانه آن طرف تر می رفت. همین طور که از هر دری سخنی می گفتیم دیدم خواهرم مثل همیشه بشاش و خوشحال نیست. پرسیدم چیزی شده؟ گفت نه خوبم. به یکباره همه جمع ساکت شدند و حواسشان معطوف به ما شد. گفتم خواهر جان داشتیم؟ مگر می شود در بین ما کسی دردی یا غمی داشته باشد و از خانواده پنهان کند؟ دیدم بغضی کرد و گفت: می دانی داداش مشکل مرا شما نمی توانید حل کنید. جای بابا خالی. کاش هنوز زنده بود. ✅ پاسخی داد که کلام در زبانم قفل شد. برادر بزرگترم گفت: راست می گوید اصلاً بابا یک جور دیگر بود. حمایت و و دلگرمی بابا با همه متفاوت بود. هر کسی در این رابطه حرفی زد و انگار داغ دلمان تازه شده باشد همه از حمایت ها و حضور پدر تعریف کردیم. در هیاهو و سر و صدای اهالی خانه به فکر فرو رفتم. با صدای خواهرم به خود آمدم گفت: دارم حرف می زنم حواست کجاست؟ گفتم ببخشید داشتم فکر می کردم. پرسیدم: بچه ها کسی از شما دردی، رنجی، غمی، درد دلی، سخنی از تورم، سختی زندگی، خواسته ای، نیازی چیزی از بابا شنیده اید؟ ✅ همه به هم نگاه کردیم و . کسی از دردهای بابا خبر نداشت، کسی نمی دانست او چه آرزوهایی دارد، برعکس همه ی اهل خانه هیچ وقت بابا غم هایش را با ما شریک نشد، بابا در سخت ترین شرایط هم خودش را کنترل می کرد و کسی از ما حتی اشک او را ندید، اجازه نمی داد آب توی دلمان تکان بخورد، بابا که بود احساس خیلی خوبی داشتیم مثل آن که تکیه بر کوه کرده ایم. این جریان باعث شد دوباره من و خانواده ام به یاد آوریم دیگر بابا نداریم و زندگی بدون او بسیار سخت تر و تلخ تر از گذشته شده است. ✅ کسی جایش را پر نمی کند و التیام بخش فقدان او نیست. بعد نگاهی به من کرد و گفت: تو که اهل قلمی و این طرف و آن طرف می نویسی مطلبی برای کسانی که پدرانشان در قید حیات هستند بنویس و به صورت جدی به آن ها یادآوری کن تا هستند قدر این نعمت تکرار نشدنی و بزرگ را بدانند. هر چند این جمله ظاهری کلیشه ای دارد ولی حتی اگر هر روز تکرار شود باز هم کم است. 🔺منبع: ، 🔻چهارشنبه ۳ بهمن ماه ۱۴۰۲، شماره ۹۹۸ www.modiryar.com @modiryar