eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
□●حضرت آیت الله جوادی آملی مدظله العالی●□ □اگر انسان خواست خود را و روح و جان خود را و ایمان و اخلاق خود را بسنجد، با کدام ترازو باید بسنجد؟□(۲) □●به ما گفتند قبل از اینکه شما را به محکمه الهی دعوت کنند، خودتان حسابرس خود باشید «وَزِنُوا قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا»؛ حال اگر انسان خواست خود را و روح و جان خود را و ایمان و اخلاق خود را بسنجد، با کدام ترازو باید بسنجد؟ □●قرآن کریم که از سخن گفته است، در سوره مبارکه «اعراف» فرمود که ترازو و وزن « » است؛ اعمال و عقاید ما را که بخواهند بسنجند، ترازو در قیامت هست که میزان بهشت است، و آن واحد سنجش در آن کفه ای که وزن را میگذارند، آنگاه در کفه دیگر عقاید، را با آن می سنجند پس طبق بیان قرآن کریم اعمال را با می سنجند. ۹۴/۰۶/۰۲ @mohamad_hosein_tabatabaei
□بیان آیه (۱) سوره مسد□ ديگر گفته اند: نام او بوده، و اگر قرآن كريم نامش را ، بدين جهت بود كه كلمه (عبدالعزى) به معناى بنده () است، و عزى نام يكى از است، خداى تعالى داشته كه بر حسب نام عبدى را ببرد كه عبد او نباشد، بلكه عبد او باشد، و خلاصه با اينكه در عبدالله است عبدالعزى اش بخواند، اگر چه در اسم معنا مورد نظر نيست، ولى همانطور كه گفتيم قرآن كريم خواست از چنين نسبتى حتى بر حسب خوددارى كرده باشد.(۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
□بیان آیه (۵) سوره مسد□ □فى جيدها حبل من مسد□(۵) □ درباره اينكه به ابولهب و اينكه فرمود: (سيصلى نارا...)  اختيار ابولهب در جهنمى شدن را افاده نمى كند. در مى گويد: اگر كسى كند بعد از اين نفرين كه خدا در حق ابولهب كرده، آيا جهنمى بودن او نيست و آيا او باز هم مى توانسته بياورد، و آيا اگر ايمان مى آورد نفرين خدا نمى شد؟ در مى گوييم: باز هم آوردن، ابولهب بوده، چون نفرين، تكليف را بر نمى دارد، و نفرين خداى تعالى بر او در او است، خواسته است بفرمايد اگر ايمان نياورى چنين و چنانت مى كنم.(۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
□بیان آیه (۵) سوره مسد□ □فى جيدها حبل من مسد□(۵) □: مذكور ناشى از است، غفلت از اين كه تعلق قضاى به فعلى از افعال انسان، باعث اختيار انسان نمى شود، چون اين است كه الهى - و همچنين فعل خداى تعالى - گرفته به فعل اختيارى انسان، بدان جهت كه فعل انسان است، يعنى است، و اگر فعل انسان و به عبارتى فعل ابولهب به خود او نشود، باعث مى شود كه اراده خدا از تخلف كند و اين است، و وقتى فعلى كه قضاء موجب است، اختيارى شد، تركش هم اختيارى خواهد بود، هر چند كه آن ترك واقع نمى شود، ( بفرماييد).(۳) @mohamad_hosein_tabatabaei
