eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم □قل هو الله احد1⃣ □كلمه (#هو) ضمير #شأن و ضمير #قصه است، معمولا در جايى بك
□بیان آیه (۱) سوره توحید□ قل هو الله احد1⃣ □كلمه () مورد واقع شده، آن است كه (علم به ) براى خداى تعالى است، يعنى در زبان عرب اسم براى حق تعالى نبود، ولى از آنجايى كه استعمالش در اين مورد از ساير موارد شد، به خاطر همين استعمال، تدريجا اسم خاص خدا گرديد، همچنان كه اهل هر زبانى ديگر براى خداى تعالى نام دارند. ☑️فرق بين () و () و احد بودن خداى تعالى □كلمه (احد)  است كه از ماده () گرفته شده، همچنان كه كلمه (واحد) نيز از اين ماده است، چيزى كه هست، بين احد و واحد است، كلمه احد در مورد چيزى و كسى بكار مى رود كه و نباشد، نه در و نه در ، و اصولا داخل اعداد نشود، به كلمه واحد كه هر واحدى يك و دارد يا در خارج و يا در توهم و يا به فرض عقل، كه با به ثانى و ثالث و رابع كثير مى شود، و اما احد اگر هم برايش فرض شود، باز همان است و چيزى بر او اضافه نشده. □مثالى كه بتواند تا اى اين فرق را روشن سازد اين است كه: وقتى مى گويى ( از قوم نزد من نيامده )، در حقيقت هم آمدن يك نفر را كرده اى و هم دو نفر و سه نفر به بالا را. اما اگر بگويى: ( از قوم نزد من نيامده )  و تنها آمدن يك نفر را نفى كرده اى، و ندارد كه چند نفرشان نزدت آمده باشند، و به خاطر همين كه بين كلمه هست، و به خاطر همين معنا و كه در كلمه (احد) هست، مى بينيم اين كلمه در كلام ايجابى به جز در باره خداى تعالى نمى شود، (و وقت گفته نمى شود: جاءنى احد من القوم - احدى از قوم نزد من آمد) بلكه هر جا كه استعمال شده است كلامى است ، تنها در مورد خداى تعالى است كه در كلام استعمال مى شود. @mohamad_hosein_tabatabaei
□بیان آیات ( ۳ و ۴ ) سوره توحید□ ○لم يلد و لم يولد3⃣ ○و لم يكن له كفوا احد4⃣ □اين آيه كريمه از تعالى اين معنا را مى كند كه چيزى را . و يا به عبارت ديگر ذاتش شود، و جزئى از خودش از او گردد. چه به آن معنايى كه درباره تعالى و مى گويند، و چه به آن معنايى كه مذهبان از آلهه خود را سبحان مى پندارند. □و نيز اين آيه از خداى تعالى اين معنا را مى كنند كه او از چيزى متولد و شده باشد، حال اين تولد و اشتقاق به كه اراده شود، چه به آن كه وثنيت درباره خدايان خود گفته اند، كه بعضى اله و بعضى ديگر اله و بعضى ديگر اله است، و چه به نحوى ديگر.(۱) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#تفسیر_المیزان □بیان آیات ( ۳ و ۴ ) سوره توحید□ ○لم يلد و لم يولد3⃣ ○و لم يكن له كفوا احد4⃣ □اين
□بیان آیات ( ۳ و ۴ ) سوره توحید□ ○لم يلد و لم يولد3⃣ ○و لم يكن له كفوا احد4⃣ □و نيز اين معنا را مى كنند كه براى خداى تعالى باشد كه برابر او در و يا در باشد، يعنى خداى تعالى و نمايد، و احدى از صاحبان اديان و غير ايشان قائل به وجود كفوى در خدا نيست، يعنى از دين داران و بى دينان نگفته كه الوجود (عز اسمه ) است، و اما در يعنى تدبير، قائل به آن شده اند، مانند وثنى ها كه براى خدايان خود الوهيت و تدبير شدند، حال چه خداى مانند فرعون و نمرود كه ادعاى الوهيت كردند، و چه .(۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