□خیلی مشکل است که انسان به برسد. معلوم است که هر چه می بینید همه، او می بینید؛ یعنی وقتی که می گویید من وجودم؛ یعنی همان او هستم. و جز من و غیر از من همه وجودند؛ یعنی همه همان او هستند. و من جز وجود را نمی یابم؛ یعنی فقط او را می یابم و من جز وجود را نمی بینم؛ یعنی فقط او را می بینم. □گر بشکافند سراپای من □جز تو نیابند در اعضای من □از این امر در قرآن به تعبیر می فرمایند. مقام خلّت چیست ک حضرت ابراهیم سلام الله علیه اسمشان هست . □خلیل الرحمن، . می فرمایی ابراهیم خلیل، ، کیست؟ آنکه حق، وجود، ، در سراسر وجودش تخلّل پیدا کرده؛ در متن وجود او قرار گرفته است. اگر فرمودند ابراهیم، خلیل الله است، یعنی یکی از مقامات انسانی که مقام خلّت است، در ایشان است. □جنابعالی هم می توانی خلیل الله شوی. □شرح دروس معرفت نفس استاد صمدی آملی□(۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
□از حضرت امیرالمؤمنین پرسیدند که: وجود چیست؟ آقا فرمودند: غیر از چیست؟ □و در جای دیگر از ایشان پرسیدند: چیست؟ آقا فرمودند: شما را با حقیقت چه کار؟ □وجود، روشن ترین روشن هاست. که اگر کسی سوال کند وجود چیست؟ جواب این است ک شما بفرمایید غیر از وجود چیست؟ تا من بگویم وجود چیست؟ □آنجا که سوال کرد حقیقت چیست؟ آقا فرمود تو را با حقیقت چکار؟ معلوم است آن طور که می خواهی وجود را بیابی نمی توانی. □آنچنان فیض وجود گسترده است که این الله، این ربّ، آنچنان که می گوییم « ألرحمن» است و دارد که حتی به نقیضش و آنچه که در مقابل وجود است یعنی ، بها داده و عدم را که هیچ است نیز در ذهن ما موجود کرده، که الآن شما در ذهن خود، یک معنایی و یک چیزی به نام را می فهمی. □چقدر بزرگوار است که حتی به خود میدان داد که بیاید در کشور وجود پا بگذارد. منتها عدم در متن حقیقت قدم نمی گذارد که یک جایی را پیدا کنی که آنجا هیچ باشد. □هیچگاه انسان شعورش و ادراکش و فهمش به تعلق نمی گیرد. □حتی عدم در ذهن ما هم مصداق نمی تواند داشته باشد. □اگر بحثی از عدم پیش آید به طفیل وجود است و در مقام آورده شده نه . □شرح دروس معرفت نفس استاد صمدی آملی□(۳) @mohamad_hosein_tabatabaei
کسانی هستند که در بحث می کنند و علم کلام هم علمی است که در مورد از ، ، ، و بحث می کند. □ یعنی وجود. وجود یعنی واقعیت. واقعیت یعنی هستی. هستی و واقعیت یعنی حقیقت. از آن طرف، یعنی . عدم یعنی نفی. دیگر معنا ندارد که بگوییم ثبوت و نفی مقابل هم اند. وجود و عدم مقابل هم نیستند. □ ، غیر متناهی است. عالم هرگز محدود به حدّی نمی شود. □بلافاصله به ذهن می آید که اگر هرچه ادراک می کنیم هستی است؛ پس چطور حرف از عدم می زنید؟ پس معلوم می شود که را می کنید. آنوقت عدم چجوری ادراک می شود؟ هرچه که ادراک می شود، است. عدم را هم که ادراک می کنیم؛ پس عدم، هستی است؟ این که می شود. □عدم اگر ادراک می شود، به طفیل وجود است. ما فقط و از عدم می فهمیم. چیزی به نام عدم نداریم. □همه، هستی است. هستی یعنی وجود. حقیقت. واقعیت. است که گرداننده ی نظام است. □○شرح دروس معرفت نفس استاد صمدی آملی○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
است که گرداننده ی نظام است. بلکه عین است. متن نظام است. خود ِ عالم است. خود کلمات نظام هستی همه یکپارچه حقیقت اند؛ آنهم یک حقیقت. که همه، هستی است؛ که: « قل هو الله أحد» این الله ِ احد، همان خدایی است که « ألصمد » است؛ همه جا را پر کرده است. که: « قد ملأَ کُلُّ شَیءٍ نورُهُ » که همه چیز را نور او پر کرده است. و هیچ جای خالی نمانده است. □تعمّدی که در این درس هست اینست که: بین حقیقت و موجودات نظام عالم، قائل نشویم. بلکه موجودات را عین بدانیم و را هم عین کلمات وجودی بدانیم. □ما چون از خردسالی با این انس داریم از عالم لذتی نمی بریم. □اگر انسان به حقیقت، این دو کتاب تکوینی ( عالَم ) و کتاب تکوینی ( وجود خودش ) را به دقت مطالعه فرماید، به آنچه مورد اوست إن شاء الله می رسد. □اگر من و شما هم با همین عالَم، به همین مقدار ظاهری خو کنیم؛ و انس بگیریم؛ و به اسرار وجودی عالم و اسرار وجودی خودمان راه پیدا نکنیم؛ گویا به اینکه ما هم یک هستیم. □اگر من و شما که مُثبِت حقیقتیم؛ یعنی حقیقت را می کنیم؛ اگر به راه نیفتیم؛ و به اسرار وجودی عالم و به کلمات وجودی در نظام هستی خودمان آگاهی پیدا نکنیم؛ و آن لذت انسانی را نبریم؛ ما نیز یک قسمی از سوفسطی هستیم. لذا نتیجه ی بین حرف ما و آنها این می شود که آنها فقط منکرند و ما فقط مُثبِتیم. □آقا دارند بحث را به این مدار می کشانند که آقا اگر جنابعالی می خواهی را رد بفرمایی؛ راهش این است که شما هم از این عالم بهره ای داشته باشی و ببینیم شما از این عالم چه می خواهی؟ □○شرح دروس معرفت نفس استاد صمدی آملی○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 حی علی العزا... قسمت(۱) ■بحث ما پیرامون حدیث شریفی است که حضرت امام باقر علیه السلام از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیرامون یاران اباعبدالله الحسین علیه السلام مطرح کرده است و توجه ما در این بحث بالخصوص پیرامون و و در حقیقت کربلا خواهد بود. ■امام باقر علیه السلام می‌فرماید: امیرالمؤمنین علیه السلام برای جنگ صفین از کوفه خارج شد تا به کربلا رسید؛ حَتّى إذا كانَ بِكَربَلاءَ عَلى ميلَينِ أو ميلٍ. حضرت درآن مکان با اسب خود دوری زد و فرمود، قُبِضَ فِيهَا مِائَتَا نَبِيٍّ وَ مِائَتَا وَصِيٍّ وَ مِائَتَا سِبْطٍ كُلُّهُمْ شُهَدَاءُ؛ این منطقه جایی است که دویست و دویست در اینجا کشته شده‌اند و همگی از بوده‌اند. این انبیاء و اسباط بر قِدَم اباعبدالله الحسین بوده‌اند و نشان می‌دهد که ایشان از خاصان درگاه حق متعال بوده‌اند که خدا این توفیق را به ایشان داد که در این زمین کشته شوند. معلوم است در میان انبیاء، حساب امثال ایشان و علیهم السلام از بقیه انبیاء جداست چون یحیی علیه السلام تنها کسی است که شبیه امام حسین علیه السلام کشته شده است و آسمان تنها بر او و بر اباعبدالله الحسین علیه السلام گریسته است. این موضوع نشانگر آن است که ایشان از یک ویژگی خاصی برخوردار بوده است. ■اینگونه به نظر می‌رسد که این چهارصد نبی و اسباط گویا به سبب نبوتشان و اتصالشان به باطن عالم و خبردار شدن از واقعه‌ی کربلا و