□○بیان آیات (۳و۴) سوره توحید○□ □لم یلد و لم یولد3⃣ □ولم یکن له کفوا احد4⃣ □و اين معناى از بودن در آلهه مشركين نيز تصور دارد، نظير كه براى  موجودى از موجودات ممكن بپندارند، اين نيز است براى كفو بودن، چون اين فرض نيز به اين است كه انسان بپندارد مثلا فلان خودش بيمارى ما را شفا مى دهد و در از بيماريمان احتياجى به خداى تعالى نداريم، با اينكه گياه مذكور از هر جهتى به خداى تعالى است، و آيه مورد بحث اين را نيز مى كند. □بيان اينكه ، زاده نشدن و نداشتن خدا بر صمد بودن و يگانگى او در و و افعال است. و صفات گانه اى كه در اين سوره شده، يعنى شدن چيزى از خدا، و تولد خداى تعالى از ديگر، و داشتن كفو، هر چند ممكن است نفى آنها را بر صفت خداى تعالى كرد، و به وجهى گفت احديت خداى تعالى كافى است در اينكه او هيچ يك از اين صفت را نداشته باشد، و ليكن اين معنا به نظر مى رسد كه بر خدا باشند.(۱) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بیان آیات (۴) سوره توحید□ □و لم یکن له کفوا احد4⃣ #تفسیرالمیزان □و اما اينكه #كفو نداشتنش متفرع
□بیان آیات (۴) سوره توحید□ □و لم یکن له کفوا احد4⃣ □بنابر اين روشن شد كه در دو آيه، متفرع بر صمديت خداى تعالى است، و مال خداى تعالى و آن به اثبات خدا در و و او است، به اين معنا كه خداى تعالى در ذاتش است و چيزى به او نيست، نه در ذاتش و نه در صفات و افعالش، پس ذات خداى تعالى به ذات خود او و براى ذات خود او است، بدون اينكه بغير خودش باشد و بدون اينكه محتاج باشد، به خلاف خداى تعالى كه در ذات و صفات و افعال خود خداى تعالايند، و او است كه به و ساحت كبريايى و عظمتش موجودى را با صفات و افعال خلق مى كند، پس حاصل مفاد سوره اين است كه، خداى تعالى را به صفت و توصيف مى كند.(۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
□بیان آیات (۱) و(۲) سوره کافرون□ □قل يا ايها الكافرون(۱) خطاب به طبقه و معين از است نه تمامى كفار، به دليل اينكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم) را كرده از دين آنان جويد و خطابشان كند كه شما هم از پذيرفتن دين من مى ورزيد. □لا اعبد ما تعبدون(۲) □از اين آيه تا سوره آن مطلبى است كه در جمله (قل يا ايها الكافرون) مامور به آن است، و مراد از (ما تعبدون) هايى است كه مى پرستيدند، و  (تعبدون) ضميرى است كه به موصول بر مى گردد، و با اينكه مى توانست بفرمايد: (ما تعبدونه) اگر ضمير را كرده براى اين بود كه كلام دلالت بر آن مى كرده، حذف كرد تا آخر آيات هم درست در آيد و جمله (لا اعبد)  استقبالى است، براى اينكه حرف (لا) مخصوص است، همچنان كه حرف (ما) براى نفى حال  است، و آيه اين است كه من نمى پرستم آنچه را كه شما بت پرستان امروز مى پرستيد. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#شرح_دروس_معرفت_نفس □●مراد از بود، آن اصل وجود شیء است. و مراد از نُمود و نِمود، #آثار وجودی شیء ا
کسانی هستند که در بحث می کنند و علم کلام هم علمی است که در مورد از ، ، ، و بحث می کند. □ یعنی وجود. وجود یعنی واقعیت. واقعیت یعنی هستی. هستی و واقعیت یعنی حقیقت. از آن طرف، یعنی . عدم یعنی نفی. دیگر معنا ندارد که بگوییم ثبوت و نفی مقابل هم اند. وجود و عدم مقابل هم نیستند. □ ، غیر متناهی است. عالم هرگز محدود به حدّی نمی شود. □بلافاصله به ذهن می آید که اگر هرچه ادراک می کنیم هستی است؛ پس چطور حرف از عدم می زنید؟ پس معلوم می شود که را می کنید. آنوقت عدم چجوری ادراک می شود؟ هرچه که ادراک می شود، است. عدم را هم که ادراک می کنیم؛ پس عدم، هستی است؟ این که می شود. □عدم اگر ادراک می شود، به طفیل وجود است. ما فقط و از عدم می فهمیم. چیزی به نام عدم نداریم. □همه، هستی است. هستی یعنی وجود. حقیقت. واقعیت. است که گرداننده ی نظام است. □○شرح دروس معرفت نفس استاد صمدی آملی○□ @mohamad_hosein_tabatabaei