اباعبدالله الحسین علیه السلام، چنین مرگی را انتخاب کرده اند و از خدا خواسته‌اند که در این مکان کشته شوند چون می‌دانستند که حسین است... حسین و عشق و مقصد همه‌ی عشاق است و انسان به آن مدارج عالیه‌ی عشق و عاشقی نمی‌رسد مگر اینکه در کشته شود، حساب این زمین از دیگر زمینها جداست. باید از خدا بخواهیم به اندازه‌ی ظرف وجودی ما، اسرار کربلا را به ما بفهماند و جور دیگری به کربلا نگاه کنیم. بر ما واجب است که تعزیه بگیریم و عزاداری کنیم اما در این این عزاداری باید به ابعاد دیگر کربلا هم بپردازیم، نباید فقط سیر تاریخی مورد بررسی قرار گیرد. سیر تاریخی باید در حدی باشد که این حقیقت زنده بماند. حقیقت کربلا است... خدا می‌داند در این کربلا چه خبرهاست... از آن ذوالجناح سرّ است تا حضرت علی اصغر علیه السلام، از جناب عابس بن شبیب اسرار نهفته است تا جناب حبیب بن مظاهر... اینها را باید مورد مطالعه و به ویژه مورد مطالعه‌ی باطنی قرار دهیم. این حقایق چیزهایی است که به اصطلاح عامیانه باید رزقمان شود... سیر ظاهری کربلا را همه می‌دانند و از آن خبر دارند اما اینکه اسرار کربلا چیست، خدا باید روزی ما کند... ■در ادامه‌ی روایت داریم که امیرالمؤمنین علیه السلام پای مبارکش را از رکاب اسب بیرون آورد و فرمود: مُنَاخُ رِكَابٍ وَ مَصَارِعُ عُشّاقٍ، الشُّهَدَاءِ لَا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ أَتَى بَعْدَهُمْ. اینجا محل عشاق است، ، محل افتادن عشاق است. عاشق باید بیفتد... در اذهان همه‌ی ما اینگونه است که عاشق باید برخیزد اما کربلا نشان می‌دهد که نهایت درجه‌ی عشق افتادن است. باید بیفتی و پشتت به بخورد،  عاشق کسی است که باید آنچه که دارد را بدهد، هیچ چیز هم نباید طلب کند...
هویت انسان است و شخصیت انسان را به نوع و می شناسند. اساس تفکر، است. وقتی کلمه حیرت را می گوییم افراد فکر می کنند حیرت یعنی سرگیجه، حیرت را با سرگیچه اشتباه نگیرید، سرگیجه خوب نیست اما حیرت خوب است. اساس تفکر حیرت است. (صلی الله علیه وآله) می فرمایند: خداوند بر حیرت من بیفزا. این حیرتی که پیامبر از خدا طلب می کرد که افزوده شود چه حیرتی است. این سرگیجه نیست. حیرت وقتی در انسان پیدا می شود که چیزی که با آن آشنایی دارد را نمی بیند. شما احساس می کنید که با چیزی آشنا هستید ولی آن را نمی بینید. حیرت و می کنید. این موجب حیرت می شود. این حیرت وقتی که پیدا شد سعی می کنی آنچیزی که آشناست ولی آن را نمی بینی پیدایش کنی و آن چیز، تفکر و است. □○دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
صلی الله عليك یا سیدنا الغریب یا ابا عبدالله... 🏴 🏴   ☑️قسمت ۱ محرم آمد و ماتم به پا شد بیا ای مرغ جان تا پر بگیریم ▪️ فرصتی است که ما پر پرواز بگیریم. آشنایی با علیهم السلام همان است که ایشان از ما مطالبه کرده‌اند. جان هم بی نهایت و بی منتهاست، یعنی مقید به هیچ حد و حدودی نیست. لذا وقوف در مسیر شناخت معارف حقه‌ی اهل‌بیت علیهم السلام به هیچ وجه وجود ندارد. هر چقدر ما از این اقیانوس بی منتهای الهی بخوریم، می‌بینیم که این اقیانوس همچنان باقی مانده است. ما باید عطش خودمان را در مجالس معارف اهل‌بیت علیهم السلام بیشتر کنیم. هر چه به ما دادند، اگر خوردیم و فهمیدیم، نباید بایستیم. ایستادن است. اگر به شما کوه هم دادند و خوردی بگو کوه کمینه لقمه ام... اگر دریا را هم به شما نوشاندند بگو بحر کمینه جرعه ام... در مسیر خدا هر چه به شما دادند، نایستید. ما اگر بایستیم مصداق می‌شویم، یعنی . هر چند اگر انسان به در مسیر اهل بیت علیهم السلام قدم بردارد، آن ها دست در راه مانده ها را هم می‌گیرند. اصلا کار امام «إعطاءِ کُلِّ ذِي حَقٍّ حَقَّه» است‌، حق هر صاحب حقی را به او می دهد. ▪️«وَ آتَى اَلْمٰالَ عَلىٰ حُبِّهِ ذَوِي اَلْقُرْبىٰ وَ اَلْيَتٰامىٰ وَ اَلْمَسٰاكِينَ وَ اِبْنَ اَلسَّبِيلِ وَ اَلسّٰائِلِينَ وَ فِي اَلرِّقٰابِ» (بقره/۱۷۷) و مال را با وجود دوست داشتنش، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان و گدایان و در (راه آزاد کردن) بندگان بدهد. حق متعال در قرآن می‌فرماید مال خود را به این هایی که ذکر شدند بده، در واقع دستور می‌دهد که معارف و حقایق دین را به ایشان القاء کن. این ها هستند. یتیم یعنی چه؟ یعنی اینکه اینها افراد مستعدی هستند اما به پدرشان ندارند. یتیم کسی است که پدر ندارد. در معنویات یتیم کسی است که است اما به خودش متصل نیست. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرموده اند: «أنا وَ عَلي أبَوٰا هذِه الأُمَّة». من و علی پدران این امتیم. یتیم کسی است که از اهل‌بیت علیهم السلام دور شده است. هم از دین است. ابن السبیل نیز کسی است که در مسیر حق متعال راه افتاده اما کرده است. توقف آفت کمال است چون انسان موجودی است که ذاتا حد یقف ندارد یعنی هیچ حدی نیست که اگر ما به آن رسیدیم، به انتهای قله‌ی کمال رسیده باشیم و دیگر کفایت کند...
◾️علی(علیه السلام) قله‌ی یقین بی‌نهایت◾️ ▪️اصلاً متمثل شود و مجسمه شود می‌شود علی متمثل شود یعنی علی یعنی علی یعنی علی یعنی علی و این تمام حقیقت[علوی(علیه السلام)] یعنی ▪️این چنین کسی شهادت بدهد که [محمد] پیغمبر خداست باز کسی حرفی(شک و اشکال) دارد؟!؟ ▪️چنین کسی همچون علی(علیه السلام) که به نقل شیعه و سنی بگوید: 《لم اعبد ربا لم اره : خدایی که نبینم پرستش نمی‌کنم》(۱) ▪️و همچنین به نقل شیعه و سنی بگوید: 《لوکشف الغطاء ما ازددت》(۲) ▪️یقینا این حدیث آن قدر عظمت دارد که در کام امثال شیخ‌الرییس‌ها... ☑️منابع ۱) ما کُنْتُ اَعْبُدُ رَبّا لَمْ أرَهُ. فَقالَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ! کَیْفَ رَاَیْتَهُ؟ قالَ: وَیْلَکَ یا ذِعْلِبُ لَمْ تَرَهُ الْعُیُونُ بِمُشاهَدَةِ الأبصارِ وَلکِنْ رَأتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الاْیمانِ» (اصول کافی، ج۱، ص۲۴۵ – توحید، صدوق، ص۱۰۹) ۲)غُرر الحكم و دُرر الكلم، آمدی، ج۵، ص۱۰۸ @mohamad_hosein_tabatabaei